معناشناسی تأویل قرآن در پرتو معنا شناسی تأویل حدیث
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حدیث مانند قرآن تأویل دارد؛ از این رو معناشناسی تأویل حدیث مراد از تأویل
قرآن را روشن مـیسازد. تـأویل بـیشتر به معنای بیان معنانی خلاف ظاهر به سبب وجود قرینه قوی بر مراد نبودن مـعنای ظاهر بکار میرود. گاهی نیز به مفهوم رفع غرابت و ابهام و زمانی هم بـه معنای بیان نکات عـرفانی و رمـزی آیات و احادیث کاربرد دارد. ضرورت تأویل به جهت وجود نسخ و تشابه و صعوبت فهم و نیز تأویلات ناصواب در آیات و روایات است. متون را باید به گونهای تأویل کرد که دور از فهم، خلاف اجماع و خلاف روح شریعت نـباشد و به ابطال متون دینی دیگر نیانجامد. در این مقاله شرح این مجمل میآید.
نظر به اینکه میان تأویل قرآن و تأویل حدیث تمایزی وجـود نـدارد و تبیین یکی به تبیین دیگری کمک میکند، مناسب مینماید تأویل قرآن در پرتو تأویل حدیث معناشناسی گردد.
تأویل حدیث، اصطلاحی است که غالباً در
علوم حدیث بکار میرود. در احادیث معصومین علیهمالسلام نـیز ایـن اصطلاح استعمال شده است:
إنّ لحدیث رسول الله صلیاللهعلیهوآله تأویلاً(۱)؛ حدیث
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله دارای تأویل است.
تأویل به معنای بازگشت، عاقبت و سرانجام چیزی است؛ هـمچنانکه تـأویل را درباره لفظی بکار بردهاند که یک معنای ظاهری دارد که معنای اصلی آن است؛ اما به جهت وجود دلیلی یا قرینهای آن را بر معنای غیر ظاهری خود حمل کنند؛ بطوری که اگـر آن قـرینه وجـود نمیداشت، بر همان معنی اصـلی حـمل مـیگردید. به عبارت دیگر: دست برداشتن از ظاهر کلام و به سراغ معنای غیر ظاهری رفتن به جهت شاهد یا دلیلی که بر آن دلالت دارد، تـأویل آنـ کـلام است(۲).
در کتابهای اصول فـقه نـیز تأویل حدیث را اینگونه تفسیر کردهاند: تأویل یعنی احتمالی که به خودی خود احتمال ضعیفی است؛ اما دلیلی بر آنـ دلالت دارد؛ بـطوری کـه ظن غالب به سراغ آن رود و از معنای ظاهری دست برداشتن نیز نـوعی تأویل است(۳).
غزالی حمل لفظ را بر معنای مجازی و حمل مطلق را بر مقید و عام را بر خاص نیز تأویل کـلام دانـسته اسـت.
در قرآن کریم «تأویل الاحادیث»
بصورت جمع بـکار رفـته و مقصود مطلق احادیث است؛ چه آنکه حدیث لفظی باشد که انسان میگوید یا میشنود و یا حـدیث نـفس مـثل رؤیا باشد و یا پدیدههایی که در خارج میبیند و دانستن تأویل آنها همان دانـستن حـقیقت و واقـعیت و سرانجام این امور است.
همچنانکه برخی از آیات قرآن کـریم مـتشابه بـوده و احتیاج به
تأویل دارند(
)وایات نیز
محکم و
متشابه وجود دارد و هر حدیث متشابهی نیاز بـه تـأویل دارد.
مقصود از «تأویل حدیث» این است که گاهی یک حدیث دارای معنایی است که ظـاهر لفـظ اسـت؛ ولی باید از این ظاهر عدول کرد و به جهت ادله عقلی یا نقلی که موجود اسـت، بـه سراغ باطن آن رفت(۶).
به عقیده مامقانی حدیث متشابه شامل هر کدام از ظاهر، مـؤوّل و مـجمل مـیشود؛ چون این سهاصطلاح در جایی بکار میروند که حدیث معنا و احتمالی دیگری را نیز بپذیرد؛ با ایـن تـفاوت که اگر آن احتمال خلاف، مرجوع بود، احتمال موافق لفظ را ظاهر آن گویند و اگـر آن احـتمال خـلاف، راحج بود، حدیث را مؤوّل مینامند و اگر آن احتمال خلاف، مساوی با احتمال دیگر بود، آن را مـجمل نـامند(۷).
پس هـرگاه حدیث بواسطه شواهد عقلی یا نقلی بر خلاف ظاهر خود یعنی مـعنای
مرجوح حملشود، آن را تأویل حدیث نامند.(۸)
در کلمات فقها و محدثان گاهی «تأویل حدیث» به معنای حل تعارض روایات بـکار رفـته است و لذا نوعاً اصطلاح تاویل حدیث را در مورد روایات متعارض بکار میبرند؛ چون هـر کـدام از روایات متعارض قرینه میشود بر اینکه از ظـاهر دیـگری دسـت برداشته و آن را توجیه کرده و احتمال مرجوح و غیر ظـاهر آن را پذیـرفت(۹).
شیخ طوسی نیز در دو کتاب حدیثی خود معمولاً
تاویل حدیث را به معنای راه حـل تـعارض روایات بکار بردهاست. برای مـثال گـفتهاست:
فراهم سـاختن کـتابی کـه تأویل اخبار اختلافی و منافی یکدیگر را دربـرداشتهباشد، از مـهمترین امور مهم دینی است... و من هرگاه بتوانم پارهای از احادیث را تأویل کنم، بـدون آنـکه بر سندهای آنها خوردهای بگیرم، از آن دریـغ نخواهم کرد و میکوشم در تـأیید تـأویل خود حدیث دیگری را که مـنطوق یـا مفهوم آن متضمن آن معنا باشد، بیاورم؛ تا اینکه به فتواها و تأویل مبتنی بـر نـقل عمل کرده باشم.(۱۰).
وی مـکرر در ایـن دو کـتاب پس از بیان وجه جـمع بـین روایات متعارض میگوید:
و الذی یـدلّ عـلی هذا التأویل...؛ و آنچه بر این تأویل دلالت دارد....
و گاهی نیز تأویل حدیث به معنای فهم غـرض و مـراد جدی از حدیث است؛ مثلاً سیدمرتضی عـبارت «تـأویل خبر» را بـسیار تـکرار مـیکند و پس از آن حدیثی را که دارای الفاظ غـریب باشد، نقلی میکند و به شرح مفردات و معنای حدیث میپردازد و نیز کلمات لغویون و نویسندگان غریب الحـدیث را نـقل میکند. پس مراد سیدمرتضی از تأویل حدیث فـهم مـعنای صـحیح و غـرض از حـدیث است(۱۱)و به هـمین جـهت از دیدگاه سید مرتضی کتاب «معانی الاخبار» شیخ صدوق را میتوان کتاب تأویل حدیث بشمار آورد؛ همچنانکه تمام کـتابهای تـوضیح غـریب الحدیث نیز از این دیدگاه تأویل الحدیث مـیباشند.
تـفاوت «مـختلف الحـدیث» بـا «مـشکل و غریب الحدیث» آن است که اختلاف، مربوط به تعارض روایات است و مشکل و غریب، مربوط به الفاظ نامأنوس و غیر متعارف است. اما به هرحال تأویل حدیث هم در مورد احـادیث متعارض و به معنای راه حل تعارض آنها بکار رفته است و هم در مورد احادیث مشکل که دارای لغات غریب بوده، به معنای فهم مشکلات آنهاست.
ابنقتیبه نام کتاب خود را «تأویل مختلف الحدیث» قـرار داد کـه ناظر به جهت اولی است؛ ولی ابنخلکان نام کتاب او را «تأویل مشکل الحدیث» معرفی کرده که ناظر به جهت دوم است(۱۲).
معنای اکثر احادیث روشن است و عرف که مخاطب آنـهاست، کـاملاً به مقصود آنها پی میبرد؛ ولی در بعضی از روایات نمیتوان معنای ظاهری آنها را پذیرفت و قرینه قطعی بر اراده معنای خلاف ظاهر آنها وجود دارد. این احادیث نیازمند تـأویلند و آنـها چند دسته به این قـرارند:
الف: احـادیثی که برخلاف دلیل عقلی مسلّم و قطعی باشند؛
ب: احادیثی که با ادله نقلی دیگر مثل قرآن یا سنت تعارض دارند؛
ج: احادیثی که با سیره متشرعه و ذهـنیات و بـاورهای مؤمنین تعارض دارند؛
د: احـادیثی کـه به جهت برخی مصالح ابهام یا اجمالیگویی کردهاند؛
ه: احادیثی که در آنها از الفاظ مشترک، مجاز، کنایه و... استفاده شده است.
روایات مذکور را نباید ردّ نمود؛ بلکه باید تأویل نمود و ضـرورت تـأویل احادیث یکی از امور ذیل است:
الف: صعب مستصعب بودن برخی از آنها؛
ب: نرسیدن به عمق معانی و مراد واقعی آنها؛
ج: وجود نسخ در روایات؛
د: وجود تشابه در روایات؛
ه: وجود تأویلات غیر صحیح از برخی نااهلان نـسبت بـه روایات؛ مـثلاً امام صادق علیهالسلام به فیض بن مختار فرمود:
... إنّی أحدّث أحدهم بالحدیث فلایخرج من عندی حتّی یـتأوّله علی غیر تأویله(۱۳)؛ من حدیثی را به یکی از آنان میگویم؛ آنگاه از نـزدم نـرفته، آن را بـرخلاف مراد تأویل میکند.
در احادیث تأویل به صحیح و مردود و نیز به قریب و بعید تقسیم شـده اسـت. این نشان میدهد که هر تأویلی قابل پذیرفتن نیست؛ بلکه باید دارای شرایط ذیـل بـاشد:
۱ـ تـأویل بعید نباشد؛ یعنی از قواعد لغت عرب و فهم عرفی خارج نشود و تأویلکننده، عالم به ادبیات و لغـت عرب باشد؛
۲ـ برخلاف عمل امت و خرق اجماع و غیرلایق به کلام شارع نباشد؛
۳ـ خـلاف حکمت تشریع نباشد و از روح شـریعت خـارج نشود؛
۴ـ قوانین باب جمع در بین روایات متعارض و خصوصاً قاعده «الجمع مهماامکن اولی من الترک» در آن رعایت شود و موجب ابطال روایات دیگر نگردد؛
۵ـ اگر تأویل بعید بود، باید دلیل بسیار قوی مؤید آن باشد تـا بُعد آن را جبران کند؛ ولی اگر تأویل قریب بود، کمترین دلیل بر آن کافی است(۱۴) و در روایتی آمده است که کسی تأویل حدیث را میداند که دارای حسّی لطیف و ذهنی صاف و تشخیصی صحیح باشد(۱۵).
گـاهی تأویل بر اساس ادبیات و واژهشناسی است؛ مثل اکثر آنچه در کتاب «امالی»
سید مرتضی و «شرح معانی الآثار» طحاوی و «مشکل الحدیث و بیانه» ابنفورک آمده است و گاهی تأویل حدیث عبارت از حمل لفظ عـام بـر خاص یا مطلق بر مقید و یا حقیقت بر مجاز است(۱۶) و گاهی تأویل، تأویل فلسفی، عرفانی، و یا بر اساس علوم غریبه است؛ مثل تأویلات احادیث در آثار
ابنابیجمهور احسائی و نیز مـحیالدین بـن عربی،
عبدالرزاق کاشانی، ابن ترکه و دیگر عرفا.
بیشتر این تأویلات در کتابهای عرفانی و علوم غریبه است و در آنها معنای خلاف ظاهر و مرجوح حدیث بر معنای ظاهر و راجح آن حمل میشود.
بـنا بر اینکه تأویل حدیث بـا تـأویل قـرآن یکی دانسته شود، باید گفت: تأویل قرآن عبارت از بیان معنایی است که پنهان و خفی است و این پنهانی و خفای معنا به سـه گـونه اسـت: الف. معنای آیه غرابت ابهام دارد؛ ب. معنای آیه در ظـاهر بـا قراین و شواهد معتبری متعارض است؛ ج. معنای منسوب به آیه از قبیل معانی عرفانی و رمزی است. این خفا و پنهانی معنا بـر اثـر نـسخ، تشابه، تأویلات ناصواب، صعوبت معنا و تعابیر مجازی پدید آمده اسـت.
۱ . مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، به کوشش عدهای از فضلا، دارالکتب الاسلامیه و المکتبة الاسلامیه، تهران ۱۳۷۶ـ۱۳۸۵ق، ج۵۰، ص۱۵۶.
۲ . ابن اثیر، محمد جزری، النـهایة فـی غـریب الحدیث و الاثر، تحقیق طاهر احمد زاوی و محمود طناحی، اسماعیلیان قم، ۱۳۶۴ ش، ج۱، ص۰؛ طریحی، فـخرالدین، مـجمعالبحرین، تحقیق سیداحمد حسینی، مرتضوی، تهران، ۱۳۶۲ ش، ج۵، ص۳۱۲.
۳ . نک: غزالی، ابوحامد محمدبن محمد، المستصفی من علم الاصول، منشورات شـریف رضـی، قـم، ۱۳۶۴ش، ج۱، ص۳۸۳.
۴ . {یوسف ۱۲/۶}
۵ . نک: آل عمران ۳/۷.
۶ . نک: مامقانی، عبدالله، مقباس الهدایة تلخیص و تحقیق علیاکبر غـفاری، دانـشگاه امـام صادق علیهالسلام تهران، ۱۳۶۹ ش، ص۲۵۰.
۷ . نک: همو، ۲۵۳.
۸ . مامقانی، ۵۷؛ مدیر شانهچی، کاظم، علمالحدیث و درایة الحدیث، دفتر انـتشارات اسـلامی، قـم، ۱۳۶۲ ش، ص۷۴.
۹ . نک: نافذ حسین حماد، مختلف الحدیث بین الفقهاء و المحدثین، الوفاء،بیروت، ۱۴۱۴ق، ص۷.
۱۰ . طوسی، محمدبن الحـسن، تـهذیب الاحکام، تحقیق سیدحسن خرسان، دارالکتب الاسلامیه، تهران، ۱۳۹۰ ق، ج۱، ص۳ـ ۴؛ همو، الاستبصار فیما اختلاف من الاخـبار، تـحقیق سـیدحسن خرسان، دارالکتب الاسلامیه، تهران، ۱۳۹۰ ق، ج۱، ص۴.
۱۱ . نک: سیدمرتضی، امالی السید المرتضی، تصحیح سید محمد بدالدین نـعسانی، مـنشورات مکتبة آیةالله المرعشی، قم، ۱۴۰۳ق، ۱/۲۴ و ۲/۱۷.
۱۲ . نک: ابن خلکان، و فیات الاعیان و انباء ابناء الزمان، تـحقیق احـسان عـباسی، منشورات شریف رضی، قم، ۱۳۶۴ ش، ۳/۴۲؛ صبحی صالح، علوم الحدیث و مصطلحه، منشورات شریف رضی، قم، ۱۳۶۳ ش، ص۱۱۱؛ عتر، نـورالدین، مـنهجالنقد فی علوم الحدیث، دارالفکر، دمشق، ۱۴۰۶ ق، ص۳۳۷؛ فافذ حسین، حامد، پیشین، ص۸.
۱۳ . مجلسی، پیشین، ۲/۲۴۶.
۱۴ . نـک: بـرزنجی، عـبدالطیف، التعارض و الترجیح بین الادلة الشرعیة، دارالکتب العلمیة، بیروت، ۱۴۱۷ق، ۱/۲۲۸.
۱۵ . مجلسی، پیشین، ۹۲/۴۶.
۱۶ . نک: غزالی، پیشین، ۱/۳۸۳.