فضل بن سهل سرخسی(خام)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
فضلبن سهل سرخسى، کنیهاش ابوالعباس، وزیر ایرانى مأمون خلیفۀ عباسى. خاندان او را از بازماندگان خاندانهاى حکومتگر ایرانى پیش از اسلام (اولاد ملوک الفُرس المَجوس) دانستهاند (خطیب بغدادى، ج۱۴، ص۲۹۸؛ ابنطقطقى، ص۲۲۱). از نسبت او به سرخسى (ابنخلکان، ج۴، ص۴۱) برمىآید که که زادگاهش شهر سرخس در خراسان بوده است. سال تولد او معلوم نیست. پدر وى، سهلبن زادانفروخ، در دورۀ خلافت مهدى عباسى یا پسرش هارونالرشید از آیین زردشتى بهاسلام گروید و تحت حمایت یحیىبن خالد برمکى، وزیر هارون، وارد دستگاه دیوانى برمکیان شد (خطیب بغدادى، ج۱۴، ص۲۹۸؛ ابنخلکان، ج۴، ص۴۱؛جهشیارى، ص۲۲۹ـ۲۳۰؛ ابنعمرانى، ص۹۸؛ ابنخلکان، ج۲، ص۱۲۰). پسران وى، حسن و فضل، هم زمان با او اسلام آوردند (ابن جوزى، ج۱۱، ص۲۴۰؛ ابناثیر، ج۶، ص۱۹۷؛خطیب بغدادى، ج۱۴، ص۲۹۸ـ۲۹۹؛ ابنخلکان، ج۲، ص۱۲۰). گفته شده است که حسن و فضل در ابتدا با طالعبینى گذران زندگی مىکردند (ابنعمرانى، ص۹۸)، اما در پى ورود پدرشان به دربار عباسى، این دو نیز به خدمت فرزندان یحیى درآمدند(خطیب بغدادى، ج۱۴، ص۲۹۸؛جهشیارى، ص۲۳۰). فضل در دستگاه دیوانى برمکیان ارتقا یافت و در شمار ملازمان جعفربن یحیى برمکى قرارگرفت (ابنخلکان، ج۲، ص۱۲۰). این پیشرفت زمانى آغاز شد که نکتهسنجى و کاردانى فضل نزد یحیى برمکى آشکار شد و یحیى او را به هارون معرفى کرد و از او ستایش نمود و توانایى او موجب توجه هارون به وى گشت. سپس فضلبن سهل با وساطت جعفربن یحیى به خدمت مأمون، که در آن هنگام ولیعهد بود، پیوست. پس از آن، مأمون کارهاى خراسان را بهر عهدۀ فضلبن سهل گذشت (جهشیارى، ص۲۶۶؛ خطیب بغدادى، ج۱۴، ص۲۹۸ـ۲۹۹). به روایتى، در همین روزگار و در سال ۱۹۰ فضل به دست مأمون اسلام آورد (ابنخلکان، ج۲، ص۱۲۰؛ صفدى، ج۲۴، ص۴۲).
نقش سیاسى فضلبن سهل از زمانى آشکار شد که هارون چندى پس از انتخاب پسرش امین به ولایتعهدى، در ۱۸۳ پسر دیگرش مأمون را بهعنوان ولیعهد دوم برگزید و حکومت سرزمینهاى شرق خلافت اسلامى، از همدان تا خراسان و سند، را بهطور مستقل به مأمون واگذار کرد (یعقوبى، ج۲، ص۴۱۵؛ یعقوبى، ج۲، ص۴۱۹ـ۴۲۱؛ طبرى، ج۸، ص۲۷۵؛ ابنعمرانى، ص۷۶).
در سال ۱۹۲ هارون، با وجود بیمارى، براى فرونشاندن شورش رافعبن لیث، قصد سفر به خراسان را کرد و مأمون، به توصیۀ فضلبن سهل، با اصرار از هارون خواست همراه وى برود، چون به گفتۀ فضل، با حضور زُبَیده مادر امین و داییهاى او از بنىعباس، امکان لغو ولیعهدى مأمون در صورت وفات هارون بسیار بود (طبرى، ج۸، ص۳۳۸؛ جهشیارى، ص۲۲۶). با مرگ هارون در طوس در سال ۱۹۳ و آشکار شدن اختلاف امراى سپاه در حمایت از امین یا مأمون، فضلبن سهل کوشید تعهدات امراى سپاه را در وفادارى به مأمون به آنان یادآورى نماید (طبرى، ج۸، ص۳۷۲).
در این هنگام مأمون، براى سرکوب شورش رافعبن لیث، در مرو بود (ابناعثم کوفى، ج۸، ص۳۹۷). امین تصمیم گرفت براى پسرش، موسى، بیعت بگیرد و مأمون را از ولایتعهدى خلع کند و او را به بغداد فراخواند. از این رو، مأمون برای حفظ میراثش در امور خراسان سخت نگران بود و سرانجام، به توصیۀ فضلبن سهل و حسنبن سهل، تصمیم گرفت در خراسان بماند (طبرى، ج۸، ص۳۹۹ـ۴۰۴؛ جهشیارى، ص۲۸۹ـ۲۹۰؛ ابن جوزى، ج۱۰، ص۵). امین به تحریک فضلبن ربیع( وزیر) و علىبن عیسىبن ماهان( سردار لشکر)، خلافت خود را در بغداد تثبیت نمود و عهدنامۀ ولایتعهدى مأمون را لغو و فرزند خود را ولیعهد اعلام کرد و به این ترتیب، مناسبات امین و مأمون منازعهآمیز گردید (یعقوبى، ج۲، ص۴۳۶؛ مقدسى، ج۶، ص۱۰۷ـ۱۰۸).
فضلبن سهل، به رغم ناامیدى مأمون در این باره و حتى تمایلش به کنارهگیرى از ولایتعهدى، او را به مقاومت تشویق کرد و مسئولیت پیگیرى این امر را برعهده گرفت (ابنطقطقى، ص۲۱۳).
بعدها پس از کشتهشدن امین و تثبیت خلافت مأمون در ۱۹۸، مأمون که خود را مدیون فضلبن سهل مىدانست، به او لقب ذوالریاستین (ریاست قلم و شمشیر) داد و دیوان و سپاه را به فضل سپرد و وى را در رجب سال ۱۹۶ حاکم تمام سرزمینهاى شرق، از همدان تا تبت و از دریاى خزر تا خلیجفارس و دریاى هند، ساخت (مقدسى، ج۶، ص۱۰۸ـ۱۰۹؛ حمزه ذهبى، حوادث و وفیات، ص۳۵ـ۳۶؛بیهقى، ص۱۷۲). به این ترتیب، فضل نخستین وزیرى بود که امارت و وزارت را باهم عهدهدار شد (جهشیارى، ص۳۰۶). مأمون حتى دستور داد به نام وى سکههایى زدند که لقب ذوالریاسین بر آنها حک شده بود (مجملالتواریخ و القصص، ص۳۵۰). اوجاقتدار فضل سال ۲۰۱ و زمانى بود که فضل درخواست کنارهگیرى کرد، که ظاهراً نماشى سیاسى براى کسب اختیارات بیشتر بود. مأمون نیز با تجلیل فراوان از وى در مقام وزارت، اختیار کامل تدبیر امور نظامى و ادارى حکومت خود را به وى تفویض کرد و اموال و مواجب بسیارى به او و برادرش بخشید. مأمون قاضیان و فقیهان و سرداران را بر این نامه شاهد گرفت، آن را به تأیید امام رضا علیهالسلام بهعنوان ولیعهد رسانید و دستور داد نسخهاى از آن را در تمام بلاد پخش کنند (ابنبابویه، ج۲، ص۳۵۴ـ۳۶۲). در این سند شرح خدمات فضل در تثبیت خلافت مأمون، ازجمله غلبه بر امین و نیز سرکوب شورش ابوالسرایا• و یوسف بَرْم• و برخى دیگر، ذکر شده و از تدابیر نظامى وى براى تسلط ترکان خلجى و امراى مناطقى چون طبرستان، دیلم، کابل، جبال، غَرجستان، غور، جبل تبت، ارمینیه و حجاز تقدیر گردیده است (ابنبابویه، ج۲، ص۳۵۸ـ۳۵۹). در این زمان، جایگاه و موقعیت ممتاز سهل به گونهاى بود که به دستور مأمون پرچم و علامتى مخصوص، به شکل نیزهاى دو شاخ، به او اختصاصیافت. پرچم را نُعَیمبن خازم( از سرداران عرب) و علامت را علىبن هشام( از بزرگان و اشراف ایرانى خراسان) حمل مىکردند (جهشیارى، ص۳۰۵ـ۳۰۶؛ مقدسى، ج۶، ص۱۰۹). مأمون در تمام امور دینى و سیاسى با او مشورت مىکرد(جهشیارى، ص۲۷۸). همچنین گفته شده است فضلبن سهل مأمون را به انتخاب امام رضا علیهالسلام به ولایتعهدى متمایل ساخت. به نظر بزرگان دربار مأمون، این مطلب با پیشنهاد فضل صورت گرفت. همچنین مخالفان عمدتاً نظامى و عربتبارش، از جمله هَرثَمةبن اَعْین و نعیمبن خازم، او را متهم مىکردند که این «مجوسىزاده» (فضلبن سهل) بهبهانۀ آلعلى علیهالسلام، قصد دارد خلافت را به سوی سلطنت پادشاهان قدیم و کسراییان ایران سوق دهد(جهشیارى، ص۳۱۳، ۳۱۷ـ۳۱۸؛ ابوالفرجاصفهانى، ص۴۵۴). در عراق نیز چنین شایع شده بود که فضل کاملاً بر مأمون مسلط گشته و انتخاب امام رضا علیهالسلام به ولایتعهدى نیز ناشى از فکر و نفوذ اوسپست (ابنبابویه، ج۲، ص۳۳۰، ۳۴۲، ۳۷۰؛ ابن جوزى، ج۱۰، ص۷۳ـ۷۴؛ابنبابویه، ج۲، ص۳۴۲ـ۳۴۵). با انتخاب امام رضا علیهالسلام به ولایتعهدى، رنگ سیاه پرچم و لباس عباسیان به سبز تغییر یافت، که به زعم عدهاى همان رنگ لباس شاهان ایرانى پیش از اسلام (جهشیارى، ص۳۱۳) و در اثر اقدام فضلبن سهل بود. به دنبال آن، عباسیان در بغداد و دیگر شهرهای عراق شورش کردند و حسن، برادر فضل، که از سوى وى به حاکمیت عراق برگزیده شده بود، نتوانست اوضاع را سامان دهد و در بغداد، پس از خلع مأمون از خلافت، بهنام ابراهیمبن مهدى عباسى خطبه خوانده شد. فضلبن سهل اوضاع آشفتۀ عراق و دیگر بلاد را از مأمون پنهان کرد، اما امام رضا علیهالسلام مأمون را آگاه ساخت. برخى سران لشکر نیز، که مأمون آنان را از تعرض فضل امان داد، دربارۀ اقدامات فضل و اوضاع عراق چنین گزارشهایى به مأمون دادند. بعداً فضل آنان را کیفر داد. مأمون به فضلبن سهل بدبین شد. از ندامت فضل از این وضع و عذرخواهىاش از مأمون هم سخن به میان آمده است (طبرى، ج۸، ص۵۶۴ـ۵۶۵؛ ابن جوزى، ج۱۰، ص۸۵؛ ابن جوزى، ج۱۰، ص۱۰۸؛ ذهبى، حوادث و وفیات ۲۰۱ـ۲۲۰، ص۱۰؛ثعالبى، ۱۹۷۷، ص۹۷ـ۹۸). این وضع به تغییر جایگاه فضل نزد مأمون انجامید، بهخصوص که امام رضا علیهالسلام نیز به مأمون گوشزد کرد که عباسیان در عراق از ولایتعهدى من ناخرسندند (ابنبابویه، ج۲، ص۳۲۶؛ ثعالبى، ۱۹۹۰، ص۱۲۱). دربارۀ مناسبات امام رضا علیهالسلام و فضلبن سهل گزارشهاى متناقضى وجود دارد. برخى فضل را به تشیع متهم کرده و برخى از دشمنى او با امام سخن گفتهاند (ابوالفرجاصفهانى، ص۴۵۶؛ ابنبابویه، ج۲، ص۳۱۶؛ ابنبابویه، ج۲، ص۳۴۷ـ۳۴۹؛ بیهقى، ص۱۷۰؛ ابنخلکان، ج۴، ص۴۱). دربارۀ موافقت یا مخالفت خاندان سهل با ولایتعهدى امام رضا علیهالسلام نیز روایاتی وجود دارد (ابوالفرجاصفهانى، ص۴۵۴؛ ابنبابویه، ج۲، ص۳۳۰، ۳۳۲ـ۳۳۴). با اینهمه، به نظر مىرسد روایات راجع به تیره بودن مناسبات آندو، صحیح¬تر باشد، زیرا از جاسوس گماردن فضل برای امام و سختگیریهایش به ایشان سخن گفته شده و نیز گزارش شده است که مأمون به اصرار از امام خواست نماز عید فطر را در مرو برگزار کند، اما بعد به توصیۀ فضلبن سهل، که از محبوبیت بیش از حد امام علیه السلام نگرانشده بود، از ادامۀ این نماز جلوگیرى کرد (ابنبابویه، ج۲، ص۳۴۱؛ ابنبابویه، ج۲، ص۳۴۷ـ۳۴۸). اما مهمترین موردى که این اختلاف را آشکار نمود، گزارشى بود که امام رضا علیهالسلام، با وجود پنهانکارى فضلبن سهل، از اوضاع نابسامان عراق به مأمون داد. مأمون با آگاهى از این وضع ، در سال ۲۰۲ تصمیم گرفت به عراق برود و به این ترتیب، بخت فضلبن سهل نیز برگشت. در دوم شعبان همان سال، در مسیر ، در شهر سرخس، فضلبن سهل مشغول استحمام بود، که همانطور که خودش پیشبینى کرده و برادرش نیز به وى هشدار داده بود، بهدست چهارتن با ضربه های شمشیر کشته شد. در منابع، این چهار تن از نزدیکان مأمون معرفى شدهاند (ابنبابویه، ج۲، ص۳۷۰؛ ابنبابویه، ج۲، ص۳۷۳؛ مجملالتواریخ و القصص، ص۳۵۲؛ ابنخلکان، ج۴، ص۴۴). با این حال، پارهاى منابع دلیلی ناموجه براى قتل فضل ذکر کردهاند. بنا بر این منابع، فضلبن سهل چندان بر مأمون تسلط یافته بود که دربارۀ کنیزى که مىخواست بخرد با او رقابت کرد و مأمون او را کشت (مسعودى، ج۴، ص۲۹۹؛ابنخلکان، ج۴، ص۴۱). مأمون براى دستگیرى قاتلان فضل جایزهاى تعیین کرد تا خود را از دست داشتن در قتل او مبرّا جلوه دهد. عباسبن هیثم دینورى آنان را دستگیر کرد و با آن که مدعى شدند مأمون به آنان دستور قتل فضل را داده است، کشته شدند (طبرى، ج۸، ص۵۶۵؛ ابن جوزى، ج۱۰، ص۱۰۸؛ ذهبى، حوادث ۲۰۱ـ۲۱۰، ص۱۱). چند تن دیگر نیز به اتهام دست داشتن در قتل فضل، به دستور مأمون کشته شدند (طبرى، ج۸، ص۵۶۵؛ گردیزى، ص۲۹۶ـ۲۹۷؛ ابن جوزى، ج۱۰، ص۱۰۸). درمنابع از دسیسۀ مأمون در قتل فضل سخن گفته شده است (طبرى، ج۸، ص۵۶۵؛ ابنبابویه، ج۲، ص۵۸۱)، اما مأمون خود را از این ماجرا بهشدت غمگین نشان داد، براى او عزادارى کرد، مرگ وى را به مادرش تسلیت گفت (ابنعبدربه، ج۳، ص۲۶۲) و سر قاتلان او را براى برادرش، حسن، به عراق فرستاد و او را جانشین فضل ساخت (طبرى، ج۸، ص۵۶۵ـ۵۶۶). به این ترتیب، فضلبن سهل که دولتش همانند دولت برمکیان بود و پرورش یافتۀ مکتب آنان بود، در برآوردن این آرزو که نفوذ فرمانش را در شرق و غرب سرزمینهاى اسلامى بگستراند، ناکام ماند (ابنطقطقى، ص۲۲۱ـ۲۲۲). سن وى را در هنگام مرگ از حدود ۴۲ تا ۶۰ سال ذکر کردهاند (طبرى، ج۸، ص۵۶۵؛ خطیب بغدادى، ج۱۴، ص۳۰۳؛ ابنخلکان، ج۴، ص۴۲؛ ابنخلکان، ج۴، ص۴۴).
فضلبن سهل از دبیران برجستۀ ایرانى محسوب مىشد که از میراث فرهنگ ایرانى مانند کلیله و دمنه آگاهى داشت (قفطى، ص۱۴۰). از کاتبان نثرنویسى بود که بسیاری ازرسایل او مدون شد. اشعاری هم داشت (ابنندیم، ج۱، قسمت دوم، ص۳۷۸؛ ابنندیم، ج۱، قسمت دوم، ص۵۳۶). وی به سنّتهاى دهقانان ایرانى توجه مىنمود و در حفظ آنها مىکوشید (جهشیارى، ص۲۳۱ـ۲۳۲) و آداب ایرانى را، همچون برمکیان، در دربار مأمون تجدید کرد؛ چنانکه بر تختى مىنشست که دوازده نفر آن را حمل مىکردند و در کنار مأمون جایگاهى مخصوص داشت (جهشیارى، ص۳۱۶). به زبان عربى مانند فارسى مسلط بود و قرآن را بهخوبى مىخواند (جهشیارى، ص۲۳۰؛ قفطى، ص۱۴۰). او دبیران ایرانى ازجمله احمدبن ابىخالد، وزیر آیندۀ مأمون، را تحت حمایت خود وارد دیوانهاى دستگاه خلافت عباسى کرد (جهشیارى، ص۳۱۸). پارهاى از توقیعات و گفتارها و روشهاى مدبرانۀ او در سیاست و امور دیوانى و وزارت، در منابع ثبت شده است (ابنعبدربه، ج۴، ص۳۰۳ـ۳۰۴؛ خطیب بغدادى، ج۱۴، ص۳۰۰ـ۳۰۲؛ ثعالبى، ۱۹۷۷، ص۵۸، ۱۲۰، ۱۴۷؛ همو، ۱۹۹۰، ص۱۲۹ـ۱۳۰، ۲۳۷، ۲۴۳؛ ابنخلکان، ج۴، ص۴۲ـ۴۳). ابداع نوعى از خط را به وى نسبت دادهاند که به قلم ریاسى معروف بود و انواع و متفرعاتى پیدا نمود (ابنندیم، ج۱، قسمت ۱، ص۲۱). فضلبن سهل از حامیان نهضت ترجمه در عصر مأمون بود و با دعوت از مترجمانى چیرهدست به دربار مأمون، موجب ترجمۀ آثار علمى و فلسفى به عربى شد (قفطى، ص۲۴۲). وى از علاقهمندان و برجستهترین افراد در علم هیئت و احکام نجوم بهشمار مىرفت (مجملالتواریخ و القصص، ص۳۵۰؛ ابنعمرانى، ص۹۸؛ ابنطقطقى، ص۲۲۱) و تبحر او چنان بود که مأمون در برخى تصمیمگیریهاى مهم از آن بهره مىبرد، از جمله در انتخاب طاهر به فرماندهى سپاه خراسان و انتخاب ساعت اعلام ولایتعهدى امام رضا علیهالسلام. گفته اند که فضل مرگ خودش را هم بر همین اساس پیش بینی کرده بود(ابنبابویه، ج۲، ص۳۳۲ـ۳۳۴؛ مجملالتواریخ و القصص، ص۳۴۹ـ۳۵۰؛ قفطى، ص۲۲۲). منجمانى نیز در دستگاه وى مشغول بودند، از جمله یحیىبن ابىمنصور، عمربن فرخان طبرى و یحیىبن هارون (ابنندیم، ج۱، قسمت دوم، ص۴۴۱؛ ابنخلکان، ج۶، ص۷۹).
وى در سلسله راویان ِ حدیثى منسوب به پیامبر، با عنوان «اذا کتبت بسم اللّه الرحمن الرحیم فبین السین فیه»، قرار دارد که به واسطۀ چند تن، از یحیىبن خالد برمکى از زیدبن ثابت روایت شده است (خطیب بغدادى، ج۱۴، ص۲۹۹).
شاعرانی در مدح و رثاى فضلبن سهل شعر سرودهاند (ابنخلکان، ج۴، ص۴۳، ۴۴؛ صفدى، ج۲۴، ص۴۳ـ۴۷). فضل را گشادهدست و بخشنده و وفادار به عهد و سخنور وصف کردهاند(تنوخى، ج۱، ص۱۶۹؛ تنوخى،ج۳، ص۲۰۲ـ۲۰۴؛ تنوخى، ج۳، ص۲۴۹ـ۲۵۴؛ خطیب بغدادى، ج۱۴، ص۲۹۹).
منابع :
(۱) ابناثیر؛
(۲) احمد ابناعثم کوفى، کتاب الفتوح، چاپ على شیرى، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۱؛
(۳) محمد بن على ابنبابویه، عیون اخبارالرضا، چاپ علىاکبر غفارى، بىجا، ۱۳۷۳؛
(۴) ابن جوزى؛
(۵) ابنخلکان؛
(۶) محمد بن على ابنطقطقى، الفخرى فىالآداب السلطانیة و الدول الاسلامیة، بیروت، بىتا؛
(۷) احمدبن محمد ابنعبدربه، العقد الفرید، چاپ عبدالمجید ترحینى، بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۳؛
(۸) ابنعمرانى، الانباء فى تاریخ الخلفاء، چاپ قاسم سامرایى، لیدن ۱۹۷۳؛
(۹) ابنندیم؛
(۱۰) ابوالفرجاصفهانى، مقاتلالطالبین، چاپ احمد صقر، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۷؛
(۱۱) بیهقى؛
(۱۲) محسن بن على تنوخى، الفرج بعد الشدة، چاپ عبود شالجى، بیروت ۱۹۷۸؛
(۱۳) عبدالملکبن محمد ثعالبى، تحفةالوزراء، چاپ حبیبعلى راوى و ابتسام مرهون صفار، بغداد ۱۹۷۷؛
(۱۴) همو، آدابالملوک، چاپ جلیل عطیه، بیروت ۱۹۹۰؛
(۱۵) محمد بن عبدوس جهشیارى، کتاب الوزراء و الکتّاب، چاپ مصطفى سقا، ابراهیم ابیارى و عبدالحفیظ شلبى، قاهره ۱۳۵۷ه / ۱۹۳۸؛
(۱۶) حمزه اصفهانى، تاریخ سنى ملوکالارض و الانبیاء، چاپ گوتوالد، لایپزیک ۱۸۴۴، چاپ افست بیروت، بىتا؛
(۱۷) خطیب بغدادى؛
(۱۸) محمد بن احمد ذهبى، تاریخالاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، چاپ عمر عبدالسلام تدمرى، بیروت ۱۴۱۱؛
(۱۹) صفدى؛
(۲۰) طبرى، تاریخ (بیروت)؛
(۲۱) علىبن یوسف قفطى، تاریخالحکماء، چاپ یولیوس کیپرت، فرانکفورت ۱۴۱۹/ ۱۹۹۹؛
(۲۲) عبدالحىبن ضحاک گردیزى، زینالاخبار، چاپ عبدالحى حبیبى، تهران ۱۳۶۳ش؛
(۲۳) مجملالتواریخ و القصص، چاپ ملکالشعراء بهار، تهران ۱۳۱۸ش؛
(۲۴) مسعودى، مروج(بیروت)؛
(۲۵) مطهربن طاهر مقدسى، البدء و التاریخ، چاپ کلمان هوار، پاریس ۱۸۹۹ـ۱۹۱۹، چاپ افست تهران ۱۹۶۲؛
(۲۶) یعقوبى، تاریخ.