بدیغورس1
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بَدیغورَس، نگارنده ناشناسِ کتابی مشهور درباره «ابدال ادویه» بوده که در دوره اسلامی از اعتباری ویژه برخوردار بود.
این نام در متون عربی به صورتهای بدیغوروس،
بدیغورش،
فیثاغورس،
و بیتاغورس
و در روایات لاتینی این آثار به شکل بِدیگُرَس، بَلْدیگُروس، بدیگوروسوس و حتی اِدیگُروس و جز آن آمده است. و وستنفلد این نام را تحریف شده نام پوثاگوراس۱ (فیثاغورس)، ریاضی دان مشهور یونانی میداند.
مایر، بدیغورس را فیثاغورس دروغین میپنداشت.
Ritter و والتسر
و ابراهیم بن مراد
نیز این نظریه را پذیرفتهاند.
به نظر لُکلر، بدیغورس احتمالاً پزشکی یونانی و هم نام پیثاگوراس مشهور بوده که در
ایران میزیسته است؛ زیرا در رساله او برخی مفردات داروییِ ایرانی و هندی دیده میشود که دانشمندان یونانی و یونانی مآب نمیشناختهاند.
مایرهوف و جورجی صبحی، بدیغورس را «یک پزشک ناشناس یونانی یا بیزانسی» دانستهاند
بادیغورَس را (که به زعم وی در نسخه خطی آمده) فیثاغورسِ پزشک یا فیثاغورس مجعول دانسته، و بر آن است که رساله وی احتمالاً سریانی و شاید فارسی بوده است. اولمان نیز به پیروی از لکلر، و با استناد به ورنر زوندرمان، بر آن است که هر چند نام بدیغورس یا مشابه آن در متون پهلوی دیده نشده، اما با توجه به شکل نام فیثاغورس در متون سریانی، میتوان تلفظ آن را در دوره ساسانی به صورت باز سازی شده •پیثَگُرَس دانست که به تدریج به •پذیغُرس و •پَذیغورَس تبدیل شده، و از آنجا در
زبان عربی به بذیغورس یا بدیغورس تغییر شکل یافته است
البته واژهای را که زوندرمان برای شکل احتمالی نام بدیغورس در خط پهلوی آورده، میتوان به ۸ صورت •پتیگورش،... (با جابهجایی پ با ب، ت با ذ و گ با غ) خواند؛ اما آخرین حرف این نام را فقط میتوان «ش» خواند.
از روزگار زندگی بدیغورس چیزی نمیدانیم. به تصور آنکه
رازی در الحاوی نظر بولس درباره طراثیث را به واسطه بدیغورس نقل کرده، روزگار این یک را حدود سده ۷م دانسته است؛ اما از مقایسه این نقل قول با مدخل طراثیث در مفرداتِ الحاوی و نیز نقل قولهای دیگران از این دو، میتوان دریافت که عبارت رازی به صورت «بدیغورس: الطراثیث خاصته حبس البطن و الدم. قال بولس...» بوده که در متن چاپی یک بار عبارت «خاصته...» و بار دیگر نام بدیغورس افتاده است.
بررسیهای صورت گرفته درباره قراباذین شاپور بن سهل (د ح ۲۵۴ق) و الکناش الصغیر ابن سرابیون (د اواخر سده ۳ق)، حاکی از آن است که در این دو اثر مهم داروشناسی نیز از بدیغورس یاد نشده است.
دلیل اولمان
مبنی بر استناد اسحاق بن عمران (ه م) به بدیغورس نیز چندان پذیرفتنی نیست؛ زیرا رساله الادویه المفرده اسحاق مفقود شده است و نمیتوان صرفاً به دلیل شباهت برخی نظرات این دو، یکی را پیرو دیگری دانست. پس با توجه به اینکه رازی نخستین راوی بدیغورس است، باید هنگام ظهور روایت عربی رساله او را در حدود سالهای ۲۷۰-۲۸۰ق دانست. در آغاز و انجام دو نسخه موجود روایت عربی «
ابوزید حنین بن اسحاق اسرائیلی» به عنوان مترجم یاد شده است.
اولمان با استناد به تفاوت بسیار چگونگی ضبط نام گیاه - داروها در روایت عربی ابدال بدیغورس با عشر مقالات فی العین حنین و نیز ترجمه عربی دیوسقوریدس (که توسط حنین اصطلاح شده)، و نیز با توجه به نسبت اسرائیلی که جای دیگری برای حنین یاد نشده، و تأکید خود حنین بر انتساب نادرست برخی ترجمهها به وی، در درستی این انتساب
تردید کرده است
البته تفاوت نام مفردات در این ۳ ترجمه بیش از آنکه نشانه تفاوت مترجم باشد، حاکی از به کار رفتن این اصطلاحات در متن اصلی است؛ اما بررسی بیش از ۳۰۰ مورد شکلِ ارائه خواص دارویی، تفاوت قابل توجهی در سبک نگارش روایت عربیِ رساله ابدال با ترجمههای مکتب حنین و حتی آثار دیگرداروشناسان دوره اسلامی (البته بجز ابن ماسویه) را نشان میدهد، و این ما را بر آن میدارد که حنین را مترجم این متن ندانیم.
از سوی دیگر هیچ نشانهای در دست نیست تا بدانیم رساله بدیغورس از چه زبانی به عربی ترجمه شده است. اگر این زبان را یونانی یا سریانی بدانیم، چرا باید پذیرفت که یک یونانی ساکن ایران - که کتابی به یونانی یا سریانی (به اعتبار رواج این زبان در میان دانشمندان ایرانی) نوشته حتی درباره برخی داروهایی که نام یونانیشان رایج تر بوده، از نامهای کهن فارسی بهره برده است؟ مثلاً وی به جای نامهای بسیار رایج بزر قطونا، عنب الثعلب، مازریون، کرمه البیضاء (یا فاشرا) و کرمهالسوداء (فاشرستین)، به ترتیب اِسفیوش (اَسپجوش)، روباهتُربَک، هفتبرگ، هزارجَشان و شست بِداز آورده است
در حالی که حتی در کهنترین آثار داروشناسی فارسی، یعنی هدایةالمتعلمین فی الطب اخوینی بخاری و الابنیه عن حقایق الادویه ابومنصور موفق هروی تا این حد اصطلاحات «فارسی کم کاربرد» دیده نمیشود.
ابومنصور اصطلاحات بزر قطونا، عنب الثعلب، هزارجشان و ششبداز یا شش پیاز (تصحیف شست بداز) «معروف به فاشرستین» را به کار برده است.
اخوینی نیز به جای روباه تربک، انگور گرگ آورده،
و ابن ربن طبری، پزشک مشهور ایرانی نیز به هزارجشان و ششبداز اشاره کرده است.
گذشته از این، نمیتوان پذیرفت که کتابی که پس از ترجمه این چنین رواج یافته، پیش از ترجمه، توجه پزشکانی چون ابن سرابیون و شاپور بن سهل را - که به یونانی و سریانی تسلط داشتند - به خود جلب نکرده باشد.
در نتیجه، منطقی تر آن است که روایت اصلی کتاب را پهلوی بدانیم که چندان با یونانیبودن مؤلف سازگار نیست؛ نامی ساختگی و شبه یونانی برگزیده، و برای کسب اعتبار بیشتر، تألیفِ خود را به عنوان یکی از ترجمههای مترجمی مشهور چون حنین معرفی کرده باشد. همچنین بعید نیست که داروشناسی ایرانی برای اثبات نفوذ پزشکی ایرانی در پزشکی یونانی، دست به چنین کاری زده باشد. نشانههای دیگری نیز احتمال ایرانی بودن مؤلف را تقویت میکند. مثلاً درباره برخی داروهای ایرانی، از جمله داروی انداهیمان تنها مأخذ پزشکان مسلمان، سخنان بدیغورس است. رازی در مفردات الحاوی درباره این دارو، یادداشتهای منتشر نشده مؤلف و صادق سجادی. (نیز ذیل انداسیمان که بیشک تصحیف انداهیمان است) چنین آورده است: «گیاهی کرمانی است. بدیغورس گوید: برای شکم روش بسیار نیک است».
وی در ابدال (گ ۱۳۱ آ، سطر ۳)، بدل این دارو را بدون اشاره به نام بدیغورس، از او نقل میکند. ۳ قرن و نیم پس از وی ابن بیطار نیز بهرغم جستوجوهای بسیار در منابع، درباره این دارو تنها به بدیغورس، و تک جمله رازی استناد میکند.
اثر موجود رساله فی ابدال الادویه و الاشجار و الصموغ و الطین در شرح ۱۶۳ دارو در ۵ فصل بدین ترتیب است:
۱. قوانین جایگزینسازی (اِبدال) داروها و خواص ۳ داروی
زعفران،
دارچین و گل صد تومانی۱؛
۲. خواص و بدل ۳۲ دارو که از درختان گرفته میشود؛
۳. خواص و بدل ۳۸ گیاه کوچک یا علف؛
۴. خواص و بدل ۴۶ گیاه بزرگ و گیاهان بوتهدار؛
۵. خواص و بدل ۴۴ نوع صمغ یا ماده معدنی.
بدیغورس همیشه نخست خاصیت هر دارو، و سپس دو یا ۳ بدل آن را با تأکید به نسبت وزن آن به وزن داروی اصلی، یاد میکند
از این رساله دو دست نویس (یکی با تاریخ کتابت ۶۴۳ق/۱۲۴۵م) در
کتابخانه ایاصوفیه موجود است
شمار استنادهای پزشکانی چون
بیرونی در الصیدنه و نیز
تمیمی مقدسی در المرشد،
احمد بن عواد مغربی در قطف الازهار، جلدکی در دره
چندان قابل توجه نیست.
ابن سینا به رغم بهرهگیری بسیار از رساله بدیغورس (هم مستقیم و هم به واسطه آثار رازی) تنها دوبار ذیل اکلیل الملک از وی نام برده است
عطار هارونی در منهاج الدکان، بارها به واسطه ابدال رازی، و نیز ذیل فاوانیا با استناد مستقیم (یا شاید به واسطه اثری دیگر) به «فیثاغورث»، از بدیغورس نقل قول کرده است.
غافقی و ابن سرابی (ه م، داک) نیز از رساله بدیغورس بهره بسیار بردهاند، اما در این مقاله تنها بخشی از گزیده ابن عبری
از اثر غافقی در دست بوده است
در ۵ اثر معروف، بیش از بقیه به بدیغورس اشاره شده است:
در متن چاپی بسیار مشوش الحاوی، ۱۵۱ بار از بدیغورس (یا شکلهای تصحیف شده نام او) یاد شده است. در مواردی نیز نام بدیغورس در متن چاپی افتاده است.
رازی در الحاوی تنها درباره خواص داروها به بدیغورس استناد کرده است و نقل قولهای مربوط به داروهای جایگزین همگی در رساله ابدال او آمدهاند. در این رساله تنها ذیل حب البان از بدیغورس یاد شده (گ ۱۳۲آ، سطر ۱۲)، اما مقایسه ابدال رازی و نقل قولهای دیگران از بدیغورس نشان می دهد که وی دست کم در ۱۴ مورد دیگر نیز از رساله بدیغورس بهره برده است.
درباره داروهایی چون انداهیمان و کمافیطوس، مجموع مطالبی که در الحاوی و ابدال آمده، مشابه مطالبی است که داروشناسان دیگر از بدیغورس نقل کردهاند.
وی ۳۶بار درباره بدل ۳۶ دارو به بدیغورس استناد کرده، و گاه به خاصیت آنها نیز اشاره کرده است.
وی جز در یک مورد، همواره مستقیماً به کتاب بدیغورس مراجعه کرده، و یکبار نیز به صراحت از ابدال وی نام برده است.
عجیب آنکه
ابن جزار به هنگام نقل نظر بدیغورس درباره حب البان آن هم به واسطه ابدال رازی، گویی وی را باز نشناخته است.
وی ۱۵ بار ذیل ۱۴ دارو (دو بار ذیل کمافیطوس) درباره خاصیت یا بدل دارو بدون واسطه به بدیغورس استناد کرده است، زیرا برخی مطالب نقل شده توسط وی (مثلاً بدل طالیسفر)
در استنادات داروشناسان قبلی دیده نمیشود. وی گه گاه به شباهت میان آراء اسحاق بن عمران و رازی از یک سو و بدیغورس از سوی دیگر تأکید کرده است.
وی در کتاب الادویه المفرده درباره ۱۴ دارو، جمعاً ۱۵ بار از «بدیغورش» نام برده است. اما با مقایسه این استنادها و آنچه در الحاوی رازی از بدیغورس نقل شده، به خوبی می توان دریافت که
ابن وافد مستقیماً به کتاب بدیغورس دسترسی نداشته، و همه این مطالب را تنها به واسطه بخش مفردات الحاوی آورده است؛
و دیگر آنکه همه موارد استناد وی به بدیغورس را میتوان در بخش مفردات الحاوی دید (مثلاً درباره اکلیل الملک، ساذروان و صمغ عربی).
وی ۳۹ بار ذیل ۳۸دارو (۲بار ذیل هیوفاریقون) درباره ابدال یا خواص داروها به بدیغورس استناد کرده است. این استنادها گاه بیواسطه است، مثلاً درباره دهن بلسان که تنها او
نظر بدیغورس را آورده است و گاه، چنانکه خود تصریح کرده، به واسطه الحاوی
همچنین به نظر میرسد که برخی استنادهای ابن بیطار به ابدال الادویه (که عنوانی عام است) مربوط به بدیغورس باشد (مثلاً درباره کباث).
(۱) ابراهیم بن مراد، بحوث فی التاریخ الطب و الصیدله عند العرب، بیروت، ۱۹۹۱م.
(۲) عبدالله ابن بیطار، الجامع لمفردات الادویه و الاغذیه، قاهره، ۱۲۹۱ق.
(۳) احمد ابن جزار، الاعتماد فی الادویه المفرده، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
(۴) علی ابن ربن، فردوس الحکمه، به کوشش محمد زبیر صدّیقی، برلین، ۱۹۲۸م.
(۵) حامد ابن سمجون، جامع الادویه المفرده، چ تصویری، بهکوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۴۱۲ق/۱۹۹۲م.
(۶) ابن سینا، القانون، قاهره، ۱۲۹۴ق.
(۷) غریغوریوس ابن عبری، منتخب کتاب جامع المفردات غافقی، به کوشش ماکس مایرهوف و جورجی صبحی، قاهره، ۱۹۴۰م.
(۸) عبدالرحمان ابن وافد، الادویه المفرده، به کوشش احمد حسن بسج، بیروت، ۱۴۲۰ق/۲۰۰۰م.
(۹) موفق هروی ابومنصور، الابنیه عن حقایق الادویه، به کوشش احمد بهمنیار و حسین محبوبی اردکانی، تهران، ۱۳۴۶ش.
(۱۰) ربیع اخوینی بخاری، هدایه المتعلمین، به کوشش جلال متینی، مشهد، ۱۳۷۱ش.
(۱۱) ابوریحان بیرونی، الصیدنه، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۰ش.
(۱۲) ابوریحان بیرونی، الصیدنه، ترجمه کهن فارسی از ابوبکر کاسانی، به کوشش منوچهر ستوده و ایرج افشار، تهران، ۱۳۵۸ش.
(۱۳) داک، دفتر کتبخانه ایاصوفیه، استانبول، ۱۳۰۴ق.
(۱۴) محمد بن زکریا رازی، ابدال الادویه، نسخه خطی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، شم (۴)، ص۴۶۰.
(۱۵) محمد بن زکریا رازی، الحاوی، حیدر آباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
(۱۶) داوود عطار هارونی، منهاج الدکان و دستور الاعیان فی اعمال و تراکیب الادویه النافعه للابدان، به کوشش حسن عاصی، بیروت، ۱۴۱۲ق/۱۹۹۲م.
(۱۷) یادداشتهای منتشر نشده مؤلف و صادق سجادی.
(۱۸) Leclerc, L, Histoire de La m E decine arabe, Paris, ۱۸۷۶.
(۱۹) Meyerhof, M and G P Sobhi, tr The Abridged Version of X The Books of Simple Drugs n , Cairo, ۱۹۴۰, vol I (۴).
(۲۰) Plessner, M, X Beitdr L ge zur Islamischen Literaturgeschichte n , Islamica, Leipzig, ۱۹۳۱, vol IV.
(۲۱) Ritter, H and R Walzer, X Arabishe) bersetzungen Griechischer Artze in Stamuler Bibliotheken n , Sitzungsberichte der Preussischen Akademie der Wissenschaften (Phil - hist Klasse Nr ۲۶) , Berlin, ۱۹۳۴.
(۲۲) Steinschneider, M, Die arabischen) bersetzungen aus dem Griechischen, Graz, ۱۹۶۰.
(۲۳) Ullmann, M, Islamic Medicine, Edinburgh, ۱۹۷۸.
(۲۴) id, Die Medizin im Islam, Leiden, ۱۹۷۰.
(۲۵) id, X Die Schrift des Bad/ g = ras O ber die Ersatzdrogen n , Der Islam, Berlin/New York, ۱۹۷۳, vol L (۲؛
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «بدیغورس»، شماره۴۶۶۶.