کافر دانستن حضرت عباس
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
عباس بن عبدالمطلب عموی گرامی
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) از اهل بیت نبوده، اما همواره مورد احترام خاص شیعیان بوده و امروزه شیعه در کنار زیارت
قبر امامان خود در
بقیع آن بزرگوار را نیز با احترام خاص
زیارت میکنند. هر چند در مورد عباس و فرزندش عبیدالله و نیز
عقیل بن ابیطالب انتقاداتی داشته و این به دلیل آن است که همه نزدیکان و اقوام پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در یک سطح نبودهاند.
عبدالله بن عباس از اشخاص
ثقه و مورد
اعتماد شیعه است. او کسی است که
امام علی (علیهالسلام) او را در قضیه
حکمیت نماینده خود قرار داد. همچنین صدها روایت در کتب روایی شیعه از ایشان نقل شده و
تفاسیر شیعی نیز آکنده از نظریات ایشان است. آیا ممکن است که شیعه چنین شخصی را کافر بداند؟
برای پاسخ به این پرسش، باید به چند نکته اشاره کنیم:
۱. آیا
شیعیان، عباس و فرزندان او را کافر میدانند؟
۲. آیا روایاتی در مذمت عباس و فرزندان او در کتابهای شیعه وارد شده است، و نظر
شیعه درباره اسناد آنها چیست؟ و در صورت صحیح بودن چه توجیهی دارد؟
۳. آیا
اقوام و نزدیکان
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) هیچ نقطه ضعفی نداشته و معصوم بودهاند؟
اکنون به ترتیب به بررسی نکات فوق میپردازیم:
در مورد موضوع اول باید گفت که منافاتی ندارد که ما به مجموعه افرادی، در کلیت آن، علاقهمند باشیم، ولی گاهی در آن مجموعه، با اشخاصی برخورد نماییم که با اهداف و آرمانهایمان همراه نباشند. شما به آیهای از
قرآن دقت فرمایید که این پرسش را طرح مینماید که:
«
أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنَآ آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُم مُّلْكًا عَظِيمًا»؛
«چرا به اشخاصی که مورد توجه خاص
خداوند قرار گرفتهاند،
حسادت میگردد؛ در صورتی که ما (در موقعیتی مشابه) به خاندان و
اهل بیت ابراهیم، کتاب آسمانی و
حکمت عطا نموده و امکانات مادی وسیعی را نیز در اختیارشان قرار دادیم».
قرآن کریم به
صراحت بیان میدارد که آلابراهیم مورد توجه خاص خداوند بودند، اما آیا این امر، منافاتی با آن دارد که ما از عملکرد
برادران یوسف (علیهالسلام) که آنها نیز از نوادگان
ابراهیم (علیهالسلام) بودند، انتقاد داشته باشیم؟! خوب است بدانید که از لحاظ تبارشناسی، تمام طایفه قریش نیز که با
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) جنگیده و بسیاری از آنان در این جنگها به هلاکت رسیدند، با فاصلهای زیاد از فرزندان
ابراهیم (علیهالسلام) شمرده میشوند! آیا تمام این افراد مشمول
رحمت و برکاتی که خداوند به آلابراهیم وعده داده، میگردند؟!
آیا اگر قرآن به صراحت، خواستار بریده شدن دستان
ابولهب عموی دیگر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) میگردد،
میتوان نتیجه گرفت که
قرآن دشمن
اهل بیت است!؟
شیعیان به دستور خداوند در سوره شوری «
... قُل لَّا أَسَْلُکمُْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فىِ الْقُرْبىَ ...»؛
و نیز تأکیدات پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)، به اهل بیت ایشان علاقهمند بوده، ولی این بدان معنا نیست که از تمام ضعفهای اشخاص، تنها به دلیل اینکه با پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) نسبت دارند، چشمپوشی نمایند؛ چون اگر اینگونه بود، نباید در قرآن از ابولهب نیز نکوهش میگردید.
به عقیده ما مظهر اهل بیتی که پیامبر به
محبت آنان توصیه فرموده است، پنج نفر (پیامبر،
امیرالمؤمنین،
فاطمه و
حسنین) و
امامان معصوم (علیهمالسلام) از فرزندان فاطمه هستند که آخرین آنها
مهدی (عجّلاللهفرجهالشریف) است که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به ظهورش
بشارت داده است.
اگرچه قوت و صلابت
ایمان عباس (همانند ایمان افرادی از اهل بیت مثل
حضرت علی (علیهالسلام) و
حمزه سیدالشهداء) نبود، چراکه عباس در
جنگ بدر در سپاه مشرکان بود و به
اسارت مسلمانان درآمد و حتی برخی تصمیم به
قتل او گرفتند؛ ولی با توجه به نظرات دیگران، او سرانجام تنها با پرداخت
فدیه آزاد گردید
و بعد از آن
مسلمان شد. البته ایشان در
جنگ حنین که بعد از
فتح مکه واقع گردید، حضوری فعال داشته و مسلمانان را به مقاومت
دعوت مینمود.
بر این اساس بعید نیست، شخصی که مدتها در همراهی
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) کوتاهی نموده بود، در متابعت و پیروی از وصی او
امیرالمؤمنین (علیهالسلام) نیز از جدیت چندانی برخوردار نبوده و به همین دلیل مورد
انتقاد شیعیان قرار گیرد؛ به گونهای که به تعبیر
امام پنجم، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بعد از رحلت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)، از حمایت اشخاصی از
اهل بیت (مانند حمزه و جعفر) که دارای عزمی استوار در یاری اسلام بودند، محروم مانده بود؛ (چون آنان به
شهادت رسیده بودند) و در میان اهل بیت، تنها کسانی (مانند عباس و عقیل) باقی ماندند که
امید چندانی به حمایت آنان نمیرفت.!
البته روایاتی وجود دارد که عباس به
علی (علیهالسلام) پیشنهاد داده بود تا با او
بیعت نموده و استدلالش این بود که اگر عموی پیامبر با پسرعموی او بیعت نماید، دیگر جای
اعتراض برای کسی باقی نخواهد ماند که این پیشنهاد مورد پذیرش
امام علی (علیهالسلام) قرار نگرفت.
اما اینکه
شیعه، عباس و فرزندان او را کافر بداند، یک
دروغ فاحش است که هیچ
انسان با انصافی آن را نمیپذیرد؛ چراکه شیعه براساس روایتی که از
امام صادق (علیهالسلام) منقول است، در
زیارت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) بر عموی ایشان عباس نیز درود میفرستد.
چهگونه ممکن است شخصی را
کافر دانسته و سپس بر او
سلام و درود بفرستند؟!
در مورد
شأن نزول آیه: «
مَنْ کانَ فی هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمى وَ أَضَلُّ سَبیلاً»، باید گفت که در بیشتر کتابهای
شیعه (از جمله
کتاب کافی) آمده است که این
آیه در شأن شخصی است که فریضهای از
فرایض خداوند، خصوصاً
حج را به تأخیر میاندازد.
اما روایتی که شما در
شأن نزول آیه نقل کردهاید، سند ندارد؛ زیرا بین
عیاشی و کسی که عیاشی
روایت را از او نقل کرده، قطعاً
راوی یا
راویان دیگری وجود داشتهاند که
ذکر نشده است. در مورد
روایت موجود در کتاب
رجال کشی، حتماً میدانید، که در کتابهای "رجال" ابتدا تمام اظهارنظرهایی که از جانب افراد مختلف در ارتباط با راوی مورد نظر بیان گردیده، نقل میشود و مؤلف در پایان با مقایسه نظریات اشخاص مختلف، نظر نهایی خود را بیان داشته یا آن را به خواننده محقق خود واگذار مینماید. پس صرف نقل نظر یا
روایت در کتاب رجالی دلیل بر قبول و پذیرش آن نظر نیست.
اما در رابطه با
عبدالله بن عباس شما با مراجعه به کتب روایی
شیعه، صدها
روایت را از
ابن عباس مشاهده مینمایید که بخش مهمی از معارف شیعه را دربر دارد و مورد قبول و
عمل شیعیان است.
در
ضمن، با اینکه کتابی تفسیری از ایشان برجای نمانده است، اما
تفاسیر شیعی، آکنده از بیان نظریات ایشان میباشد. آیا امکان دارد که شیعه از شخص کافری، این همه روایت نقل نموده و به آنها
عمل کند؟!
همچنین روشن و واضح است که
امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، ابن عباس را به عنوان نماینده خود در جریان
حکمیت معرفی نموده و فرمود که تنها اوست که میتواند حیلههای
عمرو بن عاص را برملا سازد.
آیا شیعه میتواند معتقد باشد که
امام اولش، شخص کافری را به این سمت برگزیده باشد؟! شواهدی از این قبیل در کتابهای شیعه به قدر کافی وجود دارد، اما برای روشن شدن
حقیقت همین مقدار کفایت مینماید.
البته ممکن است
روایات صحیحی در رد اشخاص بزرگوار داشته باشیم؛ اما دلیل وجود چنین روایاتی، شرایط سخت و دشواری بوده است که از جانب بنیامیه بر شیعیان تحمیل شده بود و فرمانروایانی (همانند
حجاج) ریختن خون شیعیان را به عنوان بهترین
اعمال تبلیغ میکردند و امام برای حفظ جان آنان سخنی فرموده باشند.
همانطور که
امام ششم (علیهالسلام) به فرزند زراره میفرماید:
«سلام مرا به پدرت برسان و به او بگو که تنها به خاطر دفاع از تو و حفظ جانت است که من گاهی از تو عیبجویی مینمایم! حتماً میدانی که دشمنان ما به دنبال آزار رسانیدن به اشخاصی هستند که ما آنان را دوست داشته و مورد ستایش خود قرار میدهیم! مردم، آنها را به دلیل
محبت و نزدیکی با ما مورد نکوهش قرار میدهند! و چنین گمان مینمایند که کشتن و اذیت نمودن دوستان ما، امری پسندیده است! و بر عکس، به هر شخصی که ما از او بدگویی نماییم، احترام گذاشته و او را مورد ستایش و احترام خود قرار میدهند! (به پدرت بگو) ما از تو بدگویی مینماییم؛ چون تو شخصیتی هستی که به آشنایی و دوستی با ما معروف میباشی! و به همین دلیل، نزد مردم جایگاه مناسبی نداشته و آنان عقیده خوبی درباره تو ندارند! من از تو دوری میجویم، شاید بدین وسیله عقیده مردم نادان در مورد تو تغییر نماید و تو را ستایش نموده و آزارشان به تو نرسد!».
در
ضمن تذکر این نکته خالی از لطف نیست که: به اتفاق فریقین (
اهل سنت و شیعه) صرف ذکر شدن حدیثی در کتب
احادیث و لو معتبر و با سند معنعی دلیل بر
اعتقاد افراد آن
فرقه به آن حدیث نیست؛ زیرا در بعضی موارد، انگیزههایی در بیان
حدیث وجود دارد که ما را از
عمل به آن باز میدارد، (به طور مثال شاید آن حدیث از باب تقیه وارد شده است.) اگر روایات بدگویی از ابنعباس، این شاگرد صمیمی امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، صحت دارد، پس این روایت
امام جعفر صادق (علیهالسلام) در مورد
ابنعباس که میفرماید: زمانی که ابنعباس رحلت نمود و او را برای تدفین به
قبرستان میبردند، پرنده سفیدی از کفن او به پرواز درآمده، به سوی
آسمان حرکت نمود تا از چشمها دور گشت، پدرم (
امام باقر) او را بسیار دوست میداشت...،
چهگونه قابل توجیه است؟
آری در جامعهای که
لعن بر
علی (علیهالسلام) واجب بود و فرزندان او در زیر بمباران شدید تبلیغاتی فرمانروایان ستمگر بودند، تنها راهی که بتوان معارف ایشان را از طریق شاگردش ابنعباس در میان مردم انتشار داد، این بود که او را شخصی دور از
اهل بیت معرفی نموده، شاید بدین وسیله از خطر نجات یافته و بتواند اندکی از
دانش استادش را در آن جامعه بیان نماید و مانع از بین رفتن این
معارف گردد؛ همانگونه که در نسلهای بعد، این مأموریت بر عهده
زراره و امثال او نهاده شد.
از طرف دیگر عبدالله و عبیدالله (فرزندان عباس) هرچند با خلفای قبل از
امیرالمؤمنین (علیهالسلام) همکاریهایی داشتند، ولی هنگام
خلافت آن حضرت، در رکابشان بوده و از طرف ایشان به مسئولیتهای مهمی منصوب گردیدند؛ اما بنا بر روایاتی، عبیدالله در زمان
خلافت امام حسن (علیهالسلام)، عملکرد مناسبی نداشته و به نحوی در شکست ایشان در مقابل
معاویه مقصر بوده است.
اما عبدالله بن عباس تا آخر عمر خود به نشر فضایل امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و سخنان ایشان ادامه میداد و بیان مینمود که تمام
دانش خود را از امیرالمؤمنین (علیهالسلام) فرا گرفته و
دانش او و تمام
صحابه در مقابل دانش
علی (علیهالسلام)، همانند قطرهای در مقابل هفت دریاست و چشمانش نیز به دلیل
گریه بسیار در فقدان آن حضرت نابینا شد.
بنابراین
شیعه گرچه ممکن است به بعضی از عملکردهای
عباس بن عبدالمطلب و فرزندانش در برههای از زمان انتقاداتی داشته باشد، اما آنها را
کافر ندانسته و برای عباس بن عبدالمطلب و عبدالله بن عباس احترام ویژهای قائل است.
پایگاه اسلام کوئست، برگرفته از مقاله «کافر دانستن حضرت عباس»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۳/۱۷.