میرزا حسین فقیه سبزواری
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
و بعد، چون جمعی از تاریخ نگاران قرن چهاردهم قمری درخواست نموده که مختصری از حالات خود نگارش نموده، اگرچه خود را قابل نمیدانم، لکن چون از تبریز و قم و نجف وسایر بلاد که مشغول نوشتن احوال علما هستند طلب نمودند، لذا چاره ندیدم جز اطاعت. لذا به نحو فهرست نوشته میشود.
المولد:
شهر سامرا سوم ماه رمضان هزار و سیصد و نه قمری و فعلا رجب ۱۳۷۹ که درسوم ماه رمضان فعلی هفتاد
سال تمام عمر حقیر است که خدا چه خواهد. و ما تدری نفس ماذا تکسب غدا.
بر حسب آنچه از بزرگان شنیدم، مرحوم شاه سلطان حسین، هنگامی که عازم زیارت مشهد میشود، در شاهزاده عبدالعظیم دو سید بزرگوار را که از سلسله سادات بلده طیبه (م: مدینه طیبه) بودند و از سلسله سادات آن بلده هستند، یکی به نام آقا میرزا محمد و دیگری به نام آقا میرزاعبدالحسین که آقامیرزا محمد واعظ بی نظیر و آقا میرزا (م: شاید میرزا عبدالحسین) عالم بی نظیر، با خود به سفر مشهد میآورد و در سبزوار که وارد میشود، اهالی سبزوار از سلطان استدعا میکنند که عالمی در این شهر نداریم. آقا میرزا عبدالحسین در سبزوار میماند که محل تدریس ایشان در محل، معروف بود و این بزرگوار جد والد مرحوم است و آقا میرزا محمد مشهد آمده و در مشهد اقامت مینماید و به مناسبتی، به قریه جاغرق که چهارفرسخی مشهد است منتقل و فعلا عده زیادی از اولاد آن مرحوم موجود هستند. و بر حسب آنچه معلوم مرحوم والد به سی و نه طبقه منتهی میشود به حسین اصغر فرزند حضرت سجاد (ع) و در کوه نیشابور معروف به جبل اردلان مدفون و فعلا مزار عموم آن اطراف و دارای موقوفاتی زیاد است.
مرحوم آیت الله آقا میرزاموسی که از قریه ایزی یک فرسخی سبزوار بوده، در سن دوازده سالگی به سبزوار آمده و مشغول تحصیل مقدمات گردیده که مولد او در سنه ۱۲۶۵بوده. تا دوازده سالگی در سبزوار مشغول تحصیل و بعد به مشهد مسافرت فرموده. و تا سنه۱۳۰۰ در مشهد بوده و در ۱۳۰۰ به سبزوار آمده و با والده ازدواج و در همان
سال مسافرت به نجف و بعد از زیارت دوره اعتاب مقدسه به سامرا منتقل و در خدمت مرحوم آیة الله حاجی میرزا (محمد حسن) شیرازی که از بزرگان علما و مرجع تقلید عموم مسلمین بوده، مشغول استفاده میشود تا سنه ۱۳۱۸ قمری. و بعد از آن به عنوان زیارت به نجف مشرف و تا سنه ۱۳۲۲ به نجف اقامت نموده و بعد از آن بر حسب خواهش اهالی سبزوار، به سبزوار وارد و تا شعبان ۱۳۳۶مشغول تدریس و اقامه جماعت و در ماه مسطور فوت نموده و در طرف دروازه نیشابور، طرف شرقی شمالی سبزوار مدفون و مزار مجللی، خود این جانب ساختمان نمودم که محل توجه عموم اهالی سبزوار است و شبهای جمعه جمع کثیری در آن محل حاضر میشوند برای طلب مغفرت.
الام:
علویه محترمه سکینه بیگم که از مقدسات علویات بود و در تمام حوادث با زوج خود همراهی داشته و آن سلسله سادات حسینی که آن مخدره هم منتهی به حسین اصغرمیشود بر حسب ورقهای که فعلا در نزد حقیر است.
مرحوم فقیه سبزواری دارای ۱۳ فرزند ذکور و اناث میباشند که از اولاد ذکور چهار نفر از روحانیون محترم و دانشمندان معاصر مشهد و سبزوار و قم میباشند و ما آنها را متذکر شده و بقیه را حواله بکتاب خاطرات مذکور مینمائیم.
اولین فرزند معظم له جناب حجة- الاسلام و المسلمین آقای حاج سید زین العابدین فقیه سبزواری است که اکنون در مشهد بجای ایشان اقامه جماعت نموده و در منزل وی را بازداشته است.
وی در شب هشتم ماه شعبان ۱۳۳۲ قمری در سبزوار متولد شده و تا ششسالگی در آنجا پرورش یافته و در
سال ۱۳۳۸ ق در خدمت والدش مشرف بنجف اشرف گردید، و مقدمات و ادبیات فارسی و عربی را فراگرفته و در ذیحجه ۱۳۴۷ ق با پدرش عازم ایران گردیده و مدت سه ماه در سبزوار توقف و سپس در ملازمت آن مرحوم بمشهد آمده و بعد از اکمال مقدمات و سطوح در خدمت علماء بزرگ مشهد مانند والد ماجدش و مرحوم حجة الاسلام میرزا مهدی شهید و مرحوم الهی و دیگران استفاده نموده و بعد از رحلت و فقدان مرحوم والد بزرگوارش در مسجد جامع گوهرشاد بجای پدر بتدریس خارج فقه و اصول و اقامه جماعت اشتغال دارند.
نگارنده گوید چنانکه در کتاب خاطرات زندگانی آن مرحوم مذکور است آقای حاج سید زین العابدین شخصی لایق و واجد اخلاق و روش مرحوم پدر میباشند و همچون آن مرحوم در مواقع فراغت در منزل پدرش برای رفع حوائج مراجعین جلوس نموده و آماده خدمت میباشند و درب منزل پدر را مانند زمان آن مرحوم بروی درماندگان و بیچارگان و مستمندان باز گذارده و هدف آن مرحوم را دنبال مینمایند.
دومین فرزند روحانی آن مرحوم حجة الاسلام و المسلمین آقای حاج سید محمد باقر فقیه سبزواری میباشند که از علماء معاصر سبزوار و در اول ماه شعبان ۱۳۳۴ ق در سبزوار متولد و در خدمت والد خود بنجف مشرف و در آنجا قرآن و دروس فارسی را مقداری خوانده و با آن مرحوم مراجعت بسبزوار نموده و مقدمات و ادبیات عربی را از اساتید بزرگ مثل مرحوم محقق نوقانی و ادیب نیشابوری و ادیب بجنوردی فراگرفته و سطح فقه و اصول را از محضر مرحوم حجة الاسلام آقای حاج شیخ محمد نهاوندی و آقای حاج شیخ محمد قوچانی و آقای حاج میرزا احمد مدرس یزدی فراگرفته و فلسفه و کلام را از مرحوم سید الحکماء آقای میرزا ابو القاسم الهی و آقای شیخ سیف اللّه ایسی و خارج را از محضر حجة الاسلام و المسلمین مرحوم آیة اللّه آقای حاج میرزا علی اکبر نوقانی و مرحوم آیة اللّه العظمی فقیه سبزواری والد بزرگوار خود فراگرفته. و در
سال ۱۳۱۷ شمسی بدریافت تدریس علوم معقول و منقول از وزارت معارف نائل گردیده و فعلا در شهرستان سبزوار موطن اصلی خود اشتغال باقامه جماعت در شبستان جدید البناء مرحوم والدشان در مسجد جامع و تدریس فقه و اصول در مدرسه مرحوم حاج ملاهادی و مدرسه محمدیه دارند و رهبری مسلمین و انجام امور
شرعی اهالی سبزوار و مؤمنین آن سامان را عهده دارند و مورد توجه و اعتماد عموم طبقات و قاطبه سبزوار میباشند.
حجة الاسلام و المسلمین آقا سید محمد جواد سومین فرزند آیة اللّه فقیه سبزواری از فضلاء و علماء معاصر مشهد میباشند.
وی در بیست و هفتم ۱۳۴۹ ق در شهر مقدس مشهد متولد و پس از دوران طفولیت و کودکی دوره تحصیلات ابتدائی را در مدرسه مبارکه محمدیه سعادت تکمیل و سپس ادبیات را نزد آقای ادیب نیشابوری و سایرین کسب نموده و سطح فقه را از محضر حجة الاسلام و المسلمین آقای حاج میرزا احمد مدرس یزدی رحمه اللّه فرا گرفته و رسائل و مکاسب و دوره کفایه را نزد مرحوم آیة اللّه حاج شیخهاشم قزوینی خوانده و حکمت و فلسفه را نزد مرحوم حجة الاسلام آقای حاج شیخ محمد رضا کلباسی تکمیل نموده و دوره خارج فقه و اصول را نزد والدشان باتمام رسانیده تا بدریافت اجازه اجتهاد از معظمله نائل گردیده و بتدریس فقه و اصول و اقامه جماعت در ظهرها در سالن باغ رضوان در کنار مزار والدشان و شبها در مسجد حاج حکیم خیابان طبرسی اقامه جماعت دارند و فعلا از مدرسین ممتاز مشهد میباشند و بتدریس کفایه و مکاسب اشتغال دارند.
جناب حجة الاسلام آقای حاج سید محمد صادق فقیه سبزواری چهارمین فرزند روحانی مرحوم آیة اللّه فقیه مذکور میباشند.
وی در سوم ماه رجب
سال ۱۳۴۹ ق در مشهد مقدس متولد و پس از گذشت دوران کودکی و تحصیلات ابتدائی و خواندن دوره مقدمات و ادبیات از آقای ادیب نیشابوری و مرحوم حجة الاسلام حاج میرزا احمد مدرس بحوزه علمیه قم عزیمت نموده و از محاضر آیات عظام و مراجع بزرگ چون آیة اللّه العظمی گلپایگانی و آیة اللّه شریعتمداری و آیة اللّه العظمی مرعشی نجفی مد ظله استفاده نموده و مینمایند.
نگارنده گوید مترجم محترم از فضلاء خراسانی مقیم حوزه علمیه و دارای مقام تقوا و متانت و مورد علاقه زعماء حوزه میباشند در خاطرم هست که وقتی مرحوم والدشان در مشهد رحلت نمودند آیة اللّه طباطبائی قمی تلگراف تسلیت بحضرت آیة اللّه العظمی مرعشی نجفی زده و ایشان بوسیله حقیر آقای حاج سید محمد صادق فقیه مذکور را خواسته و با مقدماتی خبر وحشت اثر را داده و تسلیت گفتند و همان شب در مسجد امام قم مجلس باشکوهی گذاردند که عموم آیات و علماء و محصلین و طبقات مختلف اصناف شرکت کردند.
الاسفار:
در سنه ۱۳۱۸ به اتفاق والد به سبزوار آمده و مشغول تحصیل مقدمات گردیده و در سنه ۱۳۲۸ مسافرت به مشهد جهت تحصیل سطوح و در سنه ۱۳۳۱ به سبزوار آمدم. درهمان
سال مشهد مشرف و مشغول تدریس و اقامه جماعت گردیده در سنه ۱۳۵۳ مکه و مدینه مشرف و مراجعت به مشهد و ایضا در
سال ۱۳۶۶ دو مرتبه مکه مشرف شدم.
الاساطین: (م: اساتید)
هنگام تحصیل مقدمات نزد اساطین مختلفه بوده و هنگام تحصیل ادبیات نزد ادیب نیشابوری که از اساطین ادب بود، و فقه نزد مرحوم آقا میرزا محمد باقر مدرس رضوی و هنگام تحصیل فقه و اصول در سبزوار در وقت مراجعت از مشهد نزد والد ارجمند و آیة الله آقا حاجی میرزا حسین که از بزرگان تلامذه مرحوم حاجی میرزا حسن شیرازی بود و آیة الله حاجی میرزا اسماعیل مجتهد و مرحوم آیة الله والد ماجد و منظومه حاجی ملاهادی سبزواری نزد مرحوم افتخار (م: از مرحوم سبزواری در باره اش پرسیدم. چیزی نفرمودند) که از تلامذه بزرگ مرحوم حاجی ملاهادی سبزواری بود، درطب اول طبیب بود، و هنگام اقامه در نجف فقه و اصول نزد مرحوم آیة الله آقا میرزا حسین نائنی و مرحوم آیة الله آقا سید ابوالحسن اصفهانی و مرحوم آیة الله آقا ضیاء عراقی که تمامی آنها اجازه اجتهاد داده که صورت آنها درج خواهد شد. (معلم: در این مرقومه صورت آنها به نظر نرسید).
العلماءالذین ادرکتهم و تلمذت عندهم او کانوا مصاحبین معی فی الابحاث:
در سامرای مرحوم حاجی میرزا حسن شیرازی که هنگام طفولیت ملاقات شده (متوفای شب ۲۴ شعبان ۱۳۱۲) و مرحوم آیة الله آقا میرزا محمد تقی شیرازی و در نجف مرحوم آیة الله آخوند ملامحمد کاظم خراسانی و مرحوم آقا سید کاظم یزدی و مرحوم آیة الله مرحوم آقا شیخ حسن مامقانی صاحب حاشیه مکاسب شیخ و مرحوم آیة الله شربیانی و مرحوم آیة الله آقا سید محمد بحرالعلوم و مرحوم آیة الله شیخ محمد طه نجف و مرحوم آیة الله آقا رفیش عرب (به صیغه تصغیر بخوانید) و مرحوم حاجی میرزا حسین نوری و مرحوم آیة الله آقا میرزا حسین نائینی و مرحوم شعبان آیة الله آقا سید ابوالحسن اصفهانی و مرحوم آیة الله آقا ضیاء عراقی و مرحوم آیة الله آقا شیخ عبدالله مامقانی فرزند آقا شیخ حسن مامقانی صاحب کتب متعدده من جمله رجال بزرگی تصنیف نموده و مرحوم آیة الله آقا سید ابوتراب خوانساری و مرحوم آیة الله حاجی آقا رضا همدانی صاحب شرح شرائع و آیة الله شیخ علی گنابادی و مرحوم آیة الله آقا شیخ علی قوچانی و سایرین ازعلما که بیان حالات و نصانیف آنها و تاریخ وفات آنها رساله جداگانه لازم است و علمای معاصرین آقای حاجی میرزا حسین، آقای حاجی میرزا حسن، آقای حاجی میرزا اسماعیل آقای افتخار طبیب، آقای آخوند ملا محمد ابراهیم و معاصرین مشهدی حاجی سید عباس شاهرودی، آقا شیخ حسن ترک، حاجی شیخ حسن پائین خیابانی، آقای حاجی سید رضا قوچانی، آقای حاجی رمضانعلی قوچانی، مرحوم حاجی شیخ علی اکبر نهاوندی صاحب تصانیف کثیره، آقا شیخ محمد نهاوندی صاحب تفسیر قرآن، آقا شیخ حسن کاشی، و مرحوم حاجی میرزا محمد فرزند مرحوم آخوند ملا محمد کاظم خراسانی و مرحوم حاجی فاضل و مرحوم آقا میرزا محمد باقر مدرس رضوی و مرحوم حاجی میرزا حبیب الله و آقای حاجی میرزا احمد خراسانی، آقا میرزا آقای اصطهباناتی، آقا شیخ محمد باقر اصطهباناتی، آقا میرزا ابراهیم شیرازی، آقا شیخ ابراهیم مازندرانی، آقا میرزا محسن تبریزی که در ماه مبارک رمضان ۱۳۱۶ در حمام وفات نمود.
آقا شیخ حسین یزدی قاضی القضاة) در سامرا، آقا میرزا سید حسین قمی، آقا شیخ حسن کاظمینی، آقا شیخ محسن تبریزی، آقا شیخ کاظم شیرازی، آقا شیخ محمد باقر اصطهباناتی، آقا میرزا ابراهیم شیرازی، آقا سید حسین یزدی قاضی القضاة طهران، آقا شیخ حسین بروجردی، آقا صدر اصفهانی، آقا سید حسن صدر که ازبزرگان علم رجال بود، آقا میرزا محمد تهرانی، آقا شیخ آقا بزرگ طهرانی صاحب تاریخعلماء، آقا میرزا علی آقا فرزند آیة الله آقا میرزا حسن شیرازی الی غیر ذلک من العلماء والفضلاء و المجتهدین. (یک صفحه نیم ورقی بیاض).
الاصحاب البحث که با آنها مباحثه دروس مینمودم:
حجج اسلام آقا شیخ محمد علی کاظمینی صاحب تقریرات مرحوم آقا میرزا حسین نائینی. آقا شیخ موسی خوانساری صاحب حاشیه مکاسب. آقا سید محمود شاهرودی که فعلا مرجع تقلید هستند. حجة الاسلام آقا سیدعلی قائنی و آقا سید محمد کرمانشاهی و آقا شیخ علی محمد بروجردی و بقیه فضلاء (چند سطری بیاض).
الحوادث الواقعة فی زماننا:
۱ ـ آمدن ملخ در سامراء ۱۳۱۶. ۲ ـ فوت میرزای شیرازی۳ ـ قتل ناصرالدین شاه ۴ ـ انقلاب مشروطیت ۱۳۲۴ ۵ ـ بروز وباء ۱۳۲۲. ۶ ـ توپ بستن مجلس روسیه. ۷ ـ جنگ ژاپن با روس. ۸ ـ
شروع جنگ بین المللی. ۹ ـ حمله روسها به طرف رشت به توسط میرزا کوچک خان جنگلی. ۱۰ ـ اتحاد شکل. ۱۱ ـ حادثه تغییر دادن قبر مطهر.
تغییر دادن قبر مطهر
در صفحه ۱۳ رساله (آقای سبزواری) فرماید: به واسطه کهنه شدن صندوق مطهر روی قبر مطهر که در زمان تولیت اسدی، ضریح مقدس را برداشته و میان حرم مطهر در حدود یک متر خاک دست رسبود که برداشته شد و چند صورت قبر از خوانین ازبک پیدا شد و پس از برداشتن خاک، تمام میان حرم مطهر را شفته و بتون آرمه نمودند و متصدی آقای حاجی ملاهاشم صحاب «منتخب التواریخ» و آقای حاجی آقا حسین قمی و آقای حاجی میرزا احمد کفائی بود و اتفاقا روی قبر مطهر که خاک برداری شد روی قبر مطهر قبر گچی درآمد که هفت مرتبه گچ شده بود، آن را برداشته سردابی ظاهر شد که معلوم شد قبر مطهر ثامن الائمه و قبرهارون میانسرداب است. دیگر تصرفی نکردند غیر آن که روی قبر مطهر را چند میل آهن گذاشته و با بتون آرمه محکم نموده و سنگ مرمر که حجار باشی ساخته بود روی قبر گذاشته و ضریح را گذاشته و این در سنه ۱۳۵۲ قمری بود.
و ایضا در سنه ۱۳۷۹ ماه شعبان تحت نظر عدهای از علما که یکی خود حقیر بود، تعمیرقبر مطهر شد.
در ص۱۵ از جمله حوادث اتصال راه آهن طهران به مشهد در فروردین ۱۳۳۷ شمسی.
از جمله حوادث زلزله عظیمی که در سنه ۱۳۱۱ قمری در قوچان رخ داد و دنباله آن زلزله۱۳۱۲ بود.
در یک ورق به آخر مانده میفرماید:
المصنفات:
تقیرات اصول مرحوم آیة الله میرزا حسین نائینی یک دوره اصول که به طبع نرسیده و مقدار زیادی از فقه و رساله قضاء فوائت از تقریرات آیة الله سید ابوالحسناصفهانی غیر مطبوع و رسالهای در مناسک حج مطبوع و رساله هدایةالانام که رساله عملیهاست.
الحوادث الواقعة من اول زمان عمری الی هذه السنة ۱۳۷۷.
در ص۱۶ علمائی را که ملاقات کرده غیر از سابق: میرزای آشتیانی، آقای
شریعت، سیدمحمد فیروزآبادی، شیخ مهدی مازندرانی، در مشهد غیر از سابق، حاج سید عباس شاهرودی فاضل، ملاعباسعلی، شیخ مرتضی آشتیانی، شیخ حسن کاشی، آقا بزرگ حکمی.
قضیه اتحاد شکل و قیام گوهرشاد
در ص۸ س ۵ فرماید: حادثه دیگر اتحاد شکل بود که در فروردین ۱۳۴۸ (قمری) حکم ازطرف رضا شاه شد بر این که باید تمامی اهل ایران متحد الشکل باشند. به این معنی که کت وشلوار داشته باشند و عمامه به کلی نباشد مگر عدهای که از شهربانی جواز داشته باشند و جواز هم داده نمیشود مگر به کسانی که مجتهد باشند. و انقلابی عظیم رخ داد و بالاخره مردم متحد الشکل شدند که هر کس عمامه داشت بدون جواز یا قبا و عبا داشت، آجان او را جلب به شهربانی میکرد و عمامه او را بر میداشت و قبای او را قیچی میکرد.
مدتی بدین منوال بود تا در سنه ۱۳۵۲ قمری حکم شد که باید کلاه بین المللی پوشیده شود که عبارت از کلاه دوره بود و مردم همگی اطاعت کرده و پوشیدند، مگر مشهد که قیام کرده و مخالفت. و خلاصه قضیه آن که، عدهای با هم شرکت کردند و معلوم نشد که محرک آنها کیست و بهلول فرزند آقا شیخ نظام گنابادی که در سبزوار ساکن بود و حقیر نزد او مقداری مطوّل خواندهام و آن بهلول شخص فوق العاده بود و در سن بیست و پنج سالگی یا بیشتر و یک سر در حرکت بود، گاهی مکه بود که در سنه ۱۳۵۳ که حقیر مکه مشرف شدم، او را در منی دیدم و شبها منبر میرفت و حافظه عجیبی داشت و منبر عوامی عجیبی داشت که هر شهری که میرفت مردم اقبال زیادی به او داشتند و همان
سال مکه با هم در یک ماشین بودیم، لکن چون او را شخص فوق العاده میدانستم، همیشه در پرهیز بودم و چندان نزدیک خود نمیگذاشتم بیاید. تا آن که آمد سبزوار و یک شب نزد والد و والده خود بود.
پس از آن به مشهد آمده و به طرف تربت حیدریه رفت و به فاصله چند روزی او را به مشهد آورده و به منبر بالا بردند و تحریک آنها نمود که ایها الناس میخواهند حجاب را اززنها بگیرند. خورده خورده، هیجانی در مردم پیدا شد و کم کم مبلغین مشهد مثل حاجی شیخ مهدی و حاجی محقق و حاجی شیخ مرتضی عبد گاهی و بقیه مبلغین منبر رفته و تهییج مردم کرده تا بالاخره روز جمعه قشون اطراف صحن را گرفته و در دم بست پایین خیابان، قشون جلوگیری از مردم نموده و مردم مخالفت کرده و دو نفر از مردم کشته شده و این قضیه بیشترباعت تهییج مردم شد تا آن که به کلی دکاکین تعطیل و ادارات بسته و ازدحام زیادی در مسجد جامع شد.
حقیر و مرحوم آیة الله آقا حاجی شیخ علی اکبر نهاوندی چون میدانستیم که قضیه عادی نیست، لذا گاهی در منزلی از منازل دوستان پنهان بودیم، لکن چون عموم علما در مسجد بودند مثل حاجی مرتضی آشتیانی، آقا شیخ حسن پایین خیابانی، آقا سید یونس اردبیلی و تمامی ائمه جماعت قریب سی نفر جمع شده بودند، لذا ناچار با یکدیگر رفتیم به مسجد. لکن آثار عذاب هویدا بود.
غبار فلک را گرفته و هوا قرمز شده و مردم همه مضطرب ولا ینقطع از دهات و اطراف جمعیت با چوب و چماق به طرف شهر آمده و شهرت دادند که علما حکم جهاد دادند تا آن که در مسجد دیگر جای پا نبود. حقیر با آقای نهاوندی که به مسجد وارد شدیم، ملاحظه کردیم که علما همگی در ایوان مقصوره جمع و بهلول هم منبررفته و مردم را تشویق میکند که بروند به طرف لشکر و لشکر را متصرف شوند و لشکر هم عازم شده که اگر مردم حمله به طرف آنها بکنند توپ و مسلسل بسته و همگی را بکشند.
حقیر جون این وضع را دیدم، به آقای نهاوندی گفتم که اوضاع خیلی بد شده، یا خود شما به منبر بروید و مردم را امر به سکوت کنید و یا حقیر میروم. فرمودند: قلب من ضعیف است و نمیتوانم. گفتم شما استخاره کنید، چنانچه خوب باشد حقیر منبر میروم. استخاره کردند بسیار خوب بود، لذا حقیر حرکت کردم و رفتم و بهلول را از منبر به پله دوم قرار دادم و مردم همین که دیدند من به منبر رفتم، هجوم به طرف منبر نمودند و حقیر با صدای رسا امر به سکوت کردم. مردم همگی ساکت شدند کان علی رؤوسهم الطیر.
بعد از آن ابلاغ کردم به عموم آنها که ایهاالناس! این هیاهو نتیجه ندارد. اگر بنا دارید کار پیش برود، خوب است به خود اعلی حضرت رضا شاه تلگراف کنید. البته شاه شما مسلمان است و تقاضای شما را قبول خواهد کرد. از این قبیل مواعظ زیاد نمودم.
مثل این که پسند عقلا شد و قبول عموم قرار گرفت. پس از آن از منبر پایین آمدم و حضور علما که مجتمع بودند آمدم و عرض کردم، دیگر نشستن شما در این مکان صلاح نیست، خوب است برویم به کشیک خانه مسجد و فکر چارهای کنیم که این هیاهو نتیجهخوبی ندارد.
قبول کردند و مجتمعا به کشیک خانه مسجد رفتیم و نتیجه گفتگوها بالاخره براین قرار گرفت که تلگرافی توسط آیة الله آقای حاجی شیخ عبدالکریم حائری که در آن ایام فی الجمله مرجعیت داشت بکنند که ایشان به اعلی حضرت تلگراف کنند که او صرف نظر ازپوشیدن کلاه دورهدار بنماید. حقیر با این تلگراف مخالف بودم و در آن تلگراف تهدید سختی نسبت به اعلی حضرت شده بود. آنچه اصرار کردم برای تغییر تلگراف اثری نکرد و تمامی علما تلگراف را امضا نمودند و این تلگراف که مخابره شد، آتش غیظ اعلی حضرت افروخته شد و تلگرافی از شخص او صادر شد که یا متفرق شوید یا آن که با گلوله متفرق خواهم کرد.
آقای حاجی میرزا احمد کفائی در لشکر بود و مسجد نیامده بود. از لشکر به حقیر تلفن کرد که قضیه وخیم شده و محتمل است که به ضرب گلوله مردم را متفرق کنند. هر چارهای دارید بکنید و مردم را متفرق کنید.
لکن به قدری آتش غیظ مردم مشتعل شده بود که کسی قدرت نداشت که اسم این معنا را ببرد. به همین نحو بود و نهاری مختصر حاضر شد و عموما خوردند. غروب شد. علما یکان یکان فرار کردند، چند نفری باقی ماند. یک ساعت از شب گذشته ثانیا آقای حاجی میرزا احمد به حقیر تلفن کرد که هر نحو هست مردم را متفرق کنید که حکم شدید صادر شده که به هر نحو هست مردم را متفرق کنند و قشون هم با مسلسل دورتا دور مسجد را محاصره کردند.
در این اثنا جمعی دور حقیر را گرفتند که باید منبر بروی و مردم را امر کنی که متفرق نشوند. حقیر ملاحظه کردم که اگر منبر نروم خطر قتل دارم. در این گفتگو بودم، یک وقت ملاحظه کردم که حقیر را روی دوش گرفته و به طرف ایوان مقصوره میبرند، خواهی نخواهی منبر رفتم و بین محذورین گرفتار شدم.
بالاخره بالای منبر گفتم که من آلان تب دارم و حال حرف زندن ندارم. فقط میتوانم که ختم امن یجیب المضطر را بخوانم. ختمی گرفتم و روضه علی اصغر خواندم و از منبر پایین آمدم. لکن مخفی نباشد که در اثنای آن که مرا به طرف منبر میبردند، یک نفر ناشناس بال قبای مرا کشید و گفت: به مردم بگو اگر میخواهید آسوده شوید پناهنده به قنصول خانه روس شوید و من گوش به حرف او ندادم.
به هر تقدیر کوشش کردم در تفرقه مردم. و شاید نه قسمت از ده قسمت را متفرق کردم. و علمایی که باقی مانده بودند به دارالتولیه فرستادم که از جمله آقا شیخ مرتضی آشتیانی، حاجی شیخ علی اکبر نهاوندی، آقای ملایری، و چند نفر دیگر از علما. وقتی که تمامی را فرستادم، مسجد مقداری خلوت شده، عدهای بربری و زوار در مسجد باقی ماند و آن چه شهری باقی بود به خانه خود رفتند. لکن باقی باز هم بودند تا در آخر خودم رفتم به دارالتولیه.
به مجرد ورود حقیر، اسدی نیابت تولیت وارد اتاق شد و آمد روی زمین نشست و دست خود را به دامن حقیر زد که دستم به دامن تو. تو امروز شنیدم منبر رفتی و مردم را امر بهآرامش کردی. حال هم چارهای بکن که آستانه در خطر است و تمام زحمات من هدرمیشود. و همان قضیه توپ بندی روسها پیش خواهد آمد.
حقیر گفتم: آنچه از دست من برآید حاضرم و جان فدائی خواهم کرد و آستانه محفوظ بماند ولو حقیر از بین بروم. بنای مشورت شد. رای بر این قرار گرفت که دو نفر نزد استاندار بروند و از او کسب تکلیف بنمایند. قرار به استخاره شد. نهاوندی استخاره کرد، آیت آمد: ان الملوک اذا دخلوا قریة افسدوها و جعلوا اعزة اهلها اذلة.
رای بر این قرار گرفت که حقیر با آقای حاجی شیخ مرتضی آشتیانی برویم نزد استاندار که در آن وقت پاکروان بود. درشکه حاضر شد و به اتفاق رفتیم، وارد استانداری شدیم. پاکروان اتاق بالا بود و آن هنگام تقریبا ساعت شش از شب بود. آقای آشتیانی بدون هیچ گونه توجهی از پلهها بالا رفت. اتفاق پاکروان با همسر خود در حجره نشسته بودند. یک مرتبه آقای آشتیانی پرده بلند کرده، همسر پاکروان از مملکت ایتالیا بود، وحشت میکند و فریاد میزند. آقای آشتیانی برگشت که به محلی که حقیر بودم با من. پاکروان زیاده عضب آلوده میشود و به تعجیل آمد حجره پایین. گفت: شما این نصف شب آمدهاید چه کار دارید؟ آقایآشتیانی فرمودند:
سه مطلب داریم:
اول: آن که دستور بدهید دسته سینه زن بیایند به بازار وصحن.
دوم: آن دستور بدهید که مردم لباس فرنگی نپوشند و کلاه دوره دار لباس کفر است.
سوم: آن که حجاب از سر زنها برداشته نشود.
پاکروان با کمال تعرض گفت: مساله سینه زدن خودتان با آقای حاجی آقا حسین قمی تقاضا کردید که در صحن سینه بزنند و حال هم بروند در ایام عاشورا در صحن سینه بزنند. واما کلاه دوره دار جهت حفظ از آفتاب ضرری ندارد. شما که کلاه پهلوی را قبول و دوره جلو را قبول کردید، خوب (است) که دوره عقب را هم قبول کنید و این اجتماع را شما آوردید متفرق کنید. و اما مساله حجاب، اگر یک کلمه از پهلوی، شما مدرکی آوردید که حکم رفع حجاب نموده هرچه بخواهید به شما داده خواهد شد.
حقیر ملاحظه کردم که آقای آشتیانی مثل این که مطلب را گم کرده، رو به پاکروان کردم و گفتم: دو عرض دارم. گفت: شما کیستید؟ گفتم: من آقای سبزواری. گفت: بسیار خوب، شنیدهام شما به منبر رفتید و مردم را امر به آرامش کردید. گفتم: بلی. گفت: بگو. گفتم: غرضاز آمدن بنده و حضرت آشتیانی از این است که این مردم اجتماعی کردهاند، با حق یا باطل. باید به هر نحو هست آنها را قانع کرد تا متفرق شوند. جواب گفت: شما که اینها را جمع کردید متفرق کنید. جواب دادم که ما جمع نکردیم. گفت: شما برای چه مسجد آمدید؟ جواب دادم برای اصلاح و شاید بتوانم نحوی کنم که خون ریزی نشود. گفت: بکنید. جواب دادم راه فکر ما مسدود است. شما استاندار هستید. گفت: فکری ندارم. من گفتم: یک راه داریم و آن، این است که صورت تلگرافی جعلی دروغ الان به من بدهید که بروم مسجد و مردم را متفرق کنم. جواب داد: چه تلگراف باشد؟ گفتم: تلگراف آن که اعلی حضرت عفو کرده و شما مردم متفرق شوید. جواب داد که بد رایی نیست.
اتفاق اسدی آمده بود و در حجره فوقانی با طهران به توسط بی سیم لشکر مشغول مذاکره بود. پاکروان رفت حجره فوقانی نزد اسدی. فاصله نشد برگشت و گفت کار از دست من واسدی خارج شده و خود اعلی حضرت با لشکر مخابره میکند که دستور داده که به هر نحو هست مردم را متفرقه کنید و سه دقیقه دیگر وقت نداریم و پاکروان به اسدی گفته بود که فلانی رای خوبی داد و به هر تقدیر شد سه دقیقه گذشت که صدای مسلسل بلند شد و فریاد مردم به یا علی یا علی بلند شد به نحوی که صدا به مسجد کاملا میرسید.
قریب نیم ساعت طول کشید و صدا آرام شد و خورده خورده صبح طلوع کرد.
برگشتیم به دارالتولیه و از آنجا متفرق شدیم و دو روز بود که به کلی صحن و مسجد و حرم بسته بود و معلوم نشد که چند نفرکشته شده و مردم متفرق شدند و دستور آمد که مسجد و صحن و حرم باز شود و سرتا سرشهر امن شد و قضیه کلاه هم بعد از چندی روزی عملی شد و بعد از چند روز شش نفر ازعلما را به طهران تحت الحفظ بردند: حاجی سیدهاشم نجف آبادی، حاجی شیخ حبیب ملکی، آقا سید زین العابدین سیستانی، شیخ آقا بزرگ شاهرودی حاجی شیخهاشم قزوینی و مدتی زندان قجر زندانی بودند و بعد مرخص شدند و آقا میرزا یونس اردبیلی در نوقان مخفی بود او را هم گرفتند و طهران بردند و مدتی در زندان بود. و بعد از بازرسیهای زیاد اسدی نیابت تولیت محکوم به اعدام شد در شب ۲۶ ماه مبارک رمضان ۱۳۵۴ بعد از طلوع فجر. این خلاصه حادثه مسجد.
انتهی ما فی الرسالة المذکورة
۲۵ ذی القعدة ۱۳۸۰ در مشهد مقدس تحریر شد. معلم
منبع:
کتاب مجموعه " میراث اسلامی ایران "، جلد هفتم، صفحه ۷۱، به کوشش رسول جعفریان، انتشارات کتابخانه مرحوم آیة الله العظمی سید شهاب الدین مرعشی نجفی، قم
از علمای مبرّز و معروف خراسان در عصر اختناق، مرحوم آیتالله حاج میرزا حسین فقیه سبزواری است که در عرصه علم گوی سبقت را از بسیاری از هم روزگاران ربوده بود و از چهارتن از برجستهترین مراجع عصر خود اجازه اجتهادداشت.
فقیه هرچند با مشی سیاسی خاص خود در روزگار حاکمیت رژیم طاغوت پرسشهای زیادی را در اذهان مبارزان برانگیخت، ولی خدمات ارزنده ایشان به طلاب و دانشجویان حوزه علمیه مشهد برکسی پوشیده نیست.
ما ضمن گرامیداشت سی و یکمین
سال ارتحال این عالم متقی، به منظور تدوین تاریخ جامع علمای خراسان در سده اخیر، بخشی از زندگی علمی و خدمات اجتماعی ایشان را یادآور میشویم.
تبار نامه
شاه سلطان حسین صفوی، هنگام عزیمت به مشهد، در حضرت عبدالعظیم، با دونفر از سادات به نامهای میرزا محمد و میرزا عبدالحسین آشنا شد و آن دورا همراه خود آورد. میرزا عبدالحسین به درخواست مردم در سبزوار ماند. وی جد پنجم میرزا موسی، پدر فقیه سبزواری است. میرزا محمد همراه شاه صفوی به مشهد آمد و در جاغرق ساکن شد. نسبت میرزا موسی با بیست و نه واسطه به یکی از فرزندان حضرت سجاد (علیهالسّلام) منتهی میشود.
آیت الله میرزا موسی، (۱۳۳۷ - ۱۲۶۵ ه. ق) پدر فقیه سبزواری، از روستای ایزی (دهنام) شش کیلومتری سبزواراست. وی مقدمات را در مدرسه فخریه (مبارکه کهنه) سبزوار خواند.
سال ۱۲۸۰ ه. ق به مشهد سفر نمود و در مدرسه عباس قلی خان سکونت یافت. تا
سال ۱۲۹۸ ه. ق در مشهد بود. در این
سال ازدواج کرد. میرزا موسی پس از ازدواج و اقامت دوساله در سبزوار، درسال ۱۳۰۰ ه. ق به نجف هجرت کرد و پس از چندی در سامرا رحل اقامت افکند و نزد آیتالله میرزا حسن شیرازی، معروف به میرزای بزرگ تلمذ نمود. پس از ارتحال ایشان به درس میرزا محمد تقی شیرازی رفت.
سال ۱۳۱۸ ه. ق به نجف بازگشت. تا
سال ۱۳۲۲ ه. ق در این شهر بود. ایشان در این مدت به تدریس سطح اشتغال داشت و پس از دریافت اجازه اجتهاد از آخوند ملا محمد کاظم خراسانی، به درخواست مردم سبزوار، به این شهر بازگشت. میرزا تا شعبان ۱۳۳۶ ه. ق در سبزوار تدریس میکرد و نماز جماعت بر پا میداشت. در این
سال، در ۷۴ سالگی به جوار حق شتافت و در دروازه نیشابور دفن گردید.
از میرزا موسی سه دختر و دو پسر بر جای ماند. پسر ارشد ایشان، میرزا مهدی فقاهتی و پسر دیگرش میرزا حسین فقیه سبزواری است.
میرزا مهدی فقاهتی دوره سطح را نزد والد خود و دیگر اساتید به پایان رسانید و حکمت را از محضر افتخارالحکماء، یکی از شاگردان ممتاز ملاهادی سبزواری بهره جست. از ایشان آثار منظوم و منثور در منطق و فلسفه برجای مانده است. مرحوم حاج میرزا محمد تقی فقاهتی، از علمای سبزوارو مرحوم حاج میرزا ابوالفضل فقاهتی از علمای متاخر مشهد، هردو فرزند میرزا مهدی بودند.
فقیه سبزواری (۱۳۸۶ – ۱۳۰۹ ه. ق)
میرزا حسین، سوم رمضان ۱۳۰۹ هجری قمری در سامرا به دنیا آمد و ۱۳۱۸ ه. ق، همراه پدر خود آیتالله میرزا موسی به سبزوار سفرکرد و آن جا به تحصیل علوم دینی پرداخت و
سال ۱۳۲۶ ه. ق که دوسال از انقلاب مشروطیت میگذشت به مشهد آمد و در مدرسه فاضلخان حجره گرفت و از محضر دانشورانی چون حاج شیخ حسن برسی، میرزا محمد باقر مدرس رضوی، میرزا عبدالجواد نیشابوری، حاج میرزا حسین از شاگردان میرزای شیرازی حاج میرزا اسماعیل مجتهد، علم آموخت.
فقیه در طول تحصیلات خود در حوزه مشهد، شاهد فاجعه به توپ بستن حرم در روز دهم ربیع الثانی ۱۳۳۰ هجری قمری بود و این فاجعه را در خاطرات خود منعکس کرده است.
ما به لحاظ اهمیت رویداد، عین خاطرات فقیه را به عنوان یک سند تاریخی دراین جا نقل میکنیم.
فاجعه دهم ربیع از زبان فقیه سبزواری
فقیه در این باره درخاطرات خود مینویسد: یوسف خان که اصلا هراتی بود، در مشهد خروج کرد و ادعا نمود باید محمد علی شاه، فرزند مظفرالدین شاه قاجار، به قدرت برسد و ما مشروطیت را نمیخواهیم.
کم کم عدهای را دور خود جمع کرد و صحن نو را مرکز قرار داد. مدتی بعد طالب الحق ظاهر شد. وی با یوسف خان همداستان شد و مسجد جامع گوهرشادرا مرکز قرار دادند و هرروز در صحن نو مشغول مشق کردن بودند و شبها به خانههای اغنیاء سرکشیده و وجوه زیادی را از آنها میگرفتند و سه ماه این هرج و مرج طول کشید.
روز دوشنبه، دهم ربیع الثانی ۱۳۳۰ هجری قمری، دو ساعت به غروب مانده، این حقیر رفتم مسجد جامع که نماز ظهر و عصر بجای آورم. یکی از دوستان به نام محمد جواد عرب زاده به من گفت خودت را به مدرسه برسان که الساعة روسها آستان قدس را به توپ خواهند بست. با عجله خودرا به صحن کهنه رساندم. هنوز از صحن خارج نشده بودم که صدای توپها بلند شد و اول توپی که زده شد، از باغ خونی که مرکز روسها بود به ایوان عباسی خورد و گلولههای آن در میان صحن پخش شد. نتوانستم به مدرسه بروم. برگشتم میان حرم. شلیک توپ زیاد شد و دروازه پایین خیابان و سرای حاجی ملک و اول کوچه حاج شیخ محمد تقی و باغ خونی توپ شلیک میشد و تا بعد از اذان مغرب، مسلسل توپ زده میشد. آنچه تلاش کردم خودرا خلاص کنم، نتوانستم. گاهی میان حرم و گاهی میان مسجد و گاهی دارالحفاظ و گاهی دارالسیاده، در حرکت بودیم. تا بالاخره طالب الحق به حرم آمده و عده زیادی اطراف او جمع شدند و اظهار مساعدت کردند. گفت الان به فرمانده روسها تلفن میکنم توپ نزنند. خودش را به کشیک خانه رسانید. پس از نیم ساعت برگشت و گفت هرچه تلفن میکنم جواب نمیدهند و قرار ما این نبود بلکه قرار این بود که هرزمان میگویم دست بردارید، دست بردارند. معلوم شد که حرف مردم که در حق طالب الحق راست بود. مردم میگفتند که شبها قزاق روس میآید در مسجد و به اتفاق یکدیگر به قصرخانه میروند. چون در آن هنگام در حدود شش هزار قشون روس در مشهد متمرکز بودند و معلوم شد که طالب الحق از تمام جریان روسها خبردار بود.
فقیه ادامه میدهد...
تا اذان مغرب در میان صحن حرم بودم تا بالاخره هر نحو بود خودرا به قبرستان قتلگاه رسانیدم و درب هر منزلی از منازل دوستان را که کوبیدم، جواب نشنیدم تا بالاخره منزل محمد حسین داورزنی که در کنار قتلگاه بود کوبیدم و جواب شنیدم. داخل منزل شدم. کم کم صدای توپ ساکت شد و آن شب را در آن منزل استراحت کردم. صبح روز بعد، لشکر روس تمام صحن و حرم را محاصره کردند و فرستادند تولیت آستان قدس مرتضی قلیخان را آوردند تا نظارت داشته باشد که کسی در خزینه حضرت تصرف نکرده. این جانبب که تا در صحن بالا خیابان را مشاهده کردم هفتاد و دونفر در جلو مدرسه میرزا جعفر کشته شده بودند. در صحن کهنه قشون روس ایستاده بود و مانع ورود افراد به داخل صحن میشد. چند روز به این منوال بود تا بعد حرم و صحن را به خود ایرانیها واگذار کردند و یوسف خان که موسس این معرکه بود، فرار کرد و جنازه اورا به مشهد آوردند. محمد نیشابوری که از شجعان ایشان بود نیز فرار کرد و به نیشابور رفت و در آن جا کشته شد و به این ترتیب معرکه تمام شد.
فقیه سبزواری، شعبان
سال ۱۳۳۱ هجری قمری با دختر میرزا حسین صدرالعلماء (۱۳۲۹ – ۱۲۹۵ هجری قمری) یکی از علمای برجسته سبزوار ازدواج نمود و شش
سال در سبزوار اقامت کرد. در این مدت ادبیات و سطح تدریس میکرد و شاگردان بسیاری داشت و خود نیز خارج فقه و اصول را از محضر پدر و حکمت را از محضر افتخارالحکماء شاگرد بیمانند حاج ملاهادی سبزواری فراگرفت.
سال ۱۳۳۸ هجری قمری، پس از فوت پدر، طبق وصیت او، برای ادامه تحصیل به نجف رفت. در نجف فقه و اصول را نزد میرزا حسین نائینی، سیدابوالحسن اصفهانی، آقاضیاء عراقی و حاج سیدمحمد فیروز آبادی تلمذ کرد.
فقیه سبزواری، دوره اصول نائینی را با آیتالله کاظمینی، صاحب تقریرات نائینی، و فقه را با آیتالله حاج سیدمحمود شاهرودی مباحثه نمود و خود تقریرات یک دوره کامل اصول نائینی را نوشت. در نجف، کفایتین را به زبان عربی تدریس مینمود و شاگردان برجستهای که برخی از آنها از فقهای معاصر هستند در درس ایشان شرکت میجستند. ایشان در فقه به مقامی دست یافت که از سوی علمای برجسته نجف به " فقیه سبزواری " اشتهار یافت و توانست از همه اساتید خود اجازه اجتهاد دریافت کند.
فقیه سبزواری، علاوه بر درک محضر اساتید یاد شده خود در سامرا، در نجف نیز از محضر آخوند خراسانی، سیدمحمدکاظم یزدی، شیخ حسن مامقانی، آیتالله شربیانی، آیتالله سیدمحمد بحرالعلوم، شیخ محمدطه نجف، میرزاحسین نوری، حاجآقارضا همدانی، شیخ علی گنابادی و شیخ علی قوچانی، بهرههای فراوان گرفت.
فقیه سبزواری، درسال ۱۳۴۷ هجری قمری، در ۳۸ سالگی، به خواست مکرر مردم سبزوار، به ایران بازگشت و در مشهد ساکن شد و به تدریس فقه، اصول و فلسفه و نیز اقامت جماعت روی آورد.
درسال ۱۳۴۸ هجری قمری، مسئله یکسان شدن لباسها پیش آمد. فقیه در خاطرات خوددر این رابطه نوشته است:
از طرف رضاشاه حکم شد باید تمام اهل ایران، متحدالشکل باشند. به این معنی که کت و شلوار بپوشند و عمامه نداشته باشند مگر عدهای که از شهربانی جواز داشته باشند و جواز فقط به کسانی داده میشد که مجتهد باشند و انقلاب عظیمی روی داد و مردم متحد الشکل شدند. هرکس جواز نداشت، شهربانی اورا جلب میکرد و عمامه اورا بر میداشت و قبای اورا قیچی میکرد. مدتی به این منوال بود تا درسال ۱۳۵۳ هجری قمری حکم شد باید کلاه بین المللی پوشیده شود. مردم همگی اطاعت کردند مگر مردم مشهد که قیام کردند.
فقیه در اینجا مختصری به سوابق و روحیات شیخ محمد تقی بهلول و رویداد مسجد گوهرشاد و دیدار خود و حاج شیخ مرتضی آشتیانی با پاک روان در کاخ استانداری، جهت پایان دادن به غائله، به عنوان یک شاهد عینی اشاره کرده است.
فقیه سبزواری، در یادداشتهای خود به تخریب دالانهای مشهد در
سال ۱۳۴۹ هجری قمری نیز اشاره دارد و مینویسد:
" کوچههای اطراف آستان قدس دالان بود که رفت و آمد را مشکل میکرد. همه خراب شد و فلکه دور حرم طراحی شد. در این طرح، مدرسه فاضلخان که از قدمت هشتصدساله برخوردار بود و دویست و هشتاد طلبه داشت و نیز مدرسه حاج صالح خراب گردید و خیابانهای جدید احداث شد. چون ابتدا مشهد یک خیابان شرقی و غربی داشت که بالا خیابان و پایین خیابان نام داشت.
فقیه سبزواری، در تغییر صندوق ضریح مطهر امام رضا (علیهالسّلام) در
سال ۱۳۵۲ هجری قمری، زمان تولیت اسدی نیز حضور داشت. خود وی مینویسد:
" میان حرم مطهر، در حدود یک متر خاک دست ریز بود که برداشته شد. چند صورت مزار خوانین ازبک پیدا شد و پس از برداشت خاک، تمام بنیان حرم مطهر را شفته و بتون آرمه نمودند و این امور، با نظارت حاج ملاهاشم، صاحب منتخب التواریخ، حاج آقا حسین قمی و حاج میرزا احمد کفایی صورت میگرفت. روی قبر مطهر که خاک برداری شد، قبر گچی در آمد که هفت مرتبه گچ شده بود. آن را که برداشته، سردابی ظاهر گردید که معلوم شد قبر مطهر حضرت ثامن الائمه و قبرهارون میان سرداب است دیگر تصرفی نکردند، غیر از آن که روی قبر مطهررا چند میل آهن گذاشتند و ضریح را روی آن نصب کردند.
مرحوم فقیه سبزواری، چندین بار به مکه مشرف شد. ایشان در سفر
سال ۱۳۴۴ هجری شمسی، از کویته و کراچی عازم بغداد شد و در این شهرها، مورد استقبال عده زیادی از علمای این شهرها قرار گرفت.
مرحوم فقیه سبزواری در عصری میزیست که علمای بسیار بزرگی در حوزه علمیه مشهد حضور داشتند و از برکت وجودی آنان، حوزه رونق دیگری یافته بود. حاج سید عباس شاهرودی، شیخ حسن برسی، شیخ حسن پایین خیابانی، حاج سید رضا قوچانی، حاج رمضانعلی قوچانی، حاج شیخ علی اکبر نهاوندی، حاج شیخ محمد نهاوندی، شیخ حسن کاشی، حاج میرزا محمد آقازاده، حاج میرزا احمد کفایی، میرزا محمد باقر مدرس رضوی، حاج میرزا حبیب الله خراسانی و حاجی فاضل، از هم روزگاران فقیه در مشهد بودند.
مرحوم فقیه سبزواری، انسانی پرهیزکار، متقی، سلیم النفس، بذله گو و خوش مشرب بود. تنها به تدریس و اقامه جماعت قانع نبود. بر این باور بود که در راه خدمت به مردم مسلمان، از هرگونه امکانات
مشروع و معقول باید استفاده نمود.
فقیه سبزواری با ارباب طریقت و عرفان و سران قدرت نظام در ارتباط بود و از علنی شدن تماسهای خود پرهیز نمیکرد. در سیاست مشی خاصی را دنبال میکرد. اهل تسامح بود. زیاد روی داوریهای مردم و تودههای عوام و حسن و قبح آنان تکیه نمیکرد. راهی را که به نظر خودش درست میرسید دنبال میکرد. او با گرو گذاشتن حیثیت اجتماعی خود میکوشید منشا خیر برای افراد بی بضاعت و مسمند باشد. ایشان پناه افرادی بود که در دوره ستمشاهی دستشان از همه جا کوتاه بود. اقدامات به موقع ایشان دهها نفر از کسانی را که به دلایل سیاسی یا بر حسب قوانین زورمندان نظام، به اعدام محکوم شده بودند، از مرگ نجات داد.
فقیه سبزواری، انسان وارستهای بود و روحی مهربان و جمع گرا داشت و سعادت خودرا در سعادت هم نوعان خود میجست و در این راه از هیچ کوششی دریغ نمیکرد. تقوا و تقیه مرحوم فقیه سبزواری، همه شبهاتی را که نسبت به ایشان در ذهن منتقدین به وجود میآمد، بر طرف میساخت. پاکی و بی آلایشی و ساده زیستی فقیه سبزواری، همه چیزرا تحت الشعاع قرار میداد.
او از تماس با مرکز قدرت و سران نظام، چیزی برای خود نمیخواست. با این حال، شیوه عمل او از نگاه تیزبین منتقدان حوزه به دور نمیماند. عدهای از روحانیان مبارز خراسانی که مشی انقلابی داشتند و هر نوع همکاری با نظام را نوعی سازش تلقی میکردند، روش ایشان را نمیپسندیدند. اختناق عصر پهلوی این فرصت را از فقیه گرفته بود تا آن چه را در دل داشت با منتقدان خیرخواه خود در میان بگذارد. سعه صدر و مردم خواهی فقیه سبزواری، همه این سختیهارا برای او قابل تحمل میساخت.
خدمات اجتماعی و عمرانی مرحوم فقیه سبزواری در تاریخ حوزه خراسان، در پیش از انقلاب شکوهمند اسلامی کم نظیراست. تاسیس مدرسه باغ رضوان با شانزده هزار متر مربع در
سال ۱۳۳۰ شمسی (۱۳۷۰ هجری قمری)، احداث تکیه سیدها، تکمیل بنای درمانگاه رازی، بنای ۱۲۰ باب منزل در خیابان نخریسی و ۲۵ باب در خیابان خواجه ربیع برای سیل زدگان مشهد (
سال ۱۳۳۱ هجری شمسی)، بنای مسجد بهاردر خیابان نخریسی، مسجد احمد آباد، مسجد سمزقند، مسجد خیابان ضد، مسجد فقیه سبزواری کوی طلاب، شبستان مسجد جامع سبزوار، مدرسه کویته پاکستان، همه از آثار ایشان است.
فقیه سبزواری، علاوه بر موارد یاد شده، در
سال ۱۳۶۱ هجری قمری برابر با ۱۳۲۰ هجری شمسی در جریان جنگ جهانی دوم، برای مبارزه با قحطی و نیز تدارک آذوقه زمستان محرومین و کمک به بیمارستان مسلولین خدمات ارزندهای انجام داد. ولی بدون ترتیب، بزرگترین خدمت فقیه سبزواری به طلاب حوزه خراسان، واگذاری ۲۵۰۰ قطعه زمین در
سال ۱۳۳۸ هجری شمسی به طلاب و فضلای حوزه مشهد و تاسیس کوی طلاب است.
فقیه سبزواری در طول تحصیلات خود در حوزه مشهد، شاهد فاجعه به توپ بستن حرم در سال۱۳۳۰ق بود و این فاجعه را در یادداشتهای منتشر نشده خود منعکس کرده است.
آیت اللّه حاج میرزا حسین سبزواری مشهور به «فقیه سبزواری»، فرزند آیت اللّه میرزا موسی در
سال ۱۳۰۹ق در شهر سامرا به دنیا آمد و در
سال ۱۳۱۸ق همراه پدر خود به سبزوار رفت و در آنجا به تحصیل علوم دینی پرداخت. سپس برای ادامه تحصیل وارد مشهد شد و از محضر دانشوران آنجا چون حاج شیخ حسن برسی، میرزا محمّد باقر مدرّس رضوی و... علم آموخت.
فقیه سبزواری در طول تحصیلات خود در حوزه مشهد، شاهد فاجعه به توپ بستن حرم در سال۱۳۳۰ق بود و این فاجعه را در یادداشتهای منتشر نشده خود منعکس کرده است.
وی شش
سال در سبزوار اقامت کرد و در این مدت ضمن تدریس، خارج فقه و اصول را فراگرفت و پس از فوت پدر و طبق وصیت او، برای ادامه تحصیل به نجف رفت و پس از گذراندن فقه و اصول نزد استادان آنجا اجازه اجتهاد دریافت نمود و به «فقیه سبزواری» اشتهار یافت.
او در
سال ۱۳۴۷ق به درخواست مردم سبزوار به ایران بازگشت و در مشهد ساکن شد و به تدریس فقه و اصول و فلسفه و نیز اقامه نماز جماعت روی آورد و خدمات اجتماعی و عمرانی کم نظیری انجام داد.
او مدرسه باغ رضوان را به
سال ۱۳۳۰ش در دو طبقه ساخت و تکیه سیدها را احداث کرد. درمانگاه رازی را تکمیل کرد و ۱۲۰ باب منزل در خیابان نخریسی و ۲۵ باب در خیابان خواجه ربیع برای سیلزدگان بنا نهاد و ۲۵۰۰ قطعه زمین را در کوی طلاب در
سال ۱۳۳۹ش به طلبهها و فضلای حوزه مشهد واگذار کرد.
او مدرسه محمدیه را در سبزوار، مدرسه ای در کویته پاکستان و دهها مسجد را در محلات مختلف مشهد ساخت. هدایة الانام رساله عملی اوست و کتاب مناسک حج وی نیز به چاپ رسیده است. فقیه سبزواری در
سال ۱۳۸۴ش در ۷۷ سالگی دار فانی را وداع گفت و در محل مدرسه باغ رضوان به خاک سپرده شد که هم اکنون تبدیل به باغ رضوان شده است.
منابع:
۱. غلامرضا جلالی و همکاران، مشاهیر مدفون در حرم رضوی، ج۱، آستان قدس رضوی، بنیاد پژوهشهای اسلامی، مشهد: ۱۳۸۶.
۲. سیمای بهشت (آشنایی با حرم مطهر علیبن موسیالرضا)، به کوشش قاسم جهانی و سید محسن میرزاده، اداره تولیدات فرهنگی، انتشارات آستان قدس رضوی: ۱۳۹۲.
مقاله چهارم
نوشته:
حجة الاسلام حاج شیخ محمد شریف رازی
زندگی نامه مرحوم آیة الله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری و فرزندان روحانی،
به نقل از کتاب گنجینه دانشمندان
مرحوم مبرور آیة اللّه فی العالمین سید الفقهاء و المجتهدین حاج میرزا حسین بن العلاّمة میرزا موسی فقیه سبزواری از آیات عظام و فقهاء فخام معاصر سبزوار (مقیم مشهد مقدس) بودهاند.
ترجمه احوال و آثار آن بزرگوار رساله و کتاب جداگانهای لازم دارد که آنهم بحمد اللّه بقلم یکی از دانشمندان بنام خاطرات زندگانی آیة اللّه فقیه سبزواری بطبع رسیده است و خلاصه آن را نگارنده در اینجا مینگارم
وی در
سال ۱۳۰۹ قمری در سامره دیده بجهان گشوده و در بیت علم و عزت پرورش یافته و در
سال ۱۳۱۸ ق بهمراه والد ماجدش بنجف اشرف رهسپار شده و مدت چهار
سال در آنجا در تحت نظر والدش مقدمات و ادبیات را خوانده و در
سال ۱۳۲۲ ق در معیت پدرش بسبزوار آمده و چهار
سال در آنجا به تحصیل پرداخته و در سن ۱۷ سالگی با اجازه و امر پدر بمشهد آمده و از محضر مرحوم ادیب بزرگ نیشابوری و مرحوم آقا شیخ حسن برسی و حجة الاسلام آقای حاج سید محمد باقر مدرس استفاده نموده. و در همان اوان صحنه دلخراش توپ بستن روسها را بآستان قدس رضوی مشاهده میکنند و بعد از چندی برحسب امر والدش بسبزوار آمده و ضمن استفاده از درس خارج والدش و استفاده معقول از مرحوم افتخار الحکماء خود بتدریس سطوح پرداخته تا والدش در
سال ۱۳۳۷ قمری برحمت ایزدی واصل و ایشان بنجف اشرف مهاجرت نموده و دو
سال از محضر مرحوم آیة اللّه العظمی میرزا محمد تقی شیرازی و مرحوم آیة اللّه
شریعت اصفهانی و آیة اللّه حاج سید محمد فیروزآبادی و آیة اللّه میرزا حسین نائینی و آیة اللّه آقا ضیاء الدّین عراقی و آیة اللّه العظمی اصفهانی استفاده نموده و بمدارج عالیه فقه و اجتهاد رسیده و با دریافت اجازات اجتهاد مطلق از آیات نامبرده در
سال ۱۳۴۷ ق بایران بازگشت و بسبزوار وارد و بعد از سه ماه بمشهد مقدس عزیمت نموده و روی اصرار علماء و مراجع حوزه مشهد رحل اقامت افکنده و به تدریس خارج فقه و اصول و امامت در جامعه گوهرشاد پرداخته و در خلال توقف در مشهد چندین مسافرت مهم باعتاب عالیات و مکه معظمه نموده که شرح هریک مفصل خواهد بود. و در کتاب خاطرات زندگانی وی مذکور میباشد.
معظم له پس از یک عمر خدمت بدین و مسلمین و آستان ملک پاسبان ثامن الائمة المعصومین علیهم صلوات المصلین در شب شنبه ۲۴ شوال ۱۳۸۶ ق شب قبل از شهادت حضرت امام صادق علیه- الصلاة و السلام در سن ۷۷ سالگی از دنیا رفت و در مقبره باغ رضوان که از باقیات الصالحات اوست مدفون گردید.
آثار خیر مرحوم آیة اللّه فقیه سبزواری از این قرار است:
۱-گورستان ۲-غسالخانه ۳-تکیه سیدها ۴-باغ رضوان ۵-مدرسه کوچک باغ رضوان ۶-تکمیل بناء درمانگاه رازی ۷-خانههای سیلزدگان ۸- مسجد بهار ۹-کوی طلاب ۱۰-مدرسه محمدیه و آثار خیر دیگر که در کتاب خاطرات زندگانی ایشان با شرح آثار مذکوره موجود است.
منبع:
کتاب گنجینه دانشمندان، جلد پنجم، صفحه ۳۲۱، محمد شریف رازی، کتابفروشی اسلامیه، تهران، ۱۳۵۲
مرحوم آیة الله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری،
از دیدگاه مرحوم شیخ آقا بزرگ تهرانی در کتاب " طبقات اعلام الشیعه "
۱۰۹۲ السید المیرزا حسین السبزواری
۱۳۰۸-...
هو السید المیرزا حسین بن السید موسی بن السید محمد علی الحسینی السبزواری عالم جلیل من مراجع العصر فی خراسان.
ولد فی سامراء (۱۳۰۸) و بعد وفاة السید المجدد الشیرازی فی (۱۳۱۲) هبط النجف الاشرف بصحبة ابیه، فنشا بها و قرا مبادئ العلوم و فی (۱۳۲۲) عاد والده الی سبزوار و هو معه فالتزم ابوه تعلیمه و تدریسه و بعد سنین سافر الی مشهد الامام الرضا (علیهالسّلام) بخراسان فحضر علی بعض العلماء هناک، و لما توفی والده بسبزوار فی (۱۳۳۶)هاجر الی النجف لتکمیل الدروس العالیة و القیام مقام والده فحضر علی المیرزا محمد حسین النائینی، و السید ابی الحسن الاصفهانی، و غیرهما من العظماء و کتب تقریرات دروسهم فی الفقه و الاصول، و حضر علی بعض علماء الفلسفة فقرا الحکمة حتی احاط بها و فی (۱۳۴۸) عاد الی سبزوار فمکث برهة ثم اختار مشهد الامام الرضا (علیهالسّلام) فجاوره و ترقی هناک و حصل علی شهرة واسعة و سمعة طیبة و حاز خدمة الضریح المقدس و اصبح امینا لمفتاحه-و هذه رتبة جلیلة فی ایران لا کسائر العتبات-له آثار منها بنایة فی محل (باغ غفران) هی الیوم مورد انتفاع الزوار و المجاورین و لا سیما طلاب العلوم الدینیة و طبعت رسالته العملیة (هدایة الانام) کما طبع له (مناسک الحج) و هو الیوم مقصد تؤمه اکثر عشائر خراسان لفصل القضاء و الحکومة و رایه الفصل عندهم کما انه معنی بطلاب العلم فی خراسان یبذل لهم بعض المؤن حفظه اللّه و نفع به و ولده السید محمد باقر من ائمة الجماعة فی سبزوار.
منبع:
صفحه ۶۵۷، آقا بزرگ تهرانی، محمد محسن - طبقات اعلام الشیعة - جلد ۱۴ از دوره ۱۷ جلدی، ناشر: دار احیاء التراث العربی، محل نشر: بیروت
مقام معظم رهبری:
فقیه سبزواری از علمای رتبه یک مشهد و مردی بود پارسا، قانع و با زندگی متوسط
آیتا... حاج میرزا حسین سبزواری مشهور به فقیه سبزواری فرزند آیتا... میرزا موسی (۱۲۶۵-۱۳۳۷ ه. ق) سوم رمضان ۱۳۰۹. ق در شهر سامرا دنیا آمد و در
سال ۱۳۱۸ ه. ق همراه پدر خود آیت الله میرزا موسی به سبزوار رفت و در آنجا به تحصیل علوم دینی پرداخت. وی در
سال ۱۳۲۶ ه. ق برای ادامه تحصیل وارد مشهد شد.
منش و سبک زندگی فقیه سبزواری
مردان با فضیلت و افراد مستقل و عزیزالنفس هنگامی که روی لیاقت و شایستگی، مقام بزرگی را عهده دار شوند، هرگز از مسیر اخلاق و معنویت خارج نمیشوند و عناوین فریبنده و تملقهای بیجا، ابدا در روح بزرگ آنها اثر نمیگذارند. آنها که در دوره زندگانی هدفی جز جلب رضایت پروردگار خود ندارند. با بندگان خدا هم از فقیر و غنی، جز با محبت و لطف و مهربانی، سخن نمیگویند. مرحوم فقیه سبزواری نیز یکی از این مردان بود. این عالم عالیقدر، روحانی واقعی بود. متواضع، باگذشت، خیراندیش، فیض رسان، طرفدار و کمک رسان به محرومان و طلاب علوم
شرعیه و آبادگر بود.
۱. سادگی زندگی
در زندگی خیلی ساده و بدون تشریفات بود. هیچ توجهی به وضع ظاهر حتی لباس خودنداشت. کمتر کسی به پای او جوراب میدید و در خصوص صرفه جوئی در بین طلاب، قبای مرحوم فقیه سبزواری ضرب المثل بود زیرا معظمله هرقبائی را که میپوشیدند، دیگر بیرون نمیآوردند مگر برای شستن و پس از شستشو، باز آن را میپوشیدند و به همین نحو از آن استفاده میکردند تا وقتی که پاره میشد و به درد پوشیدن نمیخورد.
مرحوم فقیه سبزواری در تمام شئون زندگی ساده و عاری از هرگونه قیدی بود. در گفتار و رفتار، در خوراک و لباس، در برخورد و صحبت، در امور زندگی و خلاصه در همه چیز ساده بود و ساده زندگی میکرد. بعد از وفات مرحوم آقا که لباس ایشان را برای غسل دادن بدن شریفش بیرون آورده بودند، مانند جد بزرگوارش امام حسین (علیهالسّلام) پیراهنش پاره بوده است.
مجلس ایشان بدون تشریفات و در نهایت سادگی بود. صدر و ذیلی نداشت. در بین واردین چندان تفاوتی نبود هرکس در جای خود مینشست و هر که مایل بود حرکت میکرد. او میگفت شئون مادی و قیود دنیوی را کنار گذارید و به مضمون آیه شریف: " یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقیکم " زیست مینمود.
۲. معاشرت و ارتباط اجتماعی
در معاشرت بسیار ساده و معمولی بود و در تماس با مردم، آن قدر عادی و خوش اخلاق بود که هرکس از هرطبقه، حتی خدمتگزاران منزل با وی خصوصی صحبت میکردند و مطالب و حاجتهای خود را به راحتی بیان میکردند. هر حاجتمندی و گرفتاری به معظم له مراجعه میکرد و تقاضای خود را به راحتی مطرح میکرد.
درب منزل همیشه بر روی تمام طبقات باز بود و هیچ رادع و مانعی برای تماس با وی وجود نداشت. سخنهای هر کس را با کمال دقت گوش میکرد و با روی خندان و چهره گشاده، حتی الامکان پاسخ مثبت میداد. وقت خود را دو قسمت کرده بود. اوقات بعد از ظهرها را صرف کارهای اجتماعی خارج از منزل و امور شخصی میکرد و ساعات قبل از ظهرها را در منزل جلوس میفرمودند و به کار و مراجعات مردم میرسیدند و مخصوصا بر کارهای مربوط به طلاب و حوزه علمیه که عدهای تحت نظر شخص ایشان به آن کارها رسیدگی میکردند، نظارت میفرمودند از قبیل امور معافی و کارت تحصیلی.
۳. خدمت به مردم
مرحوم فقیه سبزواری مرد کار و عمل بود. تنها به درس گفتن و نماز جماعت خواندن قناعت نمیکرد و به حدیث شریف: " من اصبح و لم یهتم بامور المسلمین فلیس منهم و من سمع رجلا منادیا یا للمسلمین و لم یجبه، فلیس بمسلم" عملا معتقد و مومن بود و همیشه در فکر کار و زندگی مسلمانان بود. پیوسته در این فکر بود که از چه راهی به سود و صلاح مسلمین گامی بردارد و چگونه مشکلی را از مشکلات اجتماعی مردم برطرف کند. وی عقیده را برآن بود که روحانی باید در تمام امور مردم دخالت و نظارت کند و هرگز از اجتماع و مسائل مربوط به زندگی کناره گیری نکند.
مرحوم آیة الله فقیه سبزواری، در طول حیات خود پیوسته به فکر مستمندان بودند و ملجا و پناهی برای درماندگان و تهیدستان بوده و اکثر اوقات خود را صرف خدمت به آنها میکردند. از جمله کمکهای مالی مرحوم فقیه سبزواری میتوان به موارد کمک به مستمندان در قحط سالی، تقسیم آذوقه زمستانی، کمک به بیمارستان مسلولین مشهد، تقسیم نان بین طلاب، تقسیم حقوق بین ائمه جماعت مشهد، پرداخت حقوق شاگردان حوزه درس و اجازه به طلاب فاضل اشاره کرد.
۴. خدمت به حوزه و طلاب
مرحوم فقیه سبزواری به طلاب و محصلین دینی بسیار علاقه داشته و آنها را فرزندان خود میدانست و در رفع مشکلات آنها حد اعلای کوشش را میکرد و همچون پدری مهربان، نسبت به آنها، با نهایت مهر و محبت رفتار میکرد. محبوب القلوب حوزه علمیه بود و شاگردان مکتب جعفری، فوق العاده به ایشان، علاقه و ارادت داشتند. صرف نظر از طلاب و اهل علم، کلیه طبقات، به مرحوم فقیه ارادت میورزیدند و به همین دلیل مردم بیش از هرکس در نماز جماعت ایشان حاضر میشدند و از فیض ثواب جماعت برخوردار میشدند. در شمار اقدامات خیرخواهانه او باید از تهیه زمین و احداث دهها باب منزل برای طلاب در منطقهای از شهر مشهد که اینک به نام «کوی طلاب» مشهور است، یاد کرد.
۵. وعظ و خطابه مرحوم فقیه سبزواری
مرحوم فقیه سبزواری، گاهی هم مردم را از طریق وعظ و خطابه، ارشاد میکردند و شبها و روزهای حساس، مانند شبهای قدر و تاسوعا و عاشورا و اربعین، منبر تشریف میبردند و مستمعین را با بیانات گرم خود، مستفیض میفرمودند. در بعضی از
سالها، در روزهای ماه مبارک رمضان، بعد از نماز برای مردم تفسیر میگفتند و جمعیت بسیاری برای استفاده از منبر و مطالب ایشان، اجتماع میکردند.
۶. زهد و تقوای
مرحوم فقیه سبزواری، واقعا مردی موفق و موید به تاییدات الهی بودند زیرا با تمام گرفتاریها ئی که از جهات گوناگون داشتند، هرشب هنگام سحر را درحرم مطهر حضرت رضا (علیهالسّلام) بسر میبردند. همیشه نیمههای شب بر میخاست و پس از تشرف و زیارت، در بالای سر حضرت بیتوته میکردند و با خدای خود به راز و نیاز میپرداختند و مناجات میکردند.
مرحوم فقیه سبزواری عمری را در خدمت به مسلمانان و طلاب و اهل علم سپری نمود و علاوه بر تدریس و اقامه جماعت، پیوسته در کنار قبّه منوره و قبر مطهر حضرت علی بن موسی الرضا (علیهالسّلام)، مشغول راز و نیاز و عبادت بود. قطعا چنین شخصی، مورد عنایت خداوند و توجهات خاصه پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و دودمان پاک آن حضرت بوده و رابطه محکم و ناگسستنی با اهل البیت معصومین (علیهالسّلام) داشته است.
مرحوم آیتالله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری، به دلیل زهد و پارسایی و عزم راسخی که برای دوری از مظاهر فریبنده مادی و دنیایی داشت صاحب کراماتی بود که یکی از کرامتهای ایشان باریدن باران پس از اقامه نماز باران توسط وی است.
۷. استقبال از مرگ
در آخرین روزهایی که فضلا و طلاب در حوزه درس ایشان مینشینند و از بیانات علمی و فقهی ایشان استفاده میکنند، دفعتا به شاگردان خود خطاب نموده و کتاب را محکم به هم زده و چنین میفرمایند: " این آخرین جلسه درس و بحث من است و دیگر مرا در اینجا نخواهید دید ". از شنیدن این مطلب، طلاب متاثر و ناراحت میشوند اما خود مرحوم فقیه سبزواری، این سخن را با تبسم و بشاشت میگویند و هرگز اثری از حزن و غم و ترس در چهره ایشان دیده نمیشود.
بلی، مرحوم فقیه سبزواری فرزند آن مولائی است که میفرماید: " والله ابن ابیطالب آنس بالموت من الطفل بسدی امه ". مردان الهی، هرگز از مرگ نمیترسند. وی روز شنبه ۲۴ شوال ۱۳۸۴ ه. ق (۱۳۴۵ ه. ش) در ۷۷ سالگی، درگذشت و در باغ رضوان در ناحیه شمالی حرم مطهر امام رضا (علیهالسّلام) به خاک سپرده شد.
سایت فرهنگی تبلیغی حرم مطهر رضوی
مقاله هشتم
عمری پر افتخار در احوال فقیه سبزواری
نویسنده:
حجة الاسلام مهدی عسکر آبدی
حضرة السید السند، قدوة الانام، عماد العلماء الاعلام، قرة عین النائینی، آیتالله العظمی حاج میرزا حسین سبزواری، مشهور به " فقیه سبزواری " (۱۳۰۹- ۱۳۸۶ ه. ق)
فرزند آیتالله میرزا موسی، سوم رمضان ۳۰۹ ه. ق در شهر سامراء قدم به عرصه فانی دنیای دانی نهاد.
حضرت آیتالله علامه میرزا موسی حسینی سبزواری (۲۶۵- ۳۳۶ ه. ق) تحصیلات نهایی خود را در سامراء در محضر آیتالله العظمی میرزای شیرازی بزرگ و در نجف اشرف در محضر علامه آخوند خراسانی به پایان رسانده و با دریافت درجه عالی اجتهاد از آخوند خراسانی به سبزوار مراجعت نموده و به عنوان اولین مروج و مدرس کفایه الاصول در سبزوار و مشهد مقدس مشهور گردید.
آِیت الله میرزا مهدی فقاهتی (۳۰۵-۳۶۲ه. ق) فرزند اکبر علامه میرزا موسی با کسب فیض از محضر افتخار الحکماء و والد معظم خویش و دریافت اجازه اجتهاد از آیتالله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی به تدریس فقه و اصول و معقول و منقول پرداخت. معظم له دارای طبع موزون و خط نسخ نیکو نیز بود.
حضرت آیتالله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری در
سال ۳۸ ه. ق همراه والد معظم خود آیتالله میرزا موسی به سبزوار رفت و در آنجا به تحصیل علوم دینی پرداخت. وی درسال ۳۲۶ ه. ق برای ادامه تحصیل وارد مشهد مقدس شد و در مدرسه فاضلخان حجره گرفت و از محضر دانشورانی چون حاج شیخ حسن برسی، میرزا محمد باقر مدرس رضوی، میرزا عبدالجواد ادیب نیشابوری، حاج میرزا حسین (از شاگردان میرزای شیرازی بزرگ)، حاج میرزا اسماعیل مجتهد و شیخ نظام گنابادی (والد ارجمند علامه بهلول گنابادی) کسب فیض نمود.
حضرت آیتالله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری در شعبان المعظم
سال ۳۳ ه. ق با دختر میرزا حسین صدرالعلماء (۳۲۹-۲۹۵ ه. ق) یکی از علمای برجسته سبزوار ازدواج نمود و شش
سال در سبزوار اقامت کرد. در این مدت ضمن تدریس، خارج فقه و اصول را از محضر پدر و حکمت و عرفان را نزد افتخار الحکماء میرزا اسماعیل طالقانی شاگرد کم نظیر حاج ملاهادی سبزواری فرا گرفت.
وی پس از رحلت والد معظم، در
سال ۳۳۸ ه. ق به نجف رفت و فقه و اصول و تفسیر و معارف عالیه را نزد اعاظم آیات فرا گرفت و از همه اساتید خود اجازه اجتهاد دریافت نمود و به "فقیه سبزواری" اشتهار یافت.
عمده اساتید حضرت آیتالله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری عبارتند از:
آیت الله میرزا موسی سبزواری (والد معظم)، میرزای نائینی، سید ابوالحسن اصفهانی، آقا ضیاء عراقی، آخوند خراسانی (صاحب کفایه)، سید محمد کاظم یزدی (صاحب عروه)، میرزای شیرازی ثانی (میرزا محمد تقی)، آیتالله میرزا مهدی اصفهانی، آیتالله شربیانی، آیتالله سید محمد بحرالعلوم، حاج سید محمد فیروزآبادی،
شریعت اصفهانی، شیخ حسن مامقانی، شیخ عبدالله بن حسن مامقانی، شیخ محمد طه نجف، میرزا حسین محدث نوری، حاج آقا رضا محقق همدانی، شیخ علی گنابادی، شیخ علی قوچانی، افتخار الحکماء میرزا اسماعیل طالقانی، سید ابوتراب خوانساری، آقا رفیش عرب، ...
تصویری از اجازه اجتهاد آیات عظام میرزای نائینی، آقا ضیاء عراقی، سید ابوالحسن اصفهانی و شیخ عبدالکریم حائری یزدی در کتاب "عمری پر افتخار" آمده است.
در عظمت علمی و نیز قوه حافظه فقیه سبزواری همین بس که کتاب گرانسنگ کفایة الاصول علامه آخوند خراسانی را از حفظ و به زبان عربی تدریس میفرمود.
"هدایة الانام در مسایل حلال و حرام" رساله عملی او و کتاب مناسک حج وی نیز به چاپ رسیده و تقریرات مخطوط یک دوره اصول و کثیری از مباحث فقه میرزای نایینی، و رساله مخطوط قضاء الفوائت تقریرات آیتالله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی مؤید عظمت علمی معظم له میباشد؛ همچنان که طبق نقل فرزند عزیز وی آیتالله میرزا جواد فقیه سبزواری، چندین مرتبه نوشتههای ارزنده خویش را درون کیسه نموده و به چاه ریخته است. نیز فرزند ارجمندش آیتالله سید صادق فقیه سبزواری حفظه الله تعالی دیوان اشعار عربی و فارسی والد معظمش را بارها مشاهده و مطالعه نموده است.
معظم له به احترام تقریرات مطبوع آیتالله شیخ محمدعلی کاظمینی و رفاقت دیرینه خویش، از چاپ تقریرات میرزای نائینی منصرف گردید.
آیت الله العظمی فقیه سبزواری با تربیت شاگردانی ممتاز و برجسته نقش سترگی در شکوفایی حوزههای علمیه و مرجعیت شیعی ایفا نمودند:
آیت الله العظمی مرعشی نجفی رضوان الله علیه، آیتالله العظمی وحید خراسانی حفظه الله تعالی، آیتالله حجتهاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، آیتالله شیخ اسماعیل سبزواری شاهرودی، آیتالله ولی الله اسراری (فرزند ارجمند مدرس اسراری)، آیتالله علامه حکیم میرزا مهدی الهی قمشهای، آیتالله دکتر محمد ابراهیم آیتی بیرجندی، آیتالله دکتر شیخ حسین بهروان، آیتالله میرزا حسن صالحی (۳۰۶ ه. ش- معاصر)
آیت الله محمدباقر عباس پور بنهنگی (۳۳ه. ش- معاصر)، آیتالله سید زین العابدین فقیه سبزواری، آیتالله سید محمد باقر فقیه سبزواری، آیتالله میرزا محمد جواد فقیه سبزواری، آیتالله سید محمد صادق فقیه سبزواری حفظه الله تعالی (فرزندان معظم له)، حجت الاسلام و المسلمین شیخ محمود شریف روحانی، حجت الاسلام و المسلمین شیخ عبد العلی صاحبی (معلم آموزش و پرورش)، ...
افرادی همچون آیتالله دکتر شیخ کاظم مدیر شانه چی، افتخار دریافت اجازه اجتهاد از محضر آیتالله العظمی فقیه سبزواری را داشتهاند.
آیت الله العظمی فقیه سبزواری در عین صرف عمر پر افتخار خویش در رفاه حال شیعیان و همچنین بالندگی حوزههای علمیه، از محیط خانواده نیز غفلت نورزیده و فرزندانی عالم، نخبه و متخلق به اخلاق ربانی تربیت نموده که هر کدام، اسوه و منشا برکاتی عظیم گردیدهاند:
آیت الله حاج سید زین العابدین فقیه سبزواری (۳۳۲- ۴ه. ق) که همزمان با سرپرستی درمانگاه رازی و همکاری با نشریه " نامه آستان قدس " و اقامه جماعت در مسجد مقبل السلطنه به تدریس معقول و منقول و سطح و خارج اهتمام داشت.
آیت الله حاج سید محمد باقر فقیه سبزواری (۳۳۴- ه. ق) که در
سال ۳۷ه. ش اجازه تدیس معقول و منقول از وزارت معارف کسب کرد و بعدها با مراجعت به سبزوار همگام با تدریس فقه و اصول در مدرسه محمدیه و ملاهادی سبزواری و ارشاد خلایق، مشغول کشاورزی و ارتزاق از این راه بود. کتاب ارزنده " سرمایه سخن " تالیف مشترک ایشان و رفیق شفیقش حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد ابراهیم آیتی بیرجندی میباشد.
آیت الله حاج سید محمد جواد فقیه سبزواری (۳۴۹- ۴۲۶ه. ق) عالمی ربانی و فقیهی وارسته که اسوه اخلاق و فضیلت بود و از محضر بزرگانی چون ادیب نیشابوری دوم، حاج میرزا احمد مدرس یزدی، حاج شیخ کاظم دامغانی، شیخ مهدی آشتیانی، حاج محمد رئیسی قوچانی، سید علی حسینی میلانی، خراسانی و... مستفیض گردیده و از والد معظم آیتالله العظمی میرزا حسین فقیه سبزواری و آیتالله العظمی میرزاهاشم قزوینی اجازه اجتهاد دریافت نمود و خود نیز تا پایان عمر مبارک، توام با تحقیق به تدریس سیوطی، مطول، معالم، لمعه، رسائل، مکاسب، کفایه و خارج فقه جواهر پرداخت. توفیق کسب فیض از محضر نورانی استاد معظم در مباحث لمعه و خارج فقه و معارف و اخلاق نیز نصیب حقیر گردید.
آیت الله حاج سید محمد صادق فقیه سبزواری (متولد ۳۴۹ه. ق) از محضر فرزانگانی نظیر والد معظم آیتالله العظمی میرزا حسین فقیه سبزواری، حضرت امام خمینی، آیتالله العظمی بروجردی، آیتالله العظمی مرعشی نجفی، علامه طباطبایی، علامه شهید مطهری، ... بهرمند شده و عمر گهربار خویش را صرف تحقیق، تدریس و تبلیغ نموده است. حقیر نیز توفیق کسب معارف و اخلاق و درک حضور معظم له را داشتهام. هم اکنون این بقیه السلف خاندان فقیه سبزواری در شهر مقدس قم جوار کریمه اهلبیت علیهاالسلام رحل اقامت افکنده است.
آیت الله حاج میرزا علی سیادتی (۳۲۶- ۳۹۷ه. ق) فرزند حاج میرزا محمد (فرزند آقا شیخ میرزا اسماعیل) و نواده دختری آیتالله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری، ملقب به فیلسوف شرق، عمر مبارک خویش را صرف تدریس فقه و اصول و حکمت و فلسفه نمود.
آیت الله العظمی حاج میرزا حسن سیادتی (۲۹۹- ۳۸۵ه. ق) فرزند آقا شیخ میرزا اسماعیل (اخوی ارجمند آیتالله میرزا موسی) که قضیه نماز باران ایشان همچنان زبانزد اهالی سبزوار است، در محضر اعاظمی چون: آقا ضیاء عراقی، میرزای نائینی، سید ابوالحسن اصفهانی، افتخار الحکماء، میرزا حسین علوی سبزواری (آقای بزرگ)، آخوند ملا ابراهیم نقابشکی، شیخ محمد اسماعیل محلاتی (ابو الزوجه معظم له) و آیتالله میرزا موسی (عموی گرامی معظم له) تلمذ نموده و دروس فقه و اصول آ سید ابوالحسن اصفهانی و میرزای نائینی را تقریر کرده و هم اکنون "وسیله الوصول " به همت فرزند برومند وی به چاپ رسیده است. شاگردانی نظیر شیخ ولی الله اسراری و آیتالله میرزا محمدحسن علوی سبزواری، روحانی محبوب سیزوار و حاصل مکتب فقهی ایشان میباشد. بنای حسینیه، بنای مسجد آقا (که از مال خالص خود ساخته بود و هم اکنون مرقد وی نیز در آن میباشد)، احیای حوزه علمیه سبزوار و ارسال نامه به اطراف جهت پذیرش طلاب، از آثار اجتماعی معظم له محسوب میگردد.
آیت الله ابوالشهید حاج سید مصطفی سیادتی حفظه الله (متولد۲ جمادی الثانی ۳۴۴ه. ق) فرزند آیتالله میرزا حسن، معاون و محرر والد معظم در امور روحانیت و مراجعات و مراسلات و استفتائات، امام جماعت مسجد جامع سبزوار به مدت ۳
سال و صاحب تالیفات عدیده که هم اکنون در سبزوار به ارشاد خلائق و تالیف کتب اشتغال دارند.
معظم له
سال ۳۴۷ ه. ق در سن ۳۸ سالگی به درخواست مردم سبزوار به ایران بازگشت و در مشهد مقدس ساکن شد و چهل
سال به تدریس خارج فقه و اصول و فلسفه و نیز اقامه نماز جماعت در مسجد گوهرشاد روی آورد و خدمات اجتماعی و عمرانی کم نظیری از خویش به یادگار گذارد:
احداث باغ رضوان به مساحت ۱۶۰۰۰ مترمربع در
سال ۳۳۰ه. ش، احداث مدرسه علمیه باغ رضوان، تکمیل بنای درمانگاه رازی، بنای کوی طلاب با واگذاری ۲۵۰۰ قطعه زمین به طلاب و فضلای حومه مشهد در
سال ۳۳۹ ه. ش، بنای ۲۰ باب منزل در خیابان نخریسی و ۲۵ باب در خیابان خواجه ربیع برای سیل زدگان، ساخت دهها مسجد در محلات مختلف مشهد مانند مسجد مسجد بهار، احداث تکیه سیدها، ایجاد غسالخانه در اول خیابان طبرسی، تاسیس قبرستان در محله حسین آباد گلشور به مساحت پانزده هزار متر مربع، بنای شبستان مسجد جامع سبزوار به گنجایش۲۵۰۰ نفر، بنای مدرسه علمیه محمدیه در سبزوار، بنای مدرسه علمیه در کویته پاکستان، صدور اعلامیه و کمک به مردم زلزله زده قزوین، کمکهای مالی در جنگ جهانی دوم و تاسیس بیمارستان، ...
نقش برجسته آیتالله العظمی فقیه سیزواری در نهضت ملی شدن صنعت نفت نیز قابل توجه است.
فقیه افتخار بزرگ کلیدداری ضریح مطهر امام رضا (علیهالسّلام) (که به اعلم علمای مشهد تفویض میشد) و چهل
سال اقامه نماز جماعت صبح در حرم مطهر را داشت.
فقیه در طول تحصیلات خود در حوزه مشهد مقدس، شاهد واقعه جانسوز مسجد جامع گوهرشاد و هتک حرم مطهر امام رضا (علیهالسّلام) در روز دوازدهم ربیع الثانی ۳۳۰ ه. ق (۲ تیر ماه ۳۴، روز حجاب و عفاف) بود و مذاکرات مهمی برای مقابله با کشف حجاب و نیز حلوگیری از فاجعه خونبار مسجد گوهرشاد انجام داده و این رویداد خونین را در یادداشتهای منتشر نشده خود، منعکس کرده است.
رضاخان ملعون به دنبال ایده شوم تغییر لباس، دستور خلع لباس تمام علما به جز عدهای معدود و با شرایطی خاص، را صادر کرده بود. از این رو همه علمای خراسان به جز چند نفر، خلع لباس گردیدند: آیتالله میرزا احمد کفایی (فرزند برومند آخوند خراسانی)، آیتالله شیخ علی اکبر نهاوندی، آیتالله میرزا علی اکبر نوغانی، آیتالله العظمی میرزا حسین فقیه سبزواری.
فقیه سبزواری بارها به زیارت عتبات مقدسه و حج بیت الله الحرام نایل آمده است. من جمله در
سال ۳۶۷ه. ق با کاروان پانزده هزار نفری و به رهبری معظم له که دیدار و مذاکراتی با عبدالعزیز بن سعود پادشاه عربستان پیرامون تعیین قبله داشتهاند.
آری! سرانجام آیتالله العظمی میرزا حسین فقیه سبزواری این مرجع تقلید وارسته، قرة العین میرزای نائینی و فرزند اعز و اجل و اکرم آ سید ابوالحسن اصفهانی و آ شیخ عبدالکریم حائری یزدی، روز جمعه ۲۵ شوال ۳۸۶ه. ق (۳۴۵ه. ش) در سالروز شهادت رییس مکتب جعفری، حضرت امام جعفر صادق (علیهالسّلام) در ۷۷ سالگی راه ناهموار دنیای مادی را به آخر رساند و روح مطهرش به ملکوت اعلی پر گشود و در محل مدرسه باغ رضوان فضای سبز شمال شرقی حرم مطهر حضرت امام رضا (علیهالسّلام) در ابتدای بست طبرسی با اقامه نماز به امامت آیتالله العظمی میلانی به خاک سپرده شد و مرقد پاکش دق الباب و میعاد گاه شیعیان و زوار حریم رضوی گردید.
با تشکر از حضرت آیتالله حاج سید صادق فقیه سبزواری حفظه الله تعالی فرزند برومند معظم له، که اجازه تنظیم ویژه نامه را به این کمترین عنایت فرمودند.
با ارسال تصاویر، خاطرات، تقریرات و سایر آثار مرتبط با خاندان فقاهت فقیه سبزواری، به این پایگاه و یا تلفن۰۹۹۲۹۴۴۰۸ در ثواب ترویج و تکریم فرهنگ زیبای علم و فقاهت، سهیم شویم.
مقاله نهم
بسم الله الرحمن الرحیم
به یاد مرحوم آیتالله سید جواد فقیه سبزواری ره
دکتر کامیار صداقت ثمرحسینی
عضو هیئتعلمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
این نوشتار مطلبی برگرفته از کتاب نویسنده در زمینه حوزه علمیه مشهد است که ان شاء الله تفصیل آن در آن کتاب منتشر خواهد شد
آیتالله حاج سید جواد فقیه سبزواری، از خیل پاکان روزگار، از خاندانی جلیلالقدر، فرزند عالم ربانی حـاج سید میرزا حسین فقیه سبـزواری (۱۳۰۹ – ۱۳۸۶ ه. ق) و او فرزند آیتالله میرزا موسی فقیه سبزواری (۱۲۶۵ – ۱۳۳۷ ه. ق) مدفون در مدرسه محمدیه سبزوار بود و نسبت او به شاهزاده اصغر میرسد و او از اولاد حضرت امام سجاد علیهالسلام
آیتالله میرزا حسین فقیه سبزواری از چهار تن اجازه اجتهاد داشت: آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی؛ آیتالله محمدحسین نائینی؛ آیتالله آقا ضیاء عراقی و آیتالله شیخ عبدالکریم حائری یزدی و هم مباحث مرحوم آیتالله سید محمود شاهرودی بود و در حکمت شاگرد افتخار الحکماء از مبرزترین شاگردان مرحوم شیخ ملاهادی سبزواری بود. در جای خود بحثی مخاصر درباره شجره علمی علمای معاصر خراسان را خواهیم داشت که بسیاری از زوایای این حوزه بزرگ را مشخص خواهد کرد.
خدمات اجتماعی او بسیار است از جمله معروفترین آنها کوی طلاب مشهد است که با واگذاری ۲۵۰۰ قطعه زمین به طلاب در
سال ۱۳۳۸ ه. ش بنیان نهاده شد و او در اوج تقوا و پرهیزکاری، تنها به جهت یاری مظلومان، از باب تقیه با حکومت پهلوی رفتار داشت، کما اینکه توانست جلوی برخی اعدامها را بگیرد. و مسجد فقیه سبزواری در کوی طلاب را که استاد گرامی و عزیزم حضرت حجتالاسلام والمسلمین حاج آقا امامی پیشنماز و مدیر مدرسه آن هستند، توسط مرحوم حجتالاسلام والمسلمین حاج شیخ ابراهیم امامی، بنا شده، به سبب علاقه آن مرحوم به فقیه سبزواری چنین نام گرفته است.
آیتالله سید جواد فقیه سبزواریعالمی خوش مشرب و نیکو سیرت و صورت بودند. سخنش قلب را جلا و روح را صفا میداد. برخوردی صادقانه و صمیمانه با مراجعان داشت و درب منزلش به روی اهل علم و طالبان علوم آل محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) باز بود. نمیشد دوستش نداشته باشی، نامش را میشنیدی محبتش را خدا در دلت میانداخت. خدا رحمت کند مرحوم آیتالله حاج شیخ ذبیحالله قوچانی (رحمةاللهعلیه) را که چه نیکو میفرمود: «وقتی خدا در نظر کسی بزرگ باشد، خدا هم او را بزرگ میکند.»
در محضر حضرت آیتالله آقای حاج سید جواد فقیه سبزواری
در حدود
سال ۱۳۷۲ ه. ش
دیدارش همیشه شوق آموختن را در انسان زنده میساخت. چه فضیلتی بالاتر از اینکه در زمانی که افراد نوعاً به دنبال هواهای نفسانی و منافع دنیاییشان هستند و لحظهای از دلالی و دلال بازی فارغ نمیشوند، مردانه و بیادعا کمر همت بسته، به تعلیم و تربیت طلاب و ترویج علوم آل محمد (صلی الله علیهم اجمعین) مشغول شده بود؟
هدف آنان از طلبِ علم و تعلیم علوم آل محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نه معروفیت خود که زنده کردن اسلام در دلها و روحانی کردن طلاب دین بود، از اینرو حرفشان به دل مینشست و حقیقتشان نمایان میشد.
او به
سال ۱۳۰۹ ه. ش (۱۳۴۹ قمری) در خانه علم و مرجعیت به دنیا آمد. از کودکی به تحصیل علوم دینی پرداختند. در ادبیات از شاگردان ادیب نیشابوری بود. و این ادیب اول و دوم نیکو خدمتی به جهان تشیع کردهاند؛ تنها کافی است نام شاگردانشان مرور شود که بعداً به آن اشاره خواهد شد.
از دیگر اساتید او میتوان به آیات عظام میرزا احمـد مدرس، حاج شیـخ کاظم دامغـانی، شیخ مهدی آشتیانی، شیخهاشم قزوینــی و والد مکرمشان حـاج سید میرزا حسین فقیه سبـزواری اشاره کرد.
در مسجد حاج حکیم اقامه نماز میکرد و شرح لمعه او که آن را در یکی از شبستانهای مسجد گوهرشاد اقامه میکرد از زمره پاکترین، بهترین و پراقبالترین دروس آن کتاب شریف در مشهد مقدس بود.
این را هم بگویم که شنیدهام در گذشته او در باغ رضوان (قبرستان قتلگاه در قسمت شمالی اماکن متبرکه و حرم مطهر رضوی) در مدرسهای تدریس داشتند که توسط پدرشان تاسیس شده بود و در
سال ۱۳۵۲ ش به دلیل توسعه اطراف حرم تخریب شد.
مرحوم آیتالله سید جواد فقیه سبزواری بر سلوک
شرعی تاکیدی تام داشت، میفرمود شبها زود بخوابید و سحرخیز باشید برای درس خواندن و مطالعه را پیش از اذان صبح آغاز کنید. در واقع سه توصیه کلی او به صورت خلاصه چنین بود: انجام واجبات، ترک محرمات و درس خواندن. که این آخری در واقع تاکید و بیانی از آن دو دیگری بود.
و او غیرتی تمام به لباس روحانیت و حفظ پاکدامنی روحانی داشت. زمانی در مسجد حاج حکیم شهر مشهد مقدس، از مرحوم آیتالله حاج سید جواد فقیه سبزواری (رحمةاللهعلیه) در خصوص لباس روحانیت سئوال کردم؛ پاسخ ایشان سخت قاطع بود:
اگر فردی ملبس به لباس روحانیت شود و گاه و بیگاه بخواهد آن را بپوشد یا نپوشد (با لباس روحانیت بازی کند.) ، چنان آلوده و پلید است که اگر خود را آب هم بکشد باز هم پاک نمیشود. یا لباس را نپوشید و یا اگر میپوشید بدان ملتزم باشید.
و مرحوم حضرت امام خمینی ره چه نیکو فرموده است که لباس روحانیت بدون التزام به شئون آن لباسی غصبی است.
در آخرین باری که به مشهد مقدس مشرف شدم، در مسجد حاج حکیم جهت عرض سلام و ادب و تجدید ارادت محضرش رسیدم، توصیه به انجام واجبات و ترک محرمات الهی کردند و این بار به طور خاص بر ضرورت استقامت در کارم (در مبارزه با وهابیت) و عدم توجه به ناملایمات تاکید و تشویق کردند: وظیفهات را انجام بده! آن موقع نمیدانستم چرا ناگهان چنین سخنی را بیان فرمود، بعدها که با موانع و ناملایمات بسیار مواجه شدم اصل مطلب را فهمیدم و مرحوم آیتآلله فقیه سبزواری از دوستان مرحوم آیتالله حسن سعید تهرانی بودند که در مسجد چهلستون تهران اقامه جماعت داشتند
و به توصیه مرحوم آیتالله فقیه سبزواری بود که با آیتالله سعید تهرانی و کاری بزرگی که در کتابخانه و گنجینه قرآن مسجد چهلستون تهران انجام دادهاند آشنا شدم که فعالیتی عظیم در برابر تبلیغات دروغین وهابیت بوده است.
در اول آذرماه ۱۳۸۴ شمسی روحش به ملکوت اعلی پیوست و پیکر پاکش در حرم مطهر رضوی در صحن آزادی به خاک سپرده شد.
این بزرگان نفس خود را اصلاح کرده بودند و از این رو در مصاحبت با آنان تنها یاد و نام حق را میشنیدی. نه صحبت و تکاپو برای جمع مال دنیا...
مارِ نفست را بِکُش از ابتدا
ور نه مارَت گردد آخر اژدها
لیک هر کس مور بیند مارِ خویش
تو ز صاحب دل کن استفسارِ خویش
مادرِ بتها بت نفس شما است
زآنکه آن بت مار و این بت اژدهاست
عالَمی را لقمه کرد و در کشید
معدهاش نعره کنان هَل منْ مَزیدٍ
مقاله دهم
زندگی مرحوم آیة الله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری
به قلم:
آیة الله حاج سید مصطفی سیادتی فرزند مرحوم آیة الله العظمی حاج میرزا حسن سیادتی پسرعموی مرحوم فقیه سبزواری
بسمه تعالی
عالم جلیل مرحوم آقای حاج میرزا حسین فقیه سبزواری مشهور به آیة الله فقیه سبزواری ولد عالم جلیل مرحوم آقا میرزا موسی و برادر مرحوم آقای حاج میرزا مهدی بودند.
تولد او در شب جمعه سوم ماه رمضان ۱۳۰۹ هجری قمری برابر با ۱۳ فروردین ۱۲۷۱ هجری شمسی در شهر سامره اتفاق افتاده است. میرزا حسین تا نه سالگی در آن شهر در جوار حرم مطهر دو امام معصوم بزرگوار امام علی النقی و امام حسن عسکری علیهماالسلام در کنار والدین زندگی کرده و درسال ۱۳۱۸ هجری قمری همراه والدین به نجف اشرف رفته و چهار
سال هم درآن شهر مقدس بسربرده و درسال ۱۳۲۲ هجری قمری به همراه والدین به سبزوار وارد شدهاند.
قران و خط وچند کتاب فارسی و مقداری مقدمات را در سامره و نجف اشرف فرا گرفته و در سبزوار مدت ۴
سال با جدیت تمام به تحصیل علوم مرسومه
شرعیه ادامه داده و سپس با کسب اجازه از والد معظم خود برای ادامه تحصیل علوم به مشهد مقدس رفته و در مدت چند
سال ادبیات عرب را از محضر درس مرحوم ادیب اول، آقا میرزا عبدالجواد ادیب نیشابوری ره و فقه و اصول را از محضر درس مرحومین حجتی الاسلام آقا شیخ حسن برسی و آقای حاج سید محمد باقر مدرس (رحمةاللهعلیه) ما استفاده میکردهاند.
در زمانی که آقا میرزا حسین در مشهد به تحصیل علوم اشتغال داشته است، در
سال ۱۳۳۰ هجری قمری قضیه توپ بستن روسهای لعین بر آستانه مقدس امام معصوم حضرت رضا علیه الصلوة و السلام بوده است.
آقا میرزا حسین که در آن زمان طلبه جوان بیست و یک سالهای بوده بنا بر قول خودشان در حدود سه ساعت به غروب روز دهم ربیع الثانی
سال ۱۳۳۰ هجری قمری (برابر با جمعه، نهم فروردین ۱۲۹۱ هجری شمسی، ۲۹ مارس ۱۹۱۲ میلادی) به مسجد گوهرشاد وارد شده است که یکی از دوستان به ایشان میگوید زودتر به مدرسه بروید که میخواهند حرم مطهررا به توپ ببندند.
آقا میرزا حسین میخواهد از راه صحن خارج شود نمیتواند داخل حرم شده و از هردری که میخواهد بیرون رود با مانع روبرو میشود. گاهی به مسجد و گاهی به دارالسیاده و زمانی سراسیمه به دارالحفّاظ پناه میبرد.
درآن هنگام، صدای شلیک گلولهها و غرش توپها فضارا پر میکند. آقا میرزا حسین به حضرت رضا (علیهالسّلام) متوسل میشود. عاقبت به فضل خداوند متعال در اثر توسل به امام (علیهالسّلام) راه نجاتی پیدا کرده و به طرف قبرستان قتلگاه که در حدود قبر عالم جلیل شیخ طبرسی بوده به سرعت حرکت میکند. درب چند خانه را میزند ولی باز نمیکنند. سرانجام درب خانه مرحوم حاج محمد حسین داورزنی را که در کنار قتلگاه بوده است میکوبد درب را باز میکنند آقا میرزا حسین داخل خانه شده و به محض ورود به خانه، ضعف مفرطی به او دست داده و در حدود دو ساعت در حال اغماء بوده است. آن شب را در آن خانه استراحت کرده و فردای آن شب که تیراندازی روسها موقوف شده، از آن خانه بیرون آمده و به مدرسه رفته است. (۱)
۱ - داستان بسیار اسف بار توپ بستن روسهای تزاری برگنبد و حرم مطهر حضرت امام رضا (علیهالسّلام) مشهوراست و چون تعداد مقتولین آن روز در آن آستانه شریفه، ۷۲ نفر بوده، آن روز را بیاد روز عالمسوز عاشورای واقعی، عاشورای ثانی نام نهادهاند. شعرا و مورخین درآن باره اشعار جانسوز سروده ووقایع را نوشتهاند.
مرحوم حاج ملاهاشم خراسانی که از علما و ائمه جماعت مشهد و درقضیه حاضر و ناظر بوده درکتاب منتخب التواریخش آن را به تفصیل نوشته و بنده هم آن را در کتاب دیدهها و شنیدههایم نوشتهام.
پس از آن قضیههائله و بسیار اسف بار، آقا میرزا حسین به سبزوار به نزد والدین بازگشته و در آنجا از محضر درس پدر بزرگوار خود و سایر مدرسین و اساتید آنجا استفاده نموده و ضمنا به تدریس آنچه را خوانده و دانسته میپردازد تا درشمار فضلاء حوزه سبزوار در میآید.
در
سال ۱۳۳۶ هجری قمری برابر با ۱۲۹۷ هجری شمسی آقا میرزا موسی به رحمت حق متعال واصل شده و آقا میرزا حسین که دارای عیال و فرزند بوده در
سال ۱۳۳۷ یا ۱۳۳۸ هجری قمری برابر با ۱۲۹۸ یا ۱۲۹۹ شمسی، سبزوار را به مقصد نجف اشرف ترک میکند.
بنا بر نوشته کتاب عمری پر افتخار خاطرات زندگانی آیة الله العظمی فقیه سبزواری، مرحوم آیة الله آقا میرزا موسی درهنگام وفات وصیت کرده بودند که میرزا حسین برای تکمیل تحصیلات عالیه
شرعیه به نجف اشرف برود لذا ایشان در
سال ۱۳۳۷ هجری قمری، یک
سال پس از فوت والد بزرگوار راهی نجف اشرف شدهاند.
در سبزوار، از شخص مطلعی شنیدم که پس از وفات عالم جلیل مرحوم آقا میرزا موسی، علاوه بر مجالس تعزیه و ترحیمی که مردم سبزوار در شهر تشکیل داده بودند، در بعضی از قراء هم مجلس تعزیه تشکیل یافته بوده از آن جمله در قریه دولت آباد مجلس تعزیه دائر کرده و آقازادگان آن مرحوم، آقا میرزا مهدی و آقا میرزا حسین را که در آن زمان از فضلاء و طلاب سبزوار بودهاند با جمعی از اهالی شهر به دولت آباد دعوت کرده بوده ند.
در مجلس تعزیه افسوس خوردهاند که حیف از مرحوم آقا که رفتند چه خوبست که آقازادگان هم به نجف اشرف رفته و جای مرحوم آقارا بگیرند.
آقا میرزا حسین اعلام آمادگی کرده و مرحوم حاج محمد حسین دولت آبادی که از مالکین عمده دولت آباد و سرشناسان اهالی شهر بوده است، مخارج حرکت ایشان از سبزوار تا نجف را تعهد نموده و قبول کرده است که همه ساله سالی صد تومان برای ایشان به نجف اشرف بفرستد و آقا میرزا حسین به خرج آن مرد خیراندیش به نجف رفته و سالی صدتومان را که در آن زمان پول زیادی بوده میفرستادهاند.
این قضیه را مرحوم عالم جلیل آقای حاج سید باقر فقیه سبزواری، دومین فرزند مرحوم آیة الله فقیه سبزواری تایید نمودند و من برای اداء وظیفه حق شناسی این داستان را در اینجا آوردم.
حاج محمد حسین که چنان امر خیری را بر عهده گرفته و انجام داده، همان است که اولین کارخانه برق سبزوار را او از مال خود تاسیس کرد به شرحی که در این کتاب نوشتهام و نیز همانست که فرزند او مرحوم حاج علیرضای دولت آبادی است که به تعبیر بنده حاتم طایی سبزوار بود (رحمةاللهعلیه) ما
آقای حاج میرزا حسین پس از ورود به نجف اشرف، مدت دوسال از محضر درس عالم جلیل متقی آیة الله مرحوم آقا میرزا محمد تقی شیرازی و مدتی از محضر درس مرحوم آیة الله آقا سید محمد فیروز آبادی و چندی هم از محضر درس مرحوم آیة الله آقای
شریعت اصفهانی و سپس از محضر درس مرحوم آیة الله آقا ضیاء عراقی و مرحوم آیة الله آقا میرزا محمد حسین نایینی و مرحوم آیة الله آقا سید ابوالحسن اصفهانی اعلی الله مقامهم که همه از مراجع تقلید شیعه و بزرگان علم و تقوی بودهاند، استفادات وافیه نموده و به درجه اجتهاد رسیده است.
ایشان در اصول با مرحوم آقا شیخ محمد علی کاظمینی و درفقه با مرحوم آقا سید محمود شاهرودی که دوتن از فضلاء بوده و عنوان آیة اللهی پیدا کردند، هم مباحثه بوده و با آن دو بزرگوار رفاقت صمیمانه داشتهاند.
آقای حاج میرزا حسین، تقریرات بحثهای اصول مرحوم آیة الله العظمی آقای نائینی را نوشته و پس از مراجعت به ایران تصمیم به چاپ آن گرفتند ولی چون تقریرات مرحوم آقای نائینی را که مرحوم آقای شیخ محمد علی کاظمینی نوشته بودند به چاپ رسیده بود ایشان برای احترام مرحوم آقای کاظمینی از چاپ تقریرات خویش منصرف شدند. انتهی کلام کتاب عمری پر افتخار بطور خلاصه.
آقای حاج میرزا حسین پس از ده
سال توقف در نجف اشرف، ازسال ۱۲۹۸تا ۱۳۰۸ شمسی برابر با ۱۳۳۷ تا ۱۳۴۷ هجری قمری و اشتغال تمام به تدریس و تحصیل و تکمیل علوم
شرعیه راهی ایران شده و مدت کمی در سبزوار توقف نموده و سپس به مشهد مقدس هجرت کرده و درجوار حرم مطهر سلطان سریر ارتضاء الامام المعصوم ابوالحسن علی الرضا (علیهالسّلام) رحل اقامت افکنده و به امامت جماعت و تدریس علوم
شرعیه و سایر وظائف روحانیت مشغول و رفته رفته محبوبیت و شهرت پیدا کرده و از علماء طراز اول مشهد به شمار رفته و به آیة الله فقیه سبزواری مشهور شدند.
مرحوم آیة الله فقیه سبزواری که درسال ۱۳۴۸ هجری قمری برابر با۱۳۰۹ هجری شمسی از نجف اشرف به طرف ایران حرکت کرده است، سی و نه ساله بوده و درآن موقع از سه استاد بزرگوار خود حجج اسلام و آیات عظام مرحوم آقا سید ابوالحسن اصفهانی و مرحوم آقا میرزا محمد حسین نائینی و مرحوم آقا ضیاء عراقی اعلی الله مقامهم و نیز از مرحوم آقای شیخ عبدالکریم حائری یزدی مؤسس حوزه علمیه قم تصدیق اجتهاد داشته که موجوداست.
در تیرماه ۱۳۱۴ شمسی که حاج شیخ محمد تقی بهلول گنابادی الاصل و سبزواری المسکن، دانسته یا ندانسته عامل سیاست بیگانه شده و کارگردان فتنه اسف بار کشتار جمعی از مردم به عنوان حمایت از دین و مذهب شده و خود رندانه فرار کرده و به افغانستان رفت به شرحی که در فصل لباس و کفش این کتاب نوشتهام، علماء مشهد مرحوم آقای حاج میرزا حسین فقیه سبزواری را که جوان تر و در سخنرانی دلیرتر بوده است وادار کردهاند تا منبر رفته و مردم را آرام کند تا کار به دخالت رجّاله و ایادی بیگانه و چپاول اموال مردم و دخالت نیروی مسلّح دولتی و کشتار مردم در مسجد گوهرشاد و آستان قدس رضوی (علیهالسّلام) نشود.
آقای فقیه سبزواری هم ناچار بر منبر رفته و از طرف علمای حاضرین در مجلس یا مسجد گوهرشاد مردم را به آرامش و ترک مخاصمه با دولت که موجب فساد و خونریزی است دعوت کرده و قرار را به مذاکره با دولتیان نهاده و موقتا فتنه آرام گرفته است.
اگر چه عاقبت شعلههای فتنه بالا رفته و قضیه اسف بار مسجد جامع گوهرشاد اتفاق افتاده است به شرحی که نوشتهام ولی سخنرانی آن روز آقای فقیه سبزواری که موافق با عقل و
شرع بوده است اورا عالمی دیندار و عاقل و بیدار در نزد رضا شاه پهلوی و سپس در نزد پسرش محمد رضاشاه پهلوی معرفی کرده بود، لذا به ایشان منصب کلیدداری ضریح مطهررا داده بودند لذا ایشان با چند نفر از آقایان علمای مشهد برای غبارروبی و جمع آوری پولها و اشیاء قیمتی که مردم در ضریح مطهرانداخته بودند، با آداب خاصی به داخل ضریح شریف رفته و خدمت میکردند.
این امر برای ایشان امتیازی بود که حس حسادت برخی همکاران و بعضی مغرضان را تحریک میکرد. آنها هم برای فرونشاندن آتش حسد خود، آقارا وابسته به دربار میخواندند و ظاهر امر هم چنین بود چون که محمد رضاشاه پهلوی در سالی یکی دوبار که به مشهد به زیارت امام (علیهالسّلام) مشرف میشد، آقای فقیه سبزواری و آقای حاج میرزا احمد آقازاده (فرزند سوم مرحوم آخوند خراسانی) که به آیة الله فقیه سبزواری و آیة الله کفایی معروف بودند و نیز حجة الاسلام حاج شیخ احمد شاهرودی علیهم الرحمة در حرم شریف با شاه ملاقات میکردهاند.
این ملاقاتها ظاهرا وجهه مذهبی به شاه میداد که ایشان شخصی مذهبی و به مجالست با علمای دینی راغب است چنانکه مرحوم شاه عباس کبیر صفوی نیز با شیخ بهاء الدین عاملی و میرداماد و میر فندرسکی علیهم الرحمة مراوده و مصاحبت داشته و شیخ بهاء الدین آن عالم فرزانه کتاب جامع عباسی را که در فقه و دربیان مسائل دینی و مذهبی و رساله عملیّه است برای او نوشته است.
در باره مدارای علمای اعلام شیعی با زمامداران و پادشاهان زمان برای حفظ مصالح مردمان و دفع شرور از آنان سخنان بسیاری است که شاید در آینده مجالی باشد تا ذکر شود لذا در تمام زمانها، علمای شیعه با این که سلاطین و پادشاهان را اولو الامر نمیدانستهاند، مع ذالک در امور سیاسی و دولتی تا حدی که صدمهای به دین و مذهب نداشته است در مقابل آنها قیام و مخالفت نکردهاند. از جمله آن علما و بزرگان یکی هم مرحوم آیة الله آقای حاج میرزا حسین فقیه سبزواری است که چنانکه در صفحه پیش نوشته شد برای آرام کردن مردم از ستیزه با دولتیان و حفظ جان آنان سخنان
شرعی وعاقلانه گفت وفتنه را آرام کرد (۱) و در نظر رضاشاه و سپس محمد رضاشاه پهلوی احترامی پیدا کرد و در نتیجه توصیه اش در باره کمک به مردم و محتاجان و بیماران و درماندگان به دستگاههای دولتی موثر و اوامرش حتی المقدور مطاع بود.
اما ایشان از نفوذش در دستگاههای دولتی استفاده شخصی نکرد. خودش در کمال سادگی و قناعت زندگی کرد. خانه اش قدیمی و متوسط و اثاثیه خانه اش طلبگی و فاقد هرگونه تجمل و زرق و برق و عاری از هرگونه ظاهرسازیهای عوام فریبانه بود.
با این که خانه اش قبله ارباب حاجت بود و غالبا در اتاقش تعدادی پاکت و برگهایی کاغذ و یک قلم خودنویس در جایی که مینشست افتاده بود هر گره در کاری که مراجعه میکرد چه توصیه به بیمارستانها و اطباء و چه به ادارات دولتی و چه حواله به مومنین از بابت سهم امام (علیهالسّلام) و سهم سادات به مستحقین دریغ نمیکرد و به خط خود مینوشت.
دفتردار و دستیاری نداشت و توصیههای ایشان غالبا موثر واقع میشد مع ذالک ایشان در باره خود و فرزندانش از نفوذ دولتی خود استفاده نکرد و از ۹ پسر ایشان چهار نفرشان از علما و مدرسین و پنج نفرشان از طریق شغل آزاد تحصیل معاش میکردند و هیچ کدام در کار دولتی دخالت نداشتند.
-------------------------------------------------------
۱ - فتنه موقتا آرام شد ولی روز بعد کشتار جمعی از مردم در مسجد گوهرشاد به تحریک مغرضین اتفاق افتاد که بسیار اسف بار بوده و بهلول که از محرکین بود به افغانستان گریخت. داستانی دارد بماند برای موقع مناسب.
آقای حاج میرزا حسین فقیه سبزواری، روحانی واقعی بود. متواضع، خلیق، زودگذشت، فعال، خیراندیش، فیض رسان، طرفدار و کمک رسان به محرومان و طلاب علوم
شرعیه، آبادگر، اوقاتش پربرکت بود، همیشه در تمام
سال قبل از اذان صبح به حرم مطهر مشرف میشد و بعد اززیارت، نماز صبح را به جماعت درحرم شریف میخواند و نماز ظهر و عصر و مغرب و عشارا در مسجد گوهرشادخاتون در شبستانی که تا کنون به شبستان آقای سبزواری معروف است به جماعت میخواند و مامومین ایشان از شبستان نامبرده تجاوز کرده و در حدود نیمی از صحن مسجدرا فرا میگرفتند.
در مسجد گوهرشاد خاتون همه روزه صبح و عصر بجز روزهای تعطیل مجلس درس خارج فقه و اصول داشت بر منبر مینشست و تدریس میکرد و در حدود چهارصد نفر از طلاب فاضل از درسش استفاده میکردند.
به مجالس عقد خوانی و روضه خوانی و مهمانیها که دعوت میشد و نیز به دید و بازدید علما و بعضی از واردین به مشهد و نیز به مجالس ترحیم و ختم عزا و عیادت مرضی و مجالس جشن و سرور مذهبی و تشییع جنائز و نماز میت هرجا و هرکس که اورا دعوت میکرد حتی الامکان میرفت.
در خانه اش درساعات معین از صبح تا ظهر به روی مراجعین باز بود. طلاب و فقرا و سایر ارباب رجوع هرکس مشکل مالی یا
شرعی یا توصیه به اشخاص داشت، نا امید نمیشد.
روزی در بهره صبح خدمتش رسیدم در اتاق بیرونی منزلش که مراجعین را در آنجا میپذیرفت داخل شدم اتاق مفروش به فرشهای ساده بود و در نزد آقا چندین پاکت و اوراقی کاغذ و خودنویسی افتاده بود و چند نفر هم از آقا نوشته میخواستند و شیخی بربری هم میخواست از آقا تصدیق قرائت قران بگیرد. چون نوبت آنها بود آقا اولا به نامهها و خواستههای آنها رسیدگی کرد و سپس به شیخ فرمود بخون. شیخ چند آیه تلاوت کرد که به نظر بنده چندان مورد پسند نبود آقا فرمود بسه و قلم و کاغذ برداشت تا تصدیق درستی قرائت اورا بنویسد. گفتم آقا آقا که ننویسد آقا با شیرین سخنی که داشت فرمود ول کن بابا مگر بربری بهتر از این قران میخونه. بعدها فهمیدم آقا وسعت نظردارد میخواهد آن مرد قرانی بخواند و نانی بخورد و دقتهای تجویدی و اداهای قاریان را لازم نمیداند و حق هم همین است. (رحمةاللهعلیه)
آیة الله فقیه در کارهای خانه از جاروب کردن و دوشیدن گاو و مایه کردن ماست و طبخ غذا ماهر بود و به اهل خانه کمک میکرد. در سفری که به مشهد رفته بودیم، شبی آقای والد (رحمةاللهعلیه) را به خانه اش دعوت کرده بود. بنده هم بودم. شام را خود آقا آورد. پلو و خورش بود. بعد از صرف شام از پدرم پرسید که غذا چطور بود؟ ایشان گفتند بسیار خوب بود. آقای فقیه با تبسم گفتند خودم پختهام. آقای والد (پدرم ره) با تبسم گفتند شما آیة الله هستی کار طباخی را به اهل خانه واگذار کنید. جواب دادند که ایشان حال ندارد و در خانه خدمتکاری نداریم. همان وضع ساده و بی پیرایه علما و مراجع آن زمان نجف اشرف را داشت.
مرحوم سرکار سرهنگ فرامرزخان ناوی سبزواری به خانه آقا رفته و دیده است که فرش اتاق آقا چند قالیچه و گلیم نیمداراست. مبلغی برای خرید قالی تقدیم آقا کرده است که اینجا اشخاص مختلف میآیند این فرشها مناسب این خانه نیست ولی آقا فرموده بود همیتقدر مارا بس است هرکس به خانه ما بیاید روی همین فرشهای کهنه مینشیند.
بعد از وفات مرحوم آقا که لباس ایشان را برای غسل دادن بدن شریفش بیرون آورده بودند، مانند جد بزرگوارش امام حسین (علیهالسّلام) پیراهنش پاره بوده است که حضار گریه کردهاند و نیز روزی که مامور دارایی برای کار اداری ورثه به خانه آقا رفته گریسته است که یک مشهد بود و یک آقای سبزواری این است خانه و زندگانی او!
آقای فقیه سبزواری عالمی خلیق و مهربان و ضد تکبر بود به حدی که سید جوانی موسوم به میرزا علی در بیرونی خانه آقا اتاقی داشت با همان میرزا گاهی از یک کاسه غذا خورده بود! (اگر شما میرزا علی را دیده بودید، از کار آقا تعجب میکردید (
در کتاب عمری پرافتخار، تحت عنوان خدمات ارزنده و آثار وجودی مرحوم ٌیة الله فقیه سبزواری مطالبی نوشته است که خلاصه آنها این است:
آثار وابنیه خیریّهای که به همت و نظر شخصی ایشان تهیه شده و یا به دستور و کمکهای معظم له ساخته شده است:
۱ - چون قبرستانهای اطراف مشهد پرشده و جایی برای دفن اموات نبود و مردم از این حیث در مضیقه بودند، مرحوم فقیه سبزواری از مرحوم حاج سید عبدالرسول روغنی اصفهانی که از ارادتمندان او و مردی ثروتمند و متدین بود خواستند تا در این باره همتی کند. آن مرد خیراندیش هم درسال ۱۳۷۱ هجری قمری برابر با ۱۳۳۱ هجری شمسی فطعه زمینی به مساحت تقریبی پانصد هزار متر از اراضی حسین آباد گلشو را خریده و در اختیار مرحوم فقیه سبزواری قرار داد. ایشان هم آن را به دفن اموات اختصاص داد و در اختیار عموم مسلمین قرار دادند.
مرحوم حاج سید عبدالرسول روغنی از رجال با عنوان و متدین اصفهان بود و نوعا از ثروت زیادی که خدای متعال به او عنایت فرموده بود، در امور خیریه صرف میکرد.
۲ - غسّالخانه قدیمی شهر مشهد در خارج شهر قرار داشت و وضع آن مطلوب نبود و کسانی که میخواستند جنازه اموات خودرا برای طواف به حرم مطهر ببرند برای دوری راه دچار زحمت میشدند لذا بعضی مجبور میشدند اموات را بدون طواف دادن در حرم مطهر در همان حدود دفن کنند و این کار برای مردم خوش آیند نبود.
آقای فقیه سبزواری برای حل این مشکل عمومی، پس از مطالعه اقدام نموده و برای ساختن غسالخانه از آستان قدس رضوی قطعه زمینی به مساحت حدود دو هزار متر مربع در اول خیابان طبرسی پهلوی مقبره عالم جلیل شیخ طبرسی اعلی الله مقامه گرفتند.
در این زمین به سعی و همت مرحوم آیة الله فقیه سبزواری و جمعی از مومنین که بذل مال نمودند غسالخانهای مجهز و آبرومند ساخته و مغسل الرضا نامیده شد. ساختن این غسالخانه که از بناهای لازم و ضروری برای مردم بود از جهت نزدیکی آن به آستان قدس رضوی (علیهالسّلام) طواف دادن جنازههارا در حرم مطهر آسان کرد.
۳ - تکیه سیدها: این حسینیه در بازار سرشور مشهد واقع است که به
سال ۱۳۷۵ هجری قمری برابر با ۱۳۳۵ هجری شمسی ساخته شده است و علاوه بر بنای اصلی آن دارای چهارباب مغازه میباشد که متصل به بنای حسینیه است که عوائد آنها صرف حسینیه میشود. در این حسینیه در ایام سوکواری و عزاداری مخصوصا در ایام محرم مجالس روضه خوانی تشکیل شده و مردم برای عرض ارادت به ساحت قدس حسینی (علیهالسّلام) در آن مکان مقدس مذهبی به سوکواری میپردازند.
۴ - باغ رضوان: از قدیم الایام قبرستان عمومی مخروبهای بوده است بنام قبرستان قتلگاه که در نزدیکی آستان قدس منظرهای ناپسند داشته است و آن جارا بدین جهت این نام نهادهاند که در زمان دولت صفویه طایفه ازبک که از دشمنان سرسخت شیعه بودهاند چند مرتبه به شهر مذهبی مشهد حمله برده و از قتل نفوس و غارت اموال مردم و تاراج اموال و ذخایر آستان فدس رضوی دریغ نکردهاند.
در همان زمان عبدالله خان ازبک با لشکریان خود شهر مشهد را پس از مدتی محاصره تصرف نموده و بنا بر نوشته کتاب فردوس التواریخ به نقل از کتاب وسیلة الرضوان، یکی از اهالی شهر، تفنگی به جانب عبدالله خانانداخت لیکن آسیبی به او نرسید. آن شقی در غضب شده حکم به قتل همه نموده و اینقدر از مردمان کشته شدند که در روضه عرش درجه خون چون سیلاب جاری شد تا این که زن و مردی که باقی مانده بودند در اطراف آن شقی به فریاد و ناله بر آمدند که مارا به حضرت رضا ببخش و بر ما ترحم نما.
آن شقی گفت هرگاه دوشیشه پر از آب نمایید و از بالای مناره بیندازید و نشکند من به امام شما اعتقاد میآورم. چنان نمودند و شیشهها نشکست دست از قتل برداشتند. اهل زمین قتلگاه مقتول شده بودند و هزار بار از اموال موقوفات آن سروررا آن شقی به غارت برده انتها. بنابراین وجه تسمیه قبرستان قتلگاه ظاهر شد.
این قبرستان که در میان شهر و در نزدیکی آستان قدس رضوی قرار داشت در زمان رضاشاه پهلوی بصورت باغی بنام باغ رضوان در آمد و پس از چندین
سال در زمان محمد رضاشاه پهلوی به شرحی که ذیلا نوشته میشود به سعی و همت مرحوم آقای فقیه سبزواری بصورت مدرسه علوم
شرعیه ساخته شد
در کتاب عمری پر افتخار در باره باغ رضوان شرح مبسوط نوشته شده است که خلاصه آن بدین قرار میباشد:
مرحوم فقیه سبزواری پس از اقدامات فراوانی موفق شدند که در
سال ۱۳۷۰ هجری قمری برابر با ۱۳۳۰ هجری شمسی در حدود چهارده هزار متر مربع از زمین باغ رضوان نامبرده را بنام باغ رضوان از آستان قدس رضوی بگیرند.
باغ رضوان را مرحوم آقای فقیه سبزواری در طول چندسال با تحمل زحمات بسیار و مخارج گزافی که اهل خیر میپرداختند به مدرسه علوم
شرعیهای تبدیل کرد که چهار هزار متر آن زیر بنا و ده هزار متر آن برای صحن و باغچه و حوض آب در نظر گرفته شده است. در باغ رضوان ۱۳۶ حجره تحتانی و فوقانی و مدرس و کتابخانه ساخته شده است.
در صحن باغ و حجرات تحتانی اموات را دفن میکنند و پولهایی که از حق الدفن دریافت میکنند همه را به مصرف این بنای عظیم میرسانند و در اتاقهای فوقانی و بعضی حجرات تحتانی عدهای از طلاب علوم دینی سکونت دارند.
باغ رضوان از جمله آثار ارزنده مرحوم آقای فقیه سبزواری است اکنون هم نام آیة الله فقیه سبزواری بر کاشیهای الوان بر سردر آن نصب میباشد. انتهی.
بنده نویسنده این کتاب (سید مصطفی سیادتی) در
سال ۱۳۱۹ شمسی برابر با ۱۳۵۹ که طفل بودم از سبزوار به اتفاق والدین برای زیارت امام (علیهالسّلام) به مشهد رفته بودیم.
باغ را دیدم که چندان آباد نبود اما هرچه بود باغ بود و آن قبرستان قدیمی مخروبه را از میان برده بود اما انصافا مرحوم آقای فقیه سبزواری با نفوذی که در دولتیان و شخص شاه داشت، باغ را مجانا از آستان قدس رضوی گرفت و ز فکر صائب و همت عالی و سعی خستگی ناپذیر و قدرت و نفوذ روحانی خود استفاده نمود و چنان بنای محکم و بزرگ و با شکوهی از آجر و گچ و آهن و سیمان و سنگ و موزائیک در دو طبقه ساخت که واقعا در حد کرامت بود.
نمای داخلی آن تماما مزین به کاشیهای الوان و کتیبههای خوش خط و زیبا بود مانند صحن وسیع و زیبایی در نزدیکی آستان قدس در مدت چندسال جلوه گر و مورد استفاده بود. زمین آن مدفن کسانی بود که نمیخواستند از حرم مطهر چندان دور باشند که با بذل حق الدفنی که به مصرف بنای آن عمارت عظیم میرسید و درآن جا دفن میشدند و اتاقهای آن مسکن طلابی بود که در سایر مدارس مشهد جایی نداشتند.
در دالان ورودی وسیع و مرتفعی که ساخته شده بود رواقی وسیع و با شکوه بود که در وسط آن مرقد شریف مرحوم آیة الله فقیه سبزواری و زوجه صالحه ایشان سیده بی بی مریم صدر قرار داشت.
مرحوم آقا در ۲۴ شوال
سال ۱۳۸۶ هجری قمری برابر با ۱۶ بهمن ۱۳۴۵ شمسی به رحمت حق پیوسته و با اجداد طاهرینش محشور شده است.
چند سالی مدرسه باغ رضوان دائر و مورد استفاده طلاب و قبر مرحوم آقا مزار زائران بود تا این که در اواخر سلطنت محمد رضا پهلوی طرح توسعه اطرف آستان قدس رضوی اجرا شد و فلکهای که به دستور رضاشاه پهلوی در دور آستان قدس احداث نموده بودند و بسیاری از بناها و دکانها و بازارها و کاروان سراها از جمله مدرسه باغ رضوان را بکلی خراب و با خاک یکسان کردند.
قبر مرحوم آیة الله فقیه سبزواری در زیر آسمان واقع شد اما به همت آستان قدس رضوی و به پاس خدمات بی نظیری که مرحوم فقیه سبزواری به حوزه علمیه مشهد و طلاب و مردم مشهد کرده بودند، اطراف مزار اورا که هم اکنون در نزدیکی مزار شیخ طبرسی قرار گرفته و مزار فقیه و فیلسوف عالیقدر مرحوم آیة الله شیخ محمد تقی آملی به خواست خودشان در کنار مزار مرحوم فقیه سبزواری واقع شده، به طرز بسیار زیبا و با صفایی در صحن شمالی حرم مطهر رضوی سنگ فرش شده و قبر در میان چند باغچه گل واقع شده، همه سبزه در سبزه و گلاندر گل است و زائران بسیاری دارد.
صدق نیت و صفای باطن آن سید اصیل و عالم جلیل که عمر و زندگی و آبرویش را صرف خدمت به دین اسلام و مدهب حقه تشیع و طلاب و حوزه علمیه و محرومان و مستمندان کرد و خود با همه نفوذ و قدرتی که داشت، از مال دنیا چیزی برای خود و فرزندانش برنداشت و نگرفت و نیندوخت و ننهاد، اکنون قبرش به خواست حق متعال و توجهات حضرت رضا (علیهالسّلام) از حوادث روزگار مصون و محفوظ ماند و هر شب و روز در طول
سال زیارتگاه ارادتمندان و طلاب و شاگردان و مجاوران و زائران است. (رحمةاللهعلیه).
۵ - مدرسه کوچک باغ رضوان:
این همان مدرسهای است که قبلا به آن اشاره شد. مرحوم آقای فقیه تصمیم داشتند این مدرسه را مخصوص سکونت طلاب علوم دینی بسازند. اکنون دارای بیست اتاق آماده میباشد که عنقریب به همت متصدیان وقت به اکمال و اتمام میرسد.
۶ - تکمیل بنای درمانگاه رازی:
که از موسسات خیریه و در بالا خیابان در نزدیکی آستان قدس رضوی واقع شده است و دارای بخشهای مختلف پزشکی میباشد و سالیانه هزاران نفر بیماران امراض مختلف از زائران و اهالی شهر مشهد به آنجا مراجعه کرده و معالجه میشوند.
این درمانگاه مفید در
سال ۱۳۷۱ قمری برابر با ۱۳۳۰ شمسی بر اثر کسر بودجه رو به تعطیل میرفت. مرحوم آیة الله فقیه سبزواری همت کرده و کسربودجه و لوازم درمانی را تامین نموده و آنجارا از حالت نیمه تعطیل نجات داده و از آن زمان تا کنون همه روزه عده زیادی بیمار در بخشهای مختلف آن درمان میشوند.
۷ - ساخت هزار واحد مسکونی برای سیل زدگان:
در
سال ۱۳۷۲ قمری برابر با ۱۳۳۱ شمسی سیل عظیمی وارد مشهد شد و خانههای بسیاری را خراب و اموال و اثاثه زیادی را ازبین برد و مردم بسیاری بی خانمان شدند. در آن زمان هم آیة الله فقیه سبزواری همت نموده و از مردم خیراندیش کمک مالی و از آستان قدس رضوی و تولیت مسجد گوهرشاد و دیگران زمینهایی گرفته و در حدود هزار باب منزل در اراضی نامبرده ساخته و در اختیار سیلزدگان گذاشتند.
توضیح این که تعدادی از این منزلها در خیابان خواجه ربیع است که زمینهای آنها ملکی بود و تعدادی در خیابان تهران و در انتهای آن در کوی صدر واقع است که زمینهای آن وقفی و مال مسجد گوهرشاداست و تعدادی از منازل نامبرده در خیابان نخریسی ساخته شده که زمینهای آنها موقوفه و متعلق به آستان قدس رضوی است.
۸ - مسجد بهار:
دیگرآثار وجودی مرحوم فقیه سبزواری، ساختمان مسجدی در خیابان نخریسی میباشد که پس از ساختمان خانههای سیل زدگان دارای جمعیت زیادی شده و این مسجد برای آنها ساخته شد. این مسجد دارای چند نام است که معروفترین آنها مسجد بهار است.
۹ - کوی طلاب:
مرحوم آقای فقیه سبزواری توجه زیادی به وضع زندگی طلاب علوم دینی داشتند و برای این که طلاب متاهل از گرفتاریهای اجاره نشینی راحت شوند در صدد برآمدند که زمینی برای ساختمان خانههای بسیاری برای طلاب تهیه کنند.
بدین منظور، دوهزار و پانصد قطعه زمین سیصد متری از اراضی آستان قدس را گرفته و با دقت و تشریفات خاصی به طلاب علوم دینی واگذار نمودند. این اقدام خیر در
سال ۱۳۸۰ هجری قمری برابر با ۱۳۳۹ هجری شمسی صورت گرفت و از آن تاریخ اکثر طلاب و محصلین در این زمینهای استیجاری از آستان قدس خانه ساخته و از نظر منزل دررفاه و آسایش بسر میبرند و آن محله معروف به کوی طلاب و از محلات آباد و پر جمعیت مشهد است.
امروز یکی از دوستان که اهل ایمان و شخصی مطلع و مسن است و نامش حاج احمد توفیقی است نقل کرد که قطعات اراضی کوی طلاب در آغاز غالبا پانصد متری بود و بقیه اش سیصد متری. چون مساحت نامبرده برای آنها زیاد بود مقداری را فروخته و دربقیه منزل ساختند. رفته رفته طلاب که از عهده ساختن منزلهای وسیع بر نمیآمدند، منزلهای کوچک ساخته و مازاد زمین را فروختند تا مساحت هر منزل به صد متر بلکه تا هفتاد و پنج متر مربع میرسید.
احداث کوی طلاب و خانه دار شدن جمع کثیری از طلاب و بهره بردن بسیاری از کسبه و ارباب صنایع و مردم آن کوی، همه از برکات آن عالم ربّانی است.
۱۰ - مدرسه محمدیه سبزوار:
این مدرسه در قسمت شرقی شهر سبزوار و پهلوی مقبره مرحوم آیة الله آقا میرزا موسی والد معظم آیة الله فقیه سبزواری واقع شده و مساحت آن هزار و چهارصد متر است و شانزده باب اتاق برای اسکان طلاب و دو مدرس و حیاط وسیع و چند خوید و درخت هم دارد و موقوفاتی هم دارد که عایدی آنها فقط مخارج ضروری مانند آب و برق و تعمیرات جزئی آن را کفایت میکند.
این مدرسه از مال مرحوم حاج محمد امرودستانی (از روستاهای سبزوار) و به دستور مرحوم آیة الله فقیه سبزواری ساخته شده است چون آن مرحوم فرزندی نداشت اموالش را به مرحوم آقا صلح کرد ایشان هم آنهارا صرف بنای چنین اثر خیری نمودند.
۱۱ - بنای شبستان بزرگ شرقی مسجد جامع سبزوار:
این شبستان به دستور مرحوم آیة الله فقیه سبزواری و به همت و بذل مال مردم سبزوار ساخته شده و در حدود سی هزار تومان که در آن زمان مبلغ زیادی بود کسر مخارج داشت که آقا آن را از کیسه فتوت خود پرداختند و به شبستان آقای سبزواری معروف است.
تفصیل بنای مدرسه محمدیه را در فصل مدارس علوم
شرعیه و تفصیل بنای این شبتان را در فصل مساجد سبزوار این کتاب نوشتهام.
۱۲ - بنای مدرسه علوم دینیه در کویته پاکستان:
مرحوم آیة الله حاج میرزا حسین فقیه سبزواری در اصفهان و مشهد و پاکستان و افغانستان و جماعت بربریها دارای مقلدینی بودند و رساله عملیه فارسی بنام هدایة الانام از ایشان به چاپ رسیده و در دسترس بود.
در
سال ۱۳۸۴ هجری قمری برابر با ۱۳۴۳ هجری شمسی برای سومین مرتبه عازم سفر حج بیت الله الحرام از راه پاکستان شد. در شهر کویته پاکستان که مجتمع شیعیان و گروهی از مقلدین ایشان بود، از آقا استقبال و احترامی شایسته نمودهاند از مشاهده وضع مذهبی آنجا ایجاد یک باب مدرسه علوم دینی را در آن شهر لازم دانسته لذا چند روزی در آنجا مانده و مردم را در ساختمان مدرسه ترغیب نمودند.
بحمدالله تعالی در اثر اقدام و نیت پاک و سعی و همت آن عالم ربانی مردم آنجا موفق به احداث یک باب مدرسه در کویته شدند که سالهاست محل سکونت و درس وبحث طلاب دینیه میباشد.
علاوه بر آثار خیریهای که از آن عالم جلیل ذکر کردیم، بناها و آثار خیریه دیگری هم وجوددارند که به سعی ایشان ساخته شدهاند که مسجد احمد آباد و مسجد خیابان ضد و مسجد خیابان خواجه ربیع موسوم به مسجد سمزقند از آن جملهاند.
به وجود آمدن اینهمه آثار خیریهای که ذکر شد و آنچه که در آتیه نوشته خواهد شد، از عالمی که در طول شبانه روز، سه مرتبه امامت جماعت و دوجلسه صبح و عصر تدریس داشته و امور مربوط به حوزه علمیه و روحانیت و روحانیون و پرداخت شهریه به حدود چهارصد نفر از طلاب و نیز عهده دار نان طلاب مشهد و کمک به فقرا و توصیه کتبی و تلفنی به اشخص و دوائر و مقامات دولتی در باره ارباب حوائج و درماندگان و در راه ماندگان و بیماران و رسیدن به تمام امور نامبرده واقعا در حد کرامت است.
کجا این همه کار از یک نفر ساخته است مگر این که مویّد من عندالله تعالی باشد. ذالک فضل الله یؤتیه من یشاء.
داستانی دارم از تاثیر نامه مرحوم آقای فقیه سبزواری و آن این است:
در شرکت نفت سبزوار شخصی بود مشهور به دُروکی که بنظر نامش محمد اسماعیل بود و از کارمندان جزء آن شرکت بود. پدرش اهل کرمان بوده و چه شده است که محمد اسماعیل در کودکی به سبزوار افتاده و از کرمان قطع علاقه کرده و در سبزوار بزرگ شده و دارای همسر و فرزند. و کاری در شرکت نفت گرفته و مرد میانسالی شده. اتفاقا بعضی از خویشان کرمانی او که پس از
سالها از وجود آقای دروکی در سبزوار اطلاع یافته است به سبزوار آمده و دیداری تازه کرده و ضمنا به آقای دروکی گفته است که پدرتان در کرمان در فلان محله خانه داشته و شما صغیر بودهاید که از کرمان آمدهاید از آن خبرندارید. آن خانه در تصرف فلان سرهنگ با این مشخصات است. خوبست اقدام کنید و حقتان را بگیرید
پس از چندی آقای دروکی به مشهد مشرف شده و ضمنا خدمت آیة الله فقیه سبزواری رسیده و از آقا خواهش میکند تا نامهای برای سرهنگ بنویسند. آقا میگویند که چی بنویسم؟ نه من اورا میشناسم و نه او مرا میشناسد. دروکی میگوید شما بنویسید انشاء الله تعالی اثر میکند. شما مانند جد بزرگوارتان حلّال مشکلات هستید.
آقا نامهای خطاب به سرهنگ نوشتهاند که آقای دروکی آورنده این نامه چنین میگوید در صورتی که چنین باشد، وظیفه
شرعیه شما این است که حق را به صاحبش واگذار کنید. خداوند متعال شمارا در طریق حق باقی و موید بدارد. (قریب به این مضمون مرقوم فرمودهاند (
دروکی نامه را به کرمان به در خانه برده و جناب سرهنگ را خواسته و نامه را به اوداده و سرهنگ نامه را خوانده و بر آشفته و انکارکرده که این حرفها چیست؟ کرمان کجا؟ و سبزوار کجا؟. سپس با لحن ملایمی پرسیده است که این نامه را کی نوشته و از کجا و چکاره است؟ دروکی گفته است نامه به خط و امضاء آیة الله آقای حاج میرزا حسین فقیه سبزواری از علمای بزرگ مشهداست. من از او خواهش کردم ایشان هم نوشتند.
سرهنگ آقای دروکی را به خانه برده و نامه را مطالعه کرده و سخت در وی اثرکرده بطوری که بنده در خاطرم نمانده است خانه موروثی را به اهلش واگذار نموده است.
امروز که یکشنبه ۱۵/ ۴/ ۱۳۸۲ شمسی و ۶ جمادی الاولی ۱۴۲۴ قمری بود، در بنده منزل حسب المعمول همه روزه جمعی حضور داشتند سخن از خصال پسندیده مرحوم آیة الله فقیه سبزواری و حالت تواضع و نوعدوستی ایشان به میان آمد. آقای حاج شیخ عبدالعلی ناصری برزنانی که سابقا از طلاب مشهد بوده و چندین
سال است که از ائمه جماعت سبزوار میباشد نقل کرد که درسالهایی که در مشهد از جمله طلاب بودم مریض شدم.
دکتر مرضم را سل تشخیص داد خیلی پریشان شده و صبحی بود به خانه مرحوم آقای فقیه سبزواری رفته و قضیه را به مرحوم آقا گفتم.
آقا دستور دادند تا درشکه حاضر کنند و فورا خودشان با من در درشکه نشسته و به بیمارستان شاهرضا رفتیم و مرا به بخش مربوط به مرضم برده و بستری نموده و سفارش اکید به آقایان دکترها و پرستاران نمودند که ناصری از خودمان است آنها هم با کمال احترام قبول کردند و در مدتی که در بیمارستان بودم از من کمال مراقبت نمودند تا رفع بیماری و خطر شد و آقا در بیمارستان به عیادتم تشریف آورد و پول داد و احسان فراوان کرد. (رحمةاللهعلیه).
در کتاب عمری پر افتخار، تحت عنوان کمکهای مالی مرحوم فقیه سبزواری از صفحه ۸۰ تا ۸۳ چنین نوشته است:
" مرحوم آیة الله فقیه سبزواری در طول حیات خود پیوسته به فکر مستمندان بودند و ملجا و پناهی برای درماندگان و تهیدستان بوده و بسیاری از اوقات خودرا صرف خدمت به آنان مینمود که ما اکنون به ذکر بعضی از آن کمکها بطور اختصار میپردازیم.
۱ - درسال ۱۳۶۱ هجری قمری برابر با ۱۳۲۱ شمسی که بر اثر جنگ بین الملل دوم، ایران به اشغال قوای اجانب در آمده و کشور دچار قحطی و کمیابی غلات و خواروبار گردیده و شهر مذهبی مشهدرا نیز گرسنگی فراگرفته و زندگی را بر مردم ناگوار و دشوار ساخت. علاوه بر کمبود مواد غذایی، قیمتها بطور سرسام آوری بالا رفته و برای طبقات ضعیف قدرت خرید باقی نماند
در آن زمان که پول کمتر و ارزش آن خیلی بیشتر از حالا بود، قیمت یک کیلو نان تا دو تومان رسید و بسیاری از فقرا از گرسنگی مردند. در چنان وضعی، مرحوم آقای فقیه سبزواری برای نجات درماندگان از مرگ و گرسنگی بپاخاسته و با همت عالی و کوشش فوق العاده خود در حدود متجاوز از یکصد وشصت هزار کوپن نان تهیه نموده و بین فقرا تقسیم کردند. آنهایی که قدرت تهیه یک کیلو نان نداشتند، مدت یک
سال از برکت وجود آن عالم ربانی به فیض رسیده و از گرسنگی و مرگ نجات یافتند. الحمدله.
۲ - همه ساله در فصل سرما مقادیر زیادی ذغال و پوشاک گرم و پتو و پوستین بین فقرا تقسیم میکرده و جمعی را از سرما محافظت مینمودن.
۳ - کمک شایانی است که به بیمارستان مسلولین مشهد نمودند در روزی که برای بازدید بیمارستان نامبرده و عیادت بیماران آنجا رفته بودند.
۴ - در مدت ۱۱
سال، نان تمام طلاب مشهد را میدادند. این کار که خود خدمتی به طلاب بود در آن زمان در هرماه بیش از بیست و پنج هزارتومان خرج داشت که تهیه آن مبلغ و توزیع نان از مشکلات بود ولی آقا از مرحمتی که به طلاب علوم
شرعیه و علاقهای که به حفظ حوزه داشت تحمل زحمات نموده و انجام داد.
۵ - آقا که واقعا مروج حوزه و حامی محتاجان و عاشق خدمت به خلق خدا بود برای آن جمع از ائمه جماعت مشهد که دچار تنگدستی بودند، شهریه مقررنموده بود و حتی مخارج عائله عدهای از اهل علم را تامین میکرد.
۶ - در حوزه درس خارج ایشان در حدود چهار صد نفر شاگرد بودند که آقا برای کمک به معاش آنها شهریه مقررفرموده بود ازماهی بیست تومان تا صد تومان بنابر مکراتب علمی آن ه پرداخت میشد.
لازم به توضیح است این که مرحوم آقا از خود مال و ثروتی نداشتند و آن چه را که به دست ایشان به مصارفیکه ذکر شد میرسید همه از اموالی بود که مومنین از بابت حقوق واجبه الاهیّه یا وجوه خیریه از روی اخلاص و عقیده به آق میدادند وایشان هم با نیت پاک آنهارا به مصارف مذکوره میرسانیدند و خود به زندگی ساده قناعت داشتند.
بعد از این که در احوال و اخلاق و کارهای عام المنفعه و سادگی وضع زندگی و اهتمامی که در ترویج حوزه و تربیت طلاب داشت و آنچه ز او شنیده و دیده و دانستهام تامل میکنم و انصاف میدهم که او به حق از مصادیق واقعیه این بیت است:
هیهات ان یاتی الزمان بمثله
ان الزمان بمثله لعقیم
یعنی دوراست که زمانه به مثل و مانند او بیاورد. حقا که زمانه از آوردن مانند او نازا و عقیم است.
مقام علمی مرحوم آیة الله فقیه سبزواری بر کسانی که اهل اطلاع بودند پنهان نبود. اگر کسی مجتهد و متبحر نباشد نمیتواند در شهر مشهد که قبّة الاسلام و مجتمع علما و فضلا و مدرسین است قد مردانگی بر افرازد و در شمار علما درجه اول درآید. درحالی که آقای حاج میرزا حسین فقیه سبزواری که همزمان با چند نفر علماء عمده بود و معذالک از علمای درجه اول مشهد بود و چنانکه نوشتیم رساله عملیه و مقلدینی داشت و درسال ۱۳۴۸ هجری قمری که از نجف اشرف به سوی ایران روانه شده، سی و نه ساله بوده است.
در آن زمان از اساتید خود حجج اسلام و آیات عظام حضرات آقا سید ابوالحسن اصفهانی و آقا میرزا محمد حسین نائینی و آقا ضیاء عراقی اعلی الله تعالی مقامهم تصدیق اجتهاد دریافت کرده و در شهر قم هم در ملاقاتهایی که با مرحوم آیة الله آقای حاج شیخ عبدالکریم حایری یزدی اعلی الله مقامه داشته است ایشان هم تصدیق اجتهادی برای آقای فقیه سبزواری نوشتهاند.
در کتاب عمری پرافتخار سواد هر چهار تصدیق اجتهادرا به چاپ رسانیده است ولی من بنده برای رعایت اختصار به عنوان تبرک به نوشتن سواد تصدیق اجتهادی را که مرحوم آیة الله آقای سید ابوالحسن اصفهانی قدّس سرّه برای ایشان نوشتهاند اکتفا میکنم:
اجازه مبارک مرحوم آیة الله آقای سید ابوالحسن اصفهانی
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین والصلوة والسلام علی خاتم الانبیاء محمد و آله الطاهرین.
و بعد، فان جناب العالم الفاضل قدوة الانام وعلم الاعلام الصفی التقی رکن الاسلام ولدی الاعز المیرزا حسین السبزواری دامت تاییداته ممن صرف عمره فی تحصیل العلوم
الشرعیة و حضر لدی الاساطین و لدی الاحقر مدة مدیدة من الزمان فقها و اصولا حضور تفهم و تحقیق و تعمق و تدقیق حتی فاز بحمدالله و منه تعالی ما فاز فصار مجتهد فله العمل بما استنبط علی النهج المالوف بین المجتهدین العظام و یحرم علیه التقلید و له التصدی فیما هو من وظائف الاحکام و اوصیه بملازمة التقوی و نهی النفس عن الهوی و ان لا ینسانی من صالح الدعاء انشاء الله ثم اجزت له ان یروی ما صح لی روایته من الکتب الاربعة المتقدمة اللتی علیها المدار والمعتبرة المتاخرة اللتی علیها المعول فی هذه الاعصار والسلام علیه و علی جمیع المومنین.
الاحقر ابوالحسن الموسوی الاصبهانی
تا اینجا در این فصل از کتاب سبزوار در قرن چهاردهم هجری که در باره علمای سبزوار در قرن نامبرده است بیست صفحه در باره مرحوم آیة الله آقای حاج میرزا حسین فقیه سبزواری آنچه خود میدانم و آن چه از کتاب عمری پر افتخار نقل کردم ولی بازهم ناگفته بسیار ماند.
آن به که از ولد عالم وصالح آن عالم جلیل فقید اعنی جناب حجة الاسلام والمسلمین آقای حاج سید جواد آقای فقیه سبزواری که مجتهد و از علما و مدرسین و ائمه جماعت مشهد و مورد توجه و کمال احترام مردم هستند درخواست کنیم تا در صورت امکان اقدام به تجدید چاپ کتاب عمری پرافتخار بنمایند. امیداست موفق وموید باشند.
وفات مرحوم آقا رضوان الله تعالی علیه
مدتی آقا به بیماری قلبی مبتلا بودند. عاقبت در شب شنبه بیست و چهارم شوال
سال ۱۳۸۶ هجری قمری برابر با ۱۵ بهمن ۱۳۴۵ هجری شمسی با رویی گشاده و لبی خندان به رحمت حق جل جلاله پیوست.
بنابر نوشته کتاب عمری پرافتخار که مورد تایید بنده هم هست مرحوم آقای فقیه سبزواری عمری را درراه خدا و خدمت به اسلام و مردم طی کرد و به مصداق هردرختی که بیشتر میوه میدهد بیشتر سنگ میخورد در دوران زندگی ناراحتیهای زیادی تحمل نموده و مورد اصابت سنگها و تیرهای حسودان و کوتاه نظران واقع شده و تدریجا همین آزارهای روانی اورا چنان افسرده خاطر نمود که اولین وصیتش این بوده است که جنازه اش را در شب برداشته و درشب به خاک بسپارند و بجز فرزندانشان کسی به تشییع جنازه حاضر نشود. گرچه عمل به این وصیت اخیر ممکن نبود و مردم به چنان امری راضی نمیشدند ولی آزارهای زبانی و ناراحتیهایی که از مردم دون (و بعضی همکاران) و بی وفایان ناسپاس دیده بودند اولین وصیت ایشان این بود.
ولی در روز ۲۴ ماه شوال ۱۳۸۶ که مطابق با ۱۵ بهمن ۱۳۴۵ با این که باران و برف بشدت میبارید همین که خبر فوت مرحوم آقا از بلند گوهای مسجد گوهرشاد به گوش مردم مشهد رسید مردان و زنان غالبا گریان و نالان به منزل آقا هجوم آورده و جنازه شریف آن عالم ربانی را که در خانه تجهیز کرده بودند برداشته و بسوی حرم مطهر روانه شدند.
گویا جنازه بر روی انگشتان مردم در پرواز بود. همه علما و طلاب علوم دینی و طبقات مختلف مردم و لشکری و کشوری تشییع بی سابقه یا کم نظیری نموده و تا حرم مطهر برده و طواف داده و بر طبق وصیت آن مرحوم جنازه را در مسجد گوهرشاد در کنار محراب و منبری که
سالها در آن نماز میخوانده و برآن تدریس و موعظه مینمودند بر زمین گذاشته و سپس آن را برداشته و براینماز به داخل صحن بردند و فرزند اکبر ایشان عالم جلیل مرحوم آقای حاج سید زین العابدین با انبوه علما و طلاب و طبقات مردم به جماعت گزارده و جنازه را به باغ رضوان برده و به مردم گفتند تا پراکنده شوند که دفن آقا به تاخیر افتاد و بر طبق وصیت آقا در نیمه شب ۲۵ ماه شوال ۱۳۸۶ سالگرد شهادت حضرت امام جعفر صادق علیه الصلوة والسلام مانند جده مظلومه اش حضرت فاطمه زهرا علیها سلام به خاک سپرده شد و روح پاکش به ارواح پاک اجداد طاهرینش پیوست و اهل معرفت و حقیقت را داغدار و سوکوار ساخت.
در کتاب عمری پرافتخار که مولفین محترمین آن در جریان امور و حاضر وناظر بودهاند در باره آن مرحوم سخنان بسیاری دارد که اگر نوشته شود این بحث بیش از این به طول میانجامد لذا کلام را در اینجا به این جمله پایان میدهم:
آیة الله آقای حاج میرزا حسین فقیه سبزواری عالمی جلیل بود که مجهول القدر بزیست و پس از مرگ به تدریج شناخته شد. اعلی الله تعالی مقامه الشریف
مقاله یازدهم
به نقل از کتاب:
" مع علماء النجف الاشرف "
حسین ابن السید موسی ابن السید محمد علی الحسینی ۱۳۰۸-۱۳۸۶، فقیه فاضل و مجتهد کبیر و من مراجع العصر و اساتذه الفقه و الاصول و الزعماء الدینیین. ولد فی سامراء وهاجر الی النجف الاشرف بصحبه والده و فیها انهی المقدمات و الاولیات. و تتلمذ فی تکمیل الدروس العالیه علی المیرزا محمد حسین النایینی. و السید ابو الحسن الاصفهانی و الشیخ ضیاء الدین العراقی. و السید محمد الفیروزابادی و شیخ
الشریعه الاصفهانی. و فی سنه ۱۳۴۸ ه عاد الی سبزوار و منها استوطن مشهد الامام الرضا (علیهالسّلام) و حاز علی شهره واسعه و ساعد الطلاب و العاملین و قام بماثر خالده مشکوره و مات فی شوال ۱۳۸۶ ه
منبع:
مع علماء النجف الاشرف - جلد ۲ - بخش ج۲ - صفحه ۱۶۷، قرن ۱۵
مقاله دوازدهم
به نقل از کتاب:
" معجم رجال الفکر و الادب فی النجف "
علماء خراسان ۱۱۶
حسین ابن السید موسی ابن السید محمد علی الحسینی ۱۳۰۸-۱۳۸۶
فقیه فاضل ومجتهد کبیر، ومن مراجع العصر واساتذة الفقه والاصول والزعماء الدینیین.
ولد فی سامراء وهاجر الی النجف الاشرف بصحبة والده، وفیها انهی المقدمات والاولیات.
وتتلمذ فی تکمیل الدروس العالیة علی المیرزا محمد حسین النائینی. والسید ابو الحسن الاصفهانی. والشیخ ضیاء الدین العراقی. والسید محمد الفیروزآبادی. وشیخ
الشریعة الاصفهانی.
وفی سنة ۱۳۴۸ عاد الی سبزوار، ومنها استوطن مشهد الامام الرضا (علیهالسّلام) وحاز علی شهرة واسعة وساعد الطلاب والعاملین، وقام بمآثر خالدة مشکورة. ومات شوال ۱۳۸۶.
عقبه: السید زین العابدین. السید محمد باقر. السید محمد صادق. السید محمد جواد. وکلهم علماء وفقهاء.
له: تقریرات شیوخه فی الفقه والاصول. مناسک الحج ط. هدایة الانام ط. کتابهای فارسی چاپی ۵/۵۴۵۸. نقباء البشر ۲/۶۵۷
منبع:
معجم رجال الفکر والادب، فی النجف، المجلد الاول، تالیف، د. الشیخ محمدهادی الامینی
تبار نامه
ضمن این که موضوع نسب و انتساب، خود از مسائل مهم دنیای شیعه بشمار میرود، پیوند نسب و سلسله به پیامبر بزرگوار اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و دودمان پاک آن حضرت نیز، از افتخارات بزرگ و ارزشمند خاندانهای وابسته به اهلبیت (علیهمالسّلام) میباشد و قطعا، آنها که از طریق نسب، دارای ارتباط و پیوندی با خاندان شریف علوی و فاطمی و فرزندان عزیز آنها هستند، جادارد که از این شرافت بزرگ بر خود ببالند و بدین افتخار نسبی، بر دیگران مباهات کنند.
نسب مرحوم فقیه سبزواری با بیست و نه واسطه به شاهزاده حسین اصغر میرسد و شاهزاده حسین اصغر، یکی از فرزندان محترم حضرت امام زین العابدین (علیهالسّلام) میباشد.
بطوری که مرحوم محدث قمی متذکر است شاهزاده حسین اصغر، برادر ابوینی حضرت امام محمد باقرعلیه السلام میباشد. این امامزاده بزرگوار، دارای آن چنان مقامی است که در زیارتش، ثواب زیارت جدش حضرت ابا عبدالله الحسین (علیهالسّلام) نقل شده است. مزار شریفش در بغدادو در کنار پدر و برادر بزرگوارش مدفون است. بطوری که تاریخ گذشته نشان میدهد، سادات حسینی که سلسله نسب آنها منتهی به این شاهزاده محترم میشود، اکثراً مردانی عالم و متقی بودهاند و هم اکنون بسیاری از این سادات مکرّم، بدین صفات مشهورند.
لازم به ذکر است که بین سبزوار و نیشابور خراسان هم امامزادهای بدین نام مدفون است که از فرزندان و اعقاب همین بزرگوار میباشد.
شجره مرحوم فقیه سبزواری به قلم خودشان به نقل از کتاب " مکارم االاثار " تالیف مرحوم میرزا محمد علی معلم حبیب آبادی:
" النسب: بر حسب آنچه از بزرگان شنیدم، مرحوم شاه سلطان حسین، هنگامی که عازم زیارت مشهد میشود، در شاهزاده عبدالعظیم دو سید بزرگوار را که از سلسله سادات بلده طیبه (م: مدینه طیبه) بودند و از سلسله سادات آن بلده هستند، یکی به نام آقا میرزا محمد و دیگری به نام آقا میرزاعبدالحسین که آقامیرزا محمد واعظ بی نظیر و آقا میرزا (م: شاید میرزا عبدالحسین) عالم بی نظیر، با خود به سفرمشهد میآورد و در سبزوار که وارد میشود، اهالی سبزوار از سلطان استدعا میکنند که عالمی در این شهر نداریم. آقا میرزا عبدالحسین در سبزوار میماند که محل تدریس ایشان در محل، معروف بود و این بزرگوار جد والد مرحوم است و آقا میرزا محمد مشهد آمده و در مشهد اقامت مینماید و به مناسبتی، به قریه جاغرق که چهارفرسخی مشهد است منتقل و فعلا عده زیادی از اولاد آن مرحوم موجود هستند. و بر حسب آنچه معلوم مرحوم والد به بیست و نه طبقه منتهی میشود به حسین اصغر فرزند حضرت سجاد (ع) و در کوه نیشابور معروف به جبل اردلان مدفون و فعلا مزار عموم آن اطراف و دارای موقوفاتی زیاد است. "
آیة الله میرزا موسی سبزواری، پدر مرحوم آیة الله العظمی حاج میرزاحسین فقیه سبزواری
یکی از فقیهان زاهد و نامدار؛ و از مردان بزرگی که سرزمین عالم پرور سبزوار به دنیای دین و دانش تقدیم کرده است، مرحوم آیة الله میرزا موسی فقیه سبزواری والد ماجد و پدر والاتبار آیة الله حاج میرزا حسین فقیه سبزواری (رحمةاللهعلیه) ما بوده است.
مرحوم میرزا موسی از علماء طراز اول عصر خود و از بزرگان و رجال معروف قرن سیزدهم هجری قمریمی باشد. وی در
سال (۱۲۶۲) هزار و دویست و شصت و دو قمری برابر با ۱۲۲۴ هجری شمسی (هزار و دویست و بیست و چهار هجری شمسی) در یک فرسنگی سبزوار در محلی بنام ایزی و معروف به دهنام یا دهبد نام پا به جهان گذاشته است. هنگامی که به سن چهارده سالگی (۱۲۳۸ هجری شمسی) میرسد، از محضر پدر ارجمند خود مرحوم میرزا محمد علی که از سادات و دهقانان با فضیلت زمان خود بوده کسب اجازه نموده و با هزینه پدر برای تحصیل و کسب علم به سبزوار وارد میشود. در سبزوار مدرسهای بنام فخریه معروف به مدرسه مبارکه کهنه وجوددارد که شاید قدیمیترین مدرسه علمی در اسلام باشد و این مدرسه، بزرگانی چون مرحوم طبرسی، صاحب تفسیر مجمع البیان تحویل دنیای اسلام داده است. مرحوم میرزا موسی در همان اتاق و حجره مرحوم طبرسی مشغول تحصیل میشود و پس از مدت کوتاهی در حدود چهار
سال به
سال هزار و دویست و هشتاد قمری (۱۲۴۲ هجری شمسی) در سن هیجده سالگی از سبزوار حرکت و به مشهد وارد میشود. پس از ورود به مشهد، به مدرسه عباس قلی خان که در خیابان سفلی مشهد واقع است وارد و مشغول تحصیل میشود. در این مدرسه، دوره مقدمات و سطح را به پایان میرساند و با استعداد عجیب و فوق العاده خود آن چنان که باید از محضر اساتید بزرگ حوزه علمیه خراسان استفاده میکند. همین استعداد ایجاب میکند که وی مورد توجه و عنایات اساتید حوزه قرار گیرد و بالنتیجه، پیشرفت شایان توجهی در کسب علم و فضیلت بنماید.
هیجده
سال تمام میگذرد و مرحوم میرزا موسی دوره مقدمات و سطح را بطور کامل به پایان میرساند و سپس به امر پدر تقریبا به
سال هزار و دویست و نود و هشت قمری (۱۲۵۹ هجری شمسی) مشهد را ترک و به وطن و زادگاه خود باز میگردد.
پس از بازگشت از مشهد، تصمیم به تشکیل عائله گرفته و با یکی از خانوادههای اصیل و نجیب و دهقان زادگان آن دوره که در شش فرسنگی سبزوار؛ و محلی به نام داشخانه زندگی میکردهاند، ازدواج میکند.
این ازدواج ایجاب میکند که مدت دوسال در سبزوار بماند و همین اقامت اجباری، فرصت ارزندهای برای فضلای سبزوار بوده است که از محضر ایشان، مقدمات و سطح را استفاده کنند.
اما هدفهای عالی تر و آرزوی رسیدن به مدارج علمی بالاتر، وی را وا میدارد که در
سال هزار و سیصد قمری (۱۲۶۱ هجری شمسی) در سن سی و هشت سالگی، سبزواررا به قصد سامرّاء ترک کند. سامراء در آن زمان از بزرگترین حوزههای علمی اسلام بوده و مرحوم میرزا حسن شیرازی معروف بهمیرزای بزرگ که مرجع تقلید شیعیان و زعامت تامّه عصر خودرا دارا بوده، سرپرستی حوزه علمیه سامراء را بعهده داشتهاند.
وجود عالم بزرگوار و مرجع تقلیدی همچون میرزای شیرازی بزرگ باعث شده بود که تمام شیعیان متوجه سامراء شوند و حتی زائرانی که برای زیارت اعتاب مقدسه مشرف میشدند از راه سامراء ایاب و ذهاب؛ و چند شبی را در آن جا بسر میبردند.
سامراء از نظر مرکزیت علمی به اوج شهرت رسیده و بدین جهت تمام فضلاء و طلاب برجسته بدان حوزه مقدسه روی میآوردند. مرحوم میرزا موسی سبزواری هم که برای کسب فضل؛ و نیل به آمال مقدس خویش از وطن دور افتاده و جدا شده بود به سامراء وارد و بر اثر هوش و استعداد بسیار خود از همان روزهای نخست، توجه مرحوم میرزای شیرازی و سایر اساتید و بزرگان را به خود جلب نموده و در ردیف شاگردان برجسته و ممتاز قرار گرفت و از محبتهای مخصوص و عنایات فراوان میرزا بهره مند بوده است.
مدتها گذشت. اواخر عمر میرزای بزرگ بوده که دستههای کرد علی اللهی سرراه زواررا میگرفتند و زائران اعتاب مقدسه را به وضع فجیع و دلخراشی قتل عام میکردند. بدین لحاظ مرحوم میرزای شیرازی، رفت و آمد را برای زائران از راه سامراء تحریم فرمودند و رفت و آمد از این راه قطع گردید.
مدتی زیاد نگذشت که به
سال هزار و سیصد و دوازده قمری (۱۲۷۳ هجری شمسی) مرحوم میرزای بزرک دعوت حق را اجابت و از دنیا رفت. رحلت میرزا؛ و عدم رفت و آمد زوار، سامراء را از آن موقعیت پرنشاط گذشتهانداخت و حوزه علمیه سامراء، رو به انحلال و انهدام نهاد.
بعد از مرگ مرحوم میرزا، شخصیت برجسته علم و عمل، مرحوم آیة الله العظمی آقای میرزا محمد تقی شیرازی، سرپرستی حوزه علمیه و زعامت دینی را بعهده گرفت و طلاب را اداره میکرد لیکن اوضاع پریشان سامراء؛ و تحولی که در حوزه علمیه پیدا شده بود، زندگی طلاب را دشوار و کم کم آنان را متوجه حوزه علمیه نجف اشرف نموده اما با تمام این مشکلات، تا
سال هزار و سیصد و هیجده قمری (۱۲۷۹ هجری شمسی)، بازهم حوزه علمیه سامراء دایر؛ و عدهای از فضلای حوزه، من جمله آقای میرزا موسی سبزواری به اطراف مرحوم میرزا محمد تقی جمع و سعی میکردند که حوزه از هم نپاشد و زحمات چندین ساله از بین نرود لکن بر اثرناراحتیها و سختیهای فراوان، دیگر اقامت در حوزه علمیه سامراء غیر ممکن و هجوم مشکلات زندگی غیر قابل تحمل بوده بدین جهت، اکثر علماء و فضلاء، راه نجفرا در پیش گرفتند و بدان دار پر فیض روی نهادند.
درمیان فضلائی که عازم نجف اشرف شدند، یکی آقای میرزا موسی بوده. میرزا موسی هم رحل اقامت در نجف افکندند و از محضر علمی اساتید بزرگی چون مرحوم آخوند خراسانی استفاده میکردند.
میرزا موسی، ضمن تحصیلات و گذراندن مراحل عالی علمی خود، حوزه تدریس مفصلی داشت. این حوزه تدریس که از سامراء
شروع شده بود، در نجف گسترش یافت و عده کثیری از طلاب و محصلین از محضر این استاد عالیقدر استفاده مینمودند. مرحوم میرزا موسی دوره سطح را تدریس میفرمودند و شاگردان بسیاری در اطراف ایشان جمع شده بودند.
میرزا موسی مدت چهارسال در نجف اقامت و در این مدت مورد توجه بزرگان و رجال علمی حوزه قرار گرفتند و مخصوصا مرحوم آخوند خراسانی علاقه و محبت فوق العادهای به ایشان داشت.
میرزا موسی مراحل را یکی پس از دیگری طی کرده و به درجه عالی اجتهاد نائل آمد و با اخذ تصدیق اجتهاد از مراجع تقلید و زعمای وقت، در عداد مجتهدین بزرگ و نوّاب عام قرار گرفت.
در مدت اقامت در نجف بوده که نامههای اهالی سبزوار پی درپی به ایشان میرسید و همگی تقاضای بازگشت ایشان را به وطن داشتند. سبزواریها علاوه بر شخص ایشان به مراجع بزرگ نجف متوسل و از آنها میخواستند که میرزا موسی را به موطن خود باز گردانند.
سرانجام به امر مراجع تقلید و تقاضای مردم سبزوار موافقت فرمودند که به وطن بازگردند و تاریخ ورود خودرا اعلام داشتند.
روز موعود رسید و مردم سبزوار همگی از شهر خارج و به استقبال ایشان شتافتند. مردم سرازپا نمیشناختند و با شور عجیبی آغوش خودرا برای پذیرائی از این عالم بزرگوار باز نموده بودند. میرزا موسی در میان انبوه جمعیت و برروی دست آنان وارد سبزوار شد و به هدایت و ارشاد خلق پرداخت.
نعمت وجودی و کرامات مرحوم میرزا موسی در سبزوار
مرحوم میرزا موسی درسالی به سبزوار مراجعت فرمودند که مرض خطرناک و مهلک وبا سرتاسر ایران را فراگرفته بود و از این جهت مردم سبزوار هم درنهایت وحشت و ناراحتی بسر میبردند. جمعیت اطراف این مرد بزرگ روحانی را گرفتند و با توجه به ارادت و عقیده خاصی که به آن مرحوم داشتند اولین تقاضا این بود که برای نماز و دعا به مصلّای سبزوار تشریف ببرند و بعد از نماز برای دفع مرض وبا دعا نمایند و از خداوند دفع این گرفتاری را استدعا نمایند.
پس از پایان مراسم نیایش و دعا، درمیان هزاران حلقه چشم، ظرف آبی طلب فرمودند و آن را تبرّک نمودند و سپس بقیه آب را در آب انبار شهرریختند. نقل میکنند که از آن پس هرکس از آن آب به قصد تیمّن و تبرّک میخورد، شفا پیدا میکرد و برای همیشه از آن مرض خطرناک مصون و محفوظ بوده است.
مرحوم میرزا موسی مردی بود زاهد و پرهیزکار و مورد اعتماد واحترام تمام مردم. وجود وی برای مردم سبزوار، ملجا و پناهی بود که درتمام گرفتاریها، به معظمّ له مراجعه میکردند و از محبتهای بی دریغ خود همگی را برخوردار مینمود.
حوزه علمیه سبزوار در زمان وی رونقی بسزا یافت و طلاب و محصلین از هر جهت در رفاه و آسایش بسر میبردند. مدت چهارده
سال گذشت و در این مدت به کار تدریس و اداره حوزه علمیه سبزوار و اقامه جماعت و رهبری مسلمین مشغول بودند.
رحلت مرحوم میرزا موسی و کرامت او
اما افسوس که این مدت کوتاه بود و درسال هزار و سیصدو سی و شش قمری (۱۲۹۶ هجری شمسی)، به سن هفتاد و چهارسالگی دار فانی را وداع گفته و جهان اسلام را داغدار نمودند.
مرگ آن عالم جلیل القدر، موجی از تاثّر واندوه بوجود آورد بطوری که معروف است هنگام فوت وی هوا تیره و تار میشود و مردم حومه سبزوار بر اثر انقلاب هوا از مرگ وی مطلع میشوند. جنازه اش با تجلیل هرچه تمام تر و بیشتر تشییع میشود و تمام طبقات در مراسم دفن وی شرکت میکنند و جنازه اش را در کنار شرقی شهر سبزوار به خاک سپردند.
در تمام شهرها و بلاد اسلامی، مخصوصا حوزههای علمیه، مجالس ختم و فاتحه برگزار شد و از آن تاریخ، مقبره و مزارش زیارتگاه خاص و عام گردید.
عاش سعیدا و مات سعیدا. (رحمةاللهعلیه). اعلی الله مقامه الشریف.
(منبع: کتاب عمری پرافتخار، خاطرات زندگانی حضرت آیة الله العظمی فقیه سبزواری صفحات ۱۶ تا ۱۹)
فرزندان
خداوند به مرحوم آقا میرزا موسی، سه دختر و دو پسر عنایت فرمود که پسر ارشد و بزرگ آن مرحوم، آیة الله آقای میرزا مهدی فقاهتی برادر مرحوم آیة الله حاج میرزا حسین فقیه سبزواری بوده است.
مرحوم آقای حاج میرزا مهدی فقاهتی درسال هزاروسیصد و پنج قمری (۱۲۶۶ هجری شمسی) درسامراء متولد شده و تا سن سیزده سالگی در خدمت پدر بزرگوار خود مرحوم میرزا موسی دوران طفولیت و تحصیلات ابتدائی خودرا در آن شهر گذرانید. سپس به
سال هزار و سیصد و هیجده قمری (۱۲۷۹ هجری شمسی)، همراه والد ماجد خود به نجف اشرف مشرف و مدت چهارسال از حوزههای درس مقدمات و ادبیات استفاده میکرده.
سال هزارو سیصد و بیست و دو (۱۲۸۲ هجری شمسی) فرارسید و او درحالی که هفدهمین
سال زندگی را طی میکرد در خدمت پدر بزرگوارش به موطن اصلی مراجعت و مشغول تدریس مقدمات و ادبیات در حوزه علمیه سبزوار گردید.
در ضمن تدریس مقدمات، خود هم مشغول تحصیل بوده و دوره سطح را در نزد والد عالیقدر خود و دیگر اساتید و علماء بزرگ سبزوار به پایان رسانید و حکمت و فلسفه را از محضر پرفیض افتخارالحکماء که خود از شاگردان ممتاز حاج ملاهادی سبزواری است استفاده نمود.
مرحوم فقاهتی جزواتی هم در منطق و حکمت و فلسفه بصورت نظم و نثر از خود به یادگار گذاشته که اکنون در نزد فرزندان برومند ایشان باقی و ما از خداوند متعال توفیق ایشان را در چاپ و نشر آن جزوات خواستاریم و آرزومندیم که آن گنجینههای علمی مورد استفاده همگان قرارگیرد.
مرحوم فقاهتی پس از طی نمودن دوره کامل سطح تا زمان مرگ پدر، ضمن تدریس در حوزه درس خارج فقه و اصول والد والاتبار خود حاضر و از محضرشان استفاده میکند تا به درجه اجتهاد میرسد و به اخذ اجازه اجتهاد از دست پدر و سایر علماء و بزرگان وقت نائل میشود.
سال هزار و سیصد و سی و شش قمری (۱۲۹۶ هجری شمسی) فرا میرسد در حالی که سی و یک
سال از عمرش میگذرد، مرحوم میرزا موسی فوت میکند و وی به جای پدر رهبری مسلمین آن حدود را به عهده گرفته و به امر تدریس و اقامه جماعت و اداره حوزه علمیه سبزوار و ترویج و تبلیغ امور دینی میپردازد.
مرحوم آیة الله حاج میرزا مهدی فقاهتی علاوه بر جهات تقوا و پرهیزکاری، دارای اخلاق و رفتار پسندیده و نسبت به مردم رؤف و مهربان بود و لذا روی همین جهات اخلاقی، محبوبیت عجیبی در قلوب مردم داشت که همگان از روی اخلاص به ایشان ارادت میورزیدند.
مرحوم فقاهتی، دارای چهار دختر و دو پسر بود که پسر ارشد ایشان، مرحوم حضرت حجة الاسلام جناب آقای حاج میرزا محمد تقی فقاهتی میباشد که در مسجد جامع سبزوار به جای پدر اقامه جماعت میکرد و از مدرسین و علماء بزرگ سبزوار و مورد علاقه و احترام عموم طبقات بود.
پسر دیگر آن مرحوم هم مرحوم حضرت حجة الاسلام آقای حاج میرزا ابوالفضل فقاهتی میباشد که از فضلای حوزه علمیه خراسان و امام جماعت مسجد نو بنیادی که به همت عموی بزرگوارشان مرحوم آیة الله حاج میرزا حسین فقیه سبزواری در احمد آباد مشهد بنا شده، به اقامه جماعت مشغول بودند و علاوه بر امور تبلیغ و ترویج، امامت آن مسجد را به عهده داشتند.
(منبع: کتاب عمری پرافتخار، خاطرات زندگانی حضرت آیة الله العظمی فقیه سبزواری صفحات ۲۰ تا ۲۲)
یادداشت مرحوم آیة الله حاج میرزا حسین فقیه سبزواری در معرفی پدر بزرگوارشان
الوالد: مرحوم آیةالله آقا میرزا موسی که از قریه ایزی یک فرسخی سبزوار بوده، در سن دوازده سالگی به سبزوار آمده و مشغول تحصیل مقدمات گردیده که مولد او در سنه ۱۲۶۵بوده. تا دوازده سالگی در سبزوار مشغول تحصیل و بعد به مشهد مسافرت فرموده. و تا سنه۱۳۰۰ در مشهد بوده و در ۱۳۰۰ به سبزوار آمده و با والده ازدواج و در همان
سال مسافرت به نجف و بعد از زیارت دوره اعتاب مقدسه به سامرا منتقل و در خدمت مرحوم آیة الله حاجی میرزا (محمد حسن) شیرازی که از بزرگان علما و مرجع تقلید عموم مسلمین بوده، مشغول استفاده میشود تا سنه ۱۳۱۸ قمری. و بعد از آن به عنوان زیارت به نجف مشرف و تا سنه ۱۳۲۲ به نجف اقامت نموده و بعد از آن بر حسب خواهش اهالی سبزوار، به سبزوار وارد و تا شعبان ۱۳۳۶مشغول تدریس و اقامه جماعت و در ماه مسطور فوت نموده و در طرف دروازه نیشابور، طرف شرقی شمالی سبزوار مدفون و مزار مجللی، خود این جانب ساختمان نمودم که محل توجه عموم اهالی سبزوار است و شبهای جمعه جمع کثیری در آن محل حاضر میشوند برای طلب مغفرت. (منبع: کتاب مکارم الاثار مرحوم معلم حبیب آبادی)
آرامگاه میرزا موسی سبزواری، مربوط به اواخر دوره قاجار است و در سبزوار، میدان کارگر، خیابان افسر، کوچه بیمه اجتماعی واقع شده و این اثر در تاریخ ۲۴ تیر ۱۳۸۲ با شمارهٔ ثبت ۹۲۳۸ بهعنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.
زندگی نامه آیة الله حاج میرزا حسین فقیه سبزواری
آیت الله حاج میرزا حسین سبزواری مشهور به " فقیه سبزواری "، فرزند آیت الله میرزا موسی (۱۳۳۷ - ۱۲۶۵ ه. ق/ ۱۲۹۷ - ۱۲۲۷ ه. ش) جمعه/ سوم رمضان/ ۱۳۰۹ ه. ق (برابر با جمعه ۱۳/ ۱/ ۱۲۷۱ هجری شمسی) در شهر سامرا به دنیا آمد و در
سال ۱۳۱۸ ه. ق (۱۲۷۹ هجری شمسی) همراه پدر خود آیت الله میرزا موسی به سبزوار رفت و در آنجا به تحصیل علوم دینی پرداخت. وی در
سال ۱۳۲۶ ه. ق (۱۲۸۶ هجری شمسی) برای ادامه تحصیل وارد مشهد شد و در مدرسه فاضلخان حجره گرفت و از محضر دانشورانی چون حاج شیخ حسن برسی، میرزا محمد باقر مدرس رضوی، میرزا عبدالجواد ادیب نیشابوری (ادیب اول)، حاج میرزا حسین از شاگردان میرزای شیرازی و حاج میرزا اسماعیل مجتهد، علم آموخت.
فقیه در طول تحصیلات خود در حوزه مشهد، شاهد فاجعه تاریخی به توپ بستن گنبد و حرم مطهر رضوی در روز جمعه دهم ربیع الثانی ۱۳۳۰ ه. ق (برابر با ۹/ ۱/ ۱۲۹۱ هجری شمسی) بود و این فاجعه را در یادداشت های منتشر نشده خود منعکس کرده است. وی شعبان
سال ۱۳۳۱ ه. ق (تیرماه ۱۲۹۲ هجری شمسی) با دختر میرزا حسین صدر العلماء (۱۳۲۹ - ۱۲۹۵-ه. ق برابر با ۱۲۹۰ - ۱۲۵۷ هجری شمسی) یکی از علمای برجسته سبزوار، ازدواج نمود و شش
سال در سبزوار اقامت کرد. در این مدت ضمن تدریس، خارج فقه و اصول را از محضر پدر و حکمت را نزد افتخار الحکما، شاگرد کم مانند حاج ملاهادی سبزواری، فرا گرفت و
سال ۱۳۳۸ ه. ق (۱۲۹۹ هجری شمسی)، پس از فوت پدر و طبق وصیت او، برای ادامه تحصیل به نجف رفت و فقه و اصول را نزد آیات میرزا حسین نائینی، سید ابوالحسن اصفهانی، آقا ضیاء عراقی و حاج سید محمد فیروزآبادی فرا گرفت و از همه اساتید خود اجازه اجتهاددریافت نمود و به " فقیه سبزواری " اشتهار یافت.
وی علاوه بر درک محضر اساتید یاد شده خود در سامرا، در نجف نیز از محضر آخوند خراسانی، سید محمد کاظم یزدی، شیخ حسین مامقانی، آیت الله شربیانی، آیت الله سید محمد بحرالعلوم، شیخ محمد طه نجف، میرزا حسین نوری، حاج آقا رضا همدانی، شیخ علی گنابادی و شیخ علی قوچانی بهره برد. در
سال ۱۳۴۷ ه. ق در ۳۸ سالگی به درخواست مردم سبزوار به ایران بازگشت و در مشهد ساکن شد و به تدریس فقه و اصول و فلسفه و نیز اقامه نماز جماعت روی آورد و خدمات اجتماعی و عمرانی کم نظیری انجام داد.
اساتید مرحوم فقیه سبزواری
مرحوم آیة الله حاج میرزا حسین فقیه سبزواری،
سال ۱۳۲۶ ه. ق که دوسال از انقلاب مشروطیتمی گذشت به مشهد آمد و در مدرسه فاضلخان حجره گرفت و از محضر دانشورانی چون حاج شیخ حسن برسی، میرزا محمد باقر مدرس رضوی، میرزا عبدالجواد نیشابوری (ادیب اول)، حاج میرزا حسین از شاگردان میرزای شیرازی و حاج میرزا اسماعیل مجتهد، علم آموخت.
فقیه سبزواری، شعبان
سال ۱۳۳۱ هجری قمری با دختر میرزا حسین صدرالعلماء (۱۳۲۹ – ۱۲۹۵ هجری قمری) یکی از علمای برجسته سبزوار ازدواج نمودو شش
سال در سبزوار اقامت کرد. در این مدتادبیات و سطح تدریس میکرد و شاگردان بسیاری داشت و خود نیز خارج فقه و اصول را از محضر پدر وحکمت را از محضر افتخارالحکماء شاگرد بی مانند حاج ملاهادی سبزواری فراگرفت.
سال ۱۳۳۸ هجری قمری، پس از فوت پدر، طبق وصیت او، برای ادامه تحصیل به نجف رفت. در نجف فقه و اصول را نزد میرزا حسین نائینی، سید ابوالحسن اصفهانی، آقا ضیاء عراقی و حاج سید محمد فیروز آبادی تلمذ کرد.
فقیه سبزواری، دوره اصول نائینی را با آیتالله کاظمینی، صاحب تقریرات نائینی، و فقه را با آیتالله حاج سید محمود شاهرودی مباحثه نمود و خود تقریرات یک دوره کامل اصول نائینی را نوشت. در نجف، کفایتین را به زبان عربی تدریس مینمود و شاگردان برجستهای که برخی از آنها از فقهای معاصر هستند در درس ایشان شرکت میجستند. ایشان در فقه به مقامی دست یافت که از سوی علمای برجسته نجف به " فقیه سبزواری " اشتهار یافت و توانست از همه اساتید خود اجازه اجتهاد دریافت کند.
فقیه سبزواری، علاوه بر درک محضر اساتید یاد شده خود در سامرا، در نجف نیز از محضر آخوند خراسانی، سید محمد کاظم یزدی، شیخ حسن مامقانی، آیتالله شربیانی، آیتالله سید محمد بحرالعلوم، شیخ محمد طه نجف، میرزا حسین نوری، حاج آقا رضا همدانی، شیخ علی گنابادی و شیخ علی قوچانی، بهرههای فراوان گرفت.
متن اجازه اجتهاد مرحوم فقیه سبزواری از آیة الله سید ابوالحسن اصفهانی
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین والصلوة والسلام علی خاتم الانبیاء محمد و آله الطاهرین.
و بعد، فان جناب العالم الفاضل قدوة الانام وعلم الاعلام الصفی التقی رکن الاسلام ولدی الاعز المیرزا حسین السبزواری دامت تاییداته ممن صرف عمره فی تحصیل العلوم
الشرعیة و حضر لدی الاساطین و لدی الاحقر مدة مدیدة من الزمان فقها و اصولا حضور تفهم و تحقیق و تعمق و تدقیق حتی فاز بحمدالله و منه تعالی ما فاز فصار مجتهد فله العمل بما استنبط علی النهج المالوف بین المجتهدین العظام و یحرم علیه التقلید و له التصدی فیما هو من وظائف الاحکام و اوصیه بملازمة التقوی و نهی النفس عن الهوی و ان لا ینسانی من صالح الدعاء انشاء الله ثم اجزت له ان یروی ما صح لی روایته من الکتب الاربعة المتقدمة اللتی علیها المدار والمعتبرة المتاخرة اللتی علیها المعول فی هذه الاعصار والسلام علیه و علی جمیع المومنین.
الاحقر ابوالحسن الموسوی الاصبهانی
منبع:
کتاب عمری پرافتخار، خاطرات زندگانی حضرت آیة الله العظمی فقیه سبزواری
صفحه ۴۴
متن اجازه اجتهاد مرحوم فقیه سبزواری از آیة الله میرزا محمد حسین نائینی
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و افضل صلواته و تحیاته علی من اصطفیه من الاولین و الاخرین و مبشر رحمة للعالمین محمد و آله الائمة الطیبین الطاهرین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین ابد الابدین.
و بعد، فانّ جناب السید العالم العلام و الفاضل الهمام عماد العلماء الاعلام و ثقة الاسلام قرّة عین الزکی التقی المیرزا حسین السبزواری ادام الله تعالی تاییده و تسدیده قد اقام بالنجف الاشرف عدة سنین بازلا جهده فی الاستفادة من الاساطین و قد حضر ابحاثی حضور تفهم و تحقیق و تعمق و تدقیق حتی نال درجة عالیة من الفضل السداد و بلغ رتبة الاجتهاد فلله تعالی دره وعلیه سبحانه اجره لدی العمل بما استنبط و یستنبط من الاحکام علی النهج المتداول بین المجتهدین الاعلام و لقد اجزت له ان یروی عنّی جمیع ما صحت لی روایته من مصنفات اصحابنا و ما رووه عن غیرنا بحق اجازتی من مشایخی العظام باسانیدهم المنتهیة الی ارباب المصنفات و الکتب و الاصول و منهم الی اهل بیت النبوة و مهبط الوحی و معدن العصمة علیهم افضل الصلوة و السلام و اوصیه بما اوصی به امیرالمومنین (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) الطاهرین ولده ابا محمد الحسن (علیهالسّلام) عند انصرافه من الصفین فمن تلک الوصیة الی اوصی بها شیعته الی یوم القیامة هو قوله صلوة الله علیه فانی اوصیکای بنی بتقوی الله و لزوم امره و عمارة قلبک بذکره و احی قلبک بالموعظة و امته بالزهادة و قرره بالفناء و بصره فجائع الدنیا و اعرض علیه اخبار الماضین و ذکره بما اصاب من کان قبلک من الاولین فانظر فیما فعلوا و عما انتلقو و این حلو و نزلو فانک تجدهم قدانتقلوا عن الاحبة و حلو دارالغربة و کانک عن قلیل قد صرت کاحدهم فاصلح مثواک و لا تبع آخرتک بدنیاک الی آخر ما فی تلک الوصیة المبارکة و علیک یا قرة عینی بکثرة التامل و التدبر فیما رواه فی نهج البلاغة عنه صلوات الله علیه و آله الطاهرین فی خطبة المبارکة المتعلقة بذکرالموت خصوصا ما رواه عنه بعد تلاوته قوله تعالی الهیکم التکاثر فان لکثرة التامل والتدبر فیه و نصبه بین العینین شانا من الشان و اسئل الله سبحانه ان یجعلک ممن یدعوا الی التقوی والزهادة بعمله و خلوصه نیته انشاء الله تعالی و ارجو ان لا تنسانی من صالح دعواتک والسلام علیک و رحمة الله و برکاته و حرره بیمناه الدائرة افقرالبریه الی رحمة ربه الغنی
محمد حسین الغروی النائینی فی ذی الحجة ۱۳۴۷
منبع:
کتاب عمری پرافتخار، خاطرات زندگانی حضرت آیة الله العظمی فقیه سبزواری
صفحات ۳۹ و ۴۰
متن اجازه اجتهاد مرحوم فقیه سبزواری از آیة الله حاج آقا ضیاء عراقی
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله الذی رفع بالعلم درجة العلماء العاملین و جعلهم خلفاء سید المرسلین و منار المهتدین و امناء ائمة المعصومین و الصلوة و السلام علی موسس قواعد الدین و مبلغ الاحکام رب العالمین و اولاده المعصومین الهادین المهدیین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم ابد الابدین.
و بعد، فان جناب العالم الفاضل الکامل الزکی التقی و الثقة الموتمن النقی العارف بمدارک الاحکام والخبیر بالحلال و الحرام قدوة الانام علم الاعلام الحاوی للاصول و الفروع جامع المعقول و المنقول عمدة العلماء العاملین و زبدة الفقهاء الراشدین السید الجلیل السید حسین السبزواری دامت افاضاته قد رجهه نفسه فی تحصیل العلوم
الشرعیة و تنقیح الاحکام الفرعیة حضر علی جملة الاعلام حتی صار یشار الیه بالبنان فبلغ بحده و اجتهاده مرتبة الاجتهاد و حصل له قوة الاستنباط فله العمل بما استنبط و یحرم علیه التقلید فیما اجتهد فالمرحوم اخوانی المومنین ان یعرفوا قدره و یصغوا الی قوله و یرجعوا الیه و نلتمس فی جنابه ان یسلک طریق الاحتیاط فانه سبیل النجاة و ان لا ینسینا من الدعاء و السلام علیه و علی اخوانی المومنین و رحمة الله و برکاته.
۵ محرم ۱۳۴۵
صح من الاحقر ضیاء الدین العراقی
منبع:
کتاب عمری پرافتخار، خاطرات زندگانی حضرت آیة الله العظمی فقیه سبزواری
صفحه ۴۱
متن اجازه اجتهاد مرحوم فقیه سبزواری از آیة الله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی مؤسس حوزه علمیه قم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و الصلوة و السلام علی اشرف الانبیاء والمرسلین و علی ابن عمه سید الوصین و علی ابنهما الائمة المعصومین و اللعنة علی اعدائهم اجمعین من الاولین و الاخرین من الان الی یوم الدین.
و بعد، فان العلماء الاعلام قدس الله اسرارهم لم یزالوا منه وقعة الغیبة الکبری علی صاحبها آلاف التحیة و الثناء ساعین فی حفظ الدین و حراسة
شریعة سیدالمرسلین یعهد کل سلف منهم الی خلفه الصالح بذالک و ممن قام بهذه الوظیفه حضرة السید السند و الکهف المعتمد قدوة الانام کهف الاعلام مصباح الظلام ولدنا الاعز الاجل الاکرم الاقا میرزا حسین دامت افاضاته نجل المرحوم المبرور رکن الاسلام العالم الورع التقی المیرزا موسی السبزواری قدس سره الشریف فانهاید الله تعالی و ابقاه قد تقرب فی سبیل ذالک عن الاوطان و صرف عمره العزیز فی تحصیل العلوم العقلیة والنقلیة و حضر علی اکابر العلماء فی النجف الاشرف و غیرها حتی حازالدرجات العالیة و فاز بالمراتب السابقة و من الله تعالی علیه بالقوة القدسیة و الملکة الاستنباطیة فاصبح من المجتهدین الاعلام الذین یجوز لهم التصدی لما لا یجوز لغیرالمجتهدین العظام والعمل بما یستنبط من الاحکام حسب ما هوالمقرر العلماء الکرام فلیحمد الله تعالی علی هذه النعمة و لتتخذ سبیل الاحتیاط فی جمیع احواله فانه طریق النجاة و ارجو من جنابه ان لا ینسانی من الدعاء کما انی لا انساه انشاء الله تعالی والسلام علیه و رحمة الله و برکاته.
الاحقر عبدالکریم الحائری
منبع:
کتاب عمری پرافتخار، خاطرات زندگانی حضرت آیة الله العظمی فقیه سبزواری
صفحات ۴۲ و ۴۳
اساتید مرحوم فقیه سبزواری به قلم خودشان
الاساطین (اساتید): هنگام تحصیل مقدمات نزد اساطین مختلفه بوده و هنگام تحصیل ادبیات نزد ادیب نیشابوری که از اساطین ادب بود، و فقه نزد مرحوم آقا میرزا محمد باقر مدرس رضوی و هنگام تحصیل فقه و اصول در سبزوار در وقت مراجعت از مشهد نزد والد ارجمند و آیة الله آقا حاجی میرزا حسین که از بزرگان تلامذه مرحوم حاجی میرزا حسن شیرازی بود و آیة الله حاجی میرزا اسماعیل مجتهد ومرحوم آیة الله والد ماجد (میرزا موسی) و منظومه حاجی ملاهادی سبزواری نزد مرحوم افتخار که از تلامذه بزرگ مرحوم حاجی ملاهادی سبزواری بود، درطب اول طبیب بود، و هنگام اقامه در نجف فقه و اصول نزد مرحوم آیة الله آقا میرزا حسین نائنی و مرحوم آیة الله آقا سید ابوالحسن اصفهانی و مرحوم آیة الله آقا ضیاء عراقی که تمامی آنها اجازه اجتهاد داده که صورت آنها درج خواهد شد.
علما، فقهاو مدرسین معاصر مرحوم فقیه سبزواری به قلم خودشان
العلماءالذین ادرکتهم و تلمذت عندهم او کانوا مصاحبین معی فی الابحاث:
در سامرای مرحوم حاجی میرزا حسن شیرازی که هنگام طفولیت ملاقات شده (متوفای شب ۲۴ شعبان ۱۳۱۲) و مرحوم آیة الله آقا میرزا محمد تقی شیرازی و در نجف مرحوم آیة الله آخوند ملامحمد کاظم خراسانی و مرحوم آقا سید کاظم یزدی و مرحوم آیة الله مرحوم آقا شیخ حسن مامقانی صاحب حاشیه مکاسب شیخ و مرحوم آیة الله شربیانی و مرحوم آیة الله آقا سید محمد بحرالعلوم و مرحوم آیة الله شیخ محمد طه نجف و مرحوم آیة الله آقا رفیش عرب (به صیغه تصغیر بخوانید) و مرحوم حاجی میرزا حسین نوری و مرحوم آیة الله آقا میرزا حسین نائینی و مرحوم شعبان آیة الله آقا سید ابوالحسن اصفهانی و مرحوم آیة الله آقا ضیاء عراقی و مرحوم آیة الله آقا شیخ عبدالله مامقانی فرزند آقا شیخ حسن مامقانی صاحب کتب متعدده من جمله رجال بزرگی تصنیف نموده و مرحوم آیة الله آقا سید ابوتراب خوانساری و مرحوم آیة الله حاجی آقا رضا همدانی صاحب شرح شرائع و آیة الله شیخ علی گنابادی و مرحوم آیة الله آقا شیخ علی قوچانی و سایرین ازعلما که بیان حالات و نصانیف آنها و تاریخ وفات آنها رساله جداگانه لازم است و علمای معاصرین آقای حاجی میرزا حسین آقای حاجی میرزا حسن، آقای حاجی میرزا اسماعیل آقای افتخار طبیب، آقای آخوند ملا محمد ابراهیم و معاصرین مشهدی حاجی سید عباس شاهرودی، آقا شیخ حسن ترک، حاجی شیخ حسن پائین خیابانی، آقای حاجی سید رضا قوچانی، آقای حاجی رمضانعلی قوچانی، مرحوم حاجی شیخ علی اکبر نهاوندی صاحب تصانیف کثیره، آقا شیخ محمد نهاوندی صاحب تفسیر قرآن، آقا شیخ حسن کاشی، و مرحوم حاجی میرزا محمد فرزند مرحوم آخوند ملا محمد کاظم خراسانی و مرحوم حاجی فاضل و مرحوم آقا میرزا محمد باقر مدرس رضوی و مرحوم حاجی میرزا حبیب الله و آقای حاجی میرزا احمد خراسانی، آقا میرزا آقای اصطهباناتی، آقا شیخ محمد باقر اصطهباناتی، آقا میرزا ابراهیم شیرازی، آقا شیخ ابراهیم مازندرانی، آقا میرزا محسن تبریزی که در ماه مبارک رمضان ۱۳۱۶ در حمام وفات نمود.
آقا شیخ حسین یزدی قاضی القضاة در سامرا، آقا میرزا سید حسین قمی، آقا شیخ حسن کاظمینی، آقا شیخ محسن تبریزی، آقا شیخ کاظم شیرازی، آقا شیخ محمد باقر اصطهباناتی، آقا میرزا ابراهیم شیرازی، آقا سید حسین یزدی قاضی القضاة طهران، آقا شیخ حسین بروجردی، آقا صدر اصفهانی، آقا سید حسن صدر که ازبزرگان علم رجال بود، آقا میرزا محمد تهرانی، آقا شیخ آقا بزرگ طهرانی صاحب تاریخعلماء، آقا میرزا علی آقا فرزند آیة الله آقا میرزا حسن شیرازی الی غیر ذلک من العلماء والفضلاء و المجتهدین.
الاصحاب البحث که با آنها مباحثه دروس مینمودم:
حجج اسلام آقا شیخ محمد علی کاظمینی صاحب تقریرات مرحوم آقا میرزا حسین نائینی. آقا شیخ موسی خوانساری صاحب حاشیه مکاسب. آقا سید محمود شاهرودی که فعلا مرجع تقلید هستند. حجة الاسلام آقا سیدعلی قائنی و آقا سید محمد کرمانشاهی و آقا شیخ علی محمد بروجردی و بقیه فضلاء
شاگردان مرحوم فقیه سبزواری
مرحوم آیة الله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری در طول حیات پربرکتش، شاگردان برجسته و فرهیختهای تربیت کرد که هر یک از آنان منشا خدمات علمی و دینی و اجتماعی بسیاری در دوره حیات خود بودند. برخی از شاگردان شهیر آن فقیه بزرگوار عبارتند از:، مرحوم آیة الله العظمی مرعشی نجفی (که در نجف از محضر مرحوم فقیه استفاده میکردند)، مرحوم آیة الله حاج سید جواد فقیه سبزواری (از مدرسین فعال و فاضل معاصر در مشهد و از فرزندان مرحوم فقیه سبزواری)، آیة الله عباس واعظ طبسی، مرحوم محمد تقی
شریعتی (پدر مرحوم دکتر علی
شریعتی)، استاد دانشمند مرحوم حجة الاسلام کاظم مدیر شانه چی (که دارای اجازه اجتهاد از مرحوم فقیه سبزواری بودند)، مرحوم آیة الله دکتر محمد ابراهیم آیتی از وعاظ و خطبای بزرگ خراسان و ایران، آیة الله شیخ محمد تقی عندلیبی سبزواری از علمای معاصر مشهد، حکیم و فقیه و فیلسوف بزرگوار مرحوم آیة الله حاج میرزا مهدی الهی قمشهای (پدر دکتر الهی قمشه ای)، آیة الله سید محمد تقی آلهاشم، ، آیتالله حاج شیخ مرتضی اشرفی، آیتالله حاج شیخ مصطفی اشرفی حجت الاسلام سید محمد تقی حسینی طباطبایی روحانی برجسته سیستانی، حجت الاسلام دکتر عبدالعلی صاحبی شاهرودی، آیة الله العظمی میرزا حسن احقاقی، علامه بلخی بنیانگذار نهضت اسلامی معاصر افغانستان، حضرت آیتالله حجتهاشمی خراسانی از علمای معاصر مشهد. مرحوم حاج شیخ عباسعلی اسلامی مؤسس مدارس اسلامی در تهران و نقاط دیگر کشور، آیة الله سید علینقی امین امام جماعت مسجد جامع تهرانپارس، حجة الاسلام سید محمد تقی مقدم مولف هشتاد اثر دینی، علامه شیخ جعفر زاهدی (مجله: آینه پژوهش» فروردین و تیر ۱۳۷۸ - شماره ۵۵ و ۵۶)، علامه حاج شیخ عباس خالصی خراسانی (مجله: آینه پژوهش» فروردین و تیر ۱۳۷۸ - شماره ۵۵ و ۵۶)، فخرالدین حجازی، آیة الله حاج سید صادق فقیه سبزواری (فرزند مرحوم فقیه)، آیة الله سید حسن ابطحی، دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی و بسیاری دیگر از علما و فضلا
آثار علمی
" هدایه الانام " رساله عملی اوست و کتاب " مناسک حج " وی نیز به چاپ رسیده است. از دیگر آثار منتشر نشده مرحوم فقیه سبزواری، تقریرات اصول مرحوم میرزای نائینی است که چون مرحوم آیة الله کاظمینی از همدرسان و هم بحثهای مرحوم فقیه سبزواری در نجف، تقریرات خودرا زودتر از مرحوم فقیه سبزواری منتشر کرد، مرحوم فقیه سبزواری به احترام ایشان از انتشار تقریرات خود پرهیز کرد.
از دیگر آثار علمی مرحوم فقیه، تقریرات درس فقه مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی است که منتشر نشده است.
چند حلقه نوار از سخنرانی و تدریس ایشان نزد منسوبین آن فقیه بزرگوار موجوداست که امیدواریم برای استفاده عموم پیاده و مکتوب و منتشر شود.
هم چنین یکی از علمای برجسته مشهد که از مریدان خاص و از شاگردان مرحوم فقیه سبزواری بوده، سی جلسه از تفسیر بسم الله و تفسیر سوره انا انزلناه مرحوم فقیه سبزواری را در اختیار دارند که امیدواریم به همت خیّرین منتشر شود.
فقیه سبزواری، شاهد فاجعه حمله روسها به حرم امام رضا علیه السلام
مرحوم فقیه سبزواری در طول تحصیلات خود در حوزه مشهد، شاهد فاجعه به توپ بستن حرم در روز دهم ربیع الثانی ۱۳۳۰ هجری قمری (۹ فروردین ۱۲۹۱ هجری شمسی) بود و این فاجعه را در خاطرات خود منعکس کرده است. به لحاظ اهمیت رویداد، عین خاطرات فقیه سبزواری را به عنوان یک سند تاریخیدراین جا نقل میکنیم.
فاجعه دهم ربیع اززبان فقیه سبزواری
فقیه در این باره درخاطرات خود مینویسد: یوسف خان که اصلا هراتی بود، در مشهد خروج کرد و ادعا نمود باید محمد علی شاه، فرزند مظفرالدین شاه قاجار، به قدرت برسد و ما مشروطیت را نمیخواهیم.
کم کم عدهای را دور خود جمع کرد و صحن نو را مرکز قرار داد. مدتی بعد طالب الحق ظاهر شد. وی با یوسف خان همداستان شد و مسجد جامع گوهرشادرا مرکز قرار دادند و هرروز در صحن نو مشغول مشق کردن بودند و شبها به خانههای اغنیاء سرکشیده و وجوه زیادی را از آنها میگرفتند و سه ماه این هرج و مرج طول کشید.
روز دوشنبه، دهم ربیع الثانی ۱۳۳۰ هجری قمری، دو ساعت به غروب مانده، این حقیر رفتم مسجد جامع که نماز ظهر و عصر بجای آورم. یکی از دوستان به نام محمد جواد عرب زاده به من گفت خودت را به مدرسه برسان که الساعة روسها آستان قدس را به توپ خواهند بست. با عجله خودرا به صحن کهنه رساندم. هنوز از صحن خارج نشده بودم که صدای توپها بلند شد و اول توپی که زده شد، از باغ خونی که مرکز روسها بود به ایوان عباسی خورد و گلولههای آن در میان صحن پخش شد. نتوانستم به مدرسه بروم. برگشتم میان حرم. شلیک توپ زیاد شد و دروازه پایین خیابان و سرای حاجی ملک و اول کوچه حاج شیخ محمد تقی و باغ خونی توپ شلیک میشد و تا بعد از اذان مغرب، مسلسل توپ زده میشد. آنچه تلاش کردم خودرا خلاص کنم، نتوانستم. گاهی میان حرم و گاهی میان مسجد و گاهی دارالحفاظ و گاهی دارالسیاده، در حرکت بودیم. تا بالاخره طالب الحق به حرم آمده و عده زیادی اطراف او جمع شدند و اظهار مساعدت کردند. گفت الان به فرمانده روسها تلفن میکنم توپ نزنند. خودش را به کشیک خانه رسانید. پس از نیم ساعت برگشت و گفت هرچه تلفن میکنم جواب نمیدهند و قرار ما این نبود بلکه قرار این بود که هرزمان میگویم دست بردارید، دست بردارند. معلوم شد که حرف مردم که در حق طالب الحق راست بود. مردم میگفتند که شبها قزاق روس میآید در مسجد و به اتفاق یکدیگر به قصرخانه میروند. چون در آن هنگام در حدود شش هزار قشون روس در مشهد متمرکز بودند و معلوم شد که طالب الحق از تمام جریان روسها خبردار بود.
فقیه ادامه میدهد...
تا اذان مغرب در میان صحن حرم بودم تا بالاخره هر نحو بود خودرا به قبرستان قتلگاه رسانیدم و درب هر منزلی از منازل دوستان را که کوبیدم، جواب نشنیدم تا بالاخره منزل محمد حسین داورزنی که در کنار قتلگاه بود کوبیدم و جواب شنیدم. داخل منزل شدم. کم کم صدای توپ ساکت شد و آن شب را در آن منزل استراحت کردم. صبح روز بعد، لشکر روس تمام صحن و حرم را محاصره کردند و فرستادند تولیت آستان قدس مرتضی قلیخان را آوردند تا نظارت داشته باشد که کسی در خزینه حضرت تصرف نکرده. این جانبب که تا در صحن بالا خیابان را مشاهده کردم هفتاد و دونفر در جلو مدرسه میرزا جعفر کشته شده بودند. در صحن کهنه قشون روس ایستاده بود و مانع ورود افراد به داخل صحن میشد. چند روز به این منوال بود تا بعد حرم و صحن را به خود ایرانیها واگذار کردند و یوسف خان که موسس این معرکه بود، فرار کرد و جنازه اورا به مشهد آوردند. محمد نیشابوری که از شجعان ایشان بود نیز فرار کرد و به نیشابور رفت و در آن جا کشته شد و به این ترتیب معرکه تمام شد.
منبع: کتاب عمری پرافتخار، خاطرات زندگانی فقیه سبزواری و کتاب مکارم الاثار مرحوم حبیب آبادی
حادثه مسجد گوهرشاد به روایت مرحوم فقیه سبزواری به عنوان شاهد و فعال در صحنه
درسال ۱۳۴۸ هجری قمری (۱۳۰۹ هجری شمسی)، مسئله یکسان شدن لباسها پیش آمد. فقیه در خاطرات خوددر این رابطه نوشته است: حادثه دیگر اتحاد شکل بود که در فروردین ۱۳۴۸ قمری (۱۳۰۹ هجری شمسی) حکم ازطرف رضا شاه شد بر این که باید تمامی اهل ایران متحد الشکل باشند. به این معنی که کت وشلوار داشته باشند و عمامه به کلی نباشد مگر عدهای که از شهربانی جواز داشته باشند و جواز هم داده نمیشود مگر به کسانی که مجتهد باشند. و انقلابی عظیم رخ داد و بالاخره مردم متحد الشکل شدند که هر کس عمامه داشت بدون جواز یا قبا و عبا داشت، آجان او را جلب به شهربانی میکرد و عمامه او را بر میداشت و قبای او را قیچی میکرد.
مدتی بدین منوال بود تا در سنه ۱۳۵۲ قمری حکم شد که باید کلاه بین المللی پوشیده شود که عبارت از کلاه دوره بود و مردم همگی اطاعت کرده و پوشیدند، مگر مشهد که قیام کرده و مخالفت. و خلاصه قضیه آن که، عدهای با هم شرکت کردند و معلوم نشد که محرک آنها کیست و بهلول فرزند آقا شیخ نظام گنابادی که در سبزوار ساکن بود و حقیر نزد او مقداری مطوّل خواندهام و آن بهلول شخص فوق العاده بود و در سن بیست و پنج سالگی یا بیشتر و یک سر در حرکت بود، گاهی مکه بود که در سنه ۱۳۵۳ که حقیر مکه مشرف شدم، او را در منی دیدم و شبها منبر میرفت و حافظه عجیبی داشت و منبر عوامی عجیبی داشت که هر شهری که میرفت مردم اقبال زیادی به او داشتند و همان
سال مکه با هم در یک ماشین بودیم، لکن چون او را شخص فوق العاده میدانستم، همیشه در پرهیز بودم و چندان نزدیک خود نمیگذاشتم بیاید. تا آن که آمد سبزوار و یک شب نزد والد و والده خود بود.
پس از آن به مشهد آمده و به طرف تربت حیدریه رفت و به فاصله چند روزی او را به مشهد آورده و به منبر بالا بردند و تحریک آنها نمود که ایها الناس میخواهند حجاب را اززنها بگیرند. خورده خورده، هیجانی در مردم پیدا شد و کم کم مبلغین مشهد مثل حاجی شیخ مهدی و حاجی محقق و حاجی شیخ مرتضی عبد گاهی و بقیه مبلغین منبر رفته و تهییج مردم کرده تا بالاخره روز جمعه قشون اطراف صحن را گرفته و در دم بست پایین خیابان، قشون جلوگیری از مردم نموده و مردم مخالفت کرده و دو نفر از مردم کشته شده و این قضیه بیشترباعت تهییج مردم شد تا آن که به کلی دکاکین تعطیل و ادارات بسته و ازدحام زیادی در مسجد جامع شد.
حقیر و مرحوم آیة الله آقا حاجی شیخ علی اکبر نهاوندی چون میدانستیم که قضیه عادی نیست، لذا گاهی در منزلی از منازل دوستان پنهان بودیم، لکن چون عموم علما در مسجد بودند مثل حاجی مرتضی آشتیانی، آقا شیخ حسن پایین خیابانی، آقا سید یونس اردبیلی و تمامی ائمه جماعت قریب سی نفر جمع شده بودند، لذا ناچار با یکدیگر رفتیم به مسجد. لکن آثار عذاب هویدا بود.
غبار فلک را گرفته و هوا قرمز شده و مردم همه مضطرب ولا ینقطع از دهات و اطراف جمعیت با چوب و چماق به طرف شهر آمده و شهرت دادند که علما حکم جهاد دادند تا آن که در مسجد دیگر جای پا نبود. حقیر با آقای نهاوندی که به مسجد وارد شدیم، ملاحظه کردیم که علما همگی در ایوان مقصوره جمع و بهلول هم منبررفته و مردم را تشویق میکند که بروند به طرف لشکر و لشکر را متصرف شوند و لشکر هم عازم شده که اگر مردم حمله به طرف آنها بکنند توپ و مسلسل بسته و همگی را بکشند. #
حقیر جون این وضع را دیدم، به آقای نهاوندی گفتم که اوضاع خیلی بد شده، یا خود شما به منبر بروید و مردم را امر به سکوت کنید و یا حقیر میروم. فرمودند: قلب من ضعیف است و نمیتوانم. گفتم شما استخاره کنید، چنانچه خوب باشد حقیر منبر میروم. استخاره کردند بسیار خوب بود، لذا حقیر حرکت کردم و رفتم و بهلول را از منبر به پله دوم قرار دادم و مردم همین که دیدند من به منبر رفتم، هجوم به طرف منبر نمودند و حقیر با صدای رسا امر به سکوت کردم. مردم همگی ساکت شدند کان علی رؤوسهم الطیر.
بعد از آن ابلاغ کردم به عموم آنها که ایهاالناس! این هیاهو نتیجه ندارد. اگر بنا دارید کار پیش برود، خوب است به خود اعلی حضرت رضا شاه تلگراف کنید. البته شاه شما مسلمان است و تقاضای شما را قبول خواهد کرد. از این قبیل مواعظ زیاد نمودم.
مثل این که پسند عقلا شد و قبول عموم قرار گرفت. پس از آن از منبر پایین آمدم و حضور علما که مجتمع بودند آمدم و عرض کردم، دیگر نشستن شما در این مکان صلاح نیست، خوب است برویم به کشیک خانه مسجد و فکر چارهای کنیم که این هیاهو نتیجهخوبی ندارد.
قبول کردند و مجتمعا به کشیک خانه مسجد رفتیم و نتیجه گفتگوها بالاخره براین قرار گرفت که تلگرافی توسط آیة الله آقای حاجی شیخ عبدالکریم حائری که در آن ایام فی الجمله مرجعیت داشت بکنند که ایشان به اعلی حضرت تلگراف کنند که او صرف نظر ازپوشیدن کلاه دورهدار بنماید. حقیر با این تلگراف مخالف بودم و در آن تلگراف تهدید سختی نسبت به اعلی حضرت شده بود. آنچه اصرار کردم برای تغییر تلگراف اثری نکرد و تمامی علما تلگراف را امضا نمودند و این تلگراف که مخابره شد، آتش غیظ اعلی حضرت افروخته شد و تلگرافی از شخص او صادر شد که یا متفرق شوید یا آن که با گلوله متفرق خواهم کرد.
آقای حاجی میرزا احمد کفائی در لشکر بود و مسجد نیامده بود. از لشکر به حقیر تلفن کرد که قضیه وخیم شده و محتمل است که به ضرب گلوله مردم را متفرق کنند. هر چارهای دارید بکنید و مردم را متفرق کنید.
لکن به قدری آتش غیظ مردم مشتعل شده بود که کسی قدرت نداشت که اسم این معنا را ببرد. به همین نحو بود و نهاری مختصر حاضر شد و عموما خوردند. غروب شد. علما یکان یکان فرار کردند، چند نفری باقی ماند. یک ساعت از شب گذشته ثانیا آقای حاجی میرزا احمد به حقیر تلفن کرد که هر نحو هست مردم را متفرق کنید که حکم شدید صادر شده که به هر نحو هست مردم را متفرق کنند و قشون هم با مسلسل دورتا دور مسجد را محاصره کردند.
در این اثنا جمعی دور حقیر را گرفتند که باید منبر بروی و مردم را امر کنی که متفرق نشوند. حقیر ملاحظه کردم که اگر منبر نروم خطر قتل دارم. در این گفتگو بودم، یک وقت ملاحظه کردم که حقیر را روی دوش گرفته و به طرف ایوان مقصوره میبرند، خواهی نخواهی منبر رفتم و بین محذورین گرفتار شدم.
بالاخره بالای منبر گفتم که من آلان تب دارم و حال حرف زندن ندارم. فقط میتوانم که ختم امن یجیب المضطر را بخوانم. ختمی گرفتم و روضه علی اصغر خواندم و از منبر پایین آمدم. لکن مخفی نباشد که در اثنای آن که مرا به طرف منبر میبردند، یک نفر ناشناس بال قبای مرا کشید و گفت: به مردم بگو اگر میخواهید آسوده شوید پناهنده به قنصول خانه روس شوید و من گوش به حرف او ندادم.
به هر تقدیر کوشش کردم در تفرقه مردم. و شاید نه قسمت از ده قسمت را متفرق کردم. و علمایی که باقی مانده بودند به دارالتولیه فرستادم که از جمله آقا شیخ مرتضی آشتیانی، حاجی شیخ علی اکبر نهاوندی، آقای ملایری، و چند نفر دیگر از علما. وقتی که تمامی را فرستادم، مسجد مقداری خلوت شده، عدهای بربری و زوار در مسجد باقی ماند و آن چه شهری باقی بود به خانه خود رفتند. لکن باقی باز هم بودند تا در آخر خودم رفتم به دارالتولیه.
به مجرد ورود حقیر، اسدی نیابت تولیت وارد اتاق شد و آمد روی زمین نشست و دست خود را به دامن حقیر زد که دستم به دامن تو. تو امروز شنیدم منبر رفتی و مردم را امر بهآرامش کردی. حال هم چارهای بکن که آستانه در خطر است و تمام زحمات من هدرمیشود. و همان قضیه توپ بندی روسها پیش خواهد آمد.
حقیر گفتم: آنچه از دست من برآید حاضرم و جان فدائی خواهم کرد و آستانه محفوظ بماند ولو حقیر از بین بروم. بنای مشورت شد. رای بر این قرار گرفت که دو نفر نزد استاندار بروند و از او کسب تکلیف بنمایند. قرار به استخاره شد. نهاوندی استخاره کرد، آیت آمد: ان الملوک اذا دخلوا قریة افسدوها و جعلوا اعزة اهلها اذلة.
رای بر این قرار گرفت که حقیر با آقای حاجی شیخ مرتضی آشتیانی برویم نزد استاندار که در آن وقت پاکروان بود. درشکه حاضر شد و به اتفاق رفتیم، وارد استانداری شدیم. پاکروان اتاق بالا بود و آن هنگام تقریبا ساعت شش از شب بود. آقای آشتیانی بدون هیچ گونه توجهی از پلهها بالا رفت. اتفاق پاکروان با همسر خود در حجره نشسته بودند. یک مرتبه آقای آشتیانی پرده بلند کرده، همسر پاکروان از مملکت ایتالیا بود، وحشت میکند و فریاد میزند. آقای آشتیانی برگشت که به محلی که حقیر بودم با من. پاکروان زیاده عضب آلوده میشود و به تعجیل آمد حجره پایین. گفت: شما این نصف شب آمدهاید چه کار دارید؟ آقایآشتیانی فرمودند: سه مطلب داریم:
اول: آن که دستور بدهید دسته سینه زن بیایند به بازار وصحن.
دوم: آن دستور بدهید که مردم لباس فرنگی نپوشند و کلاه دوره دار لباس کفر است.
سوم: آن که حجاب از سر زنها برداشته نشود.
پاکروان با کمال تعرض گفت: مساله سینه زدن خودتان با آقای حاجی آقا حسین قمی تقاضا کردید که در صحن سینه بزنند و حال هم بروند در ایام عاشورا در صحن سینه بزنند. واما کلاه دوره دار جهت حفظ از آفتاب ضرری ندارد. شما که کلاه پهلوی را قبول و دوره جلو را قبول کردید، خوب (است) که دوره عقب را هم قبول کنید و این اجتماع را شما آوردید متفرق کنید. و اما مساله حجاب، اگر یک کلمه از پهلوی، شما مدرکی آوردید که حکم رفع حجاب نموده هرچه بخواهید به شما داده خواهد شد.
حقیر ملاحظه کردم که آقای آشتیانی مثل این که مطلب را گم کرده، رو به پاکروان کردم و گفتم: دو عرض دارم. گفت: شما کیستید؟ گفتم: من آقای سبزواری. گفت: بسیار خوب، شنیدهام شما به منبر رفتید و مردم را امر به آرامش کردید. گفتم: بلی. گفت: بگو. گفتم: غرضاز آمدن بنده و حضرت آشتیانی از این است که این مردم اجتماعی کردهاند، با حق یا باطل. باید به هر نحو هست آنها را قانع کرد تا متفرق شوند. جواب گفت: شما که اینها را جمع کردید متفرق کنید. جواب دادم که ما جمع نکردیم. گفت: شما برای چه مسجد آمدید؟ جواب دادم برای اصلاح و شاید بتوانم نحوی کنم که خون ریزی نشود. گفت: بکنید. جواب دادم راه فکر ما مسدود است. شما استاندار هستید. گفت: فکری ندارم. من گفتم: یک راه داریم و آن، این است که صورت تلگرافی جعلی دروغ الان به من بدهید که بروم مسجد و مردم را متفرق کنم. جواب داد: چه تلگراف باشد؟ گفتم: تلگراف آن که اعلی حضرت عفو کرده و شما مردم متفرق شوید. جواب داد که بد رایی نیست.
اتفاق اسدی آمده بود و در حجره فوقانی با طهران به توسط بی سیم لشکر مشغول مذاکره بود. پاکروان رفت حجره فوقانی نزد اسدی. فاصله نشد برگشت و گفت کار از دست من واسدی خارج شده و خود اعلی حضرت با لشکر مخابره میکند که دستور داده که به هر نحو هست مردم را متفرقه کنید و سه دقیقه دیگر وقت نداریم و پاکروان به اسدی گفته بود که فلانی رای خوبی داد و به هر تقدیر شد سه دقیقه گذشت که صدای مسلسل بلند شد و فریاد مردم به یا علی یا علی بلند شد به نحوی که صدا به مسجد کاملا میرسید.
قریب نیم ساعت طول کشید و صدا آرام شد و خورده خورده صبح طلوع کرد.
برگشتیم به دارالتولیه و از آنجا متفرق شدیم و دو روز بود که به کلی صحن و مسجد و حرم بسته بود و معلوم نشد که چند نفرکشته شده و مردم متفرق شدند و دستور آمد که مسجد و صحن و حرم باز شود و سرتا سرشهر امن شد و قضیه کلاه هم بعد از چندی روزی عملی شد و بعد از چند روز شش نفر ازعلما را به طهران تحت الحفظ بردند: حاجی سیدهاشم نجف آبادی، حاجی شیخ حبیب ملکی، آقا سید زین العابدین سیستانی، شیخ آقا بزرگ شاهرودی حاجی شیخهاشم قزوینی و مدتی زندان قجر زندانی بودند و بعد مرخص شدند و آقا میرزا یونس اردبیلی در نوقان مخفی بود او را هم گرفتند و طهران بردند و مدتی در زندان بود. و بعد از بازرسیهای زیاد اسدی نیابت تولیت محکوم به اعدام شد در شب ۲۶ ماه مبارک رمضان ۱۳۵۴ بعد از طلوع فجر. این خلاصه حادثه مسجد.
منبع:
مرکز اسناد انقلاب اسلامی
خدمات اجتماعی، فرهنگی و عمرانی فقیه سبزواری
مرحوم فقیه سبزواری در طول حیات پر برکت خود، خدمات اجتماعی و عمرانی کمنظیری انجام داد. اومدرسه باغ رضوان را با ۱۶ هزار متر مربع مساحت در
سال ۱۳۳۰ شمسی ساخت و تکیه سیدها را احداث کرد. درمانگاه رازی را تکمیل کرد و ۱۲۰ باب منزل در خیابان نخریسی و ۲۵ باب منزل در خیابان خواجهربیع برای سیلزدگان بنا نهاد و ۲۵۰۰ قطعه زمین به طلبهها و فضلای حوزه مشهد واگذار کرد که در مشهد به کوی طلاب شهرت دارد و دهها مسجد را در محلات مختلف مشهد ساخت.
از دیگر خدمات مرحوم فقیه سبزواری، احداث شبستان شرقی مسجد جامع سبزوار و تاسیس مدرسه علمیه برای طلاب سبزوار و نیز، تاسیس مدرسه علمیه در کویته پاکستان است.
با توجه به سرمای شدید مشهد در فصل زمستان و محدودیت امکانات گرمایشی قشر طلاب و اقشار فقیر دیگر، مرحوم فقیه سبزواری تلاش میکرد در حد توان خود، ذغال و خاکه ذغال طلاب و اقشار دیگررا در فصل زمستان هرسال تامین کند.
کوی طلاب مشهد، یادگاری باشکوه و بی نظیر از مرحوم فقیه سبزواری
مرحوم فقیه سبزواری با توجه به اهتمام زیادی که به امور رفاهی طلاب حوزه علمیه مشهد خصوصا موضوع مسکن آنان داشت، در
سال ۱۳۳۸ هجری شمسی، ۲۵۰۰ قطعه زمین از آستان قدس برای واگذاری رایگان به طلاب دریافت؛ و با انجام قرعه کشی، به آنان تحویل داد.
کوی طلاب که امروز یکی از مناطق آباد و بزرگ و پیشرفته و فعال مشهداست، یادگار همت بلند مرحومفقیه سبزواری در جهت ایجاد آسایش برای عموم شهروندان خصوصا طلاب حوزه علمیه مشهد است.
برای آشنایی بیشتر با سابقه تاسیس " کوی طلاب " مشهد، نگاه کنید:
گزارش مجله " شهرآرا محله " مجله شهرداری مشهد
دوبار حضور فقیه سبزواری در تغییر ضریح و تعمیر قبر مطهر حضرت رضا علیه السلام
در صفحه ۱۳ رساله (آقای سبزواری) فرماید: به واسطه کهنه شدن صندوق مطهر روی قبر مطهر که در زمان تولیت اسدی، ضریح مقدس را برداشته و میان حرم مطهر در حدود یک متر خاک دست رسبود که برداشته شد و چند صورت قبر از خوانین ازبک پیدا شد و پس از برداشتن خاک، تمام میان حرم مطهر را شفته و بتون آرمه نمودند و متصدی آقای حاجی ملاهاشم صاحب «منتخب التواریخ» و آقای حاجی آقا حسین قمی و آقای حاجی میرزا احمد کفائی بود و اتفاقا روی قبر مطهر که خاک برداری شد روی قبر مطهر قبر گچی درآمد که هفت مرتبه گچ شده بود، آن را برداشته سردابی ظاهر شد که معلوم شد قبر مطهر ثامن الائمه و قبرهارون میانسرداب است. دیگر تصرفی نکردند غیر آن که روی قبر مطهر را چند میل آهن گذاشته و با بتون آرمه محکم نموده و سنگ مرمر که حجار باشی ساخته بود روی قبر گذاشته و ضریح را گذاشته و این در سنه ۱۳۵۲ قمری (۱۳۱۲ هجری شمسی) بود.
و ایضا در سنه ۱۳۷۹ ماه شعبان (بهمن ۱۳۳۸ هجری شمسی) تحت نظر عدهای از علما که یکی خود حقیر بود، تعمیرقبر مطهر شد.
(منبع: کتاب مکارم الاثار مرحوم حبیب آبادی)
اصلاح قبله ایرانیان
مرحوم آیة الله فقیه سبزواری، به دلیل احاطه بر علم هیئت، در یکی از سفرهای خود به سرزمین وحی، به پادشاه عربستان پیشنهاد کردند چون سالی دوبار خورشید دقیقا روی کعبه قرار میگیرد، در آن زمان، از رادیو اعلام کنند تا مردم ایران در هر نقطهای هستند، قبله صحیح راشناسایی کنند که پیشنهاد معظم له مورد استقبال قرار گرفت و به اجرا در آمد.
پیشنهاد تعمیر قبور بقیع
مرحوم فقیه سبزواری، در ملاقاتی که پادشاه عربستان با ایشان داشت، تعمیر قبور بقیع را خواستار شد که پادشاه به مقامات دینی و محلی ارجاع داد و آنها به اعتبار بغض و عنادی که با اهل بیت (علیهمالسّلام) دارند، این پیشنهاد را مسکوت و معلق گذاشتند.
منش و سبک زندگی فقیه سبزواری
۱. سادگی زندگی
در زندگی خیلی ساده و بدون تشریفات بود. هیچ توجهی به وضع ظاهر حتی لباس خودنداشت. کمتر کسی به پای او جوراب میدید و در خصوص صرفه جوئی در بین طلاب، قبای مرحوم فقیه سبزواری ضرب المثل بود زیرا معظم له هرقبائی را که میپوشیدند، دیگر بیرون نمیآوردند مگر برای شستن و پس از شستشو، باز آن را میپوشیدند و به همین نحو از آن استفاده میکردند تا وقتی که پاره میشد و به درد پوشیدن نمیخورد.
مرحوم فقیه سبزواری در تمام شئون زندگی ساده و عاری از هرگونه قیدی بود. در گفتار و رفتار، در خوراک و لباس، در برخورد و صحبت، در امور زندگی و خلاصه در همه چیز ساده بود و ساده زندگی میکرد. بعد از وفات مرحوم آقا که لباس ایشان را برای غسل دادن بدن شریفش بیرون آورده بودند، مانند جد بزرگوارش امام حسین (علیهالسّلام) پیراهنش پاره بوده است.
مجلس ایشان بدون تشریفات و در نهایت سادگی بود. صدر و ذیلی نداشت. در بین واردین چندان تفاوتی نبود هرکس در جای خود مینشست و هر که مایل بود حرکت میکرد. او میگفت شئون مادی و قیود دنیوی را کنار گذارید و به مضمون آیه شریفه: " یَا اَیُّهَا النَّاسُ اِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَاُنْثَیٰ وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا ۚ اِنَّ اَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ اَتْقَاکُمْ ۚ اِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ " زیست مینمود.
۲. معاشرت و ارتباطات اجتماعی
در معاشرت بسیار ساده و معمولی بود و در تماس با مردم، آن قدر عادی و خوش اخلاق بود که هرکس از هرطبقه، حتی خدمتگزاران منزل با وی خصوصی صحبت میکردند و مطالب و حاجتهای خود را به راحتی بیان میکردند. هر حاجتمندی و گرفتاری به معظم له مراجعه میکرد و تقاضای خود را به راحتی مطرح میکرد.
درب منزل همیشه بر روی تمام طبقات باز بود و هیچ رادع و مانعی برای تماس با وی وجود نداشت. سخنهای هر کس را با کمال دقت گوش میکرد و با روی خندان و چهره گشاده، حتی الامکان پاسخ مثبت میداد. وقت خود را دو قسمت کرده بود. اوقات بعد از ظهرها را صرف کارهای اجتماعی خارج از منزل و امور شخصی میکرد و ساعات قبل از ظهرها را در منزل جلوس میفرمودند و به کار و مراجعات مردم میرسیدند و مخصوصا بر کارهای مربوط به طلاب و حوزه علمیه که عدهای تحت نظر شخص ایشان به آن کارها رسیدگی میکردند، نظارت میفرمودند از قبیل امور معافی و کارت تحصیلی.
۳. خدمت به مردم
مرحوم فقیه سبزواری مرد کار و عمل بود. تنها به درس گفتن و نماز جماعت خواندن قناعت نمیکرد و به حدیث شریف نبوی: " «مَنْ اَصْبَحَ و لم یَهْتَمُّ بِاُمورِ الْمُسْلِمینَ فَلَیْسَ مِنْهُمْ وَ مَنْ سَمِعَ رَجُلاً یُنادی یا لِلْمُسْلِمینَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ؛ هر کس صبح کند و به امور مسلمانان همت نورزد، از آنان نیست و هر کس فریاد کمک خواهی کسی را بشنود و به کمکش نشتابد، مسلمان نیست.» کافی، ج۲، ص۱۶۴، ح ۵. " عملا معتقد و مومن بود و همیشه در فکر کار و زندگی مسلمانان بود. پیوسته در این فکر بود که از چه راهی به سود و صلاح مسلمین گامی بردارد و چگونه مشکلی را از مشکلات اجتماعی مردم برطرف کند. وی عقیده را برآن بود که روحانی باید در تمام امور مردم دخالت و نظارت کند و هرگز از اجتماع و مسائل مربوط به زندگی کناره گیری نکند.
مرحوم آیة الله فقیه سبزواری، در طول حیات خود پیوسته به فکر مستمندان بودند و ملجا و پناهی برای درماندگان و تهیدستان بوده و اکثر اوقات خود را صرف خدمت به آنها میکردند. از جمله کمکهای مالی مرحوم فقیه سبزواری میتوان به موارد کمک به مستمندان در قحط سالی، تقسیم آذوقه زمستانی، کمک به بیمارستان مسلولین مشهد، تقسیم نان بین طلاب، تقسیم حقوق بین ائمه جماعت مشهد، پرداخت حقوق شاگردان حوزه درس و اجازه به طلاب فاضل اشاره کرد.
۴. خدمت به حوزه و طلاب
مرحوم فقیه سبزواری به طلاب و محصلین دینی بسیار علاقه داشته و آنها را فرزندان خود میدانست و در رفع مشکلات آنها حد اعلای کوشش را میکرد و همچون پدری مهربان، نسبت به آنها، با نهایت مهر و محبت رفتار میکرد. محبوب القلوب حوزه علمیه بود و شاگردان مکتب جعفری، فوق العاده به ایشان، علاقه و ارادت داشتند. صرف نظر از طلاب و اهل علم، کلیه طبقات، به مرحوم فقیه ارادت میورزیدند و به همین دلیل مردم بیش از هرکس در نماز جماعت ایشان حاضر میشدند و از فیض ثواب جماعت برخوردار میشدند. در شمار اقدامات خیرخواهانه او باید از تهیه ۲۵۰۰ قطعه زمین و احداث صدهاها باب منزل برای طلاب در منطقهای از شهر مشهد که اینک به نام «کوی طلاب» مشهور است، یاد کرد.
۵. وعظ و خطابه مرحوم فقیه سبزواری
مرحوم فقیه سبزواری، در ماه مبارک رمضان هرسال در شبستانی که به نام خودشان (شبستان سبزواری) در مسجد گوهرشاد معروف است، منبر میرفتند که بنا به نقل حضرت حجة الاسلام حاج سید محمد صادق فقیه سبزواری (از فرزندان روحانی مرحوم فقیه سبزواری و از مدرسین حوزه علمیه قم) که حاضر و ناظر در مجالس منبر مرحوم پدرشان بودند، جمعیت کثیری از روحانیون و فضلاء و مجاوران و زائران اجتماع میکردند و حتی گاهی جای نشستن در نزدیکیهای منبر خرید و فروش میشد.
۶. زهد و تقوای مرحوم فقیه سبزواری
مرحوم فقیه سبزواری، واقعا مردی موفق و موید به تاییدات الهی بودند زیرا با تمام گرفتاریها ئی که از جهات گوناگون داشتند، هرشب هنگام سحر را درحرم مطهر حضرت رضا (علیهالسّلام) بسر میبردند. همیشه نیمههای شب بر میخاست و پس از تشرف و زیارت، در بالای سر حضرت بیتوته میکردند و با خدای خود به راز و نیاز میپرداختند و مناجات میکردند.
مرحوم فقیه سبزواری عمری را در خدمت به مسلمانان و طلاب و اهل علم سپری نمود و علاوه بر تدریس و اقامه جماعت، پیوسته در کنار قبّه منوره و قبر مطهر حضرت علی بن موسی الرضا (علیهالسّلام)، مشغول راز و نیاز و عبادت بود. قطعا چنین شخصی، مورد عنایت خداوند و توجهات خاصه پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و دودمان پاک آن حضرت بوده و رابطه محکم و ناگسستنی با اهل البیت معصومین (علیهالسّلام) داشته است.
۷. کرامات مرحوم فقیه سبزواری
مرحوم آیتالله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری، به دلیل زهد و پارسایی و عزم راسخی که برای دوری از مظاهر فریبنده مادی و دنیایی داشت صاحب کراماتی بود که یکی از کرامتهای ایشان باریدن باران پس از اقامه نماز باران توسط آن مرجع خدوم است.
الف: اقامه نماز باران و بارش شدید
به دلیل خشکسالیهای پی در پی، کمیاب و گران شدن مایحتاج اولیه، شیوع برخی بیماریها و در مضیقه قرار گرفتن عموم مردم مشهد و اطراف مشهد، خاصّه، روستاییان و اقشار فقیر و ضعیف، عدهای از کشاورزان در شبستان فقیه سبزواری ودر صحن مسجد گوهرشاد اجتماع میکنند و پس از اتمام جلسه تدریس مرحوم آیة الله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری (قَدَّس الله نَفسَهُ الزّکیة)، با وجود بزرگان دیگردر مشهد، از مرحوم فقیه سبزواری درخواست اقامه نمازباران میکنند.
مرحوم فقیه سبزواری، به اتّکای اخلاص و توکل عجیبی که داشت و به اعتبار اطلاعی که از نتیجه مطلوب کار داشت که خداوند کریم، دعای او و اقتدا کنندگان به اورا خواهد پذیرفت و باران خواهد بارید، بدون توجه به این نکته که اگر نماز خواند و باران نبارید، آبرویش نزد مردم از بین خواهد رفت، تقاضای مردم را برای اقامه نماز باران در همان مکان و در همان زمان میپذیرد و با اطلاع رسانی گسترده، جمعیت زیادی از اقشار مختلف اجتماع میکنند.
(در خصوص ارتباط آبرو با اقامه نماز باران که ببارد یا نبارد، مرحوم فقیه سبزواری، با مرحوم آیة الله خوانساری در قم، هم عقیده بوده است. ماجرا از این قرار است وقتی مرحوم آیة الله خوانساری حرکت میکنند برای رفتن به محل اقامه نماز باران، عدهای مانع ایشان میشوند که اگر نماز را اقامه کردید و باران نیامد، آبرویتان خواهد ریخت. مرحوم آیة لله خوانساری در پاسخ فرموده بودند اگر قرار است نزد خدوند کریم و بزرگوار، آبرویی نداشته باشم، آبروی نزد مردم را میخواهم چه کار؟ )
مرحوم فقیه سبزواری، دستور میدهد منبر را در صحن مسجد گوهرشاد، جایی که مقابل گنبد حضرت امام رضا (علیهالسّلام) باشد، قرار دهند. آن مرجع بزرگوار، پیش از اقامه نماز، به منبر میروند و به ایراد سخنرانی میپردازند. با حالی پرشور و سرشار از اخلاص و سرشار از امید و توکل به خدا، از مردم میخواهد همین جا و هم اکنون از گناهان خود توبه کنند و نیز، از مردم میخواهد کسانی را که به شما ظلم کردهاند، ببخشید و بعد، قران خودش را روی دست بلندمی کند وقسم میخوردوخدارا به شهادت میطلبد که من از همه کسانی که به من ظلم کردهاند، گذشتم واز همه راضی هستم.
در پایان سخنانش، متوسل به کودک شیرخواره حضرت ابا عبدالله الحسین علیهماالسلام میشود و روضه حضرت علی اصغر (علیهالسّلام) را میخوانند و در جوار بارگاه ملکوتی حضرت رضا (علیهالسّلام) دعا میکنند و خدارا به حضرت علی اصغر (علیهالسّلام) قسم میدهند و اورا شفیع قرار میدهند که بر مردم رحم کند و باران رحمتش را نازل فرماید.
شاهدان عینی و خصوصا حاج محمود فلاح که از کسبه متدین و سرشناس مشهد و از مریدان خاص مرحوم فقیه سبزواری بوده، اظهار داشتهاند که پس از اقامه نماز باران توسط مرحوم آیة الله فقیه سبزواری، نزول رحمت الهی آغاز شد و باران شدیدی بارید که موجب رضایت عموم مردم خصوصا کشاورزان شد.
ب: اطلاع مرحوم فقیه سبزواری از زمان دقیق فوت خود
آخرین جلسه تدریس مرحوم آیة الله فقیه سبزواری، روز سه شنبه، ۱۱ بهمن ماه ۱۳۴۵ شمسی برابر با ۲۰ ماه شوال
سال ۱۳۸۶ هجری قمری در بیرونی منزل آن مرحوم برگزار میشود. در دقایق پایانی تدریس، ناگهان مرحوم فقیه سبزواری، کتاب رابرهم میزنند و میبندند و با ابتهاج و مسرّت، میفرمایند:
"این آخرین درس من بود و دیگر شما، مرا اینجا نخواهید دید ". طلاب و فضلای حاضر در آن مجلس، تلخترین دقایق را تجربه میکنندچرا که با تحقق این پیش بینی، پشتیبان و پدر و فریاد رس خودرا از دست خواهند داد. همه شاگردان و حضّار متاثّر میشوند و گریه میکنند و هر کدام، فراخور حال خود، از مرحوم فقیه سبزواری درخواست میکنند چنین صحبتهایی را نکنند اما، مرحوم فقیه سبزواری، ضمن دعوت شاگردان به آرامش، قطعیت خبر خودرا اعلام و با آنها، بارویی گشاده و سرشاراز رضایت، خدا حافظی میکنند.
سر انجام، پیش نگری این عالم روشن ضمیر، روزشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۴۵ هجری شمسی برابربا ۲۴ ماه شوّال ۱۳۸۶ هجری قمری و شب شهادت رئیس مذهب شیعه، حضرت امام جعفر صادق (علیهالسّلام) تحقق پیدا میکند و حوزه علمیه خراسان، مؤسّس و پشتیبان خودرا از دست میدهد و روح پاک و بلند این عالم خدمتگزار به مردم و طلاب و مردم مستاصل و مستضعف و بی پناه، به عرش وملکوت پرواز میکند.
وفات
فقیه سبزواری روز شنبه ۲۴ شوال ۱۳۸۴ ه. ق برابر با ۱۵ بهمن ۱۳۴۵ ه. ش در ۷۷ سالگی رحلت نمود و در محل مدرسه باغ رضوان به خاک سپرده شد.
هم اکنون با توسعه حرم مطهر حضرت ثامن الحجج علیه السلام، مزار ایشان در صحن شمالی و در جوار مقبره شیخ طبرسی در محوطهای با صفا و گلکاری شده واقع شده است. مرقد فقیه و فیلسوف بزرگ مرحوم آیـ الله حاج شیخ محمد تقی آملی نیز بنا به وصیت خودشان در کنار مرقد مرحوم فقیه سبزواری واقع شده است.
فراموش نکنیم دوره چهل سالهای که مرحوم فقیه سبزواری، مرجعیت دینی و خدمت به حوزه علمیه و طلاب و فضلای خراسان و اقشار محروم و فقیر و آسیب پذیر آن خطّه و حتّی زوّار تهیدست را بعهده داشت، از سختترین و سیاهترین دورههای تاریخی ایران خصوصا خراسان و مشهد به شمار میرفته است که بررسی شرائط اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و جغرافیایی ایران، خاصّه خراسان و مشهد و مقایسه با دورههای پس از آن، نیاز به پژوهشهای همه جانبه دارد و پس از دسترسی به تمام زوایای تاریک اوضاع دینی و سیاسی و اجتماعی و اقتصادی ایران از
سال ۱۳۰۰ شمسی تا
سال ۱۳۴۵ شمسی، به این واقعیت میرسیم که اگر عنایات خدای متعال و توجهات مستمراهل بیت معصومین (علیهالسّلام) خاصه حضرت رضا (علیهالسّلام) واجداد طاهرین (علیهالسّلام) مرحوم فقیه سبزواری و علم و متانت و توکل و توسل و اخلاص و همت بلند و زهد و تقوی و روحیه مردمداری و سادگی آن " سلمان زمانه " نبود، انجام این همه خدمت بی رنگ و ریا، از کلیدداری ضریح مطهر امام رضا (علیهالسّلام) گرفته تا تاسیس مدرسه علمیه در کویته پاکستان و تلاش برای بازسازی قبور مطهر ائمه بقیع در حجاز، از واگذاری دوهزار و پانصد قطعه زمین (خدمتی بی سابقه در تاریخ حوزههای علمیه شیعه که اکنون شهر بزرگی بنام کوی طلاب شده)، از تدریس خارج فقه و اصول تا بنای دهها مسجد و مدرسه در نقاط مختلف، از بنای درمانگاه و ساختن آرامستان در جوار حرم رضوی بنام باغ رضوان تا واگذاری صدها خانه به سیل زدگان و زلزله زدگان، از دادن امید به همه ناامیدان با همان دست خالی اما چهره گشاده و همه و همه حرکات و سکنات و خلوت و جلوت و حضور و غیاب آن مرد بلند رتبه، نتیجه عهد و پیمان او با خدای خویش است که توفیق خدمت به بندگانش را به او عنایت کند و خداوند هم اورا موفق داشت و زمانی مردم اورا دقیقا شناختند که روحش به ملکوت اعلی پرواز کرد.
بهمن
سال ۱۳۴۵ شمسی یکی از سردترین ماهها و
سالهادر مشهد بود. پس از اعلان رحلت آن فقیه وارسته، تمام مشهد تعطیل شد و جمعیت زیادی زیر بارش برف و در سردترین دمای هوا به تشییع آمدند. واقعا، تا چهلم رحلت مرحوم فقیه سبزواری، مسجدی در مشهد نبود که اقدام به برگزاری مجلس ختم نکرده باشند. تمام دیوارهای رهگذارهای اصلی مشهد خصوصا خیابانهای منتهی به فلکه حضرتی، مملو از اعلامیههای ختم و تعزیه بود و با قاطعیت میتوان ادعا کرد تمام مراجع و فقها و علمای بزرگوار خراسان در شهرهای محل سکونت خود در سطح کشور خصوصا استان خراسان و مشهد و تمام اقشار و اصناف مشهد واقعا سنگ تمام گذاشتند و شب و روز تا چهلم، اکثر مساجد مشهد، به برگزاری تعزیه و ختم مرحوم فقیه سبزواری اختصاص داشت.
راز همه توفیقات مرحوم فقیه سبزواری، علاوه بر این که فقیه و مرجع دینی طراز اول و برجستهای بودو هم چنین به درک محضر بزرگان سامرا و نجف و دریافت اجازه اجتهاد نائل آمده بود، مهمترین رمز و راز محبوبیت او، اخلاص و سادگی او بود. از دید او، همه بنده خدا هستند و خداوند همه بندگان خودرا دوست دارد و نیز به بندهای عنایت و توجه بیشتر دارد که تمام گامهایش، در جهت حل مشکلات بندگان خدا باشد و به راستی، مرحوم فقیه سبزواری، به تنهایی و بدون تشریفات، بار وظایف چند وزارتخانه را در عهد و دوره خود به نفع مردم به دوش میکشید
هیهاتای یاتی الزمان بمثله انّ الزمان بمثله لعقیم
منابع
مؤسّسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
حسین سبزواری، تبیان،
سایت زندگی رضوی، بخش سبک زندگی مشاهیر مدفون در حرم رضوی،
کتاب مکارم الاثار تالیف مرحوم معلم حبیب آبادی
مرکز پژوهش و سنجش افکار صدا و سیما
پایگاه اطلاع رسانی حوزه علمیه خراسان
پرتال جامع مسئولین
دانشنامههای انقلاب اسلامی و تاریخ ایران
کتاب مشاهیر مدفون در حرم رضوی، ابراهیم زنگنه، ص۱۶۷.
وبلاگ زندگی نامه مرحوم آیة الله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری
کتاب عمری پر افتخار یا زندگی نامه مرحوم آیة الله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری
انجمن مفاخر فرهنگی، اثرآفرینان، ج۴، ص۳۰۰.
روایت مرحوم آیة الله فقیه سبزواری از قیام مسجد گوهرشاد به عنوان شاهد عینی:
پایگاه خبری - تحلیلی قدس آنلاین
صفحه ۱۵ تا ۱۸ مجله نگاه حوزه، ویژه حوزه خراسان، ضمیمه مجله حوزه، شماره ۱۸ – ۱۷،
سال دوم، مرداد و شهریور ۱۳۷۵
اسوههای حوزه خراسان. شمهای از حیات معنوی حضرت آیتالله العظمی مرحوم حاج میرزا حسین فقیه سبزواری (۱۳۸۶ – ۱۳۰۹ هجری قمری) ۱۳۴۵ -- ۱۲۷۱ شمسی پژوهشگر: غلامرضا جلالی
مقاله هیجدهم
زندگی نامه مرحوم آیة الله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری به نقل از پایگاه اینترنتی " اسرار نامه "
خدمتگزاران سفر کرده را فراموش نکنیم
به مناسبت پنجاهمین
سال درگذشت آیتالله العظمی فقیه سبزواری
سال ۱۳۹۵، پنجاهمین
سال رحلت فقیه و خدمتگزار بزرگ، مرحوم آیة الله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری است.
" اسرارنامه " در ادامه با مروری بر زندگی نامه و خدمات آن عالم برجسته، یادش را گرامی میدارد:
آیت الله حاج میرزا حسین سبزواری مشهور به " فقیه سبزواری " در سوم رمضان ۱۳۰۹ ه. ق (برابر با جمعه ۱۳ فروردین ۱۲۷۱ هجری شمسی) در شهر سامرا به دنیا آمد و در
سال ۱۳۱۸ ه. ق (۱۲۷۹ هجری شمسی) همراه پدر خود آیت الله میرزا موسی به سبزوار رفت و در آنجا به تحصیل علوم دینی پرداخت. وی در
سال ۱۳۲۶ ه. ق (۱۲۸۶ هجری شمسی) برای ادامه تحصیل وارد مشهد شد و در مدرسه فاضلخان حجره گرفت و از محضر دانشورانی چون حاج شیخ حسن برسی، میرزا محمد باقر مدرس رضوی، میرزا عبدالجواد ادیب نیشابوری (ادیب اول)، حاج میرزا حسین از شاگردان میرزای شیرازی و حاج میرزا اسماعیل مجتهد، علم آموخت.
این فقیه بزرگوار در طول تحصیلات خود در حوزه مشهد، شاهد فاجعه تاریخی به توپ بستن گنبد و حرم مطهر رضوی در روز جمعه دهم ربیع الثانی ۱۳۳۰ ه. ق (برابر با ۹ فروردین ۱۲۹۱ هجری شمسی) بود و این فاجعه را در یادداشت های منتشر نشده خود منعکس کرده است. وی شعبان
سال ۱۳۳۱ ه. ق (تیرماه ۱۲۹۲ هجری شمسی) با دختر میرزا حسین صدر العلماء یکی از علمای برجسته سبزوار، ازدواج نمود و شش
سال در سبزوار اقامت کرد. در این مدت ضمن تدریس، خارج فقه و اصول را از محضر پدر و حکمت را نزد افتخار الحکما، شاگرد کم مانند حاج ملاهادی سبزواری، فرا گرفت و
سال ۱۳۳۸ ه. ق (۱۲۹۹ هجری شمسی)، پس از فوت پدر و طبق وصیت او، برای ادامه تحصیل به نجف رفت و فقه و اصول را نزد آیات میرزا حسین نائینی، سید ابوالحسن اصفهانی، آقا ضیاء عراقی و حاج سید محمد فیروزآبادی فرا گرفت و از همه اساتید خود اجازه اجتهاد دریافت نمود و به " فقیه سبزواری " اشتهار یافت.
وی علاوه بر درک محضر اساتید یاد شده خود در سامرا، در نجف نیز از محضر آخوند خراسانی، سید محمد کاظم یزدی، شیخ حسین مامقانی، آیت الله شربیانی، آیت الله سید محمد بحرالعلوم، شیخ محمد طه نجف، میرزا حسین نوری، حاج آقا رضا همدانی، شیخ علی گنابادی و شیخ علی قوچانی بهره برد. در
سال ۱۳۴۷ ه. ق در ۳۸ سالگی به درخواست مردم سبزوار به ایران بازگشت و در مشهد ساکن شد و به تدریس فقه و اصول و فلسفه و نیز اقامه نماز جماعت روی آورد و خدمات اجتماعی و عمرانی کم نظیری انجام داد.
شاگردان مرحوم فقیه سبزواری
مرحوم آیة الله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری در طول حیات پربرکتش، شاگردان برجسته و فرهیختهای تربیت کرد که هر یک از آنان منشا خدمات علمی و دینی و اجتماعی بسیاری در دوره حیات خود بودند. برخی از شاگردان شهیر آن فقیه بزرگوار عبارتند از:، مرحوم آیة الله العظمی مرعشی نجفی (که در نجف از محضر مرحوم فقیه استفاده میکردند)، مرحوم آیة الله حاج سید جواد فقیه سبزواری (از مدرسین فعال و فاضل معاصر در مشهد و از فرزندان مرحوم فقیه سبزواری)، آیة الله عباس واعظ طبسی، مرحوم محمد تقی
شریعتی (پدر مرحوم دکتر علی
شریعتی)، استاد دانشمند مرحوم حجة الاسلام کاظم مدیر شانه چی (که دارای اجازه اجتهاد از مرحوم فقیه سبزواری بودند)، مرحوم آیة الله دکتر محمد ابراهیم آیتی از وعاظ و خطبای بزرگ خراسان و ایران، آیة الله شیخ محمد تقی عندلیبی سبزواری از علمای معاصر مشهد، حکیم و فقیه و فیلسوف بزرگوار مرحوم آیة الله حاج میرزا مهدی الهی قمشهای (پدر دکتر الهی قمشه ای)، آیة الله سید محمد تقی آلهاشم، آیتالله حاج شیخ مرتضی اشرفی، حجت الاسلام سید محمد تقی حسینی طباطبایی روحانی برجسته سیستانی، حجت الاسلام دکتر عبدالعلی صاحبی شاهرودی، آیة الله العظمی میرزا حسن احقاقی، علامه بلخی بنیانگذار نهضت اسلامی معاصر افغانستان، حضرت آیتالله حجتهاشمی خراسانی از علمای معاصر مشهد. مرحوم حاج شیخ عباسعلی اسلامی مؤسس مدارس اسلامی در تهران و نقاط دیگر کشور، آیة الله سید علینقی امین امام جماعت مسجد جامع تهرانپارس، حجة الاسلام سید محمد تقی مقدم مولف هشتاد اثر دینی، علامه شیخ جعفر زاهدی (مجله: آینه پژوهش» فروردین و تیر ۱۳۷۸ - شماره ۵۵ و ۵۶)، علامه حاج شیخ عباس خالصی خراسانی (مجله: آینه پژوهش» فروردین و تیر ۱۳۷۸ - شماره ۵۵ و ۵۶)، فخرالدین حجازی، آیة الله حاج سید صادق فقیه سبزواری (فرزند مرحوم فقیه)، آیة الله سید حسن ابطحی، دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی و بسیاری دیگر از علما و فضلا
آثار علمی
" هدایه الانام " رساله عملی اوست و کتاب " مناسک حج " وی نیز به چاپ رسیده است. از دیگر آثار منتشر نشده مرحوم فقیه سبزواری، تقریرات اصول مرحوم میرزای نائینی است که چون مرحوم آیة الله کاظمینی از همدرسان و هم بحثهای مرحوم فقیه سبزواری در نجف، تقریرات خودرا زودتر از مرحوم فقیه سبزواری منتشر کرد، مرحوم فقیه سبزواری به احترام ایشان از انتشار تقریرات خود پرهیز کرد.
از دیگر آثار علمی مرحوم فقیه، تقریرات درس فقه مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی است که منتشر نشده است.
چند حلقه نوار از سخنرانی و تدریس ایشان نزد منسوبین آن فقیه بزرگوار موجوداست که امیدواریم برای استفاده عموم پیاده و مکتوب و منتشر شود.
هم چنین یکی از علمای برجسته مشهد که از مریدان خاص و از شاگردان مرحوم فقیه سبزواری بوده، سی جلسه از تفسیر بسم الله و تفسیر سوره انا انزلناه مرحوم فقیه سبزواری را در اختیار دارند که امیدواریم به همت خیّرین منتشر شود.
خدمات اجتماعی، فرهنگی و عمرانی فقیه سبزواری
کوی طلاب مشهد، یادگاری باشکوه و بی نظیر مرحوم فقیه سبزواری
مرحوم فقیه سبزواری با توجه به اهتمام زیادی که به امور رفاهی طلاب حوزه علمیه مشهد خصوصا موضوع مسکن آنان داشت، در
سال ۱۳۳۸ هجری شمسی، ۲۵۰۰ قطعه زمین از آستان قدس برای واگذاری رایگان به طلاب دریافت؛ و با انجام قرعه کشی، به آنان تحویل داد.
کوی طلاب که امروز یکی از مناطق آباد و بزرگ و پیشرفته و فعال مشهد است، یادگار همت بلند مرحوم فقیه سبزواری در جهت ایجاد آسایش برای عموم شهروندان خصوصا طلاب حوزه علمیه مشهد است.
اصلاح قبله ایرانیان
مرحوم آیة الله فقیه سبزواری، به دلیل احاطه بر علم هیئت، در یکی از سفرهای خود به سرزمین وحی، به پادشاه عربستان پیشنهاد کردند چون سالی دوبار خورشید دقیقا روی کعبه قرار میگیرد، در آن زمان، از رادیو اعلام کنند تا مردم ایران در هر نقطهای هستند، قبله صحیح راشناسایی کنند که پیشنهاد معظم له مورد استقبال قرار گرفت و به اجرا در آمد.
پیشنهاد تعمیر قبور بقیع
مرحوم فقیه سبزواری، در ملاقاتی که پادشاه عربستان با ایشان داشت، تعمیر قبور بقیع را خواستار شد که پادشاه به مقامات دینی و محلی ارجاع داد و آنها به اعتبار بغض و عنادی که با اهل بیت (علیهمالسّلام) دارند، این پیشنهاد را مسکوت و معلق گذاشتند.
سایر خدمات مرحوم آیة الله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری (رحمةاللهعلیه) در طول چهل
سال:
۱ - تجدید حیات و تاسیس حوزه علمیه مشهد
۲ - تدریس خارج فقه و اصول و تربیت مجتهدان و اساتید و فضلای بسیار
۳ - امامت جماعت در مسجد گوهرشاد (شبستان سبزواری) و سحرگاهان بالاسر حرم رضوی
۴ - وعظ و خطابه در ماه مبارک رمضان که بر اساس گواهی حضرت آیة الله حاج میرزا صادق فقیه سبزواری یکی از فرزندان روحانی آن فقیه بزرگ، جای نشستن نزدیک تر به منبر، برای استماع سخنان آن مرحوم، خرید و فروش میشد.
۵ کلیدداری ضریح مقدس حضرت ثامن الحجج (علیهالسّلام) به مدت چهل
سال که بر اساس آیین حرم رضوی، باید در اختیار اعلم علما و مرجع وقت مشهد باشد.
۶ تامین نان طلاب حوزه علمیه مشهد و برخی شهرهای دیگر
۷ احداث باغ رضوان در جوار حرم رضوی
۸ احداث مدرسه باغ رضوان برای اسکان طلاب
۹ احداث گورستان حسین آباد گلشور در کوی طلاب؛ و غسالخانه مشهد در ابتدای خیابان طبرسی.
۱۰ اتمام بنای درمانگاه رازی در بالا خیابان مشهد
۱۱ احداث دهها خانه برای سیلزدگان در کوی نخریسی و خیابان خواجه ربیع مشهد
۱۲ کمک به فقرا در قحط سالی جنگ جهانی دوم
۱۳ پرداخت شهریه به طلاب حوزه درس خارج خود
۱۴ تاسیس حسینیه اصفهانیها در مشهد مقدس
۱۵ تاسیس حسینیه آیة الله فقیه سبزواری در مشهد.
۱۶ تاسیس مدرسه علمیه در کویته پاکستان.
۱۷ احداث مسجد بهار و مسجد سمزقند مشهد
۱۸ احداث مسجد فقیه سبزواری در کوی طلاب؛ و مسجد احمد آباد مشهد مقدس
۱۹ احداث مدرسه علمیه محمدیه در سبزوار؛ و مدرسه علمیه عیوضیّه در قوچان، جهت اسکان و تحصیل طلاب
۲۰ احداث شبستان شرقی مسجد جامع سبزوار
۲۱ احداث آرامگاه آیة الله میرزا موسی سبزواری پدر بزرگوارش که از شاگردان مرحوم میرزای بزرگ شیرازی و بسیار مورد احترام مردم سبزوار و دارای کرامات بود. این بنا، هم اکنون در فهرست میراث فرهنگی ثبت شده است.
۲۲ تعیین قبله صحیح و واقعی با پیشنهاد به پادشاه وقت عربستان در سالی که سرپرستی پانزده هزار حاجی ایرانی را بعهده داشت.
۲۳ درخواست ساخت مزار برای ائمه بقیع (علیهمالسّلام) از پادشاه وقت عربستان.
۲۴ انجام سفرهای ترویجی و تبلیغی به برخی شهرهای خراسان بنا به دعوت مردم که منشا خیرات و برکات بسیار بود.
۲۵ حضور در حادثه مسجد گوهرشاد به دلیل اعتراض به اتحاد شکل لباس؛ و سخنرانی و تلاش برای پیشگیری از قتل عام مردم همراه با سایر علما که در خاطرات خود به آن اشاره کرده و هم اکنون، پژوهشگران، به یادداشتهای معظم له به عنوان شخصیتی شاهد و فعال اشاره میکنند.
۲۶ حمایت از آیة الله کاشانی و نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران و همه خیزشها و جریانهای مردمی و دینی.
۲۷ بسیج مردم با صدور اعلامیه مشترک با مرحوم آیة الله العظمی میلانی و آیة الله حاج میرزا احمد کفایی برای کمک به زلزله زدگان بویین زهرا در
سال ۱۳۴۱
۲۸ میزبانی از علمای تمام شهرستانهای کشور و کشورهای مجاور به هنگام تشرفشان به مشهد مقدس و گفتگو با آنان در جهت حفظ و توسعه وحدت بین همه مراجع و علما در جهة اعلای کلمة الله و ارشاد و رفاه مردم.
۲۹ نجات جان بسیاری از فعالان که به حکم دادگاههای رژیم پیشین محکوم به اعدام شده بودند من جمله مرحوم فخرالدین حجازی نماینده اول دو دوره مجلس شورای اسلامی از تهران، بنا به اعتراف خودش نزد آیة الله حاج میرزاصادق فقیه سبزواری یکی از فرزندان روحانی مرحوم آیة الله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری
۳۰ شناسایی چهرههای مستعد خدمتگزاری به
شریعت؛ و تشویق و حمایت آنان نظیر مرحوم عابد زاده که به برکت راهنماییهای مرحوم فقیه سبزواری، موفق به احداث چهارده حسینیه در مشهد به نام چهارده معصوم (علیهمالسّلام) شد.
۳۱ بسیار خدمات عمرانی و دینی و فرهنگی دیگر در طول حداقل چهل
سال تلاش بی وقفه که حاصل استجابت دعای خودش بوده است در جوانی که: خدایا! مرا توفیق خدمت به مردم و بندگانت را عطا کن و چنین شد که فقیهی عالیقدر که علم و فقاهت او زبانزد همه علما و فرهیختگان بود، دعایش مستجاب میشود و در کسوت مرجعیت و زعامت دینی، شبانه روز دراندیشه گشودن گره از کار مردم بود و هیچ منتی بر هیچ کس نداشت. مرجع قانعی که از ساده زیستی، قبایش ضرب المثل در میان طلاب و شاگردانش بود و هیچ کس، پای اورا پوشیده با جوراب ندید.
اطلاع مرحوم فقیه سبزواری از زمان دقیق فوت خود
آخرین جلسه تدریس مرحوم آیة الله فقیه سبزواری، روز سه شنبه، ۱۱ بهمن ماه ۱۳۴۵ شمسی برابر با ۲۰ ماه شوال
سال ۱۳۸۶ هجری قمری در بیرونی منزل آن مرحوم برگزار میشود. در دقایق پایانی تدریس، ناگهان مرحوم فقیه سبزواری، کتاب رابرهم میزنند و میبندند و با ابتهاج و مسرّت، میفرمایند:
"این آخرین درس من بود و دیگر شما، مرا اینجا نخواهید دید ". طلاب و فضلای حاضر در آن مجلس، تلخترین دقایق را تجربه میکنند چرا که با تحقق این پیش بینی، پشتیبان و پدر و فریاد رس خود را از دست خواهند داد. همه شاگردان و حضّار متاثّر میشوند و گریه میکنند و هر کدام، فراخور حال خود، از مرحوم فقیه سبزواری درخواست میکنند چنین صحبتهایی را نکنند اما، مرحوم فقیه سبزواری، ضمن دعوت شاگردان به آرامش، قطعیت خبر خودرا اعلام و با آنها، بارویی گشاده و سرشاراز رضایت، خدا حافظی میکنند.
سر انجام، پیش نگری این عالم روشن ضمیر، روزشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۴۵ هجری شمسی برابربا ۲۴ ماه شوّال ۱۳۸۶ هجری قمری و شب شهادت رئیس مذهب شیعه، حضرت امام جعفر صادق (علیهالسّلام) تحقق پیدا میکند و حوزه علمیه خراسان، مؤسّس و پشتیبان خود را از دست میدهد و روح پاک و بلند این عالم خدمتگزار به مردم و طلاب و مردم مستاصل و مستضعف و بی پناه، به عرش وملکوت پرواز میکند.
مقاله بیست و دوم
پرتال اهلبیت (علیهالسّلام)، وابسته به مجمع جهانی اهلبیت علیهم السلام.
آیت الله میرزا حسین فقیه سبزواری از علمای دینی و فقهای قرن چهاردهم هجری در چنین روزی از
سال ۱۳۸۶ هجری قمری رحلت نمود.
آیت الله حسین فقیه سبزواری در ۱۳۰۹ق سامرا چشم به جهان گشود و در خانوادهای اهل علم پرورش یافت. در ۱۳۱۸ق بههمراه پدرش به نجف رهسپار شد و مدت چهار
سال در آنجا، تحت نظر پدرش، مقدمات و ادبیات را خواند و در ۱۳۲۲ق به همراه پدر به سبزوار رفت و چهار
سال نیز در آنجا به تحصیل پرداخت. در سن هفده سالگی با اجازه و امر پدر به مشهد رفت و از محضر ادیب بزرگ نیشابوری و شیخ حسن برسی و سیدمحمدباقر مدرس استفاده نمود.
پس از چندی به خواست پدرش به سبزوار بازگشت و ضمن استفاده از درس خارج پدر و بهرهگیری از افتخارالحکماء، در زمینه معقول، خود به تدریس سطوح پرداخت. در ۱۳۳۷ق پس از درگذشت پدر به نجف مهاجرت نمود و دو
سال از محضر آیتالله میرزا محمدتقی شیرازی و آیتالله
شریعت اصفهانی و آیتالله سید محمد فیروزآبادی و آیتالله میرزا حسین نائینی و آیتالله آقاضیاءالدین عراقی و آیتالله اصفهانی استفاده نمود و به مدارج عالی فقه و اجتهاد رسید و با دریافت اجازات اجتهاد مطلق از اساتیدش، در ۱۳۴۷ق، به ایران بازگشت و در مشهد مقیم شد و به تدریس خارج فقه و اصول و امامت جماعت در جامع گوهرشاد پرداخت.
آیت الله حسین فقیه سبزواری پس از یک عمر خدمت به دین و مسلمین و آستان ملک پاسبان ثامن الائمة المعصومین علیهم صلوات المصلین در شب شنبه بیست و چهارم شوال المکرم
سال ۱۳۸۶ هجری قمری شب قبل از شهادت حضرت امام صادق علیهالصلوة والسلام در سن هفتاد و هفت سالگی از دنیا رفت و در مقبره باغ رضوان که از باقیات الصالحات اوست مدفون گردید.
برخی از آثار خیر آیت الله حسین فقیه سبزواری از این قرار است: ۱- مدرسه کوچک باغ رضوان؛ ۲- تکمیل بناء درمانگاه رازی؛ ۳- خانههای سیلزدگان؛ ۴- مسجد بهار؛ ۵- کوی طلاب؛ ۶- مدرسه محمدیه و....
آثار خیر دیگر که در کتاب "خاطرات زندگانی" معظم له با شرح آثار مذکور، موجود است.
جلسه درس خارج فقه و اصول مرحوم آیة الله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری، مسجد گوهرشاد، در جوار حرم رضوی. تلاش مقدسی که چهل
سال تداوم داشت و فرهیختگان و عالمان برجستهای از همین جلسات برخاستند و هرکدام مشعلدار دین و دانش شدند.
مقام علمی
مقام علمی مرحوم فقیه سبزواری بر کسی پوشیده نیست. ما در طی مباحث تحصیلی ایشان قدم به قدم پیش رفتیم تا آن جائی که به درجه عالی اجتهاد نائل شد و به اخذ تصدیق از دست مراجع و زعمای بزرگ آن وقت موفق گردید که چند نمونه از تصدیقهارا برای شما رونوشت کردیم و از نظرتان گذراندیم.
مرحوم فقیه سبزواری از نظر مقام علمی در زمان خود کم نظیر بود و هم ردیف و هم طراز مراجع بزرگ تقلید بوده چنان که قبلا متذکر شدیم، در فقه، هم بحث حضرت آیة الله العظمی آقای سید محمود شاهرودی و در اصول، هم بحث مرحوم آیة الله کاظمینی بوده که این هرسه از شخصیتهای ممتاز عالم اسلام بشمار میآیند.
از حوزه درس خارج فقه و اصول مرحوم فقیه، متجاوز از چهارصد نفر طلاب فاضل استفاده میکردند که نمونهای از حوزه درسی معظم له را هم در عکس از نظرتان گذراندیم.
اخلاق مرحوم فقیه سبزواری
مردان با فضیلت و افراد مستقل و عزیزالنفس هنگامی که روی لیاقت و شایستگی، مقام بزرگی را عهده دار شوند، هرگز از مسیر اخلاق و معنویت خارج نمیشوند و عناوین فریبنده و تملقهای بیجا، ابدا در روح بزرگ آنها اثر نمیگذارند. آنها که در دوره زندگانی هدفی جز جلب رضایت پروردگار خود ندارند. با بندگان خدا هم از فقیر و غنی، جز با محبت و لطف و مهربانی، سخن نمیگویند.
بر همگان روشن است که مرحوم آیة الله فقیه سبزواری بیش از هر طبقه وقت خودرا صرف رسیدگی امور مستمندان و طبقه رنجیده دل و گرفتار میکرد و با تمام گرفتاریها و ناراحتیهائی که از این جهت تحمل میفرمودند، بازهم تعادل اخلاقی خودرا حفظ میکرد و جز با مهر و دلسوزی، سخن نمیگفت.
سادگی زندگی مرحوم فقیه سبزواری
مرحوم فقیه سبزواری در زندگی خیلی ساده و بدون تشریفات بود. هیچ توجهی به وضع ظاهر حتی لباس خودنداشت. کمتر کسی به پای او جوراب میدید و در خصوص صرفه جوئی در بین طلاب، قبای مرحوم فقیه سبزواری ضرب المثل بود زیرا معظم له هرقبائی را که میپوشیدند، دیگر بیرون نمیآوردند مگر برای شستن و پس از شستشو، باز آن را میپوشیدند و به همین نحو از آن استفاده میکردند تا وقتی که پاره میشد و به درد پوشیدن نمیخورد.
در معاشرت بسیار ساده و معمولی بود و در تماس با مردم، آن قدر عادی و خوش اخلاق بود که هرکس از هرطبقه، حتی خدمتگزاران منزل با وی خصوصی صحبت میکردند و مطالب و حاجتهای خودرا به راحتی بیان میکردند. هر حاجتمندی و گرفتاری به معظم له مراجعه میکرد و تقاضای خودرا به راحتی مطرح میکرد.
درب منزل همیشه بر روی تمام طبقات باز بود و هیچ رادع و مانعی برای تماس با وی وجود نداشت. سخنهای هر کس را با کمال دقت گوش میکرد و با روی خندان و چهره گشاده، حتی الامکان پاسخ مثبت میداد. وقت خودرا دو قسمت کرده بود. اوقات بعد از ظهرهارا صرف کارهای اجتماعی خارج از منزل و امور شخصی میکرد و ساعات قبل از ظهرهارا در منزل جلوس میفرمودند و به کار و مراجعات مردم میرسیدند و مخصوصا بر کارهای مربوط به طلاب و حوزه علمیه که عدهای تحت نظر شخص ایشان به آن کارها رسیدگی میکردند، نظارت میفرمودند از قبیل امور معافی و کارت تحصیلی.
مجلس ایشان بدون تشریفات و در نهایت سادگی بود. صدر و ذیلی نداشت. در بین واردین چندان تفاوتی نبود هرکس در جای خود مینشست و هر که مایل بود حرکت میکرد. او میگفت شئون مادی و قیود دنیوی را کنار گذارید و به مضمون آیه شریف: " یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقیکم " سوره حجرات آیه ۱۴ زیست مینمود.
مرحوم فقیه سبزواری در تمام شئون زندگی ساده و عاری از هرگونه قیدی بود. در گفتار و رفتار، در خوراک و لباس، در برخورد و صحبت، در امور زندگی و خلاصه در همه چیز ساده بود و ساده زندگی میکرد.
مرحوم فقیه سبزواری در خدمت مردم
مرحوم فقیه سبزواری مرد کار و عمل بود. تنها به درس گفتن و نماز جماعت خواندن قناعت نمیکرد و به حدیث شریف: " من اصبح و لم یهتم بامور المسلمین فلیس منهم و من سمع رجلا منادیا یا للمسلمین و لم یجبه، فلیس بمسلم " جلد ۳ اصول کافی مترجم صفحه ۲۵۲ روایت پنجم.
عملا معتقد و مومن بود و همیشه در فکر کار و زندگی مسلمانان بود. پیوسته در این فکر بود که از چه راهی به سود و صلاح مسلمین گامی بردارد و چگونه مشکلی را از مشکلات اجتماعی مردم برطرف کند. وی عقیده را برآن بود که روحانی باید در تمام امور مردم دخالت و نظارت کند و هرگز از اجتماع و مسائل مربوط به زندگی کناره گیری نکند.
مرحوم فقیه سبزواری در خدمت حوزه و طلاب
مرحوم فقیه سبزواری به طلاب و محصلین دینی بسیار علاقه داشته و آنهارا فرزندان خود میدانست و در رفع مشکلات آنها حد اعلای کوشش را میکرد و همچون پدری مهربان، نسبت به آنها، با نهایت مهر و محبت رفتار میکرد. محبوب القلوب حوزه علمیه بود و شاگردان مکتب جعفری، فوق العاده به ایشان، علاقه و ارادت داشتند.
صرف نظر از طلاب و اهل علم، کلیه طبقات، به مرحوم فقیه ارادت میورزیدند و به همین دلیل، جمعیت و مردم، بیش از هرکس، در نماز جماعت ایشان حاضر میشدند و از فیض ثواب جماعت برخوردار میشدند.
وعظ و خطابه مرحوم فقیه سبزواری
مرحوم فقیه سبزواری، گاهی هم مردم را از طریق وعظ و خطابه، ارشاد میکردند و شبها و روزهای حساس، مانند شبهای قدر و تاسوعا و عاشورا و اربعین، منبر تشریف میبردند و مستمعین را با بیانات گرم خود، مستفیض میفرمودند. در بعضی از
سالها، در روزهای ماه مبارک رمضان، بعد از نماز برای مردم تفسیر میگفتند و جمعیت بسیاری برای استفاده از منبر و مطالب ایشان، اجتماع میکردند.
زهد و تقوای مرحوم فقیه سبزواری
مرحوم فقیه سبزواری، واقعا مردی موفق و موید به تاییدات الهی بودند زیرا با تمام گرفتاریها ئی که از جهات گوناگون داشتند، هرشب هنگام سحررا درحرم مطهر حضرت رضا (علیهالسّلام) بسر میبردند. همیشه نیمههای شب بر میخاست و پس از تشرف و زیارت، در بالای سر حضرت بیتوته میکردند و با خدای خود به راز و نیاز میپرداختند و مناجات میکردند.
هنگامی که اذان صبح میشد، در همان موضع، نماز جماعت میخواندند و سپس به منزل مراجعت میکردند. این برنامه دائمی معظم له بوده و تا پایان حیات و زندگی هم، این روش بطور مرتب ادامه داشت.
مرحوم فقیه سبزواری عمری را در خدمت به مسلمانان و طلاب و اهل علم سپری نمود و علاوه بر تدریس و اقامه جماعت، پیوسته در کنار قبّه منوره و قبر مطهر حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام، مشغول راز و نیاز و عبادت بود. قطعا چنین شخصی، مورد عنایت خداوند و توجهات خاصه پیامبر اکرم و دودمان پاک آن حضرت بوده و رابطه محکم و ناگسستنی با اهل البیت معصومین (علیهمالسّلام) داشته است.
مقاله بیست و سوم
زندگی نامه مرحوم آیة الله حاج میرزا حسین فقیه سبزواری در:
" نگاه مدیا "
آیت الله حاج میرزا حسین سبزواری مشهور به "فقیه سبزواری" فرزند آیتالله میرزا موسی (۱۳۳۷ - ۱۲۶۵ ه. ق) سوم رمضان ۱۳۰۹ ه. ق در شهر سامرا به دنیا آمد و در
سال ۱۳۱۸ ه. ق همراه پدر خود آیتالله میرزا موسی به سبزوار رفت و در آنجا به تحصیل علوم دینی پرداخت. وی درسال ۱۳۲۶ ه. ق برای ادامه تحصیل وارد مشهد شد و در مدرسه فاضلخان حجره گرفت و از محضر دانشورانی چون حاج شیخ حسن برسی، میرزا محمد باقر مدرس رضوی، میرزا عبدالجواد ادیب نیشابوری، حاج میرزا حسین از شاگردان میرزای شیرازی و حاج میرزا اسماعیل مجتهد علم آموخت.
فقیه در طول تحصیلات خود در حوزه مشهد، شاهد فاجعه به توپ بستن حرم در روز دهم ربیع الثانی ۱۳۳۰ ه. ق بود و این فاجعه را در یادداشتهای منتشر نشده خود منعکس کرده است.
وی شعبان
سال ۱۳۳۱ ه. ق با دختر میرزا حسین صدرالعلماء (۱۳۲۹-۱۲۹۵ ه. ق) یکی از علمای برجسته سبزوار ازدواج نمود و شش
سال در سبزوار اقامت کرد. در این مدت ضمن تدریس، خارج فقه و اصول را از محضر پدر و حکمت را نزد افتخار الحکما شاگرد کم مانند حاج ملاهادی سبزواری، فراگرفت و
سال ۱۳۳۸ ه. ق به نجف رفت و فقه و اصول را نزد آیات میرزا حسین نائینی، سید ابوالحسن اصفهانی، آقا ضیاء عراقی و حاج سید محمد فیروز آبادی فراگرفت و از همه اساتید خود اجازه اجتهاد دریافت نمود و به "فقیه سبزواری" اشتهار یافت.
وی علاوه بر درک محضر اساتید یادشده خود در سامرا، در نجف نیز از محضر آخوند خراسانی، سید محمد کاظم یزدی، شیخ حسن مامقانی، آیتالله شربیانی، آیتالله سید محمد بحرالعلوم، شیخ محمد طه نجف، میرزا حسین نوری، حاج آقا رضا همدانی، شیخ علی گنابادی و شیخ علی قوچانی بهره برد. و
سال ۱۳۴۷ ه. ق در س۳۸ سالگی به درخواست مردم سبزوار به ایران بازگشت و در مشهد ساکن شد و به تدریس فقه و اصول و فلسفه ونیز اقامه نماز جماعت روز آورد و خدمات اجتماعی و عمرانی کم نظیری انجام داد.
او مدرسه باغ رضوان را با ۱۶ هزار مترمربع مساحت به
سال ۱۳۳۰ شمسی ساخت و تکیه سیدها را احداث کرد. درمانگاه رازی را تکمیل کرد و ۱۲۰ باب منزل در خیابان نخریسی و ۲۵ باب در خیابان خواجه ربیع برای سیل زدگان بنا نهاد و ۲۵۰۰ قطعه زمین را در کوی طلاب به طلبهها و فضلای حومه مشهد واگذار کرد و دهها مسجد را در محلات مختلف مشهد ساخت و خود روز شنبه ۲۴ شوال ۱۳۸۶ ه. ق/۱۳۴۵ه. ش در ۷۷ سالگی راه ناهموار دنیای مادی را به آخر رساند و روحش به دار قرار پرگشود و در محل مدرسه باغ رضوان فضای سبز شمال شرقی حرم در ابتدای بست طبرسی به خاک سپرده شد. هدایت الانام رساله عملی اوست و کتاب مناسک حج وی نیز به چاپ رسیده است.
ولادت
آیت الله حاج میرزا حسین سبزواری مشهور به “فقیه سبزواری” فرزند آیتالله میرزا موسی (۱۳۳۷ – ۱۲۶۵ ه. ق) سوم رمضان ۱۳۰۹ ه. ق در شهر سامرا به دنیا آمد و در
سال ۱۳۱۸ ه. ق همراه پدر خود آیتالله میرزا موسی به سبزوار رفت
تحصیلات
در آنجا به تحصیل علوم دینی پرداخت. وی درسال ۱۳۲۶ ه. ق برای ادامه تحصیل وارد مشهد شد و در مدرسه فاضلخان حجره گرفت و از محضر دانشورانی چون حاج شیخ حسن برسی، میرزا محمد باقر مدرس رضوی، میرزا عبدالجواد ادیب نیشابوری، حاج میرزا حسین از شاگردان میرزای شیرازی و حاج میرزا اسماعیل مجتهد علم آموخت. فقیه در طول تحصیلات خود در حوزه مشهد، شاهد فاجعه به توپ بستن حرم در روز دهم ربیع الثانی ۱۳۳۰ ه. ق بود و این فاجعه را در یادداشتهای منتشر نشده خود منعکس کرده است. وی شعبان
سال ۱۳۳۱ ه. ق با دختر میرزا حسین صدرالعلماء (۱۳۲۹-۱۲۹۵ ه. ق) یکی از علمای برجسته سبزوار ازدواج نمود و شش
سال در سبزوار اقامت کرد. در این مدت ضمن تدریس، خارج فقه و اصول را از محضر پدر و حکمت را نزد افتخار الحکما شاگرد کم مانند حاج ملاهادی سبزواری، فراگرفت و
سال ۱۳۳۸ ه. ق به نجف رفت و فقه و اصول را نزد آیات میرزا حسین نائینی، سید ابوالحسن اصفهانی، آقا ضیاء عراقی و حاج سید محمد فیروز آبادی فراگرفت و از همه اساتید خود اجازه اجتهاد دریافت نمود و به “فقیه سبزواری” اشتهار یافت. وی علاوه بر درک محضر اساتید یادشده خود در سامرا، در نجف نیز از محضر آخوند خراسانی، سید محمد کاظم یزدی، شیخ حسن مامقانی، آیتالله شربیانی، آیتالله سید محمد بحرالعلوم، شیخ محمد طه نجف، میرزا حسین نوری، حاج آقا رضا همدانی، شیخ علی گنابادی و شیخ علی قوچانی بهره برد.
فعالیتها
سال ۱۳۴۷ ه. ق در س۳۸ سالگی به درخواست مردم سبزوار به ایران بازگشت و در مشهد ساکن شد و به تدریس فقه و اصول و فلسفه ونیز اقامه نماز جماعت روز آورد و خدمات اجتماعی و عمرانی کم نظیری انجام داد. او مدرسه باغ رضوان را با ۱۶ هزار مترمربع مساحت به
سال ۱۳۳۰ شمسی ساخت و تکیه سیدها را احداث کرد. درمانگاه رازی را تکمیل کرد و ۱۲۰ باب منزل در خیابان نخریسی و ۲۵ باب در خیابان خواجه ربیع برای سیل زدگان بنا نهاد و ۲۵۰۰ قطعه زمین را در کوی طلاب به طلبهها و فضلای حومه مشهد واگذار کرد و دهها مسجد را در محلات مختلف مشهد ساخت.
وفات
در روز شنبه ۲۴ شوال ۱۳۸۶ ه. ق/۱۳۴۵ه. ش در ۷۷ سالگی راه ناهموار دنیای مادی را به آخر رساند و روحش به دار قرار پرگشود و در محل مدرسه باغ رضوان فضای سبز شمال شرقی حرم در ابتدای بست طبرسی به خاک سپرده شد.
توضیحات کامل:
تبار نامه مرحوم آیة الله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری
ضمن این که موضوع نسب و انتساب، خود از مسائل مهم دنیای شیعه بشمار میرود، پیوند نسب و سلسله به پیامبر بزرگوار اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و دودمان پاک آن حضرت نیز، از افتخارات بزرگ و ارزشمند خاندانهای وابسته به اهلبیت (علیهمالسّلام) میباشد و قطعا، آنها که از طریق نسب، دارای ارتباط و پیوندی با خاندان شریف علوی و فاطمی و فرزندان عزیز آنها هستند، جادارد که از این شرافت بزرگ بر خود ببالند و بدین افتخار نسبی، بر دیگران مباهات کنند.
نسب مرحوم فقیه سبزواری با بیست و نه واسطه به شاهزاده حسین اصغر میرسد و شاهزاده حسین اصغر، یکی از فرزندان محترم حضرت امام زین العابدین (علیهالسّلام) میباشد.
بطوری که مرحوم محدث قمی متذکر است شاهزاده حسین اصغر، برادر ابوینی حضرتامام محمد باقر (علیهالسّلام) میباشد. این امامزاده بزرگوار، دارای آن چنان مقامی است که در زیارتش، ثواب زیارت جدش حضرت ابا عبدالله الحسین (علیهالسّلام) نقل شده است. مزار شریفش در بغدادو در کنار پدر و برادر بزرگوارش مدفون است. بطوری که تاریخ گذشته نشان میدهد، سادات حسینی که سلسله نسب آنها منتهی به این شاهزاده محترم میشود، اکثراً مردانی عالم و متقی بودهاند و هم اکنون بسیاری از این سادات مکرّم، بدین صفات مشهورند.
لازم به ذکر است که بین سبزوار و نیشابور خراسان هم امامزادهای بدین نام مدفون است که از فرزندان و اعقاب همین بزرگوار میباشد.
شجره مرحوم فقیه سبزواری به قلم خودشان به نقل از کتاب ” مکارم االاثار “ تالیف مرحوم میرزا محمد علی معلم حبیب آبادی:
” النسب: بر حسب آنچه از بزرگان شنیدم، مرحوم شاه سلطان حسین، هنگامی که عازم زیارت مشهد میشود، در شاهزاده عبدالعظیم دو سید بزرگوار را که از سلسله سادات بلده طیبه (م: مدینه طیبه) بودند و از سلسله سادات آن بلده هستند، یکی به نام آقا میرزا محمد و دیگری به نام آقا میرزاعبدالحسین که آقامیرزا محمد واعظ بی نظیر و آقا میرزا (م: شاید میرزا عبدالحسین) عالم بی نظیر، با خود به سفرمشهد میآورد و درسبزوار که وارد میشود، اهالی سبزوار از سلطان استدعا میکنند که عالمی در این شهر نداریم. آقا میرزا عبدالحسین در سبزوار میماند که محل تدریس ایشان در محل، معروف بود و این بزرگوار جد والد مرحوم است و آقا میرزا محمد مشهد آمده و در مشهد اقامت مینماید و به مناسبتی، به قریه جاغرق که چهارفرسخی مشهد است منتقل و فعلا عده زیادی از اولاد آن مرحوم موجود هستند. و بر حسب آنچه معلوم مرحوم والد به بیست و نه طبقه منتهی میشود به حسین اصغر فرزند حضرت سجاد (ع) و در کوه نیشابور معروف به جبل اردلان مدفون و فعلا مزار عموم آن اطراف و دارای موقوفاتی زیاد است. “
آیة الله میرزا موسی سبزواری، پدر مرحوم آیة الله العظمی حاج میرزاحسین فقیه سبزواری
یکی از فقیهان زاهد و نامدار؛ و از مردان بزرگی که سرزمین عالم پرور سبزوار به دنیای دین و دانش تقدیم کرده است، مرحوم آیة الله میرزا موسی فقیه سبزواری والد ماجد و پدر والاتبار آیة الله حاج میرزا حسین فقیه سبزواری (رحمةاللهعلیه) ما بوده است.
مرحوم میرزا موسی از علماء طراز اول عصر خود و از بزرگان و رجال معروف قرن سیزدهم هجری قمری میباشد. وی در
سال (۱۲۶۲) هزار و دویست و شصت و دو قمری برابر با ۱۲۲۴ هجری شمسی (هزار و دویست و بیست و چهار هجری شمسی) در یک فرسنگی سبزوار در محلی بنام ایزی و معروف به دهنام یا دهبد نام پا به جهان گذاشته است. هنگامی که به سن چهارده سالگی (۱۲۳۸ هجری شمسی) میرسد، از محضر پدر ارجمند خود مرحوم میرزا محمد علی که از سادات و دهقانان با فضیلت زمان خود بوده کسب اجازه نموده و با هزینه پدر برای تحصیل و کسب علم به سبزوار وارد میشود. در سبزوار مدرسهای بنام فخریه معروف به مدرسه مبارکه کهنه وجوددارد که شاید قدیمیترین مدرسه علمی در اسلام باشد و این مدرسه، بزرگانی چون مرحوم طبرسی، صاحب تفسیر مجمع البیان تحویل دنیای اسلام داده است. مرحوم میرزا موسی در همان اتاق و حجره مرحوم طبرسی مشغول تحصیل میشود و پس از مدت کوتاهی در حدود چهار
سال به
سال هزار و دویست و هشتاد قمری (۱۲۴۲ هجری شمسی) در سن هیجده سالگی از سبزوار حرکت و به مشهد وارد میشود. پس از ورود به مشهد، بهمدرسه عباس قلی خان که در خیابان سفلی مشهد واقع است وارد و مشغول تحصیل میشود. در این مدرسه، دوره مقدمات و سطح را به پایان میرساند و با استعداد عجیب و فوق العاده خود آن چنان که باید از محضر اساتید بزرگ حوزه علمیه خراسان استفاده میکند. همین استعداد ایجاب میکند که وی مورد توجه و عنایات اساتید حوزه قرار گیرد و بالنتیجه، پیشرفت شایان توجهی در کسب علم و فضیلت بنماید.
هیجده
سال تمام میگذرد و مرحوم میرزا موسی دوره مقدمات و سطح را بطور کامل به پایان میرساند و سپس به امر پدر تقریبا به
سال هزار و دویست و نود و هشت قمری (۱۲۵۹ هجری شمسی) مشهد را ترک و به وطن و زادگاه خود باز میگردد.
پس از بازگشت از مشهد، تصمیم به تشکیل عائله گرفته و با یکی از خانوادههای اصیل و نجیب و دهقان زادگان آن دوره که در شش فرسنگی سبزوار؛ و محلی به نام داشخانه زندگی میکردهاند، ازدواج میکند.
این ازدواج ایجاب میکند که مدت دوسال در سبزوار بماند و همین اقامت اجباری، فرصت ارزندهای برای فضلای سبزوار بوده است که از محضر ایشان، مقدمات و سطح را استفاده کنند.
اما هدفهای عالی تر و آرزوی رسیدن به مدارج علمی بالاتر، وی را وا میدارد که در
سال هزار و سیصد قمری (۱۲۶۱ هجری شمسی) در سن سی و هشت سالگی، سبزواررا به قصد سامرّاء ترک کند. سامراء در آن زمان از بزرگترین حوزههای علمی اسلام بوده و مرحوم میرزا حسن شیرازی معروف به میرزای بزرگ که مرجع تقلید شیعیان و زعامت تامّه عصر خودرا دارا بوده، سرپرستی حوزه علمیه سامراء را بعهده داشتهاند.
وجود عالم بزرگوار و مرجع تقلیدی همچون میرزای شیرازی بزرگ باعث شده بود که تمام شیعیان متوجه سامراء شوند و حتی زائرانی که برای زیارت اعتاب مقدسه مشرف میشدند از راه سامراء ایاب و ذهاب؛ و چند شبی را در آن جا بسر میبردند.
سامراء از نظر مرکزیت علمی به اوج شهرت رسیده و بدین جهت تمام فضلاء و طلاب برجسته بدان حوزه مقدسه روی میآوردند. مرحوم میرزا موسی سبزواری هم که برای کسب فضل؛ و نیل به آمال مقدس خویش از وطن دور افتاده و جدا شده بود به سامراء وارد و بر اثر هوش و استعداد بسیار خود از همان روزهای نخست، توجه مرحوم میرزای شیرازی و سایر اساتید و بزرگان را به خود جلب نموده و در ردیف شاگردان برجسته و ممتاز قرار گرفت و از محبتهای مخصوص و عنایات فراوان میرزا بهره مند بوده است.
مدتها گذشت. اواخر عمر میرزای بزرگ بوده که دستههای کرد علی اللهی سرراه زواررا میگرفتند و زائران اعتاب مقدسه را به وضع فجیع و دلخراشی قتل عام میکردند. بدین لحاظ مرحوم میرزای شیرازی، رفت و آمد را برای زائران از راه سامراء تحریم فرمودند و رفت و آمد از این راه قطع گردید.
مدتی زیاد نگذشت که به
سال هزار و سیصد و دوازده قمری (۱۲۷۳ هجری شمسی) مرحوم میرزای بزرک دعوت حق را اجابت و از دنیا رفت. رحلت میرزا؛ و عدم رفت و آمد زوار، سامراء را از آن موقعیت پرنشاط گذشتهانداخت و حوزه علمیه سامراء، رو به انحلال و انهدام نهاد.
بعد از مرگ مرحوم میرزا، شخصیت برجسته علم و عمل، مرحوم آیة الله العظمی آقای میرزا محمد تقی شیرازی، سرپرستی حوزه علمیه و زعامت دینی را بعهده گرفت و طلاب را اداره میکرد لیکن اوضاع پریشان سامراء؛ و تحولی که در حوزه علمیه پیدا شده بود، زندگی طلاب را دشوار و کم کم آنان را متوجه حوزه علمیه نجف اشرف نموده اما با تمام این مشکلات، تا
سال هزار و سیصد و هیجده قمری (۱۲۷۹ هجری شمسی)، بازهم حوزه علمیه سامراء دایر؛ و عدهای از فضلای حوزه، من جمله آقای میرزا موسی سبزواریبه اطراف مرحوم میرزا محمد تقی جمع و سعی میکردند که حوزه از هم نپاشد و زحمات چندین ساله از بین نرود لکن بر اثرناراحتیها و سختیهای فراوان، دیگر اقامت در حوزه علمیه سامراء غیر ممکن و هجوم مشکلات زندگی غیر قابل تحمل بوده بدین جهت، اکثر علماء و فضلاء، راه نجف را در پیش گرفتند و بدان دار پر فیض روی نهادند.
درمیان فضلائی که عازم نجف اشرف شدند، یکی آقای میرزا موسی بوده. میرزا موسی هم رحل اقامت در نجف افکندند و از محضر علمی اساتید بزرگی چون مرحوم آخوند خراسانی استفاده میکردند.
میرزا موسی، ضمن تحصیلات و گذراندن مراحل عالی علمی خود، حوزه تدریس مفصلی داشت. این حوزه تدریس که از سامراء
شروع شده بود، در نجف گسترش یافت و عده کثیری از طلاب و محصلین از محضر این استاد عالیقدر استفاده مینمودند. مرحوم میرزا موسی دوره سطح را تدریس میفرمودند و شاگردان بسیاری در اطراف ایشان جمع شده بودند.
میرزا موسی مدت چهارسال در نجف اقامت و در این مدت مورد توجه بزرگان و رجال علمی حوزه قرار گرفتند و مخصوصا مرحوم آخوند خراسانی علاقه و محبت فوق العادهای به ایشان داشت.
میرزا موسی مراحل را یکی پس از دیگری طی کرده و به درجه عالی اجتهاد نائل آمد و با اخذ تصدیق اجتهاد از مراجع تقلید و زعمای وقت، در عداد مجتهدین بزرگ و نوّاب عام قرار گرفت.
در مدت اقامت در نجف بوده که نامههای اهالی سبزوار پی درپی به ایشان میرسید و همگی تقاضای بازگشت ایشان را به وطن داشتند. سبزواریها علاوه بر شخص ایشان به مراجع بزرگ نجف متوسل و از آنها میخواستند که میرزا موسی را به موطن خود باز گردانند.
سرانجام به امر مراجع تقلید و تقاضای مردم سبزوار موافقت فرمودند که به وطن بازگردند و تاریخ ورود خودرا اعلام داشتند.
روز موعود رسید و مردم سبزوار همگی از شهر خارج و به استقبال ایشان شتافتند. مردم سرازپا نمیشناختند و با شور عجیبی آغوش خودرا برای پذیرائی از این عالم بزرگوار باز نموده بودند. میرزا موسی در میان انبوه جمعیت و برروی دست آنان وارد سبزوار شد و به هدایت و ارشاد خلق پرداخت.
نعمت وجودی و کرامات مرحوم میرزا موسی در سبزوار
مرحوم میرزا موسی درسالی به سبزوار مراجعت فرمودند که مرض خطرناک و مهلک وباسرتاسر ایران را فراگرفته بود و از این جهت مردم سبزوار هم درنهایت وحشت و ناراحتی بسر میبردند. جمعیت اطراف این مرد بزرگ روحانی را گرفتند و با توجه به ارادت و عقیده خاصی که به آن مرحوم داشتند اولین تقاضا این بود که برای نماز و دعا به مصلّای سبزوار تشریف ببرند و بعد از نماز برای دفع مرض وبا دعا نمایند و از خداوند دفع این گرفتاری را استدعا نمایند.
پس از پایان مراسم نیایش و دعا، درمیان هزاران حلقه چشم، ظرف آبی طلب فرمودند و آن را تبرّک نمودند و سپس بقیه آب را در آب انبار شهرریختند. نقل میکنند که از آن پس هرکس از آن آب به قصد تیمّن و تبرّک میخورد، شفا پیدا میکرد و برای همیشه از آن مرض خطرناک مصون و محفوظ بوده است.
مرحوم میرزا موسی مردی بود زاهد و پرهیزکار و مورد اعتماد واحترام تمام مردم. وجود وی برای مردم سبزوار، ملجا و پناهی بود که درتمام گرفتاریها، به معظمّ له مراجعه میکردند و از محبتهای بی دریغ خود همگی را برخوردار مینمود.
حوزه علمیه سبزوار در زمان وی رونقی بسزا یافت و طلاب و محصلین از هر جهت در رفاه و آسایش بسر میبردند. مدت چهارده
سال گذشت و در این مدت به کار تدریس و اداره حوزه علمیه سبزوار و اقامه جماعت و رهبری مسلمین مشغول بودند.
رحلت مرحوم میرزا موسی و کرامت او
اما افسوس که این مدت کوتاه بود و درسال هزار و سیصدو سی و شش قمری (۱۲۹۶ هجری شمسی)، به سن هفتاد و چهارسالگی دار فانی را وداع گفته و جهان اسلام را داغدار نمودند.
مرگ آن عالم جلیل القدر، موجی از تاثّر واندوه بوجود آورد بطوری که معروف است هنگام فوت وی هوا تیره و تار میشود و مردم حومه سبزوار بر اثر انقلاب هوا از مرگ وی مطلع میشوند. جنازه اش با تجلیل هرچه تمام تر و بیشتر تشییع میشود و تمام طبقات در مراسم دفن وی شرکت میکنند و جنازه اش را در کنار شرقی شهر سبزوار به خاک سپردند.
در تمام شهرها و بلاد اسلامی، مخصوصا حوزههای علمیه، مجالس ختم و فاتحه برگزار شد و از آن تاریخ، مقبره و مزارش زیارتگاه خاص و عام گردید.
عاش سعیدا و مات سعیدا. (رحمةاللهعلیه). اعلی الله مقامه الشریف.
(منبع: کتاب عمری پرافتخار، خاطرات زندگانی حضرت آیة الله العظمی فقیه سبزواری صفحات ۱۶ تا ۱۹)
فرزندان مرحوم آیة الله میرزا موسی سبزواری
خداوند به مرحوم آقا میرزا موسی، سه دختر و دو پسر عنایت فرمود که پسر ارشد و بزرگ آن مرحوم، آیة الله آقای میرزا مهدی فقاهتی برادر مرحوم آیة الله حاج میرزا حسین فقیه سبزواری بوده است.
مرحوم آقای حاج میرزا مهدی فقاهتی درسال هزاروسیصد و پنج قمری (۱۲۶۶ هجری شمسی) درسامراء متولد شده و تا سن سیزده سالگی در خدمت پدر بزرگوار خود مرحوم میرزا موسی دوران طفولیت و تحصیلات ابتدائی خودرا در آن شهر گذرانید. سپس به
سال هزار و سیصد و هیجده قمری (۱۲۷۹ هجری شمسی)، همراه والد ماجد خود به نجف اشرف مشرف و مدت چهارسال از حوزههای درس مقدمات و ادبیات استفاده میکرده.
سال هزارو سیصد و بیست و دو (۱۲۸۲ هجری شمسی) فرارسید و او درحالی که هفدهمین
سال زندگی را طی میکرد در خدمت پدر بزرگوارش به موطن اصلی مراجعت و مشغول تدریس مقدمات و ادبیات در حوزه علمیه سبزوار گردید.
در ضمن تدریس مقدمات، خود هم مشغول تحصیل بوده و دوره سطح را در نزد والد عالیقدر خود و دیگر اساتید و علماء بزرگ سبزوار به پایان رسانید و حکمت و فلسفه را از محضر پرفیض افتخارالحکماء که خود از شاگردان ممتاز حاج ملاهادی سبزواری است استفاده نمود.
مرحوم فقاهتی جزواتی هم در منطق و حکمت و فلسفه بصورت نظم و نثر از خود به یادگار گذاشته که اکنون در نزد فرزندان برومند ایشان باقی و ما از خداوند متعال توفیق ایشان را در چاپ و نشر آن جزوات خواستاریم و آرزومندیم که آن گنجینههای علمی مورد استفاده همگان قرارگیرد.
مرحوم فقاهتی پس از طی نمودن دوره کامل سطح تا زمان مرگ پدر، ضمن تدریس در حوزه درس خارج فقه و اصول والد والاتبار خود حاضر و از محضرشان استفاده میکند تا به درجه اجتهاد میرسد و به اخذ اجازه اجتهاد از دست پدر و سایر علماء و بزرگان وقت نائل میشود.
سال هزار و سیصد و سی و شش قمری (۱۲۹۶ هجری شمسی) فرا میرسد در حالی که سی و یک
سال از عمرش میگذرد، مرحوم میرزا موسی فوت میکند و وی به جای پدر رهبری مسلمین آن حدود را به عهده گرفته و به امر تدریس و اقامه جماعت و اداره حوزه علمیه سبزوار و ترویج و تبلیغ امور دینی میپردازد.
مرحوم آیة الله حاج میرزا مهدی فقاهتی علاوه بر جهات تقوا و پرهیزکاری، دارای اخلاق و رفتار پسندیده و نسبت به مردم رؤف و مهربان بود و لذا روی همین جهات اخلاقی، محبوبیت عجیبی در قلوب مردم داشت که همگان از روی اخلاص به ایشان ارادت میورزیدند.
مرحوم فقاهتی، دارای چهار دختر و دو پسر بود که پسر ارشد ایشان، مرحوم حضرت حجة الاسلام جناب آقای حاج میرزا محمد تقی فقاهتی میباشد که در مسجد جامع سبزوار به جای پدر اقامه جماعت میکرد و از مدرسین و علماء بزرگ سبزوار و مورد علاقه و احترام عموم طبقات بود.
پسر دیگر آن مرحوم هم مرحوم حضرت حجة الاسلام آقای حاج میرزا ابوالفضل فقاهتیمی باشد که از فضلای حوزه علمیه خراسان و امام جماعت مسجد نو بنیادی که به همت عموی بزرگوارشان مرحوم آیة الله حاج میرزا حسین فقیه سبزواری در احمد آباد مشهد بنا شده، به اقامه جماعت مشغول بودند و علاوه بر امور تبلیغ و ترویج، امامت آن مسجد را به عهده داشتند.
(منبع: کتاب عمری پرافتخار، خاطرات زندگانی حضرت آیة الله العظمی فقیه سبزواری صفحات ۲۰ تا ۲۲)
یادداشت مرحوم آیة الله حاج میرزا حسین فقیه سبزواری در معرفی پدر بزرگوارشان
الوالد: مرحوم آیةالله آقا میرزا موسی که از قریه ایزی یک فرسخی سبزوار بوده، در سن دوازده سالگی به سبزوار آمده و مشغول تحصیل مقدمات گردیده که مولد او در سنه ۱۲۶۵بوده. تا دوازده سالگی در سبزوار مشغول تحصیل و بعد به مشهد مسافرت فرموده. و تا سنه۱۳۰۰ در مشهد بوده و در ۱۳۰۰ به سبزوار آمده و با والده ازدواج و در همان
سال مسافرت به نجف و بعد از زیارت دوره اعتاب مقدسه به سامرا منتقل و در خدمت مرحوم آیة الله حاجی میرزا (محمد حسن) شیرازی که از بزرگان علما و مرجع تقلید عموم مسلمین بوده، مشغول استفاده میشود تا سنه ۱۳۱۸ قمری. و بعد از آن به عنوان زیارت به نجف مشرف و تا سنه ۱۳۲۲ به نجف اقامت نموده و بعد از آن بر حسب خواهش اهالی سبزوار، به سبزوار وارد و تا شعبان ۱۳۳۶مشغول تدریس و اقامه جماعت و در ماه مسطور فوت نموده و در طرف دروازه نیشابور، طرف شرقی شمالی سبزوار مدفون و مزار مجللی، خود این جانب ساختمان نمودم که محل توجه عموم اهالی سبزوار است و شبهای جمعه جمع کثیری در آن محل حاضر میشوند برای طلب مغفرت. (منبع: کتاب مکارم الاثار مرحوم معلم حبیب آبادی)
آرامگاه میرزا موسی سبزواری، مربوط به اواخر دوره قاجار است و در سبزوار، میدان کارگر، خیابان افسر، کوچه بیمه اجتماعی واقع شده و این اثر در تاریخ ۲۴ تیر ۱۳۸۲ با شمارهٔ ثبت ۹۲۳۸ بهعنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.
زندگی نامه آیة الله حاج میرزا حسین فقیه سبزواری
آیت الله حاج میرزا حسین سبزواری مشهور به ” فقیه سبزواری “، فرزند آیت الله میرزا موسی (۱۳۳۷ – ۱۲۶۵ ه. ق/ ۱۲۹۷ – ۱۲۲۷ ه. ش) جمعه/ سوم رمضان/ ۱۳۰۹ ه. ق (برابر با جمعه ۱۳/ ۱/ ۱۲۷۱ هجری شمسی) در شهر سامرا به دنیا آمد و در
سال ۱۳۱۸ ه. ق (۱۲۷۹ هجری شمسی) همراه پدر خود آیت الله میرزا موسی بهسبزوار رفت و در آنجا به تحصیل علوم دینی پرداخت. وی در
سال ۱۳۲۶ ه. ق (۱۲۸۶ هجری شمسی) برای ادامه تحصیل وارد مشهد شد و در مدرسه فاضلخان حجره گرفت و از محضر دانشورانی چون حاج شیخ حسن برسی، میرزا محمد باقر مدرس رضوی، میرزا عبدالجواد ادیب نیشابوری (ادیب اول)، حاج میرزا حسین از شاگردان میرزای شیرازی و حاج میرزا اسماعیل مجتهد، علم آموخت.
فقیه در طول تحصیلات خود در حوزه مشهد، شاهد فاجعه تاریخی به توپ بستن گنبد و حرم مطهر رضوی در روز جمعه دهم ربیع الثانی ۱۳۳۰ ه. ق (برابر با ۹/ ۱/ ۱۲۹۱ هجری شمسی) بود و این فاجعه را در یادداشت های منتشر نشده خود منعکس کرده است. وی شعبان
سال ۱۳۳۱ ه. ق (تیرماه ۱۲۹۲ هجری شمسی) با دختر میرزا حسین صدر العلماء (۱۳۲۹ – ۱۲۹۵-ه. ق برابر با ۱۲۹۰ – ۱۲۵۷ هجری شمسی) یکی از علمای برجسته سبزوار، ازدواج نمود و شش
سال در سبزوار اقامت کرد. در این مدت ضمن تدریس، خارج فقه و اصول را از محضر پدر و حکمت را نزد افتخار الحکما، شاگرد کم مانند حاج ملاهادی سبزواری، فرا گرفت و
سال ۱۳۳۸ ه. ق (۱۲۹۹ هجری شمسی)، پس از فوت پدر و طبق وصیت او، برای ادامه تحصیل به نجف رفت و فقه و اصول را نزد آیات میرزا حسین نائینی، سید ابوالحسن اصفهانی، آقا ضیاء عراقی و حاج سید محمد فیروزآبادی فرا گرفت و از همه اساتید خود اجازه اجتهاد دریافت نمود و به ” فقیه سبزواری “ اشتهار یافت.
وی علاوه بر درک محضر اساتید یاد شده خود در سامرا، در نجف نیز از محضر آخوند خراسانی، سید محمد کاظم یزدی، شیخ حسین مامقانی، آیت الله شربیانی، آیت الله سید محمد بحرالعلوم، شیخ محمد طه نجف، میرزا حسین نوری، حاج آقا رضا همدانی، شیخ علی گنابادی و شیخ علی قوچانی بهره برد. در
سال ۱۳۴۷ ه. ق در ۳۸ سالگی به درخواست مردم سبزوار به ایران بازگشت و در مشهد ساکن شد و به تدریس فقه و اصول و فلسفه و نیز اقامه نماز جماعت روی آورد و خدمات اجتماعی و عمرانی کم نظیری انجام داد.
اساتید مرحوم فقیه سبزواری
مرحوم آیة الله حاج میرزا حسین فقیه سبزواری،
سال ۱۳۲۶ ه. ق که دوسال ازانقلاب مشروطیت میگذشت به مشهد آمد و در مدرسه فاضلخان حجره گرفت و از محضر دانشورانی چون حاج شیخ حسن برسی، میرزا محمد باقر مدرس رضوی، میرزا عبدالجواد نیشابوری (ادیب اول)، حاج میرزا حسین از شاگردان میرزای شیرازی وحاج میرزا اسماعیل مجتهد، علم آموخت.
فقیه سبزواری، شعبان
سال ۱۳۳۱ هجری قمری با دختر میرزا حسین صدرالعلماء (۱۳۲۹ – ۱۲۹۵ هجری قمری) یکی از علمای برجسته سبزوار ازدواج نمودو شش
سال در سبزوار اقامت کرد. در این مدت ادبیات و سطح تدریس میکرد و شاگردان بسیاری داشت و خود نیز خارج فقه و اصول را از محضر پدر و حکمت را از محضر افتخارالحکماءشاگرد بی مانند حاج ملاهادی سبزواری فراگرفت.
سال ۱۳۳۸ هجری قمری، پس از فوت پدر، طبق وصیت او، برای ادامه تحصیل به نجفرفت. در نجف فقه و اصول را نزد میرزا حسین نائینی، سید ابوالحسن اصفهانی، آقا ضیاء عراقی و حاج سید محمد فیروز آبادی تلمذ کرد.
فقیه سبزواری، دوره اصول نائینی را با آیتالله کاظمینی، صاحب تقریرات نائینی، و فقه را با آیتالله حاج سید محمود شاهرودی مباحثه نمود و خود تقریرات یک دوره کامل اصول نائینی را نوشت. در نجف، کفایتین را به زبان عربی تدریس مینمود و شاگردان برجستهای که برخی از آنها از فقهای معاصر هستند در درس ایشان شرکت میجستند. ایشان در فقه به مقامی دست یافت که از سوی علمای برجسته نجف به ” فقیه سبزواری “ اشتهار یافت و توانست از همه اساتید خود اجازه اجتهاد دریافت کند.
فقیه سبزواری، علاوه بر درک محضر اساتید یاد شده خود در سامرا، در نجف نیز از محضر آخوند خراسانی، سید محمد کاظم یزدی، شیخ حسن مامقانی، آیتالله شربیانی، آیتالله سید محمد بحرالعلوم، شیخ محمد طه نجف، میرزا حسین نوری، حاج آقا رضا همدانی، شیخ علی گنابادی و شیخ علی قوچانی، بهرههای فراوان گرفت.
متن اجازه اجتهاد مرحوم فقیه سبزواری از آیة الله سید ابوالحسن اصفهانی
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین والصلوة والسلام علی خاتم الانبیاء محمد و آله الطاهرین.
و بعد، فان جناب العالم الفاضل قدوة الانام وعلم الاعلام الصفی التقی رکن الاسلام ولدی الاعز المیرزا حسین السبزواری دامت تاییداته ممن صرف عمره فی تحصیل العلوم
الشرعیة و حضر لدی الاساطین و لدی الاحقر مدة مدیدة من الزمان فقها و اصولا حضور تفهم و تحقیق و تعمق و تدقیق حتی فاز بحمدالله و منه تعالی ما فاز فصار مجتهد فله العمل بما استنبط علی النهج المالوف بین المجتهدین العظام و یحرم علیه التقلید و له التصدی فیما هو من وظائف الاحکام و اوصیه بملازمة التقوی و نهی النفس عن الهوی و ان لا ینسانی من صالح الدعاء انشاء الله ثم اجزت له ان یروی ما صح لی روایته من الکتب الاربعة المتقدمة اللتی علیها المدار والمعتبرة المتاخرة اللتی علیها المعول فی هذه الاعصار والسلام علیه و علی جمیع المومنین.
الاحقر ابوالحسن الموسوی الاصبهانی
منبع:
کتاب عمری پرافتخار، خاطرات زندگانی حضرت آیة الله العظمی فقیه سبزواری
صفحه ۴۴
متن اجازه اجتهاد مرحوم فقیه سبزواری از آیة الله میرزا محمد حسین نائینی
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و افضل صلواته و تحیاته علی من اصطفیه من الاولین و الاخرین و مبشر رحمة للعالمین محمد و آله الائمة الطیبین الطاهرین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین ابد الابدین.
و بعد، فانّ جناب السید العالم العلام و الفاضل الهمام عماد العلماء الاعلام و ثقة الاسلام قرّة عین الزکی التقی المیرزا حسین السبزواری ادام الله تعالی تاییده و تسدیده قد اقام بالنجف الاشرف عدة سنین بازلا جهده فی الاستفادة من الاساطین و قد حضر ابحاثی حضور تفهم و تحقیق و تعمق و تدقیق حتی نال درجة عالیة من الفضل السداد و بلغ رتبة الاجتهاد فلله تعالی دره وعلیه سبحانه اجره لدی العمل بما استنبط و یستنبط من الاحکام علی النهج المتداول بین المجتهدین الاعلام و لقد اجزت له ان یروی عنّی جمیع ما صحت لی روایته من مصنفات اصحابنا و ما رووه عن غیرنا بحق اجازتی من مشایخی العظام باسانیدهم المنتهیة الی ارباب المصنفات و الکتب و الاصول و منهم الی اهل بیت النبوة و مهبط الوحی و معدن العصمة علیهم افضل الصلوة و السلام و اوصیه بما اوصی به امیرالمومنین (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) الطاهرین ولده ابا محمد الحسن (علیهالسّلام) عند انصرافه من الصفین فمن تلک الوصیة الی اوصی بها شیعته الی یوم القیامة هو قوله صلوة الله علیه فانی اوصیکای بنی بتقوی الله و لزوم امره و عمارة قلبک بذکره و احی قلبک بالموعظة و امته بالزهادة و قرره بالفناء و بصره فجائع الدنیا و اعرض علیه اخبار الماضین و ذکره بما اصاب من کان قبلک من الاولین فانظر فیما فعلوا و عما انتلقو و این حلو و نزلو فانک تجدهم قدانتقلوا عن الاحبة و حلو دارالغربة و کانک عن قلیل قد صرت کاحدهم فاصلح مثواک و لا تبع آخرتک بدنیاک الی آخر ما فی تلک الوصیة المبارکة و علیک یا قرة عینی بکثرة التامل و التدبر فیما رواه فی نهج البلاغة عنه صلوات الله علیه و آله الطاهرین فی خطبة المبارکة المتعلقة بذکرالموت خصوصا ما رواه عنه بعد تلاوته قوله تعالی الهیکم التکاثر فان لکثرة التامل والتدبر فیه و نصبه بین العینین شانا من الشان و اسئل الله سبحانه ان یجعلک ممن یدعوا الی التقوی والزهادة بعمله و خلوصه نیته انشاء الله تعالی و ارجو ان لا تنسانی من صالح دعواتک والسلام علیک و رحمة الله و برکاته و حرره بیمناه الدائرة افقرالبریه الی رحمة ربه الغنی
محمد حسین الغروی النائینی فی ذی الحجة ۱۳۴۷
منبع:
کتاب عمری پرافتخار، خاطرات زندگانی حضرت آیة الله العظمی فقیه سبزواری
صفحات ۳۹ و ۴۰
متن اجازه اجتهاد مرحوم فقیه سبزواری از آیة الله حاج آقا ضیاء عراقی
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله الذی رفع بالعلم درجة العلماء العاملین و جعلهم خلفاء سید المرسلین و منار المهتدین و امناء ائمة المعصومین و الصلوة و السلام علی موسس قواعد الدین و مبلغ الاحکام رب العالمین و اولاده المعصومین الهادین المهدیین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم ابد الابدین.
و بعد، فان جناب العالم الفاضل الکامل الزکی التقی و الثقة الموتمن النقی العارف بمدارک الاحکام والخبیر بالحلال و الحرام قدوة الانام علم الاعلام الحاوی للاصول و الفروع جامع المعقول و المنقول عمدة العلماء العاملین و زبدة الفقهاء الراشدین السید الجلیل السید حسین السبزواری دامت افاضاته قد رجهه نفسه فی تحصیل العلوم
الشرعیة و تنقیح الاحکام الفرعیة حضر علی جملة الاعلام حتی صار یشار الیه بالبنان فبلغ بحده و اجتهاده مرتبة الاجتهاد و حصل له قوة الاستنباط فله العمل بما استنبط و یحرم علیه التقلید فیما اجتهد فالمرحوم اخوانی المومنین ان یعرفوا قدره و یصغوا الی قوله و یرجعوا الیه و نلتمس فی جنابه ان یسلک طریق الاحتیاط فانه سبیل النجاة و ان لا ینسینا من الدعاء و السلام علیه و علی اخوانی المومنین و رحمة الله و برکاته.
۵ محرم ۱۳۴۵
صح من الاحقر ضیاء الدین العراقی
منبع:
کتاب عمری پرافتخار، خاطرات زندگانی حضرت آیة الله العظمی فقیه سبزواری
صفحه ۴۱
متن اجازه اجتهاد مرحوم فقیه سبزواری از آیة الله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی مؤسس حوزه علمیه قم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و الصلوة و السلام علی اشرف الانبیاء والمرسلین و علی ابن عمه سید الوصین و علی ابنهما الائمة المعصومین و اللعنة علی اعدائهم اجمعین من الاولین و الاخرین من الان الی یوم الدین.
و بعد، فان العلماء الاعلام قدس الله اسرارهم لم یزالوا منه وقعة الغیبة الکبری علی صاحبها آلاف التحیة و الثناء ساعین فی حفظ الدین و حراسة
شریعة سیدالمرسلین یعهد کل سلف منهم الی خلفه الصالح بذالک و ممن قام بهذه الوظیفه حضرة السید السند و الکهف المعتمد قدوة الانام کهف الاعلام مصباح الظلام ولدنا الاعز الاجل الاکرم الاقا میرزا حسین دامت افاضاته نجل المرحوم المبرور رکن الاسلام العالم الورع التقی المیرزا موسی السبزواری قدس سره الشریف فانهاید الله تعالی و ابقاه قد تقرب فی سبیل ذالک عن الاوطان و صرف عمره العزیز فی تحصیل العلوم العقلیة والنقلیة و حضر علی اکابر العلماء فی النجف الاشرف و غیرها حتی حازالدرجات العالیة و فاز بالمراتب السابقة و من الله تعالی علیه بالقوة القدسیة و الملکة الاستنباطیة فاصبح من المجتهدین الاعلام الذین یجوز لهم التصدی لما لا یجوز لغیرالمجتهدین العظام والعمل بما یستنبط من الاحکام حسب ما هوالمقرر العلماء الکرام فلیحمد الله تعالی علی هذه النعمة و لتتخذ سبیل الاحتیاط فی جمیع احواله فانه طریق النجاة و ارجو من جنابه ان لا ینسانی من الدعاء کما انی لا انساه انشاء الله تعالی والسلام علیه و رحمة الله و برکاته.
الاحقر عبدالکریم الحائری
منبع:
کتاب عمری پرافتخار، خاطرات زندگانی حضرت آیة الله العظمی فقیه سبزواری
صفحات ۴۲ و ۴۳
اساتید مرحوم فقیه سبزواری به قلم خودشان
الاساطین (اساتید): هنگام تحصیل مقدمات نزد اساطین مختلفه بوده و هنگام تحصیل ادبیات نزد ادیب نیشابوری که از اساطین ادب بود، و فقه نزد مرحوم آقا میرزا محمد باقر مدرس رضوی و هنگام تحصیل فقه و اصول در سبزوار در وقت مراجعت از مشهد نزد والد ارجمند و آیة الله آقا حاجی میرزا حسین که از بزرگان تلامذه مرحوم حاجی میرزا حسن شیرازی بود و آیة الله حاجی میرزا اسماعیل مجتهد و مرحوم آیة الله والد ماجد (میرزا موسی) و منظومه حاجی ملاهادی سبزواری نزد مرحوم افتخار که از تلامذه بزرگ مرحوم حاجی ملاهادی سبزواری بود، درطب اول طبیب بود، و هنگام اقامه در نجف فقه و اصول نزد مرحوم آیة الله آقا میرزا حسین نائنی و مرحوم آیة الله آقا سید ابوالحسن اصفهانی و مرحوم آیة الله آقا ضیاء عراقی که تمامی آنها اجازه اجتهاد داده که صورت آنها درج خواهد شد.
علما، فقها و مدرسین معاصر مرحوم فقیه سبزواری به قلم خودشان
العلماءالذین ادرکتهم و تلمذت عندهم او کانوا مصاحبین معی فی الابحاث:
در سامرای مرحوم حاجی میرزا حسن شیرازی که هنگام طفولیت ملاقات شده (متوفای شب ۲۴ شعبان ۱۳۱۲) و مرحوم آیة الله آقا میرزا محمد تقی شیرازی و در نجف مرحوم آیة الله آخوند ملامحمد کاظم خراسانی و مرحوم آقا سید کاظم یزدی و مرحوم آیة الله مرحوم آقا شیخ حسن مامقانی صاحب حاشیه مکاسب شیخ و مرحوم آیة الله شربیانی و مرحوم آیة الله آقا سید محمد بحرالعلوم و مرحوم آیة الله شیخ محمد طه نجف و مرحوم آیة الله آقا رفیش عرب (به صیغه تصغیر بخوانید) و مرحوم حاجی میرزا حسین نوری و مرحوم آیة الله آقا میرزا حسین نائینی و مرحوم شعبان آیة الله آقا سید ابوالحسن اصفهانی و مرحوم آیة الله آقا ضیاء عراقی و مرحوم آیة الله آقا شیخ عبدالله مامقانی فرزند آقا شیخ حسن مامقانی صاحب کتب متعدده من جمله رجال بزرگی تصنیف نموده و مرحوم آیة الله آقا سید ابوتراب خوانساری و مرحوم آیة الله حاجی آقا رضا همدانی صاحب شرح شرائع و آیة الله شیخ علی گنابادی و مرحوم آیة الله آقا شیخ علی قوچانی و سایرین ازعلما که بیان حالات و نصانیف آنها و تاریخ وفات آنها رساله جداگانه لازم است و علمای معاصرین آقای حاجی میرزا حسین آقای حاجی میرزا حسن، آقای حاجی میرزا اسماعیل آقای افتخار طبیب، آقای آخوند ملا محمد ابراهیم و معاصرین مشهدی حاجی سید عباس شاهرودی، آقا شیخ حسن ترک، حاجی شیخ حسن پائین خیابانی، آقای حاجی سید رضا قوچانی، آقای حاجی رمضانعلی قوچانی، مرحوم حاجی شیخ علی اکبر نهاوندی صاحب تصانیف کثیره، آقا شیخ محمد نهاوندی صاحب تفسیر قرآن، آقا شیخ حسن کاشی، و مرحوم حاجی میرزا محمد فرزند مرحوم آخوند ملا محمد کاظم خراسانی و مرحوم حاجی فاضل و مرحوم آقا میرزا محمد باقر مدرس رضوی و مرحوم حاجی میرزا حبیب الله و آقای حاجی میرزا احمد خراسانی، آقا میرزا آقای اصطهباناتی، آقا شیخ محمد باقر اصطهباناتی، آقا میرزا ابراهیم شیرازی، آقا شیخ ابراهیم مازندرانی، آقا میرزا محسن تبریزی که در ماه مبارک رمضان ۱۳۱۶ در حمام وفات نمود.
آقا شیخ حسین یزدی قاضی القضاة در سامرا، آقا میرزا سید حسین قمی، آقا شیخ حسن کاظمینی، آقا شیخ محسن تبریزی، آقا شیخ کاظم شیرازی، آقا شیخ محمد باقر اصطهباناتی، آقا میرزا ابراهیم شیرازی، آقا سید حسین یزدی قاضی القضاة طهران، آقا شیخ حسین بروجردی، آقا صدر اصفهانی، آقا سید حسن صدر که ازبزرگان علم رجال بود، آقا میرزا محمد تهرانی، آقا شیخ آقا بزرگ طهرانی صاحب تاریخعلماء، آقا میرزا علی آقا فرزند آیة الله آقا میرزا حسن شیرازی الی غیر ذلک من العلماء والفضلاء و المجتهدین.
الاصحاب البحث که با آنها مباحثه دروس مینمودم:
حجج اسلام آقا شیخ محمد علی کاظمینی صاحب تقریرات مرحوم آقا میرزا حسین نائینی. آقا شیخ موسی خوانساری صاحب حاشیه مکاسب. آقا سید محمود شاهرودی که فعلا مرجع تقلید هستند. حجة الاسلام آقا سیدعلی قائنی و آقا سید محمد کرمانشاهی و آقا شیخ علی محمد بروجردی و بقیه فضلاء
شاگردان مرحوم فقیه سبزواری
مرحوم آیة الله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری در طول حیات پربرکتش، شاگردان برجسته و فرهیختهای تربیت کرد که هر یک از آنان منشا خدمات علمی و دینی و اجتماعی بسیاری در دوره حیات خود بودند. برخی از شاگردان شهیر آن فقیه بزرگوار عبارتند از:، مرحوم آیة الله العظمی مرعشی نجفی (که در نجف از محضر مرحوم فقیه استفاده میکردند)، مرحوم آیة الله حاج سید جواد فقیه سبزواری (از مدرسین فعال و فاضل معاصر در مشهد و از فرزندان مرحوم فقیه سبزواری)، آیة الله عباس واعظ طبسی، آیة الله سید حسن صالحی، مرحوم محمد تقی
شریعتی (پدر مرحوم دکتر علی
شریعتی)، استاد دانشمند مرحوم حجة الاسلام دکتر کاظم مدیر شانه چی (که دارای اجازه اجتهاد از مرحوم فقیه سبزواری بودند)، مرحوم دکتر سید مهدی صانعی، دکتر حسین بهروان، مرحوم آیة الله دکتر محمد ابراهیم آیتی از وعاظ و خطبای بزرگ خراسان و ایران، آیة الله شیخ محمد تقی عندلیبی سبزواری از علمای معاصر مشهد، حکیم و فقیه و فیلسوف بزرگوار مرحوم آیة الله حاج میرزا مهدی الهی قمشهای (پدر دکتر الهی قمشه ای)، آیة الله سید محمد تقی آلهاشم، آیتالله حاج شیخ مرتضی اشرفی، حجت الاسلام سید محمد تقی حسینی طباطبایی روحانی برجسته سیستانی، حجت الاسلام دکتر عبدالعلی صاحبی شاهرودی، آیة الله العظمی میرزا حسن احقاقی، علامه بلخی بنیانگذار نهضت اسلامی معاصر افغانستان، حضرت آیتالله حجتهاشمی خراسانی از علمای معاصر مشهد. مرحوم حاج شیخ عباسعلی اسلامی مؤسس مدارس اسلامی در تهران و نقاط دیگر کشور، آیة الله سید علینقی امین امام جماعت مسجد جامع تهرانپارس، حجة الاسلام سید محمد تقی مقدم مولف هشتاد اثر دینی، علامه شیخ جعفر زاهدی (مجله: آینه پژوهش» فروردین و تیر ۱۳۷۸ – شماره ۵۵ و ۵۶)، علامه حاج شیخ عباس خالصی خراسانی (مجله: آینه پژوهش» فروردین و تیر ۱۳۷۸ – شماره ۵۵ و ۵۶)، فخرالدین حجازی، آیة الله حاج سید صادق فقیه سبزواری (فرزند مرحوم فقیه)، آیة الله سید حسن ابطحی، سید علی اکبر موسوی واعظ معروف به محب الاسلام، دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی و بسیاری دیگر از علما و فضلا.
آثار علمی
” هدایة الانام ” رساله عملی اوست و کتاب ” مناسک حج ” وی نیز به چاپ رسیده است. از دیگر آثار منتشر نشده مرحوم فقیه سبزواری، تقریرات اصول مرحوم میرزای نائینی است که چون مرحوم آیة الله کاظمینی از همدرسان و هم بحثهای مرحوم فقیه سبزواری در نجف، تقریرات خودرا زودتر از مرحوم فقیه سبزواری منتشر کرد، مرحوم فقیه سبزواری به احترام ایشان از انتشار تقریرات خود پرهیز کرد.
از دیگر آثار علمی مرحوم فقیه، تقریرات درس فقه مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی است که منتشر نشده است.
چند حلقه نوار از سخنرانی و تدریس ایشان نزد منسوبین آن فقیه بزرگوار موجوداست که امیدواریم برای استفاده عموم پیاده و مکتوب و منتشر شود.
هم چنین یکی از علمای برجسته مشهد که از مریدان خاص و از شاگردان مرحوم فقیه سبزواری بوده، سی جلسه از تفسیر بسم الله و تفسیر سوره انا انزلناه مرحوم فقیه سبزواری را در اختیار دارند که امیدواریم به همت خیّرین منتشر شود.
فقیه سبزواری، شاهد فاجعه حمله روسها به حرم امام رضا علیه السلام
مرحوم فقیه سبزواری در طول تحصیلات خود در حوزه مشهد، شاهد فاجعه به توپ بستن حرم در روز دهم ربیع الثانی ۱۳۳۰ هجری قمری (۹ فروردین ۱۲۹۱ هجری شمسی) بود و این فاجعه را در خاطرات خود منعکس کرده است. به لحاظ اهمیت رویداد، عین خاطرات فقیه سبزواری را به عنوان یک سند تاریخی دراین جا نقل میکنیم.
فاجعه دهم ربیع اززبان فقیه سبزواری
فقیه در این باره درخاطرات خود مینویسد: یوسف خان که اصلا هراتی بود، در مشهد خروج کرد و ادعا نمود باید محمد علی شاه، فرزند مظفرالدین شاه قاجار، به قدرت برسد و ما مشروطیت را نمیخواهیم.
کم کم عدهای را دور خود جمع کرد و صحن نو را مرکز قرار داد. مدتی بعد طالب الحق ظاهر شد. وی با یوسف خان همداستان شد و مسجد جامع گوهرشادرا مرکز قرار دادند و هرروز در صحن نو مشغول مشق کردن بودند و شبها به خانههای اغنیاء سرکشیده و وجوه زیادی را از آنها میگرفتند و سه ماه این هرج و مرج طول کشید.
روز دوشنبه، دهم ربیع الثانی ۱۳۳۰ هجری قمری، دو ساعت به غروب مانده، این حقیر رفتم مسجد جامع که نماز ظهر و عصر بجای آورم. یکی از دوستان به نام محمد جواد عرب زاده به من گفت خودت را به مدرسه برسان که الساعة روسها آستان قدس را به توپ خواهند بست. با عجله خودرا به صحن کهنه رساندم. هنوز از صحن خارج نشده بودم که صدای توپها بلند شد و اول توپی که زده شد، از باغ خونی که مرکز روسها بود به ایوان عباسی خورد و گلولههای آن در میان صحن پخش شد. نتوانستم به مدرسه بروم. برگشتم میان حرم. شلیک توپ زیاد شد و دروازه پایین خیابان و سرای حاجی ملک و اول کوچه حاج شیخ محمد تقی و باغ خونی توپ شلیک میشد و تا بعد از اذان مغرب، مسلسل توپ زده میشد. آنچه تلاش کردم خودرا خلاص کنم، نتوانستم. گاهی میان حرم و گاهی میان مسجد و گاهی دارالحفاظ و گاهی دارالسیاده، در حرکت بودیم. تا بالاخره طالب الحق به حرم آمده و عده زیادی اطراف او جمع شدند و اظهار مساعدت کردند. گفت الان به فرمانده روسها تلفن میکنم توپ نزنند. خودش را به کشیک خانه رسانید. پس از نیم ساعت برگشت و گفت هرچه تلفن میکنم جواب نمیدهند و قرار ما این نبود بلکه قرار این بود که هرزمان میگویم دست بردارید، دست بردارند. معلوم شد که حرف مردم که در حق طالب الحق راست بود. مردم میگفتند که شبها قزاق روس میآید در مسجد و به اتفاق یکدیگر به قصرخانه میروند. چون در آن هنگام در حدود شش هزار قشون روس در مشهد متمرکز بودند و معلوم شد که طالب الحق از تمام جریان روسها خبردار بود.
فقیه ادامه میدهد...
تا اذان مغرب در میان صحن حرم بودم تا بالاخره هر نحو بود خودرا به قبرستان قتلگاه رسانیدم و درب هر منزلی از منازل دوستان را که کوبیدم، جواب نشنیدم تا بالاخره منزل محمد حسین داورزنی که در کنار قتلگاه بود کوبیدم و جواب شنیدم. داخل منزل شدم. کم کم صدای توپ ساکت شد و آن شب را در آن منزل استراحت کردم. صبح روز بعد، لشکر روس تمام صحن و حرم را محاصره کردند و فرستادند تولیت آستان قدس مرتضی قلیخان را آوردند تا نظارت داشته باشد که کسی در خزینه حضرت تصرف نکرده. این جانبب که تا در صحن بالا خیابان را مشاهده کردم هفتاد و دونفر در جلو مدرسه میرزا جعفر کشته شده بودند. در صحن کهنه قشون روس ایستاده بود و مانع ورود افراد به داخل صحن میشد. چند روز به این منوال بود تا بعد حرم و صحن را به خود ایرانیها واگذار کردند و یوسف خان که موسس این معرکه بود، فرار کرد و جنازه اورا به مشهد آوردند. محمد نیشابوری که از شجعان ایشان بود نیز فرار کرد و به نیشابور رفت و در آن جا کشته شد و به این ترتیب معرکه تمام شد.
منبع: کتاب عمری پرافتخار، خاطرات زندگانی فقیه سبزواری و کتاب مکارم الاثار مرحوم حبیب آبادی
حادثه مسجد گوهرشاد به روایت مرحوم فقیه سبزواری به عنوان شاهد و فعال در صحنه
درسال ۱۳۴۸ هجری قمری (۱۳۰۹ هجری شمسی)، مسئله یکسان شدن لباسها پیش آمد. فقیه در خاطرات خوددر این رابطه نوشته است: حادثه دیگر اتحاد شکل بود که در فروردین ۱۳۴۸ قمری (۱۳۰۹ هجری شمسی) حکم ازطرف رضا شاه شد بر این که باید تمامی اهل ایران متحد الشکل باشند. به این معنی که کت وشلوار داشته باشند و عمامه به کلی نباشد مگر عدهای که از شهربانی جواز داشته باشند و جواز هم داده نمیشود مگر به کسانی که مجتهد باشند. و انقلابی عظیم رخ داد و بالاخره مردم متحد الشکل شدند که هر کس عمامه داشت بدون جواز یا قبا و عبا داشت، آجان او را جلب به شهربانی میکرد و عمامه او را بر میداشت و قبای او را قیچی میکرد.
مدتی بدین منوال بود تا در سنه ۱۳۵۲ قمری حکم شد که باید کلاه بین المللی پوشیده شود که عبارت از کلاه دوره بود و مردم همگی اطاعت کرده و پوشیدند، مگر مشهد که قیام کرده و مخالفت. و خلاصه قضیه آن که، عدهای با هم شرکت کردند و معلوم نشد که محرک آنها کیست و بهلول فرزند آقا شیخ نظام گنابادی که در سبزوار ساکن بود و حقیر نزد او مقداری مطوّل خواندهام و آن بهلول شخص فوق العاده بود و در سن بیست و پنج سالگی یا بیشتر و یک سر در حرکت بود، گاهی مکه بود که در سنه ۱۳۵۳ که حقیر مکه مشرف شدم، او را در منی دیدم و شبها منبر میرفت و حافظه عجیبی داشت و منبر عوامی عجیبی داشت که هر شهری که میرفت مردم اقبال زیادی به او داشتند و همان
سال مکه با هم در یک ماشین بودیم، لکن چون او را شخص فوق العاده میدانستم، همیشه در پرهیز بودم و چندان نزدیک خود نمیگذاشتم بیاید. تا آن که آمد سبزوار و یک شب نزد والد و والده خود بود.
پس از آن به مشهد آمده و به طرف تربت حیدریه رفت و به فاصله چند روزی او را به مشهد آورده و به منبر بالا بردند و تحریک آنها نمود که ایها الناس میخواهند حجاب را اززنها بگیرند. خورده خورده، هیجانی در مردم پیدا شد و کم کم مبلغین مشهد مثل حاجی شیخ مهدی و حاجی محقق و حاجی شیخ مرتضی عبد گاهی و بقیه مبلغین منبر رفته و تهییج مردم کرده تا بالاخره روز جمعه قشون اطراف صحن را گرفته و در دم بست پایین خیابان، قشون جلوگیری از مردم نموده و مردم مخالفت کرده و دو نفر از مردم کشته شده و این قضیه بیشترباعت تهییج مردم شد تا آن که به کلی دکاکین تعطیل و ادارات بسته و ازدحام زیادی در مسجد جامع شد.
حقیر و مرحوم آیة الله آقا حاجی شیخ علی اکبر نهاوندی چون میدانستیم که قضیه عادی نیست، لذا گاهی در منزلی از منازل دوستان پنهان بودیم، لکن چون عموم علما در مسجد بودند مثل حاجی مرتضی آشتیانی، آقا شیخ حسن پایین خیابانی، آقا سید یونس اردبیلی و تمامی ائمه جماعت قریب سی نفر جمع شده بودند، لذا ناچار با یکدیگر رفتیم به مسجد. لکن آثار عذاب هویدا بود.
غبار فلک را گرفته و هوا قرمز شده و مردم همه مضطرب ولا ینقطع از دهات و اطراف جمعیت با چوب و چماق به طرف شهر آمده و شهرت دادند که علما حکم جهاد دادند تا آن که در مسجد دیگر جای پا نبود. حقیر با آقای نهاوندی که به مسجد وارد شدیم، ملاحظه کردیم که علما همگی در ایوان مقصوره جمع و بهلول هم منبررفته و مردم را تشویق میکند که بروند به طرف لشکر و لشکر را متصرف شوند و لشکر هم عازم شده که اگر مردم حمله به طرف آنها بکنند توپ و مسلسل بسته و همگی را بکشند. #
حقیر جون این وضع را دیدم، به آقای نهاوندی گفتم که اوضاع خیلی بد شده، یا خود شما به منبر بروید و مردم را امر به سکوت کنید و یا حقیر میروم. فرمودند: قلب من ضعیف است و نمیتوانم. گفتم شما استخاره کنید، چنانچه خوب باشد حقیر منبر میروم. استخاره کردند بسیار خوب بود، لذا حقیر حرکت کردم و رفتم و بهلول را از منبر به پله دوم قرار دادم و مردم همین که دیدند من به منبر رفتم، هجوم به طرف منبر نمودند و حقیر با صدای رسا امر به سکوت کردم. مردم همگی ساکت شدند کان علی رؤوسهم الطیر.
بعد از آن ابلاغ کردم به عموم آنها که ایهاالناس! این هیاهو نتیجه ندارد. اگر بنا دارید کار پیش برود، خوب است به خود اعلی حضرت رضا شاه تلگراف کنید. البته شاه شما مسلمان است و تقاضای شما را قبول خواهد کرد. از این قبیل مواعظ زیاد نمودم.
مثل این که پسند عقلا شد و قبول عموم قرار گرفت. پس از آن از منبر پایین آمدم و حضور علما که مجتمع بودند آمدم و عرض کردم، دیگر نشستن شما در این مکان صلاح نیست، خوب است برویم به کشیک خانه مسجد و فکر چارهای کنیم که این هیاهو نتیجهخوبی ندارد.
قبول کردند و مجتمعا به کشیک خانه مسجد رفتیم و نتیجه گفتگوها بالاخره براین قرار گرفت که تلگرافی توسط آیة الله آقای حاجی شیخ عبدالکریم حائری که در آن ایام فی الجمله مرجعیت داشت بکنند که ایشان به اعلی حضرت تلگراف کنند که او صرف نظر ازپوشیدن کلاه دورهدار بنماید. حقیر با این تلگراف مخالف بودم و در آن تلگراف تهدید سختی نسبت به اعلی حضرت شده بود. آنچه اصرار کردم برای تغییر تلگراف اثری نکرد و تمامی علما تلگراف را امضا نمودند و این تلگراف که مخابره شد، آتش غیظ اعلی حضرت افروخته شد و تلگرافی از شخص او صادر شد که یا متفرق شوید یا آن که با گلوله متفرق خواهم کرد.
آقای حاجی میرزا احمد کفائی در لشکر بود و مسجد نیامده بود. از لشکر به حقیر تلفن کرد که قضیه وخیم شده و محتمل است که به ضرب گلوله مردم را متفرق کنند. هر چارهای دارید بکنید و مردم را متفرق کنید.
لکن به قدری آتش غیظ مردم مشتعل شده بود که کسی قدرت نداشت که اسم این معنا را ببرد. به همین نحو بود و نهاری مختصر حاضر شد و عموما خوردند. غروب شد. علما یکان یکان فرار کردند، چند نفری باقی ماند. یک ساعت از شب گذشته ثانیا آقای حاجی میرزا احمد به حقیر تلفن کرد که هر نحو هست مردم را متفرق کنید که حکم شدید صادر شده که به هر نحو هست مردم را متفرق کنند و قشون هم با مسلسل دورتا دور مسجد را محاصره کردند.
در این اثنا جمعی دور حقیر را گرفتند که باید منبر بروی و مردم را امر کنی که متفرق نشوند. حقیر ملاحظه کردم که اگر منبر نروم خطر قتل دارم. در این گفتگو بودم، یک وقت ملاحظه کردم که حقیر را روی دوش گرفته و به طرف ایوان مقصوره میبرند، خواهی نخواهی منبر رفتم و بین محذورین گرفتار شدم.
بالاخره بالای منبر گفتم که من آلان تب دارم و حال حرف زندن ندارم. فقط میتوانم که ختم امن یجیب المضطر را بخوانم. ختمی گرفتم و روضه علی اصغر خواندم و از منبر پایین آمدم. لکن مخفی نباشد که در اثنای آن که مرا به طرف منبر میبردند، یک نفر ناشناس بال قبای مرا کشید و گفت: به مردم بگو اگر میخواهید آسوده شوید پناهنده به قنصول خانه روس شوید و من گوش به حرف او ندادم.
به هر تقدیر کوشش کردم در تفرقه مردم. و شاید نه قسمت از ده قسمت را متفرق کردم. و علمایی که باقی مانده بودند به دارالتولیه فرستادم که از جمله آقا شیخ مرتضی آشتیانی، حاجی شیخ علی اکبر نهاوندی، آقای ملایری، و چند نفر دیگر از علما. وقتی که تمامی را فرستادم، مسجد مقداری خلوت شده، عدهای بربری و زوار در مسجد باقی ماند و آن چه شهری باقی بود به خانه خود رفتند. لکن باقی باز هم بودند تا در آخر خودم رفتم به دارالتولیه. #
به مجرد ورود حقیر، اسدی نیابت تولیت وارد اتاق شد و آمد روی زمین نشست و دست خود را به دامن حقیر زد که دستم به دامن تو. تو امروز شنیدم منبر رفتی و مردم را امر بهآرامش کردی. حال هم چارهای بکن که آستانه در خطر است و تمام زحمات من هدرمیشود. و همان قضیه توپ بندی روسها پیش خواهد آمد.
حقیر گفتم: آنچه از دست من برآید حاضرم و جان فدائی خواهم کرد و آستانه محفوظ بماند ولو حقیر از بین بروم. بنای مشورت شد. رای بر این قرار گرفت که دو نفر نزد استاندار بروند و از او کسب تکلیف بنمایند. قرار به استخاره شد. نهاوندی استخاره کرد، آیت آمد: ان الملوک اذا دخلوا قریة افسدوها و جعلوا اعزة اهلها اذلة.
رای بر این قرار گرفت که حقیر با آقای حاجی شیخ مرتضی آشتیانی برویم نزد استاندار که در آن وقت پاکروان بود. درشکه حاضر شد و به اتفاق رفتیم، وارد استانداری شدیم. پاکروان اتاق بالا بود و آن هنگام تقریبا ساعت شش از شب بود. آقای آشتیانی بدون هیچ گونه توجهی از پلهها بالا رفت. اتفاق پاکروان با همسر خود در حجره نشسته بودند. یک مرتبه آقای آشتیانی پرده بلند کرده، همسر پاکروان از مملکت ایتالیا بود، وحشت میکند و فریاد میزند. آقای آشتیانی برگشت که به محلی که حقیر بودم با من. پاکروان زیاده عضب آلوده میشود و به تعجیل آمد حجره پایین. گفت: شما این نصف شب آمدهاید چه کار دارید؟ آقایآشتیانی فرمودند: سه مطلب داریم:
اول: آن که دستور بدهید دسته سینه زن بیایند به بازار وصحن.
دوم: آن دستور بدهید که مردم لباس فرنگی نپوشند و کلاه دوره دار لباس کفر است.
سوم: آن که حجاب از سر زنها برداشته نشود.
پاکروان با کمال تعرض گفت: مساله سینه زدن خودتان با آقای حاجی آقا حسین قمی تقاضا کردید که در صحن سینه بزنند و حال هم بروند در ایام عاشورا در صحن سینه بزنند. واما کلاه دوره دار جهت حفظ از آفتاب ضرری ندارد. شما که کلاه پهلوی را قبول و دوره جلو را قبول کردید، خوب (است) که دوره عقب را هم قبول کنید و این اجتماع را شما آوردید متفرق کنید. و اما مساله حجاب، اگر یک کلمه از پهلوی، شما مدرکی آوردید که حکم رفع حجاب نموده هرچه بخواهید به شما داده خواهد شد.
حقیر ملاحظه کردم که آقای آشتیانی مثل این که مطلب را گم کرده، رو به پاکروان کردم و گفتم: دو عرض دارم. گفت: شما کیستید؟ گفتم: من آقای سبزواری. گفت: بسیار خوب، شنیدهام شما به منبر رفتید و مردم را امر به آرامش کردید. گفتم: بلی. گفت: بگو. گفتم: غرضاز آمدن بنده و حضرت آشتیانی از این است که این مردم اجتماعی کردهاند، با حق یا باطل. باید به هر نحو هست آنها را قانع کرد تا متفرق شوند. جواب گفت: شما که اینها را جمع کردید متفرق کنید. جواب دادم که ما جمع نکردیم. گفت: شما برای چه مسجد آمدید؟ جواب دادم برای اصلاح و شاید بتوانم نحوی کنم که خون ریزی نشود. گفت: بکنید. جواب دادم راه فکر ما مسدود است. شما استاندار هستید. گفت: فکری ندارم. من گفتم: یک راه داریم و آن، این است که صورت تلگرافی جعلی دروغ الان به من بدهید که بروم مسجد و مردم را متفرق کنم. جواب داد: چه تلگراف باشد؟ گفتم: تلگراف آن که اعلی حضرت عفو کرده و شما مردم متفرق شوید. جواب داد که بد رایی نیست.
اتفاق اسدی آمده بود و در حجره فوقانی با طهران به توسط بی سیم لشکر مشغول مذاکره بود. پاکروان رفت حجره فوقانی نزد اسدی. فاصله نشد برگشت و گفت کار از دست من واسدی خارج شده و خود اعلی حضرت با لشکر مخابره میکند که دستور داده که به هر نحو هست مردم را متفرقه کنید و سه دقیقه دیگر وقت نداریم و پاکروان به اسدی گفته بود که فلانی رای خوبی داد و به هر تقدیر شد سه دقیقه گذشت که صدای مسلسل بلند شد و فریاد مردم به یا علی یا علی بلند شد به نحوی که صدا به مسجد کاملا میرسید.
قریب نیم ساعت طول کشید و صدا آرام شد و خورده خورده صبح طلوع کرد.
برگشتیم به دارالتولیه و از آنجا متفرق شدیم و دو روز بود که به کلی صحن و مسجد و حرم بسته بود و معلوم نشد که چند نفرکشته شده و مردم متفرق شدند و دستور آمد که مسجد و صحن و حرم باز شود و سرتا سرشهر امن شد و قضیه کلاه هم بعد از چندی روزی عملی شد و بعد از چند روز شش نفر ازعلما را به طهران تحت الحفظ بردند: حاجی سیدهاشم نجف آبادی، حاجی شیخ حبیب ملکی، آقا سید زین العابدین سیستانی، شیخ آقا بزرگ شاهرودی حاجی شیخهاشم قزوینی و مدتی زندان قجر زندانی بودند و بعد مرخص شدند و آقا میرزا یونس اردبیلی در نوقان مخفی بود او را هم گرفتند و طهران بردند و مدتی در زندان بود. و بعد از بازرسیهای زیاد اسدی نیابت تولیت محکوم به اعدام شد در شب ۲۶ ماه مبارک رمضان ۱۳۵۴ بعد از طلوع فجر. این خلاصه حادثه مسجد.
منبع:
مرکز اسناد انقلاب اسلامی
خدمات اجتماعی، فرهنگی و عمرانی فقیه سبزواری
مرحوم فقیه سبزواری در طول حیات پر برکت خود، خدمات اجتماعی و عمرانی کمنظیری انجام داد. او مدرسه باغ رضوان را با ۱۶ هزار متر مربع مساحت در
سال ۱۳۳۰ شمسی ساخت و تکیه سیدها را احداث کرد. درمانگاه رازی را تکمیل کرد و ۱۲۰ باب منزل در خیابان نخریسی و ۲۵ باب منزل در خیابان خواجهربیع برای سیلزدگان بنا نهاد و ۲۵۰۰ قطعه زمین به طلبهها و فضلای حوزه مشهد واگذار کرد که در مشهد به کوی طلاب شهرت دارد و دهها مسجد را در محلات مختلف مشهد ساخت.
از دیگر خدمات مرحوم فقیه سبزواری، احداث شبستان شرقی مسجد جامع سبزوار وتاسیس مدرسه علمیه برای طلاب سبزوار و نیز، تاسیس مدرسه علمیه در کویته پاکستان است.
با توجه به سرمای شدید مشهد در فصل زمستان و محدودیت امکانات گرمایشی قشر طلاب و اقشار فقیر دیگر، مرحوم فقیه سبزواری تلاش میکرد در حد توان خود، ذغال و خاکه ذغال طلاب و اقشار دیگررا در فصل زمستان هرسال تامین کند.
کوی طلاب مشهد، یادگاری باشکوه و بی نظیر از مرحوم فقیه سبزواری
مرحوم فقیه سبزواری با توجه به اهتمام زیادی که به امور رفاهی طلاب حوزه علمیه مشهد خصوصا موضوع مسکن آنان داشت، در
سال ۱۳۳۸ هجری شمسی، ۲۵۰۰ قطعه زمین از آستان قدس برای واگذاری رایگان به طلاب دریافت؛ و با انجام قرعه کشی، به آنان تحویل داد.
کوی طلاب که امروز یکی از مناطق آباد و بزرگ و پیشرفته و فعال مشهداست، یادگار همت بلند مرحوم فقیه سبزواری در جهت ایجاد آسایش برای عموم شهروندان خصوصا طلاب حوزه علمیه مشهد است.
برای آشنایی بیشتر با سابقه تاسیس ” کوی طلاب ” مشهد، نگاه کنید:
گزارش مجله ” شهرآرا محله ” مجله شهرداری مشهد
دوبار حضور فقیه سبزواری در تغییر ضریح و تعمیر قبر مطهر حضرت رضا علیه السلام
در صفحه ۱۳ رساله (آقای سبزواری) فرماید: به واسطه کهنه شدن صندوق مطهر روی قبر مطهر که در زمان تولیت اسدی، ضریح مقدس را برداشته و میان حرم مطهر در حدود یک متر خاک دست رسبود که برداشته شد و چند صورت قبر از خوانین ازبک پیدا شد و پس از برداشتن خاک، تمام میان حرم مطهر را شفته و بتون آرمه نمودند و متصدی آقای حاجی ملاهاشم صاحب «منتخب التواریخ» و آقای حاجی آقا حسین قمی و آقای حاجی میرزا احمد کفائی بود و اتفاقا روی قبر مطهر که خاک برداری شد روی قبر مطهر قبر گچی درآمد که هفت مرتبه گچ شده بود، آن را برداشته سردابی ظاهر شد که معلوم شد قبر مطهر ثامن الائمه و قبرهارون میانسرداب است. دیگر تصرفی نکردند غیر آن که روی قبر مطهر را چند میل آهن گذاشته و با بتون آرمه محکم نموده و سنگ مرمر که حجار باشی ساخته بود روی قبر گذاشته و ضریح را گذاشته و این در سنه ۱۳۵۲ قمری (۱۳۱۲ هجری شمسی) بود.
و ایضا در سنه ۱۳۷۹ ماه شعبان (بهمن ۱۳۳۸ هجری شمسی) تحت نظر عدهای از علما که یکی خود حقیر بود، تعمیرقبر مطهر شد.
منبع: کتاب مکارم الاثار مرحوم حبیب آبادی
اصلاح قبله ایرانیان
مرحوم آیة الله فقیه سبزواری، به دلیل احاطه بر علم هیئت، در یکی از سفرهای خود به سرزمین وحی، به پادشاه عربستان پیشنهاد کردند چون سالی دوبار خورشید دقیقا روی کعبه قرار میگیرد، در آن زمان، از رادیو اعلام کنند تا مردم ایران در هر نقطهای هستند، قبله صحیح راشناسایی کنند که پیشنهاد معظم له مورد استقبال قرار گرفت و به اجرا در آمد.
پیشنهاد تعمیر قبور بقیع
مرحوم فقیه سبزواری، در ملاقاتی که پادشاه عربستان با ایشان داشت، تعمیر قبور بقیع را خواستار شد که پادشاه به مقامات دینی و محلی ارجاع داد و آنها به اعتبار بغض و عنادی که با اهل بیت (علیهمالسّلام) دارند، این پیشنهاد را مسکوت و معلق گذاشتند.
برخی از ویژگیها و سبک زندگی مرحوم فقیه سبزواری به شرح ذیل است:
در زندگی خیلی ساده و بدون تشریفات بود. هیچ توجهی به وضع ظاهر حتی لباس خودنداشت. کمتر کسی به پای او جوراب میدید و در خصوص صرفه جوئی در بین طلاب، قبای مرحوم فقیه سبزواری ضرب المثل بود زیرا معظم له هرقبائی را که میپوشیدند، دیگر بیرون نمیآوردند مگر برای شستن و پس از شستشو، باز آن را میپوشیدند و به همین نحو از آن استفاده میکردند تا وقتی که پاره میشد و به درد پوشیدن نمیخورد.
مرحوم فقیه سبزواری در تمام شئون زندگی ساده و عاری از هرگونه قیدی بود. در گفتار و رفتار، در خوراک و لباس، در برخورد و صحبت، در امور زندگی و خلاصه در همه چیز ساده بود و ساده زندگی میکرد. بعد از وفات مرحوم آقا که لباس ایشان را برای غسل دادن بدن شریفش بیرون آورده بودند، مانند جد بزرگوارش امام حسین (علیهالسّلام) پیراهنش پاره بوده است.
مجلس ایشان بدون تشریفات و در نهایت سادگی بود. صدر و ذیلی نداشت. در بین واردین چندان تفاوتی نبود هرکس در جای خود مینشست و هر که مایل بود حرکت میکرد. او میگفت شئون مادی و قیود دنیوی را کنار گذارید و به مضمون آیه شریفه: ” یَا اَیُّهَا النَّاسُ اِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَاُنْثَیٰ وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا ۚ اِنَّ اَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ اَتْقَاکُمْ ۚ اِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ ” زیست مینمود.
در معاشرت بسیار ساده و معمولی بود و در تماس با مردم، آن قدر عادی و خوش اخلاق بود که هرکس از هرطبقه، حتی خدمتگزاران منزل با وی خصوصی صحبت میکردند و مطالب و حاجتهای خود را به راحتی بیان میکردند. هر حاجتمندی و گرفتاری به معظم له مراجعه میکرد و تقاضای خود را به راحتی مطرح میکرد.
درب منزل همیشه بر روی تمام طبقات باز بود و هیچ رادع و مانعی برای تماس با وی وجود نداشت. سخنهای هر کس را با کمال دقت گوش میکرد و با روی خندان و چهره گشاده، حتی الامکان پاسخ مثبت میداد. وقت خود را دو قسمت کرده بود. اوقات بعد از ظهرها را صرف کارهای اجتماعی خارج از منزل و امور شخصی میکرد و ساعات قبل از ظهرها را در منزل جلوس میفرمودند و به کار و مراجعات مردم میرسیدند و مخصوصا بر کارهای مربوط به طلاب و حوزه علمیه که عدهای تحت نظر شخص ایشان به آن کارها رسیدگی میکردند، نظارت میفرمودند از قبیل امور معافی و کارت تحصیلی.
مرحوم فقیه سبزواری مرد کار و عمل بود. تنها به درس گفتن و نماز جماعت خواندن قناعت نمیکرد و به حدیث شریف نبوی: ” «مَنْ اَصْبَحَ و لم یَهْتَمُّ بِاُمورِ الْمُسْلِمینَ فَلَیْسَ مِنْهُمْ وَ مَنْ سَمِعَ رَجُلاً یُنادی یا لِلْمُسْلِمینَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ؛ هر کس صبح کند و به امور مسلمانان همت نورزد، از آنان نیست و هر کس فریاد کمک خواهی کسی را بشنود و به کمکش نشتابد، مسلمان نیست.» کافی، ج۲، ص۱۶۴، ح ۵٫” عملا معتقد و مومن بود و همیشه در فکر کار و زندگی مسلمانان بود. پیوسته در این فکر بود که از چه راهی به سود و صلاح مسلمین گامی بردارد و چگونه مشکلی را از مشکلات اجتماعی مردم برطرف کند. وی عقیده را برآن بود که روحانی باید در تمام امور مردم دخالت و نظارت کند و هرگز از اجتماع و مسائل مربوط به زندگی کناره گیری نکند.
مرحوم آیة الله فقیه سبزواری، در طول حیات خود پیوسته به فکر مستمندان بودند و ملجا و پناهی برای درماندگان و تهیدستان بوده و اکثر اوقات خود را صرف خدمت به آنها میکردند. از جمله کمکهای مالی مرحوم فقیه سبزواری میتوان به موارد کمک به مستمندان در قحط سالی، تقسیم آذوقه زمستانی، کمک به بیمارستان مسلولین مشهد، تقسیم نان بین طلاب، تقسیم حقوق بین ائمه جماعت مشهد، پرداخت حقوق شاگردان حوزه درس و اجازه به طلاب فاضل اشاره کرد.
مرحوم فقیه سبزواری به طلاب و محصلین دینی بسیار علاقه داشته و آنها را فرزندان خود میدانست و در رفع مشکلات آنها حد اعلای کوشش را میکرد و همچون پدری مهربان، نسبت به آنها، با نهایت مهر و محبت رفتار میکرد. محبوب القلوب حوزه علمیه بود و شاگردان مکتب جعفری، فوق العاده به ایشان، علاقه و ارادت داشتند. صرف نظر از طلاب و اهل علم، کلیه طبقات، به مرحوم فقیه ارادت میورزیدند و به همین دلیل مردم بیش از هرکس در نماز جماعت ایشان حاضر میشدند و از فیض ثواب جماعت برخوردار میشدند. در شمار اقدامات خیرخواهانه او باید از تهیه ۲۵۰۰ قطعه زمین و احداث صدهاها باب منزل برای طلاب در منطقهای از شهر مشهد که اینک به نام «کوی طلاب» مشهور است، یاد کرد.
مرحوم فقیه سبزواری، در ماه مبارک رمضان هرسال در شبستانی که به نام خودشان (شبستان سبزواری) در مسجد گوهرشاد معروف است، منبر میرفتند که بنا به نقل حضرت حجة الاسلام حاج سید محمد صادق فقیه سبزواری (از فرزندان روحانی مرحوم فقیه سبزواری و از مدرسین حوزه علمیه قم) که حاضر و ناظر در مجالس منبر مرحوم پدرشان بودند، جمعیت کثیری از روحانیون و فضلاء و مجاوران و زائران اجتماع میکردند و حتی گاهی جای نشستن در نزدیکیهای منبر خرید و فروش میشد.
مرحوم فقیه سبزواری، واقعا مردی موفق و موید به تاییدات الهی بودند زیرا با تمام گرفتاریها ئی که از جهات گوناگون داشتند، هرشب هنگام سحر را درحرم مطهر حضرت رضا (علیهالسّلام) بسر میبردند. همیشه نیمههای شب بر میخاست و پس از تشرف و زیارت، در بالای سر حضرت بیتوته میکردند و با خدای خود به راز و نیاز میپرداختند و مناجات میکردند.
مرحوم فقیه سبزواری عمری را در خدمت به مسلمانان و طلاب و اهل علم سپری نمود و علاوه بر تدریس و اقامه جماعت، پیوسته در کنار قبّه منوره و قبر مطهر حضرت علی بن موسی الرضا (علیهالسّلام)، مشغول راز و نیاز و عبادت بود. قطعا چنین شخصی، مورد عنایت خداوند و توجهات خاصه پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و دودمان پاک آن حضرت بوده و رابطه محکم و ناگسستنی با اهل البیت معصومین (علیهالسّلام) داشته است.
مرحوم آیتالله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری، به دلیل زهد و پارسایی و عزم راسخی که برای دوری از مظاهر فریبنده مادی و دنیایی داشت صاحب کراماتی بود که یکی از کرامتهای ایشان باریدن باران پس از اقامه نماز باران توسط آن مرجع خدوم است.
به دلیل خشکسالیهای پی در پی، کمیاب و گران شدن مایحتاج اولیه، شیوع برخی بیماریها و در مضیقه قرار گرفتن عموم مردم مشهد و اطراف مشهد، خاصّه، روستاییان و اقشار فقیر و ضعیف، عدهای از کشاورزان در شبستان فقیه سبزواری ودر صحن مسجد گوهرشاد اجتماع میکنند و پس از اتمام جلسه تدریس مرحوم آیة الله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری (قَدَّس الله نَفسَهُ الزّکیة)، با وجود بزرگان دیگردر مشهد، از مرحوم فقیه سبزواری درخواست اقامه نمازباران میکنند.
مرحوم فقیه سبزواری، به اتّکای اخلاص و توکل عجیبی که داشت و به اعتبار اطلاعی که از نتیجه مطلوب کار داشت که خداوند کریم، دعای او و اقتدا کنندگان به اورا خواهد پذیرفت و باران خواهد بارید، بدون توجه به این نکته که اگر نماز خواند و باران نبارید، آبرویش نزد مردم از بین خواهد رفت، تقاضای مردم را برای اقامه نماز باران در همان مکان و در همان زمان میپذیرد و با اطلاع رسانی گسترده، جمعیت زیادی از اقشار مختلف اجتماع میکنند.
(در خصوص ارتباط آبرو با اقامه نماز باران که ببارد یا نبارد، مرحوم فقیه سبزواری، با مرحوم آیة الله خوانساری در قم، هم عقیده بوده است. ماجرا از این قرار است وقتی مرحوم آیة الله خوانساری حرکت میکنند برای رفتن به محل اقامه نماز باران، عدهای مانع ایشان میشوند که اگر نماز را اقامه کردید و باران نیامد، آبرویتان خواهد ریخت. مرحوم آیة لله خوانساری در پاسخ فرموده بودند اگر قرار است نزد خدوند کریم و بزرگوار، آبرویی نداشته باشم، آبروی نزد مردم را میخواهم چه کار؟ )
مرحوم فقیه سبزواری، دستور میدهد منبر را در صحن مسجد گوهرشاد، جایی که مقابل گنبد حضرت امام رضا (علیهالسّلام) باشد، قرار دهند. آن مرجع بزرگوار، پیش از اقامه نماز، به منبر میروند و به ایراد سخنرانی میپردازند. با حالی پرشور و سرشار از اخلاص و سرشار از امید و توکل به خدا، از مردم میخواهد همین جا و هم اکنون از گناهان خود توبه کنند و نیز، از مردم میخواهد کسانی را که به شما ظلم کردهاند، ببخشید و بعد، قران خودش را روی دست بلندمی کند وقسم میخوردوخدارا به شهادت میطلبد که من از همه کسانی که به من ظلم کردهاند، گذشتم واز همه راضی هستم.
در پایان سخنانش، متوسل به کودک شیرخواره حضرت ابا عبدالله الحسین علیهماالسلام میشود و روضه حضرت علی اصغر (علیهالسّلام) را میخوانند و در جوار بارگاه ملکوتی حضرت رضا (علیهالسّلام) دعا میکنند و خدارا به حضرت علی اصغر (علیهالسّلام) قسم میدهند و اورا شفیع قرار میدهند که بر مردم رحم کند و باران رحمتش را نازل فرماید.
شاهدان عینی و خصوصا حاج محمود فلاح که از کسبه متدین و سرشناس مشهد و از مریدان خاص مرحوم فقیه سبزواری بوده، اظهار داشتهاند که پس از اقامه نماز باران توسط مرحوم آیة الله فقیه سبزواری، نزول رحمت الهی آغاز شد و باران شدیدی بارید که موجب رضایت عموم مردم خصوصا کشاورزان شد.
آخرین جلسه تدریس مرحوم آیة الله فقیه سبزواری، روز سه شنبه، ۱۱ بهمن ماه ۱۳۴۵ شمسی برابر با ۲۰ ماه شوال
سال ۱۳۸۶ هجری قمری در بیرونی منزل آن مرحوم برگزار میشود. در دقایق پایانی تدریس، ناگهان مرحوم فقیه سبزواری، کتاب رابرهم میزنند و میبندند و با ابتهاج و مسرّت، میفرمایند:
“این آخرین درس من بود و دیگر شما، مرا اینجا نخواهید دید ”. طلاب و فضلای حاضر در آن مجلس، تلخترین دقایق را تجربه میکنندچرا که با تحقق این پیش بینی، پشتیبان و پدر و فریاد رس خودرا از دست خواهند داد. همه شاگردان و حضّار متاثّر میشوند و گریه میکنند و هر کدام، فراخور حال خود، از مرحوم فقیه سبزواری درخواست میکنند چنین صحبتهایی را نکنند اما، مرحوم فقیه سبزواری، ضمن دعوت شاگردان به آرامش، قطعیت خبر خودرا اعلام و با آنها، بارویی گشاده و سرشاراز رضایت، خدا حافظی میکنند.
سر انجام، پیش نگری این عالم روشن ضمیر، روزشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۴۵ هجری شمسی برابربا ۲۴ ماه شوّال ۱۳۸۶ هجری قمری و شب شهادت رئیس مذهب شیعه، حضرت امام جعفر صادق (علیهالسّلام) تحقق پیدا میکند و حوزه علمیه خراسان، مؤسّس و پشتیبان خودرا از دست میدهد و روح پاک و بلند این عالم خدمتگزار به مردم و طلاب و مردم مستاصل و مستضعف و بی پناه، به عرش وملکوت پرواز میکند.
فقیه سبزواری روز شنبه ۲۴ شوال ۱۳۸۴ ه. ق برابر با ۱۵ بهمن ۱۳۴۵ ه. ش در ۷۷ سالگی رحلت نمود و در محل مدرسه باغ رضوان به خاک سپرده شد.
هم اکنون با توسعه حرم مطهر حضرت ثامن الحجج (علیهالسلام)، مزار ایشان در صحن شمالی و در جوار مقبره شیخ طبرسی در محوطهای با صفا و گلکاری شده واقع شده است. مرقد فقیه و فیلسوف بزرگ مرحوم آیتالله حاج شیخ محمدتقی آملی نیز بنا به وصیت خودشان در کنار مرقد مرحوم فقیه سبزواری واقع شده است.
فراموش نکنیم دوره چهل سالهای که مرحوم فقیه سبزواری، مرجعیت دینی و خدمت به حوزه علمیه و طلاب و فضلای خراسان و اقشار محروم و فقیر و آسیبپذیر آن خطّه و حتّی زوّار تهیدست را بعهده داشت، از سختترین و سیاهترین دورههای تاریخی ایران خصوصا خراسان و مشهد به شمار میرفته است که بررسی شرائط اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و جغرافیایی ایران، خاصّه خراسان و مشهد و مقایسه با دورههای پس از آن، نیاز به پژوهشهای همهجانبه دارد و پس از دسترسی به تمام زوایای تاریک اوضاع دینی و سیاسی و اجتماعی و اقتصادی ایران از
سال ۱۳۰۰ شمسی تا
سال ۱۳۴۵ شمسی، به این واقعیت میرسیم که اگر عنایات خدای متعال و توجهات مستمر اهل بیت معصومین (علیهمالسّلام) خاصه حضرت رضا (علیهالسلام) واجداد طاهرین مرحوم فقیه سبزواری و علم و متانت و توکل و توسل و اخلاص و همت بلند و زهد و تقوی و روحیه مردمداری و سادگی آن «سلمان زمانه» نبود، انجام این همه خدمت بیرنگ و ریا، از کلیدداری ضریح مطهر امام رضا (علیهالسلام) گرفته تا تاسیس مدرسه علمیه در کویته پاکستان و تلاش برای بازسازی قبور مطهر ائمه بقیع در حجاز، از واگذاری دو هزار و پانصد قطعه زمین (خدمتی بیسابقه در تاریخ حوزههای علمیه شیعه که اکنون شهر بزرگی بنام کوی طلاب شده)، از تدریس خارج فقه و اصول تا بنای دهها مسجد و مدرسه در نقاط مختلف، از بنای درمانگاه و ساختن آرامستان در جوار حرم رضوی بنام باغ رضوان تا واگذاری صدها خانه به سیلزدگان و زلزلهزدگان، از دادن امید به همه ناامیدان با همان دست خالی اما چهره گشاده و همه و همه حرکات و سکنات و خلوت و جلوت و حضور و غیاب آن مرد بلند رتبه، نتیجه عهد و پیمان او با خدای خویش است که توفیق خدمت به بندگانش را به او عنایت کند و خداوند هم او را موفق داشت و زمانی مردم او را دقیقا شناختند که روحش به ملکوت اعلی پرواز کرد.
بهمن
سال ۱۳۴۵ شمسی یکی از سردترین ماهها و
سالها در مشهد بود. پس از اعلان رحلت آن فقیه وارسته، تمام مشهد تعطیل شد و جمعیت زیادی زیر بارش برف و در سردترین دمای هوا به تشییع آمدند. واقعا، تا چهلم رحلت مرحوم فقیه سبزواری، مسجدی در مشهد نبود که اقدام به برگزاری مجلس ختم نکرده باشند. تمام دیوارهای رهگذارهای اصلی مشهد خصوصا خیابانهای منتهی به فلکه حضرتی، مملو از اعلامیههای ختم و تعزیه بود و با قاطعیت میتوان ادعا کرد تمام مراجع و فقها و علمای بزرگوار خراسان در شهرهای محل سکونت خود در سطح کشور خصوصا استان خراسان و مشهد و تمام اقشار و اصناف مشهد واقعا سنگ تمام گذاشتند و شب و روز تا چهلم، اکثر مساجد مشهد، به برگزاری تعزیه و ختم مرحوم فقیه سبزواری اختصاص داشت.
راز همه توفیقات مرحوم فقیه سبزواری، علاوه بر این که فقیه و مرجع دینی طراز اول و برجستهای بود و همچنین به درک محضر بزرگان سامرا و نجف و دریافت اجازه اجتهاد نائل آمده بود، مهمترین رمز و راز محبوبیت او، اخلاص و سادگی او بود. از دید او، همه بنده خدا هستند و خداوند همه بندگان خود را دوست دارد و نیز به بندهای عنایت و توجه بیشتر دارد که تمام گامهایش، در جهت حل مشکلات بندگان خدا باشد و به راستی، مرحوم فقیه سبزواری، به تنهایی و بدون تشریفات، بار وظایف چند وزارتخانه را در عهد و دوره خود به نفع مردم به دوش میکشید.