ابراهیم شلی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ابراهیمشلی ebrāhīm-šolī، از شخصیتهای اصلی نمایشهای روحوضی.
شُلی یکی از ۵ تیپ اصلی نمایشهای روحوضی (تخت حوضی) بود
که با ظاهری پریشان و آب دماغ آویزان،
مظهر بیعرضگی، ننری، بچهننهبودن، تنبلی و بیکارگی بود.
شلی لهجۀ خاصی داشت که آمیزهای از لهجههای مختلف بود و البته خوشمزگی درمیآورد.
این شخصیت را گاه به تمسخر اوسفرزی (استاد فرزی) یعنی آدم چابک و چالاک و زبر و زرنگ میخواندند.
در تهران شخصیت شلی با نام ابرامشلی، یا ابراهیمشلی شناخته میشد.
این شخصیت که نقش فرزند حاجی ارباب «سیاه» را بر عهده داشت، معمولاً با «سیاه» روی صحنه میآمد و از رقبای او به شمار میرفت، دائماً مورد تمسخر سیاه قرار میگرفت و هرکاری که میکرد، بازنده بود. تلاش او در جلب توجه حاجی (پدرش) نیز بیفایده مینمود؛
اما همۀ کارهای او مورد تعریف و تمجید مادرش قرار میگرفت.
این نقش متضمن شل راهرفتن، حرفزدن، نگاهکردن، دست تکاندادن، بیحال، وارفته و کرخبودن همراه با بیانی لق و کشدار و درعینحال شیرین و جذاب بوده است.
دشواریِ اجرای این نقش، سبب شد تا کمتر کسی به اجرای آن رغبت نشان دهد و رفتهرفته از شخصیتهای نمایشهای روحوضی حذف شد. بههمینترتیب از ۱۳۱۰ ش تاکنون بهجز کاظم شیرینسخن (کاظمشلی)، ابرامحمومی، رضا شهبازی، حبیبسلمونی و محمدلوده، کس دیگری جرئت اجرای این نقش را نداشته است.
شهری روایت کلی یکی از نمایشهای ابراهیمشلی را اینچنین عنوان میکند: مادر شلی به فکر زندادنش میافتد و برایش به خواستگاری میرود. وقتی پدر دختر از کسب و کار و هنر داماد سؤال میکند، مادر هزار هنر برایش میتراشد و در هر تعریفش صد جور قربانصدقهاش میرود. هنرهایش را بادبادکبازی و کبوتربازی میگوید و اینکه بادبادکش هوا نرفته پایین میافتد و کبوترش نپریده زمین میخورد.
از کمالاتش اینکه در غذاخوردن ۴ دوری را یکنشست خالی میکند و چپقکشیدنش، که سرچپق توتون را با یک نفس بالا میکشد؛ اَخ و تفش تا ده قدم پرت میشود و آروغش صدای توپ شِرَبْنِل میکند. آنگاه که حرف کاسبی شلی پیش میآید، مادر برخاسته چند بوسه بر سر و صورتش میزند و میگوید که کاسبیاش هم اینکه میتواند آبزرشک و آب آلو و سیب قندک و خیار دولاب داد بزند، آن هم جوری که همه باورشان میشود و هر طوافی در کوچه چیزی داد بزند، او هم ادایش را درمیآورد. داماد به این عرایض گوش داده و هر دم نیشش به بناگوش میرود و آب از چک و چولهاش سرازیر میشود و درضمن گوشدادن و لوسکردن خود و کج و کوله نمودن اندام و سر و گردن با هر حرف مادر، چیزی هم او اضافه میکند.
دستهایش را روی زانوهایش گذاشته، شستهایش را دور هم میچرخاند و پدر عروس که علت این کار را جویا میشود، مادر به جواب میگوید که این شغل و هنر تازهاش میباشد. چون سؤال میشود که جز اینها هنر دیگری هم از او برمیآید؟، میگوید: بله که بر میآید! از آن طرف هم میتواند شستهایش را بچرخاند.
نمایش با ضرب و رقص مطربها و آواز «ای یار مبارک بادا» به پایان میرسد.
شلی الگوی بسیاری از شلیها و بچههای لوس بود که در رادیو مورد تقلید قرارگرفت.
در زبان کوچه و بازار نیز، آدمهای لخت و سست و بیحال و بچهننه را «ابرامشلی» یا «اوسفرزی»، یا «اوسفرزی توی عروسی» میخوانند.
•
سجادی، پریسا، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، دانشنامه تهران بزرگ، برگرفته از مقاله «ابراهیم شلی»، ص۹.