محمد بن احمد بیرونی خوارزمی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بیرونی، ابوریحان محمد بن احمد بیرونی خوارزمی (۳۶۲- پس از ۴۴۰ق/۹۷۳-۱۰۴۸م)، دانشمند برجسته ایرانی در نیمه دوم
قرن چهارم و اوایل قرن پنجم میباشد. وی نویسندهای جامع الاطراف و صاحب آثار پرشماری در
ریاضیات،
نجوم، دارو شناسی، کانی شناسی،
جغرافیا و هند شناسی بوده است. وی در میان دانشمندان دورۀ اسلامی بیشتر با
کنیه خود و به ندرت با نسبت خوارزمی شناخته میشود، اما پژوهشگران اروپایی معمولاً او را بیرونی مینامند. او در بیرونِ (خارج) شهر کات، پایتخت کهن
خوارزم که در آن روزگار
خوارزمشاهیان آل عراق بود، یا شاید دژی به نام بیرون در خوارزم زاده شد. خود بیرونی در شعری گفته است که پدر خود را نمیشناسد، چه رسد به آنکه بداند نیایش کیست.
گرچه اغراق شاعرانه در این سخن آشکار است، اما میتوان با استناد به آن گفت که وی احتمالاً از خانوادهای اشرافی نبوده است.
ابوریحان بیرونی از مورد شخصیتهایی است که با پیشرفت علوم، ابعاد شخصیت علمیاش برای جهانیان آشکار شد. ابوریحان مردی است که به اکثر علوم طبیعی، زمان خود احاطه داشت. او از اولین کسانی است که در
تمدن اسلامی به پیدا کردن وزن مخصوص بسیاری از اجسام مبادرت ورزید. آنچنان وزن مخصوص این اجسام را دقیق محاسبه کرده که اختلاف آنها با وزنهای مخصوصی که دانشمندان قرون اخیر با توجه به تمام وسائل جدید خود تهیه کردهاند، بسیار ناچیز است.
نخستین حامی بیرونی، ابونصر منصور بن علی بن عراق، دانشمند برجستۀ ایرانی و از شاهزادگان آلعراق بود. بیرونی دربارۀ تحصیل نزد وی گفته است: «و اما ابونصر،... از احوال علمی او آگاهم و از کتابخانۀ او هنگام تحصیل
ریاضیات بهرهها بردهام و او هرچه را یافته، بر من املاء کرده است...».
وی سالها پس از این روزگار نیز در آغاز شعری بلند هنگام برشمردن حامیان خود، به بهرهمندی از بخششهای آلعراق و پرورش نهال زندگی خود به دست ابونصر اشاره کرده است.
برخی پژوهشگران به اشتباه، «منصور از آل عراق» را منصور بن نوح، آخرین امیر سامانی (حک ۳۸۷-۳۸۹ق/۹۹۷-۹۹۹م) پنداشته، و از رفتن بیرونی به بخارا و بهرهمندی از حمایت این امیر سخن گفتهاند
اما بیرونی در روزگار منصور دوم دستکم ۲۵ سال داشته، و یقیناً خود را در این سن به نهالی در حال پرورش تشبیه نمیکرده است.
او به شهرهای مختلفی
سفر میکرد و به اندازهگیری طول و عرض جغرافیایی آنها میپرداخت، پس موقعیت هر شهر را در روی یک کره مشخص میکرد و پس از سالها توانست آن نقاط را در روی یک نقشه مسطح پیاده کند و این مقدمه علم «کارتوگرافی» (یکی از شاخههای علم جغرافیا میباشد.) است که با ابوریحان شروع شد.
تحقیقاتی که این مرد بزرگ، در زمینه جغرافیا کرده به تازگی در دنیای
قرن ۱۸ و ۱۹ میلادی مشخص شده است. از جمله اینکه ابوریحان، اولین کسی بود که از کانالی که داریوش از
نیل به
دریای سرخ وصل کرد تا بتواند برای لشکرکشی
مصر تلفات کمتری دهد، آگاهی داد. ابوریحان بیرونی نسبت به زمان خود، دقیقترین رقم مربوط به طول محیط
کره زمین را حساب کرده و امکان حرکت
زمین را به دور خویش مطرح ساخته است.
بیرونی (به سال ۳۶۲) در «بیرونِ» (در اصطلاح کنونی، «حومه») شهر کاث، پایتخت
خوارزمشاهیان اَفریغی، به
دنیا آمد (نسبت «بیرونیِ» او بدین سبب بود) و بیست و پنج سالِ نخست
عمر خود را در
خوارزم گذراند.
بیرونی در ۴۲۷ق سن خود را ۶۵سال قمری یا ۶۳ سال شمسی یاد کرده است.
که سال ۳۶۲ق برای تولد وی به دست میآید.
غضنفر تبریزی، یکی از شیفتگان شخصیت بیرونی، براساس زایچهای که برای وی یاد کرده، تولد او را ۱۰ و ۴۰ دقیقۀ بامداد پنجشنبه ۳
ذیحجه ۳۶۲ق/۴ سپتامبر ۹۷۳م «مطابق با روز مهر یا ۱۶ شهریور ۳۴۲فارسی (و نه ۱۶ شهریور سال شمسی) و ۴ ایلول ۱۲۸۴ اسکندری» آورده است.
اما به زایچهای که مبنای محاسبات غضنفر بوده است، چندان نمیتوان اعتماد داشت.
ابوریحان محمدبن احمد البیرونی ملقب به ابوریحان بیرونی، فیلسوف و جغرافیدان و فیزیکدان و ریاضیدان، بزرگ
ایران در سوم
ذیالحجه سال ۳۶۲ هـ. ق در حوالی خوارزم متولد گردید.
اینکه چرا به ابوریحان لقب بیرونی دادند، علتهای متعددی ذکر کردهاند که مشهورترین آن این است که: بیرون همان معنای فارسی امروزی را دارد، لذا منظور از بیرونی یعنی خارج از شهر خوارزم. در واقع چون ابوریحان در اطراف شهر خوارزم و در یک روستا متولد شد، به او لقب بیرونی، یعنی خارج از خوارزم دادند.
بعضیها هم گفتهاند چون ابوریحان به غیر از مدت کمیاز عمرش، بقیهی عمر خود را در خارج از خوارزم گذراند، به او لقب بیرونی دادهاند.
در دوره زندگی در خوارزم، علوم مختلف،
فقه،
کلام،
صرف و
نحو،
جغرافیا،
ریاضیات، ستاره شناسی،
پزشکی و جز اینها را آموخت. در بخش آخر زندگی بیرونی، بیشتر
شهرت او به عنوان منجّم دربار
غزنویان بود.
تحصیلات او در خوارزم صورت گرفت و بنا بر گفته نامهی دانشوران در تمام مدت تحصیل، نه در
تعلیم زبانش از بیان فراغت یافت و نه دستش از قلم و در
علم سیر (علمی که در مورد سرگذشت و اموال شخصیتهای برجسته تاریخ سخن به میان میآورد.) و تواریخ سرآمد روزگار خود شد. تا آنجا که
بیهقی (از مورخین قرن ۶ هجری.) در مقام اثبات صدق ادعای خود به اخبار و
روایات او استناد میکند.
او از تربیت و تعلیم ابونصر منصور بن علی بن عراقی، ریاضیدان معروف زمان خود برخوردار بود. کتاب «
آثار الباقیه» خود را در سال ۳۹۱ بنام او تالیف کرد. پس از مدتی توقف در
گرگان و
عراق دوباره آهنگ خوارزم کرد و در خدمت آل مامون از ولات (فرمانداران) خوارزمشاهیان درآمد.
پس از آنکه
سلطان محمود غزنوی بر آن سامان دست یافت، ابوریحان را به غزنین برد، (از شهرهای
خراسان قدیم که اکنون در
افغانستان امروزی است.) ابوریحان از حضور در دربار سلطان محمود و برادران و پسران او حُسن استفاده کرد و در سفرهای جنگی محمود به
هندوستان شرکت کرده و در مسافرتهای ممتد به آن دیار ضمن معاشرت با دانشمندان آن سامان از علوم و عقاید متداول آن سرزمین کسب اطلاع ژرف نمود.
و همین آشنایی با فرهنگ هند است که او را در تالیف کتاب ارزشمند «ماللهند» دربارهٔ گذشته و فرهنگ هند و ترجمه چندین کتاب از زبان سانسکریت یاری کرده است.
بیرونی مدت زیادی از
عمر خویش را، البته به صورت متناوب در هند به سر برد. او در این مدت طولانی به مطالعه و بررسی در تاریخ، عقاید، رسوم و
فلسفه مردم هند پرداخت. نکته جالب این است که علمای هند در آغاز آشنایی با ابوریحان، به دیده
شک در او مینگریستند و از مجالست و مصاحبت با او طفره میرفتند و حتی او را از نظر علمی در شأن مباحثه نمیدانستند، اما چندی نگذشت که بیرونی توانست
اعتماد دانشمندان هندی را جلب کرده و با
دعوت از آنان و ترتیب دادن جلسات متعدد توانست شمهای از تمدن اسلامی
ایران را به ایشان نشان داده و در مقابل، مطالعات عمیقی در رسوم و پیشینه آنان داشته باشد. اهمیت کتاب ماللهند در معتبر و مستند بودن اطلاعات آن است، و امروز که هزار سال از نگارش آن میگذرد، هنوز به عنوان یک مرجع معتبر، انتخاب اول هند شناسان است.
نخستین فعالیت علمی بیرونی رصدی در حدود سال ۳۸۰ق/۹۹۰م است که البته ابزارهای وی از دقت چندانی برخوردار نبود. وی در ۳۸۴ و ۳۸۵ق پس از رصد در روستایی به نام بوشکانز بر کرانۀ باختری جیحون و نزدیک کاث، با استفاده از حلقهای به قطر ۱۵ ذراع و ابزارهایی به مراتب دقیقتر به همان نتایج ۳۸۰ق رسید. در ۳۸۵ق مأمون بن محمد فرمانروای گرگانج به کاث تاخت و ابوعبدالله محمدبن احمد، آخرین خوارزمشاه آل عراق و حامی بیرونی را به
قتل رساند، ابوریحان نیز که از این رویداد با عبارت «درگیری میان دو بزرگ خوارزم» یاد کرده است، به ناچار و با عجلۀ بسیار زادگاه خود را ترک کرد، چنان که حتیٰ نتوانست نتایج پژوهشهایش را با خود ببرد و در نتیجه بسیاری از نتایج این ارصاد چندی بعد از خاطر او محو شد.
در نیمۀ
جمادی الاول ۳۸۷ق/۲۴یا۲۵مۀ ۹۹۷م بیرونی بار دیگر در کاث بود و خسوفی را رصد کرد (
خسوف شم ۳۴۰۳، در فهرست اُپُلْتْسِر).
ابوالوفای بوزجانی نیز، مطابق قراری که از پیش با بیرونی گذاشته بود، همان خسوف را در
بغداد رصد کرد. سپس بیرونی با مقایسۀ نتایج این دو رصد، اختلاف طول جغرافیایی میان بغداد و کاث را حساب کرد.
البته خود بیرونی تنها به سال ۳۸۷ق اشاره کرده، و در این سال خسوف دیگری نیز در نیمۀ
ذیقعده رخ داده است (خسوف شم ۳۴۰۴، در فهرست اپلتسر). اما بنابر محاسبات دقیق تئودُر ریتر فُن اپلتسر۲ (۱۸۴۱-۱۸۸۶م)، تنها خسوف نخست در هر دو شهر کاث و بغداد قابل رؤیت بوده است.
به هرحال تردیدی نیست که بیرونی در این سال به شهرتی درخور رسیده بوده است که دانشمند پرآوازهای چون ابوالوفا، در کهنسالی حاضر شده بود با او همکاری کند.
بازگشت وی به کاث احتمالاً پس از
مرگ مأمون بن محمد و به پادشاهی رسیدن پسرش علی صورت گرفته است. شاید بیرونی
امید داشته است که پس از این انتقال قدرت، بتواند یک بار دیگر در زادگاه خود به فعالیت پردازد. اما گویا نتوانست چنانکه باید و شاید از حمایت خوارزمشاه برخوردار شود و بار دیگر به ناجار زادگاه خود را ترک کرد. بیرونی در کتاب تسطیح الصور که به نام علی بن مأمون نوشته، به برخورداری از حمایت او، پیش از
سفر وی به بیرون از خوارزم اشاره کرده که به احتمال قوی منظور همین دورۀ کوتاه (احتمالاً چند ماهه) ۳۸۷ق است.
گویا مسافرت بیرونی به
ری پس از این روزگار صورت گرفته باشد. وی دست تنگ و پریشانحال به این شهر رسید. اما پس از مدتی گرچه چندان از حمایت
آلبویه برخوردار نشد، اما کارش اندکی سامان یافت. بیرونی در الآثر الباقیة پس از آوردن شعری دربارۀ مصائب
فقر، گفته است که یکی از منجمان این شهر، نظر او را دربارۀ یک مسألۀ فنی نجومی به
سخره گرفت، اما بعدها که حال و روز ابوریحان بهتر شد، با او از در دوستی درآمد.
بیرونی در این شهر با دو ریاضیدان و ستارهشناس بنام ایرانی،
کوشیار بن لبان گیلانی و
ابومحمود خجندی دیدار کرد و رسالۀ کوتاه «حکایة آلة المسماة بسدس فخری» را در شرح دستگاه رصدی ساختۀ خجندی، و رصدهای او با این دستگاه عظیم و دقیق نوشت. به گزارش بیرونی این دستگاه رصدی، سُدْسِ دایرهای بسیار بزرگ بود که به نام فخرالدوله، پادشاه آلبویه و حامی خجندی، «سدس فخری» نامیده شده بود. بیرونی این دستگاه را دقیقترین دستگاه رصدی ساخته شده تا آن روزگار دانسته است.
سپس نزد اسپهبد ابوالعباس مرزبان بن رستم بن شروین رفت و کتاب مهم مقالید علم الهیئة به نام این فرمانروا تألیف کرد. بیرونی در مورد این فرمانروا دو لقب جیلجیلان (گیلِ گیلان) و فذشوارجرشاه (پَتِشْخُوار گَرشاه، پذشخوار گرشاه) را به کاربرده است.
لقب پتشخوارگرشاه از روزگار ایران باستان برای فرمانروایان
طبرستان (در غرب
مازنداران امروزی) به کار میرفت، زیرا کوههای جنوب این ناحیه (یعنی رشته
کوه البرز مرکزی) پتشخوارگر نامیده میشد. در نتیجه این فرمانروا باید یکی از فرمانروایان آلباوند
و احتمالاً برادر «دارا پسر رستم پسر شروین» باشد. در این صورت احتمال دارد که این مرزبان بن رستم همان مؤلف کتاب مشهور مرزباننامه، و جد مادری عنصرالمعالی کیکاووس بن اسکندر بن قابوس بن وشمگیر، مؤلف
قابوسنامه باشد
بیرونی در مقدمۀ مقالید از دیدارها، مکاتبات و مباحثات علمی خود با چند دانشمند بزرگ ایرانی از جمله کوشیار گیلانی، خجندی و ابوالوفای بوزجانی یاد کرده است.
بعید نیست که بیرونی شخصاً گرایشهای عاطفی به آل افریغ و شاید نیز بستگی خانوادگی با ایشان میداشته است، خاندانی که در ۳۸۵ به دست آل مأمون (مأمونیان)، سلسله رقیبی متوطن در گُرگانْج، بر انداخته شد. به هر تقدیر وی زادگاه خود را به قصد
بخارا، پایتخت
سامانیان، ترک گفت و در آنجا حمایت معنوی امیر سامانی، منصور دوم پسرِ نوح دوم (۳۸۷ـ ۳۸۹)، را کسب کرد. بیرونی قبلاً با
ابن سینا در آنجا مکاتبه داشت؛ متن این تبادل نظر مهم وجود دارد.
سپس وی، ظاهراً در ۳۸۸، به دربار امیرِ زیاری
طبرستان و گرگان،
قابوس بن وشمگیر زیاری، رفت و احتمالاً در حدود سال ۳۹۱ق کتاب الآثار الباقیة، (درباره گاهشماری تاریخی و علمی) نخستین اثر مشهور خود را به نام او به رشتۀ تحریر درآورد. البته دستکم تا ۴۲۷ق/۱۰۳۶م تصحیحاتی در آن صورت داد و مطالبی را نیز بدان افزود.
وی در این روزگار کوشید تا کاری را که «اصحاب ممتحن» برای اندازهگیری طول یک درجه از کمان
نصف النهار انجام داده بودند، تکرار کند. اصحاب ممتحن بر چند دانشمند برجستۀ غالباً ایرانی، همچون بزیست پسر فیروزان، (معروف به یحیی بن ابی منصور) خالد بن عبدالملک مروروذی و چند تن دیگر اطلاق میشد که در اواخر روزگار
مأمون،
خلیفه عباسی (یعنی در حدود سالهای ۲۱۳-۲۱۵ق) و با حمایتهای مادی او، در دو گروه متفاوت و به طور مستقل، طول یک درجه از کمان نصفالنهار را در نزدیکی
بغداد اندازه گرفتند و از این طریق قطر
کره زمین را به دست آوردند. اما در روزگار بیرونی دربارۀ حاصل کار دو روایت در دست بود. حبش حاسب، ابوحامد صاغانی (چغانی) و
ثابت بن قره این مقدار را ۵۶ میل گزارش کرده بودند، در حالی که فرغانی دو سوم میل بیش از مقدار قبلی را درست میدانست و بسیاری از منجمین دیگر از فرغانی پیروی میکردند. بیرونی که این اختلاف دو سوم میل (حدوداً ۲/۱٪) برایش خیلی مهم بود، کوشید در «سرزمینهای میان دهستان چسبیده به جرجان، و میان جایگاه ترکان غز» یک بار دیگر به این اندازهگیری دست زند، اما حامی او، قابوس ناگهان علاقۀ خود را به ادامۀ این کار از دست داد و بیرونی نیز نتوانست کار را ادامه دهد.
احتمالاً بیرونی پس از این رویداد، برآن شد که برای پیشبرد کارهای علمی خود، از حمایت امیری دیگر برخوردار شود. در همین روزگار آوازۀ دانش دوستی علی بن مأمون (فرزند مأمون بن مأمون و دومین
خوارزمشاه آل مأمون) و وزیر دانشمندش ابوالحسین (یا ابوالحسن) سهلی (یا سهیلی) دانشمندان بسیاری را به خوارزم کشانده بود.
بیتوجهیهای قابوس از یک سو و جاذبۀ بازگشت به زادگاه، برخورداری از حمایت پادشاهی دانش دوست و همنشینی با برجستهترین دانشمندان آن روزگار جهان
اسلام، همچون ابوسهل مسیحی،
ابوالخیر خمار،
ابنسینا،
ابوعلی حبوبی و...، بیرونی را برآن داشت که جرجان را به قصد گرگانج ترک کند. آخرین روزهای اقامت ابوریحان در دربار قابوس را میتوان با دقت تعیین کرد. وی دو
خسوف ۱۴
ربیع الآخر و ۱۳
شوال ۳۹۳ را در جرجان، و خسوف ۱۴
رمضان ۳۹۴ را در جرجانیه یا گرگانج رصد کرد.
در نتیجه میتوان دریافت که وی در این یازده ماه به گرگانج رفته است.
بیرونی سرانجام آشکارا واقعیت زوال قطعی
آل افریغ را پذیرفت و با
آل مأمون، که دربارشان در گرگانج رو به رونق بود، آشتی کرد. به نوشته
ابوالفضل بیهقیِ تاریخنگار، که از تألیف بیرونی درباره تاریخ زادگاه خود، کتاب المُسامَرة فی أخبار خوارزم، برای تألیف خودش، تاریخِ آلِ سَبکْتِگین، استفاده کرده است، بیرونی هفت سال به عنوان
ندیم و رایزن و گاهی برای اجرای مأموریتهای سیاسیِ حسّاس، در خدمت خوارزمشاهْ ابوالعباس مأمون بن مأمون (۳۹۹ (؟) ـ ۴۰۷) بود. از مقدمۀ تسطیح الصور بیرونی اطلاعات جالبتری به دست میآید. بیرونی این کتاب را به «ملک العادل، ولی النعم خوارزمشاه» اهدا کرده، اما به نام دقیق، یعنی ابوالحسن علی بن مأمون اشاره نکرده است. از طرفی وی در ادامه خود را یکی از پروردگان سایۀ
حکومت این خوارزمشاه دانسته است که پس از دوری طولانی بار دیگر به این درگاه بلند مرتبه رسیده است (چنان که گفته شد مقصود وی از این عبارت همان مدت کوتاهی است که در ۳۸۷ق در خوارزم به رصد میپرداخته، و با ابوالوفای بوزجانی نیز از راه دور همکاری میکرده است). بیرونی سپس به جشن سده (که از بزرگترین جشنهای ایرانیان بهشمار میرود) اشاره میکند.
ریشترـ برنبورگ با توجه به این نکته تاریخ رفتن بیرونی به دربار علی بن مأمون را جشن سدۀ میان دو تاریخ یاد شده یا نخستین جشن سده پس از رصد انجام شده در گرگانج، یعنی ۲۰ ژانویۀ ۱۰۰۴ یا ۱۹ ژانویۀ ۱۰۰۵ دانسته است.
اما تاریخ ۲۰ ژانویۀ ۱۰۰۴ درستتر به نظر میرسد، زیرا هدف بیرونی از رفتن به دربار علی بن مأمون و اهدای این کتاب، قاعدتاً جلب حمایت او برای انجام فعالیتهای رصدی و از جمله رصد خسوف ۱۴ رمضان ۳۹۴ بوده است. او در روزگار این پادشاه با آسودگی خاطر به تحقیقات علمی خود پرداخت.
پس از
مرگ علی بن مأمون و بر تخت نشستن برادرش مأمون در ۳۹۹ یا ۴۰۰ق، بیرونی بیش از پیش مورد توجه خوارزمشاه قرار گرفت و همانگونه که خود تأکید کرده است، ۷ سال به ابوالعباس خوارزمشاه خدمت کرد. البته این سخن او، بسیاری از محققان اروپایی و ایرانی را که بدون توجه به رصد سال ۳۹۴ق ابوریحان در خوارزم به نگارش شرححال بیرونی پرداختهاند، به اشتباه افکنده است؛ بهطور مثال بولگاکف مدت اقامت بیرونی در جرجان را ۱۵ سال (۳۸۵-۴۰۰ق) و اذکایی این مدت را ۱۰ سال (۳۹۰-۴۰۰ق)، و هر دو هنگام بازگشتش به خوارزم را حدود سال ۴۰۰ق دانستهاند.
ظاهراً علت اصلی اشتباه این محققان آن بوده است که یا از حکومت علی بن مأمون در فاصلۀ سالهای ۳۸۷-۳۹۹ یا ۴۰۰ق بیخبر بوده، یا بدان توجه نداشتهاند. به هر حال بیرونی در این ۷ سال از برجستهترین مشاوران ابوالعباس خوارزمشاه به شمار میرفت؛ از جمله هنگامی که خلیفه القادر بالله به واسطۀ سالار حاجیان خوارزم، هدایا لقبی برای مأمون فرستاد، مأمون از بیم
خشم محمود از ارتباط مستقیم وی با خلیفه، به بیرونی مأموریت داد تا پنهانی این هدایا را در بیابان غرب گرگانج بستاند، بیآنکه سخنی در اینباره با کسی بگوید. اما بیرونی علاقۀ چندانی به این گونه فعالیتهای سیاسی نداشت و شاید منظور وی از کارهای «مایۀ رشک نادانان و دلسوزی خردمندان»
همین فعالیتهای به ظاهر جذاب سیاسی بوده است؛ زیرا خدمت به خوارزمشاه در این گونه مسائل، او را از پرداختن به تحقیقات علمی یا به تعبیر خود «خدمت به
علم»،
بازمیداشت.
در ۴۰۶ و ۴۰۷ق بیرونی فرصتی کوتاه برای پرداختن به کار رصد پیدا کرد.
او توانست با بهرهگیری از کمکهای مالی پادشاه آلتی رصد موسوم به حلقۀ شاهیه بسازد که نامش مأخوذ از لقب خوارزمشاه بود. وی در گرگانج به یک سلسله رصدهای پیدرپی پرداخت که آخرین آنها به
جمعه ۴
رجب ۴۰۷ مربوط میشود. وی برخی از این ارصاد را در قصر پادشاهی مأمون انجام داد.
در ۴۰۷ق مأمون به دست سرداران سپاهش کشته شد و محمود نیز سال بعد گرگانج را تصرف کرد و هنگام بازگشت بیرونی را نیز با خود به غزنه برد. در این هنگام بیرونی بسیار تهیدست زندگی میکرد و با آنکه پس از چندی تاحدی از حمایت محمود برخوردار، و روزگارش بهتر شد، اما روابطش با وی هرگز چنانکه باید بهبود نیافت. بیرونی در این سالها به نگارش
تحدید نهایات الاماکن مشغول بود. وی در اوایل سال ۴۰۹ق/۱۰۱۸م یا اندکی پیش از آن در مقدمۀ این کتاب به تفصیل از نامرادیهای روزگار گله کرده است.
او در اول
جمادی الآخر ۴۰۹ نیز در نزدیکی
کابل میزیست و چندان پریشان احوال بود که خود را در از دست دادن نزدیکان با دو
پیامبر خدا نوح و
لوط (که در جریان عذابی که بر سر قومشان آمد، زن یا فرزند خود را از دست دادند) مقایسه میکرد و
امید داشت تا با سربلند بیرون آمدن از این
آزمون الهی همچون آن دو رستگار گردد.
بیرونی در پایان مقدمۀ بسیار طولانی کتاب تحدید نهایات الاماکن نیز تلویحاً به
اسارت خود در چنگ سلطان محمود اشاره کرده، و از فرمان محمود غزنوی مبنی بر حضور اجباری او در دربار
غزنویان با عنوان کنایهآمیز «تقدیر بشری» یاد کرده است.
بیرونی پس از رصد خورشیدگرفتگی
ذیقعده ۴۰۹ در نزدیکی لمغان (میان کابل و قندهار)، از
جمادی الاول ۴۱۰ یک سلسله رصدهای مختلف را در غزنه آغاز کرد که تا ۴۱۲ق به طول انجامید.
رصد انقلاب تابستانی در ۴۱۲ق آخرین رصد بیرونی به شمار میآید. بیرونی پس از این رصد
محمود غزنوی را در جریان لشکرکشی به
هند همراهی کرد، اما همچنان روزگار را به بدی میگذراند. زیرا در فهرست از رنجهای بیشمار خود پس از رسیدن به سن ۵۰ سالگی (یعنی پس از ۴۱۲ق) یاد کرده است.
بیرونی در جریان لشکرکشیهای متناوب محمود به هند که تا ۴۱۷ق طول کشید، با کوششی پیگیر زبان سنسکریت را که کلید گنجینۀ معارف هندوان بود، فراگرفت و با برقراری ارتباط با دانشمندان و عالمان دینی هند، اطلاعاتی بسیار گرانبها از این سرزمین به دست آورد. در ۴۱۵ق در غزنه با فرستادگان فرمانروای ترکهای ولگا دیدار کرد و توانست اطلاعات جغرافیایی قابل توجهی از اعضای این هیئت به دست آورد. یکی از فرستادگان در برابر محمود گفت که در نواحی دور دست شمال (نواحی داخل دایرۀ قطبی)، خورشید گاه روزهای پیدرپی
غروب نمیکند. محمود غزنوی از این سخن برآشفت و این سخنان را کفرآمیز خواند. اما ابوریحان او را متقاعد ساخت که سخن سفیر معقول است. در ۴۱۶ق نیز بیرونی بار دیگر به غزنه بازگشته بود. وی ۷ روز پیش از پایان
رجب ۴۱۶ سرانجام پس از دستکم ۷سال تحقیق، نگارش کتاب تحدید را به پایان رساند.
البته به نظر بولگاکف شاید تاریخ یاد شده در پایان کتاب تحدید، افزودۀ کاتب نسخه باشد؛ اما از آنجا که بخشهایی از این کتاب بیتردید پس از یکی از مسافرتهای بیرونی به هند تألیف شده است، تاریخ پایان تألیف کتاب را باید قطعاً پس از ۴۱۲ق و نه چندان پیش از
رجب ۴۱۶ دانست؛ زیرا بیرونی در این کتاب از اقامت خود در قلعۀ نندنه در سرزمین هندوستان یاد کرده است. وی در این قلعه توانست شیوۀ ابتکاری خود برای اندازهگیری قطر زمین توسط
اسطرلاب را که پیش از این به صورت نظری بیان کرده بود، بیازماید.
شاید بیرونی مقالة فی استخراج قدر الارض برصد انحطاط الافق عن قلل الجبال را در همین هنگام نوشته است. بیرونی در ۴۱۸ق رسالۀ استخراج الاوتار را به پایان رساند و در همین سال با هیئتهایی از
چین و ترکهای اویغور که به دربار محمود آمده بودند، دیدار کرد. وی در ۴۲۰ق کتاب مهم
التفهیم لاوائل صناعة التنجیم را به خواهش ریحانه بنت حسین خوارزمی به دو زبان
عربی و
فارسی نوشت که روایت فارسی آن از کهنترین متون فارسی علمی، و کهنترین متن ریاضی ـ نجومی فارسی موجود بهشمار میرود.
اندکی بعد محمود درگذشت و فرزندش محمد جانشین او شد. اما مسعود که پسر بزرگتر بود، پس از مدتی کوتاه با پیروزی بر برادر بر تخت پدر نشست. در همین روزگار بیرونی کتاب مشهور و بسیار مهم
تحقیق ماللهند را به پایان رساند. مسعود پس از رسیدن به سلطنت بسی بیش از پدر بیرونی را نواخت و او نیز به نشانۀ سپاسگزاری، کتاب
القانون المسعودی را که دانشنامهای از آگاهیهای نجومی آن دوران بود، به نام وی تألیف کرد. بیرونی در ۴۲۷ق رسالهای دربارۀ آثار رازی نوشت و در پایان، فهرست آثار خود را نیز بدان افزود. گویا بیرونی در همین روزگار مدتی به زادگاه خود سفر کرد، زیرا به یافتن جُنگی از آثار مانویان در خوارزم پس از ۴۰ و اندی سال جستوجو اشاره کرده است.
او در زمان حکومت مودود بن مسعود (حک ۴۳۳-۴۴۱ق) نیز از حمایت پادشاه غزنوی برخوردار بود و دو کتاب دستور و الجماهر را به نامش تألیف کرد. در نتیجه باید گفت که بیرونی روزگار جانشین مودود را نیز درک کرده، و درگذشتش پس از ۴۴۲ق بوده است. از این تاریخ به بعد هیچ خبری از بیرونی در دست نیست و به نظر میرسد که چندان پس از این ایام نزیسته باشد.
به هرحال بیرونی باقی عمر را، که باید بیش از سه دهه بوده باشد، در خدمت محمود، مسعود، و مودود غزنوی و جانشینان آنان گذرانید، و در تاریخ نامعلومی پس از ۴۴۲ درگذشت. بدبختانه جزئیات و ترتیب زمانی وقایع زندگی بیرونی در دوره غزنویان هیچ روشن نیست. ظاهراً وی به طور کلی به عنوان منجّم در غزنه مشهور بود، و داستان دیگری در چهار مقاله
که باورکردنی نمینماید، حاکی است که پیش بینیهای اخترشناختیِ دقیق او سبب مشکلاتی برای او با سلطانِ زود خشم گردید.
نظامی عروضی سمرقندی در چهار مقاله
حکایت معروفی دارد:
سلطان
محمود غزنوی به شکوه محفل دربار مأمون بن مأمون غبطه خورده برای مأمون اتمام حجتی فرستاد که بی درنگ همه دانشمندان برجسته آنجا را به غزنه بفرستد تا محمود دربار خود را به حضور آنان بیاراید؛ دو
فیلسوف،
ابن سینا و
ابوسهل عیسی مسیحی، به سوی
غرب گریختند.
ابن سینا به
اصفهان رفت و تا پایان
عمر در خدمت علاء الدوله محمد کاکویه بود، اما بیرونی، ابونصر عراق ریاضیدان و ابوالخیر خمّار
پزشک به غزنه رفتند و به خدمت محمود در آمدند. (البته به روایت درستتر، به دستور محمود، ابونصر عراق در خوارزم به دار آویخته و بیرونی به غزنه برده شد.
).
شخصیت علمی، حقیقتجویی و تجربهگرایی بیرونی طوری بود که ابوریحان بارها خود را خادم
علم دانسته، و به ویژه از اینکه «توانسته از روزگار کودکی یکسره به خدمت علم درآید»، از بخت بلند خود سپاسگزار بوده است.
به نظر بیرونی خادم دانش نباید میان شاخههای علم جدایی قائل شود، بلکه باید بداند که دانش بهطور مطلق، چه ذاتاً و چه نسبت به آگاهیهایی که دربارۀ آن به دست میآید، پدیدهای شریف و نیکوست و جوینده را لذتی ابدی و پیوسته عطا میکند.
وی همواره کسانی را که در مورد تحقیقات علمی تنها به این نکته که «در آن چه سود است؟!» توجه دارند. به باد
استهزا میگیرد
و بر آن است نباید با گفتن «الله اعلم» نادانی خود را توجیه کند.
دلبستگی بیرونی به پژوهش چندان است که فعالیتهای سیاسی خود در روزگار
خوارزمشاهیان آلمأمون را «مایۀ رشک نادانان و دلسوزی خردمندان» برمیشمرد.
دیدگاه بیرونی دربارۀ پژوهشهای علمی موجب شد که وی از پیشگامان پژوهشهای محض در جهان
اسلام باشد. تحقیقات وی دربارۀ احکام نجوم (که خود همواره معتقدان بدان را نکوهش میکرد) و نیز پژوهشهای وی دربارۀ تاریخ و آداب و رسوم ملل مختلف (مثلاً در الآثار الباقیة و تحقیق ماللهند)، از بارزترین و نخستین نمونههای اینگونه تحقیقات بهشمار میرود. تسلط بیرونی بر زبانهای
فارسی و
عربی و
سنسکریت ابزارهای لازم برای کار پژوهشی را برای وی فراهم آورده بود. بررسی آثار وی، به ویژه الصیدنة حاکی از آن است که او از زبانهای یونانی و سریانی درحد رفع نیاز آگاهی داشته است. اما امروزه، آثار بیرونی بیشتر به دلیل شیوۀ پژوهشی وی جلب توجه میکند. بررسی آثار مختلف بیرونی حاکی از آن است که او از نظر شیوۀ پژوهش بسیار پیشتر از روزگار خود و کم و بیش همانند شیوۀ دانشمندان اروپایی عصر نوزایی بود. بیرونی با داشتن ابزارهای لازم و پژوهشهای ژرف در تاریخ (به ویژه تاریخ علوم) بر نظریههای علمی زمان خود و سیر تکاملی آنها تسلط یافته بود و میتوانست از هرگونه آگاهی که به دستش میرسید، بهرۀ فراوان گیرد. توجه ویژۀ وی به تاریخ و دیدگاه انتقادی او نسبت به اسناد مورد استفاده و دقت در تصحیح این اخبار،
آثارش را در زمرۀ مهمترین منابع پژوهش و بررسی در آثار پیشینیان و معاصران او، قرار داده است.
مهمترین جنبۀ شخصیت علمی بیرونی حقیقتجویی و دوری از
تعصب و پیروی کورکورانه از عقاید رایج است. به نظر وی تعصب چشمهای بینا را کور و گوشهای شنوا را کر میکند و
انسان را به کاری وامیدارد که
خرد و
دانش آن را گواهی ندهد.
او بارها از نظریات دانشمندان پیشین و به ویژه
ارسطو انتقاد میکرد. وی به دلیل شیفتگی به رهیافتهای عینی، حقیقت را تنها در گفتهها و نوشتهها نمیجست و به آزمودن آزمودنیها و مشاهدۀ مستقیم پدیدههای طبیعی بسیار علاقهمند بود. تمایل وی به دقت و مشاهده در کنار احتمال راه یافتن خطاهای هرچند کوچک در محاسبات پیچیده، وی را برآن میداشت تا روشهایی را که از راه آزمایش مستقیماً به نتیجه میرسد، بر روشهای نظری مبتنی بر محاسبه برتری دهد. (مثلا
در مورد اقدام ناموفق وی برای اندازهگیری قطر زمین که بدان اشاره شد).
او در الجماهر با تکیه بر آزمایشهایی که شیوۀ علمی در آنها کاملاً رعایت شده است، دو باور عامیانه را که حتیٰ به آثار علمی نیز راه یافته، رد میکند: نخست سمی بودن الماس را با خوراندن آن به سگی میآزماید و میافزاید که چه در آن هنگام و چه بعدها نشانی از مسمومیت در این
سگ دیده نشد
و سپس دربارۀ نظریۀ بسیار شایعی که در برخی منابع به ارسطو منسوب است و بر اساس آن اگر
مار به
زمرد بنگرد، چشمانش ضعیف یا کور خواهد شد
«الزمرد یسیل عین الأفعیٰ متیٰ نظرت إلیه»،
میگوید: در سنجش این سخن، از انداختن طوق زمرد نشان بر گردن مار گرفته تا حرکت دادن رشتهای از دانههای زمرد در جلو چشمانش و ... چندان کوشیدم که کسی را یارای فراتر رفتن از آن نیست، و این را ۹ ماه تمام در سرما و گرما آزمودم و تنها مانده بود که زمرد را چون کُحل بر چشمانش بکشم! اما این کارها، اگر تیز چشمی آن مار را بیشتر نکرده باشد، چیزی از بیناییاش کم نکرد!
بیرونی در افراد المقال نیز یکی از نظریات مشهور ارسطو را با تکیه بر آزمایشی جالب رد میکند؛ اما نکتۀ مشترک در همۀ این آزمایشها شیوۀ علمی بیرونی در انجام دادن این آزمایشهاست. وی مانند یک محقق امروزی، در مورد هر آزمایش به چند نکته توجه میکند: نخست آنکه هنگام مقایسۀ خاصیتی ویژه از دو ماده، میکوشد که سایر شرایط برای آنها یکسان باشد. مثلاً برای بررسی تأثیر دمای اولیۀ
آب در سرعت
انجماد آن، دو ظرف یک شکل و یک اندازه با مقداری برابر از یک نوع آب (یکی گرم و دیگری سرد (برای یکسان بودن املاح آب)) برمیگزیند و این دو را در هوای سرد نزدیک هم قرار میدهد تا همۀ شرایط بجز دمای اولیۀ دو ظرف یکسان باشد. و دیگر آنکه در همۀ این آزمایشها به تکرار آن در حالات مختلف تأکید میکند تا مطمئن شود که نتایج حاصل از فرایندی اتفاقی نیست و سرانجام آنکه از پذیرفتن مطالبی که آزمودن آنها در شرایط عادی دشوار و گاه ناممکن است، خودداری میکند. به طور مثال در مورد حجر البَرَّد که بنابر باور عام، دفع کنندۀ
تگرگ (بَرَد) است، میگوید: این نیرنگی آسان است، زیرا که آزمودن راستی یا ناراستی این سخن بس دشوار است.
نگارش چند اثر نسبتاً مفصل دربارۀ احکام نجوم و شاخههای مختلف آن توسط بیرونی، برخی از پژوهشگران، به ویژه زاخاو را به این باور رسانده که بیرونی از معتقدان به احکام نجوم بوده است. اما بیرونی در آثار خود بارها تأکید کرده که به امکان پیشگویی حوادث از روی احوال ستارگان و نیز سایر
علوم غریبه اعتقاد نداشته، و علت توجه وی به این گونه مسائل، صرفاً توجه وی به پژوهش علمی بوده است. وی در فهرست نیز برای آنکه زمانی از سر ناامیدی از ستاره شمران خواسته بود که در سرانجام کارش نظر کنند، خود را سرزنش میکند و سپس پاسخهای این منجمان را به ریشخند میگیرد
و در مقدمۀ تحدید چنین میگوید: چون در کار مردم روزگارمان مینگرم، همگان در سراسر گیتی «سیمای نادانی» به خود گرفتهاند و به نادانی خود افتخار میکنند و با اهل فضل دشمنی میورزند... آنگاه نزدیک است که سخنان اصحاب صناعت احکام نجوم... را باور دارم.
او در همین کتاب تأکید میکند که «صناعت احکام ریشههایی سست، شاخههایی ناتوان و قیاسهای پریشان دارد و در این صناعت، حدس و گمان بر آگاهی درست و استوار (یقین) برتری دارد».
وی در مقدمۀ «سیر سهمی السعادة و الغیب» که به یکی از مباحث احکام نجوم اختصاص دارد، تأکید میکند که انگیزۀ وی در پرداختن به این موضوع تنها خدمت به علم و شوق به دانستن بوده است.
اما بهترین شواهد از
التفهیم به دست میآید. بیرونی در این کتاب که با هدف آموزش احکام نجوم و مقدمات آن (مانند حساب، هندسه، هیئت و کاربرد اسطرلاب) نوشته شده، بارها بر بیاعتقادی خود به احکام نجوم تأکید کرده، و مثلاً در آغاز باب احکام نجوم آن چنین آورده است: «وقت آمد که نیز سخنانی که میان منجمان رود اندر احکام نجوم به جای آریم که قصد پرسنده این بود. و نزدیک بیشترین مردمان (اکثریت) احکام نجوم ثمرۀ علمهای ریاضی است هر چند که اعتقاد ما اندر این ثمره و اندر این صناعت مانندۀ اعتقاد کمترین مردم است» (یعنی بیرونی همچون «اقلیت مردم» اعتقادی به احکام نجوم نداشته است). در الجماهر نیز هنگام سخن گفتن از نیرنگهایی که آشکار ساختن آن دشوار است، آورده: عامۀ مردم از یک بار پیشگویی منجم در تمامی عمرش،
تعجب میکنند و اشتباهاتی را که در هر دقیقه از عمرش مرتکب میشود، فراموش میکنند!، (
که اهل تنجیم را
تحقیر کرده است). افزون بر این عنوان برخی آثار بیرونی نیز میتواند نشانۀ بیاعتقادی بیرونی به احکام نجوم و سایر شاخههای علوم غریبه به شمار آید.
بیرونی در کتاب استیعاب هنگام بحث دربارۀ اسطرلاب زورقی آورده است: از ابوسعید سجزی اسطرلابی از نوع واحد و بسیط دیدم که از شمالی و جنوبی مرکب نبود و آن را اسطرلاب زورقی مینامید و او را به جهت
اختراع آن اسطرلاب بسیار ستودم. چه، اختراع آن متکی بر اصلی است قائم به ذات خود و مبتنی بر عقیدۀ مردمی است که
زمین را متحرک دانسته، حرکت روزانه را به زمین نسبت میدهند و نه به کرۀ سماوی و بدون شک این شبههای است که تحلیلش دشوار و رفع و ابطالش مشکل است. مهندسان و علمای هیئت که اعتماد و استناد ایشان بر خطوط مساحیه است، در نقض آن شبهه چیزی (گفتنی) ندارند، زیرا چه حرکت روزانه را از زمین بدانند و چه آن را به کرۀ سماوی نسبت دهند، در هر دو حالت به صناعت آنان زیان نمیرسد و اگر نقض این اعتقاد و تحلیل این شبهه امکانپذیر باشد، موکول به رأی فلاسفۀ طبیعیدان است.
البته به نظر نگارنده ساخت اسطرلاب زورقی را نمیتوان به خودی خود نشانگر اعتقاد سجزی به حرکت وضعی زمین دانست. نالینو
نیز دربارۀ اینکه سجزی چنین اعتقادی داشته است، با اینکه حرکت وضعی زمین را تنها فرض قرار داده، مستقل از این که حرکت بکند، یا نه،
تردید داشته است؛ اما با توجه به سخن بیرونی، میتوان پنداشت که سجزی در مکاتبات خود با بیرونی چنین نظریهای را مطرح کرده باشد.
بیرونی در
تحقیق ماللهند نیز به هنگام اشاره به نظر دانشمندان هندی دربارۀ «حرکت فلک و سکون زمین» یا «حرکت زمین و سکون فلک» یکبار دیگر تأکید کرده است که پذیرش یکی از این دو نظریه و رد نظریۀ دیگر هیچ لطمهای به علم نجوم وارد نمیکند، زیرا توجیه پدیدههای نجومی بر اساس هر دو نظریه یکسان است. بیرونی بار دیگر حل این مسئله را دشوار میداند و تأکید میکند که بسیاری از فضلای پیشین و معاصران او، در مسئلۀ حرکت زمین و رد آن تفکر بسیار کردهاند و خود او در کتاب مفتاح علم الهیئة (که امروزه نشانی از آن در دست نیست).
در اینباره به بحث پرداخته، و «در معنی و نه در کلام» از همۀ گذشتگان پیشی گرفته است.
از اشارات بیرونی به «حرکت فلک نسبت به زمین» یا بالعکس و «حرکت روزانۀ
شرقی» کاملاً پیداست که منظور وی حرکت وضعی
زمین (چرخش گرد خود) بوده است و نه حرکت انتقالی (گرد
خورشید). اما برخی از مؤلفان مقصود بیرونی را حرکت انتقالی پنداشتهاند و در نتیجه این سخنان را به نظریۀ «خورشید مرکزی» ربط دادهاند.
این اشتباه در آثار
شرقی و به ویژه فارسی رواج بسیار داشته است. گذشته از آن بیرونی در این مورد تنها به ذکر این نکته که عملاً تفاوتی میان این دو نظریه وجود ندارد، بسنده کرده، و هیچیک از این دو را بر دیگری برتری نداده است؛ با این همه، ابوعلی حسن بن علی مراکشی (از دانشمندان سدۀ ۷ق) در جامع العبادی و الغایات فی علم المیقات از بیرونی به سبب ستایش (و نه پذیرش) نظر سجزی به شدت انتقاد کرده که البته کاملاً بجاست. او هنگام تشریح ساختمان اسطرلاب زورقی آورده است: «ابوریحان بیرونی گفته است که پدید آورندۀ این اسطرلاب ابوسعید سجزی است و آن اسطرلاب مبتنی بر آن عقیده است که زمین متحرک و کرۀ سماوی، به استثنای سیارات هفتگانه، ثابت است. بیرونی گفته است که این شبههای است که حل آن دشوار است و از بیرونی عجیب است که چگونه رد شبههای را که نادرستیاش بیاندازه آشکار است، دشوار میشمارد. حال آنکه نادرستی این سخن را
ابوعلی سینا در کتاب
شفاء و
رازی در کتاب ملخص و آثار دیگرش روشن کردهاند».
آثار بیرونی در هر زمینهای که باشد، از مهمترین منابع تاریخ آن عمل به شمار میآید، زیرا بیرونی نه تنها در ضمن همۀ نوشتههای خود (به ویژه در استخراج الاوتار) پیوسته از سابقۀ تاریخی مطالب مختلف، نظرات دانشمندان پیشین و دیگر مسائل مربوط به تاریخ ریاضیات سخن میراند و نتایج آنان را با یکدیگر مقایسه میکند. بلکه گاه کتابهایی را صرفاً دربارۀ تاریخ علم مینگارد. در تحقیق ماللهند و
الآثار الباقیة دقیقترین گزارشهای دورۀ باستان دربارۀ تاریخ علوم مختلف در هند و گاهشماری ملتها را ارائه میدهد و در تمهید المستقر و التحلیل و التقطیع از شیوۀ یافتن مقدار پارامترهای مختلف نجومی در ۳ سنت یونانی، هندی و ایرانی، و میزان تأثیرپذیری دانشمندانی چون
خوارزمی،
ابومعشر بلخی و دیگران سخن میگوید و مثلاً در تمهید
عمر بن فرخان طبری و ماشاءالله یهودی را واسطۀ میان ابومشعر و آثار نجومی دورۀ ساسانی میداند. گزارشی که بیرونی از مذاکرات میان فزاری و یعقوب بن طارق با هیئت علمی سند و چگونگی آشنایی
مسلمانان با نجوم هندی یاد کرده است، دقیقترین و در مورد برخی جزئیات تنها گزارش موجود در منابع دورۀ اسلامی به شمار میرود، (
که این حکایت را به عصر
متوکل ربط داده است!).
اشارۀ بیرونی به اجتماع ستارهشناسان عهد انوشیروان برای تصحیح زیجشاه
مورخین علم را از وجود دستکم دو نگارش از زیجشاه که از روایت مشهور روزگار یزدگرد سوم کهنتر بودهاند، آگاهی داده است.
وی همچنین مانند محققان امروزی تاریخ علم بارها به تأثیرپذیری سنت نجومی ایرانی از نجوم هندی تأکید کرده است.
در
تحدید و
القانون فهرستی بسیار جالب از ارصاد دانشمندان مسلمان (و غالباً ایرانی) آمده است که به ویژه در مورد کسانی چون سلیمان بن عصمت سمرقندی
و ابوالفضل هروی
مهمترین و گاه یگانه مأخذ محققان کنونی در تعیین روزگار فعالیت آنان به شمار میرود
البته بیرونی گاه به دلیل در دست نداشتن مدارک لازم به اشتباه میافتد؛ مثلاً او از رصد احمد نهاوندی در حدود سال ۱۶۰ق/۷۷۷م که ابنیونس از آن یاد کرده است
آگاهی ندارد و رصد اصحاب ممتحن در اواخر روزگار
مأمون عباسی را نخستین رصد دورۀ اسلامی میداند.
بیرونی به مسائل تاریخی ریاضیات توجهی ویژه دارد. مثلاً در مقالید علم الهیئة سابقۀ کشف دو رابطۀ مهم مثلثاتی (قضیۀ سینوسهاو تانژانتها) توسط دانشمندان ایرانی و سهم هر یک از آنها در این راه را بررسی میکند
و در استخراج الاوتار و بخشی از القانون المسعودی به مسائلی میپردازد که نمیتوان آنها را فقط با
کمک پرگار و سطّاره (خطکش غیرمدرج) حل کرد (مانند تثلیث زاویه).
بیرونی در آثار خود و به ویژه در استخراج الاوتار، پیوسته بر اثبات قضایا و مسائل ریاضی به روشهای مختلف و ذکر شباهتها و تفاوتهای میان روشهای مختلف تأکید میکند. مثلاً برای حل نخستین قضیۀ یاد شده در استخراج الاوتار ۲۲ برهان میآورد و برهانهای مشابه و متفاوت را یادآور میشود. به همین علت مطالعۀ استخراج الاوتار برای دانشآموزانی که میخواهند در هندسه چیره دست شوند، بسیار سودمند است. در بخش هندسۀ التفهیم نیز ابوریحان هنگام تعریف اصطلاحاتی چون جسم، سطح، خط و نقطه
عمداً از ترتیب رعایت شده در کتاب اصول هندسۀ اقلیدس عدول میکند تا بتواند برای نوآموزان هندسه تعریفهایی ملموس ارائه دهد.
اقلیدس در مقالۀ اول اصول نخست نقطه و در آخر سطح را تعریف کرده، و تعریف حجم را به مقالۀ ۱۱ (که هندسۀ فضایی از آنجا آغاز میشود) واگذارده است. در حالی که ترتیب ذکر این تعریفها در کتاب بیرونی تقریباً عکس این است. به لحاظ اهمیت این تعاریف بهطور خلاصه بدانها اشاره میشود (ترتیب ذکر آنها در التفهیم رعایت شده، و البته در این مقایسه به تفاوتهای ریز میان عبارات بیرونی و اقلیدس توجه نشده است). برای تسهیل مقایسۀ این تعاریف با تعاریف اقلیدس، شمارۀ مقالۀ اصول با اعداد رومی و در کنار آن شمارۀ تعریف خواهد آمد (مثلاً I, ۵ یعنی تعریف پنجم از مقالۀ نخست اصول): تعریف جسم (XI, ۱)؛ تعریف سطح: جسم ناچاره بینهایت نبود به همه سو و نهایت او سطح است (XI, ۲)... و سطح طول است و عرض بس (۱, ۵)؛ تعریف خط: اگر بسیط را نهایت باشد، آن نهایت او ناچاره خطی باشد (I, ۶) و آن خط طولی باشد بیعرض (I, ۲)؛ تعریف نقطه: چون خط را نهایت باشد، نهایت او نقطه بود (I, ۳) و... نقطه را نه طولی است و نه عرض و نه عمق (I, ۱)؛ تعریف سطح و خط راست: اما سطح راست کوتاهترین سطح است اندرمیان دوخط که نهایت اویند و خط راست کوتاهترین خط است اندر میان دو خط که نهایت اویند و خط راست کوتاهترین خط است اندر میان دوخط که نهایت اویند (قس: با اقلیدس، I, ۷ و I, ۴؛ تعریف ابوریحان از سطح راست ناقص و نارسا و از دید یک هندسهدان نادرست است، زیرا اگر این دو خط متوازی نباشند، تعریف ابوریحان بیمعنی خواهد بود و ابوریحان تا این جای کتاب توازی را تعریف نکرده است)؛ تعریف زاویه (مسطحه) و انواع آن (I, ۸, ۹, ۱۰, ۱۱)، تعریف شکل (I, ۱۴) و دایره و مرکز و قطر آن (I, ۱۵, ۱۶, ۱۷)؛ تعریف مثلث (I, ۱۹ که البته تعریف همۀ چند ضلعیهاست)، و انواع آن (I, ۲۰, ۲۱)؛ تعریف چهار ضلعی (بخش دیگری از I, ۱۹) و انواع آن (I, ۲۰). تردیدی نیست که بیرونی به مزایای ساختار و نظم موجود در کتاب اصول اقلیدس آگاه بوده، و میدانسته تعاریفی که در آغاز التفهیم یاد کرده است، نمیتواند پایۀ یک دستگاه ریاضی دقیق باشد. اما وی در این کتاب بیش از آنکه قصد بیان دقیق و مرتب تعاریف و اصول هندسه را داشته باشد، کوشش کرده است تا تعاریفی ملموس به نوآموز ارائه دهد. و بدین لحاظ نخست جسم را که تصور آن برای همه مقدور است، تعریف نموده، و سپس هریک از اصطلاحات سطح، خط و نقطه را به ترتیب با استفاده از اصطلاح قبلی تعریف کرده است.
بیرونی در
الآثار الباقیة، چنانکه خود نیز یادآور شده، برای آنکه کتابش ملالآور نباشد، مسائل پراکنده، اما بسیار جالبی را یاد کرده است که بسیاری از آنها به طبیعیات مربوط میشود،
در میان شاخههای مختلف علوم طبیعی، بیرونی بیشتر به
آثار علوی توجه داشته است. وی دستکم ۸ اثر مستقل دربارۀ این شاخه از طبیعیات با برخی مباحث تخصصی آن همچون دنبالهدارها، شهابها، شَفَق و فَلَق و نیز انتقاد از آثار علوی
ارسطو نوشته
که متأسفانه هیچیک باقی نمانده است. بیرونی افزون بر این در آثار دیگر خود نیز اشارات قابل توجهی به این موضوعات دارد. دیدگاه ابوریحان دربارۀ چیستی کهکشان راه شیری که در
التفهیم آمده، از اهمیتی بسزا برخوردار است؛ زیرا در میان طبیعیدانان
مسلمان، حتیٰ آنان که کتابی مستقل دربارۀ آثار علوی نوشتهاند، کمتر کسی به این موضوع پرداخته است. در واقع طبیعیدانان مسلمان که دیدگاه ارسطو و دیگر یونانیان در این باره را معقول نمیدانستند، برای گریز از مخالفت صریح با نظر ارسطو، ترجیح میدادند که اصولاً وارد این مبحث نشوند. تنها بیرونی و ابنهیثم نظریاتی نو در این زمینه مطرح کردند. بیرونی ضمن ارائهْ نظریهای کم و بیش صحیح و جالب بر اختلافنظر خود و ارسطو تأکید میورزد: «مجرّه را پارسیان راه کاهکشان خوانند و هندوان راه بهشت. و او جمله شدن بسیار
ستارگان است از جنس ستارگان ابری و... ارسطو مجره را چیزی داند که به هوا از بخار دخانی شده، برابر ستارگان بسیار گردآمده آنجا، همچنان که خرمن و گیسو، و دنباله اندر هوا برابر ایشان پدید آید»
(برای دیدگاههای یونانیان، رجوع کنید به این آدرسها
).
بیرونی در بخشهایی از
تحقیق ماللهند دیدگاههای دانشمندان هندی دربارۀ برخی پدیدههای آثار علوی و به ویژه دنبالهدارها را نقل کرده است.
اما از این میان، انتقاد سخت وی از چند نظریۀ مهم و اساسی طبیعیات کهن (که همگی در کتاب افراد المقال آمده است) بیش از همه جلب نظر میکند و جالب اینجاست که این اعتراضات اولاً به موضوع اصلی رساله (یعنی سایهها) ارتباطی ندارد و ثانیاً این بخش از کتاب بیرونی چنانکه خواهیم گفت به اشتباه در ضمن رسالۀ فی حرکات الشمس ابراهیم بن سنان چاپ شده است. انتشار این مطالب در میان رسائل ابن سنان موجب شده است که برخی پژوهشگران این دیدگاهها را از آن ابراهیم بن سنان دانسته، و در نتیجه برای نظریات او در طبیعیات اهمیت بسیار قائل شوند
بیرونی در این بخش از افراد المقال سخن احمد بن طیب سرخسی در کتاب ارکان الفلسفة دربارۀ «سیاهی
هوا بر فراز نقاط مرتفع» را نشانۀ مبالغۀ وی در پیروی از «نظریهای که از کتاب الحس و المحسوس
ارسطو برمیآید» میداند. ابوریحان بر آن است که در این باره باید تنها با استناد به آزمایش و
تجربه سخن گفت، زیرا هیچگاه از تغییر رنگ
هوا در سرما یا نبود گرما سخنی نرفته است و قلۀ
کوه دماوند با بلندی بسیارش دیده میشود و هیچ نشانی از سیاهی در آن نیست. به نظر بیرونی پیروان متعصب ارسطو بر خود جایز دانستهاند که از کتاب آثار علوی ارسطو بیچون و چرا پیروی کنند و آنچه دربارۀ شعاع بصر و بینایی گفته است، بپذیرند.
به نظر بیرونی سخنان پیروان متعصب ارسطو جز در واژهها و الفاظ تفاوت دیگری با سخن خود او ندارد. آنان نادرستیهایی را که در این نظریات دیده میشود، به گردن کسانی جز ارسطو میاندازند و اگر کسی که در هئیت عالم نظر میافکند، آنچه را در این کتاب آمده است، خطای فاحش بداند و قبول نکند که «زیر مدار منقلب صیفی عمارت و آبادانی بر
زمین وجود ندارد»، این گروه آشکارا به
تکذیب او برمیخیزند. (بیرونی «افراد» بخش چاپ شده در حرکات الشمس.
)
نظریهی که ابوریحان از آن انتقاد کرده، در فصل پنجم مقالۀ دوم متئورولوگیکای (الآثار العلویۀ) ارسطو آمده است. وی در این کتاب ابتدا از دو ناحیۀ مسکون، یکی در شمال
خط استوا و تقریباً بین مدار قطبی شمال و مدار رأس السرطان (یا مدار منقلب صیفی، مدار °۵/۲۳ عرض شمالی) و دیگری ناحیۀ متناظر آن در جنوب خط استوا (یعنی بین مدار °۵/۲۳ عرض جنوبی و مدار قطبی جنوب) نام میبرد و اندکی بعد میافزاید:... و ما میدانیم که ناحیۀ مسکون پیش از آنکه سایه هنگام ظهر حقیقی ناپدید شود، یا به سوی جنوب افتد، قطع میشود (یعنی پایینتر از مدار رأس السرطان ناحیۀ مسکون وجود ندارد!). خود بیرونی در مقدمۀ طولانی
تحدید نهایات الاماکن نیز ضمن بحث دربارۀ ربع مسکون گفته است: و بعضی گفتهاند که در سوی جنوب کرۀ زمین همانند شمال آن خشکی و آدمیزاد هست، و ارسطو این را
واجب ندانسته، بلکه آن را ممکن شمرده است... و ارسطو چه نیکو کرده است که با مشروط سخن گفتن خود را از همۀ این ایرادها به دور نگاه داشته است!.
در نتیجه میتوان گفت که انتقاد بیرونی به ارسطو تنها به امکان زیستن در نواحی گرمسیری (بین مدار رأس السرطان و رأس الجدی) مربوط میشود.
ارسطو همچنین در فصل دوازدهم از مقالۀ نخست متئورولوگیکا هنگام توجیه چگونگی پدید آمدن
تگرگ آورده است که گرم کردن
آب، لطافت آن را افزایش میدهد و در نتیجه این آب زودتر از آبی که قبلاً گرم نشده است، یخ میزند؛ و آبی که در نواحی و فصول گرم در هوا فشرده میشود، سریعتر داغ میشود. به همین دلیل، اهالی شهر پُنتُس هرگاه به یخ نیاز داشته باشند، نخست آن را میجوشانند و سپس در هوای سرد میگذارند تا یخ بزند. ارسطو و پیروانش در توجیه بسیاری از پدیدههای مربوط آثار علوی، به طور مستقیم یا غیرمستقیم از این نظریه بهره بردهاند و به طور مثال میپنداشتند که
بخار برخاسته از آب گرم، زودتر از بخار برخاسته از آب سرد یخ خواهد زد! امروزه نادرستی این نظریه بر هیچکس پوشیده نیست، اما تقریباً همۀ دانشمندان دورۀ اسلامی بیآنکه به خود زحمت چنین آزمایشی را بدهند، نظر ارسطو را پذیرفتهاند. به طور مثال
ابنسینا در
دانشنامه علایی در این باره آورده است: «چیز گرم زودتر بَندد و زودتر فِسُرد (سرد شود)، از قِبَل لطیفی ورا، که قوت سرما اندر وی بیشتر تواند شدن، و از این قبل را، هرگاه که به سرما
آب گرم و
آب سرد بر زمین ریزند، آب گرم زودتر فِسُرد».
اما بیرونی برای رد این دیدگاه به این آزمایش دست میزند: «من دو ظرف یک اندازه و یک شکل برگرفتم و در هر دو ظرف، از یک آب، یکی سرد و دیگری گرم ریختم و هر دو ظرف را در هوای سرد و خشک نهادم. سطح آب سرد یخ بست، درحالی که در آب گرم هنوز گرما باقیمانده بود. این را دیگر بار آزمودم، باز همچنان شد».
جالبتر اینکه برخی دانشمندان ایرانی که رسالاتی به
زبان فارسی دربارۀ آثار علوی نوشتهاند، از جمله
ابنسهلان و مسعودی مروزی، به تصور آنکه بیرونی در این انتقاد خود به دیدگاه ابنسینا نظر داشته است، به دفاع از این یک برخاستهاند! و بدون توجه به ادلۀ بیرونی، نظر درست او را نادرست خواندهاند. به ویژه ابنسهلان پا را از این فراتر گذاشته، و دانشمند بزرگی چون ابوریحان را به بیاطلاعی از علوم طبیعی و نفهمیدن منظور سخن ابنسینا متهم کرده است. وی ضمن تکرار تقریباً کلمه به کلمۀ سخنان ارسطو و حتیٰ مثال وی افزوده است: «... و فاضلترین حکما در
اسلام رئیس بوعلی سینا بوده است، و او این معنی را مجمل در بعضی تصانیف خویش آورده است. رئیس بوریحان که پایۀ تمام داشته است در هندسه و از این علوم بهرهای نداشته است، این سخن را نیک فهم نکردست و تشنیع زدن گرفتست بر خواجه بوعلی که گفته است «آب گرم از آب سرد زودتر فِسُرد»، «و من که بوریحانم دو اِنا از یک آب، یکی سرد و یکی گرم در هوای
زمستان گشاده بگذاشتهام، روی آنچه سرد بود بسته شده بود و آن گرم هنوز گرمی نگذاشته بود». و ندانسته است که خواجه بوعلی را مقصود این بوده است که بیان کردیم که: دو سرد که یکی لطیفتر بود و یا دو گرم که یکی لطیفتر بود سردی و گرمی پیشتر از کثیفتر بپذیرد، و گرم و سرد در هوای سرد بنهی عاقبت چون هر دو سرد شوند، سردی و یخ بستن آنچه گرم بود سختتر و بیشتر بود!».
شرفالدین مسعودی مروزی نیز پس از تکرار نظریۀ تأثیر لطافت در تغییر سریعتر درجۀ حرارت اجسام آورده است: «و دلیل بر این سخن، آن است که در زمستان چون آب گرم و آب سرد در
صحرا بر
زمین ریزند، آن آب گرم زودتر یخ بندد از آب سرد و یکی از جملۀ فضلا سخن را تزییف کرده، میگوید: من
تجربه کردم آب گرم و آب سرد به صحرا نهادم، تا آب گرم سرد شود، آب سرد یخ بسته بود. اما این شخص در تزییف این مُحِقّ نیست و اعتبار و تجربه نیکو نکرده، بایستی آب گرم بنهادی تا فاتر گشتی آنگاه آن را با آب سرد به یکباره در صحرا نهادی تا پدید آمدی که اول کدام یخ بستی!.
یکی از نکات جالب توجه تأثیر نسبتاً اندک بیرونی بر دانشمندان بعدی است. در واقع تأثیر ابوریحان بر سیر اندیشۀ علمی در مقایسه با تأثیر ابنسینا بسیار ناچیز بود، در حالی که آثار ابوریحان چه از نظر اصالت و چه از نظر شیوۀ علمی دستکم از نظر پژوهشگران روزگار ما، بسیار برتر از آثار ابنسینا بود. اما ابنسینا در بیشتر سالهای فعالیت علمی خود دردربار
آلبویه به سر برد که به
علم و دانش و بحثهای علمی بهای بسیار میدادند و
آزاداندیشی در روزگار آنان بسیار رواج داشت؛ درحالیکه بیرونی بجز نزدیک به یک سالی که در
ری به سربرد، هرگز به محدودۀ آلبویه قدم نگذاشت و نیمۀ دوم
عمر خویش را که دوران بهرهوری علمی او بود، در دربار سلاطین متعصب
غزنوی گذراند که با هرگونه آزاداندیشی به سختی مقابله میکردند. از سوی دیگر، حکومت غزنوی اندکی پس از
مرگ سلطان محمود از یک
قدرت بیهمتا به یک امارت محلی تنزل یافت و ناگفته پیداست که بیرونی به عنوان برجستهترین دانشمند چنین درباری، نمیتوانست همچون ابنسینا که در حکومت آلبویه و آلکاکویه سمت وزارت داشت، بر سیر تکاملی نظریات علمی تأثیرگذارد.
با توجه به مباحث مبسوطی که بیرونی در آثار خود، به ویژه در
الآثار الباقیة و
تحقیق ماللهند آورده است (نمونههای از آنها یاد خواهد شد)، میتوان او را یکی از پیشروان مردمشناسی و
دینشناسی تطبیقی، دستکم در میان
مسلمانان دانست. بیرونی در مقدمۀ تحقیق ماللهند بر آن است که هیچیک از کسانی که پیش از وی به مباحث مربوط به دینپژوهی و افکار و آراء ملل مختلف پرداختهاند، نتوانستهاند بدون غرضورزی به فرقهای و حمایت از گروهی، تنها این دیدگاهها را چنانکه هست، نقل کنند، مگر
ابوالعباس ایرانشهری که به هیچ دینی تمایل نداشت؛ اما گزارش او نیز در مورد هندوان و شَمَنان اشکالات بسیاری دارد. خود بیرونی نیز قبلاً دو کتاب سانک و پاتنجل را که حاوی
اصول عقاید هندوان بود، از سنسکریت به عربی ترجمه کرده بود، اما امید داشت که مطالعۀ تحقیق ماللهند خواننده را از این دو کتاب و آثار دیگر بینیاز سازد.
بیرونی مشکلات خود در شناخت جامعۀ هندی را تفاوت در زبان و
دین،
افراط هندیان در دوری گزیدن از دیگر ملتها و پیروان ادیان دیگر و سرانجام، دشمنی و نفرت تاریخی میان هندوان و
مسلمانان (و به ویژه ایرانیان) برمیشمارد.
وی تأکید میکند که میخواهد آراء هندوان را آنچنان که هست باز نماید و آنچه را یونانیان نیز بدان باور دارند، با آنها مقایسه کند تا نزدیکی میان باورهای این دو ملت شناخته شود؛ زیرا به نظر وی گرچه اندیشمندان یونان بسیار برتر از دانشمندان هندی هستند، اما نظرشان در مورد آنچه به تودۀ مردم اختصاص دارد، به یکدیگر شبیه است. وی میافزاید که گاه نظرات برخی از فرق
صوفیه و
مسیحیت را که شباهتهایی به آراء هندوان داشته، یاد میکند.
البته بیرونی تنها بازگو کنندۀ این دیدگاهها نیست، بلکه برخلاف دعوی مقدمه (که کتاب را «کتاب حجاج و جدل» نمیداند) بارها و بارها به انتقاد از باورهای مختلف هندوان و دیگران میپردازد
وی در سراسر تحقیق ماللهند به وعدۀ بررسی تطبیقی باورها پایبند است؛ از جمله دربارۀ عقاید مربوط به معقولات و محسوسات و
نفس و
روح (اشاره به دیدگاههای
جالینوس و
افلاطون)،
تناسخ (مقایسۀ دیدگاههای هندی با سخنان
سقراط و پروکلس و برخی از صوفیه و نیز مانی
)،
بهشت و
دوزخ (مقایسه با سخنان صوفیه، ابویعقوب سجزی، افلاطون، فیثاغورث و سقراط
)، هفت آسمان (نظرات یحییٰ نحوی، هُمر، افلاطون و ارسطو
) و جز آن.
بیرونی گهگاه در مقام مقایسه از آنچه خود گفته است، فراتر میرود. مثلاً جامعۀ طبقاتی هند را شبیه جامعۀ طبقاتی
ایران روزگار
ساسانی میداند
و نظر
محمد بن زکریای رازی در مورد زمان را (که به گفتۀ وی برگرفته از نظر فیلسوفان یونان باستان است) با نظر هندوان و نیز دیدگاه ابومعشر بلخی (که آن را مأخوذ از آراء هندی میداند) مقایسه میکند
و هنگام ذکر منابع عرف و شرع هندی، سنتهای ایرانیان،
یهودیان و اعراب دورۀ جاهلی در مورد
ازدواج را از نظر دور نمیدارد.
علاقۀ بیرونی به
گاهشماری،
ریاضیات، نجوم، کیهانشناسی، اقلیم شناسی،
جغرافیا و نیز برخی مباحث
طبیعیات موجب شده است که بخش عمدۀ تحقیق ماللهند نیز به بیان نظرات هندوان در این زمینهها، به ویژه احکام نجوم هندی و جداول
سعد و نحس ایام اختصاص یابد
(به ویژه فصلی مستقل دربارۀ بناتالنعش.
)
وی در آخرین مبحث کتاب تحقیق ماللهند که به یادکرد باورهای عامیانۀ هندی در خصوص
آثار علوی و پدیدههای جوی اختصاص دارد، آورده است: هندوان رنگینکمان را کمان «اندر» (در باور هندیان: موجودی افسانهای و رئیس گونهای عجیب الخلقه از فیلان) دانستهاند، همچنان که در نزد تودۀ مرم ما (ایرانیان) نیز به «کمان رستم» مشهور است.
اشارۀ اخیر بیرونی، تا آنجا که میدانیم، یکی از کهنترین اشارات در مورد اطلاق عنوان کمان رستم (گاه: کمان بهمن) بر رنگینکمان در میان عامۀ مردم ایران است.
بیرونی افزون بر تحقیق ماللهند کتابهای بسیاری دربارۀ باورهای هندیان نوشته است که شماری از آنها عبارتاند از فی تحصیل الآن من الزمان،
خیال الکسوفین عندالهند
و ترجمۀ برخی متون هندی همچون سانک و پاتنجل (که به آنها اشاره شد)، مقالة فی باسدیو الهند عند مجیئه الادنی، «حکایت نیلوفر در داستان دبیستی و بر بهاکر» و «داستان دو بت بامیان».
بیرونی در الآثار الباقیة نیز در مورد باورها و مراسم آیینی گوناگونی که در میان ملل و پیروان ادیان و فرق مختلف رواج دارد، بارها به تشابهها و تفاوتهای موجود اشاره میکند. مثلاً در مورد اختلاف یکی از فرق
یهود با دیگر یهودیان بر سر زمان یکی از روزهها (که تصور میکردند حتماً باید یک روز دوشنبه باشد) میگوید: این کار به روش
مسیحیان نزدیکتر است تا روش یهودیان، زیرا معیار یهودیان برای
روزه، روزهای ماه است، نه روزهای هفته
نیز به نقل از ابوعیسیٰ وراق، نظر یکی از فرق یهود دربارۀ شرایط اعیاد را نقل میکند و میافزاید که این عقیده برخلاف نظر عموم یهودیان و تصریح
تورات است.
بیرونی نظر یکی از فرق مسیحی به نام اریوسیه دربارۀ
مسیح را به باور
مسلمانان نزدیکتر میداند، تا نظر دیگر فرق مسیحی، و سپس توجه ویژۀ خود به بررسی تطبیقی عقاید پیروان مذاهب مختلف را به صراحت آشکار میسازد.
بیرونی روزۀ مسیحیان را از توابع فصح یهودیان، و علل این دو را یکسان میداند، اما بر آن است که مسیحیان در مورد زمان فصح از یهود پیروی نمیکنند و ریشۀ این اختلافنظر را نیز در اختلاف نظر آنان بر سر مبدأ تاریخ اسکندر میداند.
بررسی اتفاق یا اختلاف نظر فرق مختلف مسیحی به ویژه در بخشی از الآثار که به اعیاد نسطوریان اختصاص دارد، به چشم میآید،
بیشتر آثار برجای مانده از بیرونی، حاوی نکات تاریخی مهمی است که همواره از مآخذ مهم پژوهشگران معاصر بوده است. کتاب المسامرة فی اخبار الخوارزم ابوریحان (که گویا تنها نوشتۀ صرفاً تاریخی وی به شمار میرود) به سبب جایگاه ویژۀ ابوریحان در دربار فرمانروایان گرگانج (به ویژه مأمون بن مأمون)، از اهمیت و اعتباری بسزا برخوردار است.
ابوالفضل بیهقی در تاریخ خود ضمن ستایش بسیار از بیرونی و درستی نوشتههای او، «باب خوارزم» کتاب خود را به تمامی از روی دستنویس این کتاب که به خط خود بیرونی بوده، نوشته است.
آنچه بیهقی نقل کرده است با شرحی مختصر از روزگار مأمون بن مأمون (۴۰۰-۴۰۷ق) و روابط وی با محمود غزنوی و تفصیل چگونگی بر افتادن آل مأمون آغاز میشود و با شرح برافتادن خاندان آلتونتاش از سروری خوارزم پایان مییابد.
اما از سخن بیهقی نمیتوان دریافت که کتاب بیرونی تنها شامل همین مطالب بوده، یا رویدادهای پیش و پس از این سال را نیز دربر میگرفته است.
گرچه بیرونی هیچگاه به صراحت دربارۀ چگونگی سنجش اعتبار منابع و مآخذ سخن نگفته است، اما بر اساس دیدگاههایی که بهطور پراکنده در آثار مختلفش، به ویژه دو کتاب الآثار الباقیه و تحقیق ماللهند آمده، میتوان گفت که این تقسیمبندی را در نظر داشته است: ۱. گزارشی که
عقل در سنجش آن به کار نمیآید و قیاس آن با رویدادها و تجربیات دیگر سود بخش نیست. ۲. گزارش از رویدادی که وقوع آن عقلاً محال یا در شرایط روزگار مورد نظر ناممکن باشد. ۳. گزارش از رویدادی که وقوع آن در «عادت جاریه» ممکن است و برای سنجش آن باید هم به نقل و هم به عقل متکی بود.
روایات برجای مانده از حوادث روزگاران بسیار دور نمونۀ خوبی از دستۀ نخست به شمار میآید. به طور مثال هریک از ملتها در مورد چگونگی و زمان پیدایش
انسان روایات متعدد و متناقضی دارند. در نتیجه در مورد مبدأ تاریخ
آدم نیز روایات متفاوتی وجود دارد که به قول بیرونی در هیچ چیز دیگری اینقدر اختلاف به چشم نمیخورد. به نظر بیرونی چنین گزارشهایی همواره با نادرستی و افسانه آمیخته است، پس بهتر آنکه در چنین اموری نظر ملتهای مختلف در چنین مواردی را نپذیریم، مگر آنکه کتابی قابل اعتماد بر درستی آن گواهی دهد.
وی همچنین بر آن است که برخی رویدادها امروزه بعید به نظر میرسند، اما شاید روزگاری ممکن بودهاند: مانند روایاتی که به وجود انسانهای بسیار درشت اندام و دست دادن عمرهای بسیار طولانی اشاره دارند. وی از کسانی که این روایات را به قیاس روزگار خود یا با استناد به «احکامیان» از دایرۀ امکان بیرون آورده، و نشدنی دانستهاند، انتقاد میکند. بیرونی برای رد نظر این عده از شیوۀ استدلال خود آنها بهره میگیرد؛ یعنی با استناد به آثار برجستهترین احکامیان، همچون ماشاءالله یهودی و ابومعشر بلخی، گرچه خود اعتقادی به این آراء ندارد. ثابت میکند که اگر معیار حداکثر
عمر طبیعی اوضاع و احوال ستارگان در هنگام تولد فرد باشد، میتوان تا ۹۶۰ سال عمر نیز برای وی پیشبینی کرد و البته این بدان معنی نیست که کسی نتواند بیش از این زندگی کند. بیرونی زاده شدن برخی موجودات عجیبالخلقه و از جمله نمونهای از دوقلوهای بههم چسبیده را (که در عادت طبیعی شگفتآور به نظر میرسند) قرینهای دیگر بر امکان دستیابی به عمر بسیار دراز میداند.
با این همه، به نظر میرسد تلاش بیرونی در اثبات امکان وقوع این حالات بیشتر رنگ و بوی مذهبی داشته است؛ زیرا عمر فراتر از ۹۶۰ سال بیدرنگ خواننده را به یاد
نوح (علیهالسلام) میاندازد که بنا بر نص
قرآن مجید «۹۵۰ سال در میان قوم خود درنگ کرد»
(«پس جملۀ ایام نوح ۹۵۰ سال بود که مرد»
).
بیرونی با آنکه بارها در دو کتاب الآثار الباقیة و ماللهند تأکید کرده است که هنگام گزارش آداب و رسوم ملل به نفی یا اثبات نظرات مختلف کاری ندارد، اما باز هم آن دسته از روایت را که با عقل سلیم و اصول روشن علمی سازگار نباشد، به یک سو مینهد. مثلاً در مورد آتش کلواذا (ناحیهای نزدیک
بغداد) که میگفتند هر نوروز در سمت غربی
دجله پدید میآید، از
ابوالفرج زنجانی که مدعی بود این آتش را به چشم دیده، میپرسد: نوروز از جای واقعی خود گردیده است، زیرا
ایرانیان (از هنگام زوال
ساسانیان) کبیسۀ سالها را در شمار نیاوردهاند. پس چگونه است که این آتش همواره در نوروز سال بدون کبیسه پدید میآید در حالیکه باید هرسال اندکی دیرتر از سال پیش دیده شود...، و میافزاید که ابوالفرج از پاسخ درماند.
شیوۀ برخورد بیرونی با گزارشهایی که تحقیق آن بهطور معمول ممکن باشد، ترکیبی از اعتماد بر نقل و بهرهگیری از شیوههای قیاسی است. به نظر وی در اینگونه مواقع باید ذهن خود را از هرگونه پیشداوری و
تعصب پاک کرد و سپس با مقایسۀ روایتهای مختلف و یافتن توافقها و تشابههای آنها تا حد امکان در تصحیح آنها کوشید.
البته از آنجا که عمر
انسان حتیٰ برای شناخت سرگذشت یک
ملت بسیار کوتاه است، آنچه را تصحیحش ممکن نبوده، باید عیناً نقل کرد تا آیندگان از امکان دستیابی به این اخبار و پژوهش و تحقیق در آنها محروم نشوند. بیرونی افزون بر این حتیٰ روایاتی را که از نظر وی مردود است، نقل کرده، زیرا چه بسا خود وی در داوری دربارۀ این گزارشها گهگاه به خطا رفته باشد.
مثلاً پس از تکرار روایات تاریخی مختلف در مورد مدت حکومت اسکندر، «ملوک الطوایف» (سلوکیان) و اشکانیان، با توجه به فاصلۀ میان تاجگذاری یزدگرد سوم و مبدأ تاریخ اسکندری که به نظر وی یقیناً ۹۴۳سال است. یکایک این روایات را کنار میگذارد، زیرا مجموع سالهای حکومت بر اساس این روایات کمتر یا بیشتر از ۹۴۳سال میشود. سرانجام، بیرونی برای تصحیح این روایات بر کتاب شاپورگان مانی اعتماد میکند، زیرا اولاً وی چندی پس از قیام اردشیر برآمده، و ثانیاً وی از جمله کسانی بوده است که
دروغ را
حرام میدانسته.
گرچه بیرونی در این موضع به یکی از مهمترین شاخصهای تعیین اعتبار گزارش، یعنی نزدیک بودن روزگار گزارشگر به زمان رخداد اشاره کرده، اما معلوم نیست که به چه مناسبت به دعوی مانی بر حرام بودن دروغ اعتماد کرده است. بیرونی نیک میداند که گزارشإهایی از دستۀ سوم هم میتواند درست باشد و هم نادرست؛ پس در چنین مواقعی همچون محدثان، راستگویی یا دروغگویی گزارشگر را بسیار مهم میداند.
به نظر بیرونی دروغزنان ۴ دستهاند: نخست کسانی که همردیفان خود را بزرگ میدارند تا خود نیز که از آن جملهاند، بزرگ شمرده شوند، یا آنکه بر کسانی که در شمار دشمنان آنان هستند، زیانی میرسانند، تا از این راه سودی نصیبشان شود. گروه دوم کسانی هستند که گروهی را که دوست دارند، بزرگ میدارند و گروهی را که دشمن خود یا دشمن دوستانشان هستند، کوچک میشمارند. این هر دو دسته در دروغزنی سود خود یا دوستان و زیان دشمنان را در نظر دارند. اما دستۀ سوم کسانی هستند که نهاد آنان را با دروغ سرشتهاند و جز دروغ نتوانند گفتن. دستۀ چهارم کسانی هستند که از روی نادانی دروغهای پرداختۀ دروغزنان به عمد را بازگو میکنند.
بیرونی دروغ بودن گزارش را به «آفات خبر» تعبیر میکند و بر آن است که اگر نبود آفاتی که بر گزارش عارض میگردد، برتری آن بر مشاهده آشکار بود؛ زیرا که مشاهده در بند همان لحظۀ وقوع و تنها مختص رویدادهای در حال رخداد است. درحالی که گزارش، افزون بر این، رویدادهای گذشته و آنچه را در آینده رخ خواهد داد، شامل میشود. بیرونی گزارش نوشتاری را برترین نوع گزارشها میداند و از سیاق عبارات وی، پیداست که وی افزون بر اخبار کتبی و شفاهی، منابع خبری دیگری مثلاً اشیاء و ساختمانهای قدیمی و منابعی را که معمولاً در باستانشناسی بدانها توجه میشود، نیز در نظر داشته است. به هرحال چون دور نگاه داشتن گزارشها از گزند دروغزنان ناممکن است، بیرونی کتاب مهم تحقیق ماللهند را با تأیید ضربالمثل «شنیدن کی بود مانند دیدن» (لیس الخبر کالعیان) آغاز میکند.
دربارهی اینکه بیرونی به کدامیک از مذاهب اسلامی عقیده داشته است، ابهام وجود دارد. بسیاری از عبارتها حاکی از گرایش عمیق او به
تشیع است، گذشته از عبارتهای دعایی معمول که پی در پی دربارهی
حضرت علی (علیهالسّلام) و خاندان
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به کاربرده است. این دلبستگی او بخصوص هنگام ذکر تفصیل واقعه و مراسم
عاشورا و
غدیر خم و واقعه
مباهله آشکار میشود. بیرونی از
خداوند، بخصوص برای
شیعیان زیدی طلب حفاظت میکند و ضمن اشاره به چگونگی
شهادت زید بن علی، او را به عنوان
امام نام میبرد؛ اما با این حال، در جدولی که برای ذکر حوادث تاریخ
اسلام، به ترتیب زمانی از ابتدای
هجرت تا روزگار خویش، تنظیم کرده از زمان رحلت حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به بعد را با سه دوره
خلافت، امارت،
امامت مشخص میکند.
اما آنچه که از آثار ابوریحان بر میآید؛ مثل کتاب: «الآثار الباقیه»، ایشان شیعهی اثنا عشری نبود. بلکه ایشان شیعه زیدی (چهار امامی) بودند.
ابوریحان تحقیقات تجربی و مطالعات علمیخود را که براساس اصول ریاضی استوار کرده است، مسائل بدیع و جدیدی را مطرح میکند و در بعضی از قسمتها، اصول و قواعدی بنا نهاده است که تا آن زمان سابقه نداشت و یا به صورت فرضیههایی پراکنده دیده میشد، اما قطعیت نداشت. ابوریحان قاعدهی بالا رفتن آبها را از فوارهها و چشمهها بیان کرده است. وی روشن کرده است که چگونه چشمهها جوشان میشوند و چگونه ممکن است، آبها را از عمق چاهها و چشمهها به قلعهها و منارهها جاری کرد. او محیط زمین را به دست آورد و ماه و سال و ایام هفته را در نزد اقوام و ملل مختلف بیان کرد. ابوریحان در باب رؤیت و شعاع
نور نظر و رای "
ابن هیثم" را پذیرفته است که شعاع نور از
جسم مرئی به
چشم میآید.
همچنین ابوریحان در علوم فلسفه، ادیان و مذاهب، اعیاد فرس (عیدهای فارسیان
زرتشت) در
شعر و
ادبیات، تاریخ و سیره، جامعهشناسی، و... تبحر داشت و آثاری نیز دارد.
ژ
نگاهی به فهرست آثار ابوریحان، گویای آن است که وی یکی از پرکارترین نویسندگان دورۀ اسلامی بوده است. اگر بخواهیم بر اساس آثار برجای ماندۀ بیرونی داوری کنیم، باید گفت که تقریباً همۀ آثار وی پژوهشی ژرف در برداشته، و پیداست که مؤلف برای نگارش آن وقت بسیار صرف کرده است. شاید به همین سبب، بیرونی آنها را فرزندان خود برمیشمرد و علاقۀ خود به آثارش را به «شیفتگی مردمان به فرزندانش» تشبیه میکند.
سیاههای که ابوریحان بیرونی پس از برشمردن نوشتههای
محمد بن زکریای رازی از آثار خود ارائه داده، مهمترین مأخذ محققانی چون زوتر و ویدمان
و برآلو
برای آگاهی از نام و محتوای آثار وی به شمار میآید. بیرونی در این رساله فهرستی موضوعی از ۱۰۳ اثر به پایان رسیده و ۱۰ اثر در دست تکمیل خود ارائه داده، و سرانجام ۲۵ اثر دیگر را که ابونصر منصور بن عراق، ابوسهل مسیحی و کوشیار گیلی (به ترتیب، ۱۲، ۱۲ و یک اثر) به نام وی نوشتهاند، یاد کرده، و افزوده است که اگر فرصتی دست دهد، برخی آثار سنسکریت را به
عربی ترجمه خواهد کرد
وی از هنگام فراهم آوردن این سیاهه تا پایان عمر آثار دیگری نیز تألیف کرده که مهمترین آنها الصیدنة فی الطب است. بوآلو در ۱۹۵۵م با تکیه بر فهرست بیرونی و نیز پژوهشهای محققان دیگر، کتابشناسی نسبتاً کاملی برای آثار بیرونی و نشان دستنویسها و چاپهای آثار موجود وی ارائه کرده است. وی در این تحقیق با احتساب آثار اهدا شده به بیرونی، ۱۸۰ اثر برای وی شمرده است! که با کاستن این ۲۵ اثر و نیز عناوین تکراری رقمی بین ۱۴۰ تا ۱۵۰ برای آثار شناخته شدۀ بیرونی به دست میآید. با پیدا شدن چند اثر بیرونی در ۵۰ سال اخیر، ضرورت اصلاح کتابنامۀ بوآلو بیش از پیش احساس میشود. از میان پژوهشگران غربی، ادوارد استوارت کندی و از میان محققان ایرانی، ابوالقاسم قربانی، بیش از همتایان خود در خصوص احوال و آثار بیرونی به تحقیق پرداخته، و آثار برجسته در این زمینه تألیف کردهاند.
در مورد آثار بیرونی یک نکتۀ دیگر نیز قابل ذکر است: برخی محققان تاریخ علم همچون ماکس کراوزه
و ادوارد زاخاو
تاریخ تألیف برخی آثار مذکور در الآثار الباقیۀ ابوریحان را پیش از ۳۹۰ق دانستهاند و گاه این استنباط را اساس استدلالی مهم قرار دادهاند؛ در حالی که بیرونی تا ۴۲۷ق سرگرم تکمیل و اصلاح الآثار الباقیة بوده است. مثلاً بیرونی در این کتاب از ۳ اثر خود با نامهای الاستشهاد باختلاف الارصاد، الشموس الشافیة... و العجائب الطبیعیة... یاد کرده،
در حالی که در سیاهۀ ۴۲۷ق از آنها یاد نکرده، و پیداست که پس از فراهم آوردن این فهرست آنها را نوشته، و طبعاً هنگام تکمیل الآثار الباقیة از آنها نام برده است.
ابوریحان به طرز جالب و عجیبی کتب و رسائل خود را دستهبندی کرده است او میگوید: اکنون که از
عمر من ۶۵ سال قمری و ۶۳ سال خورشیدی میگذرد، این کتب و رسائل را تالیف و تدوین کردهام: ۳۳ کتاب با ذکر نام آنها در مورد تقویم و جهتهای جغرافیایی، ۸ کتاب در مورد علم حساب، ۴ کتاب در مورد زمان و اوقات، ۱۷ کتاب در مورد نحوهی محاسبه قضایای هندی و محاسبه محیط و مساحت اشیاء، ۷ کتاب در مورد نجوم، ۱۲ کتاب در مورد
ادبیات، ۱۹ کتاب در مورد
عقائد و
فلسفه که مجموعاً ۱۱۱ کتاب و تالیف میباشد.
در کتابنگاری آثار رازی، رسالة فی فهرست محمد بن زکریاء الرازی (ترجمه فارسی: فهرست کتابهای رازی و نامهای کتابهای بیرونی)، که بیرونی در ۴۲۷ تألیف کرد، فهرستی هم از آثار خود تا آن تاریخ را گنجانید، شامل ۱۰۳ اثر اتمام یافته و ۱۰ اثر ناتمام (الاثار الباقیه و القانون المسعودی جزو آثار ناتمام آمده است). طبق احصاء بوالو به دنبال کوشش پیشترِ ویدمان، سوتر، رشر کل آثار بیرونی، از تألیفات پر دامنه گرفته تا رسالههایی کوتاه درباره موضوعهایی خاص، بالغ بر ۱۸۰ میشود.در اینجا به بعضی از آثار بیرونی اشاره میشود، شماری از آثار مهم بیرونی در زمینههای نجوم، احکام نجوم، ریاضیات و طبیعیات بدین قرار است:
الآثار الباقیة عن القرون الخالیة.
استخراج الاوتار فی الدائرة بخواص الخط المنحنی الواقع فیها. بیرونی در بخش نخست این کتاب ۴ قضیۀ هندسی را که همۀ آنها به خواص یک خط شکستۀ محاط بر دایره مربوط میشود، مطرح کرده، و سپس برای هر قضیه برهانهایی از خود و ریاضیدانان دیگر ارائه داده، و در بخش دوم این ۴ قضیه را در حل ۳۰ مسئله به کار برده است. مسائل کتاب را میتوان به دو دستۀ متمایز تقسیم کرد: دستۀ اول عبارتاند از ۱-۵: ترسیم مثلث به وسیلۀ سطاره و پرگار؛ ۶: مربوط به محاسبۀ پارهخطهایی است که پای یک ارتفاع مثلث روی قاعدۀ نظیر آن پدید میآورد؛ ۷: اثبات رابطۀ هرون (برای مساحت مثلث از روی اندازۀ اضلاع)؛ ۸: اثبات رابطهای مشابه برای ۴ ضلعیها؛ ۹-۱۰: دو مسئلۀ جبری که به سرگرمیهای ریاضی نیز مربوط میشود؛ ۱۱-۱۵: مسائلی که در هیئت و نجوم کاربرد دارند. دستۀ دوم نیز مشتمل بر ۱۵ مسئله و همگی دربارۀ محاسبۀ وترهای دایره است. در واقع عنوان رساله نیز برگرفته از موضوع ۴ قضیۀ نخست (خواص خط شکستۀ محاط بر دایره) و کاربرد آن در حل ۱۵ مسئلۀ دوم است.
بیرونی در اثبات قضایای کتاب از استدلالهای این ریاضیدان استفاده کرده است: ارشمیدس (۳ استدلال)، ابوسعید محمد بن علی ضریر جرجانی (۲)، آذرخورین استاد جشنس (۲)،
ابوعلی حبوبی (۲)، ابوسعید سجزی (۵)، ابونصر عراق (۵)، ابوعبدالله محمد بن احمد شنّی (۳ استدلال کامل و یک استدلال ناقص)، ابنهیثم (۱ استدلال کامل و ۱ برهان مفصل و نارسا)، ابوالحسن ابن بامشاد قائنی (۲)، ابوجعفر خازن (۲). بیرونی برای قضایای اول، دوم و چهارم مجموعاً ۱۳ استدلال جدید از خود افزوده است.
از استخراج الاوتار ۳ نسخۀ خطی در بانکیپور،
قاهره و
استانبول، و یک نسخۀ خطی دیگر با همین عنوان در لیدن موجود است که ساختار نسخۀ لیدن با ۳ نسخۀ دیگر تفاوت بسیار دارد و به نظر میرسد که نسخهای از اثر دیگر بیرونی موسوم به جمع الطرق السائرة فی معرفة اوتار الدائرة باشد. هاینریش زوتر نسخۀ خطی اخیر را به آلمانی ترجمه، و در ۱۹۱۱م به همراه شرحی ارزشمند منتشر کرده است.
در ۱۹۴۸م دائرة المعارف عثمانیه، استخراج الاوتار را با استفاده از مجموعۀ خطی شم ۲۴۶۸ بانکیپور، (حاوی آثار بیرونی، ابراهیم بنسنان و دیگران) درحالی به چاپ رساند که متن تقریباً کامل دو اثر دیگر بیرونی به نام مقالة فی التحلیل و التقطیع للتعدیل و مقالة فی اَنّ لوازم تجزی المقادیر الیٰ لانهایة قریبة من امر الخطین اللذین یقربان و لایلتقیان فی الاستبعاد که جزو آثار گمشدۀ بیرونی تلقی میشد، و نیز بخش قابل توجهی از دو اثر از ابراهیم بنسنان (فی حرکات الشمس و المسائل المختارة فی الهندسة) بهطور پراکنده در آن به چاپ رسیده بود. مثلاً در ضمن استخراج الاوتار عبارت «وقد کان لجدی ابیالحسن ثابت فی ذلک» آمده
که یقیناً نویسندۀ آن ابراهیم بن سنان بن ثابت بن قره است. در واقع تنها از آغاز متن چاپی حیدرآباد تا پایان سطر ۸ صفحۀ ۱۰۸ و سپس از پایین شکل ۱۱۷ در صفحۀ ۲۲۴ تا پایان کتاب مربوط به متن الستخراج الاوتار است.
در ۱۹۶۵م احمد سعید دمرداش این کتاب را یکبار دیگر در قاهره به چاپ رساند، اما به رغم مدعای مصحح، این متن نیز بسیار مغشوش و مغلوط است و بهطور مثال همان عبارت ابراهیم بن سنان در آن دیده میشود.
استیعاب الوجوه الممکنة فی صنعة الاسطرلاب، رسالهای مهم در تاریخ نجوم اسلامی دربارۀ بررسی و مقایسۀ روشهای گوناگون ساخت انواع اسطرلاب که با رسالاتی چون استیعاب فی علم (یا معرفة) الاسطرلاب فرق دارد. بیرونی در مقدمۀ این کتاب از ابوسهل مسیحی، با عنوان احترامآمیز شیخ یاد کرده، و این کتاب را بدو هدیه کرده است. کراوزه تاریخ نگارش این اثر را پیش ار ۳۹۰ق دانسته است،
اما همانگونه که گفته شد، ذکر نام این رساله در الآثار الباقیة نمیتواند بر نگارش آن پیش از ۳۹۰ق دلالت کند.
مهمترین عناوین این رساله بدین شرح است: مسائل مختلفی دربارۀ ساخت
اسطرلاب از جمله رسم مدارات، رسم منطقةالبروج روی عنکبوت، رسم رئوس کواکب ثابت بر عنکبوت، شناخت ابعاد ستارگان از معدل النهار و غیره، روش ابومحمد سیفی و ابومحمود حامد بن خضر خجندی در رسم دایرههای سَمْت، تصحیح اسطرلابهای قدیمی و تنظیم آن برای زمان حاضر، ساخت اسطرلابهای زورقی (که به آن اشاره شد)، مسطری، صلیبی، لولبی، رصدی، و مبطخ، ساخت اسطرلاب موسوم به کامل با تسطیح اسطرلاب، گزیدهای از کتاب ابوحامد صاغاتی دربارۀ تسطیح تام، رسم قطع مکافی (سهمی)، رسم قطع زاید (هذلولی) به نقل از کتاب السموت ابونصر منصور بن عراق، وصف پرگار تام و حرکات آن، رسم قطع ناقص (بیضی)، مکافی و زائد با پرگار تام، رسم صحیفۀ کسوفیه و ساخت دستگاهی برای شناخت زمان رؤیت هلال.
این کتاب از جمله مهمترین آثار تاریخ نجوم به شمار میآید و بخشهای مختلف آن (به ویژه مقدمه) توسط محققان اروپایی به زبانهای مختلف ترجمه و بررسی شده است. کتاب استیعاب در ۱۳۸۰ش بدون توضیحات و حواشی شایسته و با وضعی نه چندان مطلوب در
مشهد به چاپ رسیده است.
افراد المقال فی امر الظلال، رسالۀ مهمی به عربی دربارۀ سایهها و مسائل و محاسبات مربوط به آن در ۳۰باب. بیرونی در فهرست دربارۀ این کتاب چنین گفته است: کتابی (دیگر) برای او
نوشتهام به نام ... که همۀ مباحث این فن را در بردارد.
این دعوی به هیچوجه بیپایه نیست، زیرا وی در این کتاب به تمامی موضوعاتی که به نحوی به سایهها مرتبط میشوند، اعم از مباحث ریاضی، نجومی، ادبی،
آیات کریمۀ
قرآن مجید، حکایاتی از
انجیل، و حتیٰ برخی ضربالمثلها پرداخته است. وی در این کتاب به آثاری چون زیجشاه و دانشمندان
مسلمان چون
محمد بن موسی خوارزمی،
کوشیار گیلی،
یعقوب بن طارق، نیریزی، کندی، ابومعشر بلخی،
ابوالوفا بوزجانی، فزاری، حبش حاسب، احمد بن طیب سرخسی، سجزی، و از یونانیان به بطلمیوس پولس یونانی و ارسطو و فلاطون، و از هندیان به برهمگوپته، بجیانند بنارسی و زیج ارجبهر و نیز به دانشمندان حرانی چون سنان بن فتح، ثابت بن قره و ابراهیم بنسنان استناد کرده است.
متن عربی این کتاب در ۱۳۶۷ق/۱۹۴۸م در حیدرآباد دکن در ضمن رسائل بیرونی (رسالۀ دوم) با وضعی بسیار مغشوش و ناقص به چاپ رسیده است. در صفحۀ ۵ این اثر تنها نام ۱۱ باب از بابهای سیگانۀ کتاب ذکر شده، و ادامۀ فهرست و دو باب نخست و بخش نخست باب سوم
به اشتباه در ضمن رسالۀ «فی حرکات الشمس» ابراهیم بن سنان (چ حیدرآباد) از عبارت من الآخر (بخش آخر نام باب ۱۱) در سطر ۸ صفحۀ ۳۴ تا عبارت المائلة در صفحۀ ۶۳ سطر چهارم چاپ شده است. با آوردن این بخش در جای اصلی خود، نواقص کتاب رفع خواهد شد. ادوارد استوارت کندی نیز در ۱۹۷۶م ترجمه و شرح انگلیسی این کتاب را در دو جلد در حلب منتشر کرده است.
تسطیح الصور و تبطیح الکور، رسالهای دربارۀ تصویر کردن شکلهای روی کره بر سطح مستوی که برای «خوارزمشاه» (قاعدتاً باید ابوالحسن علی بن مأمون، د ح ۳۹۹ق باشد) نوشته شده است. بیرونی در بخش پایانی الآثار الباقیة نیز دربارۀ همین موضوع سخن گفته، و به نظر میرسد که یا پس از نگارش این بخش از الآثار الباقیة، مطالب آن را به وجهی کاملتر در رسالهای مستقل آورده، یا پس از نگارش تسطیح الصور خلاصۀ آن را به الآثار الباقیة افزوده است.
بیرونی در این رسالۀ نسبتاً کوتاه، اما مهم، از دانشمندان بسیاری نام برده، و از آثار آنها بهره گرفته، یا از آنها انتقاد کرده است. این دانشمندان و آثار آنها عبارتاند: عطارد بن محمد حاسب: فی محنة المنجمین، عمر بن فرخان طبری: فی صورة الکرة،
عبدالرحمان صوفی: الکواکب الثابتة (= صورالکواکب، ۴بار)، مارینوس، بطلمیوس،
محمد بن جابر بن سنان بتانی،
سجزی، ابونصر منصور بن عراق،
خجندی، ابوالعباس احمد بن محمد بن کثیر فرغانی،
یعقوب بن اسحاق کندی، عمر بن محمد بن خالد مروروذی، و شخصی به نام حسن (حسن ابن مصباح؟). ابوریحان همچنین در این رساله به اثر دیگر از خود موسوم به کتاب صنعة الکرة اشاره کرده که امروزه مفقود است. بیرونی از خطاهای مارینوس و بتانی حین تسطیح، و روشهای کندی، مروروذی، و صوفی در تسطیح کره اشاره کرده است و نقص همۀ آنها را این میداند که در این روشها به ناچار باید ترفندی به کار برد که موجب بالا رفتن خطای کار میشود، زیرا نسبت میان خط منحنی (روی سطح کره) و خط مستقیم گویا نیست (پس بیرونی از گنگ بودن عدد پی آگاهی داشته است). سپس بیرونی ۳ روش ابتکاری خود را برای این کار شرح میدهد که بسیار تحسینبرانگیز است. بیرونی در آن بخش از این رساله که در الآثار الباقیه نیز آمده، دربارۀ تصویر مخروطی که پیش از وی نیز سابقه داشته، سخن گفته، و دربارۀ روش تسطیح ابوحامد صاغانی چنین آورده است: صاغانی به جای آنکه مرکز تصویر را یکی از دو قطب صفحۀ تصویر انتخاب کند، نقطهای از محور صفحۀ تصویر ار که در داخل یا در خارج کره واقع است، مرکز تصویر اختیار کرده، و واضح است که در این تصویر دایرهها عبارت خواهند بود از انواع چهارگانۀ مقاطع مخروطی و پیش از صاغانی این تصویر عجیب سابقه نداشته است. بیرونی سپس روش تصویر استوانهای را که یکی از نوآوریهای خود اوست، شرح میدهد و میافزاید که شکلهایی که با این نوع تصویر به دست میآیند، با شکل اصلی که روی سطح کره است، یکسان نیست؛ اما این تغییر شکلها به صحت کار اسطرلاب لطمهای نمیزند، زیرا در اسطرلاب شکل تصاویر مهم نیست، بلکه مقصود آن است که برخی از آنها را ثابت نگه دارند و برخی را به حرکت درآورند.
این روش تسطیح همان است که ج. ب. نیکولُسی دی پاتِرنو۸ در ۱۶۶۰م منتشر کرد
و امروزه نقشههای جغرافیایی موسوم به مرکاتور بر اساس آن تنظیم میگردد. بیرونی در پایان دربارۀ نحوۀ تصویرگری در اسطرلاب مبطخ به تفصیل سخن گفته، و اشکالات آن را در حالت خاص بیان کرده، و بری رفع این اشکالات تغییراتی در آن داده است.
از تسطیح الصور یک نسخۀ خطی در
تهران و نسخۀ خطی دیگری در لیدن موجود است. تنها دانا سرشت به نسخۀ خطی موجود در تهران توجه داشته، و تمامی تحقیقات مستشرقان دربارۀ این کتاب براساس نسخۀ لیدن بوده است. هاینریش زوتر در ۱۹۲۲م بخش عمدۀ آن را با تعلیقاتی اندک به زبان آلمانی ترجمه و منتشر کرد. در ۱۹۷۳م رسولف ترجمۀ ازبکی این رساله را در تاشکند به چاپ رساند. احمد سلیم سعیدان متن عربی رساله را در مجلۀ دراسات (عَمان، دانشگاه اردن، ۱۹۷۷م، شم ۴، ص۷-۲۲) به چاپ رساند. در ۱۹۷۸م نیز احمدف و بوریس روزنفلد این رساله را به روسی ترجمه کردند. سرانجام برکگرن در ۱۹۸۲م تصویر نسخۀ خطی لیدن را به همراه شرح و ترجمۀ انگلیسی رساله و نیز خلاصهای عربی از نکات مهم آن در مجلۀ تاریخ العلوم العربیة (شم ۶) در
حلب (
سوریه) به چاپ رساند. در همین شماره و در ادامۀ همین مقاله نیز لوتس ریشترـ برنبورگ ترجمۀ انگلیسی مقدمۀ این رساله را با شرح و یادداشتهایی مفید آورده است. بخش پایانی الآثار الباقیة نیز که به همین موضوع اختصاص دارد، به صورت مستقل به کوشش فیورنی، به ایتالیایی ترجمه و منتشر شده، و قربانی نیز در ۱۳۵۳ و ۱۳۷۵ش ترجمۀ فارسی همین بخش را به همراه شرح و تعلیقات در دو کتاب بیرونینامه و تحقیقی در آثار ریاضی ابوریحان بیرونی آورده است.
التفهیم لاوائل صناعة التنجیم. اندک زمانی پیش از تحقیق ماللهند، بیرونی کتاب موجز خود درباره ریاضیات و نجوم (کتاب التفهیم لاوائل صناعة التنجیم) را تألیف کرده بوده است.
تحدید نهایات الاماکن لتصحیح مسافات المساکن، مهمترین اثر دانشمندان
مسلمان دربارۀ جغرافیای ریاضی. در این کتاب از تعیین عرض و طول جغرافیایی شهرها و میل دائرة البروج و اندازهگیری زمان
خسوف و اختلاف طولهای جغرافیایی و روش تعیین سمت
قبله بحث شده است. ابوریحان خود در پایان مقدمۀ طولانی این کتاب هدف از نگارش آن را چنین آورده است: «و باید دانست که آنچه اکنون مقصود من است، هر چند از راه آن به عمد بیرون رفتم (یعنی مطالب مختلف این مقدمه) این است که: به طور کلی راههایی را آشکار کنم که از آنها جاهای روی زمین از جهت طول میان خاور و باختر و از جهت عرض میان شمال و جنوب به درستی دانسته میشود و فاصلۀ میان آنها به دست میآید. و آشکار شود که هر نقطه یا شهر در کدام جهت از نقطه یا شهر دیگر واقع است؛ و اما آنچه مخصوصاً مورد نظر است اینکه همۀ اینها را برای شهر غزنه... اندازه بگیرم».
برخی مطالب مهم کتاب عبارتاند: ۱. بیرون آوردن عرض بلد بهرهگیری از ستارگان ابدی الظهور و اشاره به رصدهای بنیموسیٰ،... تعیین عرض جرجانیه توسط بیرونی. ۲. تعیین عرض یک شهر از روی عرض شهری دیگر و رصد خجندی در
ری. ۳. بیرون آوردن میل اعظم به صورت مستقل، اشاره به رصدهای دانشمندان یونانی همچون اراتستن، هیپارخوس و بطلمیوس. بیرونی به ارصاد دانشمندان دورۀ اسلامی همچون اصحاب ممتحن، بنیموسیٰ، ابوالفضل هروی و ابوجعفر خازن، عبدالرحمان صوفی، ابوالوفای بوزجانی، ابوحامد صاغانی (یا صغانی)، ابوسهل کوهی، خجندی (با شرحی بسیار ستایشآمیز و نسبتاً مفصل دربارۀ سدس عظیم ساختۀ او موسوم به سدس فخری در کوه طبرک چسبیده به شهر ری و شرحی دربارۀ مکالمۀ ابوریحان و خجندی در این باره)، و رصدهای خودش نیز به علل پدید آمدن اختلاف در اندازهها اشاره میکند و از کسانی که پیروی از محاسبات هندیان را به غلط سبب این اختلافها میدانند، خرده میگیرد. ۴. پیدا کردن عرض بلد و میل کلی از یکدیگر: اشاره به برخی ارصاد و محاسبات خود مؤلف، و مطالبی از این قبیل. ۵. اقالیم سبعه: اشاره به ربع مسکون، اقلیمهای هفتگانه، روش محمد بن صباح در یافتن گشادگی
مشرق کلی و ۳ رصد از بیرونی در این باره. ۶. شناختن اختلاف طول میان شهرها: بیرونی نخست به نصف النهار مبدأ طول
شرقی یا غربی، تعریف طول و اختلاف طول و اندازهگیری آن. استفاده از خسوف در اندازهگیری اختلاف طول ... تعریف میل و نحوۀ اندازهگیری آن میپردازد. سپس از رسالهای که
ابنسینا (درمتن: ابوعلی سینوی) در تصحیح طول جرجان برای زرین گیس دختر شمسالمعالی نوشته است، به سختی انتقاد میکند، رصد وی را غیرقابل اعتماد و ابوالفضل هروی را در این قبیل کارها مقدم بر او میداند. وی در پایان این بخش روش عملی اندازهگیری ارتفاع کوه و اندازهگیری قوس یک درجه توسط خود میپردازد. در پایان کتاب نیز به مجموعهای از رصدهای زمان اعتدال خریفی توسط دانشمندان پیش یا پس از
اسلام میپردازد.
یک نسخۀ خطی بسیار نفیس از این کتاب (که ظاهراً تنها نسخۀ موجود آن است) با شمارۀ ۳۳۸۶ در کتابخانۀ سلطان فاتح نگهداری میشود. این نسخه در
رجب ۴۱۶ و در غزنه نگاشته شده است. از آنجا که این نسخه در عصر بیرونی و در محل سکنای او نوشته شده است، برخی بر آناند که این نسخه به خط خود بیرونی است؛ اما مجتبیٰ مینوی این احتمال را رد کرده است. متن عربی تحدید در ۱۹۶۲م، نخست در آنکارا (به کوشش محمدبنتاویتطنجی) و سپس در
قاهره (به کوشش پ. بولگاکوف و ملاحظۀ امام ابراهیم احمد و در ضمن یکی از شمارههای مجلة معهد المخطوطات العربیة) به چاپ رسیده است. در ۱۹۶۷م نیز جمیل علی ترجمۀ انگلیسی آن را در بیروت به چاپ رسانده است۹. ادوارد استوارت کندی نیز آن را به انگلیسی شرح کرده، و احمد آرام ترجمۀ فارسی نه چندان دقیقی از آن ارائه داده است.
الدرر فی سطح الاکر،
رسالهای دربارۀ چگونگی تسطیح و یافتن زایچه در انواع اسطرلابها، مشتمل بر دو «سؤال» که به ترتیب ۸ و ۶ «قول» دارند. بیرونی این کتاب را همچون استیعاب برای ابوسهل مسیحی نوشته، و با توجه به آنچه در مقدمه آمده است، به نظر میرسد که ابوسهل مسیحی پس از مطالعۀ کتاب نسبتاً مفصل استیعاب، کتابی مختصرتر که فاقد مسائل حاشیهای باشد، از بیرونی درخواست کرده، و او نیز در پاسخ این کتاب را نوشته است.
با توجه به اینکه ابوسهل مسیحی چندان پس از ۴۰۳ق نزیسته، این کتاب باید در همین سالها و احتمالاً پیش از ۴۰۸ق نوشته شده باشد، درحالی که بیرونی در سیاهۀ سال ۴۲۷ق از این کتاب یاد نکرده است؛
(کات) با بهرهگیری از دایرهی به قطر ۱۵
ذراع» اشاره شده است.
از سوی دیگر، عبارت «هذا کتاب ابی الریحان... فی تسهیل التسطیح الاصطرلابی و العمل بالمرکبات الشمالی و الجنوبی منه» در پایان «الدرر»
یادآور یکی از آثار ابوریحان است که در فهرست با نام تسهیل التسطیح (در متن به خطا التصحیح) الاصطرلابی و العمل بمرکبابة من الشمالی و الجنوبی ثبت شده است.
با توجه به این قراین میتوان گفت که بیرونی احتمالاً این کتاب را نخست تسهیل ... نامیده، ولی بعدها با توجه به علاقهای که به نامهای موزون داشته، عنوان آن را به الدرر فی سطح الاکر تغییر داده است. احمد دلال متن عربی و ترجمۀ انگلیسی این اثر را در ۱۹۸۸م در مجلۀ تاریخ العلوم العربیة و الاسلامیة منتشر کرده، اما هرگز به یکسانی آن و تسهیل... اشاره نکرده است.
در اوایل
سلطنت مسعود، بیرونی
القانون المسعودی فی الهیئة و النجوم را در ۴۲۱ به پایان رسانید.
محتمل مینماید که بیرونی لااقل بخشی از دوازده سال و اندی ملازمتِ خود در دربار محمود را به کسب اطلاعات درباره
هند، آموختن
سانسکریت و زبانهای هندی و
حکمت و دانشهای هندوان رایج در آن نواحی از شمال غربی هند که تحت استیلای محمود بود، گذرانیده و شاید همراه محمود در یورشهای غارتگرانه او به داخل سرزمین هند، رفته باشد.
مع ذلک، همچنانکه زاخاو متذکر شده است،
هیچ چیز نشان نمیدهد که بیرونی در زمان محمود از حمایت یا توجه رسمی برخوردار بوده باشد. به هر حال، بیرونی از اطلاعاتی که در این سالها گرد آورده بود در کتاب مهم خود درباره هند (
تحقیق ماللهند)، که تألیف آن در ۴۲۱ درست پس از
مرگ محمود اتمام یافته، استفاده کرده است.
جانشینان محمود میبایست بیرونی را به ادامه کار علمی
تشویق و لوازم این کار را برای او فراهم کرده باشند، زیرا ما از دوره سلطنت مودود بن مسعود (۴۳۲ـ۴۴۰) کتاب
الجماهر فی معرفة الجواهر، تألیف بیرونی در کانیشناسی، را در دست داریم، و در اواخر عمر، که به گفته خودش بیش از هشتاد
سال داشته، کتاب
الصیدنة فی الطب را در دارو شناسی و مفردات پزشکی نگاشته است (ازینرو، تاریخ درگذشت او باید پس از ۴۴۲ بوده باشد). آشکار است که بیرونی نویسنده پرکاری بود.
بیرونی
عربی را که زبان علمی
جهان اسلام بود، برای نگارش بیشتر آثار خود بر
فارسی ترجیح داد. در زمان او، واژگان فنّی و علمی فارسی در آغازِ شکلگیری بود. در مقدمه کتاب الصیدنة، بیرونی به استعمال فارسی برای نگارش آثار علمی سخت تاخته است؛ همین پرخاش دلالت میکند بر اینکه در روزگار بیرونی زبان فارسی برای مقاصد علمی فی الواقع استعمال میشد. یکی از تألیفات عمده او، کتاب التفهیم مذکور، هم به عربی و هم به فارسی وجود دارد، و روشن نیست کدام یک مقدم بوده است. مع ذلک، در آن دوره ترجمه از عربی به فارسی رایجتر بود تا بالعکس. ژ. لازار متن فارسی را ترجمهای از اصل عربی میداند، که روشن نیست خودِ بیرونی آن را انجام داده است یا دیگری.
فقیه ابوالحسن علی بن عیسی الولوالجی گوید: آنگاه که نفس در سینه او (ابوریحان) به شماره افتاده بود، بر بالین وی حاضر شدم در آن زمان از من پرسید: حساب جدات فاسده (یکی از علوم حساب) را که وقتی، مرا گفتن بازگوی که چگونه است؟ گفتم: اکنون چه جای این
سؤال است، گفت: ای مرد کدامیک از این دو امر بهتر است؟ این مسئله را بدانم و بمیرم یا نادانسته و
جاهل درگذرم. و من آن مسئله را باز گفتم و فرا گرفت و از نزد وی بازگشتم. هنوز قسمتی از راه را نپیموده بودم که شیون از
خانه وی برخاست. سرانجام ابوریحان در سال ۴۴۰ ه. ق در شهر غزنین چشم از
جهان فرو بست.
غضنفر تبریزی مرگ بیرونی را به نقل از
ابوالفضل سرخسی (که گویا از مریدان بیرونی بوده ـ ۳
رجب ۴۴۰ ق/۱۲دسامبر۱۰۴۸م آورده، و با استناد به مأخذی دیگر
عمر ابوریحان را ۷۷سال و ۷ماه قمری یاد کرده است.
این همان قول مشهوری است که بسیاری برآن اعتماد کردهاند. غضنفر که خود را از شیفتگان شخصیت علمی بیرونی برشمرده، در «المشاطة لفهرست» کوشیده است تا ثابت کند رؤیایی که بیرونی در فهرست نقل کرده است، تأویلی درست دارد. بیرونی در این رساله گفته است که در شب تحویل شصت و یکیمن سال عمرش خواب دیده که در پی هلال
ماه است، اما ناگهان ندایی میشنود که «چه میجویی؟ تو این هلال را ۱۷۰بار دیگر خواهی دید». بیرونی در ادامه میافزاید: «چون از خواب برخاستم، این ۱۷۰ ماه را بر ۱۲ تقسیم کردم که حاصل ۱۴ سال و ۲ ماه قمری شد...»
(= ۱۷۰ماه)، «مائة و سبعین» (۱۷۰) را «مائة و تسعین» (۱۹۰) خوانده، و دلائل عجیب و غریب دیگری نیز به میان کشیده است تا میان تاریخی که برای درگذشت بیرونی یاد کرده و رؤیای بیرونی توافقی حاصل کند. درحالی که بیرونی در مقدمۀ الصیدنة فی الطب (که یگانه دستنویس شناخته شدۀ آن به خط خود غضنفر تبریزی است
) تأکید کرده که سنش از ۸۰ سال گذشته، و به سبب ضعف بسیار بینایی و شنوایی، به ناچار کتاب را با دستیاری شخصی به نام نهشعی تألیف کرده است.
(۱) الآراء الطبیعیة، منسوب به پلوتارک، همراه فی النفس ارسطو، ترجمۀ قسطا بن لوقا، به کوشش عبدالرحمان بدوی، بیروت، ۱۹۵۲م.
(۲) ابراهیم بن سنان، حرکات الشمس، رسائل، حیدرآباد دکن، ۱۳۶۷ق/۱۹۴۸م.
(۳) ابن اسفندیار، محمد، تاریخ طبرستان، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، ۱۳۲۰ش.
(۴) ابنبطریق، یحییٰ، الآثار العلویة، ترجمه و تحریر متئورولوگیکای ارسطو، به کوشش کازیمیر پترایتس، بیروت، ۱۹۶۷م.
(۵) ابن بیطار، عبدالله بن احمد، الجامع لمفردات الادویة و الاغذیة، قاهره، ۱۲۹۱م.
(۶) ابنرشد، محمد، تلخیص الآثار العلویة، به کوشش جمالالدین علوی، بیروت، ۱۹۹۴م.
(۷) ابنسهلان، عمر، الرسالة السنجریة فی کائنات العنصریة، دو رساله دربارۀ آثار علوی، به کوشش محمدتقی دانشپژوه، تهران، ۱۳۳۷ش.
(۸) ابنسینا، ابوعلی حسین، دانشنامۀ علایی، طبیعیات، به کوشش محمد مشکوة، تهران، ۱۳۳۱ش.
(۹) ابنسینا، ابوعلی حسین، الشفاء طبیعیات المعادن و الآثار العلویة، به کوشش ابراهیم مدکور و دیگران، قاهره، ۱۳۸۵ق/۱۹۶۵م.
(۱۰) ابنیونس، عبدالرحمان، زیج کبیر حاکمی (نک: مل، کوسن دوپرسوال).
(۱۱) هروی، ابومنصور موفق، الابنیة عن حقایق الادویة، به کوشش احمد بهمنیار و حسین محبوبی اردکانی، تهران، ۱۳۴۶ش.
(۱۲) اذکایی، پرویز، ابوریحان بیرونی، تهران، ۱۳۷۴ش.
(۱۳) بولگاکف، مقدمه بر تحدید (نک: هم، بیرونی).
(۱۴) بیرونی، ابوریحان، الآثار الباقیة، به کوشش زاخاو، لایپزیگ، ۱۹۰۶م.
(۱۵) بیرونی، ابوریحان، استخراج الاوتار فی الدائرة، حیدرآباد دکن، ۱۳۶۷ق/۱۹۴۸م.
(۱۶) بیرونی، ابوریحان، استخراج الاوتار فی الدائرة، به کوشش احمد سعید دمرادش، قاهره، ۱۹۶۵م.
(۱۷) بیرونی، ابوریحان، استیعاب وجوه الممکنة فی صنعة الاصطرلاب، به کوشش محمداکبر جوادی حسینی، مشهد، ۱۳۸۰ش.
(۱۸) بیرونی، ابوریحان، افراد المقال فی امرالظلال، ضمن رسائل، حیدرآباد دکن، ۱۳۶۷ق/۱۹۴۸م.
(۱۹) بیرونی، ابوریحان، تحدید نهایات الاماکن، به کوشش بولگاکف، قاهره، ۱۹۶۲م.
(۲۰) بیرونی، ابوریحان، تحقیق ماللهند، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۷ق/۱۹۵۸م.
(۲۱) بیرونی، ابوریحان، التحلیل و التقطیع للتعدی، ضمن استخراج الاوتار (به اشتباه به صورت پراکنده)، حیدرآباد دکن، ۱۳۶۷ق/۱۹۴۸م.
(۲۲) بیرونی، ابوریحان، تسطیح الصور و تبطیخ الکور، چ تصویری (نک: مل برکگرن).
(۲۳) بیرونی، ابوریحان، التفهیم لاوائل صناعة التنجیم، روایت عربی، چ تصویری، همراه ترجمۀ انگلیسی رمزی رایت، آکسفرد، ۱۹۳۴م.
(۲۴) بیرونی، ابوریحان، التفهیم لاوائل صناعة التنجیم، روایت فارسی، به کوشش جلالالدین همایی، تهران، ۱۳۵۱ش.
(۲۵) بیرونی، ابوریحان، تمهیدالمستقر لمعنی الممر، حیدرآباد دکن، ۱۳۶۷ق/۱۹۴۸م.
(۲۶) بیرونی، ابوریحان، الجماهر فی الجواهر، به کوشش یوسف هادی، تهران، ۱۳۷۵ش.
(۲۷) بیرونی، ابوریحان، حکایة آلة المسماة بسدس فخری، ضمن رسالة الخجندی فی المیل و عرض البلد لویس شیخو،
المشرق، بیروت، ۱۹۱۱م، ج۸.
(۲۸) بیرونی، ابوریحان، الدرر فی سطح الاکر، (نک: مل، دلال).
(۲۹) بیرونی، ابوریحان، سیر سهمی السعادة و الغیب، (نک: مل، حداد).
(۳۰) بیرونی، ابوریحان، الصیدنة فی الطب، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۰ش.
(۳۱) بیرونی، ابوریحان، فهرست کتب محمد بن زکریا الرازی، به کوشش پاول کراوس، پاریس، ۱۹۳۶م.
(۳۲) بیرونی، ابوریحان، القانون المسعودی، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۳ق/۱۹۵۴م.
(۳۳) بیرونی، ابوریحان، مقالید علم الهیئة، به کوشش ماری ترز دوبارنو، دمشق، ۱۹۸۵م.
(۳۴) رازی، محمد بن زکریا، الحاوی، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
(۳۵) سعیدان، احمد سلیم، حول رسائل البیرونی، مجلة معهد المخطوطات العربیة، ۱۳۷۹-۱۳۸۰ق/۱۹۶۰م، ج۶.
(۳۶) اندلسی، صاعد، التعریف بطبقات الامم، به کوشش غلامرضا جمشیدنژاد اول، تهران، ۱۳۷۶ش.
(۳۷) هاشمی، علی بن سلیمان، علل الزیجات، چ تصویری از نسخۀ خطی کتابخانۀ بادلیان (نک: مل).
(۳۸) عنصرالمعالی، کیکاووس، قابوسنامه، به کوشش حسین آهی، تهران، ۱۳۶۲ش.
(۳۹) تبریزی، غضنفر، المشاطة لفهرست، فهرست کتابهای رازی و نامهای کتابهای بیرونی، به کوشش مهدی محقق، تهران، ۱۳۶۶ش.
(۴۰) قربانی، ابوالقاسم، تحریر استخراج الاوتار، تهران، ۱۳۵۵ش.
(۴۱) قربانی، ابوالقاسم، تحقیقی در آثار ریاضی ابوریحان بیرونی، تهران، ۱۳۷۴ش.
(۴۲) قربانی، ابوالقاسم، زندگینامۀ ریاضیدانان دورۀ اسلامی، تهران، ۱۳۷۵ش.
(۴۳) کرامتی، یونس، آثار دانشمندان ایرانی دربارۀ آثار علوی و تأثیر نظریات طبیعیدانان یونانی بر آنه، تاریخ علم در اسلام و نقش دانشمندان ایرانی، به کوشش محمدعلی شعاعی و محسن حیدرنیا، تهران، ۱۳۷۸ش.
(۴۴) کرامتی، یونس، کارنامۀ ایرانیان، تهران، ۱۳۸۰ش.
(۴۵) کرامتی، یونس، ملاحظاتی در باب آراء نجومی ابوسعید سجزی و شرفالدین مسعودی، نامۀ فرهنگستان، ۱۳۷۶ش، س۳، شم ۱.
(۴۶) کرامتی، یونس، هواشناخت، تهران، ۱۳۸۱ش.
(۴۷) مراکشی، حسن، جامع المبادی و الغایات فی علم المیقات، چتصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۹۸۴م.
(۴۸) مسعودی مروزی، محمد، آثار علوی، دورساله دربارۀ آثار علوی، به کوشش محمدتقی دانشپژوه، تهران، ۱۳۳۷ش.
(۴۹) نالینو، کارلوآلفونسو، علم الفلک و تاریخ عندالعرب فی قرون الوسطیٰ، رم، ۱۹۱۱م.
(۵۰) نصر، حسین، نظر متفکران اسلامی دربارۀ طبیعت، تهران، ۱۳۴۲ش.
(۵۱) یاقوت حموی، یاقوت بن عبدالله، معجم الادباء، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۹۹۳م.
(۵۲) بیهقی، ابوالفضل، تاریخ، به کوشش علی اکبر فیاض، تهران، ۱۳۵۰ش.
(۵۳) ابن ابی اصیبعه، عیون الانباء فی طبقات الاطباء، چاپ آوگوست مولر، کونیگسبرگ ۱۸۸۴.
(۵۴) بیهقی، علی بن زید، تتمة صوان الحکمة، چاپ م شفیع، لاهور ۱۹۳۵.
(۵۵) ا س خان، کتابشناسی ابوریحان بیرونی، ترجمه ع حبیبی، تهران ۱۳۵۲ ش.
(۵۶) صلاح الدین مُنجِّد، ملاحظات علی طبعات مؤلَّفات البیرونی، در یادنامه بیرونی، الف: مجموعه سخنرانیهای فارسی و عربی (کذا).
(۵۷) مجتبی مینوی، ابوریحان بیرونی، در بررسیهایی درباره ابوریحان بیرونی به مناسبت هزاره ولادت او، تهران ۱۳۵۲ ش.
(۵۸) حسین نصر، کتابشناسی توصیفی ابوریحان بیرونی، تهران ۱۳۵۲ ش.
(۵۹) براون، ادوارد گرانویل، تاریخ ادبیات ایران، از فردوسی تا سعدی، ترجمه و حواشی فتح الله مجتبائی، تهران ۱۳۶۱ ش.
(۶۰) سبکی، عبدالوهاب بن علی، طبقات الشافعیة الکبری، چاپ محمودمحمد طناحی و عبدالفتاح محمد حلو، قاهره ۱۹۶۴ـ۱۹۷۶.
(۶۱) عهد عتیق.
(۶۲) قرآن کریم.
(۶۳) ‘Ali ibn Sulayman al Hashimi, The Book of the Reasons Behind Astronomical Tables (Kitāb fı‘ilal al-Zıjāt) , tr F I Haddad & E S Kennedy, Commented by D Pingree and E S Kennedy, New York, ۱۹۸۱.
(۶۴) Aristotle, Meteorologica, tr H D P Lee, London, ۱۹۵۲.
(۶۵) Berggren, J L, Al-Biruni on Plane Maps of the Sphere, Journal for the History of Arabic Science, Aleppo, ۱۹۸۲, vol VI.
(۶۶) Boilot, D J, Al-Birūni, (Bērūni) , Abū ‘I-Rayhān Muhammad ibn Ahmad, EI۲, vol I.
(۶۷) id L’Oeuvre d’Al-Beruni, essai bibliographique, Mélanges d’Institut Dominicain d’études orientales du Caire, Cairo, ۱۹۵۵, vol II.
(۶۸) Bosworth, C E, Birūni, Abū Rayhān Muhammad ibn Ahmad, Iranica, vol IV.
(۶۹) Carra de Vaux, L’Astrolabe linéaire «, JA, ۱۸۹۵, vol V.
(۷۰) Caussin de Perceval, J J, Le Livre de la grande table hakémite, Notices et extraits, ۱۸۰۴, vol VII.
(۷۱) Dallal, A, Biruni’s Book of Pearls Concerning the Projection of Spheres, Zeitschrift für Geschichte der arabisch-islamischen Wissenschaften, Frankfurt, ۱۹۸۷, vol IV.
(۷۲) Euclid, Elements, tr Th L Heath, New York, ۱۹۵۶.
(۷۳) GAZ.
(۷۴) Haddad, F I et al, Al-Biruni’s Treatise on Astrological Lots , Zeitschrift für Geschichte der arabisch-islamischen Wissenschaften, Frankfurt, ۱۹۸۴, vol.
(۷۵) Hogendijk, J P, Rearranging the Arabic Mathemaical and Astronomical Manuscript Bankipore ۲۴۶۸, Journal for the History of Arabic Science, Aleppo, ۱۹۸۲، vol VI.
(۷۶) Kennedy, E S, Al-Birūnī…, Dictionary of Scientific Biography, ed C E Gillispie, New York, ۱۹۷۰, vol II.
(۷۷) id A Survey of Islamic Astronomical Tables, Transaction of the American Philosophical Society, vol XLVI (۲) , ۱۹۵۶.
(۷۸) Krause, M, Al-BiruniEin iranischer Forscher des Mittelalters, Der Islam, ۱۹۴۲, vol XXVI.
(۷۹) Pingree, D, The Fragments of the Works of Al-Fazāri, Journal of Near Eastern Studies, Chicago, ۱۹۷۰، vol XXIX.
(۸۰) id The Fragments of the Works of Ya‘qūb ibn Tāriq, ibid, ۱۹۶۸, vol XXVII.
(۸۱) Richter-Bernburg, L, Al-Birūni’ Maqāla fi Tastih al-Suwar wa-Tabtikh al-Kuwar…, Journal for the History of Arabic Science, Aleppo, ۱۹۸۲, vol VI.
(۸۲) Sachau, E, introd Chronologie orientalischer Völker, Leipzig, ۱۹۰۶.
(۸۳) Saidan, A S, The Rasā’il of Birūni and Ibn Sinān, a Rearrangment, Islamic Culture, Hyderabad, ۱۹۶۰, vol XXXIV.
(۸۴) Sarton, G, Introdouction to the History of Science, Baltimore, ۱۹۲۷.
(۸۵) Sayili, A, Al-Biruni and the History of Science, Al-Biruni Commemorative Volume, Karachi, ۱۹۷۹.
(۸۶) Schoy, Die Bestimmung der geographischen Breite eines Ortes…nach dem arabischen Text der Hākimitischen Tafeln des Ibn Yûnus, Annalen der Hydrographie und maritimen Meteorologie, ۱۹۲۲, vol L.
(۸۷) Suter, H, Das Buch der Auffindung der Sehnen im Kreise von Abū’l-Raihan Muh El-Birūni, Bibliotheca mathmatica, ۱۹۱۰-۱۹۱۱, volXI.
(۸۸) id et al, Ueber al Biruni und seine Schriften, Sitzungsberichte der physikalisch-medizinischen Sozietat in Erlangen, Erlangen, ۱۹۲۰-۱۹۲۱, vol LII-LIII.
(۸۹) Wiedemann, E Zu den Anschauungen der Araber über die Bewegung der Erde, Mitteilungen zur Geschichte der Medizin und Naturwissenschaften, ۱۹۱۲, vol II.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «بیرونی»، شماره۵۳۶۹. دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «زندگی ابوریحان بیرونی»، شماره۲۴۵۵. سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «ابوریحان بیرونی»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۳/۱۹.