فی تحقیق ماللهند (کتاب)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
فی تحقیق ماللهند من مقوله
مقبوله فی العقل او مزدوله، اثر
ابوریحان بیرونی است که مطالعه مقایسهای بین
ادیان یونانی، هندنی و ایرانی است، از این رو گفتهاند که وی بنیان گذار مطالعه تطبیقی در فرهنگ بشری است.
کارل ادوارد زاخائو در مقدمه مهمی که بر ترجمه فی تحقیق ماللهند نوشته است، درباره طرح ابواب کتاب اظهار کرده که: «صورت کلی اغلب بابها از سه بخش تشکیل میگردد؛ در بخش اول خلاصهای از مساله را آن گونه که خود بیرونی دریافته است، مطرح میکند؛ در بخش دوم چنانچه بحث از
دین،
فلسفه و
نجوم باشد، به طرح عقاید هندوان و ذکر شواهدی از کتابهای آنان میپردازد و چنانچه بحث از ادبیات،
تاریخ،
جغرافیا، قوانین، آداب و رسوم باشد، مطالبی را که در این موارد به صورت شفاهی شنیده و یا خود مشاهده کرده است، بیان میدارد؛ و در بخش سوم از هر باب چنانچه موضوع مورد بحث برای خواننده غریب و نامانوس جلوه نماید، ضمن مقایسه آن با موارد مشابه آن از اقوام و ملل دیگر، سعی در مفهوم کردن موضوع میکند، و این بدان علت است که قصد وی از تالیف کتاب «فی تحقیق ماللهند» آن نیست که کاستیها و نقاط ضعف جامعه
هند را آشکار ساخته و به ابطال آرا و اقوال آنان بپردازد، بلکه همان طوری که در خاتمه کتاب ذکر کرده است، میکوشد تا تصویری درست و راست از
حیات روحی و معنوی مردم هند را در برابر دیگران قرار داده و زمینه تعامل اجتماعی دیگران با هندوان را فراهم سازد.
در مورد نوشتن تحقیق ماللهند نیز باید دانست که بیرونی بعد از سالها اقامت در هند و معاشرت با طبقات مختلف مردم و کنکاش در آداب و رسوم اجتماعی دست به تالیف یکی از بهترین آثار خود؛ یعنی کتاب تحقیق ماللهند زد که بنا به
شهادت تمام
مستشرقین و مطلعیت صحیحترین و مستدلترین مدرکی است که در مورد آداب و رسوم اجتماعی، مذهب گاهشماری و نجوم هند در
قرون وسطی نوشته شده است.
کتاب فی تحقیق ماللهند، یکی از عالمانهترین و غنیترین تحقیقات انسانی و اجتماعی است که در دوران قدیم در زمینه مسائل مردم شناسی نوشته شده است؛ یعنی در زمانی که چنین مطالعاتی در مغرب
زمین از حد وقایع نگاری فراتر نمیرفته است، ابوریحان بسان مردم شناسی زبردست و متفکری متبحر، به تحقیق در زوایای زندگی فردی و اجتماعی هندوان پرداخته است.
کارل ادوارد زاخائو، خاورشناس آلمانی و کسی که با ترجمه دو اثر مهم بیرونی به نام «الآثار الباقیه عن القرون الخالیه» و «فی تحقیق ماللهند» او را به اروپا شناساند، میگوید: من معتقدم در وجود بیرونی یک ویژگی نوین بوده که به
روح انتقادی
قرن نوزدهم نزدیک است.
بیرونی خود در کتاب فی تحقیق ماللهند مینویسد: «من به دلیل بیگانه بودن با فرهنگ هندوان و ناآشنایی با قراردادهای زبانی اصطلاحات و واژگان آنان، نزد منجمانشان، مقام شاگرد را نسبت به استاد داشتم. همین که اندکی به زبان آنان آگاهی یافتم، آنها را بر علتها آگاه ساخته، برخی برهانها را بر ایشان آشکار نمودم و راههای صحیح محاسبات را برای آنان روشن کردم، پس با تعجب بر من هجوم آوردند و برای بهره گیری از دانش من ازدحام کردند، در حالی که میپرسیدند: محضر چه کسی از (منجمین) هند را دریافته و از او (
دانش) فرا گرفتهای؟ و من توان علمی آنها را آشکار ساختم و با آنکه خوشایندم نبود خود را از آنان برتر میشمردم؛ چیزی نمانده بود که مرا به ساحری نسبت دهند و نزد بزرگان خود مرا به غیر از
دریا و
آب ترشی که بی نیاز از
سرکه است، توصیف نمیکردند.
کتاب، عمده بحثهای مربوط به جوامع انسانی، آداب، رسوم، جشنها، عیدها و ذکر تاریخهای ملل مختلف را در بردارد، که بیشتر در زمینه هندشناسی است.
او در مقدمه کتاب «فی تحقیق ماللهند»، پس از گفتگوی خود با استادش ابوسهل تفلیسی درباره کسی که نسبت نادرستی در کتابش به
معتزله داده بوده و تذکر این نکته که چنین نسبتهایی درباره
ادیان و مذاهب دیگر به خصوص مخالفین، و کسانی که تعامل با آنها بسیار ضعیف است، در سطح گسترده تری وجود دارد، اشاره میکند که در ضمن گفتگو به ادیان و مذاهب موجود در هند مثال زدم که اکثر مطالب مکتوب درباره آنها مغشوش و بی اعتبار بوده و همراه با پیش داوریها و دخالت اغراض و امیال در نقل مطالب بوده است. بیرونی در ادامه مینویسد: وقتی استاد حقیقت گفته او را دریافت، وی را تشویق کرد تا آنچه درباره هندوان میداند به رشته تحریر درآورد تا برای کسانی که قصد مناقضه و رد نظریههای آنان را دارند، کمک و برای کسانی که قصد مخالطه و آمیزش و معاشرت با آنان را داشته باشند، ذخیره مطمئن و موثقی باشد.
او در کتاب، بسیار به مقایسه عقاید علمی و دینی هندوان با ملل دیگر؛ مانند
یهود،
نصاری و
مسلمین میپردازد و در واقع از قدیمیترین دانشمندانی است که بحثهای مقایسهای ادیان را مطرح کردهاند.
وی پس از مراجعت از هند نتیجه تحقیقاتش را در کتاب «فی تحقیق ماللهند» آورده است و در آغاز کتاب، اسباب جدایی دو ملت
ایران و هند از یکدیگر را در فقدان تفاهم میان فرهنگی و موانع آن یافته و آنها را چنین برشمرده است:
زبان گفتاری و نوشتاری مردم هند بسیار عریض و طویل و دشوار است، به گونهای که برای یک چیز چند لفظ را به کار میبرند و یا یک لفظ را برای چند چیز استعمال میکنند که برای رسیدن به معنای مورد نظر، نیاز به قرینههای بسیار است؛ همچنین زبان گفتاری آنان تقسیم میشود به زبان مبتذل، که بازاریان به کار میبرند و زبان فصیح، که دارای اشتقاقات و دقایق نحوی و بلاغی فراوان و مورد استعمال اهل
فضل و ادیبان آنان است. آنان کتابهای علمی خود را به قصد محفوظ ماندن از تحریف به نظم در میآورند، تا چنانچه چیزی کم و زیاد شود به سرعت و آسانی تشخیص داده شود که چنین کاری، دشواری فهم
معارف آنان را به دنبال دارد.
افزون بر همه اینها، تلفظ بسیاری از کلمات آنان، به جهت ابتدای به حروف ساکن، دشوار بوده و کتابت برخی از آنها نیز برای دیگران مشکل میباشد؛ و در این راستا، نسخه برداران از کتابهای هندوان بی مبالاتی به خرج داده و لغات آنان را به غلط ثبت میکنند، که باعث شده
لغت جدیدی درست شود که نه خود نسخه بردار آن را فهم میکند و نه اهل آن زمان.
بیرونی در کتاب، فصلی را با عنوان «در ذکر طبقاتی که هندیان آنها را رنگها مینامند و غیر آن»، به بیان طبقات اجتماعی موجود در جامعه هند و ذکر نقشها و خصوصیات هر یک از آنها، اختصاص داده است.
نکته مهم در بررسی بیرونی، با صرف نظر از توصیف دقیق و تشریح جزئیات موجود در واقعیت جامعه، یافتن علت وجود طبقات مختلف میباشد. به نظر وی تبیین هندیان از علل پیدایش طبقات اجتماعی تبیینی دینی است، به این معنی که معتقدند
خداوند جهان را با طبیعتهای مختلف آفرید و بعضی مناطق را سردسیر و بعضی دیگر را گرمسیر، برخی جاها را حاصلخیز و خوش
آب و
هوا و برخی دیگر را شوره زار، بدآب و هوا قرار داد؛ و تفاوتهای دیگری را در
طبیعت ایجاد کرد تا این که انسانها جهت فائق آمدن بر مشکلات طبیعت، مکانهایی را برای ساختن شهرها و اجتماعات اختیار کنند. به همین جهت انسانها را نیز از جهت فضیلتها و لیاقتها متفاوت آفرید، تا به همیاری و همکاری یکدیگر بپردازند و احتیاجات همدیگر را مرتفع سازند؛ چه، در غیر این صورت انسانها به کمک همدیگر نیامده و اجتماعات را تشکیل نمیدادند.
بیرونی، قشربندی در جوامع گذشته را با عامل سیاسی- اجتماعی تبیین میکند و در این زمینه میگوید: پادشاهان سابق، افراد جامعه خود را بر حسب اختلاف در شغلها به طبقات معینی تقسیم کرده و از این راه، هر طبقه را ملزم به کار و حرفه خویش میساختند و چنانچه کسی از مرتبه خود تجاوز میکرد، او را عقاب میدادند. او از تجدید طبقات به وسیله اردشیر پسر بابک به هنگام احیای مالکیت خود بر سرزمین
فارس سخن میگوید که وی مردمان را به چهار طبقه تقسیم کرده و پیشوایان و شاهزادگان را در طبقه اول، عابدان و آتش بانان و بزرگان
دین را در طبقه دوم، پزشکان، منجمان و دانشمندان را در طبقه سوم، و در طبقه چهارم برزگران و صنعت گران را با لحاظ سلسله مراتبی در هر یک از طبقات، قرار داده بود و طبقات را چنان بسته تشکیل داده بود که هر طبقه؛ همانند نسب برای افراد آن به حساب میآمد.
بیرونی سپس به ذکر طبقات جامعه هند میپردازد؛ و چون از نظر آنان بعضی طبقات، شرافت ذاتی بر بعض دیگر دارند، چنین نگرشی را مخالف نظر
اسلام دانسته و میگوید: از نظر اسلام همه انسانها برابر هستند و آنچه ملاک برتری و تمایز افراد است، مرتبه آنان در
تقوا میباشد. باید توجه کرد که از نظر اسلام وجود ویژگیهای متفاوت جسمی و فکری در انسانها به منظور برانگیختن آنان به ایجاد ارتباط با یکدیگر و به دنبال آن انتظام زندگی اجتماعی بوده است، زیرا در صورتی که انسانها از لحاظ استعداد و لیاقت یکسان بودند، جامعه با رکود و بی نظمی مواجه میگردید.
به عبارت دیگر، وجود تفاوتها از نظر اسلام پذیرفته شده است تا اساس نیاز و رجوع انسانها به یکدیگر شده و با تقسیم کارها به زندگی اجتماعی سامان دهند، ولی اینها باعث برتری و شرافت ذاتی بر یکدیگر نیست و معیار ارجمندی و امتیاز، وجود فضائل اخلاقی و تقوا است.
بیرونی، چهار طبقه براهمه، کشتر، بیش و شودر را با ذکر خصوصیات اخلاقی مورد انتظار از هر طبقه که
واجب است به آنها متخلق شوند، بیان میکند؛ همچنین نقشی را که هر طبقه باید در جامعه ایفا کند، به ترتیب منزلت اجتماعی هر یک- طبق ترتیبی که ذکر شد- برشمرده است. بیرونی از دیدگاه کارکردی، طبقات را مورد بررسی قرار داده و کارکرد هر یک را در
ازدواج، مجازات، محاکم قضایی، اختیار کردن تعداد
همسر برای افراد هر طبقه و بسیاری موارد دیگر بیان کرده است. او همچنین نظر هندیان را در مورد تاثیر افلاک و ستارگان بر اوضاع و احوال طبقات و جامعه ذکر کرده است. بیرونی سپس به اصناف هشتگانهای اشاره میکند که در هیچ یک از طبقات مذکور پایگاهی ندارند و وظیفه آنان صرفا ارائه خدمات به طبقات چهارگانه میباشد. این اصناف که «انتز» به مجموع آنها اطلاق میشود، بین خود دارای سلسله مراتب هستند و عبارتند از: رختشویان، کفاشان، بافندگان، بازیگران، بافندگان زنبیل، شکارچیان و صیادان، سپرسازان و بادبانان، که مسکن اینها در حاشیه و خارج از محل سکونت طبقات فوق است.
البته بیرونی دستههای دیگری از مردم هند را نیز نام میبرد که به کارهای پست و بی ارزش اشتغال دارند و در جامعه هیچ گونه منزلتی ندارند. به هر حال میتوان چنین نتیجه گیری کرد که سعی بیرونی بررسی، همه جانبه و فراگیر از جامعه هندی بوده و تا آنجا که توانسته گزارش دقیق و توصیف کاملی از اوضاع طبقاتی و مراتب اجتماعی موجود در جامعه، ارائه داده است.
فصل دوم کتاب فی تحقیق ماللهند، به بررسی مفهوم هندی
خدا اختصاص دارد. در آغاز، بیرونی بروشنی نشان میدهد که بین اعتقادات مردم درس خوانده و عامی هر ملت در موضوعات مربوط به مذهب تفاوتی اساسی وجود دارد. وی میافزاید که درس خواندگان میتوانند اعتقادات انتزاعی درباره خدا را بفهمند؛ در حالی که عوام عینیاتی را میفهمند که تنها با حواس
قابل درک است (محسوسات). بیرونی به تفصیل اعتقادات هندوهای درس خوانده و عامی را درباره خدا مورد بحث قرار داده است و تفاوت بین این اعتقادات را بیان میکند.
در انتهای کتاب، فهرست اعلام، کتب، امم و احزاب، اهالی بلاد و اماکن و غیره، و فهرست عام اشاره شده است.
نرم افزار جغرافیای جهان اسلام، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی (نور).