ابنابیرندقه (خام)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ابنابىرندقه، ابوبكر محمد بن ولید بن محمد خلف بن سلیمان فهری طُرطُوشى (۴۵۱-۵۱۰ق/۱۰۵۹-۱۱۲۶م)، فقیه مالكى مذهب، محدث، ادیب اندلسى از مردم طُرطُوشه (آبادی مرزی مسلمان نشین در شمال اندلس).
شهرت وی در بیشتر مآخذ به صورت ابنابىرندقه آمده است، اما صورتهای دیگر: ابن ابى وندقه، (ابنبشكوال، ج ۲، ص۵۷۵) ابنرندقه، (ضبى، ص ۱۳۵) ابن ابى زندقه (طاش كوپری زاده، ج ۱، ص۳۴۳) نیز دیده مىشود كه بىگمان زاییده سهو یا تصحیف است، به ویژه آنكه طاش كوپری زاده در معنای واژه زندقه همان سخنى را نقل كرده است كه ابنخلكان (ابنخلكان، ج ۴، ص۲۶۵) برای واژه فرنگى رندقه (رد، تعال، بازگرد، بازآ) نوشته است.
ابنابىرندقه در طُرطوشه زاده شد و در همانجا به فراگیری فرائض و حساب پرداخت. وی اگرچه در دوران پرآشوب ملوك الطوایفى پرورش یافت، اما هنوز روزگار رونق و رفاه فرمانروایى بنى هود به سر نیامده بود. ابنابىرندقه در شهر سرقسطه (ساراگوسا۱) ملازم قاضى ابوالولید باجى شد و مسائل خلاف را از وی آموخت و اجازه روایت گرفت. آنگاه در شهر اشبیلیه (سویلیا۲) نزد ابن حزم قُرطبى ادبیات خواند. (ابنبشكوال، ج ۲، ص۵۷۵؛ ابنخلكان، ج۴، ص۲۶۲) وی در ۴۷۶ق/ ۱۰۸۳م حج گزارد و در بازگشت به بغداد فرود آمد (یافعى، ج ۳، ص۲۲۶) و نزد ابوبكر محمد بن احمد شاشى معروف به مستظهری و ابوسعد بن متولى و ابواحمد جرجانى، امامان شافعى مذهب، فقه آموخت و از محمد تمیمى حنبلى حدیث شنید. سپس در بصره سنن ابوداوود را از ابوعلى تستری شنید و چندی نیز در شام ماند و به تدریس پرداخت؛ در همین دوران بود كه آوازه دانش و پارسایى او پیچیدن گرفت. (سمعانى، ج۹، ص۶۹؛ یاقوت، ج ۴، ص۳۰) آنگاه رهسپار مصر شد و از آنجا به سودای مناظره با ابو حامد غزالى روی به بیت المقدس نهاد، (یافعى، ج ۳، ص۲۲۶- ۲۲۷؛ ذهبى، ج۱۹، ص۴۹۴؛ ضبى، ص ۱۳۵) زیرا از دید نقلگرای ابنابىرندقه پشبیبانى از دین به كمك مذاهب فلسفى و آرای منطقى و اندیشههای صوفیانه همچون جامه به گمیز شستن است. پس شگفت نیست اگر غزالى را از آن رو كه به فلسفه و تصوف مىگرایید در آستانه بىدینى دانسته، یا سوزاندن كتاب احیاء علومالدین را روا شمرده باشد. (ذهبى، ج۱۹، ص۴۹۵؛ ذهبى، ج۱۹، ص۴۹۶) بنابر این پیداست كه صوفى خواندن ابنابىرندقه (ابن تغری بردی، ج ۵، ص۲۳۱) تا چه مایه نابجاست.
ابنابىرندقه در ۴۸۱ق/۱۰۸۸م در آغاز دوره وزارت الافضل شاهنشاه بن بدر جمالى به مصر درآمد و همانگونه كه خود در سراج الملوك (سراج الملوك، ص ۶۲) گفته است، در آنجا همسری برگزید و صاحب فرزند شد و سپس در اسكندریه ماندگار شد تا - به گفته خود وی - در شهری كه كشتار و آزار فقیهان اهل سنت به دست دولت عُبیدی فاطمى، مدرسهها و مسجدها را از درس و بحث و نماز تهى كرده بود، به هدایت مردم بپردازد. (ابنفرحون، ص ۲۷۸) بدینسان طالبان علم از همه سو به وی روی آوردند.
در این دوره نام ابنابىرندقه، همچون یكى از امامان فقه مالكى، چنان پرآوازه شد كه یوسف بن تاشفین امیر مرابطون، گذشته از فقیهان مغرب و اندلس از وی و ابوحامد غزالى فتوا گرفت كه ملوك الطوایف را به بهانه خروج از دین از فرمانروایى بركنار سازد و سرزمینهای آنان را بگشاید. (ابنخلدون، العبر، ج ۶(۲)، ص۳۸۴) چنانكه ضبى (ضبى، ص ۱۳۶) نوشته است: ابى حدید، قاضى اسكندریه، ابنابىرندقه را به التماس به آنجا برد. با اینهمه ابنابىرندقه هیچگاه در برابر ستم قاضى و بستگانش در امور مالى و گرفتن عوارض و غرامتهای سنگین زبان از انتقاد فرو نبست. افزون بر این، فتواهایى همچون تحریم پنیر وارداتى از دیار مسیحیان به اسكندریه و تحریم غنا، زمینهای فراهم ساخت تا قاضى او را فردی آشوبگر بشناساند و نفرت الافضل را نسبت به وی برانگیزد. (ابنخلكان، ج ۴، ص۲۶۳) سرانجام الافضل او را از اسكندریه تبعید كرد و در فسطاط در مسجد شقیق الملك با ماهانهای اندك در بازداشت نگاهداشت، اما دوران سختى ابنابىرندقه با كشته شدن الافضل در روز پیش از عید فطر سال ۵۱۵ق/۱۱ دسامبر ۱۱۲۱م و جایگزنى ابوعبدالله محمد مأمون معروف به بطائحى به سرآمد. بطائحى وی راسخت گرامىداشت، چندانكه ابنابىرندقه كتاب سراجالملوك را به نام او نگاشت. (ابنفرحون، ص ۲۷۶-۲۷۷؛ عماد اصفهانى، ج ۲، ص۲۹۰) ابنابىرندقه تا پایان عمر در اسكندریه زیست و هم از این رو به طُرطُوشى اسكندری شهرت یافت. آرامگاه وی برای مردم اسكندریه مزاری متبرك بوده است (مَقری، ج۲، ص ۸۵؛ مَقری، ج۲، ص ۸۸؛ مخلوف، ص ۱۲۵) و بعدها مسجدی به نام مسجد طُرطُوشى بر آن بنا شد كه تا به امروز باقى است. (عنان، ص ۲۹۷) وی در ۲۶ جمادیالاول ۵۲۰ق/۱۹ ژوئن ۱۱۲۶م (و به قولى در شعبان) درگذشت.
تاریخهای دیگری نیز نوشتهاند: مانند پس از ۵۱۰ق/۱۱۱۶م، (حمیری، ص ۱۲۵) ۵۲۵ق/۱۱۳۱م، (ضبى، ص ۱۳۸) ۵۶۰ق/۱۱۶۵م. (عمادالدین كاتب، ج۲، ص۲۹۲)
ابنابىرندقه شهرت خود را پیش از هر چیز به كتاب سراج الملوك وامدار است كه در آن به بازگویى نظریههای اجتماعى و سیاسى خود و حتى مسائلى پیرامون آرایش چنگى پرداخته است. شاید بتوان او را در این زمینه پیشگام ابنخلدون دانست، اما بىدرنگ باید افزود كه میان شیوه نقلى و روایى وی و كار محققانه ابنخلدون تفاوتى چشمگیر و گوهرین هست. (ابنخلدون، مقدمه، ج ۱(۱)، ص۶۳؛ ابنخلدون، مقدمه، ج ۱(۱)، ص ۶۴؛ ابنخلدون، ج ۱(۲)، ص۲۷۸؛ ابنخلدون، ج ۱(۳)، ص۴۹۹-۵۰۰) به هر روی، وی گذشته از آنكه در فقه از جایگاهى برجسته برخوردار بود و در مسائل خلاف روشى خاص پیشه كرده بود، در ادب نیز دست داشت و از محدثان ثقه به شمار مىرفت. (ضبى، ص ۱۳۵) گروهى از حافظان و بزرگان سده ششم همچون ابوالقاسم احمد بن اسحاق داندانقانى، ابوبكر بن عربى معروف به معافری، ابوعلى صدفى، ابوطاهر بن عوف، مهدی بن تومرت، قاضى عیاض و دیگران نزد او به شاگردی پرداختند و از وی حدیث روایت كردند. (سمعانى، ج۹، ص۶۹؛ ضبى، ص ۱۳۸؛ ابنخلكان، ج۵، ص۴۶؛ ابنفرحون، ص۲۷۶) زكىالدین عبدالعظیم منذری شرح حال وی را گرد آورد. (ابنخلكان، ج۴، ص ۲۶۳) كه اكنون در دست نیست. ابنابىرندقه به گواهى معاصران و شاگردانش چنان به پارسایى شهره بود كه به رغم پرورش كما بیش۲۰۰ فقیه و مفتى، در زهد پرمایهتر مىنمود تا در دانشوری. (ذهبى، ج۱۹، ص ۴۹۲؛ ابنفرحون، ص۲۷۶) ابیاتى از او بر جای مانده است، نیز گواه دلبستگى وی به چنین اندیشههایى است.
بخش بزرگ نوشتههای ابنابىرندقه از میان رفته و تنها آثار زیر از وی بر جای مانده است:
۱. سراج الملوك و ابتهاج الصعلوك: این كتاب، مهمترین اثر اوست كه بارها در مصر به چاپ رسیده است (از جمله در بولاق و اسكندریه، ۱۲۸۹ق) و نسخههای خطى بسیاری از آن در دست است، از جمله در كتابخانه مرعشى نجفى، قم؛ ( فهرست، ج ۱، ص۳۹۹-۴۰۰)
۲. الحوادث و البدع: این اثر به كوشش محمد طالبى در ۱۹۵۹م در تونس به چاپ رسیده است؛ (منجد، ج۱، ص۸۷)
۳. تحریم الاستمناء؛ (زیدان، ج ۳، ص۱۱۹)
۴. رسالة فى بر الوالدین؛
۵. المجالس: نسخه خطى این كتاب در خزانه رباط مضبوط است. (علوش، ج۱(۲)، ص۴۶-۴۷) همچنین ذهبى و ضبى و ابنخلكان آثار بسیاری برای وی بر شمردهاند، همچون تحریمالغنا و الكتاب الكبیر فى مسائل الخلاف، الفتن و كتابى بزرگ در معارضه با احیاء علومالدین غزالى.
فهرست منابع:
(۱)محمد ابنابىرندقه، سراج الملوك، اسكندریه، ۱۲۸۹ق/۱۸۷۲م؛
(۲)خلف ابنبشكوال، الصله، قاهره، ۱۹۶۶م؛
(۳)ابنتغری بردی، النجوم؛
(۴)ابنخلدون، العبر؛
(۵)ابنخلدون، مقدمه، بیروت، ۱۹۵۶م؛
(۶)ابنخلكان، وفیات الاعیان، به كوشش احسان عباس، بیروت، ۱۳۹۸ق/۱۹۷۸م؛
(۷)ابراهیم ابنفرحون، الدیباج المذهّب، به كوشش عباس بن عبدالسلام، قاهره، ۱۳۵۱ق/۱۹۳۲م؛
(۸)محمد ذهبى، سیراعلام النبلاء، به كوشش شعیب ارنؤوط و محمد نعیم العرقسوسى، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م؛
(۹)جرجى زیدان، تاریخ آداب اللغة العربیه، به كوشش شوقى ضیف، قاهره، ۱۹۵۷م؛
(۱۰)عبدالكریم سمعانى، الانساب، به كوشش سید شرفالدین احمد، حیدرآباد دكن، ۱۳۹۸ق/۱۹۷۸م؛
(۱۱)احمد ضبى، بغیة الملتمس، قاهره، ۱۹۶۷م؛
(۱۲)احمد طاش كوپری زاده، مفتاح السعاده، حیدرآباد دكن، ۱۳۲۸-۱۳۲۹ق؛
(۱۳)ی. س وعبدالله الرجراجى علوش، المخطوطات العربیة المحفوظة فى الخزانة العامة برباط، ۱۹۵۴م؛
(۱۴)محمد عمادالدین كاتب، خریدة القصر، به كوشش آذرتاش آذرنوش، تونس، ۱۹۷۱م؛
(۱۵)محمد عبدالله عنان، تراجم اسلامیة و شرقیة واندلسیه، قاهره، ۱۳۹۰ق/۱۹۷۰م؛
(۱۶)محمد مخلوف، شجرة النور الزكیه، بیروت، ۱۳۴۹ق/۱۹۳۰م؛
(۱۷)مرعشى، خطى؛
(۱۸)احمد مَقری، نفح الطیب، به كوشش احسان عباس، بیروت، ۱۹۶۸م؛
(۱۹)صلاحالدین منجد، معجم المخطوطات المطبوعه، بیروت، ۱۹۷۸م؛
(۲۰)عبدالله یافعى، مرإة الجنان، حیدرآباد دكن، ۱۳۳۴- ۱۳۳۹ق؛
(۲۱)یاقوت، بلدان.