مفسرین اصلی قرآن
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اگر مراد
علم ائمه (علیهمالسّلام) به همه
قرآن اعم از ظاهر، باطن، تنزیل و تاویل آن است، باید گفت این امری مسلم و مورد قبول است از آنجا که قرآن کریم، دارای ظاهر، باطن، تاویل و تنزیل است، علم به باطن و تاویل قرآن کریم در
اختیار معصومین (علیهمالسّلام) است و آن بزرگواران احاطه تام بر همه ابعاد قرآن دارند. به تعبیر دیگر پیوند میان قرآن و اهل بیت، پیوند میان
نور و بینایی است؛ گرچه نور
وحی در ذات خود روشن و روشنگر است، اما بهرهگیری از آن، نیاز به چشمانی بصیر و نافذ دارد و راهاندازان طریق دیانت به میزان
بصیرت و بینایی خویش از آن سود میجویند.
بیتردید قطعیترین کارکرد
سنت نسبت به
قرآن، که هیچ کس نمیتواند در آن
تردید کند، نقش توضیحی و تفسیری سنت نسبت به قرآن است؛ این
حقیقت را میتوان از خود قرآن استفاده کرد، آنجا که میفرماید: «و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم».
زیرا بر اساس آیه فوق، نقش
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شرح ما انزل الله برای مردم است و واقعیت امر نیز بر آن صحه میگذارد. اگر به مجامع رواییمان مراجعه کنیم، میبینیم قسمت اعظم روایات، شرح آیات وحی هستند؛ برخی به تفسیر معارف و مفاهیم اعتقادی و نظری و عملی پرداختهاند و مفاهیمی چون
عرش،
کرسی،
صفات الهی،
امانت الهی به
انسان،
عدل،
ظلم،
خیانت،
تبذیر و
اسراف،
تزکیه،
تقوا،
تکبر،
فسوق .... را شرح دادهاند و برخی دیگر به تبیین
حدود و گستره مفاهیم و معانی قرآن پرداختهاند.
قرآن کریم، بنابر مصالح چندی که شاید یکی از آنها تضمین جاودانگی و تداوم حیات معارف و قانونگذاریهای قرآنی است، به گونهای کلی و بدون طرح جزئیات به بیان مسائل پرداخته است، تا چون
آفتاب بر همه لحظات
تاریخ بتابد، این سبک، ناگزیر همراه با نوعی
اطلاق و کلیت و شمول است که میبایست به وسیله سنت، قیدها و خصوصیات ثابت و متغیر آن بیان شود.
پس نیازمندی قرآن به سنت در تبیین معارف آن، واقعیتی است که از خود قرآن برخاسته است و به همین لحاظ میتوان گفت همانگونه که
سنت در اصل اعتبار و
حجت بودن خود به قرآن متکی است قرآن نیز در تفهیم و القای معارف خود به سنت تکیه دارد و به آن محتاج است. جمله پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که فرمود: «انی تارک فیکم الثقلین لن یفترقا حتی یردا علی الحوض»، نیز همین
واقعیت نیازمندی دو سویه کتاب و سنت را که اهل بیت بیانگر آن هستند، تایید میکند.
کاوش در روایات تفسیری اهل بیت بیانگر آن است که اهتمام ایشان و تاکید آنان در زمینه
تفسیر معنوی قرآن بوده است و تفسیر لفظی قرآن در روایات تفسیری ایشان اندک است و این میتواند بدان جهت باشد که
تفسیر لفظی، کاری چندان پیچیده و دور از دسترس نبوده، بلکه لغتشناسان با اندکی بازکاوی و دقت میتوانستهاند به آن برسند، ولی این تفسیر معنوی قرآن است که نیاز به آگاهیهای ژرف دینی و آشنایی با روح
فرهنگ قرآنی دارد و این چیزی نیست که همواره از منابع دانش و تجربههای بشری،
ارتزاق کند، بلکه تفسیر معنوی کتاب الهی، ویژه کسانی است که در قرآن به عنوان «اولوالالباب»، «اهل الذکر»، «مطهرون» یاد شدهاند و اهل بیت کاملترین و بارزترین نمونههای این عناوین هستند؛ چه این که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در حدیث مشهور، متواتر
ثقلین، ایشان را از قرآن و قرآن را از ایشان جداییناپذیر معرفی کرده است و رهیابی امت به زلال
هدایت را بسته به جدا نشدن از قرآن و اهل بیت دانسته است.
صدرالدین محمد شیرازی (
ملاصدرا) در ارتباط با ژرفای مفهومی قرآن و دستهبندی انسانها نسبت به درک مفاهیم قرآنی مینویسد:
«... و تمام سخن این که: برای قرآن درجات و منازلی است، چنانکه برای
انسان مرتبهها و مقامهایی است، پایینترین مرتبههای قرآن، بسان پایینترین مرتبههای انسانی است و آن همان قرآن میان دو جلد است، همان گونه که پایینترین درجههای انسان،
پوست و بشره اوست، برای هر درجه از قرآن، حاملانی است که آن درجه را حفظ و
کتابت میکنند و مس نمیکنند (و در نمییابند) قرآن را در هر درجهای مگر پس از آن که پاکیزه و پیراسته از آلایش متناسب با همان درجه باشند. توده انسانها تنها به پوسته و خطها و معانی ظاهر قرآن ره مییابند... اما جان و مغز و راز قرآن را جز صاحبان خرد ناب در نمییابند و رسیدن به
روح قرآن از راه علوم آموختنی و فراگرفتنی میسر نیست که
علم لدنی و موهبتی میخواهد.»
تاکید و توجه ویژه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به عترت خویش، نه از سر نگهداشت خویشاوندی است، چه این که ساحَت آن گرامی از چنین گمانههایی به دور است و روابط نسبی، در
فرهنگ انبیاء نمیتواند، مایه برتری باشد، بلکه تعبیر عترت اهل بیت، تنها عنوان مشیر است و آنچه
فلسفه و علت اصلی این ارتباط را مینمایاند، تعبیر «لن تضلوا ابدا» است، یعنی آنچه اهلبیت (علیهمالسّلام) را همراه و نزدیک قرآن ساخته، شأن بیانگری و
تفسیر و تبیین آنان است تا بدان جا که دور ماندن از مکتب تفسیری آنان و بسنده کردن به
تفسیر لغوی و فهم ظاهری قرآن، مایه گمراهی است.
امام علی (علیهالسّلام) با توجه به همین واقعیت بود که در
واقعه نهروان به
ابن عباس سفارش کرد که وی در بحث و
استدلال با
خوراج نباید از طریق قرآن وارد شود، زیرا قرآن دارای وجوه گوناگون و در خور حمل بر معانی گوناگون است: «... لاتخاصهم بالقرآن، فان القرآن حمال ذو وجوه...»
در عرصه
تاویل و
تفسیر معنوی قرآن است که نااهلان، توجیهها و تاویلات ناروایی که از ساحت ملکوتی آن به دور است، به نام تفسیر مراد کلام الهی به خورد انسانها میدهند، همچون تفسیر «ایمان به غیب» به مبارزه مخفی و پنهانی و تفسیر
معاد و سرای دیگر و
بهشت به
عاقبت تکامل جوامع انسانی و پدید آمدن جامعه بیطبقه توحیدی و دیگر یاوهسراییها. بنابراین هرچند قرآن کریم، در آیات بسیاری، همگان را به،
تدبر و
تعقل،
دعوت کرده است: گاهی میفرماید: «یا ایها الناس» گاه میفرماید یا اهل الکتاب گاه میفرماید: «یا ایها الذین آمنوا» زمانی میفرماید: «یا اولی الابصار» و یا «اولی الالباب» ولی چون فهم معانی آیات قرآن مراتب دارد؛ مراتب پایین آن از عموم مردم دور نیست و مراتب بالای آن تنها محدود به «راسخون در علم» میشود.
فهم
قرآن کریم در
حد تفسیر (و نه تاویل) و فهم ظواهر الفاظ آن منحصر به
معصومان (علیهمالسّلام) نیست و نه تنها آنها آن را به خود منحصر نساختند، بلکه مردم را به آن تشویق و ترغیب کردند. خلاصه آنکه: استفاده از ظواهر الفاظ قرآن در حد تبیین کلیات دین با رعایت شرایط ویژه آن، بهره همگان است، چون رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) عهدهدار تبیین جزئیات و تفصیل کلیات
شریعت و معلم الهی قرآن کریم است و آن حضرت نیز به موجب
حدیث متواتر ثقلین همین سمتها را به جانشینان خود سپرده است، تبیین حدود و جزئیات معارف و احکام کلی قرآنی بر عهده معصومین (علیهمالسّلام) است و سخنان آنان عمومات قرآنی را تخصیص و مطلقات آن را تقیید میکند و بر همین اساس نیز استناد به قرآن برای معتقد شدن به «
اصول اعتقادی» و عمل کردن به «فروع عملی» بدون رجوع به
روایات بیارزش است و در
حقیقت ، سخن «مجموع ثقلین» سخن
اسلام است نه آنکه سخن «یکی از دو ثقل» به تنهایی باشد.
اندیشه قم، برگرفته از مقاله «مفسرین اصلی قرآن»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۴/۱۱/۲۰