قاجار
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
قاجار، ایل، نام چند ایل و طایفۀ ترک در
ایران و
آناطولی و
شام ، یکی از نخستین گروههای قزلباش ایران و خاستگاه سلسلۀ پادشاهی قاجاریه.
قاجار در لغت به معنای استخوان زیرین فقرات پشت و پهلوست.
قاجارها دستکم از
قرن نهم و بعد از آن، در
قراباغ و بوزوق/ بوزاوق/ یوزغات و آیدین آناطولی و حلب شام
و از اوایل قرن یازدهم در استرآباد و مرو سکونت داشتند. منشأ آنان نامعلوم است و برخی گمان دارند که قاجارها از دوران سلجوقیان در ایران حضور یافته، در زمان سلطنت ملکشاه به روم (آناطولی) مهاجرت کرده و در دورۀ تیمورلنگ به ایران بازگشتهاند.
اما به نظر اعتمادالسلطنه، آنان از ترکانی بودند که همراه هولاگوخان به ایران آمدند و در دورۀ ایلخانان در روم و سرحد شام مستقر شدند
. این تصور نیز وجود دارد که پس از پیروزی تیمورلنگ بر ایلدرم بایزید عثمانی (۸۰۴) و تبعید قاجارهای شام به ماوراءالنهر، قاجارها در اران و حدود گنجه و بردع مستقر شدند
قدمت و کثرت این دسته از قاجارها تا آنجا بود که مردم داغستان، دستکم تا قرن سیزدهم، اهالی گنجه و قراباغ و ایروان را قاجار میخواندند.
در بعضی منابع تاریخی، قاجارها از مغولان جلایری و از نسل قاجار (قاجیر)، پسر سرتاق نویان (از معاصران ارغونخان و غازانخان مغول)، دانسته شده اند.
تصور دیگر آن است که قاجارها از نسل قراچار نویان، یکی از اجداد تیمورلنگ، بودهاند
قاجارها از اواخر قرن نهم در تاریخ ایران ظاهر شدهاند و بعضی از نخستین قزلباشان مرید شیخحیدر صفوی، از آنان بودند. پیریبیگ یا قراپیری قاجار، ملقب به توزقوپارون (توزقپرن)، در جنگهای سلطان حیدر در ۸۹۳ و جنگهای شاهاسماعیل در ۹۰۷ با آققوینلوها، از سرکردگان قزلباشان بود
و در ۹۱۸در غجدوان کشته شد.
قاجارهای قراباغ در ۸۹۷ به آیبهسلطان، از مخالفان بایسنقرمیرزا، پیوستند و او با کمک قاجارها، رستممیرزا را از زندان قلعه النجق آزاد کرد. همو در ۸۹۸ با سپاهی از قاجارها، قزوین را از تصرف کارگیا، میرزا علیحاکم لاهیجان، خارجکرد و رودبار را نیز با قتل و غارت گرفت
خضربیگ، معروف به قاریقمش خضر، در ایام اقامت شاهاسماعیل در لاهیجان، با اتباع خود از روم (آناطولی) به آذربایجان رفت و پسرش، امتبیگ، به لاهیجان رفت و در خروجشاهاسماعیل از همراهان او بود و بهسبب شجاعتهایش از او لقب زیاداوغلی گرفت.
وی در اوایل سلطنت شاهطهماسب اول، والی قراباغ و بیگلربیگی ایل قاجار شد.
حکومت این سلسله با فراز و نشیبها و تغییراتی، قریب ۲۵۰ سال دوام آورد و در سال ۱۲۱۸ دولت روسیۀ تزاری آن را برانداخت.
آخرین حاکم از این سلسله، جوادخان زیاداوغلی بود که در جنگ با قوای سیسیانف، در شهر گنجه کشته شد.
یک گروه دیگر از قاجارهای آناطولی در ۹۰۶ همراه هزاران تن از صوفیان شام و دیاربکر و سیواس و بایبرد، در ارزنجان به شاهاسماعیل پیوستند.
بزرگان قاجار در دولت صفوی موقعیتی ممتاز داشتند.
اچه/ دراجه سلطان قاجار، حاکم اورفه، در سال ۹۲۰ سلطانمراد (آخرین پادشاه آققوینلو) را که به سلطانسلیم پیوسته بود، در جنگی از پای درآورد و از شاهاسماعیل لقب قدورمش/ قودرمشسلطان گرفت.
او تا سال ۹۴۰ زنده بود و در جنگ با اولامه سلطان تکلو شرکت داشت.
نارینبیگ قاجار، که از متحدان کوچکسلطان استاجلو از مخالفان دیوسلطان روملو بود، در ۹۳۱ کشته شد.
بوداقخان/
بداغ قاجار در ۹۴۳ حاکم قندهار شد و در ۹۴۴ آن شهر را به کامرانمیرزا، پسر ظهیرالدین بابر، تسلیم کرد. وی در ۹۵۱ همراه همایون، پادشاه هندوستان، که از بیم مخالفان به ایران پناه آورده بود، به قندهار رفت و بار دیگر حاکم آن شهر شد، اما همایون پادشاه این شهر را تصرف کرد و بوداقخان قندهار را ترک گفت. وی بعداً حاکم نیشابور شد و در جنگی با ازبکان مهاجم، پیروز شد.
ابوالقاسم قاجار (متوفی ۹۵۱) تا زمان مرگ، خلیفةالخلفای صوفیان صفوی بود.
ابراهیم سلطان زیاداوغلی، بیگلربیگی قراباغ، در خدمت سلطانعلیمیرزا (پسر شاهطهماسب) بود. درزمان سلطنت شاهاسماعیل دوم، قاجارها این شاهزاده را را کور کردند.
قبادخان قاجار، فرزند بوداقخان و حاکم سبزوار، در سالهای اول سلطنت شاهمحمد خدابنده در ۹۸۸ به علیقلیخان شاملو، حاکم هرات و سرپرست عباسمیرزا (بعداً شاهعباس)، پیوست و یکی از جنگهای علیقلیخان و نیروهای وفادار به شاهعباس، در ۹۹۰ کشته شد.
امامقلیخان، فرزند قبادخان و حاکم سبزوار، در ۹۹۷ عزل شد و در مخالفت با شاهعباس، به بوداقخان چگینی
پیوست.
قاجارهای گنجه و قراباغ در دورۀ سلطنت شاهمحمد خدابنده، مأمور مقابله با حملات عثمانیان شدند
و بسیاری از آنان در ۹۹۶، بر اثر حملات عثمانیان، به ارسباران مهاجرت کردند.
در ۱۰۱۲ـ۱۰۱۳، حسینخان زیاداوغلی، حاکم استرآباد، برای شرکت در جنگ با عثمانیان، با اتباع خود به آذربایجان بازگشت و به فرمان شاهعباس بار دیگر حاکم گنجه و قراباغ شد.
امیرگونهخان قاجار ایروانی، ملقب به سارواصلان، نیز که از فرماندهان جنگ با عثمانیان بود، به حکومت چخورسعد (ایروان) منصوب شد و پس از کشته شدن او در۱۰۳۴، پسرش طهماسبقلیخان به حکومت رسید.
طهماسبقلیخان در ۱۰۴۵ و پس از چند روز مقاومت در برابر قوای سلطان مراد چهارم، پادشاه عثمانی، ایروان را تسلیم کرد و با خانواده و اتباعش به استانبول انتقال یافت
و بهتدریج یکی از دوستان بسیار نزدیک سلطان¬مراد شد. به دستور سلطان ابراهیم، جانشین سلطانمراد، او را در حضور سفیرشاهعباس دوم اعدام کردند.
برادر طهماسبقلی خان، گلابیبیگ مشهور به آقاسیخان، نیز در جریان مجازات قاتلان ساروتقی اعتمادالدوله، در ۱۰۵۵ اعدام شد
عباسقلیخان قاجار در ۱۰۷۴ بیگلربیگی ایروان بود و برادرزادهاش، رضاقلیخان، در همان سال دواتدارشاه عباس دوم شد.
در دورۀ سلطنت شاهصفی و شاهعباس دوم، قاجارهای مرو– که در زمان شاهعباس اول به استرآباد و مرو انتقال یافته بودند– اعتبار بیشتری داشتند. جریان انتقال قاجارها به مرو مبهم است و اسکندرمنشی
تنها به حکومت محرابخان /مهرابخان قاجار قراباغی بر مرو از سال ۱۰۱۷ تا ۱۰۳۲ اشاره کرده است.
در اوایل سلطنت شاهصفی، محرابخان قاجار حاکم مرو بود و پسرش مرتضی قلیخان، داروغۀ قزوین، در ۱۰۴۲ به حکومت مرو رسید و در زمان سلطنت شاهعباس دوم، قورچیباشی و سپهسالار ایران شد و در ۱۰۷۴ بهدستور شاه اعدام گردید
آخرین حاکم قاجاریۀ مرو بیرامعلیخان عزالدینلو (عضدانلو) بود که در سالهای اول قرن سیزدهم در جنگ با امیر بخارا کشته شد. محمدحسینخان معروف به خان مروی، از رجال برجستۀ دربار فتحعلیشاه، فرزند او بود .
قاجارهای استرآباد پس از حضور در این منطقه، در قلعۀ مبارکآباد، از ساخته های دورۀ شاهطهماسب اول، مستقر شدند و از همان زمان به دو گروه یوخاریباش (بالاسری) و اشاقهباش (پایینسری) تقسیم گردیدند.
هریک از این دو دسته نیز خود از شش تیره تشکیل میشد: خزینهدارلو، دولو، سپانلو، قیاخلو/ قایخلو، کُرلو، کهنهلو از یوخاریباش؛ و داشلو، زیادلو، شامبیاتی، عزالدینلو/عضدانلو، قراموسالو، و قوانلو از اشاقهباش.
یکی دیگر از طوایف قاجار، شاهبوداغلوها بودند.
اعتمادالسلطنه خاندانهای حاجیمهدیقلیخانی و قزلایاغ را نیز در ضمن طوایف قاجار قرار داده است.
در میان اینان، عزالدینلوها از بقیه بزرگتر و قویتر بودند.
در جنگهای صفیقلیخان ترکستاناوغلی (معروف به دیوانه) با ازبکان در ۱۱۲۹، قاجارهای استرآبادی شجاعت بسیاری از خود نشان دادند، اما بهسبب بیاعتنایی صفیقلیخان به نقش آنان در پیروزی، هنگام رویارویی او با اسداللّهخان ابدالی، حاکم هرات، از اردوی او کناره گرفتند و سبب شکست قزلباشان شدند و پس از اینکه صفیقلیخان کشته شد، بخشی از اموال اردو را تصرف کردند و به استرآباد بازگشتند.
ریاست قاجارهای استرآباد از آغاز با خانهای یوخاریباش بود، اما فتحعلیخان قاجار در این سالها سیطرۀ خانهای یوخاریباش را برانداخت و خود به ریاست قاجارها رسید.
پس از کشته شدن فتحعلیخان قاجار، قاجارهای استرآباد از شاهطهماسب روی گرداندند و به استرآباد بازگشتند.
پس از انقراض صفویه، طوایف قاجار به خدمت نادر پیوستند و در اغلب جنگهای او شرکت داشتند، از جمله در جنگ با عثمانیها، تصرف هرات و قندهار و جنگهای داغستان
محمدخان قجر ایروانی (از قاتلان نادرشاه)
و افرادی چون نیازقلیبیگ و محمدحسین خان از سرداران دورۀ نادرشاه بودند
در این دوره، قلمرو حکومت موروثی قاجارهای گنجه و قراباغ، به سبب بدگمانیهای نادرشاه به آنان، کاهش یافت و محدود به ولایت گنجه شد.
حسینعلیخان قاجار افشار ایروانی پس از قتل نادر، حکومت کوچکی در ایروان برپا کرد و پس از وی، پسرش محمدخان قاجار در ۱۲۱۹ حاکم ایروان شد. در این سال عباسمیرزا نایبالسلطنه، از بیم همکاری محمدخان قاجار (حاکم ایروان) با ارتش روسیه، حکومت او را برانداخت.
در اواخر سلطنت نادر، گروههایی از قاجارهای استرآباد به محمدحسنخان قاجار پیوستند و در تصرف کوتاهمدت شهر استرآباد او را یاری کردند
پس از کشته شدن محمدحسنخان قاجار در ۱۱۷۲، یوخاریباشها – که عدهای از آنان به دست وی کشته شده بودند – فرصتی برای انتقام یافتند و گروهی از اشاقهباشها را کشتند و بسیاری از آنان ناگزیر به میان ترکمنها گریختند.
حسینقلیخان جهانسوز، پسر محمدحسنخان، که با موافقت کریمخان در یکی از قلاع اطراف دامغان ساکن شده بود، سر به شورش برداشت و دامغان و استرآباد را تصرف کرد و سرانجام در ۱۱۹۱ کشته شد. وی گروهی از سران یوخاریباش و جمعی از خانهای کتول را کشت و بر گوکلانها حمله برد و غنایم فراوان به دست آورد و سرانجام، سه تن از مردان طایفۀ ایکدر، از طوایف یموت، او را کشتند.
بزرگترین حادثه در تاریخ ایل قاجار، قیام آقامحمدخان، پسر محمدحسنخان، برضد دولت زندیه و تشکیل سلطنت قاجاریه در ۱۲۱۰ بود. وی در ۱۲۱۱ در شهر شوشی قراباغ کشته شد و سلطنت به برادرزادهاش، فتحعلی خان، رسید.
قاجارها تا قرن دوازدهم در بعضی نواحی ولایت استرآباد پخش شدند و گروههای بزرگی از آنان در همین قرن به شاهرود و دامغان و سمنان و ورامین مهاجرت کردند.
پس از تشکیل سلطنت قاجاریه، زندگی عشایری قاجارها به یکجانشینی بدل گردید.
از جمعیت قاجارها در قرون گذشته اطلاعی در دست نیست، اما ارقامی که محمدحسین مستوفی
در دورۀ شاهسلطانحسین صفوی از آنان بهدست داده است، صرفنظر از اغراقی که در آن دیده میشود، حاکی از کثرت جمعیت آنان تا پیش از تشکیل سلطنت است. از جمعیت قاجارها در دورۀ محمدشاه و ناصرالدینشاه ارقام متفاوتی بهدست داده و آن را بین سیصد تا دو هزار خانوار تخمین زدهاند.
قاجارهای استرآباد در طول سلطنت قاجاریه و دستکم تا سالهای انقلاب مشروطیت، یک گروه اجتماعی مشخصبهشمار میآمدند و بعضی از آنان از جمله مالکان محلی بودند.
اینان در سازمان نظامی منطقه حضور داشتند و یک دستهسوار در اختیار حکومت قرار میدادند. در سالهای آخر سلطنت مظفرالدینشاه و در دورۀ انقلاب مشروطه، ریاست سواران قاجار با نظرعلیخان (صمصاملشکر، سالاراشرف) بود.
قاجارها با وجود دگرگونیهای اساسی خود، در سازمان اداری دورۀ قاجاریه– ظاهراً به ملاحظۀ شأن و مقام طایفۀ سلطنتی– ایلخانی خود را داشتند که به ایلخانیگریهای دیگر ایلات ایران، نظیر بختیاری و قشقایی، هیچ شباهتی نداشت و بیشتر عنوانی تشریفاتی بود که منظور از آن سرپرستی باقیماندگان ایل قاجار و خانوادههای قاجاری ساکن تهران بود.
اعتمادالسلطنه از این ترتیبات با عنوان «نقابت و ایلخانیگری» یاد کرده است.
همانگونه که از فهرست ایلخانان قاجار برمیآید، این مقام همواره در اختیار بستگان و خویشاوندان شاه قرار بوده است.
مشهورترین ایلخان قاجار، که سالها بر این مقام بود، علیرضاخان عضدالملک بود که بنا به ملاحظاتی، در ۱۳۲۷ نایبالسلطنۀ احمدشاه شد و در ۱۳۲۸ در همین مقام درگذشت.
(۱) میرزامهدی استرآبادی، جهانگشای نادری، چاپ عبدالله انوار، تهران ۱۳۴۱ش.
(۲) میرزامهدی استرآبادی، سنگلاخ، چاپ روشن خیاوی، تهران ۱۳۷۴ش.
(۳) اسکندرمنشی.
(۴) محمدمعصومبن خواجگی اصفهانی، خلاصةالسیر، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۶۸ش.
(۵) محمد حسن اعتمادالسلطنه، مرآتالبلدان، چاپ عبدالحسین نوائی و میرهاشم محدث، تهران ۱۳۶۷ش.
(۶) محمد حسن اعتمادالسلطنه، المآثر و الآثار، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۶۳ـ۱۳۶۸ش.
(۷) القاب و مواجب دوره سلاطین صفوی، چاپ یوسف رحیملو، مشهد ۱۳۷۱ش.
(۸) عباسقلی باکیخانف، گلستان ارم، چاپ مهدی کریمی، تهران ۱۳۸۲ش.
(۹) مهدی بامداد، تاریخ رجال ایران (قرون ۱۲ـ۱۳ـ۱۴)، تهران ۱۳۵۷ش.
(۱۰) اروجبیگ بیات، دونژوان ایرانی، ترجمۀ مسعود رجبنیا، تهران ۱۳۳۸ش.
(۱۱) علی پورصفر، حکومتهای محلی قفقاز در عصر قاجار، تهران ۱۳۷۷ش.
(۱۲) تاریخ قزلباشان، چاپ میرهاشم محدث، تهران۱۳۶۱ش.
(۱۳) حسنبن مرتضی حسینیاسترآبادی، از شیخصفی تا شاهصفی، چاپ احسان اشراقی، تهران ۱۳۶۴ش.
(۱۴) قاضیاحمد حسینیقمی، خلاصةالتواریخ، چاپ احسان اشراقی، تهران ۱۳۶۳ش.
(۱۵) غیاثالدین حسینیخواندمیر، حبیبالسیر فی اخبار بشر، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۸۰ش.
(۱۶) محمدجعفر خورموجی، حقایقالاخبار ناصری، چاپ حسین خدیوجم، تهران ۱۳۶۳ش.
(۱۷) عبدالرزاق دنبلی، مآثر سلطانیه، چاپ غلامحسین صدریافشار، تهران ۱۳۵۱.
(۱۸) هایسنت لوئیرابینو، سفرنامه مازندران و استرآباد، ترجمۀ غلامعلی وحید مازندرانی، تهران ۱۳۴۳ش.
(۱۹) حسنبیگ روملو، احسنالتواریخ، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران ۱۳۸۴ش.
(۲۰) محمد فتحالله ساروی، تاریخ محمدی، چاپ غلامرضا طباطبائیمجد، تهران ۱۳۷۱ش.
(۲۱) سلطان هاشممیرزا، زبور آلداود، چاپ عبدالحسین نوایی، تهران ۱۳۷۹ش.
(۲۲) فاروق سومر، نقش ترکان آناتولی در تشکیل و توسعه دولت صفوی، ترجمۀ احسان اشراقی و محمدتقی امامی، تهران ۱۳۷۱ش.
(۲۳) محمدمهدی شریفکاشانی، واقعات اتفاقیه در روزگار، چاپ منصور اتحادیه و سیروس سعدوندیان، تهران ۱۳۶۲ش.
(۲۴) میرزاابراهیم صدیقالممالک شیبانی، منتخبالتواریخ، تهران ۱۳۶۶ش.
(۲۵) محمدعلی صولت نظامقورخانچی، نخبه سیفیه، چاپ منصوره اتحادیه و سیروس سعدوندیان، تهران ۱۳۶۰ش.
(۲۶) عبدیبیگ شیرازی، تکملةالاخبار، چاپ عبدالحسین نوایی، تهران ۱۳۶۹ش.
(۲۷) ابوالحسن غفاری کاشانی، گلشن مراد، چاپ غلامرضا طباطبائیمجد، تهران ۱۳۶۹ش.
(۲۸) محمدامین گلستانه، مجملالتواریخ، چاپ محمدتقی مدرس رضوی، تهران ۱۳۴۴ش.
(۲۹) گرگاننامه، چاپ مسیح ذبیچی، تهران۱۳۶۳ش.
(۳۰) محمدتقی لسانالملک سپهر، ناسخالتواریخ، چاپ جهانگیر قائممقامی، تهران ۱۳۳۷ش.
(۳۱) آنلمبتن، تاریخ ایلات ایران، ترجمۀ علی تبریزی، تهران ۱۳۶۲ش.
(۳۲) میرزاخلیل مرعشیصفوی، مجمعالتواریخ، چاپ عباس اقبال آشتیانی، تهران ۱۳۶۲.
(۳۳) عبدالله مستوفی، شرح زندگانی من، تاریخ اجتماعی و اداری دورۀ قاجاریه، تهران ۱۳۷۱ش.
(۳۴) میرزامحمدحسین مستوفی، تفصیل عساکر فیروزی مآثر شاهسلطانحسین، چاپ محمدتقی دانشپژوه، فرهنگ ایران زمین، ج۲۰، تهران ۱۳۵۳ش.
(۳۵) چارلز فرانسیس مکنزی، سفرنامه شمال، ترجمۀ منصوره اتحادیه، تهران ۱۳۵۹.
(۳۶) میرزاابراهیم، سفرنامه استرآباد و مازندران و گیلان، چاپ مسعود گلزاری، تهران ۱۳۵۵ش.
(۳۷) محمدیوسف واله اصفهانی، خلد برین (۱)، تاریخ تیموریان و ترکمانان، چاپ میرهاشم محدث، تهران ۱۳۷۹.
(۳۸) محمدیوسف واله اصفهانی، خلدبرین (۲)، ایران در زمان شاهصفی و شاهعباس دوم، چاپ محمدرضا نصیری، تهران ۱۳۸۲.
(۳۹) محمدطاهر وحید قزوینی، عباسنامه، چاپ ابراهیم دهگان، اراک ۱۳۲۹ش.
(۴۰) محمدکاظم وزیرمروی، تاریخ عالمآرای نادری، چاپ محمدامین ریاحی، تهران ۱۳۶۴ش.
(۴۱) حسینقلی مقصودلو وکیلالدوله، مخابرات استرآباد، چاپ ایرج افشار و محمدرسول دریاگشت، تهران ۱۳۶۳ش.
(۴۲) مهدیقلی هدایت، گزارش ایران، چاپ محمدعلی صوتی، تهران ۱۳۶۳.
(۴۳) خواجهرشیدالدین فضلالله همدانی، جامعالتواریخ، چاپ بهمن کریمی، تهران ۱۳۶۲ش.
(۴۴) Faruk Sümer, Oğuzlar (Türkmenler) , Ankara ۱۹۶۷.
(۴۵) John Malcom, History of Persia, London ۱۸۲۹.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «قاجار»، شماره۷۲۴۳.