نقش عقل در تفسیر
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
برای
عقل تعریفهای گوناگونی شده است. در این نوشتار، مراد از عقل به عنوان یک منبع، نیرویی است که در هر انسانی به ودیعت نهاده شده و مجموعه اصول کلی هستی شناختی، ارزش شناختی و استلزامات بی واسطه آنها را، که بدیهی یا نزدیک به بدیهی میباشند در اختیار
انسان قرار میدهد.
بدیهیات عقلی و برهانهای قطعی برگرفته از آنها از قراین متصل
آیات به شمار میآید و عقل به معنای یاد شده، این قراین را در اختیار قرار میدهد و بنابراین، از منابع
تفسیر به شمار میآید.
برای
عقل تعریفهای گوناگونی شده است. در این نوشتار، مراد از عقل به عنوان یک منبع، نیرویی است که در هر انسانی به ودیعت نهاده شده و مجموعه اصول کلی هستی شناختی، ارزش شناختی و استلزامات بی واسطه آنها را، که بدیهی یا نزدیک به بدیهی میباشند در اختیار
انسان قرار میدهد.
منبع بودن عقل به این معنا با توجه به آن چه در بحث از قواعد
تفسیر گذشت، روشن میشود. در بحث از قواعد تفسیر یادآور شدیم که
بدیهیات عقلی و برهانهای قطعی برگرفته از آنها از قراین متصل
آیات به شمار میآید و عقل به معنای یاد شده، این قراین را در اختیار قرار میدهد و بنابراین، از منابع تفسیر به شمار میآید.
نقش عقل به مفهوم یاد شده قرآن، در چهار محور متصور است:
گاهی ظاهر آیهای بر خلاف حکم قطعی عقل است. در این جا عقل به تنهایی ـ صرف نظر از منابع دیگر ـ معنای ظاهری آیه را نفی میکند. نمونه آن، آیههایی است که در ظاهر، جسم بودن خدای متعالی را به ذهن میآورد؛ مانند آیه شریفه «ید الله فوق ایدیهم؛
دست
خدا بالای دستهای آنان است». و نظایر آن. بر اساس حکم عقل، ظاهر این گونه آیهها مراد نیست و باید آنها را به گونهای تفسیر کرد که با تجرد ذات باری سازگار باشد؛ زیرا جسمانی نبودن خدای تعالی از احکام قطعی عقلی است و آنچه ملازم با جسم بودن خدا باشد، پذیرفته نیست. (
علامه طباطبایی در
المیزان،
در تفسیر آیه ۲۳
سوره قیامت «الی ربها ناظره؛
و به پروردگارش مینگرد» نوشته است: «مراد از نظر کردن به خدا، نظر حسی نیست که مربوط به چشم جسمانی مادی است زیرا که برهانهای قطعی بر ناممکن بودن آن دلالت دارد». ) بنابراین، مراد از دست در آیه فوق، «قدرت خدا» یا «یاری و
نصرت خدا» و یا این که
کنایه از
بیعت با خداست.
گاهی ادله قطعی عقل، ظاهر آیه را تایید و تقویت میکند و در این صورت دست کشیدن از ظهور آیه و توجه نکردن به آن ناصواب است؛ مثلا آیه شریفه «الذین یاکلون الربا لا یقومون الا کما یقوم الذی یتخبطه الشیطان من المس؛
کسانی که
ربا میخورند، برنمی خیزند، مگر مانند برخاستن کسی که
شیطان بر اثر تماس، آشفته سرش کرده است»، بر این دلالت دارد که برخی از افراد، بر اثر تماس شیطان با آنان به
جنون مبتلا میشوند و خدای متعال حال رباخواران را به آنان تشبیه کرده است. برخی از
مفسران گفتهاند که تشبیه یاد شده در آیه، از باب مماشات با عامه
مردم در این
عقیده است که
جن در انسانهای
دیوانه تصرف میکند و این مماشات رواست؛ چون صرف
تشبیه است و حکمی بر اساس آن نفرموده که خلاف واقع لازم آید؛ اما صرف نظر از ادله دیگر، عقل، تشبیه یاد شده را واقعی میداند؛ زیرا خداوند برای راهنمایی مردم بر پیامبرش وحی کرده و نمیتوان باور داشت که با مطالب نادرست و خلاف واقع درصدد چنین کاری باشد. اگر چنین مطلبی واقعیت نداشت، لازم بود به نادرستی آن اشاره شود. چه این که خداوند در سایر موارد، عقاید و کارهای ناروای مردمان
عصر جاهلیت و
اهل کتاب را بیان کرده و بر آن خط بطلان کشیده است؛ بنابراین،
خداوند برتر از آن است که در آیات قرآن ـ که برای
هدایت مردم است ـ به
باطل تمسک کند؛ هر چند مورد پذیرش عمومی قرار گرفته باشد. به این ترتیب، تشبیه در آیه از قبیل مماشات با فرهنگ زمانه نیست، بلکه بیان واقعیتی است که در عالم خارج وجود دارد. البته در این که مقصود از «تماس شیطان» چیست. دیدگاههای مختلفی بر اساس واقع نمایی آیات قرآن مطرح شده است، که بدان نمیپردازیم.
مهمترین نقش عقل در تفسیر، تحلیل و بررسی آیههای قرآن با توجه به راههای فهم کلام است، راههایی که عقلا برای فهم کلام از آن بهره میبرند. در واقع، عقل در این جا نقش ابزاری دارد، یا به تعبیر دیگر، متمم منابع دیگر است.
این نقش عقل را میتوان مصداق
تدبر در قرآن دانست؛ یعنی عقل با استفاده از
لغت، آیهها و روایتها (قراین پیوسته و ناپیوسته کلام) به کشف مجهولات خود از آیهها میپردازد و با کاوش و
استدلال، به فهم مراد خداوند از آیه دست مییابد و با توجه به این که دریافتهای قطعی عقل چندان زیاد نیست، عمدهترین نقش عقل را باید تحلیل دادههای منابع دیگر دانست. بدیهی است که عقل، دادههای منابع دیگر را به سادگی نمیپذیرد؛ یعنی مقدماتی که در
قیاس از آن استفاده میشود، یا باید بدیهی و قطعی باشد یا مستند به تجربه قطعی؛ و هر چه از این مرتبه پایین تر باشد، نتیجه و حکمی که از آن به دست میآید ارزش کمتری دارد. به همین سبب، فرضیههایی که در علوم مختلف مطرح شده و دلیل روشنی بر درستی آن نداریم، مورد استفاده عقل نخواهد بود. نکتهای که بیان شد، همان
اجتهاد و کاوش عقلی برای فهم
معارف قرآن و تفسیر آیه هاست، کاری که اکثر مفسران از دیرباز تاکنون در صدد آن بوده و کم و بیش به آن پایبندی نشان دادهاند.
شکل دیگر نقش تبیینی عقل، ارائه تبیین دقیق و کامل در خصوص مفاد برخی از آیات است. نمونه این نوع تبیین را در تفسیر آیه شریفه «لو کان فیهما آلهة الا الله لفسدتا؛
اگر در آنها (
زمین و
آسمان) جز خدا، خدایانی (دیگر) وجود داشت، قطعا (زمین و آسمان) تباه میشد». در این آیه شریفه، بین وجود معبودهایی جز خدا و فساد
جهان ملازمه برقرار شده است، ولی در توضیح این ملازمه سخنی به میان نیامده است. عقل با استفاده از دادههای خود میتواند تبیین معقول و متقنی از این ملازمه به شرح زیر ارائه دهد و به این طریق، به فهم دقیق تر و کامل تری از آیه شریفه دست یابد:
اله به معنای
معبود و معبود به معنای وجود شایسته
پرستش است. موجودی شایسته پرستش است که
رب باشد؛ یعنی هستی و نیازهای مربوب خود را تامین کند و مربوب پرستشگر تکوینا به او وابسته باشد و این بدان معنا است که مربوب هر ربی، تنها به رب خویش، پایدار میماند. حال نگاهی به جهان طبیعت بیفکنیم؛ پدیدههای این جهان کاملا به یکدیگر وابستهاند، به گونهای که هیچ یک بدون دیگری نمیتوانند دوام آورند و به
فساد میگرایند. با توجه به نکات یاد شده، اگر الههای متعددی غیر از خدا میبود، باید هر یک از موجود ات این جهان کاملا مستقل از پدیدههای دیگر و تنها به رب خود وابسته باشد، ولی در نظام موجود که همه به هم وابستهاند، مستقل شدن هر یک از دیگری، مستلزم فساد او و دیگری است. پس در این نظام نمیتواند آلهه متعددی وجود داشته باشد. این تبیین متقن و معقول که در پرتو بهره گیری از عقل صورت گرفته، (این تبیین، برخلاف سایر تبیینهایی که در تفسیر آیه یاد شده، آمده است، هم برهانی ـ نه اقناعی ـ بودن مفاد آیه را تامین میکند و هم با ظاهر واژگان آیه شریفه سازگار است.) در
روایات نیز با عنوان «اتصال التدبیر و تمام الصنع» از آن یاد شده است.
یکی از بهترین و پربارترین نقشهای ایجابی عقل، کشف استلزامات مفاد آیات است. چنان که در فصل اول گذشت، علاوه بر مفاد ظاهری آیات،
استلزامات عقلی آنها نیز مقصود خداوند است و میتوان آنها را دیدگاههای قرآن تلقی کرد. بر این اساس، بخشی از تفسیر آیات را استلزامات عقلی مفاد آیات تشکیل میدهد و مفسر باید آنها را استخراج نماید. در استخراج استلزامات، عقل نقش اساسی را ایفا میکند، و میتوان با به کارگیری قالبها و فرمولهای استخراج استلزامات. به این معارف دست یافت؛ به عنوان مثال، در آیات متعددی که، مانند «الله یتوفی الانفس حین موتها»
و «قل یتوفاکم ملک الموت الذی وکل بکم ثم الی ربکم ترجعون»
از توفی انسان در هنگام
مرگ سخن به میان آمده است.
مدلول ظاهری این تعبیر، به تمام و کمال دریافت شدن انسان در هنگام مرگ است، ولی این مدلول ظاهری، استلزاماتی به شرح زیر دارد، که آنها نیز مقصود خداوند میباشند.
۱. هویت حقیقی انسان را
روح انسان تشکیل میدهد، نه
جسم او؛ زیرا آنه در هنگام مرگ به تمام و کمال دریافت میشود، جسم نیست؛ چرا که جسم، قبل و بعد از مرگ در شرایط یکسان، در مکان معینی قرار دارد و این روح است که قبل از مرگ و بعد از مرگ در شرایط متفاوتی قرار دارد.
۲. هویت واقعی انسان ـ یعنی روح ـ مجرد است و از ماده و مادیات تشکیل نشده و آثار و احکام ماده را ندارد. به همین دلیل، در عین آن که جسم متلاشی میشود، روح باقی میماند و به تمام و کمال در اختیار خداوند و
فرشتگان اوست.
۳. انسان موجودی است که با مرگ نابود نمیشود و بلکه پس از مرگ نیز تداوم دارد. (توجه به آیه پیشین (آیه ۱۰) نیز مؤید درستی استلزامات یاد شده است؛ زیرا در آن آیه سخن
منکران معاد آمده است که معتقد بودند با از بین رفتن بدن آدمی، زمینهای برای معاد نخواهد ماند: «و قالوا ااذا ضللنا فی الارض ائنا لفی خلق جدید بل هم بلقاء ربهم کافرون؛ و گفتند آیا هنگامی که در زمین گم و ناپدید شدیم، باز به آفرینشی نو در خواهیم آمد؟ بلکه آنان به دیدار پروردگارشان کافرند». )
روشن است که اگر بهره گیری از عقل نبود، این نتیجه گیریها صورت نمیگرفت و این معارف، از آیه یاد شده قابل استخراج نبود.
نقش دانش رجال در تفسیر و علوم قرآنی (کتاب)
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «نقش عقل در تفسیر»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۴/۱۲/۰۹.