• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

تعبیرات کلی قرآن درباره رستاخیز ظریفی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



عنوان موضوع اصلي: قرآن
عنوان موضوع فرعي اول: معارف قرآن
عنوان موضوع فرعي دوم: اعتقادات
عنوان موضوع فرعي سوم: معاد شناسي
زبان: فارسي
نام خانوادگي نويسنده: آية الله مكارم شيرازى
عنوان مقاله: تعبيرات كلى قرآن درباره رستاخيز
چكيده مقاله: متن مقاله: اشاره
قرآن مجيد در صدها آيه كه از مسأله معاد بحث مى‌كند تعبيرات كاملاً متنوعى دارد كه هر يك از آنها اشاره به يكى از ابعاد مفهوم معاد است و در مجموع بيانگر عمق اين مسأله و اهداف زندگى پس از مرگ است.
از آن جا كه مطالعه تعبيرات متنوع قرآن درباره معاد افق‌هاى تازه‌اى در برابر ديدگان ما در اين مسأله مهم عقيدتى مى‌گشايد، به شرح آن مى‌پردازيم.
عمده‌ترين و مهم‌ترين تعبيرات قرآنى از اين مسأله هشت تعبير زير است:
۱ - قيام الساعة رستاخيز
۲ - احياء موتى، زنده كردن مردگان
۳ - بعث، برانگيختن
۴ - حشر، جمع كردن
۵ - نشر، گستردن
۶ - معاد، بازگشت به سوى خدا
۷ - لقاء رب، ديدار پروردگار
۸ - رجوع، بازگشت به سوى او.
با اين اشاره به قرآن باز مى‌گرديم، و به نمونه‌هايى از تعبيرات فوق گوش جان مى‌سپاريم.
۱ - و يوم تقوم الساعة يبلس المجرمون. روم، ۱۲
۲ - ذلك بان اللَّه هوالحق و انه يحيى الموتى و انه على كل شى‌ء قدير. حج، ۶
۳ - و ان الساعة آتيه لا ريب فيها و ان اللَّه يبعث من فى القبور. حج، ۷
۴ - و ان ربك هو يحشرهم انه حكيم عليم.حجر، ۲۵
۵ - واللَّه الذى ارسل الرياح فتثير سحاباً فسقناه الى بلد ميت فاحيينا به الارض بعد موتها كذلك النشور. فاطر، ۹
۶ - كما بداكم تعودون.اعراف، ۲۹
۷ - قد خسرالذين كذبوا بلقاء اللَّه و ما كانوا مهتدين. يونس، ۴۵
۸ - كل نفس ذائقة الموت ثم الينا ترجعون. عنكبوت، ۵۷
ترجمه
۱ - آن روز كه قيامت بر پا مى‌شود مجرمان در نوميدى و غم و اندوه فرو مى‌روند.
۲ - اين به خاطر آن است كه بدانيد خداوند حق است و مردگان را زنده مى‌كند و بر هر چيز توانا است.
۳ - و اين كه رستاخيز شكى در آن نيست و خداوند تمام كسانى را كه در قبر آرميده‌اند زنده مى‌كند.
۴ - پروردگار تو قطعاً همه را در قيامت جمع و محشور مى‌كند چرا كه حكيم و دانا است.
۵ - خداوند آن كسى است كه بادها را فرستاد تا ابرهايى را به حركت در آورد، ما اين ابرها را به سوى سرزمين مرده‌اى مى‌رانيم و به وسيله آن زمينى را بعد از مردنش زنده مى‌كنيم رستاخيز نيز همين گونه است.
۶ - و بدانيد همان گونه كه در آغاز شما را آفريد بار ديگر در رستاخيز باز مى‌گرديد.
۷ - آنها كه لقاى خداوند و رستاخيز را انكار كردند زيان كردند و هدايت نيافتند.
۸ - هر انسانى مرگ را مى‌چشد، سپس به سوى ما باز مى‌گردد.
تفسير و جمع‌بندى
۱ - قيامت
معروف‌ترين تعبير رستاخيز قيامت است كه از ماده قيام گرفته شده، قرآن مجيد در ۷۰ مورد از آن روز بزرگ به عنوان يوم القيامة تعبير كرده و در بعضى مانند نخستين آيه مورد بحث تعبير به روزى كه ساعت قيام مى‌كند آمده است مى‌فرمايد: آن روز كه ساعت بر پا مى‌شود مجرمان نوميد مى‌گردند و يوم تقوم الساعة يبلس المجرمون (۱)
گنهكاران حق دارند كه در آن روز مأيوس و غمگين و ساكت و خاموش گردند، چون نتايج اعمال خود را مى‌بينند، در حالى كه راهى براى جبران و تدارك مافات در برابر آنان وجود ندارد.
فخر رازى در تفسير خود مى‌گويد: يأس دو گونه است:
گاهى موجب راحتى انسان است، و آن در جايى است كه نسبت به امورى باشد كه انسان در انتظار آن به سر مى‌برد در حالى كه از ضروريات زندگى او نيست.
در اين گونه موارد يأس مايه آرامش است.
ولى گاه در برابر امورى است كه انسان شديداً به آن نيازمند است، بديهى است يأس در اين گونه امور مايه حيرت و سرگردانى و غم و اندوه جانكاه مى‌گردد واژه ابلاس در مورد دوم به كار مى‌رود در حالى كه واژه يأس چنين نيست.
و گاه مى‌فرمايد: يوم يقوم الحساب آن روز كه حساب برپا مى‌شود. ابراهيم، ۴۱.
گاه مى‌فرمايد: يوم يقوم الناس لرب العالمين: آن روز كه مردم در برابر رب العالمين قيام مى‌كنند. مطففين، ۶.
و گاه مى‌گويد: يوم يقوم الروح و الملائكة: آن روز كه فرشته بزرگ خدا روح و فرشتگان ديگر قيام مى‌كنند. نبأ، ۳۸.
و گاه مى‌فرمايد: يوم يقوم الاشهاد: در آن روز كه گواهان قيام مى‌كنند. غافر، ۵۱.
آرى آن روز روز قيام و به پا خاستن است:
روز قيام ساعت، قيام حساب، قيام مردم، قيام فرشتگان، قيام گواهان روز قيام و قيام هر چيز.
جالب اين كه در ميان اين تعبيرات تعبير قيام الساعة مفهوم خاصى دارد، زيرا ساعت همان گونه كه گفتيم به معنى جزئى از زمان است، آيا زمان هم به پا مى‌خيزد؟ بعضى معتقدند كه اين تعبير دليل بر اين است كه روز قيامت خود گويى موجود زنده‌اى است كه قيام و برپايى براى او تصور مى‌شود. دقت كنيد.
۲ - احياء موتى
زنده كردن مردگان عنوان ديگرى است كه در آيات مربوط به معاد به طور وسيع و گسترده به چشم مى‌خورد، و چنان كه به خواست خدا در بخش دلائل معاد خواهد آمد بسيارى از اين دلائل روى همين عنوان تكيه مى‌كند، و از طرق گوناگون امكان زنده شدن مردگان را بعد از مرگ نشان مى‌دهد.
از جمله در آيه مورد بحث بعد از آن كه قران مجيد سه مسأله مهم را يادآور مى‌كند مسأله آفرينش انسان از خاك، و تطورات و دگرگونى‌هاى دوران جنين، و زنده شدن زمين بعد از نزول باران‌هاى حياتبخش مى‌فرمايد: اين به خاطر آن است كه بدانيد خداوند حق است، و مردگان را زنده مى‌كند و بر همه چيز قادر است. ذلك بان اللَّه هوالحق و انه يحيى الموتى و انه على كل شى‌ء قدير.
«حق» به معنى واقعيت و ثبوت است، و تعبير فوق به گفته الميزان نشان مى‌دهد كه خداوند عين واقعيت است، نه اين كه وجودى است داراى واقعيت، او عين ثبوت و عين حقيقت است، بلكه حقانيت و ثبوت هر چيز در عالم از بركت وجود او است. (۲)
نقطه مقابل حق باطل است كه واقعيت و ثبوتى ندارد بلكه خيال و پندار و سرابى بيش نيست.
جالب اين كه در اين آيه پديده‌هاى سه گانه فوق پيدايش آدم از خاك، تطورات جنين و زنده شدن زمين‌هاى مرده هم به عنوان دليل بر مبداً يعنى اصل وجود خدا ذكر شده و هم دليل بر معاد و هم صفات خدا مانند قدرت و در حقيقت اين تغييرات گسترده كه در همه چيز جهان حكمفرما است دليل بر وجود يك نقطه ثابت در عالم هستى است و اين نظام شگرف كه بر پديده‌هاى متغير حكومت مى‌كند نشانه علم و قدرت او است و همه اين‌ها دليل بر اين است كه زندگانى بعد از مرگ كاملاً امكان امكان‌پذير مى‌باشد.
همان گونه كه در بالا اشاره شد تعبير به احياء موتى حيات بعد از مرگ به طور وسيعى در آيات معاد آمده اين تعبير دليل روشنى بر معاد جسمانى است كه نه تنها روح انسان، بلكه جسم او نيز در جهان ديگر باز مى‌گردد البته در سطحى والاتر و بالاتر كه بعداً اشاره خواهد شد اگر معاد منحصراً روحانى بود حيات بعد از مرگ مفهومى نداشت، بلكه روح بعد از جدايى از جسم همچنان به بقاى خود ادامه مى‌دهد.
واژه رستاخيز در فارسى همين معنى حيات بعد از مرگ را مى‌رساند، چرا كه رست از ريشه پهلوى ريستك به معنى مرده گرفته شده، و رستاخيز يا رستخيز به معنى برخاستن مردگان است (۳) كه معادل عربى قيامت يا احياء موتى است.
۳ - بعث برانگيختن
تعبير ديگرى كه در آيات قرآن از قيامت به چشم مى‌خورد بعث است، چنان كه در آيات مورد بحث كه به دنبال آيه گذشته در سوره حج آمده است، مى‌فرمايد: اين به خاطر آن است كه بدانيد قيامت خواهد آمد، و شكى در آن نيست و خداوند تمام كسانى را كه در قبرها آرميده‌اند بر مى‌انگيزد. و ان الساعة آتيه لا ريب فيها و ان اللَّه يبعث من فى القبور.
اين تعبير به قدرى در قرآن گسترده است كه يكى از نام‌هاى قيامت يوم البعث روز برانگيخته شدن، روم، ۵۶. يا يوم يبعثون مى‌باشد، اين تعبير در شش آيه از قرآن آمده است. (۴)
حتى در سؤالاتى كه مشركان از پيامبراكرم مى‌كردند همين تعبير به طور مكرر به چشم مى‌خورد مانند: ءاذا متنا و كنا تراباً و عظاماً ءانا لمبعوثون:
آيا هنگامى كه ما مرديم و خاك و استخوان شديم برانگيخته مى‌شويم. صافات، ۱۶. (۵)
بعث در لغت، مفهوم وسيعى دارد، بعضى آن را به معنى فرستادن و بعضى رسانيدن و بعضى به معنى پراكندن تفسير كرده‌اند ولى به طور كه از موارد مختلف استعمال آن به دست مى‌آيد مفهوم آن همان چيزى است كه در فارسى از آن به عنوان برانگيختن تعبير مى‌كنيم، منتها در هر موردى به تناسب آن مورد مفهوم خاصى دارد، مانند برانگيختن پيامبر براى تبليغ، برانگيختن لشگر براى جهاد، يا انسان خواب براى اداء وظائف، يا مردگان براى حساب يا حيوان براى حركت. (۶)
انتخاب اين تعبير براى قيامت به خاطر آغاز حركت است كه خداوند مردگان را از قبر بر مى‌انگيزد، سپس آنها را به سوى محاكم و دادگاه‌هاى قيامت براى حساب مى‌فرستد، و از آن جا نيز به سوى بهشت يا دوزخ فرستاده مى‌شوند، هر يك از اين مراحل يكى از مصداق‌هاى بعث است.
تعبير ديگرى در آيات قرآن نيز به چشم مى‌خورد كه با واژه بعث قريب الافق است، و آن ماده بعثرة بر وزن منقبه مى‌باشد.
اين تعبير تنها در دو آيه از قرآن ديده مى‌شود و اذا القبور بعثرت: هنگامى كه قبرها زيرورو شود و مردگان براى حساب برانگيخته شوند (انفطار، ۴) و در جاى ديگر مى‌فرمايد: افلا يعلم اذا بعثر ما فى القبور آيا انسان نمى‌داند هنگامى كه آن چه در قبرها است زيرورو برانگيخته مى‌شود. عاديات، ۹.
واژه بعثره را گرچه ارباب لغت به معنى زيرورو كردن و پراكندن تفسير كرده‌اند، ولى به گفته راغب در مفردات بعيد نيست كه اين واژه مركب از دو كلمه بعث و اثيرت بوده باشد كه اولى به معنى برانگيختن و دومى به معنى پراكندن است، و لذا هر دو معنى را در مفهوم خود جمع كرده است.
بيضاوى همين مطلب را به تعبير ديگرى نقل مى‌كند كه اين واژه مركب از بعث و رأى در اثارة است. (۷)
۴ - حشر
تعبير ديگرى كه آن هم در آيات فراوانى از قرآن مجيد درباره قيامت آمده است تعبير حشر است، چنان كه در آيه مورد بحث مى‌فرمايد: پروردگار تو همه آنها را محشور مى‌كند، كه او حكيم و دانا است و ان ربك هو يحشرهم انه حكيم عليم.
حكمت او ايجاب مى‌كند كه با مرگ انسان همه چيز پايان نگيرد، وگرنه زندگى دنيا و خواب و خور و پوشيدن و نوشيدن بى‌ارزش‌تر از آن است كه هدف آفرينش اين انسان والا، و اين جهان پهناور باشد علم او نيز سبب مى‌شود كه در امر معاد و حشر و نشر و حساب و كتاب بندگان جمع كردن ذرات پراكنده وجود آنها و همچنين اعمال و اقوال آنان مشكلى پيش نيايد، چرا كه او همه چيز را مى‌داند و از همه چيز باخبر است.
تعبير حشر حدود سى بار در آيات قرآن مجيد و در سوره‌هاى مختلف در مورد قيامت به كار رفته است، و اين گستردگى دليل بر اهميت آن از ديدگاه قرآن مى‌باشد واژه حشر در لغت بنا به نقل مقائيس به معنى جمع كردن توأم با راندن است، و گاه به هر گونه جمع نيز گفته مى‌شود، و به گفته مفردات به معنى بيرون بردن جمعى از قرارگاهشان به سوى ميدان جنگ و مانند آن است و لذا در روايت آمده است النساء لا يحشرن يعنى زنان به سوى ميدان جنگ برده نمى‌شوند.
و در التحقيق آمده كه ريشه اصلى آن فرا گير سه معنى است بعث، سوق و جمع برانگيختن، حركت دادن و جمع كردن.
حشرات الارض به معنى جنبنده‌هاى كوچك است كه به خاطر كثرت و حركت و رانده شدن به اين نام ناميده شده‌اند.
استفاده از اين تعبير براى معاد و روز قيامت به خاطر آن است كه همه انسان‌ها كه در طول تاريخ بشر بر صفحه زمين ظاهر شده‌اند در آن روز يك جا جمع مى‌شوند و به سوى دادگاه عدل الهى براى حساب و كتاب و سپس به سوى بهشت و دوزخ رانده مى‌شوند.
اضافه بر اين، در آن روز ذرات وجود هر انسانى كه در مناطق مختلف كره زمين و حتى گاهى در درياها و فضا پراكنده شده، به فرمان الهى در كنار هم جمع مى‌شوند و روح به آنها باز مى‌گردد نه تنها خود آنها كه اعمالشان نيز گردآورى مى‌شود بنابراين روز قيامت روز جمع و حشر در ابعاد مختلف است.
بلكه از پاره‌اى از روايات اسلامى استفاده مى‌شود كه در قيامت نه تنها اهل زمين كه اهل آسمان‌ها نيز با آن‌ها اجتماع مى‌كنند و به همين دليل در تفسير يوم التلاق روز تلاقى كه يكى از نام‌هاى قيامت است و در سوره غافر آيه ۱۵ به آن اشاره شده از امام صادق چنين مى‌خوانيم كه فرمود: يوم يلتقى اهل السماء و اهل الارض: روزى كه اهل آسمان‌ها با اهل زمين ملاقات مى‌كنند! (۸)
۵ - نشر
نشر يا نشور تعبير ديگرى است كه قرآن مجيد در آيات متعددى براى روز رستاخيز برگزيده است كه در واقع يكى ديگر از ابعاد حيات انسان را بعد از مرگ نشان مى‌دهد، چنان كه در آيه پنجم مورد بحث مى‌خوانيم: خداوند همان كسى است كه بادها را فرستاد تا ابرهايى را به حركت درآورد سپس ما اين ابرها را به سوى سرزمين مرده‌اى مى‌رانيم، پس با آن زمين را بعد از مردن زنده مى‌كنيم، نشر انسان‌ها در قيامت همين گونه است. اللَّه الذى ارسل الرياح فسقناه الى بلد ميت فاحيينا به الارض بعد موتها كذلك النشور.
نشر و نشور به گفته راغب در مفردات در اصل به معنى گستردن و پهن كردن است، چنان كه درباره پارچه، صفحه كاغذ، ابر، نعمت‌ها، و احاديث اين تعبير به كار مى‌رود.
و به گفته مقائيس اللغة در اصل به گشودن همراه با تشعب است.
و به همين جهت به بوى خوش كه در فضا پراكنده مى‌شود نشر گفته مى‌شود.
به كار رفتن اين تعبير در مورد معاد يا به خاطر انتشار انسان‌ها در نقاط مختلف محشر است، چنان كه در آيه بالا به آن اشاره شد و يا به خاطر انتشار نامه‌هاى اعمال است، چنان كه در سوره تكوير آيه ۱۰ مى‌خوانيم و اذا الصحف نشرت: زمانى كه صحيفه‌هاى اعمال منتشر شود.
جالب اين كه در بعضى از روايات آمده است كه در قيامت خداوند باران مخصوصى از زير عرش فرو مى‌فرستد كه وقتى به زمين فرو مى‌رود اجساد مردگان جان مى‌گيرند! و همچون گياهان مى‌رويند! سپس ارواح در آنها دميده مى‌شود، بعد زمين مى‌شكافد و آنها از درون خاك بيرون مى‌آيند گويى زمين رحم براى آنها است. (۹)
در حديث ديگرى مى‌خوانيم كه شخصى از رسول خدا پرسيد: چگونه خداوند مردگان را زنده مى‌كند؟ فرمود: آيا هرگز از سرزمين خشك بى‌آب و علفى عبور كرده‌اى، سپس مرتبه ديگر از آن مى‌گذرى در حالى كه سبز است؟! سؤال كننده مى‌گويد: آرى، فرمود: همين گونه خداوند مردگان را زنده مى‌كند يا فرمود: نشور همين گونه است. (۱۰)
۶ - معاد
در گروه ديگرى از آيات از قيامت تعبير به عود و بازگشت انسان‌ها شده است كه منظور از آن بازگشت به حيات مجدد است، در ششمين آيه مورد بحث مى‌خوانيم: همان گونه كه در آغاز شما را آفريد بار ديگر در قيامت باز مى‌گرديد. كما بداكم تعودون.
در بحث دلائل به خواست خدا خواهيم ديد كه اين جمله، كوتاه‌ترين و در عين حال روشن‌ترين دليل بر امكان معاد را در خود جاى داده، و از آفرينش نخستين استدلال بر امكان آفرينش مجدد مى‌كند.
قابل توجه اين كه تعبير عود حتى در لسان مشركان و منكران معاد نيز بوده است كه مى‌گفتند: چه كسى مى‌تواند ما را به زندگى مجدد باز گرداند؟ فسيقولون من يعيدنا. و قرآن در پاسخ آنها مى‌گويد: بگو: همان كسى كه شما را در آغاز آفريد! قل الذى فطركم اول مرة اسراء - ۵۱.
تعبير به معاد نيز از همين جا گرفته شده.
ضمناً اين تعبير دليل روشنى بر مسأله معاد جسمانى است، چرا كه روح در حقيقت بازگشتى ندارد، بلكه به بقاى خود بعد از مرگ ادامه مى‌دهد، اين حيات جسمانى است كه در قيامت بازگشت مى‌كند، و روح به آن مى‌پيوندد.
نكته مهمى كه يادآورى آن در اين جا لازم به نظر مى‌رسد اين است كه طبق تفسيرى كه براى آيه مورد بحث ذكر شد، تشبيه در اصل بازگشت به حيات است اين تفسير را مرحوم طبرسى در آغاز كلامش آورده و در روح البيان نيز آن را به عنوان تفسير آيه انتخاب كرده است.
ولى گروهى از مفسران از جمله فخر رازى در تفسير كبير و علامه طباطبايى در الميزان و صاحب المنار در تفسير المنار و بعضى ديگر گفته‌اند كه تشبيه در اين قسمت است كه خداوند در آغاز مردم را به صورت دو گروه آفريد: گروهى مؤمن و گروهى كافر گروهى در پرتو هدايت انبياء راه هدايت را برگزيدند و گروهى بر اثر وسوسه‌هاى شياطين راه ضلالت را در قيامت نيز به صورت دو گروه محشور خواهند شد، مؤمن و كافر، سعادتمند و شقاوتمند و آيه بعد از اين آيه فريقاً هدى و فريقاً حق عليهم الضلالة را شاهد اين تفسير دانسته‌اند.
و عجيب‌تر اين كه فخر رازى آن را دليل بر مسأله جبر و سعادت و شقاوت ذاتى پنداشته است!
در حالى كه اگر به آيات ديگر قرآن كه شبيه اين آيه است نظر بيفكنيم خواهيم دانست كه تشبيه در مسأله هدايت بعد از مرگ است نه هدايت و ضلالت در دنيا در سوره روم آيه ۱۱ مى‌خوانيم: اللَّه يبدأ الخلق ثم يعيده ثم اليه ترجعون: خداوند آفرينش را آغاز مى‌كند و باز هم آن را اعاده مى‌كند، سپس به سوى او باز مى‌گرديد و در آيه ۲۷ همين سوره مى‌خوانيم: و هوالذى يبدأ الخلق ثم يعيده و هو اهون عليه: «او كسى است كه آفرينش را آغاز كرد سپس آن را باز مى‌گرداند و اين بازگرداندن براى او آسان‌تر است.»
آيات متعدد ديگرى نيز همين معنى را مى‌رساند. يونس ۴ و ۳۴ نمل ۶۴ عنكبوت ۱۹.
ممكن است در اين جا گفته شود كه تفسير آيه به مسأله سعادت و شقاوت همان چيزى است كه در تفسير على بن ابراهيم از ابى الجارود نقل شده است كه امام باقر فرمود: همان گونه كه در آغاز گروهى را مؤمن و گروهى را كافر، گروهى را سعادتمند و گروهى را شقاوتمند آفريد همين طور در قيامت مردم به دو گروه تقسيم مى‌شوند گروهى هدايت يافته و گروهى گمراه خلقهم حين خلقهم مؤمناً و كافراً و سعيداً و شقياً و كذلك يعودون يوم القيامة مهتدياً و ضالاً... (۱۱)
ولى بدون شك اين حديث از احاديث متشابه است و راوى آن ابوالجارود كه نامش زياد بن منذر مى‌باشد از كسانى است كه در كتب رجال مذمت شديدى از او شده حتى بعضى نام سرحوب كه يكى از نام‌هاى شيطان است بر او گذارده‌اند در بعضى از روايات كذاب و كافر شمرده شده و او را مؤسس مذهب منحرف جاروديه فرقه‌اى از زيديه مى‌دانند.
بنابراين صحيح همان تفسير اول است.
۷ - لقاءاللَّه
تعبير ديگرى كه در آيات متعددى از قرآن مجيد اشاره به قيامت و رستاخيز مى‌كند تعبير به لقاءاللَّه يا لقاءرب است، از جمله در هفتمين آيه مورد بحث مى‌خوانيم: آنها كه لقاى خدا را تكذيب كردند مسلماً گرفتار زيانند، و هرگز هدايت نيافته‌اند. قد خسرالذين كذبوا بلقاءاللَّه و ما كانوا مهتدين. (۱۲)
تعبير به لقاءاللَّه يا لقاء رب كه مكرر در آيات قرآن آمده، بسيار پرمعنى و عميق است، هر چند جمعى از مفسران بسيار ساده از كنار آن گذشته‌اند:
گاه گفته‌اند منظور از لقاءاللَّه ملاقات فرشتگان خدا در قيامت است.
گاه گفته‌اند منظور ملاقات حساب و جزا و ثواب او است.
و گاه گفته‌اند به معنى ملاقات حكم و فرمان او است.
و به اين ترتيب هر كدام كلمه‌اى را در تقدير گرفته‌اند، در حالى كه مى‌دانيم تقدير برخلاف اصل است و تا دليلى بر آن نباشد بايد از آن پرهيز كرد.
با توجه به اين حقيقت به سراغ تفسير اصلى آن مى‌رويم: بدون شك منظور ملاقات حسى پروردگار نيست چرا كه ملاقات حسى تنها در مورد اجسام است كه داراى مكان و زمان و رنگ و كيفيات ديگرند، به طورى كه مى‌توان آنها را با چشم ظاهر ديد.
بلكه منظور يك شهود باطنى و ديدار و ملاقات روحانى و معنوى با خدا است زيرا در قيامت حجاب‌ها كنار مى‌رود و آثار خداوند چنان در عرصه محشر و تمام صحنه‌ها و مواقف قيامت ظاهر و آشكار مى‌گردد كه همه كس حتى كافران خدا را با چشم دل مى‌بينند، و او را ديدار مى‌كنند! هر چند اين ديدارها متفاوت است.
مرحوم علامه طباطبايى در تفسير الميزان چنين مى‌گويد: بندگان خدا در شرايطى قرار مى‌گيرند كه حجابى ميان آنها و پروردگارشان نيست، زيرا طبيعت روز قيامت ظهور و بروز حقايق است، همان گونه كه در آيه ۲۵ سوره نور آمده: و يعلمون ان اللَّه هوالحق المبين در آن روز مى‌دانند كه خداوند حق آشكار است. (۱۳)
جالب اين كه در حديث مشروحى مى‌خوانيم مردى خدمت امام اميرالمؤمنين(ع) آمد و عرض كرد من درباره قرآن مجيد به شك افتاده‌ام!
امام فرمود: چرا؟
عرض كرد: در آيات بسيارى مى‌بينم كه قرآن سخن از ملاقات پروردگار در قيامت مى‌گويد، و از سوى ديگر مى‌فرمايد: لا تدركه الابصار و هويدرك الابصار: چشم‌ها او را درك نمى‌كند، و او چشم‌ها را درك مى‌كند اين آيات چگونه با هم سازگار است؟
امام فرمود: اللقاء هنا ليس بالروية، و اللقاء هوالبعث فافهم جميع ما فى كتاب اللَّه من لقائه فانه يعنى بذلك بالبعث:
لقاء به معنى مشاهده با چشم نيست، بلكه لقاء همان رستاخيز و برانگيخته شدن مردگان است، پس معنى تمام آن چه در قرآن تعبير به لقاءاللَّه شده است درك كن كه همه به معنى بعث است. (۱۴)
در حقيقت اميرالمؤمنين(ع) مسأله لقاءاللَّه را به چيزى تفسير مى‌كند كه شهود پروردگار از لوازم آن است، آرى روز رستاخيز روز برطرف شدن حجاب‌ها و كنار رفتن پرده‌ها، و ظهور آيات حق، و تجلى خداوند بر قلوب است و از اين تعبير امام هر كس به فراخور حال خود مطلب را در سطوح مختلف درك مى‌كند، و همان گونه كه گفتيم شهود باطنى اولياءاللَّه در قيامت با افراد عادى بسيار متفاوت و مختلف است.
۸ - رجوع الى اللَّه
سرانجام تعبير ديگرى كه به صورت بسيار گسترده ده‌ها بار از قيامت در آيات قرآن مجيد به كار رفته، تعبير به رجوع و بازگشت به سوى پروردگار يا تعبير به رد الى اللَّه و مشتقات آنها است، از جمله در آخرين آيه مورد بحث مى‌گويد: هر انسانى مرگ را مى‌چشد سپس به سوى ما باز مى‌آييد كل نفس ذائقة الموت ثم الينا ترجعون.
تعبير به رجوع و بازگشت همان گونه كه گفتيم در آيات مكررى ديده مى‌شود. گاه مى‌گويند: الى اللَّه مرجعكم جميعاً بازگشت همه شما به سوى خدا است. مائده، ۴۸.
و گاه نفس مطمئنه و روح تكامل يافته را مخاطب قرار داده، مى‌فرمايد: ارجعى الى ربك: به سوى پروردگارت بازگرد. فجر، ۲۸.
و گاه در مقام بيان قدرت خداوند مى‌گويد: انه على رجعه لقادر: او قادر است كه انسان را بازگرداند. طارق، ۸.
و گاه از زبان گروهى از مؤمنان نقل مى‌كند: انا للَّه و انا اليه راجعون: ما از آن خدا هستيم و به سوى او باز مى‌گرديم. بقره، ۲۵۶.
و گاه مى‌فرمايد: ان الى ربك الرجعى: مسلماً بازگشت همگان به سوى پروردگار تو است. علق، ۸.
اين تعبيرات كه نظائر فراوانى در قرآن مجيد دارد نشان مى‌دهد كه رستاخيز قيامت از ديدگاه قرآن يك نوع بازگشت است، و مى‌دانيم مفهوم اين واژه آن است كه چيزى از نقطه‌اى آمده باشد، باز به همان نقطه برگردد.
در اين جا اين سؤال پيش مى‌آيد كه اين معنى چگونه درباره قيامت تطبيق مى‌كند و چگونه ما از سوى خدا آمده‌ايم كه به سوى او باز گرديم؟!
جمعى از مفسران در پاسخ اين سؤال كلمه‌اى در آيه در تقدير گرفته‌اند و گفته‌اند مفهوم آن، آن است كه الى حكمه ترجعون: به سوى حكم خدا باز مى‌گرديد. همان گونه كه گاه گفته مى‌شود: رجع امر القوم الى الامير: كار مردم به امير بازگشت داده شد. (۱۵)
ولى آيا صحيح است كه در تمام اين آيات چنين كلمه‌اى را محذوف بدانيم؟ اصلاً چه نيازى به تقدير و قائل شدن به حذف است؟ حتماً اين تعبير قرآنى نكته خاصى داشته كه بايد با تلاش و جستجو آن را دريابيم. براى يافتن پاسخ اين سؤال بهتر است به آغاز خلقت انسان باز گرديم.
قرآن مى‌گويد خداوند به فرشتگان خطاب كرد و فرمود: فاذا سويته و نفخت فيه من روحى فقعوا له ساجدين: هنگامى كه جسم آدم را نظام بخشيدم و از روح خود در او دميدم اى فرشتگان براى او سجده كنيد. حجر، ۲۹.
مسلماً منظور از روح خدا روحى نيست كه از ذات پاك او جدا شده باشد، چرا كه او واجب‌الوجود است و از هر نظر بسيط و خالى از اجزاء تركيبى است، بلكه منظور اين است كه از يك روح بزرگ كه از اشرف مخلوقات خدا مى‌باشد در او دميده شد و به اصطلاح اين اضافه، اضافه تشريفيه است.
به اين ترتيب روح والاى انسان از آن عالم بالا به سوى جهان خاكى كشيده شده و با اين خاك تيره پيوند يافته، تا مدارجى از كمال را طى كند، سپس از آن جدا شود و به عالم بالا و جوار قرب حق بازگردد.
درست است كه طبق معاد جسمانى در قيامت جسم و روح هر دو باز مى‌گردند، ولى بايد توجه داشت كه در آن جا روح به جسم باز نمى‌گردد بلكه جسم به سوى روح مى‌رود، و تعالى و تكامل مى‌يابد! و لذا نقائص جسم دنيوى را از دست مى‌دهد، فرسودگى، پيرى، فنا پذيرى، درد و بيمارى، و تعب و خستگى همه از آن رخت بر مى‌بندد. دقت كنيد.
بعضى از دانشمندان در اين جا تشبيه زيبايى براى اين مسأله يعنى نزول روح به بدن و سپس بازگشت به عالم بالا آورده‌اند: روح انسان را به غواصى تشبيه مى‌كنند كه براى فرو رفتن در قعر دريا و بيرون آوردن جواهرات گرانبها، جسم سنگينى را به پاى خويش مى‌بندد، تا به كمك آن در دريا فرو رود، هنگامى كه بر كف دريا نشست و گوهرهاى گرانبها را جمع نمود. جسم سنگين را از پاى خود باز مى‌كند و به سطح دريا برمى‌گردد، و اين است معنى رجوع. دقت كنيد.
نتيجه
در يك جمع بندى به اين جا مى‌رسيم كه روز بازپسين مراحل و مواقفى دارد كه از هر كدام از آنها در قرآن مجيد تعبيرى آورده شده است.
نخست از قيام ساعت و آغاز رستاخيز و دگرگونى جهان بحث مى‌شود.
سپس به مرحله احياء موتى و زنده شدن مردگان مى‌رسد.
بعد خداوند آنها را بر مى‌انگيزد يعنى مرحله بعث شروع مى‌شود.
سپس آنها را جمع مى‌كند و اين مرحله حشر است بعد آنها را مى‌گستراند و اين مرحله نشر است.
سپس آنها بازگشت به سوى خدا مى‌كنند و اين مرحله معاد است.
سپس به مرحله لقاء پروردگار مى‌رسند و اين مرحله لقاءاللَّه است.
و سرانجام به سوى آن وجود نامتناهى و كمال مطلق پيش مى‌روند و اين مرحله رجوع به پروردگار است.
۱. يبلس... از ماده ابلاس به گفته راغب در اصل به معنى غم و اندوهى است كه از شدت يأس و نوميدى حاصل مى‌شود، و بعضى آن را به معنى يأس تفسير كرده‌اند، در حالى كه بعضى ديگر از مفسران و ارباب لغت آن را به سكوت ناشى از عدم دليل معنى نموده‌اند (مفردات، صحاح، التحقيق، روح المعانى و تفسير الميزان).
۲. الميزان، ج ۱۴، ص ۳۷۸.
۳. لغتنامه دهخدا، ماده رستاخيز.
۴. اعراف، ۱۴ - حجر، ۱۶ - مؤمنون، ۱۰۰ - شعراء، ۸۶ - صافات، ۱۴۴ و ص ۷۹.
۵. اين معنى در آيات اسراء - ۴۹ و ۹۸، مؤمنون، ۸۲ - واقعه، ۴۷، انعام - ۲۹ و مؤمنون ۳۷ آمده است.
۶. مفردات راغب، مقاييس اللغه و التحقيق فى كلمات القرآن الكريم.
۷. تفسير بيضاوى، ذيل آيه ۴ سوره انفطار.
۸. بحارالانوار، ج ۷، ص ۵۹، حديث ۵.
۹. تفسير روح البيان، ج ۷، ص ۳۲۳ با تلخيص.
۱۰. همان مدرك.
۱۱. تفسير القمى، ج ۱، ص ۲۲۶ و تفسير نورالثقلين، ج ۲، ص ۱۸.
۱۲. همين تعبير در آيات ديگرى مانند انعام، ۳۱ و ۱۴۵ - يونس، ۷ و ۱۱ و ۱۵ - رعد، ۲ - كهف، ۱۰۵ و ۱۱۰ - فرقان، ۲۱ - عنكبوت، ۵ و ۲۳ - روم، ۸ - سجده، ۲۳ - فصلت، ۵۴ - سجده، ۱۰ و ۲۰ - نيز آمده است.
۱۳. تفسير الميزان، ج ۱۵، ص ۱۰۳، و ج ۱۰، ص ۶۹.
۱۴. توحيد صدوق، ص ۲۶۷ با تلخيص.
۱۵. مجمع البيان، ج ۱، ص ۷۱ و تفسير فخر رازى، ج ۲، ص ۱۵۲.
منابع: پيام قران ،ج ۵ ، ص ۴۸ - ۳۱
پيوند مرتبط: تاريخ بارگذاري: ۱۳۹۱/۰۴/۱۲



جعبه ابزار