یادگیری (روانشناسی)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بدون شک پدیده یادگیری، مهمترین پدیده روانی در انسان و موجودات تکامل یافته میباشد، به این دلیل که پایه و اساس بسیاری از مسائلی است که موجب میشود انسان از نظر روانی از سایر موجودات و دیگر همنوعان خود متمایز گردد. روانشناسی یادگیری یکی از مباحث بنیادی در علم روانشناسی میباشد که تحقیقات و بررسیهای فراوانی را از سوی دانشمندان این علم به خود اختصاص داده و نظریات گوناگونی در خصوص آن عنوان شده است. اهمیت و ارزش یادگیری در نزد آدمی هنگامی نمایان میشود که ما را از تمام آنچه آموختهایم محروم سازند. در این صورت با آنکه از نظر فیزیولوژیک، فردی بالغ و طبیعی خواهیم بود، اما از نظر مسائل روانی به دورههای کودکی برگشت خواهیم کرد.
یادگیری یکی از مهمترین زمینهها در روانشناسی امروز و در عین حال یکی از مشکلترین مفاهیم برای تعریف کردن است. در فرهنگ امریکایی هریتج (American Heritage Dictionary) یادگیری اینگونه تعریف شده است: "کسب دانش، فهمیدن یا تسلطیابی از راه تجربه یا مطالعه. "
اما بیشتر روانشناسان این تعریف را نمیپذیرند، زیرا در آن اصطلاحات مبهم دانش، فهمیدن و تسلطیابی بهکار رفتهاند. در عوض روانشناسان در سالهای اخیر به تعریفهایی تمایل نشان دادهاند که به تغییر در رفتار مشاهدهپذیر اشاره میکنند. معروفترین این تعریفها تعریفی است که به وسیله کیمبل (Kimble) پیشنهاد شده است. کیمبل یادگیری را اینگونه تعریف کرده است: "تغییر نسبتا پایدار در توان رفتاری (رفتار بالقوه) که در نتیجه تمرین تقویتشده، رخ میدهد. "
این تعریف هر چند بسیار معروف است اما به هیچ وجه مورد پذیرش همه روانشناسان نیست.
حال این تعریف را با دقت بیشتری مورد بررسی قرار میدهیم:
۱- یادگیری تغییر در رفتار است. به سخن دیگر نتایج یادگیری همواره باید قابل انتقال به رفتار مشاهدهپذیر باشد. پس از یادگیری، یادگیرنده قادر به انجام کاری خواهد بود که پیش از یادگیری نمیتوانست آن را انجام دهد.
۲- این تغییر رفتاری، نسبتا پایدار است، یعنی نه موقتی است و نه ثابت.
این نکته در اصل به این منظور به تعریف یادگیری اضافه شده که بین یادگیری و رویدادهای دیگری که رفتار را تغییر میدهند مانند خستگی، بیماری و... تمایز ایجاد شود. بدیهی است که این رویدادها و آثار آنها به سرعت میآیند و میروند، در حالی که یادگیری دوام میآورد تا اینکه با گذشت زمان دستخوش فراموشی شود، یا یادگیری تازهای جای آن را بگیرد. بنابراین، هم حالات موقتی و هم یادگیری هر دو رفتار را تغییر میدهند، اما تغییر حاصل از یادگیری نسبتا پایدارتر است.
۳- رفتاری: برای آنکه یادگیری از دید روانشناسان مقولهای قابل توجه باشد باید نوعی تظاهر خارجی یادگیری در رفتار فرد وجود داشته باشد. اگر فردی چیزی را یاد بگیرد اما آن مطلب را به دلیل مخفی ماندن روی رفتار وی تاثیر نگذارد، یک روانشناس چگونه میتواند پی به یاد گرفتن آن مطلب ببرد؟ آنها صرفا میتوانند رفتار را مشاهده کنند و از مشاهداتشان نتیجهگیری نمایند.
۴- تغییر در رفتار الزاما نباید بلافاصله بعد از تجربه یادگیری رخ دهد. اگر چه در نتیجه یادگیری در یاد گیرنده توانایی بالقوه متفاوت عمل کردن ایجاد میشود، این توانایی ممکن است بلافاصله در رفتار وی ظاهر نگردد.
بنابراین روانشناسان تغییر خودبهخود در رفتار را نمیخواهند، بلکه فقط تغییر در توان برای رفتار را میخواهند.
۵- تغییر در رفتار (یا توان رفتاری) از تجربه یا تمرین ناشی میشود.
پتانسیلهای رفتاری به دلایلی غیر از یادگیری نیز تغییر میکنند. وقتی سن ما افزایش مییابد، بدن ما نیز تغییر میکند و پتانسیل ما برای رفتار عوض میشود. عنوان تجربه از آن روی انتخاب شده تا آن دسته از تغییرات رفتاری را که مدنظر نظریهپرداز یادگیری است از آن دسته که مورد نظر وی نیست، جدا شود.
۶- تجربه یا تمرین باید تقویت بشود، یعنی اینکه تنها پاسخهایی که به تقویت میانجامد آموخته شود.
بنابر تعریف کیمبل، یادگیری از تمرین یا کوشش تقویتشده به دست میآید. به دیگر سخن، تنها رفتار تقویتشده آموخته میشود.
عدهای تصور میکنند که اگر شاگردی در کلاس معینی ثبتنام کند، یا بهره هوشی او بهنجار و بالای بهنجار باشد و یا متعلق به یک خانواده مرفه و اهل فضل و دانش باشد، میتواند مطالب مربوط به آن درس را به آسانی یاد بگیرد. اما روانشناسان براساس آزمایشها و تجربههای گوناگون دریافتهاند که تا یادگیرنده شخصا آمادگی لازم را نداشته باشد نمیتواند چیزی را بیاموزد. در واقع شرایط لازم یا آمادگی شاگرد برای یادگیری، یکی از بنیادیترین پایههای یک آموزش و پرورش پویا و پیشرو است. زیرا اکثر روانشناسان آمادگی را کیفیتی میدانند که لازمه آن، رشد مطلوب بدنی و روانی یادگیرنده است.
عوامل زیادی در یادگیری موثر هستند که عبارتند از:
هدف، یکی از شرائط بنیادی و موثری است که موجب برانگیختن شاگردان به یادگیری میشود. وقتی شاگردی به خوبی بداند که هدف از آموختن یک ماده درسی چیست، علاقه او به یادگیری افزایش مییابد و کوشش او دو چندان میشود. شیوههایی که برای رسیدن به هدف برگزیده میشوند را میتوان دلیلی بر شدت و درجه علاقه شاگردان دانست.
هر کس فعالیتی را دوست داشته باشد به آن گرایش پیدا میکند. لذا طبیعی به نظر میرسد که انسان بعضی چیزها را دوست داشته و از بعضی چیزها نیز متنفر باشد. مساله انگیزش میتواند قلب یک برنامه تربیتی سالم در اجتماع باشد. تحریک برای یادگیری ضروری است و میتواند زمینهساز رفتار اصلی نیز باشد که شرط و عامل عمده یادگیری است. وجود انگیزه نه فقط برای آغاز یادگیری لازم است بلکه جهت ادامه و تقویت آن و حل مشکلاتی که به وجود میآید و یا کاربرد آموختهها در اوضاع تازه، لازم میشود.
منظور از رشد طبیعی یا رسش، یک رشته دگرگونیهای رشد بدنی و روانی است که بر اثر وراثت و مرور زمان پدید میآید و یادگیری در آن دخالتی ندارد. اما باید دانست که رشد طبیعی هر شاگرد در هر دوره سنی تاثیر خاصی در یادگیری او دارد. در واقع رشد طبیعی بیانگر این امر است که یادگیرنده برای نوعی آموختن یا قبول مسئولیت به آن درجه از رشد بدنی و روانی رسیده است که میتواند کار خاصی را انجام دهد. روانشناسان معتقدند که رفتارهای آدمی بر اثر رشد طبیعی و یادگیری به دست میآیند یا دگرگون میشوند. رشد طبیعی که زمینهساز یادگیری است برای دست یافتن به یک هدف نهایی بهکار میرود و باید از مرحلههای مختلفی بگذرد.
آمادگی شرط مهم فراگیر است، یعنی اینکه فرد رشد کافی در زمینههای مختلف داشته باشد و هنگامی فرد میتواند افکار، عادات و مهارتهای معینی را بیاموزد که در زمینه بدنی، اجتماعی و از نقطه نظر عقلانی عواطف از رشد متناسبی برخوردار باشد. اصل آمادگی سنی فقط برای کودکان نیست، بلکه برای نوجوانان و جوانان نیز است.
یکی دیگر از عوامل موثر در یادگیری، هوش است. با وجود پژوهشهای فراوانی که درباره هوش صورت گرفته و اهمیتی که هوش در مسائل یادگیری داراست هنوز یک تعریف جامع و قابل پذیرش برای همه روانشناسان وجود ندارد.
پس از هوش، حافظه یکی دیگر از عوامل یادگیری و بازیافت مطالب است. وقتی محرکی از طریق حواس وارد دستگاه عصبی میشود، از طریق حافظه کوتاهمدت و به یاری توجه و تکرار به حافظه درازمدت سپرده میشود.
در اکتساب و یادگیری، توجه نقش بسیار موثر و کارسازی را به عهده دارد. بدین معنا که میزان یادگیری و حفظ مطالب به درجه شدت توجه بستگی دارد. هر چه توجه بیشتر باشد یادگیری و بازیافت آن زیادتر خواهد بود. توجه به معنای دقیق کلمه عبارت است از تمرکز دادن همه نیروهای حسی فرد به دادهها یا دروندادههای اطلاعاتی است که از دو مرحله تشکیل یافته است.
مرحله نخست شامل تمرکز دادن یادگیرنده به همه جنبههای برجسته و نمایان آن چیزهایی است که او باید بیاموزد یا مسالهای که باید حل کند. مرحله دوم توجه، حفظ تماس با کیفیتهای برجسته کار یا مساله است.
در نظریههای محرک – پاسخ و گونههای مختلف آنها، هنگامی رابطه میان محرک و پاسخ برقرار میشود که یک عامل تقویتی یا پاداش در کار باشد. این پاداش برای جانوران و کودکان آدمی بیشتر مواد خوراکی و برای بزرگسالان به صورتهای دیگری جلوه میکند. در این دسته از نظریهها اگر پاسخی که بر اثر بروز محرک ایجاد شده است به وسیله پاداش یا عامل تقویتی تحکیم نشود پس از مدتاندکی از بین میرود و انتظار ایجاد هیچگونه رفتاری را نمیتوان داشت.
تنبیه را بعضی از روانشناسان تربیتی به عنوان یک عامل موثر در یادگیری بهکار میبرند. اما این عامل از دیدگاه روانشناسان یک تقویتکننده منفی است و به اهمیت و تاثیرگذاری آن چندان اعتماد نیست. در واقع چون یادگیرنده از حضور تقویت منفی در صحنه یادگیری دلخوش نیست، برای دور نگهداشتن آن میکوشد پاسخی بدهد که حضور تقویت منفی لزومی نداشته باشد. همان طور که پاداش باید بیدرنگ پس از رفتار مطلوب داده شود، تنبیه نیز باید هر چه زودتر بهکار رود تا نتیجهبخش باشد. به این سبب اگر بخواهیم تنبیه کارساز باشد باید با سنجیدگی و هوشمندی انجام پذیرد. زیرا تنبیه نابجا و نادرست به جای اینکه موثر واقع شود، ممکن است نه تنها بیتاثیر، بلکه زیانآور هم باشد.
تمرین عبارتست از تکرار آموختهها به منظور یادگیری بهتر و پایاتر است. رفتارگرایان معتقدند که تمرین پیوند بین محرک و پاسخ را تثبیت میکند. اگر بخواهیم تمرین در پیشرفتهای درسی موثر باشد به اعتقاد درویل
باید به موارد زیر توجه نمود:
· راهنمایی در آغاز کار و آگاهی از ارتباط اجزای درس با یکدیگر
· اطلاع از کارکرد و پیشرفت خود
· متناسب بودن زمان تمرین
· متناسب بودن طول دوره تمرین
· اهمیت تمرین سراسری: در تمرین سراسری اجزای یک واحد آموزشی با هم ارتباط پیدا میکنند و یک مجموعه یا معنا، شادیبخش و کارساز را به وجود میآورند.
· اجرای تمرین در شرایط طبیعی محیط.
پایه و اساس فهم و بصیرت، ادراک حسی و یادگیری تجربیات قبلی است. آمادگی فرد نیز در حد زیادی از تجربیات قبلی متاثر است که در برخورد با محیط و سازگاری با آن، تجربیات حسی به کمک فرد میشتابد. فهم و بصیرت هنگامی حاصل میشود که فرد برای درک ارتباط میان اجزای یک امر یا یک موقعیت از تجریات گذشته خود استفاده نماید و آن تجربیات را در عمل مورد استفاده قرار دهد.