پوپولیسم (فقه سیاسی)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
واژه
پوپولیسم که از ریشه لاتین "popularis" به معنای توده مردم گرفته شده، در ابتدا بر این فرض استوار بود که مردم ناآگاه و منفعل هستند.
این پدیده نخستین بار در دهه ۱۸۷۰ (میلادی) در
روسیه با جنبش
نارودنیکها و همزمان در غرب
آمریکا ظهور کرد و بعدها در جنبشهای دیگری مانند
پرونیسم در
آرژانتین و
لوپنیسم در
فرانسه نیز مشاهده شد.
پوپولیسم با ویژگیهایی چون جلب حمایت از طریق وعدههای کلی و مبهم، رهبری کاریزماتیک، شعارهای ضد امپریالیستی، پیشبرد اهداف سیاسی خارج از نهادهای رسمی با فراخوان مردم به فشار مستقیم، و تقدیس مردم همراه است.
همچنین عوامفریبی، تقدیس رهبر، تعصب، تکیه بر تودههای محروم، نداشتن ایدئولوژی مشخص و اصلاحطلبی از دیگر مشخصات آن محسوب میشود.
در تحلیلهای نظری، پوپولیسم گاه به معنای
مردمباوری (اعطای دموکراسی به مردم) و گاه به معنای
مردمداری (تزریق امید واهی و بهرهبرداری) تفسیر میشود که نوع دوم آن با افکار افراطی همپوشانی دارد.
عواملی چون واکنش به نظامهای نمایندگی و احساس بحران، و یا تلاش گروههایی که حمایت مردم را از دست دادهاند، به پیدایش پوپولیسم دامن میزند.
در جمعبندی، اگر پوپولیسم به معنای توجه به خواستههای مردم و حل مشکلاتشان باشد، مذموم نیست، اما اگر به معنای کلیگویی و عوامگرایی باشد، نکوهیده است.
صرف حضور تودهها در صحنه سیاسی یا حمایت عمومی از یک جریان، خودبهخود پوپولیستی تلقی نمیشود.
در مورد انقلاب اسلامی ایران و رهبری
امام خمینی (ره)، ادعای پوپولیستی بودن این حرکت رد شده است؛ چرا که اهداف انقلاب مبهم نبوده، راهحلهای مشخصی (مانند ولایت فقیه) ارائه شده بود، و جزئیات برنامهها توسط رهبری تبیین گردید.
همچنین، رابطه امام (ره) و مردم مبتنی بر عقلانیت و امام و امت بود، نه صرفاً رهبری
کاریزماتیک.
پوپوليسم از واژه لاتين «popularis» يا «populus»
به معناى توده مردم يا عامه گرفتهشده است.
نظريهی پوپوليسم بر آراى
هربرت شیلر و بر اين فرض اوليه مبتنى است كه عامهی مردم افرادى نا آگاه، منفعل و ضعيف هستند.
از نظر تاريخى پوپوليسم براى اولين بار در دههی ۱۸۷۰ (ميلادى) به عنوان يک جنبش اجتماعى در بين روشنفكران روسيه موسوم به جنبش ناردنيکها يا «دوستان مردم» پدپد آمد.
جنبش دوستان مردم روسيه كه از حمايت دهقانان خرده پاى اين كشور برخوردار بود، براى به دست آوردن دو هدف سياسى بارز، يعنى آزادى سياسى براى توده مردم و گسترش مالكيت خصوصى بر روى زمين، مبارزه مىكرد.
همزمان با اين جنبش، جنبش پوپوليستى ديگرى در غرب آمريكا در يك روند نهادى و سازمانيافته پديدار شد.
در سال ۱۸۹۲ (ميلادى) حزب پوپوليست، توانست چهار كرسى نمايندگى به دست آورد و كانديداى ويژهاى براى رييس جمهورى معرفى كند.
در سال ۱۸۹۶ (ميلادى) بود كه اين حزب در درون
حزب دموکرات آمريكا ادغام شد و به عنوان يک بخش جدايى ناپذير از جنبش پيشروى اين كشور به شمار آمد.
از ديگر جنبشهاى مهم پوپوليستى مىتوان به جنبش موسوم به پرونيسم در اواسط دههی ۱۹۳۰ (ميلادى) در آرژانتين، جنبش پ
وژادیسم و
ژان ماری لوپن در
فرانسه، جنبش
موگنس کلیستروب در
دانمارک و... اشاره كرد.
پوپوليسم كه در فارسى معادل واژههاى
عوام گرایی و مردم باورى استعمال شده است، داراى چند ويژگى كلى به شرح زير است:
۱. جلب پشتيبانى مردم با توسل به وعدههاى كلى و مبهم، و اغلب تحت كنترل رهبر فرهمند و شعارهاى ضد امپرياليستى؛
۲. پيشبرد اهداف سياسى، مستقل از نهادها و احزاب موجود، با فراخوانى توده مردم به اعمال فشار مستقيم بر حكومت؛
۳. بزرگداشت و تقديس مردم يا خلق، با اعتقاد به اينكه هدفهاى سياسى بايد به اراده و نيروى مردم و جدا از احزاب يا سازمانهاى سياسى پيش برود.
البته آيين و سنت سياسى پوپوليستى، در هر كشورى شكل ويژهاى دارد.
در نهضتهاى پوپوليستى، اغلب ائتلافى آشكار يا ضمنى، ميان طبقات مختلف با منافع متفاوت و گاه متعارض برقرار مىشود.
تداخل اقشار گوناگون در اين نهضتها، بهطور عمده ناشى از عدم تشكل طبقاتى و عدم وجود مرزبندى روشن طبقاتى است.
پوپوليسم داراى مشخصات عوامفريبى، تقديس شخص رهبر فرهمند، تعصب، تكيه بر تودههاى محروم، نداشتن ايدئولوژى مشخص، اصلاحطلبى،
بورژوایی بودن و عناصرى از ضديت با امپرياليسم و ملىگرايى است.
توسعه خواهى و پر و بال دادن به نيروهاى وابسته به بازار داخلى و گاه آزادىهاى سنديكايى و دموكراتيک، از خصلتهاى عمده دوران پوپوليسم است.
در بحثهاى نظرى پيرامون پوپوليسم، دو نوع رويكرد وجود دارد:
در يك نگاه پوپوليسم، معادل مردم باورى قرار مىگيرد و اعطاى آزادىها و امتيازات دمكراتيک به مردم و شريک كردن آنها در ساختار قدرت است كه در عين حال، در مقابل نخبه گرايى و نخبه باورى قرار مىگيرد و از بعد سياسى و اجتماعى چندان مذموم نيست.
از نگاه ديگر، پوپوليسم به معناى مردمدارى است كه تزريق نوعى اميد واهى به جامعه و تأكيد بر عقايد فراموششده توده جامعه است كه به بهرهبردارىهايى از جامعه منجر مىشود.
اين نوع از پوپوليسم در طول تاريخ حيات خود، در عرصههاى مختلف اجتماع (به خصوص نحلههاى فكرى افراطى نظير فاشيسم و نازيسم) به صورت پنهان يا آشكار حضور و نفوذ داشته است.
اين طرز فكر، به دليل داشتن وجوه اشتراك بسيار با افكار تندروانه و عوام پسندانه گروههاى مختلف، توانايى تداخل و اشتراک فكرى را با اين گروهها دارد.
تفكر پوپوليسم با نفوذ به ردههاى بالاى مديريتى گروههاى فكرى، قدرت را به تدريج قبضه كرده و نيروى مردم را با شعارهاى تهييج كننده خود (البته براى مدت زمانى كوتاه) در راه نيل به اهداف خود به كار مىگيرد.
در حقيقت عوامل زيادى موجب پيدايش پوپوليسم در جوامع امروز مىشود.
به عقيده
پل تاگارت، پوپوليسم، واكنش به انديشهها و روشهاى نظامهاى سياسى مبتنى بر نمايندگى است.
در مقابل احساس وقوع بحران، به تجليل پنهان يا آشكار از كانون آرمانى خود مىپردازد.
با اين همه، به دليل فقدان ارزشهاى بنيادى، از عوام بيشتر تأثير مىپذيرد و در هر محيطى ويژگىهاى محيط پيرامون خود را مىپذيرد و در عمل پديدهاى گذرا ست.
پوپوليسم با توده مردم سر و كار دارد و در حقيقت جنبشى تودهاى است؛ اما به دليل نداشتن تشكل منسجم و هدف مشخص و واقعى، اين جنبشها منسجمتر و داراى تشكيلات منظم بعدى هستند كه در ادامه، منويات خود را اعمال مىكنند.
در نگرش پوپوليستى، جهتگيرى افكار عامه، به منظور واداشتن حكومت به پذيرش منويات مردم، چشمگير است.
در پوپوليسم، اراده جهتدار توده مردم نسبت به عدالتخواهى، نقشى بارز دارد و سازوكار اين اراده جهتدار، مؤثرتر و برتر از مكانيسمهاى سازمانهاى مختلف است و حكومتها بهطور مستقيم و غير مستقيم، تحت فشار و تأثير خواست عامه مردم واقع مىشوند.
برخى تحليلگران در بحث رهبرى امام خمينى (ره) و شيوه بىبديل ايشان در سازماندهى تودهی عظيم مردم در انقلاب اسلامى ايران، معتقدند كه انقلاب اسلامى به دليل نداشتن طرح و برنامهی مشخص و روشن براى آينده و مبهم بودن غايت حركت براى مردم و حتى براى رهبران، يک حركت پوپوليستى بود.
در حالى كه برنامهها و اهداف امام از برپايى نهضت، امورى مبهم و آرزوهاى بلند و دور و درازى نبود كه دستنيافتنى و آرمانى باشد؛ زيرا نمونهی عملى برنامههايى كه در نظر امام بود، در زمانهاى گذشته كما بيش محقق شده بود.
عمدهی اشكالاتى كه امام (ره) به رژيم حاكم داشت به عدم توجه به قوانين شرعى و اسلامى در برنامهريزىهاى سياسى، اجتماعى و اقتصادى دولت و وابستگى به بيگانگان بازمىگشت.
پس امام (ره) با طرح نظريه
ولایت فقیه در اواخر دهه ۱۳۴۰ (هجری شمسی) در
نجف و چاپ آن به صورت جزوه و كتاب در ايران، معتقد بود كه تعامل ديانت و سياست به معناى تدبير امور اجتماعى و سياسى بر اساس احكام و دستورات شرع، بسيارى از مشكلات موجود ايران را حل مىكند.
اين تعامل در برخى دورانها در عمل اتفاق افتاده بود و نتايج فراوانى داشت.
يكى از اين نمونهها ايران دوران صفويه است.
در زمانى كه حكومت صفويه به انحطاط كشيده نشده بود و رابطه دين و دولت رابطهاى مثبت بود و حاكمان وقت، خود را مجرى دستورات فقهى علما مىدانستند، نتايجى از اين تعامل به دست آمد.
ايران را از نظر
اقتصادی،
سیاست بینالملل،
علوم عقلی،
هنر و معماری،
تأمین اجتماعی،
امنیت داخلی در اوج قرار داد.
مىتوان اين دوران را دوران طلايى و اوج تمدن اسلامى دانست.
اين اوج و شكوفايى به حدى است كه مراجعه به سفرنامههاى سياحان خارجى نشان مىدهد، اين اقدامات، شگفتى و تحسين ناظران خارجى حتى اروپايى را برانگيخته است.
علاوه بر روشن بودن كليات برنامهی امام (ره) حتى در بسيارى از مسائل جزيى نيز ايشان در پاسخ به پرسشهاى خبرنگاران به ويژه خبرنگاران خارجى در پاريس، جزييات برنامههاى خود در حكومت آتى را تشريح كرد.
مواضع خود را نسبت به هريک از مسائل مطروحه مثل انواع آزادى (اقليتها، مطبوعات، بيان، عقيده و مذهب و...) موقعيت زنان در جامعه و بسيارى مسائل ديگر تشريح كرد.
میشل فوکو كه در همان دوران انقلاب در ايران به سر مىبرد، مستقيم به ميان مردم رفت و با آنها به گفتوگو پرداخت.
در نقد مبهم بودن تعريفهاى ارائهشده از حكومت اسلامى مىنويسد: «وقتى ايرانيان از حكومت اسلامى حرف مىزنند، وقتى جلوى گلوله در خيابانها، آن را فرياد مىزنند، وقتى به نام آن، زد و بندهاى حزب ها و سياستمداران را رد مىكنند، و با اين كار شايد خطر يک حمام خون را به جان مىخرند،... به نظر من به واقعيتى مىانديشند كه به ايشان بسيار نزديک است؛ زيرا خود بازيگر آنند.»
مشاهده دقيق و مستقيم و دقت در رفتار سياسى مردم ايران و توجه به شعارها و خواستههاى آنها، نشان مىدهد كه بحث حكومت اسلامى و برنامههاى امام (ره) كه در قالب ايدئولوژى اسلام مطرح شد، براى مردم امرى روشن و واضح و به تعبير ميشل فوكو نزديك و به طوركامل محسوس و دستيافتنى بود.
همچنين به دليل رابطه خاص بين مردم و امام خمينى (ره) كه رابطهی مرجع و مقلد يا حتى رابطه امام و امت بود.
اين رابطه يک رابطهی به طوركامل معقول است و بر اساس فرايند و كنشى عقلانى ايجاد شده است.
تحليل آن بر اساس نظريه رهبرى كاريزماتيک و فرهمند صحيح نمىباشد.
بنابراين نمىتوان اين حركت را حركتى پوپوليستى تلقى كرد.
امروزه نيز برخى از گروههاى سياسى كه از توجه و اقبال مردم محروم شدهاند، حمايت مردم از گروههاى رقيب و توجه و اهتمام مسئولان به حل مشكلات مردم را با عنوان پوپوليسم تفسير مىكنند، در حالى كه اقبال همين مردم به خودشان را با عنوان دموكراسى و بالارفتن آگاهى سياسى و افزايش مشاركت سياسى مردم تفسير مىكردند.
در يك جمعبندى كلى بايد گفت اگر منظور از پوپوليسم، مردم باورى و توجه به خواستهاى اساسى مردم و نزديكى مردم و مسئولان و حضور آنها در متن زندگى و آشنايى با مشكلات آنها از نزديک و توجه و اهتمام به حل اين مشكلات باشد، پوپوليسم معناى منفى ندارد.
چنين امورى هرچند با عنوان پوپوليسم، امورى پسنديده و شايسته و همان سيره
معصومین (علیهمالسلام) بهويژه سيرهی حكومتى
حضرت علی (علیهالسلام) است.
اما اگر پوپوليسم به معناى كلى گويى و عوام گرايى و عدم توجه به نظريات كارشناسى و تخصصى باشد بدون ترديد مذموم است و هيچ گروه و دستهاى آن را نمىپذيرد.
بنابراين صرف حضور تودهها در حركتهاى سياسى - اجتماعى و صرف حمايت عموم مردم از يک جريان سياسى خاص و صرف توجه دولت به خواست و ارادههاى مردم را نمىتوان امرى پوپوليستى و مذموم خواند.
•
عمید زنجانی، عباسعلی، پوپولیسم، ج۱، ص۴۶۳-۴۶۶.