اسود عنسی (پژوهه)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اسود بن کعب بن عوف مق ۱ق/۳۲م، از بزرگان
یمن و یکی از مدعیان نبوت بود که اواخر دوره رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پس از حجة الوداع،
به دروغ
مدعی چنین مقامی شد.
از زندگی او آگاهی اندکی در دست است و آنچه میدانیم نیز، مربوط به اواخر ایام
پیامبر اکرم (ص) و دعوی پیامبری اسود و جنگهای ردّه است که با افسانهها درآمیخته است.
اسود از
بنی عنس یکی از تیرههای قبیله بزرگ
مذحج بود
و در خُبّان نزدیک
نجران زاده شد.
او کاهنی از قبیله عَنس
بود که در یمن چنین ادعای کذبی را مطرح ساخت.
به نظر میرسد اسود عنسی از اولین مدعیان نبوت باشد.
علاوه بر او مُسیلمه در سرزمین یمامه،
سَجّاح در میان قبیله بنی تمیم
و طُلیحه در میان قبیله بنی اسد
مدعی پیامبری شدند.
نام اسود عنسی در منابع عَیهله
یا عَبْهلة
بن کعب بن عوف عنسی مذحجی ذکر شده است.«اَسْود» مشهورترین لقب اوست که عمدتا با همین لقب هم خوانده میشود.در واقع سیاهی چهره او سبب شده که وی را به این لقب بخوانند.
«ذوالحِمار» یکی دیگر از القاب اوست.بلاذری مینویسد: «اسود، الاغ تعلیم دیدهای داشت که وقتی به او میگفت پروردگارت را سجده کن! الاغ سجده میکرد و وقتی میگفت بنشین! مینشست.از این رو او را «ذوالحِمار» میگفتند.»
برخی گفتهاند لقب او «ذوالخمار» بود؛
زیرا او همیشه دستاری بر سر داشت و با دامن عمامه خود دهان خود را میپوشانید.
اسود خود را «رحمان الیمن» نامیده بود.
خاندان اسود گویا از «
عباهله » بودهاند و اسود را نیز بدین مناسبت «عبهله» خوانده، یا لقب داده بودند
اما عباهله عنوان پادشاهان محلی یمن است که حکمرانی در خاندانشان ارثی بود و در کنار فرمانروایان ایرانی که از زمان
خسرو انوشیروان بر این دیار چیره شده بودند،
حکومت میکردند و گویا نسبشان به ملوک حمیر میرسیده است
از نظر
استقلال در امور داخلی نیز شاید بتوان ایشان را با مرزبانان صاحب تخت ملوک السریر عصر ساسانی
شبیه دانست.
بههرحال، در ۰ق و بهروایتیدر ق،
پیامبراسلام (ص)نمایندگانی به سوی
قبایل عرب و
بلاد عربی فرستادند و مردم را به
اسلام دعوت کردند، از جمله
وائل بن حجر را که خود از «اقیال» بزرگان
عرب بود، با نامهای نزد «اقیال و عباهله» فرستادند
همچنین گفتهاند که پیامبر (ص)
جریر بن عبدالله بجلی را نزد اسود فرستادند، اما او اسلام را نپذیرفت
اگر این روایت درست باشد، میبایست اسود از سران و حکمرانان قوم، و یا چنانکه لقبش نشان میدهد، از عباهله
یمن بوده باشد.فراهم آمدن قبایل بزرگ یمن بر گرد او و طغیان وی و نبردش با سپاه
مدینه نیز مؤید این معنی است.
همان گونه که بیان شد اسود عنسی در صنعا ادعای پیامبری کرد.
آغاز کار او از محلی به نام «غار خبّان» بوده است.
یاقوت حموی مینویسد: «خَبّان بر وزن فعلان نام دهی در یمن است که در درهای به همین نام میباشد. این محل در نزدیکی نجران است. این ده متعلق به اسود کذاب بود.»
شورش اسود از
غار خبان در نزدیکی نجران و در زمان حیات پیامبر (ص) آغاز شد
و از آنجا که این شورش یک ماه بیشتر به درازا نکشید
و نیز از آن رو که گفتهاند: او چند روز پیش از وفات پیامبر (ص) درگذشت
میتوان
ذیقعده ۰/فوریه ۳۲ را آغاز طغیان او دانست.
اما روایات دیگری هم در دست است حاکی از آنکه شورش و نیز
مرگ او پس از وفات پیامبر (ص) و در زمان
خلافت ابوبکر اتفاق افتاده است
اسود عنسی پس از این که در «غار خبّان» مدعی نبوت شد، قبیله مذحج از او حمایت کردند. منابع این امر را اولین خروج قبیلهای از اسلام در زمان رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میدانند.
او موفق شد، بر نجران دست یابد
و آن جا را غارت کند.
عمرو بن مَخزوم (نماینده رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در این منطقه) مجبور به خروج شد.
در برخی از منابع خالد بن سعید نماینده پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در شهر صنعا دانسته شده که اسود او را از این شهر اخراج نمود.
اسود پس از جمعآوری نیرو در نجران، به سوی صنعا رفت و پس از ۲۵ روز که از ظهورش میگذشت، بر این شهر دست یافت.
او به نقلی مهاجربن ابی امیه را از این شهر بیرون راند.
او به نمایندگان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نوشت: «امسکوا علینا ما اخذتم من ارضنا»
سرزمینهایی که از ما گرفتهاید به ما باز گردانید.
او در صنعا ایرانیان را سخت مورد شکنجه و آزار قراد داد و با «مَرزبانه» همسر باذان (باذان در این زمان از دنیا رفته بود.او عامل رسول خدا در یمن بود.)
ازدواج کرد.
و یا با «آزاد» همسر «شَهر بن باذان» ازدواج کرد.
وقتی خبر اقدامات اسود به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رسید، قیس بن هُبیره بن مشکوح را به همراهی فَروة بن مسیک به جنگ او فرستاد.
به نظر میرسد پیامبراکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به این دو نفر دستور داد به صورت مخفیانه به یمن اعزام شوند و مقدمات نابودی اسود را فراهم سازند.(پیامبر نیروی جنگی به این منطقه اعزام نکرد.) نکتهای که باید در این جا به آن اشاره شود این است که قبل از ورود ماموران اعزامی پیامبر به یمن اولین کسی که با اسود درگیر شد و البته در این راه جان خویش را از دست داد، «شهربن باذان» بوده است.شهر بن باذان یا شهر بن باذام پس از پدرش یکی از عاملان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در یمن بود.
ابوعلی مسکویه مینویسد: «اسود، شهر بن باذان را شکست داد و پارسیان یمن را از اطراف او پراکنده ساخت و سپس او را به قتل رساند و بر صنعا چیره شد.کارگزاران پیامبر گریختند و کار اسود بالا گرفت.»
پیامبراکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) علاوه بر اعزام دو نفر به این منطقه برای پایان دادن به غائله اسود عَنْسی نامهای نیز برای پارسیان یمن نوشت.در این نامه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به فیروز و گُشْنسب و سایر پارسیان یمن نوشت که بر دین خود (اسلام) باقی بمانید و در برابر اسود بپاخیزید تا او را چه به ناگهانی و چه با جنگ رویاروی از پای در آورید.
جشیش بن دیلمی میگوید: «نامه پیامبر آمد که به ما دستور میداد برای دفاع از دین خویش قیام کنیم و برای جنگ با اسود آماده شویم و بکوشیم که وی را به غافلگیری یا به جنگ بکشیم.»
همکاری عدهای از صحابه رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با ایرانیان یمن موجبات قتل اسود را فراهم ساخت.«قیس بن هُبیره پس از ورود به صنعا با ایرانیان هم دست شد و با کمک فیروز دیلمی (از بزرگان ابناء) و دادویه یا داذویه
(جانشین باذان)
مخفیانه با همسر باذان (بیشتر منابع نام همسر اسود را در این زمان آزاد ذکر کردهاند.آزاد همسر شهربن باذان بود که اسود پس از قتل شوهرش با او ازدواج کرد.)
تماس برقرار کرد و برای کشتن اسود از او کمک خواست آنها همگی برای کشتن او همدست شدند.
» همسر اسود که کینه او را سخت در دل داشت، (اسود شوهر او و بسیاری از ابناء را به قتل رسانده بود.) قاتلان را به درون خانه راهنمایی کرد، آنها وارد خوابگاه اسود شدند و او را به قتل رساندند.
بشتر منابع فیروز را قاتل اسود معرفی کردهاند.
از عبدالله بن عمر نقل شده است که همان شبی که اسود عنسی کشته شده بود، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از طریق وحی از این امر آگاه شد و به ما بشارت داد و فرمود: «دیشب اسود عنسی کشته شد.مردی مبارک از خاندان مبارک او را کشت.گفتیم: او که بود؟ فرمود: پیروز، موفق باد فیروز» (بلاذری مینویسد: «پیامبر در حالت بیماری گفت: خداوند اسود عنسی را کشت وی را مرد صالح فیروز بن دیلمی مقتول ساخت.)
بنا به نقلی فیروز بن دیلمی اسود را کشت.قیس کار را به پایان رساند و سر او را برید.(ابن سعد مینویسد: «قیس بن مکشوح سالار قبیله مراد بوده است او به حضور پیامبر رسید و اسلام آورد.او اسود عنسی مدعی پیامبری را در یمن کشت.)
قاتلان سپس سر او را از بدن جدا کردند و روز بعد با صدای بلند اعلام کردند: «اشهد ان لااله الاالله و ان محمدا رسول الله و ان عبهله کذاب»
بلاذری مینویسد: «قیس صبح روز بعد سر اسود را بالای دیوار شهر قرار داد و فریاد زد: «اشهد ان لاالهالاالله و..و ان الاسود کذاب عدو الله» یاران اسود جمع شدند. قیس سر اسود را نزد آنان انداخت. طرفداران اسود پراکنده شدند عده کمی هم مقاومت کردند، و به قتل رسیدند.
و بدین طریق صنعا از دست اسود رهایی یافت. خداوند اسلام را نیرو بخشید.
قتل اسود ۵ روز پیش از وفات پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بود.(در عبارت طبری آمده است «اسود چند روز قبل از رحلت پیامبر به قتل رسید.» )
خبر پیروزی بر اسود و قتل او ده روز پس از خلافت ابوبکر به مدینه رسید.
پس از مرگ اسود، قیس بن هبیره در جنگ بر سر قدرت و برای خشنودی یاران اسود، دادویه را کشت
ابناء و ایرانیان را از یمن بیرون راند و از اطاعت ابوبکر نیز سرپیچید. ابوبکر کسانی را به سرکوب او فرستاد و سرانجام وی دستگیر گردید و به مدینه فرستاده شد.
برخی از معاصران، شورش اسود را قیامی بر ضد حضور ایرانیان در یمن دانستهاند.
اما باید گفت: از آنجا که او ایرانیان را در زمره اطرافیان و یاران خود جای داد و نیز با زنی ایرانی
ازدواج کرد، بعید مینماید که صرفاً به ضدیت با ایرانیان دست به قیام زده باشد.
شاید بتوان شورش اسود را همانند ارتداد
بحرین که در آن
منذر بن نعمان به وسوسه برپایی مجدد پادشاهی لخمیان بر ابوبکر شوریده بود
کوششی برای تجدید سلطنت قدرتمند یمن و حمیریان دانست
که خاطره آن هنوز در ذهن مردمان برجای بود، به ویژه آنکه مذحجیان و اهل نجران به اسود وعده کردند که پادشاهی نجران از آن او باشد
کاملاً روشن نیست که اسود از چه زمانی با ایرانیان بدرفتاری آغاز کرد.
آنچه از روایات میتوان دریافت، این است که آنان به آسودگی در دستگاه او آمد و شد داشتهاند و در برخی مآخذ ترتیب وقایع به گونهای است که نشان میدهد بدگمانی و سخت گرفتن اسود بر ایرانیان پس از دیدار فیروز و دادویه با نماینده پیامبر(ص) و
مسلمان شدن آنان
بوده است.
پیش از آن نیز اسود با مثله کردن نعمان یهودی که مسلمان شده بود
و آنچه بعدها درباره گواهی دادن او بر نبوت پیامبر(ص) در مآخذ آمده، بیشتر متأثر از مناقشات کلامی بعدی است
اسود را از سخن سرایان
عرب دانستهاند
که با کاهنی و نیرنگ بازی مردم را به سوی خود میخوانده است
او در برخی مآخذ آمده است که دو
شیطان به نامهای «سحیق» و «شقیق» آنچه او میگفته، بدو القاء میکردهاند
ابوالفرج اصفهانی روایتی از دیدار اعشی با اسود آورده که وی را مدح گفته، و پاداش یافته است.
(۱) ابن اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ.
(۲) احمد بن اعثم کوفی، الفتوح، حیدرآباد دکن، ۹۶۸م.
(۳) محمد بن حبیب، «اسماء المغتالین من الاشراف»، نوادر المخطوطات، به کوشش عبدالسلام هارون، قاهره، ۳۷۳ق/۹۵۴م.
(۴) احمد بن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، قاهره، ۳۲۸ق.
(۵) علی ابن حزم، الفصل، به کوشش محمد ابراهیم نصر و عبدالرحمان عمیره، عکاظ، ۴۰۲ق/۹۸۲م.
(۶) محمد ابن سعد، الطبقات الکبری، بیروت، دارصادر.
(۷) علی ابن سیده، المخصص، قاهره، ۳۱۷ق.
(۸) یوسف ابن عبدالبر، الاستیعاب، به کوشش علی محمد بجاوی، قاهره، مطبعة نهضه.
(۹) عبدالله ابن قتیبه، المعارف، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره، ۹۶۰م.
(۱۰) ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة.
(۱۱) علی ابن ماکولا، الاکمال، به کوشش عبدالرحمان بن یحیی معلمی، حیدرآباد دکن، ۳۹۲ق/۹۷۲م.
(۱۲) ابن منظور، لسان العرب.
(۱۳) عمر ابن وردی، تتمة المختصر فی اخبار البشر، به کوشش احمد رفعت بدراوی، بیروت، ۳۸۹ق/۹۷۰م.
(۱۴) عبدالملک ابن هشام، السیرة النبویة، به کوشش ابراهیم ابیاری و دیگران، قاهره، ۳۵۵ق/۹۳۶م.
(۱۵) ابوالفدا، المختصر فی اخبار البشر، بیروت، ۳۷۵ق/۹۵۶م.
(۱۶) ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، بیروت، ۳۹۰ق/۹۷۰م.
(۱۷) بسوی، یعقوب، المعرفة و التاریخ، به کوشش اکرم ضیاء عمری، بغداد، ۳۹۶ق/ ۹۷۶م.
(۱۸) احمد بلاذری، فتوح البلدان، به کوشش صلاحالدین منجد، قاهره، ۹۵۶م.
(۱۹) احمد بیهقی، دلائل النبوة، به کوشش عبدالمعطی قلعجی، بیروت، ۴۰۵ق/ ۹۸۵م.
(۲۰) عمرو جاحظ، البیان و التبیین، به کوشش حسن سندوبی، قاهره، ۳۵۱ق/ ۹۳۲م.
(۲۱) عمرو جاحظ، الحیوان، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، ۳۸۸ق/ ۹۶۹م.
(۲۲) محمد یحیی حداد، تاریخ الیمن السیاسی، بیروت، ۴۰۷ق/ ۹۸۶م.
(۲۳) علی دارقطنی، المؤتلف و المختلف، به کوشش موفق بن عبدالله، بیروت، ۴۰۶ق/ ۹۸۶م.
(۲۴) عبدالرحمان سهیلی، الروض الانف، به کوشش عبدالرحمان وکیل، قاهره، ۹۶۷م.
(۲۵) طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری.
(۲۶) جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، بیروت، ۹۶۹م.
(۲۷) کریستن سن، آرتور، ایران در زمان ساسانیان، ترجمة رشید یاسمی، تهران، ۳۶۷ش.
(۲۸) کلاعی بلنسی، سلیمان، تاریخ الردة، به کوشش خورشید احمد فاروق، قاهره، دارالکتاب الاسلامی.
(۲۹) مجمل التواریخ و القصص، به کوشش محمدتقی بهار، تهران، ۳۱۸ش.
(۳۰) علی مسعودی، التنبیه و الاشراف، لیدن، ۸۹۳م.
(۳۱) مطهر مقدسی، البدء و التاریخ، به کوشش کلمان هوار، پاریس، ۹۱۶م.
(۳۲) احمد نویری، نهایة الارب، ترجمة محمود مهدوی دامغانی، تهران، ۳۶۴ش.
(۳۳) حسن همدانی، الاکلیل، به کوشش انستاس ماری کرملی، بغداد، ۹۳۱م.
(۳۴) احمد یعقوبی، تاریخ، بیروت، دارصادر.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «اسود عنسی»، تاریخ بازیابی۱۳۹۵/۰۶/۰۲. دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «اسود عنسی»، ج۸،ص۳۵۰۵.