• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

پیشواز از برادران یوسف (قرآن)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



حضرت یوسف در بیرون شهر مصر به پیشواز برادران خود آمد.



قرآن کریم پیشواز یوسف علیه‌السلام از برادران خویش، در بیرون شهر مصر را اینگونه بیان می فرماید: «اذهبوا بقمیصی هـذا فالقوه علی وجه ابی یات بصیرا واتونی باهلکم اجمعین• فلما دخلوا علی یوسف ءاوی الیه ابویه و قال ادخلوا مصر ان شـآء الله ءامنین» این پیراهن مرا ببرید و به صورت پدرم بیندازید، بینا می‌شود، و همگی خانواده نزد من آئید• هنگامی که بر یوسف وارد شدند او پدر و مادر خود را در آغوش گرفت و گفت همگی داخل مصر شوید که انشاء الله در امن و امان خواهید بود. (از جمله «ادخلوا مصر» استفاده می‌شود که یوسف علیه السلام در خارج از شهر به پیشواز رفته است. )
این آیات تتمه کلام یوسف است که به برادران دستور می‌دهد پیراهنش را نزد پدر ببرند، و به روی پدر بیندازند، تا خداوند دیدگانش را بعد از آنکه از شدت اندوه نابینا شده بود شفا دهد.


و این آخرین عنایت بی سابقه ایست که خداوند در حق یوسف علیه‌السلام اظهار فرمود، و مانند سایر اسبابی که در این سوره و این داستان بود و بر خلاف جهتی که طبعا جریان می‌یافت جریانش داد، ایشان می‌خواستند با آن اسباب و وسایل او را ذلیل کنند، خداوند هم با همان اسباب او را عزیز کرد، می‌خواستند از آغوش پدر به دیار غریبش بیندازند و بدین جهت در چاهش انداختند، خداوند نیز همین سبب را سبب راه یافتنش به خانه عزیز و آبرومندترین زندگی قرار داد و در آخر بر اریکه عزت و سلطنتش نشانید، و برادرانش را در برابر تخت سلطنتی او ذلیل و خوار نموده به التماس و تضرع درآورد، تضرعی که آیه «یا ایها العزیز مسنا و اهلنا الضر و جئنا ببضاعه مزجاه فاوف لنا الکیل و تصدق علینا ان الله یجزی المتصدقین» (هنگامی که آنها وارد بر او (یوسف) شدند گفتند‌ای عزیز! ما و خاندان ما را ناراحتی فرا گرفته و متاع کمی (برای خرید مواد غذائی) با خود آورده‌ایم، پیمانه ما را بطور کامل وفا کن و بر ما تصدق بنما که خداوند متصدقان را پاداش می‌دهد) آنرا حکایت می‌کند.
و همچنین همسر عزیز و زنان مصر عاشق او شدند، و با او بنای مراوده گذاشتند، تا بدین وسیله او را در مهلکه فجور بیفکنند، ولی خداوند همین عشق ایشان را سبب ظهور و بروز پاکی دامن و برائت ساحت و کمال عفت او قرار داد، دربار مصر او را به زندان افکند، و خداوند همین زندان را وسیله عزت و سلطنت او قرار داد.
برادران آنروز که وی را به چاه انداختند پیراهن به خون آلوده اش را برای پدرش آورده به دروغ گفتند مرده، خداوند بوسیله همین پیراهن خون آلودی که باعث اندوه و گریه و در آخر کوری او شد چشم وی را شفا داد و روشن کرد کوتاه سخن اینکه تمامی اسباب دست به دست هم دادند تا او را بی مقدار و خوار سازند، ولی چون خدا نخواست، روز بروز بزرگتر شد، آری آنچه خدا می‌خواست غیر آن چیزی بود که اسباب طبیعی بسوی آن جریان می‌یافت، و خدا بر کار خود غالب است.


و اینکه فرمود: «و اتونی باهلکم اجمعین»، فرمانی است از یوسف علیه‌السلام به اینکه خاندان یعقوب ، از خود آن جناب گرفته تا اهل بیت و فرزندان و نوه‌ها و نتیجه‌های او همه از دشت و هامون به شهر مصر درآمده و در آنجا منزل گزینند.


مفسرین در تفسیر جمله «آوی الیه ابویه» گفته‌اند: پدر و مادر را در آغوش کشید، و اینکه فرمود: «و قال ادخلوامصر» ظاهر در این است که یوسف به منظور استقبال از ایشان، از مصر بیرون آمده و در خارج مصر ایشان را در آغوش گرفته بوده، و آنگاه بمنظور احترام و رعایت ادب گفته است : داخل مصر شوید، و در جمله «ان شاء الله آمنین» ادبی را رعایت کرده که بی سابقه و بدیع است، چون هم به پدر و خاندانش امنیت داده، و هم رعایت سنت و روش پادشاهان را که حکم صادر می‌کنند نموده، و هم اینکه این حکم را مقید به مشیت خدای سبحان کرده تا بفهماند مشیت آدمی مانند سایر اسباب، اثر خود را نمی‌گذارد مگر وقتی که مشیت الهی هم موافق آن باشد، و این خود مقتضای توحید خالص است.
و ظاهر این سیاق می‌رساند که خاندان یعقوب بدون داشتن جواز از ناحیه پادشاه نمی‌توانسته‌اند وارد مصر شوند، و بهمین جهت بوده که یوسف در ابتدای امر به ایشان امنیت داد.

۴.۱ - مراد از ابویه

مطلب دیگری که در این آیه هست این است که خداوند در آن، کلمه ابویه (پدر و مادرش) بکار برده، و مفسرین در تفسیرش اختلاف کرده‌اند، که آیا پدر و مادر حقیقی یوسف بوده و یا یعقوب و همسرش بوده، که خاله یوسف است، و اگر او را مادر خوانده به این عنایت است که مادر یوسف در دوران خردسالی او از دنیا رفته بود، ولی در خود قرآن کریم چیزی که یکی از این دو احتمال را تأیید کند نیست، جز اینکه بگوئیم کلمه ابوین ظاهر است در پدر و مادر حقیقی.


در پاره‌ای از روایات آمده که یوسف گفت : آن کسی که پیراهن شفا بخش من را نزد پدر میبرد باید همان باشد که پیراهن خون آلود را نزد او آورد، تا همانگونه که او پدر را ناراحت ساخت این بار خوشحال و فرحناک کند!، لذا این کار به یهودا سپرده شد زیرا او گفت من آن کسی بودم که پیراهن خونین را نزد پدر بردم و گفتم فرزندت را گرگ خورده و این نشان می‌دهد که یوسف با آن همه گرفتاری که داشت از جزئیات و ریزه کاریهای مسائل اخلاقی نیز غافل نمیماند.


۱. یوسف/سوره۱۲، آیه۹۳.    
۲. یوسف/سوره۱۲، آیه۹۹.    
۳. یوسف/سوره۱۲، آیه۸۸.    
۴. ترجمه تفسیر المیزان، علامه طباطبائی، ج۱۱، ص۳۳۳.    
۵. تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج۱۰، ص۶۴.    
۶. تفسیر صافی، فیض کاشانی، ج۳، ص۴۷.    
۷. مجمع البیان، شیخ طبرسی، ج۵، ص۴۵۶.    
۸. نور الثقلین، شیخ حویزی، ج۲، ص۴۶۷.    
۹. الدر المنثور، سیوطی، ج۴، ص۵۰۷.    



فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «پیشواز از برادران یوسف ».    



جعبه ابزار