محمد بن عمید
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
(وزیر وارسته)
پیشگفتار
از افتخارات عالم تشیع داشتن چهرههای برجسته علمی و سیاسی در طول تاریخ است که از ریشهدار بودن این شجره طیبه حکایت میکند. گرچه بسیاری از بدخوان شیعه چنین جلوه میدهند که نمیتوان چهره برجسته یا عالم بزرگواری را در میان شیعیان یافت. اما برگبرگ تاریخ نادرستی این ادعا را گواهی میدهد. یکی از خاستگاههای اصلی تشیع شهر مقدس قم است.
این شهر علاوه بر پرورش صدها راوی و هزاران عالم، رجالی را در دامان خویش پرورش داده که در عین بهره مندی از علم و دانش در عالم سیاست و اداره حکومت نیز نقش بسزایی داشتهاند و این چنین بوده است. شخصیت برجسته «ابوالفضل، محمد بن حسین معروف به ابن عمید» یکی از چهرههای پرفروغ میباشد. او وزیر آلبویه بود و در قرن چهارم هجری میزیست. ابن عمید از مشاهیر تاریخ علم و سیاست و برجستهترین فرد خاندان عمید است. خاندانی که اصالتا از شیعیان قم و از مروجان این مذهب بودهاند.
در این نوشتار برآنیم که به منظور آشنایی بیشتر با این شخصیت شیعی، پیرامون زندگی وی مطالبی را ارائه دهیم.
ولادت
از آنجا که عمران بن عمید را در هنگام وفات کمی بیش از ۶۰ سال ثبت کرده است
و سال وفات او را بسیاری اوایل ۳۶۰ هـ یا ۳۵۹ هـ گفتهاند، بنابراین معلوم میشود محمد در سال ۲۹۹ یا ۳۰۰ هـ. ق پا به عرصه جهان گذاشته است.
روزگار کودکی و نوجوانی و حتی جوانی را در شهر ری منطقه جبال و فارس پشت سر گذاشت و مدارج علم و دانش را طی نمود و هر روز بر فضل و دانشش افزود
تا این که در زمره دانشمندان عصر خویش قرار گرفت.
نیاکان ابن عمید
نام پدر وی را بیشتر، «حسین» دانستهاند و برخی چون ابن داود حلی، نامش را «حسن» پنداشتهاند که به نظر میرسد صحیح نباشد. کنیه وی (عمید) ابوعبدالله و لقب او کله بوده است.
از این لقب برمی آید احتمالاً وی دارای قدی کوتاه بوده است. در این که آیا کلمه «عمید» لقب او یا نام پدرش بوده است، در منابع تاریخی تردید دیده میشود. آنچه صحیح به نظر میرسد این است که عمید لقب حسین بوده است که اهل خراسان (ایران) آن را برای احترام و تکریم اکابر بکار میبردند. شاید هم نزد ایشان فقط لقب کاتبان و منشیان بوده است.
پدر ابن عمید در سال ۲۷۵ هـ. ق متولد شد.
اصالتاً اهل قم بود
و در دوران زندگی به تحصیل علم پرداخت. وی جز کاتبان به شمار میآمد چنان که ثعالبی میگوید: ابن عمید فن کتابت را از غریبه نیاموخته؛ بلکه آن را از پدر خود «ابوعبدالله حسین بن محمد» فراگرفته است. ابوعبدالله در مرتبه بزرگی از فن کتابت قرار داشت و رسالههای او در خراسان (ایوان) مدون گشته بود.
ابواسحاق صابی در کتاب خود «تاجی» پا را فراگذاشته و مهارت پدر ابن عمید را با ابن عمید مقایسه نموده و میگوید: رسائل ابن عبدالله در بلاغت کمتر از رسائل پسرش ابوالفضل نیست. اگر چه ثعالبی این سخن صابی را نمیپذیرد و آن را ستمی بزرگ در حق ابن عمید میشمارد
اما نفس بیان این مطلب از شخصیتی چون صابی که برخی او را از کاتبان چهارگانه جهان شمردهاند، نشانگر مقام و موقعیت علمی پدر ابن عمید است و همین علم و فضل بود که یکبار در زمانی که لشکر «ماکان بن کاکی» شکست خورد و او در بین لشکریان بود و اسیر شد، از بند اسارت نجاتش داد و علاوه بر آن سبب منزلت یافتن او نزد سلطان فاتح شد.
بعد از جریان دیوان رسائل نوح بن نصر را به عهده گرفت و ملقب به لقب شیخ گردید.
برخی از کتب، چون دائره المعارف تشیع و تمدن اسلامی در قرن چهارم وی را صاحب منصب وزارت نیز شمردهاند و برخی دیگر وی را «قوّاد» یعنی سردار سپاه نامیدهاند.
پدر ابن عمید در سال ۳۳۶ هـ. ق
در سن ۶۱ سالگی بدرود حیات گفت.
نیای پدر او
نام جد ابن عمید را همچون نام خود او «محمد» گفتهاند و همچنان که گذشت برخی احتمال دادهاند نام وی «عمید» بوده است.
اما آنچه به نظر صحیح تر میرسد آن است که نام جد او «محمد» میباشد همان گونه که بسیاری از مورخان ثبت نمودهاند. ابیحیان در کتاب اخلاق الوزیرین به نقل از ابوطالب جراح شغل پدربزرگ ابن عمید را «نخخّ ال» (کسی که آرد الک میکند) میداند
و در جایی دیگر از همین کتاب مینویسد: «جد این عمید در بازار گندمفروشان آرد الک میکرد یا باربری مینمود یا حبوبات غلات را پاک میکرد و در ضمن شبها نگهبان بازار بود».
روزگار ابن عمید
وی در قرن چهارم هجری میزیسته و این قرن از جهانی با قرون دیگر متمایز است. از جمله: گسترش تشیع در آن عهد و اوجگیری فن کتابت و به عبارت دیگر «ترسل» از ویژگیهای آن روزگار است.
«رسائل (نام و مکتوبات) قرن چهرم هجری دقیقترین نمونه شکوفایی هنر اسلامی است که روی نفیسترین ماده هنری یعنی کلمه پیاده شده است به طوری که حتی اگر کارهای دستی ظریف دیگری از قبیل مصنوعات شیشهای و معدنی که از آن قرن به جا مانده است، وجود نداشت باز هم میتوانستیم از روی همین رسائل – که نشانه تسلط به فن بیان به سبک دشوار و بازی با الفاظ است – هنرمندی و هنرشناسی لطافت ذوق مسلمین قرن چهارم را ملاحظه کنیم. تصادفی نیست که بسیاری از وزرای آن زمان اساتید سرشناس ادب و قلم و دارای رسائل ارزشمند بودهاند که به صورت کتاب برای عموم گردآوری شده است. از آن جملهاند، ابن العمید و صاحب بن عباد».
گسترش تشیع در قرن چهارم، معلول عوامل متعددی بود. از آن جمله تشکیل چهار دولت شیعی که در مصر توسط فاطمیان در عراق و ایران توسط آل بویه، در سوریه توسط دولت حمدانیان شیعی و در یمن توسط زیدیها تاسیس شد و اگر قرمطی را نیز شیعه غالی بدانیم، باید این رقم را به پنج افزایش دهیم.
با توجه به نقش سلسله آل بویه در ترویج تشیع و این که ابن عمید وزارت برخی از ایشان را به عهده داشته است سزاوار است با این سلسله آشنایی بیشتری پیدا کنیم.
آل بویه
سرزمین اصلی آل بویه «دیلم و مازندران» بود.
آغاز حکومتشان از سال ۳۲۱ در شیراز و پایان آن سال (۴۴۷ کمی بیش از یک قرن) است. اولین پادشاه این سلسله سه برادر بودند:
•۱٫ عمادالدوله (علی بن بویه متوفی ۳۳۸)؛
•۲٫ معزالدوله (احمد بن بویه متوفی ۳۵۶)؛
•۳٫ رکن الدوله (حسن بن بویه متوفی ۳۶۶).
و آخرین پادشاه ایشان «ملک الرحیم» نام داشت. اگر چه سلطنت ایشان از شیراز آغاز شد، اما به تدریج در ایوان و عراق و ملکه شهرهای بنی عباس نفوذ کردند.
در سال ۳۳۴ معزالدوله وارد بغداد شد و بر خلیفه، مستولی گشت. قدرت او در بغداد بهاندازهای بود که موفق گردید خلیفه وقت «المستکی بالله» را عزل و به جای او «المطیع لله» را نصب کند.
در تشیع آل بویه تردیدی نیست و این منابع تاریخی نشان میدهد. اما در دو مساله تردید هست. یکی آن که تا چهاندازه مذهب در تصمیم گیریهای سیاسی ایشان مؤثر بود. دوم آن که تشیع آنها از چه نوعی بوده است؟
درباره مساله نخست باید گفت: اصولاً آنها در برابر اکثریت سنی تحت سلطه خود نمیتوانستند موضع (خصمانه) صریحی داشته باشند، بسیار محتاط عمل میکردند و نتیجه این برخورد علاوه بر حفظ حکومتشان، گسترشاندیشههای شیعی در عراق و ایران.
درباره مساله دوم باید گفت: گرچه خاستگاه تشیع آنان صبرستان بود که به طور اصولی در اختیار علویان زیدی قرار داشت، بسیاری از مورخین، ایشان را شیعه امامی دانستهاند. همچون: عبدالجلیل رازی، مستوفی و از محققان جدید آری بدی و فرای، مونتگری و امت، اشیولر و دکتر کامل شیبی.
در کتاب تاریخ الشیعه میخوانیم: ایام آل بویه، همه اش روزگار تلاش و ترویج مذهب اهل بیت (علیهمالسّلام) بود و هر راهی را برای نصرت این مذهب و اعلاء مقام و مرتبت عترت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میپیمودند.
بویهیان روز غدیر را آشکارا تقدیس میکردند و چنان عید میگرفتند که در هیچ عید دیگری چنین نمیکردند
و روز عاشورا را روز حزن و ماتم قرار میدادند.
تا جایی که در سال ۳۵۲ از طرف معزالدوله شیعیان در بغداد چنان مراسم عزاداری برگزار نمودند که به علت فراوانی جمعیت شیعه در آن دوره و شرکت آنان در این مراسم اهل سنت نتوانست در برابر آن بایستند.
«عضدالدوله بویهی با لشکریان در مشهد علوی (نجف) یک سال اقامت گزید و بارگاهی باعظمت برای آن قبر مطهر بنا نهاد. ایشان برای ضرایع کریمه، ابنیه استوار و گنبدهای رفیع برپا داشتهاند. آل بویه تا زنده بودند پیوسته به زیارت مشاهد مشرفه میشتافتند و پس از مرگ، پیکرهایشان را به آن جا منتقل میکردند. ایشان شیعیان را در مشاهد مشرفه اسکان دادند و مستمریها و عطایایی برایشان قرار دادند».
کتیبهای که از سال ۳۶۳ از وی بر تخت جمشید مانده، مشتمل برنامه دوازده امام (علیهمالسّلام) است.
آوردهاند: مرجع تقلید رکن الدوله ابن جنید از فقهای امامیه بوده است.
وجود علمای بزرگی چون شیخ صدوق (م ۳۸۱)، شیخ مفید (۴۱۳-۳۳۸)، سید مرتضی (۴۳۶-۳۵۵)، شیخ طوسی (۴۶۰-۳۸۵) و شریف رضی (۴۰۶-۳۵۹) که از ستونهای عالم تشیع بودند. در این قرن، خود گواه گسترش فوقالعاده تشیع امامی در عهد آل بویه است. البته وجود این افتخارات به معنای عدالت کامل ایشان در حکمرانی نیست. اکنون به شرح حال ابن عمید که او را ستون سلطنت آل بویه نامیدهاند، میپردازیم.
ابن عمید
همان گونه که گفتیم نام وی محمد و نام پدرش حسین و نام نیای او همچون خودش «محمد» میباشد. کنیه وی ابوالفضل بود
و از آنجا که پدرش ملقب به عمید بوده است. او را چه در عصر خود چه در کتب تاریخی به نام ابن عمید میشناسیم. او به القاب دیگری نیز ملقب بوده است مانند: جاحظ ثانی، جاجظ اخیر و از همه مهمتر استاد و رئیس
که لقب استاد آن زمان در مشرق زمین به وزراء اطلاق میشد.
اولین سؤالی که در این مقاله جای طرح و پاسخ دارد پرسش از مذهب ابن عمید میباشد. آیا وی از اهل تسنن بود که اکثریت جامعه آن روز را تشکیل میدادند یا از شیعیان؟ قرائن بسیاری وجود دارد که ابن عمید وزیر و عالم شیعی مذهب بود. از جمله قمی بودن وی یکی از این قراین است. از آنجا که قم همیشه مهد تشیع امامی بوده است میتوان گفت که او نه تنها شیعه بلکه شیعه دوازده امامی بوده است. قمی بودن وی از لابهلای مطالب تاریخی بدست میآید به عنوان مثال: ابی حیان توحیدی که از مخالفین ابن عمید میباشد، در کتاب خود آنگاه که در صدد نکوهش ابن عمید برمی آید، از ابوطالب جراحی کاتب، نامهای را نقل میکند که در آن خطاب به ابن عمید مینویسد: «گویا گمان کردهای ما از حال خانه تو در قمپرسش نکردهایم و به آن واقف نیستیم»؟!
و در جای دیگر از جرجانی نقل میکند که او میگفت: «ابن عمید مردی را که به شهرش قم دشنام داده بود، مجازات نمود»
که اگر این مخالف سرسخت ابن عمید خبر مجازات را هم غیرواقعی نقل کرده باشد، باز قمی بودن ابن عمید از این داستان آشکار میشود و از اینها گذشته همچنان که در آغاز گفتیم ثعالبی تصریح میکند، پدر ابن عمید اصالتاً قمی است و دائره المعارف تشیع مینویسد: خاندان عمید اصلاً از شیعیان قم و از مروّجان این مذهب بودهاند.
از دیگر شواهد تشیع او این که در مجلسی که او حضور داشت گویندگان گرد میآمدند و پیرامون «دوستی علی علیهالسلام» گفتگو میکردند.
گذشته از این موارد چند مطلب دیگر تشیع وی را تایید میکند. یکی آن که صاحب اعیان الشیعه نام وی را در کتاب شریف خود ذکر نموده و اگر چه شرح حالی برای او غیر از آن چه در ضمن شرح حال صاحب بن عباد آورده است ذکر نکرده لکن ظاهر همین ذکر نام نشانگر آن است که وی را از اعیان شیعه شمرده است و دوم آن که نام خود او، پدر و جدش از نامهایی است که میتواند معرف شیعه بودن شخص باشد.
محل زندگی ابن عمید
در مورد محل تولد او مدرکی در دست نیست اما پیرامون محل زندگی وی باید گفت: ظاهراً در قم خانهای داشت و ایام زندگی خود را (چه قبل از دست دادن پدر و چه بعد از آن) در دهستانهای فارس، جبل و شهر ری سپری کرده است
و گویا زمانی را نیز در شهر اصفهان اقامت داشته است.
وزارت
بعد از آن که ابی علی قمی وزیر رکن الدوله از دنیا رفت، ابن عمید در سال ۳۲۸ هـ. ق به جای او نشست و کرسی وزارت آل بویه را اشغال کرد.
اما از آن جا که ابن اثیر در تاریخ خود مدت وزارت ابن عمید را ۲۴ سال ذکر نموده است
و مرگ وی در سال ۳۵۹ یا ۳۶۰ هـ. ق واقع شده، نتیجه میگیریم که ابن عمید در سال ۳۳۵ یا ۳۳۶ هـ. ق به وزارت رسیده است. در آن زمان مردی ۳۶ ساله بود و در دوران وزارت عدالت را در جامعه گسترش داد.
تکیهگاه ابن عمید در انجام کارهایی که بر عهده داشت «ابی علی بیع» بود.
کاتب او را در این دوران «ابوالفضل علی ابن ثابت همدانی»،
خادمش را شخصی به نام منصور نوشتهاند که ظاهراً قمی و از همشهریان خود او بود
و صاحب (مدیر تشریفات) دستگاه وزارتش مردی شجاع و زیرک بنام روین (یا روبین) بود.
با توجه به قمی بودن ابن عمید، وزیر قبل از او خادم او وزارت پدر و فرزند او میتوان به نفوذ اهل قم در دستگاه حکومت پی برد.
علوم ابن عمید
در کتب تاریخی او را صاحب دانشهای متعددی دانستهاند به طوری که در بیش از بیست رشته علمی تبحر داشت. این علوم عبارتند از: نجوم، هیئت، تاریخ، ادب، ریاضی، حفظ اشعار عرب، ترسل و کتابت، مکانیک، هندسه، فیزیک، علم الحرکات، جر اثقال، اشتقاق و استعارات (علم بدیع، حفظ لغت و غریب علم لغت)، عروض، علوم اوائل، تفسیر قرآن، فقه، موسیقی، منطق، فلسفه و خصوصاً الهیات آن.
ترسل
او در فن ترسل که همان کتابت است و مهارت تمام داشت به گونهای که فن انشاء و کتابت با عبدالحمید افتتاح شد و با ابن عمید به پایان رسید.
وی از کاتبان چهارگانه جهان
و بزرگترین نویسنده دیوانی بود
و نوشتارهای او را گواه بر این ادعا میدانند و گفتهاند بهترین رساله او «اخوانیات» و نامهای که به ابوالعلاء نوشته، میباشد.
فلسفه و منطق
ابن مسکویه مورخ شهیر که در اثر ۷ سال همنشینی شبانهروزی
بسیاری از سجایا و خصوصیات ابن عمید را در حافظه خویش ثبت کرده و در کتاب خود درج نموده است، میگوید: در باب منطق و فلسفه خصوصا الهیات کسی از معاصران جرات نداشت در محضرش سخن گوید مگر به عنوان پرسش و آموختن؛ نه مباحثه… زمانی ابوالحسن عامردی رحمه اللّه متوفی ۳۸۱ که آهنگ بغداد داشت، از خراسان حرکت نموده وارد (ری) شد، چون شنید ابن عمید فیلسوف کاملی است و (کتاب) ارسطا طالیس را شرح نموده و دارای استعداد درخشانی میباشد، همان جا اقامت گزید و نزد استاد زانوی تلمذ زد تا آن که بسیاری از مشکلات فلسفی برایش حل گردید.
ابن حیّان توحیدی از روی طعن و کنایه چنین مینویسد: «ابن عمید گمان میکرد اگر ارسطا طالیس او را دیده بود با بیان او از بسیاری از آراء و نظراتش بازمی گشت و با مشورت او بسیاری از کتب خود را تغییر میداد!».
تفسیر و فقه
ابن مسکویه مینویسد: ابن عمید در تاویل قرآن و حفظ مشکلات و متشابهات قرآن و همچنین آشنایی به اختلاف آراء و نظرات فقهاء در رفیعترین درجه و بالاترین مرتبه قرار داشت.
در عین حال نویسنده اعیان الشیعه وی را در علوم دینی متمکن و صاحب قدرت نمیداند.
موسیقی و جغرافیا
ابن عمید میگفت: موسیقی با مرگ من میمیرد و با ناپدید شدنم ناپدید میگردد.
از جمله آثار علمی او تعیین عرض جغرافیای شهر ری است که با نتیجهای که بعدها با وسائل علمی دقیق گرفته شده است، اختلاف زیادی ندارد.
از خدمات ابن عمید آن بوده که مشکلات علمی که پیشینیان از حل آن عاجز مانده بودند را حل نمود.
کتابخانه ابن عمید
در سال ۳۵۵ هـ. ق گروهی از جنگجویان (که به عنوان دواطلبان جهاد عازم مرز و روم بودند) خانه ابن عمید را در ری غارت کردند. وقتی ابن عمید شب به خانه رفت چیزی که بر آن بنشیند و کوزهای که آب بنوشد، نیافت. به نوشته ابن مسکویه که در آن تاریخ کتابدار ابن عمید بود، از خانه ابوحمزه علوی، فرش و اثاث آوردند اما وزیر، (با آن که، از ناحیه ساعد مجروح شده بود)
دل مشغول کتابخانه اش بود، هیچ چیز را بهاندازه آن دوست نداشت. کتابخانهای شامل کتابهای بسیار در انواع دانش و حکمت و ادب که معادل صد بار (شتر) میشد.
کتابدار میگوید: وقتی مرا دید راجع به کتابخانه پرسید، گفتم: از همه اموال این یکی برجاست و دست نخورده است. شادمان گردید و رویش شکفته شد و گفت: زهی خجسته روان و مبارک سخن! همانا خزانههای دیگر جانشین پذیر است. اما کتاب، عوض ندارد و فرمود فردا صبح به فلان بیاورشان، بردم و صحیح و سالم تحویل دادم.
فنون ابن عمید
او در فنون متعددی چیرهدست بود. از آن جمله: اسلحه سازی، تاکتیکهای جنگی، مملکت داری و سیاست، نقاشی و غزلسرائی.
ابزار جنگی
آلات عجیبی برای قلعهگشایی اختراع کرد و نیز سلاح شگفتانگیزی ساخت که به مسافت بسیار دور تیر میانداخت و تاثیر فراوانی در وضع جنگ داشت. همچنین آینههای (مقعری) ساخت که از راه بسیار دور آتش میافروخت.
مملکتداری و سیاست
در مملکتداری نوشتههایش بهترین شاهد چیرهدستی اوست. مخصوصاً رسالهای که در پریشانی اوضاع ایران و سوء تدبیر سلف خود و این که چه باید کرد تا وضع بهتر شود، خطاب به ابی محمد هندو نگاشته است که از آن رساله درس وزارت میآموزند.
شعر
در سرودن شعر زبردست و ماهر بود که حتی مخالف سرسخت او، ابی حیان توحیدی بدان اعتراف نموده است و مینویسد: «این مرد در سخن بالبداهه و شعر نیکو بود»
و نیز از دیگری نقل میکند که «ابن عمید در غزلسرایی و سرودن معاتبه شعری شایسته داشت»
او شعر طنز نیز میسروده است.
نقاشی
و باز ابن مسکویه مینویسد: در نقاشی خصوصاً کار با ناخن مهارت عجیبی داشت، چنان که خود دیدم در مجلسی که فقط خاصان و افراد مورد اطمینان او حضور داشتند، سیب یا چیزی شبیه بدان را در دست میگرفت و ساعاتی با آن ور میرفت (بازی میکرد) و سپس روی زمین میغلتاند، او با ناخن روی آن اشکالی را نقاشی کرده بود که اگر با ابزار، چندین روز کار کنند به آن زیبایی نمیشود.
ویژگیها
ابن عمید سجایا و صفات پسندیدهای داشت که سرآمد اهل زمان خویش بود چنان که حتی دشمن به آن اذعان داشت و حسودان تسلیم آن بودند و در آنچه داشت بیرقیب بود و همچون خورشید بر احدی مخفی نبود
برخی از آن صفات را میآوریم:
تواضع:
در عین حالی که ابن عمید به تناسب منصب وزارتی که داشت کاخ نشین بود،
اما از این که خود را در علم بزرگ بشمارد، کراهت داشت و از رفتار متکبرانه بر حذر بود.
رفتار با عالمان:
در خوشرویی و پاکخویی چنان بود که چون ادیب یا عالم صاحب فنی بر او وارد میشد، گوش میداد و چنان تحسین و آفرین میکرد که گویی آن مطلب را برای نخستین بار میشنود. ماهها و سالها میگذشت تا به مناسبتی چیزی از او میپرسیدند، در آن حال بود که دریای دانش به تلاطم درمی آمد و چشمه خاطرش جوشیدن میگرفت، به طوری که صاحب فن مبهوت میشد و چه بسیار کسانی که از خویشتن مطمئن بودند و در مقابل او از خود خجل میشدند.
کوتاه سخن آن که در او قامت وزارت خود مرجع و کعبه آمال ادبا و علما و ارباب فضل و کمال بود.
حب علی علیهالسلام:
در مجلس ابن عمید شیعیان و چه بسا عالمان و راویان شیعی گرد میآمدند و پیرامون محبت حضرت امام علی علیهالسلام داد سخن میدادند تا جایی که یکی از مخالفان مذهب تشیع نامهای از برخی از (مخالفان) و معاصران مخالف حضرت امیر علیهالسلام خطاب به آن حضرت جعل نمود و هنگامی که همان رساله را برای یکی از شاگردانش تدریس میکرد، گفت: سبب آن که این رساله را بر علیه شیعیان نوشتم، آن بود که ایشان در مجلس ابن عمید وزیر، حاضر میشدند و در محبت علی علیهالسلام زیاده روی میکردند.
کم حرف:
کم سخن و کوتاه گفتار بود مگر آن که از او میپرسیدند و مستمعی فهیم مییافت، در این هنگام بود که به نشاط میآمد و بدون آن که در پاسخ درماند و درنگ نماید چنان با واژههای رسا و جملات پرصفا پاسخ میداد که شنونده چنین پاسخی را نزد غیر او نمییافت.
قدرت حافظه:
در آن اعصار که قدرت حافظه پیش از زمان ما ارزشمند بود وی از این موهبت الهی در حد اعلی برخوردار بود. به این نکته ابی حیّان توحیدی نیز اعتراف کرده است.
آنچه در ذیل پیرامون حافظه نیرومند ابن عمید میخوانید، گفتاری از ابن مسکویه است که سالها کتابدار او بوده است. او قهرمان خود را چنین میستاید:
شعری نزد او خوانده نشد مگر آن که دیوان صاحب آن شاعر را حفظ بود و اشعاری را که سزاوار حفظ کردن بود چه از شعرای قدیم و چه از شاعران جدید همه را از بر بود. باری شنیدم اشعار گروهی از شاعران ناشناس را میخواند از این امر شگفت زده شدم و پرسیدم: ای استاد چگونه وقت شما اجازه میدهد چنین شعری را حفظ کنید؟ در پاسخم گفت: گویا تو گمان میکنی من به خاطر حفظ این اشعار خود را در سختی میاندازم؟ یکبار که این اشعار به گوشم برخورد، آن را حفظ میشوم.
قریب به ۳۰ الی ۴۰ بیت شعر را برای خود میخواندم، هنگامی که اشعار به پایان رسید، همه را تکرار نمود. اما وقتی از من خواست مقداری از آن را بخوانم حتی نتوانستم سه بیت از آن را به طور صحیح بازخوانم. بارها برای من حکایت کرد که در جوانی با رفقا و ادبای همنشین بر سر از بر کردن هزار بیت شعر در یک روز مسابقه میگذاشته است و ابن عمید رحمه الله علیه با شخصیت تر از آن بود که زیادهگویی کند. وقتی سؤال کردم چگونه این عمل را به انجام رسانیدی؟ در پاسخم گفت: شعر را بیست تا بیست تا یا سی تا سی تا حفظ میکردم و یک بار باز میخواندم و دیگر احتیاجی به تکرار نداشتم.
شخصی میگفت: پدرم نزد ابن عمید میرفت و او از پدرم میخواست تا اشعاری را که حفظ نموده، برایش بخواند اما هر دفعه پدرم مرتکب اشتباهی میشد و ابن عمید آن را گوشزد مینمود و من از این موضوع بسیار ناراحت بودم تا آن که روزی دیوان کمیت (شاعر معروف عرب) که بسیار زیاد بود به دستم رسید. از میان آن، سه قصیده غریبه که گمان میکردم هنوز به دست استاد نیفتاده است را انتخاب نمودم و همراه پدرم به نزد وزیر رفتیم همین که چشم استاد به ما افتاد، به پدرم گفت: مقداری از اشعارت را بخوان. او نیز شروع به خواندن نمود اما همین که قصیدهای از آن سه قصیده را خواند، گفت: بایست! چرا که تعدادی از ابیات این قصیده را نخواندی و سپس خود آنها را از بر خواند.
شجاعت:
آن گاه که ابن اثیر در تاریخ خود اوصاف ابن عمید را برمی شمرد، از وی به عنوان دلیری تمام عیار نام میبرد.
وقتی در نبردها حاضر میشد چون شیری شجاع بود و به آتش جنگ گرم نمیشد و کسی به گردش نمیرسید و پهلوانی را یاری مبارزه با او نبود. در عین حال قلبی آرام داشت و به هدف نظامی آگاه بود.
یک نمونه از شجاعت ابن عمید آن که: در سال ۳۴۴ هـ. ق «ابن ماکان» که یکی از سرداران امیر خراسان بود، وارد اصفهان شد. ابومنصور پسر رکن الدوله (که ظاهرا اصفهان بود) شهر را ترک گفت و ابن ماکان خزائن شهر را به تاراج برد. در این اوضاع و احوال ابن عمید، وزیر رکن الدوله با همراهی قرامطه با ابن ماکان جنگید او را زخمی نمود و با به اسارت گرفتن سردارانش در قلعهای محبوس نمود و سپس وارد اصفهان شد. او به شدت جنگید و شهر را بعد از پاکسازی به «ابومنصور بویه» تحویل داد.
سخاوت:
اگر چه ابی حیان توحیدی یک جلد کتاب کامل در نکوهش صاحب دین عباد و ابن عمید نگاشته است اما عمده آنچه را پیرامون ابن عمید نوشته، میتوان در دو چیز خلاصه کرد. یکی بخل او و دیگری بی خبری او از علوم. اما کتب فراوانی خلاف ادعای او را لااقل پیرامون بهره او از علوم گوناگون ثابت میکند و پیرامون سخاوت او همین بس که وقتی متنی (ادیب، حکیم و شاعر شهید قرن چهارم هجری) او را با قصیدهای که سروده بود، مدح و ستایش نمود و ابن عمید سه هزار دینار به وی جایزه داد.
هیبت در دل لشکریان:
اگر چه امیر در دل لشکریان هیبتی نداشت و مجبور بود با ایشان مدارا کند و بسیاری از خطاها و اشتباهاتشان را نادیده بگیرد و ایشان نیز به این روش عادت کرده بودند و هر روز خواستههایشان افزایش مییافت و از درآمد کشور فزونی میگرفت، اما زمانی که استاد رئیس ابن عمید رحمه الله علیه، وزارت رکن الدوله را پذیرفت ابتدا با لشکریان و دولتیان مدارایی اعجازگونه نمود و سپس امور را به درجه اعتدال رساند و از خود چنان هیبتی در دل سپاه و رعیت به جای گذاشت که کافی بود از روی نارضایتی گوشه چشمی برایشان بیندازد تا لرزه براندامشان بیفتد و بندبند بدنشان سست گردد و در نتیجه همین سیاست مقتدرانه اوضاع به گونهای آرام گرفت که میدیدیم از دیوان خویش به سوی سرای سلطان میرفت و جز منشیان ویژه کسی را (در بین راه) ملاقات نمیکرد و ساعتی نزد سلطان به حل و فصل امور میپرداخت و اکثر روز را به دانش و اهل علم مشغول بود.
مراسم ملّی:
ابن عمید از آن جا که یک ایرانی بود، دست کم در برخی از مراسم ملی و سنتی ایرانیان همچون جشن مهرگان که در روز هفتم از هفتمین ماه هر سال شمسی برپا میشد و برخلاف زمان حاضر، درگذشته بین اقوام ایرانی عمومیت داشت، شرکت میجست. البته این گمان از مدیحهای که یکی از شاعران آن زمان برای وی در روز مهرگان سروده است
حاصل حاضر میشود.
یکی از عادات او:
از جمله عادات ابن عمید آن بود که وقتی یکی از مدعیان علم و ادب بر او وارد میشد وزیر میخواست فهمش را بیازماید نخست چیزی راجع به بغداد و جاحظ از او میپرسید. خود ابن عمید را که «بزرگترین نویسنده دیوانی» است را جاحظ متاخر لقب دادهاند.
استادان
این عالم سترگ، علوم و فنون خود را نزد اساتید متعددی فراگرفت. من جمله: احمد بن ابی عبدالله برقی و احمد بن اسماعیل بن سمکه بن عبدالله که وی را ابوعلی المجلی العربی از اهل قم مینامند. ابن سمکه اهل فضل و ادب بود و کتابی تاریخی پیرامون خلفاء عباسی و دولت عباسیان تالیف نموده که کتابی بی نظیر است مشتمل بر ده هزار ورق. وی از راویان اخبار میباشد و علامه حلی روایات او را به صورت مشروط میپذیرد.
علاوه بر این دو تن شاید ابی جعفر خازن
و ابن ابی الثیات
نیز در زمره اساتید او باشند.
شاگردان
گروهی از دانش پژوهان که طالب انواع گوناگون علوم بودند، در محضرش گرد آمدند و احدی از ایشان از این که استاد را در علمی که از او میآموزد، بزرگ بشمارد خودداری نمیکرد و از آن که بگوید مانند او را ندیده، امتناع نمیورزید.
اما متاسفانه گویا تاریخ نام شاگردان وی را ثبت نکرده است مگر دو تن از ایشان را، یکی صاحب بن عباد و دیگری عضدالدوله. عضدالدوله بزگترین فرمانروان قرن چهارم است:
زمانی که ابن عمید به فارس رفت انواع سیاستهای استوار و فن جهانداری که والاترین فنون است به او آموخت و عضدالدوله نیز به تعلیم و القاء او گوش فراداد و دل سپرد و بارها گفت: ابوالفضل بن عمید استاد من است و همیشه او را استاد یا «استاذ الرئیس» خطاب میکرد.
برجستهترین شاگردان ابن عمید، صاحب بن عباد میباشد. او با آن همه جلالت آفاقی که داشت از اتباع ابن عمید بوده بلکه موافق عقیده بعضی، این که او را «صاحب» نامیدهاند به جهت مصاحبت او با ابن عمید بوده است. او استاد خویش را بسیار تعظیم مینمود تا جایی که وقتی از شهر بغداد که گویا در آن زمان از زیباترین شهرهای جهان به شمار میرفت، بازگشت در پاسخ استاد خویش که پرسید: بغداد را چگونه یافتی؟ گفت: بغداد در میان بلاد مانند «استاد است در میان عباد».
با توجه به این که صاحب بن عباد از مشاهیر شیعه میباشد و خدماتی را به عالم تشیع ارائه نموده است به پاس خدماتش مختصری از شرح حال و زندگینامه او را میآوریم: نامش اسماعیل، کنیه اش ابوالقاسم، ملقب به «صاحب» و «کافی القاه». در سال ۳۲۴یا ۳۲۶ هـ. ق در اصطخر فارس یا یاطاقان از توابع طالقانِ قزوین متولد گردید. وی علوم خود را نزد ابیالحسین بن فارس و ابی الفضل بن عمید فراگرفت و به مرتبهای از علوم و ادبیات رسید که او را یکی از کاتبان چهارگانه جهان برشمردهاند.
صاحب بن عباد میخواست در علوم از استاد خویش ابن عمید پیروی کند او در برخی از علوم همچون علوم دینی توانست به خواست خود جامه عمل بپوشاند. اما در علوم فلسفی موفق نگردید و نیز همانند استاد خویش دارای تالیفات فراوانی بود.
او با تمام توان ابن عمید را ستایش میکرد.
صاحب بن عباد ابتدا از کاتبان کماهمیت و خادم ابوالفضل بن عمید بود. اما به واسطه علاقهای که ابن عمید به صاحب یکدیگر داشتند کمکم کار صاحب بالا گرفت تا این که ابن عمید او در سن ۲۱ سالگی منشی و مبری مؤیدالدوله پسر امیر خود یعنی رکن الدوله قرار داد.
بعد از مرگ ابن عمید و وزارت تقریباً ۶ ساله پسر او در حوالی سالهای ۳۶۶ مؤیدالدوله صاحب بن عباد را به وزارت برگزید.
صاحب با تمام علاقهای که به خاندان عمید داشت، بعد از وفات ابن عمید و وقایعی که بین او و پسر ابن عمید رخ داد، این علاقه و دوستی از بین رفت تا جایی که از هر سخنی که مربوط به آل عمید میشد، طفره میرفت.
آوردهاند که نوح بن نصر سامانی از صاحب بن عباد درخواست کرد او ارتش را بپذیرد. از عذرهایی که صاحب آورد آن بود که حمل دارائیش بسیار دشوار است. از جمله کتابخانهای بیش از صد شتر بار، فهرست کتابخانه صاحب ده مجلد بود.
از عادات صاحب، مسجع سخن گفتن بود که البته باید اعتراف نمود که در این وادی سخت چیره دست بود. ابی حیان توحیدی به نقل از ابن عمید چنین آورده است: «صاحب روزی از ری به اصفهان میرفت، وسط روز در قصبهای بزرگ که بین راه بود، توقف نکرد تا به دهی مخروبه و با آبی شور رسید؛ به نام نوبهار. آنجا توقف کرد، فقط برای آن که بنویسد: مینویسم نامه را از نوبهار روز شنبه موقع نصف النهار»
این ادیب برجسته سردار لشکریان نیز بود.
شان صاحب بن عباد به جایی رسید که شریف رضی (متولد ۳۵۹ متوفی) ۴۰۶ در حیاتش و در سوگش او را ستایش نمود.
بالاخره صاحب در سال ۳۸۵ در شهر ری دیده از جهان فروبست.
پس از مرگ صاحب، تشییعی باشکوه از او به عمل آمد، فخرالدوله و همه بزرگان مملکت با لباس عزا در کنار جنازه اش حاضر شدند و با خروج تابوت مردم یک صدا خروش برکشیدند و به خاک افتادند، شاه جلو جنازه حرکت کرد و چند روز به عزا نشست.
دو کتابی که از وی به جا مانده است به نامهای «ابانه عم مذهب اهل العدل» و «فرق بین ظاد و ظاء» مشهور است.
همنشینان ابن عمید
علماء و دانشمندان متعددی با ابن عمید همنشینی و مجالست داشتند من جمله: ابی العلاء السروی، ابی الحسن العلوی العباسی و ابن خلا و قاضی، ابن سمکه قمی، ابی الحسین بن فارس و ابی محمد بن هندو که در حضر همنشین او بودند و در سفر با او مکاتبه داشتند.
فرزندان
تا آنجا که نگارنده بدست آورده است ابن عمید دست کم دارای دو فرزند پسر بود یکی به نام علی و با کنیه ابوالفتح و ملقب به «ذواکفایتین» و دیگری ابوالقاسم که قبل از تولد ابوالفتح وفات یافت.
ابوالفتح سال ۳۳۷ در شهر ری تولد یافت. او در خدمت علما و استادانی که در اطراف پدرش گرد آمده بودند، به تحصیل علوم پرداخت و مانند پدر در کتابت استادی داشت و شاعری خوش قریحه بود، در سال ۳۵۹ هـ. ق که ابوالفضل ابن عمید به دفع حَسَنویه کُرد مامور شد، همراه پدر بود.
و پدر فرماندهی سپاه را به عهده گرفت تا آن که با حسنویه بر سر مالی مصالحه کرد و به سوی ری برای خدمتگزاری رکن الدوله بازگشت.
ابوالفتح را که در این هنگام جوانی ۲۱ ساله بود،
رکن الدوله به وزارت برگزید و بر جای پدر نشست.
ابوالفتح با اشراف دیلم رفت و آمد میکرد و میکوشید با خلعت و هدایا نظرشان را جلب کند و به بازی و شکار و مهمانی صحرا دعوتشان میکرد، البته ابن عمید با روش او مخالف بود.
در آخرین سفر ابن عمید که ابوالفتح پدر را همراهی میکرد، او که جوانی که سن و سال و شاداب بود، به مقتضای سن، اسباب امر و نهی او را به بدرفتاری کشاند و چیزهایی از او سر زد که باعث خشم پدر شد، تا آنجا که ابن عمید؛ پدر ابوالفتح هنگام مرگ گفت: چیزی جز فرزندم مرا نکشت و بر خاندان عمید از چیزی که آن را نابود کند نمیترسم مگر از این فرزندم.
در سال ۳۶۶ هـ. ق که مؤیدالدوله فرزند رکن الدوله به حکومت رسید ابوالفتح را از وزارت عزل نمود، وی در همین سال در سن ۲۹ سالگی در زیر شکنجه یکی از فرمانروایان جان سپرد.
و با مرگ او خاندان عمید برافتاد.
بیماری ابن عمید
ابن عمید در تمامی عمر خود مبتلای دو دشمن قوی داخلی قولنج و نِقرِس بود.
و به علت نقرس شدید قادر به سواری کردن نبود و به همین علت بر عماری (تخت روان) مینشست.
فصل غروب
در محرم سال ۳۵۹ هـ. ق رکن الدوله وزیر خود ابوالفضل بن العمید را با لشکری انبوه و مجهز به سوی سرزمین یکی از شورشیان کرد به نام حسنویه بن حسین فرستاد تا او را که ایجاد اختشاش نموده بود، سرکوب نماید. اما در بین راه بیماری ابن عمید (رفتارهای ناشایست فرزندش) شدت یافت. زمانی که به حمدان رسیدند (ظاهراً معرب همدان) شمع وجودش بی فروغ گشت و چشم از جهان فروبست.
با مرگ این عالِم در عالم فضل و دانش شکافی پدید آمد که چیزی آن را نپوشاند. عمر «ابن عمید» در هنگام مرگ کمی از ۶۰ سال بیشتر بود که ۲۴ سال از آن را به وزارت گذرانده بود.
در مورد سال وفات وی سال ۳۶۰ هـ. ق نیز مطرح کردهاند.
همچنین پارهای از نویسندگان، ری یا بغداد را به عنوان محل وفات ابن عمید نام بردهاند.
اما با توجه به مدارک قابل اعتمادتر به نظر میرسد که وفات وی در همدان واقع شده است.
آثار
آثار به جا مانده از ابن عمید را چنین گفتهاند: تاریخ، دیوان الرسائل والمذهب فی البلاغات
و کتاب الخلق والخلق (یا الخلق والمخلق) که هنوز در مسؤده و چرکنویس بوده که مرگش فرا رسید.
مواعظ
وی سخنان حکمت آمیز را مکرر در مجالس بر زبان میآورد که برخی از آنان به عنوان حسن ختام ذیلا آورده میشود:
• «دانش پژوهان فروتن علم و حکمت بیشترین بهرهها را از این دو میبرند، همان گونه که زمین پست بیشترین آب را مینوشد».
• «همانا خداوند به هر آفریدهای ضدش را افزود تا دلالت کند وحدت تنها از آن اوست».
• «بزرگواری خدا از حکمتش نمیکاهد و از این رو هر دعایی را اجابت نمیکند».
• «چگونه از دوستت که دارای طبایع چهارگانه است، توقع یک نوع رفتار را داری».
پایگاه سیره علماء،تاریخ بازیابی،۱۳۹۶/۱/۱۵ برگرفته از کتاب ستارگان حرم، جلد ،نویسنده: محمدمهدی حرزاده