صاحبقران
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
صاحبقران، از القاب احترامآمیز شاهان و سلاطین در
زبان فارسی میباشد.
عنوان صاحبقران معمولاً به حاکمی داده میشد که به هنگام قِران سیارات، خاصه قران سعدین، متولد میشد یا
مدت حکومتش از سی
سال،
تجاوز میکرد. با این حال، این
لقب برای حکامی نیز به کار رفته است که چنان ویژگیهایی نداشتهاند.
قران عبارت است از مقارنۀ دو سیاره با درجه و طول مساوی در دایرۀ بروج، که هردو برای رصدکننده دارای یک حالت است. بنابر باورهای قدیم، هنگامی که قران واقع میشد،
حوادث خوب یا ناخوشایند رخ میداد و گاه داعیانی پیدا میشدند که زمینۀ خروج خود یا سقوط دولتی را از قبل آماده میکردند و بعداً منجمان درباری نیز این موفقیت
ها را با قرانهای نجومی تطبیق میدادند.
(برای اطلاع بیشتردربارۀ درک منجمان قدیم
مسلمان از قرانهای نجومی، رجوع کنیدبه
.
صاحبقران، بنا بر کاربردهایش در منابع فارسی تا
قرن هشتم و نهم، لقبی بوده که بیشتر بر
قدرت و
عظمت یک
حاکم، دلالت میکرده است. این واژه پیش از عصر تیموری بیشتر معنای وصفی داشته و به جای اسم خاص یا لقب رسمی به کار میرفته است.
کتبی، مورخ قرن هشتم، در تاریخ آلمظفر
در ذکر نبرد شاه منصور و سلطان زینالعابدین، که به شکست زینالعابدین و کور شدن
چشمان وی انجامید، شاه منصور را صاحبقران ایران و توران نامیده، اما در همان
اثر،
در ذکر لشکرکشی امیر تیمور به قلمروشاه منصور، لقب صاحبقران را برای تیمور به کار برده است. همچنین درگزارشهایی، برخی از حکام محلی نیز در قرن نهم صاحبقران خوانده شدهاند.
در دورۀ تیمور، صاحبقران با بسامد بسیار در منابع به کار رفته است. هر چند که گفته شده
تیمور در هنگام قران سعدین یا احسن ساعات متولد شده، ظاهراً این
لقب از ابتدا برای او به کار نمیرفته است و بررسی کاربردهای صاحبقران و صاحبقران اعظم در متون دورۀ تیموری نشان میدهد که این القاب بیشتر به مناسبت کشورگشایی
ها و فتوح چشمگیر تیمور برای او استفاده شده است.
کاربرد این القاب پس از عصر تیموری رواج گستردهای یافت، بویژه در دورۀ صفوی، صاحبقران از القاب پرکاربرد در منابع بوده است. شاه اسماعیل اول لقب صاحبقران داشت،
اما جانشین او، طهماسب، تا سال
ها پس از آغاز سلطنتش، از این عنوان برخوردار نبود و پیش از آن برای او از القابی همچون خلاصۀ عالمیان، عالمپناه، ظلالله و جز آن
ها استفاده میشد،
اما ظاهراً پس از چهلمین سال
سلطنت، لقب صاحبقران نیز بر القاب او افزوده شد.
در
زمان شاهعباس اول، اسکندربیک ترکمان به این نکته اشاره کرده است که به کار بردن لقب صاحبقران برای برخی شاهان پیش از شاهعباس بیشتر ناشی از «تکلفات منشیانه و تواضعات مترسلانه» بوده و تنها شاهعباس اول
لیاقت این لقب را داشته است. او
دلیل این گفتۀ خود را قرانات مختلف آسمانی دانسته که شاهعباس از سر گذرانده و افزوده که این قرانهای عظیم برای هیچکس دیگری رخ نداده است.
شاهعباس دوم نیز لقب صاحبقران داشته است.
شاردن در همین دوره، صاحبقران را معادل عنوان فرانسوی Lamaitre de lafortune به معنای حاکم به طالع فرخنده و عنوان لاتینی- عبریِ Dominus Sabaoth،
به معنای سرورِ بزرگ سپاهیان، دانسته است. از لقب صاحبقران برای برخی سلاطین هند نیز استفاده شده است. برای مثال، فیروزشاه تغلق با این لقب خوانده میشد.
در دورۀ گورکانیان هند نیز این لقب معمول بوده است. مثلاً شاهجهان در دورۀ
سلطنت خود عنوان صاحبقران یافت
از دیگر سلاطینی که بعد از صفویان لقب صاحبقران یافت
نادرشاه افشار بود.
در دورۀ
قاجار نیز لقب صاحبقران برای پادشاهان قاجار به کار میرفت، به ویژه برای دو تن از سلاطین قاجار، یعنی فتحعلیشاه و ناصرالدینشاه، که بیش از سی سال
سلطنت کردند و خسرو صاحبقران را بر القاب خود افزودند.
گاهی بناها و عمارات نیز صاحبقران نامیده میشدهاند. برای مثال، در دورۀ شاه سلطان حسین، بندری به نام بندر صاحبقرانی معروف بوده است
یا در دورۀ قاجار، در ۱۳۰۷، در محمره (
خرمشهر)، حمامی به نام حمام صاحبقرانی ساخته شده است.
از همه مشهورتر کاخ صاحبقرانیۀ نیاوران
تهران است که کاخ ییلاقی پادشاهان قاجار به حساب میآمده و به مناسبت سی ساله شدن سلطنت ناصرالدینشاه، به دستور او صاحبقرانیه خوانده شده است.
علاوه بر این، عنوان صاحبقرانی در نام برخی از کتاب
ها نیز به کار رفته است، از جمله
مجلسی اول
کتاب من لایحضرهالفقیه ابنبابویه قمی را، به امرشاهعباس دوم، به فارسی ترجمه کرد و آن را لوامع صاحبقرانی نامید
(۳)، ص۱۴۶۹). همچنین در دورۀ قاجار برخی از کتابهای تاریخی با عنوان صاحبقرانی تالیف میشدند. برای مثال، شیرازی خاوری (متوفی ۱۲۶۶)، از منشیان دربار فتحعلیشاه، جلد دوم کتاب تاریخ ذوالقرنین خود را، که دربارۀ فتحعلیشاه بوده، رسالۀ صاحبقران نامیده است.
از دیگر منابع تاریخی دربارۀ فتحعلیشاه که نام صاحبقرانی دارد، تاریخ صاحبقرانی محمود میرزا قاجار است
در دورۀ قاجار، سکهای به نام صاحبقرانی رواج یافت. البته پیش از آن نیز شاهعباس دوم در ۱۰۵۹، شاه صفی دوم/ سلیمان در ۱۰۷۷ و ۱۰۷۹، طهماسب دوم در ۱۱۳۵ در قزوین، عباس سوم در ۱۱۴۵ در
اصفهان،
نادرشاه در ۱۱۵۰ در
شیراز و در ۱۱۵۲ در اصفهان، و شاهرخ افشار در
حدود ۱۱۶۱ـ۱۱۶۳ سکههایی ضرب کرده بودند که صاحبقرانی نامیده میشد و این کلمه روی آن
ها حک شده بود،
اما هیچکدام از این سکه
ها، که اغلب برای اعلام
سلطنت ضرب شده بودند، همچون سکۀ فتحعلیشاه عمومیت نیافتند. در اواخر دورۀ فتحعلیشاه به جای آنکه یک تومان را به هشت ریال تقسیم کنند، به ده ریال تقسیم کردند و بر روی سکه، کلمۀ صاحبقران را بر نام فتحعلیشاه افزودند. سکۀ یک ریالی را صاحبقران گفتند و سپس این کلمه مختصر و در زبان مردم به قران تبدیل شد.
(۱) عباس اقبالآشتیانی، «صاحب قران»، یادگار، س۳، ش۵، دی ۱۳۲۵ش.
(۲) ابوالفضل علامی، اکبرنامه تاریخ گورکانیان هند، چاپ غلامرضا طباطبایی مجد، تهران ۱۳۸۵ش.
(۳) اسکندربیک ترکمان.
(۴) اسناد و مکاتبات سیاسی ایران از سال ۱۰۳۸تا ۱۱۰۵ با یادداشتهای تفصیلی، چاپ عبدالحسین نوایی، تهران ۱۳۶۰ش.
(۵) محمدحسنخان اعتمادالسلطنه، تاریخ منتظم ناصری، چاپ محمد اسماعیل رضوانی، تهران ۱۳۶۷ش.
(۶) غلامحسین افضلالملک، افضلالتواریخ، چاپ منصوره اتحادیه و سیروس سعدوندیان، تهران ۱۳۶۱ش.
(۷) امیر معزی، دیوان کامل امیر معزی، چاپ ناصر هیری، تهران ۱۳۶۲ش.
(۸) ابراهیم پورداوود، هرمزدنامه، تهران ۱۳۳۱ش.
(۹) تاریخ سیستان، چاپ محمد تقی بهار، تهران ۱۳۵۲ش.
(۱۰) نورالدین محمد توزک جهانگیری، جهانگیر نامه، چاپ محمدهاشم، تهران ۱۳۵۹ش.
(۱۱) جوینی.
(۱۲) حافظ ابرو، زبدةالتواریخ، چاپ سید کمال حاج سیدجوادی، تهران ۱۳۸۰ش.
(۱۳) احمدبنشرفالدین حسین حسینی قمی، خلاصهالتواریخ، چاپ احسان اشراقی، تهران ۱۳۸۳ش.
(۱۴) خاقانی شروانی، دیوان افضلالدین بدیل بن علی نجار خاقانی شروانی، چاپ ضیاءالدین سجادی، تهران ۱۳۶۸ش.
(۱۵) محمدهاشم آصف رستمالحکماء، رستمالتواریخ، چاپ میترا مهرآبادی، تهران ۱۳۸۳ش.
(۱۶) رشیدالدین وطواط، دیوان رشید الدین وطواط، چاپ سعید نفیسی، تهران ۱۳۳۹ش.
(۱۷) کمالالدین عبدالرزاق سمرقندی، مطلع سعدین و مجمع بحرین، چاپ عبدالحسین نوایی، تهران ۱۳۸۳ش.
(۱۸) سوزنی سمرقندی، دیوان حکیم سوزنی سمرقندی، چاپ ناصرالدینشاه حسینی، تهران ۱۳۴۴ش.
(۱۹) شاردن، سفرنامۀ شاردن، ترجمۀ اقبال یغمایی، تهران ۱۳۷۳ش.
(۲۰) نظامالدین شامی، ظفرنامه، تاریخ فتوحات امیر تیمور گورکانی، چاپ پناهی سمنانی، تهران ۱۳۶۳ش.
(۲۱) میرزا فضلالله شیرازی خاوری، تاریخ ذوالقرنین، چاپ ناصر افشارفر، تهران ۱۳۸۰ش.
(۲۲) ذبیحالله صفا، تاریخ ادبیات ایران، تهران ۱۳۷۰ش.
(۲۳) شمس سراج عفیف، تاریخ فیروزشاهی، چاپ ولایت حسین، تهران ۱۳۸۵ش.
(۲۴) فرخی سیستانی، دیوان حکیم فرخی سیستانی، چاپ محمد دبیر سیاقی، تهران ۱۳۷۱ش.
(۲۵) ملا عبدالفتاح فومنی گیلانی، تاریخ گیلان، چاپ منوچهر ستوده، تهران ۱۳۴۹ش.
(۲۶) میرزا محمد طاهر وحید قزوینی، تاریخ جهان آرای عباسی، چاپ سید سعید میر محمد صادق، تهران ۱۳۸۳ش.
(۲۷) ابونصر حسنبنعلی قمی، المدخل الی علم احکام النجوم، ترجمۀ قدیم از مترجمی ناشناخته، چاپ جلیل
اخوان زنجانی، تهران ۱۳۷۵ش.
(۲۸) محمود کتبی، تاریخ آل مظفر، چاپ عبدالحسین نوایی، تهران ۱۳۶۴ش.
(۲۹) محمدقاسم قاسمیحسینی گنابادی، شاه اسماعیلنامه، چاپ جعفر شجاع کیهانی، تهران ۱۳۸۷ش.
(۳۰) سید ظهیر الدین مرعشی، تاریخ طبرستان و رویان و مازندران، چاپ محمد حسین تسبییحی، تهران ۱۳۴۵ش.
(۳۱) سید ظهیر الدین مرعشی، تاریخ گیلان ودیلمستان، چاپ منوچهر ستوده، تهران ۱۳۴۷ش.
(۳۲) محمدابراهیمبن زینالعابدین نصیری، دستور شهریاران، چاپ محمد نادر نصیری مقدم، تهران ۱۳۷۳ش.
(۳۳) عبدالله مستوفی، شرح زندگانی من، تهران ۱۳۷۷ش.
(۳۴) محمد مفید مستوفی بافقی، جامع مفیدی، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۸۵ش.
(۳۵) مسعود سعد سلمان، دیوان مسعود سعد سلمان، چاپ رشید یاسمی، تهران ۱۳۶۲ش.
(۳۶) حسینقلیخان نظامالسلطنه مافی، خاطرات و اسناد حسین قلی خان نظامالسلطنه مافی، چاپ معصومه مافی و دیگران، تهران ۱۳۶۲ش.
(۳۷) محمدتقی نوری، اشرفالتواریخ، چاپ سوسن اصیلی، تهران ۱۳۸۶ش.
(۳۸) شرفالدینعلی یزدی، ظفرنامه، چاپ سید سعید میر محمد صادق و عبدالحسین نوایی، تهران ۱۳۸۷ش.
(۳۹) EI۲, sv “Sāhib Kirān”, by TW Haig.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «صاحبقران»، شماره۷۳۰۱.