عیسی (لغاتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
عیسی:
(الْمَسِيحُ عِيسَى) عیسی: (من اعلام القرآن) اگر تولد يحيى از پدرى پير و فرتوت و مادرى نازا عجيب بود، تولد عيسى از مادر بدون پدر عجيبتر است. و اگر رسيدن به مقام
عقل و
نبوت در كودكى، شگفتانگيز است، سخن گفتن در گهواره آن هم از
کتاب و نبوت، شگفتانگيزتر است و به هر حال هر دو آيتى است از قدرت
خداوند بزرگ، يكى از ديگرى بزرگتر و اتفاقا هر دو مربوط به كسانى است كه با هم قرابت بسيار نزديک از جهت نسب داشتند، چرا كه مادر يحيى خواهر مادر
مریم بود و هر دو زنانى نازا و عقيم بودند و در آرزوى فرزندى
صالح به سر مىبردند.
به موردی از کاربرد
عیسی در
قرآن، اشاره میشود:
(يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لاَ تَغْلُواْ فِي دِينِكُمْ وَ لاَ تَقُولُواْ عَلَى اللّهِ إِلاَّ الْحَقِّ إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللّهِ وَ كَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَى مَرْيَمَ وَ رُوحٌ مِّنْهُ فَآمِنُواْ بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لاَ تَقُولُواْ ثَلاَثَةٌ انتَهُواْ خَيْرًا لَّكُمْ إِنَّمَا اللّهُ إِلَهٌ وَاحِدٌ سُبْحَانَهُ أَن يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ لَّهُ مَا فِي السَّمَاوَات وَ مَا فِي الأَرْضِ وَ كَفَى بِاللّهِ وَكِيلً) (اى اهل كتاب! در
دین خود، غلّو و زيادهروى نكنيد و درباره خدا، غير از حق نگوييد. مسيح- عيسى بن مريم- فقط فرستاده خدا و كلمه و مخلوق اوست؛ كه او را به مريم القا نمود و روحى شايسته از طرف او بود. پس به خدا و پيامبران او،
ایمان بياوريد و نگوييد: « (خداوند سه گانه است.» از اين سخن خوددارى كنيد كه براى شما بهتر است. خدا، تنها معبود يگانه است؛ او منزّه است كه فرزندى داشته باشد؛ بلكه از آن اوست آنچه در
آسمانها و
زمین است و براى تدبير و سرپرستى آنها، خداوند كافى است.)
علامه طباطبایی در
تفسیر المیزان میفرماید: در
حقیقت از باب خصوصى كردن خطابى عمومى است تا تكليف خاص طائفه خاصى از مخاطبين را بيان كند.
(إِنَّ مَثَلَ عِيسَى عِندَ اللّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثِمَّ قَالَ لَهُ كُن فَيَكُونُ) (مَثَل خلقت عيسى در نزد خدا، همچون آدم است؛ كه او را از
خاک آفريد و سپس به او فرمود: «موجود باش!» و بى درنگ موجود شد. بنابراين، ولادت عيسى بدون پدر، هرگز دليل بر الوهيّت او نيست.)
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان میفرماید: اين
آیه شريفه هدف اصلى از ذكر داستان عيسى (علیهالسلام) را بطور خلاصه بيان مىكند و در حقيقت اجمالى است بعد از تفصيل و اين كار (يعنى خلاصهگيرى از گفتار، مخصوصا آنجا كه پاى احتجاج در بين باشد) از مزاياى كلام شمرده مىشود و آيات اين داستان هم به همين منظور يعنى به منظور احتجاج نازل شده و مىخواهد وضع نصاراى نجران را كه در آن ايام به مدينه آمده بودند، روشن سازد. و به همين جهت جاى آن بود كه بعد از ذكر سرگذشت عيسى (علیهالسلام) خلاصهاى از آن را به عنوان نتيجهگيرى ذكر نموده و بفهماند كه كيفيت ولادت عيسى بيش از اين دلالت ندارد كه وى بشرى است نظير آدم ابو البشر و خلقتش غير معمولى است پس جايز نيست درباره وى سخنى زائد بر آنچه در باره
آدم گفته مىشود، بيان گردد.
درباره آدم مىگوئيم: او انسانى است كه خداى تعالى او را بدون پدر و مادر آفريده است و در باره عيسى (علیهالسلام) هم مىگوئيم:
انسانی است كه خداى تعالى او را بدون پدر آفريده. پس معناى آيه اين است كه: مثل عيسى نزد خدا و صفت و واقعيتى كه او نزد خدا دارد و يا به عبارتى آنچه خود خداى تعالى (آفريدگار وى به دست خود) از خلقت او اطلاع دارد، اين است كه كيفيت خلقت او شبيه به خلقت آدم است و كيفيت خلقت آدم اين بوده كه اجزايى از خاک جمع كرد و سپس به آن فرمان داد كه باش و آن خاک به صورت و سيرت يک بشر تمام عيار، تكون يافت، بدون اينكه از پدرى متولد شده باشد. پس از اين بيان به حسب حقيقت، دو حجت و دليل باز مىشود كه تک تک آن دو براى نفى الوهيت عيسى ع كافى است.
حجت اول اينكه: عيسى مخلوق خدا است و خداى تعالى از كيفيت خلقت او آگهى دارد و جنابش هرگز در آگهىهايش به خطا نمىرود و او خبر داده كه عيسى (علیهالسلام) مخلوق من است، هر چند كه پدر نداشته باشد و كسى كه به دست ديگرى خلق شده باشد عبد است نه رب.
حجت دوم اينكه: در خلقت او چيزى زائد بر خلقت آدم نيست كه باعث شود شما او را معبود بخوانيد و اگر سنخ و كيفيت خلقت او مقتضى الوهيتش باشد، بايد اين اقتضا در آدم ع نيز باشد با اينكه مسيحيان آدم را معبود نمىدانند، پس بايد در عيسى (علیهالسلام) نيز ندانند، چون مماثلت اين را اقتضا مىكند.
از آيه شريفه اين معنا برمىآيد كه خلقت عيسى (علیهالسلام) مانند خلقت آدم طبيعى و مادى است، هر چند كه بر خلاف سنت جاريه الهى در نسلها بوده، كه هر نسلى در تكون و پيدايش خود نيازمند به پدر است و نيز از ظاهر عبارت برمىآيد كه جمله: فيكون حكايت حال گذشته است، پس ظاهر صيغه فيكون كه براى آينده است منظور نيست، چون جريان گذشته را شرح مىدهد.
(دیدگاه شیخ طبرسی در مجمع البیان:
)
(إِذْ قَالَتِ الْمَلآئِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِّنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ وَجِيهًا فِي الدُّنْيَا وَ الآخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ) (به ياد آوريد هنگامى را كه فرشتگان گفتند: «اى مريم! خداوند تو را به كلمهاى (وجود با عظمتى) از سوى خود بشارت مىدهد كه نامش «مسيح، عيسى پسر مريم» است؛ در حالى كه در
دنیا و
آخرت، آبرومند و از مقرّبان الهى خواهد بود.)
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان میفرماید: ليكن آن وجهى كه مىتوان بدان اعتماد نمود اين است كه لفظ مسيح در ضمن بشارتى كه
جبرئیل به مادرش داده بود آمده و قرآن آن بشارت را چنين حكايت نموده:
(إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ...)، پس قبل از آنكه آن جناب كورى را بينا كند و يا بيمارى را شفا دهد و اصولا به حكم اين آيه قبل از ولادت، مسيح ناميده شده بود.
و كلمه مسيح عربى كلمه مشيحا ى عبرى است كه در كتب عهدين عبرى زبان آمده و بطورى كه از آن دو كتاب استفاده مىشود، رسم
بنی اسرائیل چنين بوده كه هر پادشاهى تاجگذارى مىكرده، از جمله مراسم تاجگذارى اين بوده كه كاهنان او را با روغن مقدس مسح مىكردند تا سلطنتش مبارک شود و بدين مناسبت پادشاه را مشيحا مىگفتند، كه يا به معناى خود شاه است و يا به معناى مبارک است.
و نيز از كتب بنى اسرائيل استفاده مىشود كه عيسى (علیهالسلام) را از اين جهت مشيحا ناميدند كه در بشارت آمدنش خوانده بودند، او به زودى در بنى اسرائيل ظهور مىكند و او بر ايشان حكم مىراند و منجى ايشان است، از آن جمله عبارت انجيل لوقا است كه اين معنا از آن به خوبى استفاده مىشود، در آنجا مىگويد: وقتى فرشته مريم در آمد و گفت: سلام براى تو اى كسى كه سرشار از نعمت ربى، از نعمت مبارک او و تو در ميان زنان، زنى مبارک هستى، مريم وقتى فرشته را ديد معطل ماند كه چه بگويد و اين سلام كه او كرد چه معنا دارد، فرشته گفت: اى مريم مترس كه به نعمتى از ناحيه خدا ظفر يافتى و تو به زودى حامله مىشوى و پسرى ميزايى و نامش را يسوع مىگذارى و اين به زودى مردى عظيم مىشود كه حتى او را پسر خداى على مىخوانند و رب به او كرسى داوود پدرش را خواهد داد و تا ابد بر بيت يعقوب حكمرانى خواهد نمود و ملک او آخر ندارد.
پس يهوديان از اين بشارت فهميدند كه پيغمبرى كه مژدهاش را دادهاند حكمرانى خواهد كرد و به همين جهت و به اين بهانه بود كه يهوديان از قبول دعوت و نبوت عيسى بن مريم (علیهالسلام) تعلل ورزيدند، چون در عيسى بن مريم سلطنتى نديدند و تا چندى كه آن جناب در بين ايشان بود به سلطنت نرسيد. و باز به خاطر وجود اين عبارت در آن بشارت بود كه بعضى از علماى نصارا و به تبع آنان بعضى از مفسرين اسلام در مقام توجيه بر آمده و گفتهاند: منظور از ملک و سلطنت عيسى (علیهالسلام) ملک معنوى است نه سلطنت ظاهرى و صورى. مؤلف قدس سره: اين توجيه بعيد نيست: از اين جهت در عبارت بشارت، آن جناب را مسيح يعنى مبارک ناميدند، كه به طور كلى روغن مالى كردن در اعتقاد بنى اسرائيل براى تبرک انجام مىشده. و مؤيد آن آيه زير است كه مىفرمايد:
(قالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ، آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَنِي نَبِيًّا وَ جَعَلَنِي مُبارَكاً أَيْنَ ما كُنْتُ).
و اما كلمه عيسى در اصل يشوع بوده كه هم به معناى مخلص تفسير شده و هم به معناى منجى و در بعضى از اخبار به كلمه يعيش- زنده مىماند تفسير شده و اين با نامى كه براى فرزند زكريا نهاده، يعنى نام يحيى- زنده مىماند مناسبتر است، چون قبلا هم گفته بوديم كه بين اين دو پيامبر از هر جهت شباهتى برقرار بوده (شباهت تام) در آيه مورد بحث با اينكه خطاب به مريم است در عين حال عيسى (علیهالسلام) را، عيسى بن مريم خوانده و اين براى آن بوده كه توجه دهد به اينكه عيسى بدون پدر خلق شده و به اين صفت شناخته مىشود و نيز به اينكه مريم در اين معجزه شريک او است.
(دیدگاه شیخ طبرسی در مجمع البیان:
)
(إِذْ قَالَ اللّهُ يَا عِيسى ابْنَ مَرْيَمَ اذْكُرْ نِعْمَتِي عَلَيْكَ وَ عَلَى وَ الِدَتِكَ إِذْ أَيَّدتُّكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَ كَهْلًا وَ إِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ التَّوْرَاةَ وَ الإِنجِيلَ وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي فَتَنفُخُ فِيهَا فَتَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِي وَتُبْرِئُ الأَكْمَهَ وَ الأَبْرَصَ بِإِذْنِي وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوتَى بِإِذْنِي وَ إِذْ كَفَفْتُ بَنِي إِسْرَائِيلَ عَنكَ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِنْهُمْ إِنْ هَذَا إِلاَّ سِحْرٌ مُّبِينٌ) (به خاطر بياور هنگامى را كه خداوند به عيسى بن مريم گفت: ياد كن نعمتم را كه به تو ومادرت بخشيدم؛ زمانى كه تو را با «روح القدس» تأييد كردم؛ كه در گاهواره و نيز در حال ميانسالى، با مردم سخن مىگفتى و هنگامى را كه كتاب و حكمت و
تورات و
انجیل را به تو آموختم و هنگامى را كه به
اذن من، از گل چيزى به صورت پرنده مىساختى و در آن مىدميدى و به اذن من، پرندهاى مى شد و كور مادرزاد و مبتلا به بيمارى پيسى را به اذن من، شفا مىدادى و هنگامى كه مردگان را به اذن من زنده مىكردى و هنگامى كه بنى اسرائيل را از آسيب رساندن به تو، باز داشتم؛ در آن زمان كه دلايل روشن براى آنها آوردى، ولى جمعى از
کافران آنها گفتند: «اينها جز سحر آشكار نيست.»)
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان میفرماید:
(إِذْ قالَ اللَّهُ يا عِيسَىابْنَ مَرْيَمَ)...
(وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى بِإِذْنِي...) اين آيه معجزات باهرهاى را كه بدست عيسى بن مريم (علیهالسلام) ظاهر شده مىشمارد، الا اينكه علاوه بر شمردن معجزات بر او و مادرش منت مىگذارد و اين معجزات تقريبا با همين الفاظ در
سوره آل عمران آنجا كه
ملائکه با مريم حديث مىكنند و وى را به پيدايش عيسى (علیهالسلام) بشارت مىدهند ذكر شده است.
(دیدگاه شیخ طبرسی در مجمع البیان:
)
از جمله سؤالاتى كه پيش مىآيد اين است كه آيا از نظر علمى امكان تولد فرزند بدون پدر وجود دارد؟ آيا مسئله تولد عيسى (علیهالسلام) تنها از مادر مخالف تحقيقات دانشمندان در اين زمينه نيست؟ بدون شک اين مسئله از طريق اعجاز صورت گرفته، ولى علم امروز نيز امكان چنين امرى را نفى نكرده، بلكه تصريح به ممكن بودن آن كرده است؛ مخصوصا موضوع بكرزايى در ميان بسيارى از حيوانات ديده شده و با توجه به اين كه مسئله انعقاد نطفه اختصاصى به انسانها ندارد امكان اين امر را به طور عموم اثبات مىكند.
دكتر الكسيس كارل، فيزيولوژيست و زيستشناس معروف فرانسوى در كتاب انسان موجود ناشناخته چنين مىنويسد:
هنگامى كه به ميزان سهمى كه هر يک از پدر و مادر در توليد مثل دارند فكر مىكنيم بايد آزمايشهاى «لوب» و «باتايون» را به خاطر بياوريم كه از هر يک تخمک بارورنشده
قورباغه بدون دخالت «اسپرماتوزوئيد» به وسيله تكنيکهاى خاصى قورباغه جديدى مىتوان به وجود آورد؛ به اين ترتيب كه ممكن است يک عامل شيميايى يا فيزيكى را جانشين «سلول نر» كرد ولى در هر حال هميشه وجود يک عامل ماده ضرورى است.
بنابراين آنچه از نظر علمى براى تولد فرزند قطعيت دارد وجود نطفه مادر (اوول) مىباشد وگرنه در مورد نطفه نر (اسپرماتوزوئيد) عامل ديگرى مىتواند جانشين آن گردد، به همين دليل مسئله بكرزايى واقعيتى است كه در جهان امروز مورد قبول پزشكان قرار گرفته، هرچند بسيار نادر اتفاق مىافتد.
از اين گذشته اين مسئله در برابر قوانين آفرينش و قدرت خداوند آنگونه است كه قرآن مىگويد:
«مثل عيسى در نزد خدا همچون آدم است كه او را از خاک آفريد سپس به او فرمان داد موجود شو او هم موجود (كاملى) شد»
يعنى اين خرق عادت از آن خارق عادت مهمتر نيست. يكى از مواهب الهى بر عيسى (علیهالسلام) اين است كه به تأييد روح القدس در گهواره با مردم سخن مىگفت. (
مائده۱۱۰/.) ناگفته پيداست كه طبق روال عادى هيچ نوزادى در ساعات يا روزهاى نخستين تولد سخن نمىگويد. سخن گفتن نياز به نموّ كافى مغز و سپس ورزيدگى عضلات زبان و حنجره و هماهنگى دستگاههاى مختلف بدن با يكديگر دارد و اين امور عادتا بايد ماهها بگذرد تا تدريجا در كودكان فراهم شود، ولى هيچ دليل علمى هم بر محال بودن اين امر نداريم تنها اين يک خارق عادت است و همۀ معجزات چنين هستند يعنى همه خارق عادتند نه محال عقلى.
ديگر از مواهب الهى بر عيسى (علیهالسلام) اين بود كه خداوند، كتاب و حكمت و تورات و انجيل به او آموخت و نيز از گل چيزى شبيه پرنده مىساخت سپس در آن مىدميد و به اذن خدا پرنده زنده مىشد و از مواهب ديگر الهى آنكه كور مادرزاد و كسى كه مبتلا به بيمارى پيسى بود شفا مىبخشيد و نيز مردگان را به اذن خداوند زنده مىكرد (مائده ۱۱۰/).
بايد توجه داشت آنچه او انجام مىداد گرچه بسيار عجيب و شگفتانگيز بود و به كارهاى خدايى شباهت داشت، ولى هيچيک از ناحيه او نبود، بلكه همه از ناحيه خدا انجام مىگرفت. او بندهاى بود سر بر فرمان خدا و هرچه داشت از طريق استمداد از نيروى لا يزال الهى بود.
در قرآن مجيد از «مسيح» به عنوان «كلمه» ياد شده است (آل عمران۴۵/)، اين تعبير در كتب عهد جديد نيز ديده مىشود. درباره اين كه چرا به عيسى «كلمه» گفته شده در ميان مفسران سخن بسيار است، اما بيشتر به نظر مىرسد كه علت همان تولد فوقالعاده مسيح مىباشد و يا به خاطر اين است كه قبل از تولد، خداوند بشارت او را در كلامى به مادرش داده بود و نيز ممكن است علت اين تعبير آن باشد كه «كلمه» در اصطلاح قرآن به معنى مخلوق به كار مىرود، مانند آيه ۱۰۹
سوره کهف:
«بگو اگر درياها به صورت مركب براى نوشتن كلمات
پروردگار من شوند، آنها تمام مىشوند پيش از آن كه كلمات پروردگار من تمام گردند، هرچند همانند آن درياها را بر آنها بيفزاييم.»
در اين آيه منظور از «كلمات خدا» همان مخلوقات اوست و از آنجا كه مسيح (علیهالسلام) يكى از مخلوقات بزرگ خدا بوده است اطلاق كلمه بر او شده كه در ضمن پاسخى به مدعيان الوهيت عيسى نيز بوده باشد. اطلاق «مسيح» كه به معنى «مسحكننده» يا «مسح شده» است بر عيسى (علیهالسلام) ممكن است از اين نظر باشد كه او با كشيدن دست بر بدن بيماران غير قابل علاج، آنها را به فرمان خدا شفا مىداد، چون اين افتخار از آغاز براى او پيشبينى شده بود خداوند نام او را قبل از تولد مسيح گذاشت. و يا به خاطر آن است كه او را از ناپاكى و گناه مسح كرد و پاک گردانيد. عيسى روحى است كه از طرف خدا آفريده شد
(وَ رُوحٌ مِنهُ). اين تعبير كه در مورد آفرينش آدم و به يک معنى آفرينش تمام بشر نيز در قرآن آمده است اشاره به عظمت آن روحى است كه خدا آفريد و در وجود انسانها عموما و مسيح و پيامبران خصوصا قرار داد. گرچه بعضى خواستهاند از اين تعبير سوءاستفاده كنند كه عيسى (علیهالسلام) جزئى از خدا بود و تعبير «منه» را گواه بر اين پنداشتهاند،
ولى مىدانيم كه «من» در اين گونه موارد براى تبعيض نيست بلكه به اصطلاح «من» نشويه است كه بيان سرچشمه و منشأ پيدايش چيزى مىباشد. در آخرين مرحله از شرح سرگذشت پيامبران در آيه ۵۰
سوره مؤمنون اشاره كوتاه و مختصرى به حضرت مسيح (علیهالسلام) و همچنين مادرش مريم مىكند و مىگويد:
«ما فرزند مريم و مادرش را نشانهاى از عظمت و قدرت خود قرار داديم...»
(وَ جَعَلْنَا ابْنَ مَرْيَمَ وَ أُمَّهُ آيَةً ....)
تعبير به «ابن مريم» به جاى «عيسى» براى توجه دادن به اين حقيقت است كه او تنها از مادر و بدون دخالت پدرى به فرمان پروردگار متولد شد و اين تولد خود از آيات بزرگ قدرت پروردگار بود،و از آنجا كه اين تولد استثنائى رابطهاى با عيسى و رابطهاى با مادرش مريم دارد هر دو را به عنوان يک آيه و نشانه مىشمرد، چرا كه اين دو (تولد فرزندى بدون دخالت پدر و همچنين باردار شدن مادرى بدون تماس با مرد) در واقع يک حقيقت بودند با دو نسبت متفاوت.
• شریعتمداری، جعفر، شرح و تفسیر لغات قرآن بر اساس تفسیر نمونه، برگرفته از مقاله «عیسی»، ج۳، ص۲۷۷.