• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

۱۴. اصلاح و انقلاب در آموزه های قرآنی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



عنوان موضوع اصلي: قرآن
عنوان موضوع فرعي اول: معارف قرآن
عنوان موضوع فرعي دوم: تفسير موضوعي
عنوان موضوع فرعي سوم: مسائل سياسى در قرآن
زبان: فارسي
نام خانوادگي نويسنده: سيد مرتضى هزاوه اى
عنوان مقاله: اصلاح و انقلاب در آموزه هاى قرآنى
چكيده مقاله: متن مقاله: تجربه دو پديده انقلاب و اصلاحات در ايران پس از پيروزى انقلاب اسلامى موضوع قابل پژوهش از ابعاد مختلف است. اين نوشتار در پى بررسى گونه شناسى مفهوم و كاربرد واژه اصلاح در قرآن كريم, روش ها و تاكتيك هاى اصلاح فرد و جامعه از منظر وحيانى, و نيز بررسى رابطه اصلاح و انقلاب است. از منظر قرآن كريم, اصلاح, شالوده حركت سالم سازى فضاى زيست آدمى است و در جريان اصلاحى پيامبران ريشه دارد. اصلاح با دو مفهوم آشتى دادن و رفع موانع و مفاسد, به طور مطلق در قرآن به كار رفته و كاربرد روش هاى متنوع فرهنگى و غيرفرهنگى, بسته به ميزان, نوع و درجات فساد و مفسدين, براى رفع مفاسد و تبديل نقاط ضعف و كاستى ها به نقاط قوت و كمال در ابعاد مختلف اقتصادى, اجتماعى, سياسى و فرهنگى توصيه شده است و سرانجام اين كه اصلاح نه يك شيوه تحول در برابر انقلاب است, بلكه انقلاب يكى از روش هاى ايجاد اصلاح است.
مقدمه
در حوزه مباحث سياسى دو مفهوم ((انقلاب)) و ((اصلاح)) به عنوان دو روش ايجاد تحول و دگرگونى معمولا در برابر هم قرار مى گيرند. اصلاحات به مفهوم ايجاد تغييرات تدريجى, جزء به جزء و مسالمتآميز و از همه مهم تر ارادى و بر اساس برنامه ريزى است, حال آن كه انقلاب به معناى تحولات پرشتاب, فراگير, با روش هاى خشن و غالبا غيرقابل كنترل و پيش بينى است. تا پيش از جنگ سرد و فروپاشى اردوگاه سوسياليسم, اصلاح و اصلاح طلبى از سوى روشنفكران چپ گرا و انقلابى مفهوم مذموم و مترادف با سازشكارى به قصد پيش گيرى از وقوع انقلاب تلقى مى شد, اما از آغاز دهه ۱۹۹۰ به اين سو, همچنان كه سوسياليزم هم به عنوان يك نظريه و هم به عنوان روش اداره جامعه در عمل, در برابر فراگيرى جهانى ليبرال دموكراسى و ساير عوامل داخلى ديگر, به حاشيه رانده شد, انقلاب و انقلابى گرى نيز حتى از سوى انقلابيون پيشين بار معنايى منفى به خود گرفت.
از سوى ديگر و در عرصه داخلى, جامعه ايران در خلال دهه هاى پايانى قرن بيستم و در آستانه قرن بيست و يكم, هر دو مفهوم را در عرصه حيات اجتماعى و سياسى خود تجربه كرده و مى كند. انقلاب اسلامى ايران, گر چه با انقلابات سده هاى اخير تفاوت هايى داشت, اما به هر حال يك حركت پرشتاب و فراگير و خارج از كنترل و پيش بينى كنشگران موافق و مخالف ـ اعم از داخلى و خارجى ـ بود كه به سرنگونى رژيم سلطنتى در ايران و استقرار نظام جمهورى اسلامى انجاميد وامروز با پشت سرگذاردن مراحل مختلف حيات خويش, رهبران آن به پروسه اصلاحات در راستاى تثبيت آرمان ها, اهداف و ارزش هاى انقلابى و اسلامى نظر دارند. برخى معتقدند طرح مسإله اصلاحات در ايران, نشانه بازگشت و عدول از انقلاب است و جنبش اصلاحى امروز را در تقابل با انقلاب ۵۷ تحليل مى كنند و از آن نوعى برداشت تجديد نظر طلبانه را اراده مى كنند. برخى ديگر نيز اصولا با تصورى غلط از انقلاب, اصلاحات را بر نمى تابند و آن را به معناى نفى ماهيت اسلامى انقلاب تفسير مى كنند. به نظر مى رسد دست كم در مورد انقلاب اسلامى و جامعه مسلمان ايرانى, هر دو انگاره به خطا و غلط, اصلاحات و انقلاب را در تقابل با هم مى انگارد.
در يك نگاه عميق و برخاسته از منظر دينى, هر دو مى توانند مكمل يكديگر باشند. آموزه هاى قرآنى در اين زمينه, به همسويى انقلاب و اصلاح نظر دارد. اين مقاله در راستاى نشان دادن اين همسويى و عدم تقابل است و بر اثبات خواستگاه و همچنين جايگاه انقلاب و اصلاح در آموزه هاى قرآنى مى پردازد. درك همسويى اصلاح و انقلاب از منظر قرآن كريم, به مثابه يك رويكرد نظرى در اين مقاله مطلوب بوده است و از سوى ديگر, مى تواند به تحليل واقعيات امروز جامعه ايران در عرصه عملى نيز كمك كند. بنابراين و براساس اين رويكرد قرآنى به مقوله اصلاح و انقلاب بر خلاف باور همه كسانى كه امروز اصلاح را در برابر انقلاب قرار مى دهند, انقلاب بهمن ۵۷ و اصلاحات آغاز شده در ايران از دهه هفتاد به بعد, به صورت رشته هاى محكمى به هم پيوند خورده اند. اشتباه بزرگ كسانى كه جنبش اصلاحى ايران را با اصلاحات گورباچف در شوروى مقايسه مى كنند, در عدم فهم دقيق و عميق از ماهيت و ذات دو جنبش انقلابى و اصلاحى در ايران اسلامى نهفته است; به عبارت ساده تر, اينان نه انقلاب ايران را كه انقلابى برخاسته از آموزه هاى دينى و قرآنى مردم است خوب شناخته اند, نه جنبش اصلاح طلبى ايرانيان را كه بر رفع موانع حركت انقلاب اسلامى تا رسيدن به آرمان هاى متعالى خويش تإكيد دارد, به درستى درك كرده اند.
گونه شناسى مفهوم و كار برد واژه اصلاح در قرآن
((اصلاح)) كلمه اى عربى و از ريشه ((صلح)) است و به دو معنا به كار مى رود: يكى از ماده ((صلح)) و ديگرى از ماده ((صلاح)) است. اصلاح از ماده صلح به معناى آشتى دادن, رفع اختلاف و دعوا و مشاجره بين دو فرد يا دو گروه است. برخى موارد استعمال اصلاح از ماده صلح, در قرآن به شرح ذيل است:
و ان خفتم شقاق بينهما فابعثوا حكما من إهله و حكما من إهلها ان يريدا اصلاحا يوفق الله بينهما ان الله كان عليما خبيرا هنگام اختلاف میان زن و شوهر     اگر از جدايى و شكاف و قهر ميان آن دو هراس يافتيد, داورى از سوى مرد و داورى از سوى زن به اين مسإله اختلافى رسيدگى كنند و اگر واقعا اهل سازش و آشتى باشند, خداوند بين آنها سازش برقرار مى كند.
و ان امرإه خافت من بعلها نشوزا إو اعراضا فلاجناح عليهما ان يصلحا بينهما صلحا و الصلح خيرو....۲
اين آيه در مورد ناخرسندى زن از شوهر در انجام تعهدات زناشويى است و در اين مورد خداوند به صلح و آشتى ميان آن دو توصيه مى كند و مى فرمايد: آشتى بهتر است: ((فاتقوا الله و اصلحوا ذات بينكم و اطيعوا الله و رسوله ان كنتم مومنين)).۳
در اين آيه كه ابتداى آن در مورد انفال است, به تقواى الهى و رفع اختلافات ميان مسلمانان و مومنان تإكيد شده و حتى آن را در رديف اطاعت از خدا و رسول و نشان ايمان ذكر كرده است. اصولا بر مبناى اين آموزه قرآنى اصطلاح ((اصلاح ذات البين)) در فرهنگ اسلامى و در نصوص دينى و روايى, جايگاه خاص خود را به لحاظ اخلاق فردى و اجتماعى باز كرده است. حضرت على(ع) به نقل از پيامبر اكرم آن را والاتر از يك سال نماز و روزه ذكر مى كنند:
... و صلاح ذات بينكم فانى سمعت جدكما(ص) يقول صلاح ذات البين إفضل من عامه الصلاه و الصيام.۴
انما المومنون اخوه فاصلحوا بين إخويكم و اتقوالله لعلكم ترحمون.۵
حوزه صلاح ذات البين و برقرارى آشتى ميان مومنان در اين آيه مورد توجه قرار مى گيرد و ضمن اعلام برادرى مومنان بر رفع اختلاف ميان آنان توصيه دارد و به نحوى آشتى ميان مومنان را نيز از اسباب لطف و رحمت الهى به آنان ذكر كرده است.
و ان طائفتان من المومنين اقتتلوا فاصلحوا بينهما فان بغت احداهما على الاخرى فقاتلوا التى تبغى حتى تفىء الى إمر الله فان فآءت فاصلحوا بينهما بالعدل و اقسطوا ان الله يحب المقسطين۶; هرگاه دو گروه از مومنان با هم به ستيزه برخاستند ميان آنها آشتى برقرار كنيد و در صورتى كه يكى از اين دو گروه بر ادامه ستيزه اصرار ورزد با آن پيكار كنيد تا به حكم خدا (آشتى) گردن نهد و اگر چنين نمود ميان آنان را آشتى دهيد و به عدالت حكم نماييد.
و لاتجعلوا الله عرضه لايمانكم ان تبروا و تتقوا و تصلحوا بين الناس و الله سميع عليم.۷
فمن خاف من موص جنفا او اثما فاصلح بينهم فلا اثم عليه ان الله غفور رحيم.۸
اين دو آيه در باب وصيت است و به اصلاح ميان كسانى كه در تعدد آنان وصيتى مى شود, ناظر است.
اما استعمال ديگر اصلاح, از ماده صلاح است و عمدتا مورد بحث اين مقاله است, يعنى صلاح در مقابل فساد كه در فارسى معمولا صلاح را به شايستگى ترجمه مى كنند. بدين ترتيب عمل صالح يعنى عمل شايسته و صالح و صالحان يعنى افراد شايسته. با اين توصيف, اصلاح در برابر افساد قرار مى گيرد و به معناى انجام دادن كارشايسته يا بر طرف كردن فساد است و به كسى كه در صدد است كار شايسته اى انجام دهد و فسادها و نقص ها و عيب ها را بر طرف كند, مصلح و كسى را كه در صدد بر هم زدن كارها و ايجاد فساد در جامعه است, مفسد مى نامند و تعبير ((مفسد فى الارض)) نيز از همين مفهوم ناشى شده است. در فرهنگ لغات نيز اصلاح را به همين معنا آورده اند, يعنى ((سامان دادن, بهينه ساختن و به نيكى و شايستگى در آوردن))۹ و يا گفته اند: ((الصلاح استقامه الحال و الاصلاح جعل الشىء على الاستقامه۱۰; صلاح, درست بودن وضعيت چيزى است و اصلاح در وضعيت درست قرار دادن چيزى)).
بنابراين اصلاح و فساد دو صفت متقابل و متضادند. مرحوم علامه طباطبايى مى نويسد: ((فان الصلاح و الفساد شإنان متقابلان)).۱۱ شهيد مطهرى نيز مى گويد:
افساد و اصلاح از زوج هاى متضاد قرآن است. زوج هاى متضاد, يعنى واژه هاى اعتقادى و اجتماعى كه دو به دو در مقابل يكديگر قرار مى گيرند و به كمك يكديگر نيز شناخته مى شوند, از قبيل توحيد و شرك, ايمان و كفر, هدايت و ضلالت, عدل و ظلم, خير و شر, طاعت و معصيت, تقوا و فسوق, استكبار و استضعاف و... كه يكى بايد نفى شود تا ديگرى جامه تحقق بپوشد, اصلاح و فساد از اين قبيل است.۱۲
تقابل اين دو صفت در قرآن نيز به صراحت آمده است از جمله در آيات زير:
إم نجعل الذين امنوا و عملوا الصالحات كالمفسدين فى الارض۱۳; آيا ما مومنان و شايستگان را در رديف و همانند تبهكاران و ناشايستگان قرار مى دهيم؟
والله يعلم المفسد من المصلح۱۴; خداوند فساد كننده را از اصلاح كننده باز مى شناسد.
الذين يفسدون فى الارض و لايصلحون۱۵; آنان كه در زمين فساد مى كنند و اهل شايستگى و كار شايسته كردن نيستند.
اين معناى از اصلاح مربوط به آشتى دادن ميان دو فرد يا دو گروه از انسان ها نيست, كسى كه مى خواهد فسادى را بر طرف كند يا كار شايسته اى انجام دهد با فرد خاصى رو به رو نيست. پس اين اصلاح ـ كه از ماده صلاح است ـ دو مصداق دارد: يكى به معناى كار شايسته انجام دادن و ديگرى به معناى بر طرف كردن فساد و تبهكارى يا جلوگيرى ازبزهكارى است و هر دوى اين مصداق در قرآن كريم به كار رفته است كه نمونه هايى را ازاين دو مى خوانيم:
الا الذين تابوا و اصلحوا و بينوا فإولئك اتوب عليهم و إنا التواب الرحيم. ۱۶
الا الذين تابوا و اصلحوا و اعتصموا بالله و اخلصوا دينهم لله فاولئك مع المومنين و سوف يوت الله المومنين اجرا عظيما.۱۷
و الذان يإتينها منكم فإذوهما فان تابا و إصلحا فإعرضو عنهما ان الله كان توابا رحيما.۱۸
و اصلح لى فى ذريتى.۱۹
واصلح و لاتتبع سبيل المفسدين.۲۰
و ان تصلحوا و تتقوا فان الله كان غفورا رحيما.۲۱
و كان فى المدينه تسعه رهط يفسدون فى الارض و لايصلحون.۲۲
يصلح لكم إعمالكم و يغفرلكم ذنوبكم و من يطع الله و رسوله فقد فاز فوزا عظيم. ۲۳
و الذين قتلوا فى سبيل الله فلن يضل إعمالهم سيهديهم و يصلح بالهم.۲۴
فاستجبنا له و وهبنا له يحيى و إصلحنا له زوجه... .۲۵
ان إريد الا الاصلاح ما استطعت... .۲۶
و لاتفسدوا فى الارض بعد اصلاحها.۲۷
إنا لانضيع إجرا المصلحين.۲۸
و ما تريد إن تكون من المصلحين.۲۹
يسئلونك عن اليتامى قل اصلاح لهم خير... .۳۰
همچنان كه ملاحظه مى شود, در آيات مزبور گاه اصلاح به معناى انجام كار شايسته آمده است. مانند موارد ۱,۲,۳,۶,۱۳,۱۴,۱۵ و گاه به معناى برطرف كردن فساد و تبهكارى و جلوگيرى از بزهكارى است, مانند بقيه موارد.
از مجموع آيات قرآنى و آنچه گفته شد چنين بر مىآيد كه گاه در قرآن, اصلاح و شايستگى به عمل نسبت داده شده (عمل صالح), گاه معطوف به خود انسان هاست (صالحين و صالحات), در مواردى نيز ناظر به روابط ميان دو فرد است (اصلاح ذات البين), گاه ناظر بر روابط خانوادگى و زناشويى است (حكميت و داورى در رفع اختلاف ميان زن و شوهر), گاهى در مورد اصلاح فرد يعنى خودسازى و سازندگى درونى و مبارزه با هواهاى نفسانى و خواسته هاى شيطانى درونى است ـ كه آيات مربوط به تزكيه, توبه, تقوا... در اين جهت قابل تحليل است ـ و گاه در مورد محيط بزرگ تر زيست آدمى يعنى جامعه انسانى به كار رفته كه مورد اصلى بحث و بررسى در اين مقاله است.
نكته قابل توجه آن است كه در نگرش قرآنى به صلاح و اصلاح و با توجه به مفهوم وسيع و تقابلى اين واژه با كلمه افساد و فساد, هر گونه خروج از حالت سلامت و اعتدال, فساد تلقى و عامل آن مفسد ناميده مى شود و تلاش براى رفع هر گونه فساد در هر حوزه اى, وظيفه واجب هر فرد و نظام اسلامى قلمداد مى شود. بنابراين هر اندازه دامنه فساد وسيع مى شود, دامنه اصلاح نيز وسيع تر مى گردد. قرآن كريم با عبارت وسيع ((فساد فى الارض)) فساد را يك كلى مشكك مى داند كه به تبع آن, اصلاح نيز چنين است.
استراتژى و شيوه هاى اصلاح در آموزه هاى قرآنى
براساس تعاليم آسمانى, آرمان والاى انبيا و رسولان خداوند, برقرارى جامعه اى سالم و عارى از مفاسد اخلاقى, سياسى, اجتماعى و فرهنگى و اقتصادى و در تعبير قرآنى ((حياه طيبه)) است. در حيات طيبه و جامعه سالم قرآنى, منافع و مصالح ابناى بشر بدون آن كه با يكديگر در تضاد و تزاحم قرار گيرند, بر آورده خواهد شد, به شرط برقرارى چنين زندگى سالمى ساختن انسان ها و اصلاح و تغيير ساختارهاى اجتماعى, سياسى و اقتصادى جامعه انسانى, و به عبارت ديگر سازندگى, در دو بعد فردى و اجتماعى حيات انسان است. قرار گرفتن فرد و جامعه در مسير الهى و طرح و برنامه تكامل خداوندى, محور اصلاحات در انديشه وحيانى و از جمله قرآن كريم است. با دقت در آموزه هاى قرآن كريم به روشنى در مى يابيم كه در راه تحقق اين هدف بلند و متعالى در زندگى انسان ها ـ كه مقدمه حيات جاويد اخروى است ـ يك استراتژى مهم اساسى به نام دعوت وجود دارد و در راه پيگيرى اين استراتژى از سوى مصلحان حقيقى تاكتيك هاى متعددى نيز پيش بينى و توصيه شده است كه اينك اين استراتژى و تاكتيك را در خلال آيات قرآنى مرور مى كنيم.
شايد رساترين و شفاف ترين آيه اى كه در آن استراتژى بزرگ دعوت به خير و اصلاح و تاكتيك هاى مهم آن بيان شده اين آيه است: ((إدع الى سبيل ربك بالحكمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتى هى إحسن...)).۳۱
از فعل امر ((ادع)) در اين آيه به روشنى به دست مىآيد كه اراده الهى بر فراخوانى عمومى انسان ها به راه خويش كه همانا راه صلاح و خير و عدل و رستگارى است, مى باشد و پيامبر اسلام به عنوان مصلح بزرگ انسان ها موظف به انجام دادن اين فراخوان گشته است. از اين عبارت دانسته مى شود كه براى اصلاح فرد و جامعه, مصلحان موظف به حركت به سوى جامعه و تلاش براى رفع موانع هدايتند و انتظار كشيدن براى آمدن انسان ها به سوى مصلحان و آن گاه آغاز مسووليت اصلاح گرى در استراتژى اصلاحات قرآنى جايى ندارد; از اين روست كه پيامبر را ((طبيب دوار بطبه)) مى نامند. پزشكى كه بر بالين بيماران حاضر مى شود و به معالجه آنان مى پردازد و اين امر يكى از نقاط بسيار مهم در موفقيت مصلحان اجتماعى است. كسانى كه در لاك مباحث روشنفكرى فرو رفته و با مردم بيگانه اند و هر گاه سخن ازمردم مى گويند جز استفاده ابزارى از آنان هدف ديگرى ندارند, به تعبير قرآنى از صف مصلحان خارجند. به تعبير زيباى قرآن, در موارد متعدد, مصلح حقيقى بايد از مردم با مردم و براى مردم باشد, با آنان زندگى كند و دردهاى آنان را احساس كند, براى خير آنان تلاش نمايد و از ميان خود آنان برخاسته باشد.
هدف استراتژى بزرگ دعوت نيز در همين آيه و با تعبير ((سبيل ربك)) بيان گرديده است, يعنى اين كه تمام تلاش هاى اصلاحى بايد به هر چه نزديك تر شدن انسان به خدا و الهى تر شدن جهت روابط ميان افراد و ساختارهاى اجتماعى, اقتصادى و فرهنگى و سياسى است تا در بستر فراهم آمده در جامعه سالم و به سامان, انسان الهى رشد كند و به هدف والاى آفرينش دست يابد. از همين عبارت مى توان اين نكته را نيز استفاده كرد كه جريان اصلاح طلبى و اصلاح طلبان در جامعه دينى در صورتى توفيق خواهد يافت كه قصد و هدف خود را الهى كنند و كمك به رشد فضايل انسانى و الهى را در ميان بندگان خدا وجه همت خويش قرار دهند و اصلاح طلبى با انگيزه هاى نفسانى و قدرت طلبانه مادى از مسير اصلاحات قرآنى به دور است. قرآن كريم در اين آيه پس از ذكر استراتژى ((دعوت)) به منظور اصلاح و طرح هدف و آرمان بزرگ آن يعنى ((راه خدا)), به ذكر تاكتيك هاى لازم و ابزارهاى تحقق آن هدف بلند اشاره مى كند كه به ترتيب عبارتند از: حكمت, موعظه حسن و جدال احسن. به نظر مى رسد اين سه ابزار كه همگى فرهنگى و تبليغى محسوب مى شوند. در اين ديدگاه قرآنى, مشكلات و موانع اصلاح فرد و جوامع انسانى, جهل يا غفلت انسان ها از مسير درست كمال و رستگارى قلمداد شده است و از اين رو جهل زدايى و غفلت زدايى از طريق به كارگيرى استدلال و موعظه (به معناى وسيع قرآنى آن) و نيز تبادل انديشه در فضاى باز گفت وگو و مفاهمه (جدال احسن) مورد عنايت خداوند سبحان است. زندگى و آيين انبياى بزرگ و از جمله پيامبرگرامى اسلام تماما با استفاده از اين ابزارهاى فرهنگى و تبليغى در مسير هدايت انسان هاى گمراه و دور از حق و حقيقت شكل گرفته است. قرآن كريم نيز در مرحله نخست, عمده وظايف پيامبران را روشنگرى و نصيحت و به عبارتى همان جهل زدايى و غفلت زدايى مى داند و ويژگى پيامبران را در همين راستا تبيين مى كند ((و ان من إمه الا خلا فيها نذير)),۳۲ ((فبعث الله النبيين مبشرين و منذرين)),۳۳ ((ما نرسل المرسلين الا مبشرين و منذرين)),۳۴ ((لتنذر إم القرى و من حولها)). ۳۵
از سوى ديگر لازمه توفيق جريان اصلاحى در جامعه, نرمش و ملايمت مصلحان در برخورد با انسان هاست كه عمدتا در برخوردهاى فردى و هدايت افراد مورد تإكيد قرآن است حتى در برخورد با طواغيتى چون فرعون خداوند به هنگام مإموريت دادن به موسى و هارون در برخورد با فرعون به آنان توصيه مى كند كه با فرعون به ملايمت سخن گويند, چه آن كه برخوردى خشن و قهر آميز در ابتداى كار در روند اصلاح مفاسد قطعا تإثير منفى خواهد داشت: ((اذهبا الى فرعون انه طغى فقولا له قولا لينا لعله يتذكر إو يخشى)).۳۶ اگر اميد اصلاح داريد بايد در ابتدا با ملايمت در رفع موانع فساد بكوشيد و حتى به پيامبر مى فرمايد: آنچه باعث شده است مومنان گرد تو آيند و تو درهدايت انسان ها توفيق يابى, اخلاق نيك و ملايمت در رفتار بوده است: ((و لو كنت فظا غليظ القلب لانفضو ا من حولك)).۳۷
بنابر آنچه گفته شد, از ديدگاه قرآن كريم, اصل در هدايت و اصلاح مفاسد و رفع موانع كمال انسان ها, كاربرد روش هاى فرهنگى و روشنگرانه و تبليغى در يك فرآيند تدريجى و همرا با صبر و حوصله و تحمل است. بنابر اين اصل, به كارگيرى روش هاى خشونتآميز در برخورد با مفاسد در حوزه عمومى و خصوصى زندگى انسان ها مذموم و نكوهيده شمرده مى شود; اما طبيعى است كه دامنه فساد هميشه به يك اندازه نيست و حوزه عمل مفسدان نيز تنها به حوزه فردى و شخصى خود آنان محدود نمى شود. مفاسد كلان اجتماعى, سياسى و اقتصادى و مفسدان بزرگ و يا به تعبير ساده ((دانه درشت ها)) با كاربرد روش هاى مسالمت آميز و فرهنگى اصلاح نخواهد شد. اين جاست كه قرآن كريم در كنار آن اصل مهم, به برخوردهاى عملى و حتى قهرآميز در اصلاح مفاسد نيز توجه دارد. هميشه كار جامعه اى كه گرفتار مفاسد است با اندرز و نصيحت و هشدار و روش هاى زبانى و حكمت و موعظه بسامان نمى شود, قطعا مواردى وجود دارد كه تنها راه چاره و البته آخرين راه چاره برخوردهاى عملى كه ممكن است گاه خشونتآميز باشد است. راز به كارگيرى روش هاى برخورد عملى و قهرآميز با مفاسد اين است كه افراد و گروه هاى مفسد در جامعه, به دليل منافع نامشروع خويش, حاضر به دست برداشتن از اقدامات فساد انگيزه خود نيستند و مرتبا خود فساد را گسترش مى دهند و علاوه بر خود, مسير جامعه انسانى را دچار اختلال مى كنند; اين جا است كه راه اصلاح جامعه منوط به حذف اين موانع فساد با برخوردهاى عملى و قهرآميز مى گردد بنابراين كاربرد شيوه اصلاح ديگرى متناسب با وضعيت جديد ضرورى است. آيات قرآن كريم به صراحت از ضرورت به كارگيرى اين روش در اصلاح مفاسد تإكيد دارد. دستور به مقاتله با ائمه كفر (برخلاف كفار كه در هدايت آنها از روش فرهنگى و تبليغى بايد استفاده كرد) در همين راستا صادر شده است: ((فقاتلوا إئمه الكفر انهم لاإيمان لهم)).۳۸ ائمه كفر برخلاف همه موازين و تعهدات انسانى و حقوقى به پايمال كردن مصالح عمومى جامعه پرداخته و جز به مطامع پست خويش, به چيز ديگرى نمى انديشند و قطعا در برخورد با چنين مفسدانى, تنها روش هاى خشونتآميز موثر است و تا اين موانع فساد از سرراه برداشته نشوند, اميد به اصلاح افراد و جامعه سرابى بيش نيست. از اين رو مإموريت مهم و خطير همه پيامبران الهى درافتادن و مبارزه با طواغيت زمان خود بوده است و آيه ((اذهب الى فرعون انه طغى))۳۹ نيز نويد اين معنا است كه اگر كسانى فكر مى كنند با حفظ طواغيت و گردن كشان در رإس هرم اجتماعى و از طريق اصلاحات آرام و تدريجى مى توانند كمكى به روند ساماندهى جوامع انسانى نمايند سخت در اشتباه اند و آب در هاون مى كوبند, البته همچنان كه پيش تر ذكر شد, در برخورد با چنين انسان هايى نيز ابتدا سعى در ارشاد و هدايت است.
اما در صورتى كه اينان به حركت اصلاحى و از طريق روش هاى فرهنگى و تبليغى پاسخ ندهند, تكليف جامعه اى كه آنان سعى در اخلال و به فساد كشيدن آن دارند چيست, آيا راه سعادت و هدايت ديگران به خاطر وجود اين گونه جرثومه هاى فساد و تباهى, مى بايست مسدود گردد, چون اينان بر جوامع سلطه دارند ديگر به فكر اصلاح جامعه انسانى نبايد بود و بايد منتظر ماند تا اينان دست از مفاسد خود بردارند؟! قطعا حركت اصلاح جامعه به سبب افرادى معدود و سودجو, نمى بايست متوقف شود و اگراين افراد مانعند بايد با آنان برخورد كرد و از همين جهت خداوند كه درباره فرعون به موسى امر نمود تا او را هدايت كند, وقتى حركت اصلاحى در جامعه را با وجود فرعون متوقف شده و مسدود مى يابد, با يك حركت خشن و فيزيكى فرعون را حذف مى كند: ((فاغرقناه و من معه جميعا))۴۰ و حتى جسد مرده او را نيز بر آب باقى مى گذارد تا از سنت الهى براى آيندگان نيز اخبار كند: ((لتكون لمن خلفك آيه)).۴۱
گذشته از طواغيت, افراد و گروه هايى نيز كه به دعوت اصلاحى پاسخ مثبت ندهند و با آن از در ستيز و نبرد مسلحانه برخيزند به تعبير قرآن از مفسدين هستند و با آنان نيز بايد برخورد قاطع و عملى كرد تا جامعه انسان ها از لوث وجود آنان پاك گردد. دستور جهاد با كفار و منافقان كه در صدد تخريب پايه هاى ايمانى و عقيدتى صحيح در جامعه اند و با حكومت دينى پيامبر درگير مى شوند, در همين راستا ارائه شده است: ((يا إيها النبى جاهد الكفار و المنافقين و اغلظ عليهم)).۴۲ در مراتبى پايين تر از مفسدان بزرگ, كسانى نيز كه در جامعه با انجام دادن اعمال فسادانگيز به سلامت جامعه لطمه زده و با روش هاى فرهنگى نيز حاضر به دست برداشتن از كارهاى زشت خود نيستند, در معرض برخوردهاى عملى و خشن ـ البته قانونى ـ قرار مى گيرند:
انما جزإ الذين يحاربون الله و رسوله و يسعون فى الارض فسادا ان يقتلوا إويصلبوا او تقطع إيديهم و إرجلهم من خلاف.۴۳
در اين زمينه لازم است در برخورد با مفسدان و تبهكاران با قاطعيت كامل به اجراى حدود الهى و تعزيرات حكومتى بپردازد: ((و لاتإخذكم بهما رإفه فى دين الله)).۴۴
رابطه انقلاب و اصلاح در قرآن
از منظر اصلاحات قرآنى, انقلاب يكى از شيوه هاى اصلاح محسوب مى شود, برخلاف فرهنگ سياسى امروز كه انقلاب را در تقابل با اصلاحات مى داند.
همان طور كه در بخش پيشين گذشت, گاهى رفع موانع فساد از جامعه از طريق برخوردهاى عملى و بعضا خشن صورت مى گيرد و قرآن كريم نيز آن را در مواردى خاص توصيه و تجويز مى كند; براى مثال, مبارزه قهرآميز با ستمكاران و مستكبران توصيه شده است. دقت در دو آيه ذيل, اين امر را به درستى بيان مى كند:
مالكم لاتقاتلون فى سبيل الله و المستضعفين من الرجال و النسإ و الولدان الذين يقولون ربنا اخرجنا من هذه القريه الظالم إهلها و اجعل لنا من لدنك وليا واجعل لنا من لدنك نصيرا.۴۵
إذن للذين يقاتلون بإنهم ظلموا و ان الله على نصرهم لقدير.۴۶
در آيه اول نه تنها مبارزه قهرآميز با مستكبران توصيه و تجويز شده, بلكه كسانى كه از اين مبارزه روى بر مى تابند باعبارت ((مالكم...)) توبيج و سرزنش شده اند. از اين نكته استفاده مى شود كه وظيفه همه موحدان, مبارزه و بسيج امكانات مادى و معنوى در مقابله با ستمكاران و روند استكبارى در جوامع انسانى در سطوح داخلى و بين المللى است.
در آيه دوم ضمن اجازه به مظلومان براى مبارزه با ستمكاران و ظالمان, بر پشتيبانى خداوند از اين حركت هاى قهرآميز عليه ستم و بى عدالتى تإكيد شده است.
بنابراين بر اساس آموزه هاى قرآنى به تلاش هاى دسته جمعى براى برانداختن بناى ستم و استكبار به مثابه ريشه هاى مفاسد اجتماعى و سياسى توجه شده و به نوعى اين حركت هاى عدالت خواهانه و ضد فساد در طول اراده الهى مبنى بر حاكميت حق و عدل و خير در جهان ارزيابى شده است; به عبارت ديگر, آن جا كه دست خداوند از آستين مردمى حقجو و مبارز در راه حذف موانع هدايت بيرون آيد و دامنه اين اصلاح طلبى عميق و فساد زدايى به همه آحاد جامعه مظلوم و تحت ستم گسترش يابد و همگان در مسير يك حركت مردمى فراگير و در راستاى حذف موانع فساد اجتماعى و سياسى و اقتصادى قرار گيرند و با الهام از تعاليم آسمانى و در پيروى از رهبرى الهى در جهت حاكميت ارزش هاى انسانى و دين خدا به مبارزه اى قهرآميز دست زنند, اين حركت مردمى ((انقلاب)) نام مى گيرد و چون در راستاى اصلاح مسير غلط جامعه و تخريب ساختارهاى غيرعادلانه آن و برقرارى و بناى ساختارهاى جديد و الهى صورت مى گيرد, مورد عنايت و پشتيبانى خدا نيز قرار دارد.
در اين باره عبارت زيباى ((قاتلوهم يعذ بهم الله بإيديكم)),۴۷ ترسيم كننده واقعى جايگاه انقلاب هاى الهى و اسلامى از منظر قرآن كريم است. خوارى و خذلان مفسدان و تبهكاران را خداوند به خود نسبت مى دهد, اما آن را از طريق مردمى پاكباز, انقلابى ممدوح و مطلوب مى داند. اين جاست كه اگر انقلاب هاى اجتماعى و سياسى در راه استقرار نظام اجتماعى, سياسى و اقتصادى مطلوب خداوند در ميان انسان ها تحقق يابد, دقيقا يكى از روش هاى اصلاح از منظر قرآن كريم شمرده مى شود و به هيچ وجه در تقابل با اصلاحات قرار نخواهد گرفت. بنابراين عبارت انقلاب اصلاحى يا ((اصلاح انقلابى)) هر دو در فرهنگ قرآنى و آموزه هاى دينى ـ اسلامى جايگاه خاصى پيدا مى كند. در همين راستا تمامى حركت هاى دفاعى, جهادى, آزادىخواهانه, استقلال طلبانه و انقلابى از مصاديق اصلاحات قرآنى بر شمرده مى شوند و اگر در تاريخ تشيع و اسلام عزيز حركت هاى خونبارى چون حادثه عظيم عاشورا ـ از زبان امام حسين(ع) ـ حركتى اصلاح طلبانه در امت اسلامى معرفى مى شود: ((انى لم إخرج إشرا ولابطرا و لاظالما و لكن خرجت لطلب الاصلاح فى إمه جدى))۴۸ و يا آن جا كه قرآن جريان بزرگ بعثت انبيا را يك جريان اصلاحى مى نامد: ((ان إريد الا الاصلاح ما استطعت))۴۹ و يا قرآن شرط در امان ماندن يك جامعه از عذاب الهى را مصلح و اصلاح طلب بودن مردم آن جامعه مى داند: ((و ماكان ربك ليهلك القرى بظلم و إهلها مصلحون))۵۰ و يا در تعبيرهاى زيباى پيامبر مى خوانيم كه خروج اسلام و امت اسلامى از حالت غربت به يك اصلاح محتاج است: ((لايصلح آخر هذه الامه الا بما صلح به إولها))۵۱ ((و بدإ الاسلام غريبا و سيعود غريبا و طوبى للغربا الذين يصلحون ما إفسد الناس بعدى من سنتى))۵۲ و يا آن جا كه على بن ابى طالب تمام تلاش هاى خود را در راستاى اصلاحات عميق و اساسى در جامعه انسانى خلاصه مى كند: ((اللهم انك تعلم إنه لم يكن الذى كان منامنافسه فى سلطان و لاالتماس شىء من فصول الحطام و لكن لنرد المعالم من دينك و نظهر الاصلاح فى بلادك فيامن المظلومون من عبادك و تقام المعطله من حدودك))۵۳ و... همه و همه بيانگر ديدگاه عميق قرآن كريم در مبحث اصلاح اجتماعى و سياسى در جامعه است.
امروز در ايران انقلابى نيز مفهوم اصلاحات نمى تواند و نبايست خارج از معنا و مفهوم اسلامى و انقلابى و قرآنى آن دنبال شود. مرز بندى دقيقى كه رهبر معظم انقلاب اسلامى حضرت آيه الله خامنه اى از اصلاحات اسلامى و انقلابى و اصلاحات امريكايى ارائه كرده اند, در همين راستا قابل تحليل است. ايشان در اين باره گفته اند:
اگر چه در اصلاحات سياسى دنيا انقلاب را در مقابل اصلاح قرار مى دهند, اما من با آن اصطلاح نمى خواهم حرف بزنم. من اصلاح با اصطلاح اسلامى را مطرح مى كنم. خود انقلاب بزرگ ترين اصلاح است, تداوم اصلاحات در ذات و هويت انقلاب نهفته است... انقلاب كه بدون اصلاح امكان ندارد... از اول انقلاب همه آرزو داشتند كه اصلاحات به وجود بيايد...۵۴
از آنچه در اين قسمت با استعانت از آيات قرآن كريم آورده شد استفاده مى شود كه قرآن كريم روش هاى اصلاحى را متنوع و گسترده مى داند و كار اصلاحى را با استفاده از ابزارهاى دوگانه فرهنگى و قهرآميز به تناسب حوزه فساد, ميزان فساد و طبقه مفسدان و آثار و نتايج فساد و با نظر گرفتن زمينه هاى فساد, توصيه و تجويز مى كند و در اين راستا انقلاب در جاى خود بهترين شيوه اصلاح جامعه محسوب مى شود; آن جا كه روش هاى اصلاح فرهنگى موثر واقع نشود و همه راه ها برروى روش هاى مسالمت جويانه اصلاحى بسته و مسدود باشد.
پى نوشت ها
عضو هيإت علمى دانشگاه بوعلى سينا و دانشجوى دكترى علوم سياسى دانشگاه امام صادق(ع)
۱. نسإ (۴) آيه ۳۵.
۲. همان, آيه ۱۲۸.
۳. انفال (۸) آيه ۱.
۴. نهج البلاغه, ترجمه و شرح فيض الاسلام, (تهران: بى ناشر, ۱۳۹۲) نامه ۴۷, ص ۹۷۷.
۵. حجرات (۴۹) آيه۱۰.
۶. همان آيه۹.
۷. بقره (۲) آيه۲۲۴.
۸. همان ۱۸۲.
۹. راغب اصفهانى, مفردات, ماده صلح.
۱۰.محمدبن حسن طوسى,تفسيرتبيان,ج۱,ص۷۵.
۱۱.محمدحسين طباطبايى,الميزان,ج۱۰,ص۱۱۲.
۱۲. مرتضى مطهرى, نهضت هاى اسلامى در صد ساله اخير, ص ۶.
۱۳. ص (۳۸) آيه ۲۸.
۱۴. بقره (۲) آيه۲۲۰.
۱۵. شعرإ (۲۶) آيه۱۵۲.
۱۶. بقره (۲) آيه۱۶۰.
۱۷. نسإ (۴) آيه ۱۴۶.
۱۸. همان آيه ۱۶.
۱۹. احقاف (۴۶) آيه ۱۵.
۲۰. اعراف (۷) آيه ۱۴۲.
۲۱. نسإ (۴) آيه۱۲۹.
۲۲. نمل (۲۷) آيه۴۸.
۲۳. احزاب (۳۳) آيه۷۱.
۲۴. محمد(۴۷) آيه۴ و ۵.
۲۵. انبيإ (۲۱) آيه۹۰.
۲۶. هود (۱۱) آيه۸۸.
۲۷. اعراف (۷) آيه ۵۶ و ۸۵.
۲۸. همان آيه۱۷۰.
۲۹. قصص (۲۸) آيه۱۹.
۳۰. بقره (۲) آيه ۲۲۰.
۳۱. نحل (۱۶) آيه۱۲۵.
۳۲. فاطر (۳۵) آيه۲۴.
۳۳. بقره (۲) آيه۲۱۳.
۳۴. كهف (۱۸) آيه۵۶.
۳۵. انعام (۶) آيه۹۲.
۳۶. طه (۲۰) آيه۴۳ ـ ۴۴.
۳۷. آل عمران (۳) آيه۱۵۹.
۳۸. توبه (۹) آيه۱۲.
۳۹. طه (۲۰) آيه۲۴.
۴۰. اسرإ (۱۷) آيه۱۰۳.
۴۱. يونس (۱۰) آيه۹۲.
۴۲. توبه (۹) آيه;۷۳ تحريم (۶۶) آيه۹۱.
۴۳. مائده (۵) آيه۳۳.
۴۴. نور (۲۴) آيه۲.
۴۵. نسإ (۴) آيه۷۵.
۴۶. حج (۲۲) آيه۳۹.
۴۷. توبه (۹) آيه۱۴.
۴۸. خوارزمى, مقتل, تهران: اسلاميه, ص ۱۶۱.
۴۹. هود (۱۱) آيه۸۸.
۵۰. همان, ۱۱۷.
۵۱. به نقل از: على اصغر حلبى, تاريخ نهضت هاى دينى سياسى معاصر, (تهران: بهبهانى) ص ۱ ـ ۲.
۵۲. همان.
۵۳. نهج البلاغه, ترجمه و شرح فيض الاسلام خطبه ۱۳۱, ص ۴۰۶ ـ ۴۰۷.
۵۴. تاسوعاى حسينى, ۱۴۲۱, ۲۶ فروردين ۱۳۷۹.
منابع: علوم سياسي ، شماره ۱۵
پيوند مرتبط: تاريخ بارگذاري: ۱۳۹۱/۰۴/۱۲



جعبه ابزار