باد در طبستنی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
باد ، در
طب سنتی و عامیانه: ۱)
انتفاخ (بادکردگی) ناطبیعی؛ ۲) تورّم (آماسیدگی) و عِظَم (بزرگ شدگی، برآمدگی) ناطبیعی میباشد.
بادی که در
معده یا رودهها پدید آید و ناراحتیِ ناشی از بسیاری و تراکم این باد در
معده و
روده میباشد.
اسبابِ نفخ
معده را
اخوینی بخاری (متوفی ح. ۳۷۳) چند چیز میداند: یکی تحلیلِ اندک اندکِ خِلط بلغمی در
معده؛ دیگر ضعف
قوه هاضمه؛ و «
آماس گرم که به
معده یا نواحی
معده افتاده... و گرمی آن آماس مر رطوبات را بخار میگرداند و باد».
از نشانههای نفخ، «جُشاء» (=آروغِ بسیار)
و «دردهای تمدُّدی و قَراقِر» است.
درمان نفخ در موارد مختلف تفاوت میکند؛ مثلاً در مورد اول (سببِ بلغمی) باید قی کرد و «یاره فیقرا» به کاربرد و
آروغ بسیار را با خوردن مواد «بادشکن» رفع کرد.
در بیماری شناسی جالینوسی و طبِ عامیانه، هرگونه آماسیدگی و برجستگی ناطبیعی که در نتیجه تراکم و احتقان «موادِ» گوناگون (به جز گاز مجرای هاضمه) در اندامی یا در ناحیه ای از بدن پدید میآید و غالباً با
التهاب و درد همراه است. پزشکان و داروشناسان دوره اسلامی، که همه پیرو مکتبِ اخلاط و امزجه بُقراط و بویژه جالینوس بودند، بیماریها و عوارض بادی یا آماسی را هم ناشی از بی اعتدالی در مقدار یکی از چهار خِلط بنیادی و، در نتیجه، غلبه قوّت آن خلط در اعضای مفرده (
پوست،
استخوان، گوشت،
شرایین، اعصاب، غضروف و جز اینها) و اعضای مرکبه (
دل،
سِپُرز،
دِماغ،
معده و جز اینها) می دانستند. در این حالات ناطبیعی، مزاجِ اندامهای مفرد و مرکب (مثلاً دل: گرم و خشک؛ دِماغ: سرد و تَر) و هیئت و چگونگی این اندامها (مثلاً ضرب دیدگی، شکستگی، کوچکی و بزرگی نسبی)، مزاج طبیعی هرشخص (دَمَوی، بلغمی، صفراوی، سوداوی) و مزاجِ خوراکیها (مثلاً شیر: گرم و خشک؛ ماهی: سرد و تر؛ گوشت گوسفند: گرم و تر) نیز مؤثر شمرده میشد.
بادکردگی معمولاً با درد همراه است، و مقدار درد بستگی دارد به اندازه و غلظتِ «مادّه» هر آماس، نرمی و سختی طبیعی اندام بادگرفته، و جایگاه باد (مثلاً درمیان اجزای عضله یا در میان استخوان و غشای آن).
درد همراه با باد از تفرّق الاتّصال پدید میآید، یعنی ماده باد اجزای اندام را از یکدیگر دور میکند تا خود را در میان اجزا جا کند. تفرق الاتصال و، به تبع آن، تورّم میتواند در همه اندامهای بدن - از نرمترین آنها، مغز، تا سخت ترین آنها، استخوان ـ روی دهد.
بادها از لحاظی دو گونه اند: یکی «گرم» اگر ماده باد، خون یا صفرا باشد، و دیگر «سرد» اگر ماده بلغم باشد (مانند خَنازیر و
سرطان). آماسهای گرمی که از خون باشند (مثلاً دُمّل) معمولاً بزرگ و سرخ و سوزان و «تَنْجیده» و همراه با تَمدّد (= تفرق الاتصال) بسیارند، و آنها که از صفرا باشند (مثلاً حُمْره = بادِسرخ، بادِفرنگ) سوزانترند ولی سرخ نیستند و تورمشان کمتر است.
بادهایی که ویژه اندام یا موضعِ خاصیاند معمولاً نامهای مخصوص دارند؛ مثلاً آماسِ شُش: ذات الریه؛ آماسِ جَنْب: ذات الجَنْب؛ آماسِ بُن انگشتانِ دست و پا: داخِس (یا: داحِس)؛ بادِ رَحِم: رَجاء؛ آماس ماهیچههای گلو و لوزتین: خُناق یا خَوانیق؛ آماسِ غدّههای لَنفیِ زیر بغل و کِشاله ران و گردن و جز اینها: خَنازیر؛ آماسِ ناشی از تراکم و احتقانِ خون سودایی در رگهای ناجَهنده مقعد:
بواسیر یا بادِ بواسیر؛
آبله و پُف کردگیِ پوست همراه با
تاولهای آن: جُدَری یا آبله یا بادِ آبله؛ بزرگ شدگی پا بر اثر
خون یا بلغم غلیظ: داء الفیل؛ برآمدگی ناشی از فرود آمدن روده در پوست شکم یا در کشاله ران یا در کیسه
بیضه: فَتْق یا بادِ فتق (بزرگ شدگی کیسه خُصیه براثر نزول روده در آن یا بر اثر تراکم «
آب» یا «باد» در کیسه خصیه اختصاصاً «غُر (ی)» یا «بادِ بیضه» خوانده میشود).
در اینجا ذکر «بادِ یامان» بی مناسبت نیست. این تعبیر عامیانه، که لفظاً به معنای «بادِ بدخیم و مُهلک» است، مفهوم مشخصی ندارد و احتمالاً همان آب آوردگی عمومی بدن یا لااقل اُذیما ی بسیار گسترده ناشی از بیماریهای کلیهها (نِفْریت مُزمِن) است.
یکی دیگر از تعبیرهای عامیانه در مورد آماسیدگیها «غمباد» یعنی بزرگ و ستبرشدگی غده تیروئید و بخش قُدّامیِ گردن است (گواتْر) که عامه مردم علت آن را غم و غصه بسیار میدانند.
برخی از بادها میتواند به اندامهای مختلف بیفتد، چون سرطان که «آماسی بُوَد سخت... بیخ بسیار دارد... مردان را به روذگان برآید و... به روی، و زنان را بر پستان و زهدان»
و اِستسقاء یعنی، به تعبیری، «آماس همه تن... یا آماس بزرگی اندر شکم»
و به تعبیر دیگر، «مرضی... که اکثر حادث میگردد از ماده بارد غریب که داخل خلل اعضاء گردد واعضاء برآمده دارد»،
مانند استسقای دِماغ (که در کودکان خردسال، به گمان بعضی، همان أمّ الصبیان عوام است)، استسقای شکم یا بطن، استسقای بیضه، استسقای زِهدان (= باد رحم) و استسقای مَفْصَل یا بادِ مفاصل. یکی دیگر از بادها، دُمَّل است، یعنی «ریشی... که با آماس بود... و... ریم آمذن گیرد از وی»،
مانند دمل (یا دبیله) کبد، دملِ دَمَوی (دمّلِ دمویِ فرج و غیره)، دملِ جِلْدی یا پوستی، دمل (یا وَرَم) لَثه.
نظر به چهارگانگی اخلاط بادزا، عمدتاً درمان آماسها هم چهارگونه است. در هر مورد، منظور کم کردن ماده
آماس است تا باقیمانده آن پراکنده شود. به جز خون گرفتن از آماسهای دَمَوی الاصل، در دیگر موارد عمدتاً باید مزاجِ ماده آماس را با خوردنیها و عَقاقیری که مزاجی متضاد با آن دارند رفع کرد. مثلاً آماس صفرایی را باید با خوردن چیزهای ضدِصفرا و طِلاءِ موضع آماس با چیزهای سرد و قابض و با شیاف مامیثا و پوپَل و صبر و جز اینها، درمان کرد
(۱) ابن سینا، کتاب القانون فی الطب، بولاق ۱۲۹۴.
(۲) حسن بن نوح ابومنصور قَمَری، کتاب التنویر، چاپ محمد کاظم امام، تهران ۱۳۵۲ ش.
(۳) ربیع بن احمد اخوینی بخاری، هدایة المتعلمین فی الطب، چاپ جلال متینی، مشهد ۱۳۴۴ ش.
(۴) اسماعیل بن حسن جرجانی، ذخیرة خوارزمشاهی، ج ۲، چاپ محمدتقی دانش پژوه و ایرج افشار، تهران ۱۳۵۰ ش.
(۵) غیاث الدین جزایری، درمان گیاهی، تهران (بی تا).
(۶) محمد مؤمن بن محمد زمان حکیم مؤمن، تحفه حکیم مؤمن، تهران (تاریخ مقدمه: ۱۴۰۲).
(۷) محمدحسین بن محمد هادی عقیلی علوی شیرازی، مجمع الجوامع و ذخائرالتراکیب، (معروف به) قرابادین کبیر، تهران ۱۲۷۶.
(۸) محمدحسین بن محمد هادی عقیلی علوی شیرازی، مخزن الادویة، چاپ سنگی تهران ۱۲۷۷.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «باد»، شماره۱۰۲.