ب خام
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بِ، دومين حرف از الفباي زبان فارسى و عربى در ترتيب ابتثى و ابجدي. «ب» را از حروف انفجاري، انسدادي يا شديده دانستهاند، از آن رو كه براي تلفظ آن مانعى در گذرگاه صوت ايجاد شده، راه نفس مسدود، و بلافاصله گشوده مىگردد و چون اداي آن با حركت لبها تؤم است، از حروف لبى يا شفوي محسوب شده، برخى نيز آن را از حروف ذلقى شمردهاند كه از كرانة زبان و لب برمىآيد (ابن دريد، ۱/۸؛ خليل، ۱/۱۲، ۵۱؛ سيبويه، ۲/۴۸۹-۴۹۰؛ ابن جنّى، ۱/۶۹؛ ابن منظور، نيز تاجالعروس، ذيل باء؛ انيس، ۲۵، ۴۵)؛ نيز گفتهاند كه از حروف مجهوره است، زيرا هنگام تلفظ آن صدا بلند مىشود (ابن منظور، ابن دريد، ابن جنى، همانجاها) و از آن جهت كه نقطه دارد، از حروف معجم به شمار آمده است (ابن منظور، همانجا، نيز ذيل عجم). اين حرف را «با» و «بى» نيز مىخوانند و باي ابجد و باي موحده و باي عربى و باي تازي هم مىنامند (نفيسى، ذيل ب).
«ب» در دانشهاي گوناگون: «ب» در فنون و دانشهاي مختلف به كار رفته، و معانى گوناگون پذيرفته است:
۱. دستور زبان: حرف «ب» گاه در حكم پيشوند فعل، اسم و صفت و گاه به جاي حرف اضافة «به» مىآيد:
الف - پيشوند: ۱. پيشوند فعل: «ب» بر سر فعل مضارع التزامى و امر، و گاه براي تأكيد يا التزام بر سر افعال ديگر مىآيد كه در صورت اخير به آن باي زينت يا باي زايد هم گفتهاند. مثال: مضارع التزامى: بيايم؛ امر: بگو؛ تأكيد يا زينت يا زايد: برفتندي، بمگو. ۲. پيشوند اسم و صفت: «ب» گاه بر سر اسم مىآيد و قيد يا صفت مىسازد: بحقيقت (به حقيقت، حقيقتاً)، بآيين (به آيين، مطابق آيين)، بخرد (خردمند)؛ گاه نيز بر سر صفات فاعلى يا مفعولى يا مصدر مىآيد: بگدازنده، بگذشته، بخواندن (خطيب رهبر، ۱۷۰-۱۷۲؛ محتشمى، ۱۳۸؛ مقربى، ۷۵؛ فرهنگ تاريخى...، نيز لغتنامه...، ذيل ب).
ب - حرف اضافه: حرف «ب» در متون كهن در مقام حرف اضافة كنونى «به» به كار رفته، و معانى بسياري پذيرفته است، از جمله: با، در، برايِ، با وجودِ، همراهِ، طرف و جانبِ، در مقابلِ، در عوضِ؛ نيز براي اين معانى: توافق، نزديكى، علت، تشبيه، عوض، قسم، تيمن و تبرك، استعانت، اتصال، مقدار، آغاز و... (خطيب رهبر، ۱۴۵-۱۷۳؛ نفيسى، همانجا؛ آنندراج، ذيل ب).
در دستور زبان عربى نيز حرف «ب» بهعنوان حرف جرّ، معانى گوناگون دارد، از جمله تعديه، استعانت، سببيت، مصاحبت، ظرفيت، مقابله، مجاوزت، بدل، استعلا، تبعيض، سوگند، غايت، تأكيد، ابتدا و... (ابن جنى، ۱/۱۳۸-۱۳۹؛ رضا، ذيل باء؛ نفيسى، همانجا).
۲. زبانشناسى: صامتِ «ب» (در آغاز يا ميان و يا پايان واژه) از فارسى باستان تا فارسى كنونى گاه به حروف ديگر تبديل شده است و گاه نيز حروف ديگر به «ب» بدل شدهاند. اينك برخى از دگرگونيها، يعنى ابدال «ب» به واجهاي ديگر، يا بر عكس: ب / و: واليدن = باليدن؛ ب / پ: برنج = پرنج؛ ب / ف: خبه = خفه؛ ب / گ: بستاخى = گستاخى؛ ب / م: غژب = غژم (حبة انگور)؛ ب / د: بالان = دالان؛ ب / ك: بوف = كوف؛ ب / ج: برسام = جرسام (نوعى بيماري)؛ ب / غ: چوب = چوغ؛ ب / ق: جوب = جوق؛ ب / ل: بيك = ليك (ليكن)؛ ب / ي: سابيدن = ساييدن؛ ب / ه: شناب = شناه (شنا) (باقري، ۱۳۳-۱۳۷؛ خانلري، ۱/۱۱۶، ۱۳۸، ۳۰۳- ۳۰۵، ۲/۶۸؛ لغتنامه، همانجا).
۳. رياضى و نجوم: «ب» از ارقام آحاد، و معادل عدد ۲ است (ملامظفر، ۸) و در علم ستارهشناسى علامت روز دوشنبه (همو، ۱۱؛ نصيرالدين، ۲۱) و نمودار برج جوزا و نيز علامت روز دوم ماه (همو، ۱۵، ۲۲) و هم رمز ماه رجب است ( لغتنامه، همانجا) و در دستهبندي ستارگان برحسب و اندازة روشنايى آنها مىتواند به جاي «بتا»ي يونانى به كار رود (مصفى، ذيل ب).
۴. منطق: «ب» نمودار محمول است، همچنانكه «ج» نمودار موضوع است (تهانوي، ۱/۱۰۹؛ نيز نك: ابن سينا، ۱/۲۸۰).
۵. موسيقى: در نغمه نگاري قديم ايران «ب» علامت اختصاري بقيه بوده است كه از ابعاد لحنى فارابى است و در اصطلاح به نيم پردة كوچك گفته مىشد (ستايشگر، ذيل بقيه). در آن هنگام، براي تعيين زمانهاي موسيقى از حروف الفبا استفاده مىگرديد، چنانكه فارابى گفته است: ازمنه كه ميان نقرات الحان واقعند، يا مساوي باشند، يا متفاضل؛ اگر مساوي باشند، هزج خوانند و آن ازمنه اگر «ا» بود آن را حثيث الهزج خوانند... و اگر «ب» بود، آن را خفيف الهزج خوانند (نك: آملى، محمد، ۳/۱۰۴- ۱۰۵).
۶. بيان و صناعات ادبى: «ب» به ندرت در حوزة تشبيه مورد استفاده قرار گرفته است و شاعران آن را در حكم مشبّهٌ به به كار بردهاند (مهدوي، ۱۷- ۱۸)؛ به عنوان مثال تشبيه لب به «ب»: لب چو با، قامت الف، ابروچو نون، دندان چو سين (سنايى، ۵۴۹)؛ نيز تشبيه انسان به «ب» از جهت فروتنى: ورنهچو «بى» حرف سرافكندهباش (نظامى، ۱۴۴).
۷. تفسير: در متون تفسيري حرف «ب» - كه در آغاز بِسمِالله است - اهميت و ارزش ويژهاي دارد. چنانكه مىدانيم همة سورههاي قرآن مجيد - حتى سورة توبه (براءت) - با اين حرف آغاز مىشود. به دليل اهميت اين حرف، مفسران مفصل و مشروح به بحث در باب آن پرداخته، و مفاهيم گوناگون از آن استنباط كردهاند. از حضرت على(ع) روايت شده است كه شرح و تفسير باي بسمالله بالغ بر ۷۰ بار شتر مىشود (آملى، حيدر، ۵۶۳، ۷۰۰).
گفتهاند كه باي بسمالله مشتق از «برّ» است و خداوند بر مؤمنان به انواع كرامات دنيوي و اخروي «بارّ» است (فخرالدين، ۱/۱۷۰)؛ وجود و آفرينش با اين حرفظهور يافتهاست (ابنعربى، الفتوحات...، ۲/۱۳۴، تفسير...، ۱/۸؛ آملى، حيدر، ۶۹۵). برخى برآنند كه باي بسمالله براي بيان تبرك است و وقتى مىگوييم «بسمالله»، يعنى تبركاً به نام خداوند آغاز مىكنم (جرجانى، ۱/۲۵؛ بيضاوي، ۱/۵). برخى نيز آن را به معنى ابتدا (طباطبايى، ۱/۱۷)، و برخى به معنى استعانت و مصاحبت دانستهاند (موسوي ۱/۸ -۹؛ سبزواري، ۱/۱۲).
دربارة نگارش باي بسمالله گفتهاند كه اين «با» را به دو دليل طولانى مىنويسند: يكى به علت حذف الف وصل تا دلالت بر الف محذوف كند (فخرالدين، ۱/۱۱۲-۱۱۳؛ بيضاوي، ۱/۶)؛ دوم بدان سبب كه كلام خدا با حرف بزرگ آغاز شود (فخرالدين، همانجا). برخى معتقدند حرف «ب» از نظر صوري و ظاهري حرف منخفض (حقير) است، اما به دليل پيوستن به الف، بلندي مقام مىيابد (همو، ۱/۱۱۳)؛ در تفسير حرف «ب» عارفان نيز به تفصيل بحث كردهاند ( نك: ه د، حروف، اسرار).
مآخذ: آملى، حيدر، جامعالاسرار، به كوشش هانري كربن و عثمان اسماعيل يحيى، تهران، ۱۳۴۷ش/۱۹۶۹م؛ آملى، محمد، نفايس الفنون، به كوشش ابوالحسن شعرانى و ابراهيم ميانجى، تهران، ۱۳۷۷ق؛ آنندراج، محمد پادشاه، به كوشش محمد دبيرسياقى، تهران، ۱۳۷۰ش؛ ابن جنى، عثمان، سرصناعة الاعراب، به كوشش مصطفى سقا و ديگران، قاهره، ۱۳۷۴ق/۱۹۵۴م؛ ابن دريد، محمد، جمهرة اللغة، بيروت، دارصادر؛ ابن سينا، الاشارات و التنبيهات، به كوشش سليمان دنيا، بيروت، ۱۴۱۳ق/۱۹۹۲م؛ ابن عربى، محيىالدين، تفسير القرآن الكريم، به كوشش مصطفى غالب، تهران، ۱۹۷۸م؛ همو، الفتوحات المكية، به كوشش عثمان يحيى، قاهره، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م؛ ابن منظور، لسان؛ انيس، ابراهيم، الاصوات اللغوية، قاهره، ۱۹۷۵م؛ باقري، مهري، تاريخ زبان فارسى، تهران، ۱۳۷۳ش؛ بيضاوي، عبدالله، انوار التنزيل و اسرار التأويل، تهران، ۱۳۸۸ق/۱۹۶۸م؛ تاجالعروس؛ تهانوي، محمداعلى، كشاف اصطلاحات الفنون، تهران، ۱۹۶۷م؛ جرجانى، على، حاشيه بر الكشاف زمخشري، بيروت، دارالمعرفه؛ خانلري، پرويز، تاريخ زبان فارسى، تهران، ۱۳۴۸ش؛ خطيب رهبر، خليل، دستور زبان فارسى، كتاب حروف اضافه و ربط، تهران، ۱۳۶۷ش؛ خليل بن احمد فراهيدي، كتاب العين، به كوشش مهدي مخزومى و ابراهيم سامرايى، قم، ۱۴۰۵ق؛ رضا، احمد، معجم متن اللغة، بيروت، ۱۳۷۷ق/۱۹۵۸م؛ سبزواري، محمد، الجديد فى تفسير القرآن المجيد، بيروت، ۱۹۸۲- ۱۹۸۵م؛ ستايشگر، مهدي، واژه نامة موسيقى ايران زمين، تهران، ۱۳۷۴ش؛ سنايى، ديوان، به كوشش مدرس رضوي، تهران، ۱۳۴۱ش؛ سيبويه، عمرو، الكتاب، بيروت، ۱۳۸۷ق/۱۹۶۷م؛ طباطبايى، محمدحسين، الميزان، بيروت، ۱۳۹۳ق / ۱۹۷۳م؛ فخرالدين رازي، التفسير الكبير، بيروت، ۱۴۱۰ق/۱۹۹۰م؛ فرهنگ تاريخى زبان فارسى، بنياد فرهنگ ايران، تهران، ۱۳۵۷ش؛ لغتنامة دهخدا؛ محتشمى، بهمن، دستور كامل زبان فارسى، تهران، ۱۳۷۰ش؛ مصفى، ابوالفضل، فرهنگ اصطلاحات نجومى، تبريز، ۱۳۵۷ش؛ مقربى، مصطفى، تركيب در زبان فارسى، تهران، ۱۳۷۲ش؛ ملا مظفر، شرح بيست باب، چ سنگى، ۱۲۷۴ق؛ موسوي، عبدالاعلى، مواهب الرحمان فى تفسيرالقرآن، بيروت، ۱۴۰۹ق/۱۹۸۸م؛ مهدوي، مليحه، «درآمدي بر تشبيهات حرفى»، يگانه، تهران، ۱۳۷۷ش، س ۳، شم ۹؛ نصيرالدين طوسى، «مدخل و منظومه در معرفت تقويم»، در حاشية شرح بيست باب (نك: هم، ملامظفر)؛ نظامى گنجوي، مخزن الاسرار، به كوشش وحيد دستگردي، تهران، ۱۳۳۴ش؛ نفيسى، علىاكبر، فرهنگ نفيسى، تهران، ۱۳۱۷- ۱۳۱۸ش.
مليحه مهدوي