منابع فقه سیاسی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
درباره (نقش
قرآن در
فقه) دیدگاه تحلیلی مشخصی ارائه نشده است، ولی از جمع بندی رویکردها، عملکردها و اظهارنظرهای اندیشه ورزان، خواه
فقها و یا
اصولیها، و یا جریانهایی که در طول تاریخ آمده و رفتهاند، میتوان به چهار سطح رفتاری - علمی در این زمینه دست یافت:
سطح اول:رویکرد افراطی به دخالت ندادن قرآن در استنباط:
این
فرضیه را که نباید در
استنباط به سراغ قرآن رفت،
اخباریان (و یا دست کم برخی از آنها) ابراز کرده اند و
عمل آنان نیز به تبع این فرضیه، بر عدم دخالت دادن قرآن در روندهای فقهی استوار یافت.
سطح دوم:رویکرد حداقلی و کم رنگ به استنباط از قرآن:
رویه رفقهی و عملکرد بسیاری از فقیهان غیر
اخباری، با دور نگه داشتن خویش از رجوع جدی به قرآن در استنباط درآمیخته است.
این رویکرد - که در چارچوب آن، قرآن نقشی توجه برانگیز و پراهمیت در فقه به خود نمیگیرد - تقریباً به صورتی بی رقیب، رویههای فقهی را متناسب با الزامات خود شکل داده است. به تعبیر دیگر، اگرچه فقیهان غیراخباری با صراحت نقش قرآن را در استنباط - همچون اخباریان - منتفی نمیدانند، و فراتر از اهمیت قرآن نیز سخن میرانند، ولی عملاً در روندهای جدی استنباطی کمتر به سراغ آن میروند.
به نظر میرسد که یکی از عوامل پایدار شدن فرضیه عدم دخالت قرآن در روندهای جدی فقهی، میراثی باشد که از عالمان اخباری به
اصولیان رسید.
سطح سوم:تمسک بی حد و مرز به قرآن در استنباط:
این فرضیه بیش از آنکه به دست فقیهانی زبده پرورانده شود، محصول روشهای ساده انگارانه و یا فرصت طلبانهای است که برخی از افراد از جمله
معاویه در به کارگیری قرآن به نفع مقاصد خود از آن بهره برداری میکردند. روش اینان اگرچه با نزدیک شدن به قرآن همراه بود، از منطقی مشروعیت آفرین و متکی به ابزارهای اعتمادبرانگیز فهم قرآن، مانند
سیرههای عرفی و عقلایی و برداشتهای عقلانی و عقلایی تهی بود. بهره گیری بی حساب این مجموعه از قرآن، بیش از آنکه نتیجه توجه به کتاب آسمانی باشد، محصول خودخواهی و علاقه مندی به سوءاستفاده از قرآن و بازگرداندن آیههای آن به وضعیتهای دلخواه است. برای نمونه اوج بهره گیری خودخواهانه معاویه از قرآن آنجا معلوم میشود که با تأکید بر سلطنت خود بر قاتلان
عثمان و بلند کردن بیرق
خون خواهی، به جای آنکه تعقیب این مسئله را در فضای یک تطبیق دقیق و واقعی به انجام رساند چچچچ به گردن کشی و شمشیر چرخاندن علیه خلیفه روی میآورد.
نمونه روشن دیگر بهره گیری جاهلانه و تهی از منطق عقلانی در فهم قرآن را میتوان در استدلالهای خوارج دید. آنها با تکرار آیه (ان الحکم الا اللّه)، مدعی بودند که حکومت به خدا تعلق دارد و
امام علی (علیهالسلام) نباید بر مسند حکومت بنشیند.
تفسیر خشک بی روح و از همه مهمتر غیرمنطقی و غیرعقلایی خوارج از این آیه، با یکی از مبانی مهم پذیرفته شده توسط خرد و عقل
بشر در
تعارض بود. از آنجا که آنها تنها به آیه استناد میکردند و چشمان خود را بر واقعیتهای عقلی بسته بودند، امکان اندیشه به این واقعیت را نمییافتند که بر فرض آیه بر عدم حکومت کردن غیرخدا دلالت کند چگونه جامعه بشری بدون حاکم به زندگی خویش ادامه دهد. امام علی (علیهالسلام) در مقابل این انگاره سراسر باطل
خوارج، نیاز به حکومت را یادآور میشود؛ نیازی که ریشه در برداشتهای عرفی و عقلایی دارد نه روایی یا قرآنی، و این نشان میدهد که در فهم آیههای قرآنی باید از ارتکازات بدیهی عقلایی و عقلی بهره گرفت.
کوتاه سخن آنکه تأکید بر برداشتهای خشک از قرآن که با منطق، عقل و شرایط شکل گیری در دامن اجتماع سنجیده نشود، هرچند که داعیه دخالت دادن
قرآن در فقه را بر دوش کشد و عملاً
سنگ قرآن محوری را به
سینه زند، تنها راهی که فراروی قرآن میگشاید، بیرون راندن آن از متن جامعه خواهد بود.
بنابراین منظور از (ان الحکم الا للّه) برخلاف نظر خوارج، (ان الامرة الا للّه) نیست. زیرا امارت (امیر بودن) از شئونی است که انسانها هرچند در سیطره
حکم الهی و متأثر از
قدرت بی کران آن، توانایی دست یابی به آن را دارند.
سطح چهارم:گسترش به کارگیری قرآن در فقه بر پایههای منطق و رویههای درست:
فرضیهای که سطح چهارم بهره برداری از قرآن بر آن استوار گشته است، گسترش به کارگیری قرآن در فقه را توصیه میکند. با این حال این گسترش بر پایههای منطق و رویههای درست و آسیب ناپذیر بنا شده است. استفادهای که از یک سو پای در قیودی مشخص دارد و بی مهابا قرآن را به بازیچه دست
امیال و خواستههای سیاست زدگان بدل نمیکند و از سوی دیگر در درون چارچوبهها و ساختارهای منطقی و عقلانی شکل میدهد و به ارایه دلایلی عاقلانه و برداشتهایی منطقی از قرآن مبادرت میورزد.
با توجه به مباحث بالا به نظر میرسد که با بهره گیری از ظرفیتهای قرآن، افقهای روشنی در امتداد چشم اندازهای فقه سیاسی شکل خواهد گرفت. ظرفیتها و قابلیتهای قرآن را باید نخستین نقطه اتکای فقه سیاسی برای ارایه پاسخهایی مهم و اساسی به وضعیتهای نوشونده و متغیر سیاسی از منظر فقه در دوران حاضر دانست.
هم سازی و هم خوانی قرآن با انتظارهایی که از فقه سیاسی میتوان داشت، بیشتر از هر منبع دیگری به چشم میآید. قرآن (و به ویژه بخشهای فقهی آن) برخلاف سنت، که بخش مهمی از آن ناظر به شرایط محیطی و دوران شکل گیری است، به هیچ روی پای در یک دوران ویژه ندارد و اصولاً شیوهای طراحی شده و منعطف است که به منظور ایجاد امکانات قابل بهره گیری برای آیندگان صورت گرفته است.
نکته قابل توجه در این زمینه، وجود شباهتهای بسیار میان شیوههای فقهی قرآن به عنوان یک منبع، و ماهیت
سیاست است؛ هردو ارتباط و نسبتی با پویایی کامل و انعطاف دارند. سیاست را باید از تحول پذیرترین حوزههای زندگی انسان به شمار آورد؛ تحولاتی که به جای وابستگی به قالبهای خارجی و ظاهری، بیش از هرچیز به روح و روان جاری در هر وضعیت یا تحول وابسته اند.
کنار هم نهادن دو مقوله (انعطاف پذیری قواعد قرآنی) و (ثبات ناپذیری پدیدههای سیاسی)، به
خلق این اندیشه کمک میکند که
قرآن را (هرچند به عنوان یک ایده اولی و یا یک طرح و پیش درآمد قابل پی گیری) به مثابه کارآمدترین، گسترده ترین و همخوان ترین منبع برای استنباط فقه سیاسی به شمار آوریم و نقش آن را در این شاخه مهم فقهی (که وضعیتهای ناپایدار و شکننده در سطح کلان جامعه را موضوع خود قرار داده است) مهمتر از دیگر منابع ارزیابی کنیم.
سپردن سخاوتمندانه صعود و نزولهای سیاست به ظرفیتهای لایه لایه پذیر قاعدههای قرآنی، و رجوع حداکثری در موضوعات موقعیت پذیر سیاسی به قابلیتهای فراموقعیتی اندیشههای این کتاب جاودانه، فضاهایی را خواهد گشود که مواجهه فقیه با سیاست را، پر از نگاهها، تأملها، ژرف اندیشیها و واقع نگریها خواهد ساخت.
برای مثال آیه (ولا ترکنوا الی الدین ظلموا)
حاوی جلوههای شاهکارانهای از کلان نگری و فراگیری است. دو واژه ظلم و رکون، به شکل گیری این قابلیت در آیه مورد نظر انجامیده اند؛ واژه ظلم به یک وضعیت مشخص و تاریخ دار محدود نمیشود. شناخت جلوههای ظلم در زمانها و مکانهای مختلف با بینش و مناسبات آن دوران یا مکان پیوند خورده است. آنچه ظلم را میسازد نه یک ساختار کلیشه دار، بلکه وضعیتی فکری و نرم افزاری است. واژه رکون نیز همچون ظلم در قالب ساختار یا سخت افزار مشخصی جای نمیگیرد. مروری هرچند گذرا بر وضعیت تغییرپذیر زندگی بشر کافی است تا به مواردی اشاره شود که اگرچه، ولی امروزه متأثر از مناسبات دنیای حاضر چنین
پیامی را در خود ندارند. آنچه این آیه در پی توضیح آن است، نه یک موقعیت مشخص یا تکرارناپذیر تاریخی، بلکه مفهومی کش دار و قابل ردیابی در رگ و پی هر
نسل و عصر بشری است. بنابراین آنچه عوض میشود مصادیق است نه قاعده.
اگرچه این آیه از کاراترین آیات قرآن در عرصه
فقه سیاسی است، کاربردهای
اقتصاد دستوری آن نیز قابل توجه و مطالعه است. به نظر میآید که ما از قرآن در فرایندهای جدی تر فقه بهره نبردهایم و اگرچه به صراحت و بدون واهمه از عملکردهای خود در عرصه فقه، قرآن را کتاب تشریع میخوانیم، ولی زندگی دانش خود را با قرآن چندان نیامیختهایم.
فقه سیاسی امام علی (علیهالسلام) به صورت گستردهای با قرآن درآمیخته است و در جای جای آن شیوه تمسک به آیههای قرآنی به چشم میخورد. بهره گیریهای امام علی (علیهالسلام) از قرآن در مواقع بسیاری با روشها، برداشتها و ذهن کمتر معطوف به قرآن ما، بیگانه مینماید.
در زیر دو دسته از مواردی را مرور میکنیم که میتوانند شاهدی بر مدعا باشند:
دسته اول:موارد دلالت کننده بر لزوم بهره گیری از قرآن به صورت عام:
در کلمات
امام علی (علیهالسلام) به مواردی برمی خوریم که به وضوح بر لزوم رجوع به قرآن و بهره گیری از آن به صورت عام (خواه سیاست و خواه غیرسیاست) دلالت دارند:
الف) حضرت قرآن را برهان هر کس که به آن تکلم کند به شمار میآورد:
و برهاناً لمن تکلم به، و شاهداً لمن خاصم به، وفلجاً لمن حاج به؛ قرآن برهان است برای کسی که به آن تکلم کند، و شاهد است برای کسی که به آن با دیگری بحث (تخاصم) نماید و پیروزی است برای کسی که به آن احتجاج ورزد.
پیداست که اگر فرض را بر این بنهیم که نمیتوان به قرآن مراجعه کرد و به آن استشهاد جست، این جمله امام (علیهالسلام) (
برهان بودن برای متکلم و… ) معنای خود را از دست میدهد.
ب) امام علی (علیهالسلام) امکان دهی به قرآن جهت رهبری را به عنوان خصلتی تکامل یافته به حساب میآورد:
قد أمکن الکتاب من زمامه فهو قائده وإمامه؛ به کتاب امکان میدهد که زمام رهبری او را به دست گیرد، پس
قرآن رهبر و امام اوست.
پیداست که زمام رهبری را به دست قرآن سپردن، متفرع بر داشتن ارتباط تنگاتنگ با قرآن و
درک و دریافت مستمر نسبت به مفاهیم و مضامین آن است.
دسته دوم:موارد دلالت کننده بر امکان تمسک به قرآن در زمینههای سیاسی:
این موارد در سخنان حضرت بسیارند و در اینجا به چند نمونه اشاره میکنیم:
الف) در موضعی امام (علیهالسلام) برای اثبات حقانیت خود ( خواه حقانیت سیاسی و خواه فراتر از آن) از آیه (واولی الارحام بعضهم اولی ببعض فی کتاب الله)
بهره میگیرد.
دورماندگی از قرآن تا آنجا دامنگیر فقه گشته است که این آیه در برداشتهای کمتر قرآن گرایانه ما، فراتر از مبحث ارث کارکرد فقهی نمییابد. حتی تصور امکان بهره برداری فقهی از این آیه به ظاهر مربوط به
ارث، در مسئلهای همچون اثبات حقانیت
امام علی (علیهالسلام) سخت به نظر میرسد.
ب) امام (علیهالسلام) در مقابل استدلالها و دلیل جوییهای معاویه از قرآن، اصل استدلال به قرآن را نادرست نمیدانست، بلکه شیوه غلط فقهی وی را جهت دستیابی به نتیجه گیری از آیات، مورد نکوهش قرار میداد. به تعبیر دیگر، وی از
معاویه نمیخواست که به قرآن استناد نکند، بلکه به او زنهار میداد که نتیجه گیریهایش از قرآن نادرست است. از جمله، نحوه پاسخ امام به معاویه است که با استناد به آیه (ومن قتل مظلوماً فقد جعلنا لولیه سلطاناً)،
در پی مشروعیت اثبات حرکت و حضور قدرت خواهانه خویش بود. این پاسخ، متضمن نفی اصل استدلال به قرآن نبود، بلکه متضمن نفی امکان تطبیق آیه بر حرکت او بود.
ج) امام (علیهالسلام) در جایی دیگر امام و
رهبر قرار ندادن قرآن را، مایه مذمت نسبت به مردمان زمان خود میداند:
… کأنهم أئمة الکتاب ولیس الکتاب إمامهم؛ فلم یبق عندهم منه إلا اسمه، ولا یعرفون إلا خطه وزبره؛ گویا آنان امامان کتاب هستند، و کتاب برای آنان امام نیست؛ پس نزد اینان از کتاب جز اسم آن باقی نمانده، و از آن جز
خط و
کتابت آن را نمیدانند.
جالب است که این مذمت را در پی اعتراض به آنان به جهت (رفتن به سمت تفرقه) ارائه میفرماید:
فاجتمع القوم علی الفرقة، وافترقوا عن الجماعة؛ کأنهم أئمة الکتاب ولیس الکتاب إمامهم….
رابطه (تفرقه و (عدم رجوع به قرآن) در این است که آنان از آن جهت تفرقه میورزیدند که از دعوت قرآن به وحدت، سرپیچی میکردند. این نشان میدهد که میتوان از قرآن، اندیشههای کلانی همچون اندیشه (وحدت) را
استنباط کرد؛ چون سرپیچی از اندیشه وحدت در مرحلهای متأخر از فهم و دریافت این اندیشه از قرآن انجام میگیرد.
به بیان دیگر، اندیشه وحدت یک اندیشه اجتماعی - سیاسی است، بنابراین نفس این هشدار (که چرا از قرآن درس وحدت فرانگرفته اید)، مستلزم امکان پذیر بودن (بلکه ضروری بودن) رجوع به قرآن جهت استنباط اندیشههای اجتماعی - سیاسی (از قبیل وحدت) است.
د) امام علی (علیهالسلام) در جایی دیگر، قرآن را چمنزار
عدالت معرفی میکند:
هو… ریاض العدل وغدرانه؛ قرآن چمنزارها و آبگیرهای عدالت است.
اگر بپذیریم که عدالت یکی از مفاهیم کلیدی جامعه و سیاست است، مرجع و خاستگاه بودن قرآن برای سیاست ثابت میگردد.
پاسخ به یک شبهه:
این مطلب که امام (علیهالسلام)
ابن عباس را از احتجاج نمودن به
قرآن (به دلیل (حمال ذو وجوه) بودن) در برابر
خوارج و دیدگاههای سیاسی - حکومتی آنان منع نمود، دلیلی بر به چالش کشاندن اندیشه امکان استفاده از قرآن در مسائل سیاسی نیست؛ زیرا مقصود امام (علیهالسلام) از این سخن (که قرآن حمال ذو وجوه است) نه اثبات ویژگی (غیرقابل استناد بودن) برای قرآن، بلکه اثبات بی فایدگی استدلال به آن در قبال خوارج بود؛ زیرا آنان با ذهنیتهای غیرعرفی و غیرعقلانی، ظرفیتهای معنایی و چندلایهای قرآن را به خدمت ارائه و اثبات آن ذهنیتها میگرفتند. دلیل بر این مطلب اینکه امام (علیهالسلام)همان گونه که معروف است، از برداشت خوارج از واژه (حکم) در آیه شریفه (ان الحکم الا للّه) (و تفسیرشان از آن به حکومت و در نتیجه اثبات انحصار حکومت به
خداوند)، چنین رمزگشایی میکند که آنان اصل عقلی ارتکازی (گریزناپذیری وجود حاکم بشری برای جامعه) را در تفسیر این آیه ملحوظ نمیداشتند.
برگرفته از مقاله منابع فقه سیاسی؛ قرآن - مجله فقه -دفتر تبلیغات اسلامی-شماره ۶۳.