بسفایج
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بَسفایِج، نامی مشترک برای انواع سَرَخسهای جنس پلیپودیوم (در حدود ۷۵ نوع یا گونه)، از جمله، بسفایج معمولی، با نام علمیِ پلیپودیوم وولگاره، دارای ریشههای خزنده و برگهای عمیقاً شانهای همیشه سبز، که در شکاف صخرهها، بر تنه درختان پوسیده در بیشههای نمناک و در کناره آبراههها میروید، و در قدیم بعض خواص دارویی برای ریشههای آن ذکر کردهاند.
بَسفایِج (به فتح یا کسر یاء)، نامی مشترک برای انواع (در حدود ۷۵ نوع یا گونه) سَرَخسهای جنس پلیپودیوم (خانواده بسپایکیان)، از جمله، بسفایج معمولی، با نام علمیِ پلیپودیوم وولگاره، دارای ریشههای (در واقع، ساقههای زیرزمینی) خزنده و برگهای «عمیقاً شانهای» همیشه سبز، که در شکاف صخرهها، بر تنه درختان پوسیده در بیشههای نمناک و در کناره آبراههها میروید،
و در قدیم بعض خواص دارویی برای ریشههای آن ذکر کردهاند.
واژه بسفایج (در بعض مآخذ، مثلاً در،
حدیقة الازهار غسانی اندلسی (تألیف ۹۹۴)، نیز به صورت بَسبایج) معرّب بَسپایَک/ بسپایه فارسی (لفظاً به معنای «دارای پایکها/ پایها/ ریشههای بسیار») است ـ تسمیهای معطوف به ساقههای زیرِ خاکی خزنده بسیارِ آن.
نامهای مهجور دیگری نیز برای آن در بعض منابع قدیم یافت میشود:
بولودنون (غلط چاپی بولوبودیون)، در
جامع ابن بیطار که میگوید «مَعناهُ «کثیر الارجل» (دارای پایهای بسیار) بالیونانیّه) و دیگر شکلهای مُحرّف و مّصحّفِ فولوفودیون، بولوخودیون و بولودیون،
همه معرّب مصحّف بسفایج پُلوپُدیون یونانی، به همان معنای لفظیِ بسپایک؛
ثاقب الحَجر (لفظاً، «سوراخ کننده سنگ»)
نظر به رویش آن در شکافهای صخرهها؛
اَضْراس الکَلب (لفظاً، «دندانهای سگ»)
، نظر به شکل دندانه دار برگهای آن؛
کثیرالارجُل (ترجمه لفظی نام یونانی آن یا بسپایک فارسی)؛ تشیوان، نام بَربَری بسفایج
>
صورت درست آن در ترجمه فرانسوی لوکلر از جامع ابن بیطار،
که مؤلف بناروا آن را «لغت یونانی» دانسته است؛
به صورت (نادرست چاپی) نشناون در انطاکی
بِناروا آن را فارسی پنداشتهاند)، که به صورت اِشتیوان در مصر به کار میرفته است
(به گفته لوکلر، همانجا، قَبائلیهایِ الجزایر و عربهای قُسَنطینه در الجزایر، اِشتوان میگویند)؛
تَشمیر یا تَشتمیر
دارْچِماز (اصطلاح تنکابنی (مازندرانی غربی)، لفظاً، «سَرخسِ درخت/ درختی»،
ظاهراً نظر به رویش گونهای بسفایج در شکافها و حفرههای درختان پوسیده جنگلهای نمناک مازندران.
طبع ریشه بسفایج گرم در درجه سوم و خشک در درجه دوم است
قوّه آن، قوه «تجفیف بلیغ» (خشکانندگی شدید) بدون «لَذغ» (گزندگی» است (جالینوس، به نقل همو، همانجا)،
اما، به گفته دیسقوریدوس،
«قوّه این ریشه قوّه «مُسهُله» روان و تصفیه کننده) است. (برای استفاده از این خاصیت) آن را با گوشت مرغ یا ماهی یا باسِلق (گونهای چغندر) یا مُلوخیا (گونهای خَطمی یا پنیرک) میپزند و میخورند؛
خوردن ریشه خشکانده و نرم کوبیده آن با شَهداب، مُسهل بلغم و زرداب است.
ضماد ریشه نرم کوبیده آن بر جای «اِلتوای عَصَب» (رگ به رگ شدگی) و بر تَرَکهای عارض در میان انگشتان برای درمان اینها سودمند است.»
به گفته
ابن ماسویه،
خوردن ریشه بسفایج فقط با شکر یا آمیخته به بعض پُختنیها و معجونها بلغم و سودا را بدون مَغْص (دل پیچه) و اذیت «اسهال» میکند.
به گفته
محمد زکریای رازی،
خوردن آن در مطبوخی با اَفتیمون، محلّل قولنج است.
احمد بن أبیخالد میگوید،
اگر مبتلایان به مالیخولیا و جُذام هر روز به قدر دو دِرهَم و نیم از آن در یک سُکَّرَجَه آبِ مغز خیار شَنبر (فلوس) به مدت هفت روز بخورند، درمان مییابند.
(۱) ابن بیطار، الجامع لمفردات الادویة و الاغذیة، بولاق ۱۲۹۱.
(۲) علی بن حسین انصاری شیرازی، اختیارات بدیعی: قسمت مفردات، چاپ محمدتقی میر، تهران ۱۳۷۱ ش.
(۳) داودبن عمرانطاکی، تذکرة اولی الالباب و الجامع للعجب العجاب، قاهره ۱۳۰۸ـ۱۳۰۹.
(۴) محمدحسین بن خلف برهان، برهان قاطع، چاپ محمد معین، تهران ۱۳۶۲ ش.
(۵) محمد مؤمن بن محمدزمان حکیم مؤمن، تحفة حکیم مؤمن، تهران (۱۳۶۰ ش ؟).
(۶) محمد حسین بن محمدهادی عقیلی علوی شیرازی، مخزن الادویة، کلکته ۱۸۴۴، چاپ افست تهران ۱۳۷۱ ش.
(۷) ابوالقاسم بن محمد غسّانی اندلسی، حدیقة الازهار فی ماهیّة العشب و العقّار، چاپ محمد العربی الخطّابی، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
(۸) احمد قهرمان، فلور ایران، ج ۱، تهران ۱۳۵۷ ش.
(۹) Pedanius Dioscorides، The Greek herbal of Dioscorides، tr John Goodyer، ۱۶۵۵، ed R T Gunther، Oxford ۱۹۳۴.
(۱۰) William Dymock، C J H Warden، and David Hooper، Pharmacographia Indica، London ۱۸۹۰-۱۸۹۳.
(۱۱) Ibn Baytar، Traitdes simples، tr Lucien Leclerc، Paris ۱۸۷۷-۱۸۸۳Y.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، ج۱، ص۱۳۴۶، برگرفته از مقاله «بَسفایِج».