• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

أوب

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



أوب و مآب از مفردات نهج البلاغه، به معنای بازگشت می‌باشد که حضرت علی (علیه‌السلام) در خصوص بدترین بازگشت‌ها و بیان موعظه‌ای و ... از این کلمه استفاده نمود است.



أوب به معنای بازگشت آمده است. چنان‌که گفته شده: «آب من سفره اوبا: رجع.» مآب نیز مصدر میمی می‌آید به معنی بازگشت؛ همچنین اسم زمان و اسم مکان نیز می‌آید. راغب در مفردات آورده است: اوب به معنی رجوع از روی اراده و اختیار است، ولی رجوع اعّم می‌باشد. همچنین «اوب» به معنی طریق و ناحیه نیز آید؛ لذا گفته می‌شود: «جاء و امن کلّ اوب؛ آمدند از هر طرف.»


در کلمات و خطبه‌های حضرت (علیه‌السلام)، از این کلمه در مواردی استفاده شده است که عبارتند از:

۲.۱ - بدترین بازگشت‌ها

آن حضرت (صلوات‌الله‌علیه) خطاب به خوارج می‌گوید: «فابوا شرّ ماب و ارجعوا علی اثر الاعقاب اما انّکم ستلقون بعدی ذلا شاملا و سیفا قاطعا؛ برگردید بدترین برگشت، برگردید به عقب‌ها (ضرری به من ندارید) آگاه باشید که بعد از من ذلّت عمومی و شمشیر بر آن شما را خواهد گرفت.» آری خوارج در آینده به دست بنی امیّه ذلیل شدند.

۲.۲ - موعظه

امام (علیه‌السلام) در مقام موعظه نیز فرموده است: «فجعل الله لهم الجنّة مابا و الجزاء ثوابا»
«مآب» در اینجا اسم مکان است و به معنای محل بازگشت، می‌باشد.

۲.۳ - توصیف اهل شام

آن حضرت (علیه‌السلام) در وصف اهل شام که به صفین برای یاری معاویه آمده بودند، فرموده است: «جفاة طغام و عبید اقزام جمعوا من کلّ اوب و تلقّطوا من کلّ شوب ممنّ ینبغی ان یفقّه و یؤدّب و یعلّم و یدرّب و یولّی علیه و یؤخذ علی یدیه لیسوا من المهاجرین و الانصار، و لا من الدین تبوّؤا الدار و الایمان؛ این توده ناآگاه بی‌رحم و سنگدلند و اراذلند، بی‌فضیلت و پستند، از هر طرف گرد آمده و از هر اختلاط و آمیختگی گرفته شده‌اند، کسانی هستند که باید آموزش و ادب و تعلیم و تمرین ببینند؛ و بر آن‌ها ولی و قیّم تعیین شود و دستشان را بگیرند. یعنی احمق و نادانند باید تربیت شوند، نه این‌که کاری به آن‌ها واگذار شود و به حساب گرفته شوند، آن‌ها نه از مهاجرین هستند و نه از انصار و نه از کسانی‌که در مدینه، دیار و ایمان را آماده کردند (انصار اوّلی). » خ ۲۳۸، ۳۵۷

۲.۳.۱ - بیان مفردات

۱ـ «جفاة» جمع جاف غلیظ القلب.
۲ـ «طغام» بفتح اوّل از اراذل مردم.
۳ـ «عبید» کنایه از بدخلقی و بی‌فضیلتی است.
۴ـ «اقزام» جمع قزم، اراذل ناس.
۵ـ «اوب» ناحیه و طرف.
۶ـ «شوب» یعنی آمیختگی. محمد عبده «شوب» را به معنای ناصحیح بودن نسب، آورده است.
این ماده (اوب) با مشتقات آن جمعاً یازده بار در «نهج البلاغه» آمده است.


۱. الزمخشری، ابوالقاسم محمود بن عمر، ربیع الأبرار و نصوص الأخبار، ج۱، ص۶۶، بی‌جا، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، بی‌تا.    
۲. راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القران، ص۹۷، دمشق بیروت، دار القلم - الدار الشامیة، ۱۴۱۲.    
۳. صبحی صالح، نهج البلاغه، ص۹۳، خطبه۵۸.    
۴. صبحی صالح، نهج البلاغه، ص۲۸۲، خطبه۱۹۰.    
۵. صبحی صالح، نهج البلاغه، ص۳۵۷، خطبه۲۳۸.    



قرشی بنابی، علی‌اکبر، مفردات نهج البلاغه، برگرفته از مقاله «اهل البیت»، ص۹۶.    






جعبه ابزار