اصول موضوعه(خام)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اصول موضوعه جلد: ۹شماره مقاله:۳۶۴۰
اُصول موضوعه، اصطلاحى در منطق، به معنى قضایایى كه در علمى خاص، درستى آنها بدون استدلال مسلّم گرفته مى شود و مبنای استنتاج قضایای دیگر قرار مى گیرد. هر علمى مشتمل بر شماری از قضایاست كه اثبات آنها در آن علم امكان پذیر نیست، اما مجموعه قضایایى كه درآن علم اثبات مى گردد، در آغاز متكى به آن قضایای اثبات نشده است. چنین قضایایى در آن علم خاص، اصول موضوعه به شمار مى روند.
جایگاه معانى و قضایای بنیادی علوم و سهم آنها درشكل گیری علوم گوناگون نخستین بار به طور دقیق مورد توجه ارسطو قرار گرفت. اصول موضوعه به بیان ارسطو نوعى از مبادی شناخت علمى به شمار مى آید، و مفهوم مبدأ یا اصل همچنانكه در تبیین پدیده های طبیعى و علل وجودی اشیاء به كار مى رود، در قلمرو شناخت نیز بر عناصر اولیه و بنیادی علوم دلالت مى كند (ابن رشد محمد، «تلخیص البرهان»، شرح البرهان، ج۱، ص۱۰۱).
ارسطو فصل هایى از كتاب «تحلیل های پسین ۱» را كه درباره برهان است، به بحث از مبادی علوم اختصاص داده، و در آنجا تأكید كرده كه در شناخت برهانى، نتایج آنگاه معتبر و یقین آور است كه استدلال ها سرانجام به اموری منتهى شوند كه خود اثبات پذیر نیستند. سخن وی مبتنى بر اصل امتناع تسلسل است : «اگر امكان داشته باشد كه شناخت چیزی، سراسر از راه برهان حاصل آید و بر اصل موضوعى مبتنى نباشد، سلسله محمولاتى (یا قضایایى) كه واسطه برهان قرار مى گیرند، باید به چیزی محدود شود. اگر حدی در میان نباشد و هر قضیه ای كه «در سیر استدلال ها» به آن استناد مى شود، خود مستند به قضیه دیگری باشد، همه آن محمولات قابل اثبات برهانى خواهند بود. بنابراین، از آنجا كه گذار از مجموعه ای با شمار بى نهایت ممكن نیست، نتیجه این مى شود كه نتوانیم آن محمولات برهان پذیر را از راه برهان بشناسیم. بدین گونه، اگر چنین است كه برای دریافت امور راهى بهتر از شناخت علمى نیست، امكان ندارد كه چنین شناختى مطلقاً از راه برهان باشد، بلكه ناگزیر متكى به اصل موضوع خواهد بود».
ارسطو مبادی علوم را به ۳ دسته تقسیم مى كند و معتقد است كه هر كس به آموختن دانشى مى پردازد، باید تا جایى كه به آن دانش ارتباط مى یابد، شناخت هایى در آن ۳ دسته حاصل كند. این مبادی عبارتند از: حدود (یا تعاریف)، اصول متعارفه و اصول موضوعه.
۱. حد بیانگر ماهیت چیزهاست و معانى الفاظى را بیان مى كند كه در گزاره های دانشى خاص، موضوع و محمول واقع مى شوند. بنابراین، هرچند وجود یا عدم آن معانى در جای دیگری از آن علم مورد بحث قرار گیرد، تعریف آنها با آنكه در قالب گزاره بیان مى شود، حكمى نیست كه خود نیازمند اثبات باشد، بلكه از مبادی «تصوری» علم به شمار مى رود. مثلاً كسى كه به علم هندسه مى پردازد، ناگزیر است كه از مفهومى چون «خط راست» فارغ از اثبات یا نفى وجود آن، تصوری درست حاصل كند (فارابى، ج۱، ص۸۹).
۲. اصول متعارفه قضایایى هستند كه درستى آنها به خودی خود یقینى و ثابت است و عقل سلیم آنها را بدون واسطه تصدیق مى كند. اینگونه قضایا قواعد حاكم بر هرگونه شناخت علمى را تشكیل مى دهند، بدین معنا كه روابط معلومات جدید، از هر موضوعى كه باشند، ضرورتاً تابع این اصول عام است كه عقل به نحو ذاتى به آنها گواهى مى دهد. بنیادی ترین اصل متعارف، اصل امتناع تناقض است كه بدون پذیرش ضمنى آن هیچ شناختى امكان پذیر نیست. ارسطو در توضیح اصول متعارفه تنها به اولیات یا بدیهیات اولیه پرداخته است، اما منطق دانان اسلامى انواع دیگری از قضایا مانند محسوسات و مجربات و متواترات را نیز در شمار این اصول آورده اند (نصیرالدین طوسى محمد، اساس الاقتباس، ج۱، ص۳۹).
۳. اصل موضوع قضیه ای است كلى و غیر بدیهى كه ذاتاً بى نیاز از اثبات نیست، اما در دانشى خاص بدون استدلال پذیرفته مى شود و استنتاج احكام دیگر بر پایه آن صورت مى گیرد. چنین قضیه ای در علمى كه آن را اصل مى گیرد، قابل اثبات نیست، زیرااثبات آن مبتنى بر مقدماتى بیرون از حوزه آن علم است، و اگر فرض شود كه چنین مقدماتى در آن علم وجود دارد، همانها را باید اصل تلقى كرد. بدین گونه هر نظام علمى یا مجموعه استنتاجى دارای قضایایى ویژه خود است كه در آن نظام از درستى آنها نمى توان بحث كرد، یعنى نمى توان آنها را به قضایای دیگری از همان مجموعه حوالت داد. بنابراین، كسى كه به آن نظام علمى مى پردازد، ناگزیر است كه آن قضایای بنیادی را بى مناقشه به عنوان اصل موضوع بپذیرد (ابن سینا، منطق، برهان، ج۱، ص۱۸۴).
نمونه ای از اصول موضوعه، اصول پنج گانه ای است كه اقلیدس در علم هندسه مطرح ساخته است، مانند اینكه «از هر نقطه ای به هر نقطه دیگری مى توان یك خط راست رسم كرد»، یا آنكه «هر خطى رامى توان تا بى نهایت امتداد داد» (ابن سینا، منطق، برهان، ج۱، ص۲). نیز در طبیعیات قدیم این گزاره كه «جسم مركب است از ماده و صورت»، اصل موضوع محسوب مى شود و اثبات آن موكول به فلسفه اولى است (ابن سینا، طبیعیات، سماع طبیعى، ج۱، ص۳۴- ۳۵).
اصول موضوعه ای كه پذیرش آنها آسان نباشد، «مصادره» نامیده مى شوند. مصادره اصلى است كه متعلم نسبت به درستى یا نادرستى آنها گمانى ندارد، یا آنكه گمان كند آن اصل نادرست است. بنابراین، با آنكه مصادره نوعى از اصول موضوعه است و در آغاز علم بدون استدلال پذیرفته مى شود، اصطلاح اصول موضوعه اغلب به قضایایى اطلاق مى شود كه به درستى آنها گمان مى رود (ابن رشد محمد، «تلخیص البرهان»، ج۱، ص۷۳).
فارابى مفهوم مصادره را بسط داده، آن را علاوه بر مقدماتى كه در علم دیگری اثبات پذیرند، شامل قضایایى نیز دانسته است كه از مسائل علم مورد بحثند و در مواضع دیگری از همان علم اثبات مى شوند، اما متعلم چون در آغاز نمى تواند ادله درستى آنها را فراگیرد، آنها را به عنوان مبادی مى پذیرد (فارابى محمد، «البرهان»، المنطق، ج۱، ص۸۸؛ فارابى محمد، «البرهان»، المنطق، ج۱، ص۹۰). چنانكه ابن سینا نیز مى گوید، آنچه در مفهوم مصادره بر آن تأكید مى شود، این است كه متعلم گمانى برخلاف گفته معلم داشته باشد. مى توان گفت مصادره مطلبى است كه متعلم آن را به سختى مى پذیرد، گرچه هیچ گمانى هم نداشته باشد، و به این اعتبار، هم شامل مقدمات علم است و هم شامل مسائلى از علم كه از متعلم خواسته مى شود تا آنها را پیش از آنكه در جای خود تبیین شوند، مبنای استنتاج قرار دهد. به همین گونه یك مطلب واحد كه درستى آن فى نفسه روشن است، مى تواند به اعتباری اصل موضوع، و به اعتبار دیگر مصادره شمرده شود (ابن سینا، منطق، برهان، ج۱، ص۱۱۱؛ ابن سینا، منطق، برهان، ج۱، ص۱۱۴- ۱۱۵).
فارابى با نسبى شمردن مفهوم مصادره، آن را به مقدمات بدیهى نیز، آنگاه كه با شك و انكار تلقى شوند، تعمیم داده است. آنچه از اصول متعارفه به شمار مى آید، برای متعلمى كه دچار آفات ذهنى است و درستى آنها را درنمى یابد، بهتر است در قالب مصادره طرح شود تا او به تدریج با درك اصول بدیهى خو بگیرد (فارابى محمد، «البرهان»، المنطق، ج۱، ص۸۸؛ فارابى محمد، «البرهان»، المنطق، ج۱، ص۹۰؛ ابن سینا، منطق، برهان، ج۱، ص۱۱۱؛ نصیرالدین طوسى محمد، اساس الاقتباس، ج۱، ص۳۹۶).
برخى از ریاضى دانان اسلامى اصول موضوعه را محدود به نوعى از مبادی دانسته اند كه اثبات آنها در علم دیگری صورت مى پذیرد. از این رو، مصادرات را قضایایى تعریف كرده اند كه مبادی علم را تشكیل مى دهند، اما نه از قضایای اولى یا اصول متعارفه اند و نه از قضایایى كه در علم دیگری به اثبات مى رسند، یعنى اصول موضوعه (خیام، رسالة فى شرح ما اشكل من مصادرات اقلیدس، ج۱، ص ۴؛ نصیرالدین، «تحریر الكرة والاسطوانة»، ج۱، ص۶؛ نصرالدین، «تحریر مانالاوس »، ج۱، ص۴).
یكى از نمونه های مبادی علوم كه عنوان مصادره بر آن اطلاق شده، اصل پنجم اقلیدس در هندسه است، بدین قرار كه «هرگاه دو خط راست را خط سومى قطع كند، به طوری كه مجموع دو زاویه داخلى واقع در یك سوی خط قاطع كمتر از ۱۸۰ باشد، آن دو خط موازی نیستند و اگر امتداد یابند، در همان سویى كه مجموع زوایا كمتر از ۱۸۰ است، تلاقى خواهند كرد». این اصل در شكل متداول تر آن چنین بیان مى شود: «از هر نقطه ای مى توان فقط یك خط راست به موازات خط دیگری رسم كرد» (خیام، رسالة فى شرح ما اشكل من مصادرات اقلیدس، ج۱، ص۴).
اصل یاد شده با آنكه بنیاد هندسه اقلیدسى را تشكیل مى دهد، گزاره ای نیست كه همچون اغلب اصول موضوعه در دانشى دیگر به اثبات رسیده باشد. به همین دلیل، از دیرباز این اشكال را برانگیخته است كه چنین اصل اثبات پذیری باید اساساً یكى از مسائل علم هندسه به شمار آید و اگر برای استنتاج پاره ای احكام در آغاز به عنوان اصل پذیرفته مى شود، ناگزیر باید در جای دیگری از همین علم درستى آن اثبات گردد، كاری كه خود اقلیدس به آن نپرداخته است (خیام، رسالة فى شرح ما اشكل من مصادرات اقلیدس، ج۱، ص۵ – ۶؛ خیام، رسالة فى شرح ما اشكل من مصادرات اقلیدس، ج۱، ص۱۵؛ ابن سینا، منطق، قیاس، ج۱، ص۵۳۰ -۵۳۱؛ نصیرالدین،«الرسالة الشافیة»، ج۱، ص۲؛ روزنفلد، ب. ا. و ا.پ. یوسكوویچ، ج۱، ص۱۲-۲۰).
آنچه پذیرش برخى گزاره های اثبات پذیر را به عنوان اصول موضوعه در علوم گوناگون ضرورت مى بخشد، حفظ تمایز علوم و استقلال نظام های علمى است. گزاره ای كه از مبادی علم خاصى نتیجه گرفته مى شود، ممكن است در علم دیگری به عنوان مبنا مقدمه پاره ای استنتاج ها قرار گیرد و طبیعى است كه بحث درباره خود این گزاره از موضوع علم دوم بیرون است. بنابراین، پرداختن به اثبات چنین مقدمه ای موجب تداخل موضوع و بى معنا شدن تعدد علوم خواهد شد. برای مثال برخى مبادی علم مناظر و مرایا (نورشناسى ) از مسائل علم هندسه به شمار مى رود و لازمه تمایز این دو علم واگذار كردن اثبات آنها به علم هندسه است. به همین گونه، علم موسیقى باید پاره ای از مسائل علم حساب را اصل موضوع قرار دهد (ابن سینا، منطق، برهان، ج۱، ص۱۹۴). تمایز میان موضوعات علوم در پاره ای از اصول متعارفه نیز باید رعایت شود. گذشته از اصولى كه هر پژوهش علمى به نحو یكسان به آنها وابسته است و از آنها ذكری به میان نمى آید، اصولى كه طرح آنها ضرورت دارد و برخى استنتاج ها مستقیماً بر پایه آنها صورت مى گیرد، در شمار مبادی خاص آن علم درمى آیند. چنین اصولى باید در قالبى متناسب با موضوع علم خاص خود بیان شوند. ارسطو به نمونه هایى از این اصول متعارفه در ریاضیات پرداخته است (نصیرالدین طوسى محمد، «شرح الاشارات»، الاشارات و التنبیهات ابن سینا، ج۱، ص۳۰۰-۳۰۱).
اصول موضوعه هر علمى اغلب از علم بالاتر كه كلیت بیشتری دارد، اخذ مى شود، اما چنین رابطه ای را میان دو علمى كه بین آنها نسبت اعم و اخص وجود ندارد، نیز مى توان یافت، نظیر حساب و هندسه (ابن سینا، منطق، برهان، ج۱، ص۱۶۸). به نظر ابن سینا مواردی را نیز مى توان نشان داد كه در علم اعم و بالاتر مسأله ای از علم فروتر اصل موضوع قرار گرفته باشد، اما چنین اصل موضوعى بر خلاف دو صورت پیشین «كه مبادی حقیقى علم را فراهم مى كنند» مبدأ نسبى و ناظر به وضع متعلم است. به هر روی، در چنین مواردی اصل موضوع نباید خود مبتنى بر مبادیى باشد كه از آن علم اعم گرفته شده است (ابن سینا، منطق، برهان، ج۱، ص۱۵۵؛ ابن سینا، منطق، برهان، ج۱، ص۱۶۸؛ ابن سینا، منطق، برهان، ج۱، ص۱۷۹؛ ابن حفید احمد، الدرالنضید، ج۱، ص۲۵).
ما بعد الطبیعه یا فلسفه اولى به منزله علمى كه به احكام موجود «از آن حیث كه وجود دارد» مى پردازد، از كلیتى برخوردار است كه موضوعات همه علوم را از آن جهت كه مشمول احكام كلى وجودند، در بر مى گیرد. بنابراین، بنیادی ترین اصول موضوعه در علوم مختلف و نیز اصول متعارفه علم به فلسفه اولى بازمى گردند (ابن سینا، منطق، برهان، ج۱، ص۱۹۴؛ ابن رشد محمد، شرح البرهان لارسطو، ج۱، ص۲۹۷- ۲۹۸؛ ابوالبركات، ج۱، ص۲۲۶-۲۲۷؛ ابوالبركات، ج۱، ص۲۲۹). به عنوان مثال اصول موضوعه ای چون وجود ماده نخستین كه از مبادی علم طبیعى شمرده مى شود، تقسیم پذیری بى پایان مقادیر در ریاضیات، یا وجود مفاهیم اولیه هندسه چون نقطه و خط و اشكال هندسى همگى به حوزه بحث فلسفى تعلق دارند.
-----------------------------------------------------------
(۱) ابن حفید احمد، الدر النضید، بیروت، ۱۴۰۰ق /۱۹۸۰م ؛
(۲) ابن رشد محمد، «تلخیص البرهان»، شرح البرهان؛
(۳) ابن رشد محمد، شرح البرهان لارسطو، به كوشش عبدالرحمان بدوی، كویت، ۱۴۰۵ق /۱۹۸۴م ؛
(۴) ابن سینا، الشفاء، طبیعیات، سماع طبیعى، به كوشش سعید زاید، قاهره، ۱۹۸۳م،
(۵) ابن سینا، منطق، برهان، به كوشش ابوالعلا عفیفى، قاهره، ۱۳۷۵ق /۱۹۵۶م؛
(۶) ابن سینا، منطق، قیاس، به كوشش سعید زاید، قاهره، ۱۳۸۳ق / ۱۹۶۴م؛
(۷) ابوالبركات بغدادی هبةالله، المعتبر فى الحكمة، حیدرآباد دكن، ۱۳۵۷ق؛
(۸) خیام، رسالة فى شرح ما اشكل من مصادرات اقلیدس، به كوشش عبدالحمید صبره، اسكندریه، ۱۹۶۱م؛
(۹) روزنفلد، ب. ا. و ا.پ. یوسكوویچ، نظریة الخطوط المتوازیة فى المصادر العربیة، ترجمه سامى شلهوب و كمال نجیب عبدالرحمان، حلب، ۱۴۰۹ق / ۱۹۸۹م؛
(۱۰) فارابى محمد، «البرهان»، المنطق، به كوشش ماجد فخری، بیروت، ۱۹۸۷م؛
(۱۱) نصیرالدین طوسى محمد، اساس الاقتباس، به كوشش محمدتقى مدرس رضوی، تهران، ۱۳۲۶ش؛
(۱۲) نصیرالدین طوسى محمد، «تحریر الكرة و الاسطوانة»، حیدرآباد دكن، ۱۳۵۹ق؛
(۱۳) نصیرالدین طوسى محمد، «تحریر مانالاوس»، حیدرآباد دكن، ۱۳۵۹ق؛
(۱۴) نصیرالدین طوسى محمد، «الرسالة الشافیة»، حیدرآباد دكن، ۱۳۵۹ق؛
(۱۵) نصیرالدین طوسى محمد، مجموع الرسائل، حیدرآباد دكن، ۱۳۵۹ق؛
(۱۶) نصیرالدین طوسى محمد، «شرح الاشارات»، الاشارات و التنبیهات ابن سینا، تهران، ۱۳۷۷ق؛