آیه 2 سوره انعام
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن طِينٍ ثُمَّ قَضَى أَجَلًا وَأَجَلٌ مُّسمًّى عِندَهُ ثُمَّ أَنتُمْ تَمْتَرُونَ اوست که شما را از گِلی مخصوص آفرید، سپس برای عمر شما مدتی مقرّر کرد، و اجل حتمی و ثابت نزد اوست، [
شگفتا! که ] باز شما [
با این همه دلایل آشکار در یکتایی و ربوبیّت و خالقیّت او ] شک می کنید.
«هُوَ» - - - اسم ؛ ضمير منفصل مرفوع ؛ مبنىّ ؛ على الفتح
«الَّذِي» - - - اسم ؛ اسم موصول للمفرد ؛ مبنىّ ؛ على السّكون
«خَلَقَـ » رییشه (خ ل ق)، فعل ؛ ثلاثىّ مجرّد ؛ ماضى ؛ غائب ؛ متعدى ؛ مبنىّ ؛ على الفتح
«كُمْ» - اسم ؛ ضمير متّصل منصوب ؛ مبنىّ ؛ على السّكون
«مِنْ» - - - حرف ؛ حرف جرّ ؛ متعلّق بفعل قبله ؛ مبنىّ ؛ على السّكون
«طِيْنٍ» ریشه (ط ى ن) ، اسم ؛ ثلاثىّ مجرّد ؛ جامد ؛ معرب
«ثُمَّ» - - - حرف ؛ حرف عطف ؛ مبنىّ ؛ على الفتح
«قَضَى» ریشه (ق ض ى)، فعل ؛ ثلاثىّ مجرّد ؛ ماضى ؛ غائب ؛ متعدى ؛ مبنىّ ؛ على الفتح
«أَجَلًا» ریشه ( أ ج ل)، اسم ؛ ثلاثىّ مجرّد ؛ جامد ؛ معرب
«وَ »- حرف ؛ حرف عطف ؛ مبنىّ ؛ على الفتح
«أَجَلٌ » ریشه ( أ ج ل)، اسم ؛ ثلاثىّ مجرّد ؛ جامد ؛ معرب
«مُسَمًّى» ریشه ( س م و) اسم ؛ ثلاثىّ مزيد ؛ تفعيل ؛ مشتق ؛ اسم مفعول ؛ معرب
«عِنْدَ» ریشه (ع ن د ) اسم ؛ ثلاثىّ مجرّد ؛ ظرف ؛ معرب
«هُ»- اسم ؛ ضمير متّصل مجرور ؛ مبنىّ ؛ على الضّم
«ثُمَّ» - - - حرف ؛ حرف عطف ؛ مبنىّ ؛ على الفتح
«أَنْتُمْ» - - - اسم ؛ ضمير منفصل مرفوع ؛ مبنىّ ؛ على السّكون
«تَمْتَرُونَ» م ر ى فعل ؛ ثلاثىّ مزيد ؛ افتعال ؛ مضارع ؛ مخاطب ؛ لازم ؛ معرب
طين: گل، راغب گفته: آن خاك آميخته با آب است، گاهى بآن طين گويند هر چند خشك شده و آبش رفته باشد.
«أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ»
اين كلمه جمعا ۱۲ بار در قرآن مجيد آمده است، ۸ بار نكره درباره خلقت انسان مثل «هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ طِينٍ»
و يكبار نكره در خصوص عذاب قوم لوط مثل «لِنُرْسِلَ عَلَيْهِمْ حِجارَةً مِنْ طِينٍ»
و سه دفعه
معرفه، دو تا درباره پرنده ساختن حضرت عيسى عليه السّلام و يكى در داستان فرعون «فَأَوْقِدْ لِي يا هامانُ عَلَى الطِّينِ»
ناگفته نماند: چون در خلقت انسان اولى «مِنْ صَلْصالٍ كَالْفَخَّارِ» «مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ» آمده اگر انسان از گل خشكيده آفريده شده باشد مراد از طين در آيات خلقت كلوخ است و اگر از گليكه روى آن خشكيده بود آفريده شده مقصود گل معمولى است
قضاء: قضاء در اصل بمعنى فيصله دادن بامر است قولى باشد يا فعلى از خدا باشد يا از بشر
طبرسى ذيل آيه ۱۱۷ بقره فرموده: قضا و حكم نظير هماند و اصل آن بمعنى فيصله دادن و محكم كردن شىء است:
قاموس آنرا حكم، صنع، حتم و بيان معنى كرده است.
اين لفظ در قرآن مجيد در چندين معنا بكار رفته كه هر يك نوعى فيصله دادن و تمام كردن است:
۱- اراده. مثل وَ إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ
در آيه ديگر بجاى «قضى» اراده آمده است إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ
۲- حكم و الزام. مثل وَ قَضى رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ
پروردگار تو حكم كرده كه جز او را نپرستيد.
۳- اعلام و خبر دادن. مثل وَ قَضَيْنا إِلى بَنِي إِسْرائِيلَ فِي
الْكِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ ...
به بنى اسرائيل در
كتاب اعلام كرديم كه حتما حتما دو بار در زمين افساد خواهيد كرد. وَ قَضَيْنا إِلَيْهِ ذلِكَ الْأَمْرَ ...
بلوط عليه السّلام آنكار را اعلام كرديم.
۴- تمام كردن. مثل فَلَمَّا قَضى مُوسَى الْأَجَلَ وَ سارَ بِأَهْلِهِ ...
چون موسى مدت را تمام كرد و با اهلش براه افتاد ...
فَإِذا قَضَيْتُمْ مَناسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اللَّهَ بقره: ۲۰۰. در آيه فَلَمَّا قَضى زَيْدٌ مِنْها وَطَراً ...
مراد تمام كردن حاجت بوسيله طلاق دادن است.طبرسى فرموده: كسيكه بخواستهاش برسد گويند: «قضى وطره»
ايضا آيه:إِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً
در ذيل همين آيه است.
۵- فعل. مثل فَاقْضِ ما أَنْتَ قاضٍ
بكن هر چه ميكنى.