تکثر گرایی دینی (خام)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تکثرگرایی دینی: از مباحث فلسفه دین: اعتقاد به حقانیت یا نجاتبخشی همه یا مجموعه ای از ادیان در عصر واحد
تکثرگرایی یا آیین کثرت از مباحث فلسفه دین و به معنای پذیرش کثرت و نفی انحصار است. تکثرگرایی معادل فارسی واژه پلورالیسم (Pluralism) در زبان انگلیسی است که ترکیبی است از واژه پُلُو رال (PLu ral) به معنای جمع و کثرت و پسوند ایسم یا ایزم (Ism) که بر گرایش و طرز فکر دلالت دارد.
این واژه را نخستین بار «لوتسه» (Lotze) فیلسوف و منطق دان آلمانی در سال ۱۸۴۱ میلادی در کتاب ما بعد الطبیعه خود وارد فلسفه کرد.
تکثرگرایی دینی گاه بر پذیرش کثرت در محدوده مذاهب یک دین اطلاق میشود و گاه بر پذیرش تکثر در ادیان. در این مقاله تنها از تکثرگرایی برون دینی از منظر قرآن کریم بحث میشود؛ همچنین مراد از تکثرگرایی در این مقاله، تکثرگرایی عرضی است نه طولی؛ بدین معنا که تکثر طولی ادیان آسمانی و ظهور دینی پس از دین دیگر مورد بحث نیست، بلکه بحث در کثرت عرضی ادیان و حجیت و حقانیت آنها در یک زمان و در عرض هم است.
تکثرگرایی دینی مورد بحث عبارت است از نفی انحصارِ حقانیت یا نجاتبخشی در دین واحد و گسترش دادن آن به همه یا مجموعه ای از ادیان در عصر واحد
، به گونه ای که هریک از ادیان جلوه ای از «حق مطلق» به شمار آید.
به نظر جان هیک (John Hick)، کشیش و فیلسوف دین شناس مسیحی معاصر و پایه گذار پلورالیسم دینی
، ادیان بزرگ جهان صورتهایی از تجربه کردن حق متعالی را گزارش میکنند و نوع یکسانی از ثمرات اخلاقی و معنوی را در زندگی بشر نشان میدهند.
وی ادیان بزرگ را پاسخهایی برای حقیقت غایی میداند که هریک از آنها طریق نجات انسان را فراهم میکند.
او ادیان را طرح کننده پرسشهایی گوناگون میدانست که به یک پرسش باز میگردند: انسان چگونه از این زندگی ناقص به حیات کامل تر دست یابد و رستگار شود.
وی در پی آن بود که معیار زبانی یکسانی را برای همه ادیان جهانی درباره غایت ارائه کند.
جان هیک از نظریه تکثرگرایی دینی خود با وصف «انقلاب کپرنیکی در الهیات مسیحی» یاد میکرد
و بر این باور بود که همان گونه که کپرنیک (Copernicus) ستاره شناس و ریاضی دان لهستانی بنای کهن نجوم وهیئت بطلیموس را ویران و «خورشیدْ محوری» را جایگزین «زمینْ محوری» کرد، در انقلاب کپرنیکی دین نیز باید ایمان به خدا و نسبت انسان با پروردگار را در مرکز اعتقادات قرار داد و عقاید خاص ادیان را به منزله کراتی دانست که حول محور آن میگردند.
او تکثرگرایی دینی را در قالب تمثیلهایی نیز ترسیم کرد؛ مانند تشبیه تنوع تاریخی فرهنگ های گوناگون به عینکهایی که حقیقت متعالی (واقعیت الهی واحد) از درون آنها متنوع ادراک میشود
، تمثیل قدیمی «فیل و مردان کور»
و چراغ های متفاوتی که نور واحد دارند.
تکثرگرایی دینی در جهان غرب و در بستر اختلاف های فرقه ای مسیحیت زاده شد و در دهه های اخیر به جهان اسلام راه یافت. در جهان مسیحیت که زادگاه اندیشه تکثرگرایی دینی است به این پرسش که کدام دین بر حق و نجاتبخش است سه پاسخ محوری داده شده است:
۱. تکثرگرایی (پلورالیسم: (Pluralism، چنان که جان هیک معتقد بود که در درون هریک از سنت های دینی بزرگ جهان، تحول و دگرگونی افراد بشر از خودمحوری به حقیقت (خدا) محوری صورت میپذیرد.
۲. انحصارگرایی (اِکسکلوزیویسم: (Exclusivismکه بیشتر دین پژوهان مسیحی به آن معتقدند و کمال و رستگاری را منحصر در یک دین خاص (مسیحیت) می دانند.
برپایه تعالیم سنتی مسیحیت، جز از راه فداکاری حضرت مسیح، راه دیگری به سوی نجات نیست و حتی پیامبران بزرگ باید تا روز رستاخیز در لیمبو (به اعتقاد مسیحیان محلی است که در آن پیامبرانی از قبیل موسی و نیز کودکانی که غسل تعمید داده نشدهاند در انتظار روز قیامت به سر میبرند و در آنجا عذابی نیست) به انتظار بنشینند تا حضرت مسیح (علیهالسلام) برای رهایی آنان اقدام کند.
۳. شمولگرایی (اینکلوزیویسم: (Inclusivismکه حد فاصل میان دو نظریه پیشین و بدین معناست که گرچه تنها یک راه برای رستگاری وجود دارد و صرفاً در یک دین خاص قابل شناسایی است؛ ولی لطف خدا به انحای گوناگون در ادیان مختلف تجلی یافته و هرکس حتی اگر از اصول اعتقادی دین حق چیزی نشنیده باشد، می تواند رستگار شود. کارل رانر (Karl Rahner)، الهیات دان کاتولیک آلمانی، طرفدار این نظریه است و از نجات یافتگان غیر مسیحی با نام «مسیحیان بی عنوان و گمنام» یاد میکند.
جان هیک نیز این نظریه را چنین تبیین میکند که حقوق کفاره مسیح همه گناهان بشری را میپوشاند، به گونه ای که اکنون همه ابنای بشر در معرض لطف و رحمت الهی قرار دارند، هرچند که هرگز نام حضرت مسیح را هم نشنیده باشند.
مایه های اصلی تفکر تکثرگرایی دینی را در اندیشه های لیبرالیستی، اعم از لیبرالیسم سیاسی و دینی میتوان یافت، زیرا لیبرالیسم سیاسی بر اهمیت تسامح و تساهل، آزادی عقیده و حقوق خصوصی افراد تأکید دارد و میتوان گفت تکثرگرایی دینی کوششی در جهت یافتن مبنایی برای تسامح و تساهل است. برخی عناصر تکثرگرایی دینی را میتوان در نوشته های فردریک شلایرماخر (Fridrich Schleier macher) منطق دان و فیلسوف آلمانی و بنیانگذار پروتستانتیسم لیبرال (LiberalProtstantism) در قرن نوزدهم یافت که به نظر او همه ادیان، در بردارنده حقیقت الهی هستند. پروتستانتیسم لیبرال، تفسیرهای نامتعارف از کتاب مقدس و دیگر اعتقادات دینی را به راحتی میپذیرفت.
به گفته لِگِنْ هاوْزِن (Legen Hausen) نومسلمان امریکایی، بحث تکثرگرایی دینی در اروپا هنگامی آغاز شد که پس از جنگ دوم جهانی و در نیمه دوم قرن بیستم گروههایی از کشورهای مختلف به اروپا مهاجرت کردند و دین مسیحیت را نپذیرفتند. فرقه های گوناگون مسیحی اینان را اهل دوزخ و شایسته هرگونه رفتاری میدانستند؛ ولی برخی متکلمان مسیحی که در میان غیر مسیحیان نیز افراد خوبی را میدیدند به تعالیم کلیسا بدگمان شدند و برای طرد آن، پیشنهادهایی و از جمله تکثرگرایی دینی را مطرح کردند. نخستین عکس العمل در نوشتار کارل رانر دیده میشود که پیشنهاد کرد مسیحیان میتوانند بپذیرند که کسی رسماً مسیحی نباشد و خدا به سبب طرز زندگی و اخلاقش او را مسیحی به شمار آورد.
جان هیک نیز همه متدینان به ادیان گوناگون را اهل نجات دانست و حتی ابایی نداشت که طرفداران مکاتبی مانند کمونیسم را نیز اهل نجات بداند، از این رو واکنش های تندی بر ضد او صورت گرفت و بیشتر مسیحیان او را طرد کردند.
هیک مفصل ترین تبیین خود از تکثرگرایی دینی را در کتاب تفسیر دین آورده که در سال ۱۹۸۹ میلادی منتشر شده و در کتاب دیگرش، کلام مسیحی درباره ادیان به نقدهای وارد بر این نظریه پاسخ داده و در سال ۱۹۹۵ میلادی منتشر ساخته است.
به گفته لِگِنْ هاوْزِنْ، همزمان با هیک، کشیش کانادایی، ویلفرد کنت ول اسمیت (Smite) همین دیدگاه را مطرح کرد و این دو را میتوان مهم ترین مطرح کنندگان تکثرگرایی دینی در میان مسیحیان دانست.
تکثرگرایی دینی به وسیله روشنفکران مسلمان به دنیای اسلام نیز راه یافت
؛ طرح مباحثی همچون «صراط های مستقیم»
، «انقلاب کپرنیکی در کلام»
، «تعدد قرائتها از دین»
، «قبض و بسط تئوریک شریعت»
و «به رسمیت شناخته شدن ادیان اهل کتاب در قرآن»
به وسیله روشنفکران و نویسندگان ایرانی نیز در جهت ترویج همین اندیشه است.
برخی در ترویج تکثرگرایی دینی، نظریه جان هیک را به عنوان «نظریه جدید الهیات جامع و جهانی» پنداشته و گفتهاند که از طریق همسنخی بین ادیان میتوان جوهره اصلی و فطری ادیان را که توحید است برگرفت و پوسته عقاید موروثی و اکتسابی و غیر اصلی را به دور افکند و بدین سان به تألیف قلوب و همدلی مؤمنان سراسر جهان دست زد.
تکثرگرایی دینی شاخههایی گوناگون دارد:
بدین معنا که ادیان گوناگون همه از حقانیت برخوردار و راههایی گوناگون به سوی حقیقت مطلق اند. به گفته جان هیک حقیقت غایی در ذات خود یکی بیش نیست؛ اما بالقوه میتواند در تجربه های مختلف بشری به شیوههایی گوناگون تجربه شود.
پیروان ادیان مختلف اهل نجات اند. هیک ضمن نقد تفسیر انحصارگرایان مسیحی از نجات، آن را «تبدیل و تحول روحیه انسانی از خود محوری به خدا (حقیقت) محوری» می داند که این امر لزوماً در حصار هیچیک از سنت های دینی تاریخ بشر محدود نخواهد ماند
، بلکه در درون همه سنت های دینی بزرگ عالم صورت میگیرد.
پیروان ادیان گوناگون میتوانند زندگی مسالمت آمیزی با یکدیگر در یک جامعه داشته باشند و حدود و حقوق یکدیگر را حرمت نهند.
از پرسش های مهم درباره تکثرگرایی دینی پرسش از گستره آن است؛ دامنه حقانیت و نجاتبخشی شامل کدام یک از ادیان میشود؟ گرچه در سخنان جان هیک، پایه گذار پلورالیسم دینی تعبیر «سنت های بزرگ دینی» فراوان یافت میشود و مراد او اسلام، مسیحیت، هندوئیسم و بودیسم است
؛ ولی به تصریح وی در مورد سنت های غیر الهی نظیر ادیان کنفوسیوسی نیز قابل طرح است.
وی حتی احتمال تسرّی حقانیت و نجاتبخشی به سنت های دینی کوچک تر یا برخی باورهای سکولاری همچون مارکسیسم، مائوئیسم و اومانیسم را نیز نفی نمیکند
؛ اما برپایه تعریف او از «نجات و رستگاری» یعنی «تبدیل و تحول روحیه انسانی از خود محوری به خدا (حقیقت) محوری»
، نجات و رستگاری لزوماً در حصار هیچیک از سنت های دینی تاریخ بشر محدود نخواهد ماند.
برخی تکثرگرایان با استناد به آیاتی از قرآن کریم کوشیدهاند مبنایی قرآنی برای آن ارائه کنند. آنان بر این پندارند که پلورالیسم دینی آموزه ای برخاسته از متن دین است.
مهم ترین مستندات قرآنی تکثرگرایی عبارتاند از:
آنان با استناد به آیاتی همچون ۱۴۸ سوره بقره؛ ۴۸ سوره مائده؛ ۱۱۸-۱۱۹ سوره هود؛ ۳۲ سوره روم و ۸ سوره شوری کثرت ادیان (پلورالیسم دینی) را خواست خداوند دانسته و گفته اند: اولین کسی که بذر پلورالیسم را در جهان کاشت، خود خداوند بود که پیامبران مختلف فرستاد و بر هر کدام ظهوری کرد و هریک را در جامعه ای مبعوث کرد و بر ذهن و زبان هریک تفسیری نهاد و بدین سان کوره پلورالیسم گرم شد.
اکنون به بررسی آیات مورد استناد تکثرگرایان میپردازیم:
أ. «ولِکُلّ وِجهَةٌ هُوَ مُوَلّیها فَاستَبِقُوا الخَیرتِ...؛ و برای هر قومی قبله ای است که وی (خدا) آن را قبله آنان قرار داده است، پس در کارهای نیک بر یکدیگر پیشی گیرید...».
برای هر قومی وجهه ای از راه تقرب به خداوند نهاده شده و هرکس باید از همان راهی که در پیش روی اوست در نیکوکاری بر دیگری سبقت بگیرد
و چون این راهها از سوی خداوند آمدهاند همگی تام و تماماند و میتوانند پیرو را به بالاترین حدّی که برایش ممکن است برسانند.
مسابقه ای که در آیه آمده در صورتی عادلانه تحقق مییابد که همه مردم از اوضاع و زمینه های یکسانی برای انجام مسابقه بهره مند باشند، پس هریک از ادیان الهی راه رسیدن به خداست.
این برداشت از آیه پذیرفتنی نیست، زیرا این آیه که در میان آیات مربوط به قبله قرار گرفته، ادامه آیاتی است که استقبال مسلمانان به کعبه را تأیید و ادعای منکران را باطل میکند
و پیامش این است که هر امتی قبله ای دارد (یهودیان به سوی بیت المقدس، مسیحیان به سوی ناصری، زادگاه حضرت مسیح و مسلمانان به سوی کعبه) و قبله خاص، رکنی ثابت در ادیان نیست، ازاین رو تحول قبله نمیتواند دستاویز طعن در نبوت و شریعت پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) باشد.
این آیه خواستار برچیده شدن بساط مجادله با یهودیان درباره قبله است و مسلمانان را به اهمیت دادن به مقاصد و پرداختن به اصلاح جامعه خویش توجه میدهد، از این رو در ادامه آیه به سبقت گرفتن بر یکدیگر در کارهای خیر فرمان میدهد.
برپایه این تفسیر که مراد از وجهه (جهتی که انسان به آن رو میکند) قبله باشد، آیه ارتباطی به تکثرگرایی ندارد، چون ناظر به اختلاف انسانها در برگزیدن دین نیست.
برپایه احتمالی دیگر آیه بدین معناست که هرکس خط مشی و جهتی (دینی) دارد که خود آن را برگزیده است یا خداوند راهنما و مولّی او بدان راه است.
در صورت بازگشت ضمیر «هُوَ» به کل باز هم آیه مؤید کثرت گرایی نیست؛ اما اگر ضمیر به خدا بازگردد آیه بدین معناست که خداوند ضمن اینکه هیچکس را به انتخاب راهی خاص وا نمیدارد، راه کسی را نیز نمیبندد، بلکه برای آزمون، امکانات پیمودن راه خوبان و بدان را فراهم میکند: «کلا نُمد؛ هر دو (دسته) را مدد میبخشیم»،
پس هرکس راهی برگزیند خدا وسیله پیمودنش را فراهم میکند و خدا افزون بر آن، پیمودن راه را تسهیل نیز میکند.
بر پایه معنای دوم که وجهه به معنای شریعت باشد گرچه آیه درباره کثرت شرایع است، هیچ تأییدی برای تکثرگرایی دینی نیست، زیرا تنها بیانگر وضع مردمی است که هریک برای خود راهی را (به حق یا باطل) برگزیدهاند و خدا نیز برای آزمون، آنان را در راههایی که برگزیدهاند به پیش میبرد و پیمودن راه را برایشان آسان میکند؛ اما از حق یا باطل بودن راه برگزیده شده سخن نمیگوید.
اما استنتاج حقانیت ادیان از «فَاستَبِقُوا الخَیراتِ» بر پایه لزوم عادلانه بودن مسابقه، جای شگفتی دارد، زیرا اولا خدای سبحان در قرآن، خط آغاز مسابقه را شریعت محمدی (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) دانسته که بارها به آن دعوت کرده است (=> همین مقاله: اسلام، شرط هدایت اهل کتاب؛ دعوت اهل کتاب به اسلام و توبیخ آنان)، پس شرط حضور در مسابقه خیرات، پذیرش شریعت ختمیه است و منکران آن، اصلا در شمار مسابقه دهندگان نیستند، پس خطاب آیه به حاضران در مسابقه یعنی مسلمانان است.
ثانیاً اگر عادلانه بودن مسابقه ایجاب میکند که همه در یک خط باشند و در نتیجه هریک از ادیان الهی راه رسیدن به خداست، نباید این نتیجه را به ادیان الهی منحصر دانست؟ بر پایه استدلال یاد شده همه افراد بشر پیرو هر آیینی باشند باید مرامشان بر حق باشد و گرنه مسابقه عادلانه نخواهد بود! چنین نتیجه ای را دست کم هیچ کثرت گرای مسلمانی نمیپذیرد، بنابراین مخاطبان آیه مسلمانان اند.
حتی اگر دعوت آیه را عام و شامل پیروان سایر ادیان نیز بدانیم، می تواند بدین معنا باشد که پیروان دیگر ادیان در صورت رونیاوردن به شریعت کامل، از باب حداقل، راه خیرات و احسان را در پیش گیرند؛ مانند دعوت اهل کتاب به اصل مشترک ادیان ابراهیمی یعنی توحید.
ب. «لِکُلّ جَعَلنا مِنکُم شِرعَةً ومِنهاجًا ولَو شاءَ اللّهُ لَجَعَلَکُم اُمَّةً واحِدَةً ولکِن لِیَبلُوَکُم فی ما ءاتکُم فَاستَبِقُوا الخَیرتِ...؛ برای هریک از شما (امت ها) شریعت و راهی روشن قرار دادهایم و اگر خدا میخواست شما را یک امت قرار میداد؛ ولی (خواست) تا شما را در آنچه به شما داده است بیازماید، پس در کارهای نیک بر یکدیگر سبقت گیرید...».
خداوند خود خواسته است که ادیان متعدد وجود داشته باشند و تعدد ادیان امری تصادفی نیست.
کثرتی که ما اکنون با آن مواجهیم در حقیقت راههایی گوناگون است که خداوند به سوی خود قرار داده است... و چون این راهها از سوی خداوند است همگی تام و تمام اند.
در پاسخ این استناد باید گفت که احتمال نخست در تفسیر آیه این است که اگر خدا میخواست با اکراه همه انسانها را به دین حق وا میداشت؛ اما مشیت او بر ایمان اجباری آدمیان نیست و این اعطای آزادی در انتخاب راه به معنای به رسمیت شناختن راهها در عرض هم نیست، چنان که در آیه ای دیگر تنها نشان دادن راه را بر عهده خدا دانسته است: «وعَلَی اللّهِ قَصدُ السَّبیلِ ومِنها جائِرٌ ولَو شاءَ لَهَدکُم اَجمَعین؛ و نمودن راه راست بر عهده خداست و برخی از آن (راه ها) کژ است و اگر (خدا) می خواست مسلماً همه شما را هدایت میکرد»،
بنابراین مشیت در «وَلَوْ شاءَ اللّهُ» تکوینی است نه تشریعی؛ یعنی خدا نمیخواهد با اکراه مردم را به سوی دین واحد سوق دهد؛ اما اینکه کدام دین بر حق است؟ این آیه در مقام بیان آن نیست.
ابن عباس آیه را چنین تفسیر کرده است: اگر خدا میخواست شریعت از آدم (علیهالسلام) تا خاتم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) یکی بیش نبود و نسخ و تبدّل در شریعت راه نداشت؛ ولی خدا چنین نخواست.
علامه طباطبایی نیز همین تفسیر را برگزیده و تعلیل مبسوط تری برای آن ارائه کرده است.
بر اساس این دو تفسیر، آیه بر تکثرگرایی دینی دلالت ندارد، بلکه برخی شواهد داخلی این آیه و آیات پیشین نادرستی این برداشت را نشان میدهند؛ مانند وصف «مُهَیْمن بودن قرآن بر کتب آسمانی پیشین» که در همین آیه آمده و به نسخ احکام فرعی کتب پیشین ناظر است
؛ همچنین در آیات قبلی خداوند به رسول خود درباره ایمان نیاوردن کافران اهل کتاب تسلی میدهد
که نافی تکثرگرایی دینی است.
ج. «ولَو شاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النّاسَ اُمَّةً واحِدَةً ولا یَزالونَ مُختَلِفین اِلاّ مَن رَحِمَ رَبُّکَ ولِذلِکَ خَلَقَهُم...؛ و اگر پروردگار تو میخواست قطعاً همه مردم را امتی واحد قرار میداد، در حالی که پیوسته در اختلاف اند، مگر کسانی که پروردگار تو، به آنان رحم کرده و برای همین) رحمت (آنان را آفریده است».
انسان در عین اجتماعی بودن، اهل تفرقه است و به آن تمایل فطری دارد و خداوند میدانست که هر گروهی دلبسته ایمان خود خواهد شد و رها کردن آن برایشان دشوار است.
پاسخ این است که در قرآن کریم، آیات فراوانی انسان را به وحدت دعوت و از تفرقه و اختلاف مذموم مانند اختلاف در دین نهی میکنند
و عدم پذیرش اسلام از سوی اهل کتاب را بر اثر حسد،
استکبار
و ستم
آنان میدانند نه «تمایل فطری به اختلاف» و «دلبستگی به ایمان خود».
پیام آیه ۱۱۸ سوره هود نیز این است که اگر خدا میخواست همه مردم را در دینداری همسو قرار میداد و مردم به فرقه های گوناگون دینی قسمت نمیشدند؛ ولی چون مشیت (تکوینی) او بر پیراستن جامعه از اختلاف دینی تعلق نگرفته، مردم پیوسته در اختلافاند و تنها کسانی از تفرقه میرهند که مشمول رحمت (هدایت) الهی قرار گیرند و خدای رحیم، آدمیان را برای رحمت آفریده است. این آیه گرچه بر «تکثر ادیان» دلالت دارد، بر «حقانیت ادیان متکثر» دلالت ندارد، بلکه با مذمت از اختلاف در دین تکثرگرایی دینی را نفی میکند.
د. «کُلُّ حِزب بِما لَدَیهِم فَرِحون؛ هر حزبی بدانچه نزد آن هاست دلخوش اند».
برداشت تکثرگرایانه از این آیه
نیز ناتمام است، زیرا این آیه و آیه قبلی آن به صراحت از تفرقه در
دین نهی میکنند و آن را از اوصاف مشرکان: «ولا تَکونوا مِنَ المُشرِکین مِنَ الَّذینَ فَرَّقوا دینَهُم وکانوا شِیَعًا کُلُّ حِزب...» و همچنین آن را معلول پیروی ستمگران از هواهای نفسانی میدانند: «بَلِ اتَّبَعَ الَّذینَ ظَلَموا اَهواءَهُم بِغَیرِ عِلم... فَاَقِم وَجهَکَ لِلدّینِ حَنیفًا...... ولا تَکونوا مِنَ المُشرِکین مِنَ الَّذینَ فَرَّقوا دینَهُم...»
نه الهام و تمایل فطرت الهی و چون هواهای نفسانیْ متفرق و ناپایدارند، دین برخاسته از آنها نیز بی ثَبات و متفرق خواهد بود.
ه. «ولَو شاءَ اللّهُ لَجَعَلَهُم اُمَّةً واحِدَةً ولکِن یُدخِلُ مَن یَشاءُ فی رَحمَتِهِ والظّلِمونَ ما لَهُم مِن وَلیّ ولا نَصیر؛ و اگر خدا میخواست قطعاً آنان را امتی یگانه میگردانید؛ ولی هرکه را بخواهد به رحمت خویش درمی آورد و ستمگران نه یاری دارند و نه یاوری».
این آیه به شهادت سیاق ناظر به معاد و دارای دو محور اصلی است: یک. اگر خدا میخواست مردم را یکسان قرار میداد و در قیامت به دو دسته بهشتی و دوزخی قسمت نمیشدند که در این صورت به انذار و وحی و رسالت نیز نیاز نبود. دو. خدا چنین مشیتی ندارد و سنت الهی بر یاری یک گروه تا رساندن به بهشت و رها کردن گروهی (ظالمان) بدون دوست و یاور است.
این آیه نیز گرچه به «تکثر ادیان» نظر دارد، در تأیید «حقانیت ادیان متکثر» سخنی ندارد، بلکه با تقسیم انسانها به دو گروه بهشتی و دوزخی در آیه قبل و به برخورداران از رحمت الهی و ستمگران بی دوست و یاور در این آیه، به کسانی هم اشاره دارد که از پذیرش دین حق، سر باز زدند و این نفی تکثرگرایی دینی است.
شایان گفتن است که برخی تکثرگرایان از یک سو کثرت گرایی را به خداوند مستند کرده، بر این باورند که خدا اولین کسی است که بذر پلورالیسم را در جهان کاشت.
قرآن کریم را نیز منادی پلورالیسم دانسته، به آیاتی از آن برای تثبیت کثرت گرایی استناد میکنند
و از سوی دیگر پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را انحصارگرا و غیر پلورالیست و حتی مبلغ بر ضد پلورالیسم دینی برمی شمارند
؛ ولی با توجه به تصریح قرآن به اسوه بودن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)
با این پرسش مواجه شدهاند که چگونه حصر گرایی پیامبر با تکثر گرایی پیروان سازگار است، لذا برای برونرفت از تنگنای این اشکال، حصر گرایی را از «احکام اختصاصی» پیامبران دانسته اند.
در پاسخ باید گفت گرچه قرآن کریم تکثر گرایی اجتماعی (همزیستی مسالمت آمیز مسلمانان با پیروان دیگر ادیان) را با حدودی خاص میپذیرد (=> همین مقاله: تکثرگرایی اجتماعی) و پلورالیسم نجات (رستگاری پیروان دیگر ادیان در جهان دیگر) را نیز درباره جاهلان قاصر و مستضعفان فکری میپذیرد (=> همین مقاله: تکثرگرایی نجات) ولی هرگز منادی تکثرگرایی دینی (حقانیت همه یا مجموعه ای از ادیان در عصر واحد) نیست و اسوه بودن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) نیز در همه عقاید، اخلاق و اعمال آن حضرت جریان دارد و اختصاصات نبوی باید با دلیل خاص ثابت شوند و گرنه اصل اولی بر اسوه بودن آن حضرت است.
قرآن کریم در آیاتی صراط مستقیم را بدون الف و لام تعریف و به صورت نکره آورده؛ مانند آیات ۴۳ سوره زخرف؛ ۴ سوره یس و ۲ سوره فتح.
کثرت گرایان از نکره بودن واژه صراط تعدد آن را برداشت کرده و برای تأیید پلورالیسم دینی به آنها استناد کرده اند.
در پاسخ باید گفت صراط مستقیم در فرهنگ قرآن، بزرگراهی پیراسته از انحراف و مصداق آن «دین قیّم» یعنی دینی است که هم خود برپا ایستاده است و هم دیگران را برپا میدارد: «قُل اِنَّنی هَدنی رَبّی اِلی صِرط مُستَقیم دینًا قِیَمًا مِلَّةَ اِبرهیمَ حَنِیفًا؛ بگو: آری، پروردگارم مرا به راه راست هدایت کرده است: دینی پایدار، آیین ابراهیم حقگرای...».
در قرآن همه جا کلمه صراط به صورت مفرد به کار رفته است. در آیه ۸۶ سوره اعراف نیز که با کلمه «کلّ» تعدد آن مطرح شده: «ولا تَقعُدوا بِکُلِّ صِرط؛ بر سر هر راهی ننشینید» به گفته برخی مفسران از جمله علامه طباطبایی اشاره است به رفتار مردم مَدْیَن که بر سر راه مؤمنان به شعیب مینشستند و آنان را تهدید میکردند
و به معنای مسیرها و راه های زمینی است، چنان که در آیه ۲۲ سوره ملک به همین معنا آمده است، بنابراین خداوند در قرآن بیش از یک صراط مستقیم را به خود نسبت نداده؛ اما سُبُل فراوانی را برای خود برشمرده است.
اما نکره آمدن تعبیر «صراط مستقیم» در قرآن نشان ابهام و عدم تعین واقعی آن نیست تا با تعدد همراه باشد و پلورالیسم دینی را تأیید کند، بلکه نکره بودن آن در برخی موارد برای دلالت بر تفخیم است.
حتی در صورت افاده تعدد، می تواند ناظر به عصرهای متعددی باشد که هر یک صراط مستقیم خاص خود (شریعت) را میطلبد نه صراط مستقیم واحد الهی (دین).
برخی مفسران کاربردهای گوناگون صراط مستقیم در قرآن را چنین تبیین کرده اند:
أ. در نظام تکوین هر موجود عینی راه تکاملی ویژه ای دارد که همان، صراط مستقیم خاص آن است.
ب. در نظام تشریع هر پیامبری در عصر خود منهاج و شریعتی آورده که صراط مستقیم آن روزگار و در همان مقطع خویش بر حق و حجت بوده است (کثرت طولی نه عرضی) و قرآن در این گونه موارد صراط را به صورت نکره (موصوفه) یاد میکند.
ج. در نظام تشریع و برای پیامبر و امت و عصر خاص همان گونه که دین (خطوط کلی اعتقاد، اخلاق، فقه و حقوق) واحد است شریعت و منهج نیز واحد است و در این گونه موارد قرآن کریم صراط را به صورت معرفه یاد میکند
، بنابراین نکره آمدن صراط اگر بر کثرت نیز دلالت کند ناظر به کثرت طولی شرایع است نه کثرت عرضی آنها و مدعای کثرت گرایان را تأیید نمیکند. علامه طباطبایی ذیل آیه ۱۴۲ سوره بقره نکره آمدن صراط را از آن رو میداند که به اختلاف امتها در استعدادهایشان برای هدایت و رهیابی به سوی کمال و سعادت مختلف میشود.
کثرت گرایان با استناد به آیاتی مانند ۶۲، ۱۱۲ و ۱۷۷ سوره بقره؛ ۶۴ آل عمران؛ ۶۹ سوره مائده و ۱۳ حجرات مدعی شدهاند که معیار حقانیت دین و نجات انسان، تنها ایمان به خدا و جهان آخرت و همچنین عمل صالح است و همه ادیان دربردارنده این دو رکن بر حق و نجاتبخش اند.
اکنون به بررسی استدلال هایشان میپردازیم:
أ. «اِنَّ الَّذینَ ءامَنوا والَّذینَ هادوا والنَّصری والصّبِینَ مَن ءامَنَ بِاللّهِ والیَومِ الأخِرِ وعَمِلَ صلِحًا فَلَهُم اَجرُهُم عِندَ رَبِّهِم ولا خَوفٌ عَلَیهِم ولا هُم یَحزَنون؛ در حقیقت کسانی که (به اسلام) ایمان آورده و کسانی که یهودی شدهاند و ترسایان و صابئان، هرکس به خدا و روز بازپسین ایمان داشت و کار شایسته کرد پس اجرشان را پیش پروردگارشان خواهند داشت و نه بیمی بر آنان است و نه اندوهناک خواهند شد».
این آیه و همچنین آیه ۶۹ سوره مائده که با اندکی تفاوت همانندند، راه نجات را به پیروان ادیان مینمایانند. مراد از «الَّذینَ ءامَنوا» به قرینه تقابل با «والَّذینَ هادوا...» مسلمانان اند، اعم از حقیقی و ظاهری. گروه های سه گانه یهودیان، مسیحیان و صابئان نیز درآیه نامبردار شده اند.
مفسران در تفسیر این آیه آرای گوناگونی دارند: یک. بر پایه شأن نزولی
ناظر به رستگاری هر امتی در عصر پیامبر خویش است.
فخر رازی این تفسیر را به ابن عباس نسبت داده است.
برخی مفسران در رد این تفسیر گفته اند: گرچه هدایت یافتگی و نجات مؤمنان صالح از امت های پیشین درست است؛ ولی رسالت قرآن تعیین تکلیف درباره گذشتگان نیست، بلکه با اِخباری به داعی انشاء و با دعوتی عمومی مسلمانان ظاهری و پیروان سایر ادیان را به اسلام واقعی فرا میخواند.
دو. پیروان دیگر ادیان اگر مؤمنان واقعی باشند و در برابر کتاب آسمانی خود که از ظهور پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) خبر داده تسلیم شوند، به آن حضرت میگرایند و آن گاه مشمول وعده های آیه قرار میگیرند.
این تفسیر نیز با استناد به برخی نکات ادبی مردود شمرده شده است.
سه. مراد جاهلان قاصر از پیروان ادیان پیشیناند که بر اساس اصول اخلاقی میزیسته اند.
این تفسیر نیز چنین نقد شده که جاهل قاصر «معذور» است نه «مأجور»، در حالی که در آیه سخن از اجر به میان آمده است.
چهار. آیه در مقام بیان اصلی کلی است که هدایت یافتگی و نجات در گرو عناوین ادیان و مکاتب نیست و ایمان ظاهری بدون نفوذ آن در قلب و عمل صالح مشکلی را حل نمیکند، بلکه میزان، ایمان واقعی و عمل صالح است. این تفسیر در المیزان
و تسنیم
برگزیده شده و پیام کلی آیه را دفع توهم ملاک بودن عناوین ادیان و مکاتب و تبیین معیار حقیقی هدایت و نجات دانسته اند. به باور این دو مفسر، ایمان واقعی و عمل صالح در عصر حاضر جز در اسلام محمدی (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) یافت نمیشود.
برداشت تکثرگرایی دینی از آیه به ادله زیر مردود است:
نیامدن واو عطف پس از عناوین چهارگانه «الَّذینَ ءامَنوا»، «والَّذینَ هادوا»، «النصاری» و «الصابئین».
بر اساس مدعای کثرت گرایان باید آیه چنین باشد: «مسلمانان، یهودیان، مسیحیان، صابئان و هرکسی که به خدا و روز...».
گروه های چهارگانه به علاوه دو گروه مجوس و مشرکان در آیه ۱۷ سوره حجّ مطرح شدهاند و داوری میان آنان و حکم به حقانیت گروه بر حق و ابطال باطلگرایان (با توجه به واژه «یَفْصِلُ») به قیامت واگذار شده است.
دست کم بر پایه برخی تفسیرها از تکثر گرایی دینی جایگاهی برای «حکم به حقانیت برخی و ابطال باطل گرایان» نمی ماند.
نیامدن واژه «منهم» با اینکه در این گونه موارد باید ضمیری از صله به موصول بازگردد.
تحریف کتب آسمانی پیشین در آیاتی آمده است
و کتاب محرّف نمیتواند راهنمای ایمان و عمل صالح باشد، چنان که وضع موجود تورات و انجیل بهترین شاهد است، زیرا مشحون از مطالب شرک آمیزند. (=> همین مقاله: تحریف تورات و انجیل)
قرآن، مخالفت با پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را موجب کفر و اهل کتاب را «کافر» می داند و گاه به آنان وعده عذاب و گاه فرمان جنگ با آنان میدهد،
در حالی که بر اساس تکثرگرایی دینی تسلیم نشدن در برابر آیین خاص و حتی معارضه با آن موجب کفر نمیشود. روشن است که کافرعمل صالح ندارد.
(=> همین مقاله: اوصاف قرآن و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم))
آیاتی از قرآن، اهل کتاب را به اسلام فرا میخوانند و آنان را بر عدم پذیرش آن نکوهش میکنند.
آیاتی نیز پذیرش اسلام را شرط هدایت یافتگی اهل کتاب میدانند.
حکم به کفر مخالفان پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)، وعده عذاب به مخالفان آن حضرت، فرمان جنگ با اهل کتاب، فراخواندن آنان به اسلام و مشروط ساختن هدایت آنان به پذیرش اسلام، هیچ یک با تکثرگرایی دینی سازگاری ندارد.
ب. «بَلی مَن اَسلَمَ وَجهَهُ لِلّهِ وهُوَ مُحسِنٌ فَلَهُ اَجرُهُ عِندَ رَبِّهِ ولا خَوفٌ عَلَیهِم ولا هُم یَحزَنون؛ آری، هرکس که خود را با تمام وجود به خدا تسلیم کند و نیکوکار باشد پس مزد وی نزد پروردگار اوست و بیمی بر آنان نیست و غمگین نخواهند شد».
این آیه نیز تکثرگرایی دینی را تأیید نمیکند، زیرا: یک. آیه مورد بحث باید در کنار آیات مربوط به کتب آسمانی پیشین، و اهل کتاب (مخالفان پیامبر اکرم)، دیده شود تا معنای اصیل خود را بازیابد و به تفسیر به رأی که در باره آن وعید آتش دوزخ داده شده
نینجامد. (=> همین مقاله: حصرگرایی در قرآن)
دو. برشمردن معیار حقانیت و عامل نجات در این آیه، مصداق آن را ثابت نمیکند؛ ادعای حقانیت راه پیروان ادیان پیشین با تمسک به این آیه از قبیل «تمسک به عام در شبهه مصداقیه خود عام» است که درست نیست.
سه. با توجه به آیه پیشین
که درباره ادعای انحصار بهشت به یهودیان و مسیحیان است: «وقالوا لَن یَدخُلَ الجَنَّةَ اِلاّ مَن کانَ هودًا اَو نَصری» و واژه «بَلی» در این آیه که برای ابطال مدعای مطرح شده است، این آیه در پی ردّ توهم آنان است و هدایت را در گرو اسلام راستین و عمل صالح میداند.
چهار. «اسلامِ وجه» در برابر خدا: «بَلی مَن اَسلَمَ وَجهَهُ لِلّهِ» و «احسان» که دو شرط محوری هدایت و نجاتاند جز با تسلیم در برابر شریعت ختمیه که حجت عصر کنونی است محقق نخواهند شد (=> همین مقاله: حصرگرایی در قرآن) و کسانی که معیار حقانیت را از این گونه آیات جست و جو میکنند تفسیر این گونه آیات را نیز باید از خود قرآن بخواهند و «تسلیم» و «احسان» تفسیر شده در شریعت ختمیه را معیار بدانند. مراد از احسان در این آیه (الاتیان بفعل حَسَن: انجام دادن کار نیک) همان عمل صالح است که در آیات ۶۲ سوره بقره و ۶۹ سوره مائده آمده و بدون ایمان و هماهنگی با حجت عصر یعنی حضرت محمد بن عبدالله (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) حاصل نخواهد شد.
پنج. توجه به آیات قبلی و بعدی، نادرستی برداشت کثرت گرایان از این آیه را نشان میدهد، زیرا آیات ۱۰۵ تا ۱۲۳ بخشی از اوهام و خرافات بی پایه اهل کتاب را به میزان نقد میگذارند و از آنان در کنار مشرکان با وصف «الَّذینَ کَفَرُوا» (آیه ۱۰۵) یاد میکنند و در فضا و سیاق مذمت و تکفیر اهل کتاب چگونه آیه ای حقانیت و نجاتبخشی آیین آنان را ثابت میکند؟ در این آیات از راه اهل کتاب به «أهواء» (هوا و هوس) و از راه پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به «علم» تعبیر شده است. (آیه ۱۲۰)
ج. «لَیسَ البِرَّ اَن تُوَلّوا وُجوهَکُم قِبَلَ المَشرِقِ والمَغرِبِ ولکِنَّ البِرَّ مَن ءامَنَ بِاللّهِ والیَومِ الأخِرِ والمَلئِکَةِ والکِتبِ والنَّبِیّینَ...؛ نیکوکاری آن نیست که روی خود را به سوی مشرق و (یا) مغرب بگردانید، بلکه نیکی آن است که کسی به خدا و روز بازپسین و فرشتگان و کتاب (آسمانی) و پیامبران ایمان آورد...».
در پاسخ به برداشت کثرت گرایانه از این آیه، افزون بر نقدهای گذشته باید گفت: اولاً پس از تحویل قبله، اهل کتاب به طعن بر مسلمانان پرداختند و آنان را محروم از خیر و برّ دانستند. خدای متعالی با این آیه به آنان پاسخ داد
، بنابراین تعبیر «رو کردن به سوی مشرق و مغرب» تعبیری نمادین از برگزیدن دین خاص نیست تا مؤید تکثرگرایی دینی باشد، بلکه پیام محوری آن نفی تلازم میان بِرّ و توجه به شرق و غرب (قبله خاص) است؛ برّ، در امتثال فرمان جامع خداست نه صِرف رو کردن به قبله خاص. از نفی تلازم میان بِرّ و رو کردن به شرق و غرب، تکثرگرایی دینی ثابت نمیشود.
شایان ذکر است که ایمان به کتاب های آسمانی پیشین و همه پیامبران الهی از آموزه های اسلام است؛ بدین معنا که مسلمان باید نبوت و رسالت هر پیامبر در عصر خاص خود را باور داشته باشد (کثرت طولی نه عرضی).
ثانیاً قرآن در آیاتی دیگر، اهل کتاب را فاقد ارکان و شرایط برّ می داند؛ ارکانی مانند ایمان توحیدی،
ایمان درست به فرشتگان و دشمنی نکردن با آنان،
ایمان جامع به همه پیامبران الهی و خودداری از ایذاء و قتل آنان،
وفا به عهد و پیمان
و صبر.
د. «قُل یاَهلَ الکِتبِ تَعالَوا اِلی کَلِمَة سَواء بَینَنا وبَینَکُم اَلاَّ نَعبُدَ اِلاَّ اللّهَ ولا نُشرِکَ بِهِ شیًا ولا یَتَّخِذَ بَعضُنا بَعضًا اَربابًا مِن دونِ اللّهِ فَاِن تَوَلَّوا فَقولوا اشهَدوا بِاَنّا مُسلِمون؛ بگو: ای اهل کتاب! بیایید بر سر سخنی که میان ما و شما یکسان است بایستیم: که جز خدا را نپرستیم و چیزی را شریک او نگردانیم و بعضی از ما بعض دیگر را به جای خدا به خدایی نگیرد، پس اگر (از این پیشنهاد) اِعراض کردند، بگویید: شاهد باشید که ما مسلمانیم (نه شما)».
این آیه سه گونه میتواند تفسیر شود که هیچیک مؤید تکثرگرایی دینی نیست:
یک. آیه، پیروان کتب آسمانی پیشین را به پذیرش اسلام محمدی (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) دعوت میکند، زیرا اولاً «تعالوا» از ریشه علوّ (بلندی) برای دعوت به تعالی و بدین معناست که اهل کتاب از حضیض شرک به بلندای توحید فرا خوانده شده اند. ثانیاً توحید خالص عبادی و ربوبی که محور دعوت آیه است در تعالیم قرآن یافت میشود نه در کتب محرّف یهود و ترسا و پذیرش حقیقی این دعوت مستلزم قبول اسلام است. ثالثاً آیه تعریضی است به کسانی که دیگران را به جای خدا «ارباب» برگزیده و ربوبیت آنها را پذیرفته اند؛ مانند مسیحیان: «اِتَّخَذوا اَحبارَهُم ورُهبنَهُم اَربابًا مِن دونِ اللّهِ والمَسیحَ ابنَ مَریَمَ وما اُمِروا اِلاّ لِیَعبُدوا اِلهًا واحِدًا...؛ اینان دانشمندان و راهبان خود و مسیح پسر مریم را به جای خدا به الوهیت گرفتند، با اینکه مأمور نبودند جز اینکه خدایی یگانه را بپرستند...».
رابعاً ذیل آیه: «تَوَلَّوا» دلالت دارد که پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و پیروانش بر دین خدا پسندند (اسلام) و دیگران از دین مرضی بی بهره اند.
اگر دین اهل کتاب بر حق و مورد تأیید است آنان از چه چیزی تولّی کرده و روی گردانده اند؟
خامساً در برخی نامه های رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به سران سیاسی و مذهبی در سال ششم هجری این آیه در کنار دعوت صریح به اسلام آمده است: «فانی أدعوک بدعایة الإسلام؛ أسلم تسلم...
«یاَ اهلَ الکِتابِ تَعالَوا اِلی کَلِمَة...»؛ تو را به دعوت اسلام (کلمه شهادت) فرا میخوانم؛ اسلام بیاور تا سالم بمانی.... ای اهل کتاب!...».
سادساً امام صادق (علیهالسلام) در تفسیر «کَلِمَه» در این آیه فرموده اند: شهادت به یگانگی خدا و رسالت حضرت محمد بن عبدالله (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و... است.
دو. اهل کتاب اگر از پذیرش آیین حق سر باز میزنند دست کم به اصل توحید پایبند باشند و آن رابه شرک نیالایند؛ یعنی دعوت به مشترکات.
سه. آیه میتواند ناظر به کثرت گرایی اجتماعی (تولرانس) و بدین معنا باشد که مسلمانان و اهل کتاب میتوانند در پرتو اصل مشترک توحید، همزیستی مسالمت آمیزی داشته باشند.
شایان ذکر است که آیات پیشین حجت را بر اهل کتاب تمام کرده، کسانی را که پس از اتمام حجت حق را نمیپذیرند «مفسد» می داند (آیه ۶۳) و آنان را به مباهله فرا میخواند (آیه ۶۱) و آیات بعدی اهل کتاب را «کافر به آیات خدا» می نامد و از درآمیختن حق به باطل و کتمان حق با وجود آگاهی به حقانیت اسلام از سوی آنان انتقاد میکند (آیات ۷۰-۷۱) و چنین سیاقی هیچ مجالی برای برداشت کثرت گرایانه باقی نمیگذارد. اگر آیین های اهل کتاب در عرض اسلام بود، دعوت به مباهله، تکفیر ومذمت جایگاهی نداشت.
ه. «یاَیُّهَا النّاسُ اِنّا خَلَقنکُم مِن ذَکَر واُنثی وجَعَلنکُم شُعوبًا وقَبائِلَ لِتَعارَفوا اِنَّ اَکرَمَکُم عِندَ اللّهِ اَتقکُم...؛ ای مردم! ما شما را از مرد و زنی آفریدیم و شما را ملت ملت و قبیله قبیله گردانیدیم تا با یکدیگر شناسایی متقابلی حاصل کنید. در حقیقت ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست».
برخی کثرت گرایان دینی پنداشتهاند که از جمع بین آیات ۶۴ سوره آل عمران و آیه شعوبیه (آیه ۱۳ سوره حجرات) و چندین آیه دیگر درباره اهل کتاب، برمی آید که حکم قرآن در باب الهیات جهانی و مورد قبول مؤمنان روی زمین، ایمان (توحید) و عمل صالح است؛ آن گاه با استبعاد این پرسش را مطرح میکند که آیا کسی که خالصانه اهل توحید باشد و یک عمر به عمل صالح پرداخته باشد قطع نظر از مذهبش رستگار نیست؟
گویا برداشت تکثرگرایانه از آیه شعوبیه (آیه ۱۳ سوره حجرات) از این روست که در آن به ظاهر به شریعت خاص دعوت نشده و تنها معیار و عامل دستیابی به کرامت الهی، تقوا دانسته شده است. این برداشت به ادله زیر مخدوش است:
یک. تفسیر حقیقی این آیه نیز جز با ملاحظه آیات مربوط به ادیان اهل کتاب و شریعت ختمیّه روشن نمیشود. (=> همین مقاله: اوصاف و احکام اهل کتاب)
دو. آیه دربردارنده «معیار کرامت الهی» و نافی تفاخر به ارزش های موهوم جاهلی و اعلام تساوی نژادی و جلوگیری از هرگونه تبعیض نژادی، قومی، زبانی و اقلیمی است و در شأن نزول آن گفته شده که آیه برای بازداشتن نومسلمانان صدر اسلام از تفاخر جاهلی مانند تفاخر به رنگ پوست نازل شد.
سه. استنادهای پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و اهل بیت (علیهمالسلام) به این آیه، همواره در جهت همین معنا بوده و هیچ اشاره ای به کثرت گرایی دینی ندارند.
چهار. تقوا که در آیه معیار کرامت شناسانده شده در قرآن کریم با شرایط و ویژگیهایی معرفی شده است، چنان که در آیه ۴ سوره بقره از جمله اوصاف پرهیزگاران «ایمان به رهاورد پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)» یعنی قرآن کریم شمرده شده: «والَّذینَ یُؤمِنونَ بِما اُنزِلَ اِلَیکَ...»؛ همچنین در آیه ۱ سوره احزاب پس از دستور تقوا به رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)، بی درنگ وی را از پیروی کافران و منافقان بازمی دارد: «یاَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللّهَ ولا تُطِعِ الکفِرینَ والمُنفِقینَ»، در حالی که قرآن کریم در آیاتی پرشمار به مذمت اکثریت نافرمان اهل کتاب میپردازد و آنان را «فاسق»،
«ظالم»،
«کافر»
و «مشمول لعن خدا»
خوانده است و دارندگان چنین اوصافی که به یکی از محوری ترین شرایط تقوای قرآنی یعنی ایمان به رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) پایبند نیستند نمیتوانند مصداق «متقی» و در نتیجه بهره مند از حقانیت و اهل نجات باشند.
شایان گفتن است که نجات اخروی عواملی گوناگون دارد و آنچه در اینجا نفی میشود، نجات از راه حقانیت آیین است و گرنه ممکن است پیروان دیگر ادیان الهی بر اثر جهل قصوری و نه تقصیری معذب نباشند. (=> همین مقاله: تکثرگرایی نجات)
برخی تکثرگرایان با استناد به آیه ۱۷ سوره رعد پنداشتهاند که چون در این جهان حق و باطل به هم آمیختهاند و هیچ چیز خالصی (مانند نژاد، زبان و دین) یافت نمیشود، پس اصحاب هر فرقه میتوانند بر طریقه خاص خود بمانند و این آمیختگی حق و باطل مبنایی برای پلورالیسم است. وی همچنین با استناد به سخن امیرمؤمنان (علیهالسلام) «یؤخذ من هذا ضِغْث و من هذا ضِغث فَیُمْزَجان»
گفته است که حق خالص در جهان یافت نمیشود و مذاهب مختلف همواره آمیخته ای از حق و باطلاند و بر پایه آیه ۱۲۴ سوره نحل: «اِنَّ رَبَّکَ لَیَحکُمُ بَینَهُم یَومَ القِیمَةِ فِیما کانوا فِیهِ یَختَلِفون» مدعی شده است که دینداری چون آبی کف آلود تا قیام قیامت در میان مردم جاری است و تنها در قیامت است که خداوند میان بندگان خود در خصوص اختلافشان داوری خواهد کرد.
شایان گفتن است که آیه ۱۷ سوره رعد تمثیلی برای ماندگاری حق و زوال باطل است: «اَنزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَت اَودِیَةٌ بِقَدَرِها فَاحتَمَلَ السَّیلُ زَبَدًا رابِیًا... کَذلِکَ یَضرِبُ اللّهُ الحَقَّ والبطِلَ فَاَمَّا الزَّبَدُ فَیَذهَبُ جُفاءً واَمّا ما یَنفَعُ النّاسَ فَیَمکُثُ فِی الاَرضِ کَذلِکَ یَضرِبُ اللّهُ الاَمثال؛ (همو که) از آسمان آبی فرو فرستاد، پس رودخانههایی به اندازه گنجایش خودشان روان شدند و سیل، کفی بلند روی خود برداشت... خداوند، حق و باطل را چنین مَثَل میزند؛ اما کف، بیرون افتاده از میان میرود؛ ولی آنچه به مردم سود میرساند در زمین (باقی) می ماند. خداوند مثلها را چنین میزند».
استناد به این آیه برای اثبات درهم آمیختگی حق و باطل و یافت نشدن هیچ چیز خالص و سرانجام استنتاج کثرت گرایی دینی از آن، در هاله ای از ابهام است، زیرا:
أ. چنین نیست که همه فهم های آدمیان از دین، آمیخته به باطل باشد، بلکه فهمهایی نیز خالص و عین دین اند.
ب. به هم آمیختگی نیز در همه احکام و معارف دین جاری نیست و در بدیهیات و ضروریات دینی این اختلاط وجود ندارد؛ مانند معرفت به اصل وجود خدا و یگانگی و ضرورت وحی و نبوت و اصل نماز و روزه و حرمت محرماتی مانند شرابخواری.
ج. در موارد آمیختگی حق و باطل برای تشخیص حق از باطل، میزان وجود دارد.
د. نتیجه اختلاط حق و باطل در فهم دین شناسان و نازدودنی تلقی کردن آن ها، شکاکیت است (همه معرفت های دینی ما مشکوک و غیر قابل اعتمادند) نه تکثرگرایی دینی.
بر پایه محکمات قرآنی، دین حق را که «حجت عصر» است باید پذیرفت، گرچه به زعم برخی کثرت گرایان، حق آن به باطل مشوب شده باشد و دین منسوخ را که دوران حجیت آن سپری شده باید وانهاد، گرچه بخشی از حقایق آن در دسترس باشد؛ نه ورود باطل به بخشهایی از دین حق، آن را از حجیت ساقط میکند و نه باقی ماندن بخشی از آموزه های حق در ادیان منسوخ، به آنها حجیت میبخشد. البته دین شناسان باید در حد توان، کف باطل را از چهره زلال حق بزدایند و با شناسایی دین ناب بدان معتقد شوند و عمل کنند و هیچ گاه نمیتوان باطلِ مخفی شده در لباس حق را پذیرفت.
ه. برخی کثرت گرایان به عنوان یک «معرفت درجه دومی» بر این باورند که معرفت دینی دین شناسان مَشوب و آمیخته است.
آیا این داوری معرفت شناسانه و درجه دومی خود مبتلا به خلط و آمیختگی حق و باطل نیست؟ چگونه میتوان ثابت کرد که امتزاج حق و باطل فقط دامنگیر معارف درجه اولی است و معارف درجه دومی که آنها نیز معرفت بشری اند، از آن مصون اند؟
و. آیه ۱۷ سوره رعد از امتزاج حق و باطل سخن نگفته تا تمیّز آنها را ناممکن نشان دهد، بلکه به عکس، جدایی پذیری آنها را با دو مثال روشن تبیین کرده است؛ نیز حق و باطل را به صورت دو عنصر همسنگ قرار نداده، بلکه حق را به آب سودمند و ماندگار و باطل را به کفِ درون تهی و زوال پذیر تشبیه کرده است. بر پایه تمثیل این آیه باطل گرچه ابتدا چهره حق را میپوشاند، سرانجام زایل میشود.
ز. درباره آیه ۱۲۴ سوره نحل نیز باید گفت اگر مراد از آن تفکیک ناپذیری حق و باطل باشد و تنها در قیامت با داوری خدا این اختلاف کهن زدوده میشود، پس هدف از بعثت پیامبران و انزال کتب آسمانی چیست؟ قرآن کریم هدف آنها را زدودن این گونه اختلافها بیان کرده است.
آیه ۱۲۴ سوره نحل یا بدین معناست که در قیامت چنان حق و باطل از یکدیگر جدا میشوند که هیچ جایی برای انکار حق نمیماند یا بدین معنا که خدا در قیامت برای کیفر و پاداش اعمال آدمیان حکم و داوری خواهد کرد.
شاهد این سخن آیه بعد همین سوره است که خدای سبحان به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فرمان میدهد تا در همین دنیا از راه حکمت، موعظه حسنه و جدال احسن، حق را از باطل جدا و آن را آشکار سازد.
ح. اما سخنان علی (علیهالسلام)، درباره عوامل رخدادِ فتنه و نزاع در جامعه است و به معنای تفکیک ناپذیری حق و باطل نیست؛ امام در پایان میفرماید: پیروان شیطان طعمه این فتنه اند؛ اما اولیای الهی نجات مییابند: «فهنالک یستولی الشیطان علی أولیائه و ینجوا الذین سبقت لهم من الله الحسنی».
اهل نجات بودن یک گروه نشان تفکیک پذیری حق ازباطل است. امام (علیهالسلام) در خطبه های نهج البلاغه بر تفکیک پذیری حق از باطل تأکید کرده است، چنان که میفرماید: خداوند شناختی به انسان عطا کرد تا با آن حق را از باطل بازشناسد: «و معرفة یُفرق بها بین الحق والباطل».
وصف «هادی» بودن خداوند مستند دیگر تکثرگرایان دینی است؛ بدین بیان که انحصار حقانیت در آیین واحد، به معنای حکم به گمراهی پیروان دیگر آیین هاست، حال آنکه هادی بودن خدا مستلزم هدایتمندی همه یا بیشتر مردم است و با این منطق همواره منطقه عظیمی از عالَم و آدم تحت سیطره و سلطنت ابلیس است و بخش لرزان وحقیری از آن در کفالت خداست.
پاسخ این است که أ. هدایتمندی همه یا اکثریت قاطع مردم را مقتضای هادی بودن خدا دانستن مدعایی بی دلیل است، چنان که مقتضای هادی بودن خدا این نیست که همگان را به اجبار به صراط مستقیم هدایت کند.
ب. انسان موجودی مختار است،
از این رو نمیتوان حکم کرد که «باید همه یا بیشتر انسانها هدایت یافته باشند». آری هدایت تکوینی الهی با هدایت یافتگی جماد و نبات و حیوان و انسان انفکاک ناپذیر است.
ج. شیطان همواره محکوم
اراده حکیمانه خداست و جز به اذن تکوینی او کار نمیکند، بنابراین لازم گمراهی انسان ها، غلبه شیطان بر خدا نیست. اگر گمراهی انسان نشان غلبه شیطان بر خدا باشد، گمراهی حتی یک انسان نیز باید نشانه آن باشد
، از این رو برخی تکثرگرایان گفتهاند که حتی اگر همه انسانها بر اثر وسوسه شیطان، گمراه شوند باز نشان غلبه شیطان بر خدا نیست و او همواره کارگزار تکوینی خداست.
د. هدایت یافتگی همه یا بیشتر مردم را قرآن نیز تأیید نمیکند، بلکه سخن از بی ایمانی، ناسپاسی و... بیشتر آنان دارد.
به گفته برخی مفسران پیام آیه ۲۴۳ سوره بقره ناسپاسی بیشتر مردم جهان در همه زمان هاست.
کثرت گرایان با استناد به آیاتی همچون ۱۲۸ سوره بقره؛ ۱۹ و ۸۵ سوره آل عمران و ۸۴ سوره یونس مدعی شدهاند که وصف «اسلام» درباره ادیان پیشین و صفت «مُسْلِم» برای پیروان آنها نشان حقانیت آن آیین هاست.
آنان گاه به گفته علامه طباطبایی تمسک کردهاند که او اسلام را در کاربرد قرآنی اش به معنای تسلیم در برابر خداوند دانسته
یا به حدیث «الإسلام هوالتسلیم»
از امیرمؤمنان (علیهالسلام)
یا به گفته مفسرانی که اسلام قرآن را اسلام ابراهیمی (تسلیم در برابر خدا) می دانند نه خصوص اسلام محمدی (صلیاللهعلیهوآلهوسلم).
گفتنی است که واژه «اسلام» در قرآن به سه معنا به کار رفته است: أ. اسلام تکوینی یعنی انقیاد موجودات در برابر خدا.
ب. تسلیم و خضوع بندگان در برابر خدا که گوهر ادیان الهی است.
ج. شریعت محمدی (صلیاللهعلیهوآلهوسلم).
آری، به نظر علامه طباطبایی گرچه «اسلام» در آیاتی مانند «اِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الاِسلمُ»
به معنای تسلیم مطلق در برابر خدا یعنی همان گوهر ادیان الهی است؛ لیکن لازم این تفسیر پذیرش اسلام محمدی (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) است و اهل کتاب چون با آگاهی به نبوت آن حضرت راه طغیان در پیش گرفتند تعمیم اسلام به تسلیم مطلق شامل آنان نمیشود و آنها به آیات الهی کافرند.
وی این گونه آیات را در مقام تهدید اهلکتاب به عذاب اخروی میداند نه در مقام تأیید اسلام آنان
و تفسیر تکثرگرایانه ازاین گونه آیات را به صراحت رد میکند
، بنابراین مسلمان خواندن پیروان ادیان پیشین در قرآن بدین معناست که آنها در ظرف زمانی خاص خود بر حق، و «مسلم» بوده اند.
علامه طباطبایی در مواضعی از المیزان درباره کفر اهل کتاب، سخن گفته است.
در آیه ۱۹ سوره آل عمران خداوند پس از جمله «اِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الاِسلم» به توبیخ اهل کتاب میپردازد و اختلاف و عدم انقیاد آنان به اسلام را، پس از علم، و از روی ستم و دشمنی و ازاینرو آنان را کافر به آیات الهی و مستحق کیفر میداند. در پایان آیه ۲۰ نیز در مقام تهدید اهل کتاب میفرماید: «واِن تَوَلَّوا فَاِنَّما عَلَیکَ البَلغُ واللّهُ بَصیرٌ بِالعِبَاد؛ و اگر روی برتافتند، فقط رساندن پیام بر عهده توست و خداوند به (امور) بندگان بیناست».
حدیث «الإسلام هو التسلیم»
نیز بیانگر گوهر ادیان یعنی تسلیم محض در برابر خداست که لازم آن در عصر کنونی ایمان به رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) است.
برخی تکثرگرایان با استناد به آیات ذیل که حاوی تجلیل از اهل کتاب و وعده پاداش به آناناند مدعی عدم نسخ ادیان پیشین و بقای حقانیت پیشین آنها شده اند
:
أ. «لَیسوا سَواءً مِن اَهلِ الکِتبِ اُمَّةٌ قائِمَةٌ یَتلونَ ءایتِ اللّهِ ءاناءَ الَّیلِ وهُم یَسجُدون یُؤمِنونَ بِاللّهِ والیَومِ الأخِرِ ویَأمُرونَ بِالمَعروفِ ویَنهَونَ عَنِ المُنکَرِ ویُسرِعونَ فِی الخَیرتِ واُولئِکَ مِنَ الصّلِحین وما یَفعَلوا مِن خَیر فَلَن یُکفَروهُ واللّهُ عَلیمٌ بِالمُتَّقین؛ (ولی همه آنان) یکسان و برابر نیستند. از میان اهل کتاب، گروهی (به فرمانبرداری خدا) ایستاده اند، آیات الهی را شبانگاهان میخوانند و سجده میکنند. به خدا و روز قیامت ایمان دارند و به کار پسندیده و نیک فرمان میدهند و از بدی و زشتی باز میدارند و خود در کارهای نیک میشتابند و آنان از نیکان و شایستگاناند و هر کار نیکی که کنند، هرگز ناسپاسی نبینند و خداوند به (حال) تقوا پیشگان داناست».
این آیات مؤید تکثرگرایی دینی نیستند، زیرا برخی مفسران به دلیل آیاتی مانند ۸۵-۸۶ سوره آل عمران آیات مورد بحث را ناظر به اهل کتابی دانستهاند که پس از بعثت، به اسلام گرویدند. اطلاق عنوان «اَهل الکِتاب» بر آنان مانند مشتقی است که در «ما انقضی عنه المبدأ» به کار رود؛ یعنی اینان پیش تر، از اهل کتاب بوده و اکنون اسلام آوردهاند و این اوصافِ شایسته، ارمغان اسلام آنان است.
مصحح اطلاق عنوان «اهل کتاب» بر آنان این است که مقام، مقام مقایسه است و در چنین جایی اطلاق عنوان مزبور صحیح است، چنان که گفته شود: تبهکاران یکسان نیستند؛ برخی بر تبهکاری اصرار میکنند و برخی تائب اند، از این رو مفسران ادیبی چون زمخشری
و طبرسی
مراد از «اَهلِ الکِتابِ» در آیه ۱۱۳ سوره آل عمران را گروندگان به رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) می دانند.
در تأیید این رأی میتوان گفت: یک. در آیه ۱۹۹ سوره آل عمران نیز که همانند آیه مورد بحث در تمجید گروهی از اهل کتاب است، آنان را اهل ایمان به قرآن کریم برشمرده است: «واِنَّ مِن اَهلِ الکِتبِ لَمَن یُؤمِنُ بِاللّهِ وما اُنزِلَ اِلَیکُم وما اُنزِلَ اِلَیهِم»؛ همچنین با جمله مدح آمیز «لایَشتَرونَ بِایتِ اللّهِ ثَمَنًا قَلیلاً» تعریضی دارد بر دینفروشانی که به دعوت رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) کفر ورزیدند و از نخستین منکران آن شدند: «یبَنی اِسرءیلَ... وءامِنوا بِما اَنزَلتُ مُصَدِّقًا لِما مَعَکُم ولا تَکونوا اَوَّلَ کافِر بِهِ ولا تَشتَروا بِایتی ثَمَنًا قَلیلاً»
و ازاینرو مشمول لعن خدا قرار گرفتند: «ولَمّا جاءَهُم کِتبٌ مِن عِندِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُم وکانوا مِن قَبلُ یَستَفتِحونَ عَلَی الَّذینَ کَفَروا فَلَمّا جاءَهُم ما عَرَفوا کَفَروا بِهِ فَلَعنَةُ اللّهِ عَلَی الکفِرین».
دو. در آیه ۱۱۰ سوره آل عمران نیز امت اسلامی را بهترین امت معرفی و اهل کتاب را به «اقلیت گرویده» و «اکثریت نافرمان» تقسیم میکند و نافرمانان را «فاسق» دانسته، می فرماید:
اگر اهل کتاب ایمان آورده بودند، قطعاً برایشان بهتر بود: «کُنتُم خَیرَ اُمَّة اُخرِجَت لِلنّاسِ... ولَو ءامَنَ اَهلُ الکِتبِ لَکانَ خَیرًا لَهُم مِنهُمُ المُؤمِنونَ واَکثَرُهُمُ الفسِقون».
سه. در حدیثی درباره آیه ۸۲ سوره مائده که همانند آیه مورد بحث گروهی از اهل کتاب را میستاید، آنان را منتظران ظهور و بعثت پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) میشناساند: «أُولئک کانوا قوماً بین عیسی و محمد ینتظرون مجیئ محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)».
چهار. طبرسی درباره سبب نزول به نقل از ابن عباس، قتاده و ابن جریح گفته که پس از اسلام آوردن عبدالله بن سلام و گروهی دیگر، احبار یهود گفتند: «جز اشرار ما کسی به محمد ایمان نیاورده»، پس خدا این آیات را فرو فرستاد: «لَیسوا سَواءً...... مِنَ الصّلِحین».
رأی دوم در تفسیر آیات این است که درباره گروهی از اهل کتاب است که ایمانی راستین و عملی صالح داشتند؛ لیکن پیام اسلام به آنان نرسیده یا به حقانیت آن پی نبرده بودند و ازاینرو بر آیین خود مانده بودند؛ ولی اهل عناد و ستیز با اسلام نیز نبودند، پس در شمار «مستضعفان» و «مُرْجَوْنَ لأمر الله» اند و خداوند ایمانشان را میپذیرد و پاداششان میدهد.
این رأی، پذیرفتنی نیست، زیرا اولا جاهل قاصر «معذور» است نه «مأجور»، در حالی که در این آیات از اجر آنان سخن رفته است.
ثانیاً اوصاف برجسته مذکور در این آیات نمیتوانند اوصاف مستضعفان فکری ای به شمار آیند که اغلب هماهنگ با توده مردم به افکار و رفتار آلوده رایج مبتلایند. ثالثاً به تصریح قرآن، اهل کتاب پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را (به لحاظ شخص و شخصیت) همانند فرزندان خود میشناختند.
رابعاً آنان پیش از بعثت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) بر اثر بشارت های کتب آسمانی پیشین درباره ظهور آن حضرت، در انتظار او بودند و حتی بر مشرکان حجاز «استفتاح» می کردند؛ یعنی منتظر بودند تا با آمدنش بر مشرکان حجاز شوریده بر آنان پیروز شوند.
شایان ذکر است که برخی تکثرگرایان بر اثر خلط دو مقوله «حقانیت» و «نجات یافتگی»، بهشتی بودن برخی اهل کتاب را نشان حقانیت آیین آنان دانسته اند.
ب. «واِنَّ مِن اَهلِ الکِتبِ لَمَن یُؤمِنُ بِاللّهِ وما اُنزِلَ اِلَیکُم وما اُنزِلَ اِلَیهِم خشِعینَ لِلّهِ لا یَشتَرونَ بِایتِ اللّهِ ثَمَنًا قَلیلاً اُولئِکَ لَهُم اَجرُهُم عِندَ رَبِّهِم اِنَّ اللّهَ سَریعُ الحِساب؛ و البته از اهل کتاب کسانی هستند که به خدا و بدانچه به سوی شما نازل شده و به آنچه به سوی خودشان فرود آمده ایمان دارند، در حالی که در برابر خدا خاشعاند و آیات خدا را به بهایی ناچیز نمیفروشند. ایناناند که نزد پروردگارشان پاداش خود را خواهند داشت. آری، خدا زودشمار است».
برداشت تکثرگرایانه از این آیه جای شگفتی دارد، زیرا از یک سو شأن نزول های آیه
و ازسوی دیگر تعبیر روشن «لَمَن یُؤمِنُ باللهِ و ما اُنزِلَ اِلَیکُم» که بر ایمان آنان به قرآن کریم دلالتی آشکار دارد، راه را بر چنین برداشتی میبندند. بیشتر مفسران نیز آیه را درباره گروندگان به پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) از اهل کتاب دانسته اند.
ج. «ولَو اَنَّهُم اَقاموا التَّورةَ والاِنجیلَ وما اُنزِلَ اِلَیهِم مِن رَبِّهِم لاََکَلوا مِن فَوقِهِم ومِن تَحتِ اَرجُلِهِم مِنهُم اُمَّةٌ مُقتَصِدَةٌ وکَثیرٌ مِنهُم ساءَ ما یَعمَلون؛ و اگر آنان تورات و انجیل و آنچه را از پروردگارشان به سوی آنها نازل شده برپا میداشتند، قطعاً از بالای سرشان (برکات آسمانی) و زیر پایشان (برکات زمینی) برخوردار میشدند. از میان آنان گروهی میانه رو هستند و بسیاری از ایشان بدرفتاری میکنند».
این آیه نیز تکثرگرایی دینی را ثابت نمیکند، زیرا در آیات پیشین تعدی و کفر اکثر اهل کتاب به آیات خدا و فرود آمدن سخط و لعن الهی بر آنان مطرح شدهاند و چون گروه اندکی از آنان از این صفات منزه اند، به اقتضای انصاف، در این آیه از آنان به «امت مقتصده» یعنی گروه معتدل یاد شده و مراد از اعتدال به قرینه «ولَو اَنَّهُم اَقاموا التَّورةَ والاِنجیل» تعهد به آن دو کتاب و عمل به احکام اصیل و غیر منسوخ آن هاست؛ و با توجه به آمدن بشارت ظهور رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و گرفتن میثاق از پیامبران پیشین مبنی بر ایمان به رسول اکرم (=> همین مقاله، میثاق پیامبران و امت ها)، برپاداشتن این دو کتاب بدون ایمان به آن حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) «اقامه» نیست، از این رو امام باقر (علیهالسلام) اقامه را در آیه به پذیرش ولایت (والی بر حق) تفسیر فرموده است.
زمخشری نیز اقامه را به ایمان به رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) که در آن دو کتاب است تفسیر کرده است.
آیه قبلی، بیان میدارد که اگر اهل کتاب ایمان آورده، تقوا پیشه کرده بودند گناهانشان را میزدودیم و آنان را به بهشت درمی آوردیم.
د. «لَتَجِدَنَّ اَشَدَّ النّاسِ عَدوةً لِلَّذینَ ءامَنُوا الیَهودَ والَّذینَ اَشرَکوا ولَتَجِدَنَّ اَقرَبَهُم مَوَدَّةً لِلَّذینَ ءامَنُوا الَّذینَ قالوا اِنّا نَصری ذلِکَ بِاَنَّ مِنهُم قِسّیسینَ ورُهبانًا واَنَّهُم لا یَستَکبِرون واِذَا سَمِعوا ما اُنزِلَ اِلَی الرَّسولِ تَرَی اَعیُنَهُم تَفیضُ مِنَ الدَّمعِ مِمّا عَرَفوا مِنَ الحَقِّ یَقولونَ رَبَّنا ءامَنّا فَاکتُبنا مَعَ الشّهِدین وما لَنا لا نُؤمِنُ بِاللّهِ وما جاءَنا مِنَ الحَقِّ ونَطمَعُ اَن یُدخِلَنا رَبُّنا مَعَ القَومِ الصّلِحین؛ مسلماً یهودیان و کسانی را که شرک ورزیدهاند دشمن ترین مردم نسبت به مؤمنان خواهی یافت و قطعاً کسانی را که گفتند: ما نصرانی هستیم، نزدیک ترین مردم در دوستی با مؤمنان خواهی یافت، زیرا برخی از آنان دانشمندان و رهبانانیاند که تکبر نمیورزند و چون آنچه را به سوی این پیامبر نازل شده بشنوند، می بینی بر اثر آن حقیقتی که شناخته اند، اشک از چشم هایشان سرازیر میشود. می گویند: پروردگارا! ما ایمان آورده ایم، پس ما را در زمره گواهان بنویس. برای ما چه (عذری) است که به خدا و آنچه ازحق به ما رسیده ایمان نیاوریم و حال آنکه امیدواریم پروردگارمان ما را با گروه شایستگان (به بهشت) درآورد».
این آیات مؤید تکثرگرایی دینی نیستند، زیرا اولا برپایه برخی روایات شأن نزول درباره گروهی از اهل کتاباند که به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) گرویدند.
ثانیاً این آیات تعامل یهودیان و مسیحیان با مسلمانان را مقایسه کرده، یهود را دشمن ترین دشمنان مسلمانان وصف میکنند. کثرت گرایان، صدر آیه ۸۲ را که مذمت یهودیان است نادیده گرفته تنها به ذیل آن استناد کرده اند.
ثالثاً آیه ۸۳ راز اشک فشانی آنان را شناختن حق معرفی میکند: «مِما عَرَفُوا مِنَ الحَق». آری، آنان یافتن گمشده خود را کتمان نکردند، بلکه بی درنگ گفتند: «رَبَّنا آمَنا»؛ آن گاه از خدایشان خواستند تا نامشان را در شمار گواهی دهندگان به رسالت پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) ثبت کند: «فَاکتُبنا مَعَ الشاهِدین». آنان با شگفتی افزودند: چرا ما نباید به خدا و حقی که برایمان روشن شده ایمان آوریم: «وما لَنا لا نُؤمِنُ بِاللّهِ وما جاءَنا مِنَ الحَقِّ». ریختن اشک شوق هنگام شنیدن آیات قرآن با دروغ پنداشتن دعوت اسلامی و تکذیب رسول آن و حتی با تردید در حقانیت رسالت و رسول، سازگار نیست. منشأ اشک شوق آنان آشنایی با حق بود و گریه شان احساسی نبود.
برخی تکثرگرایان دینی مجاز شدن اهل کتاب به ماندن بر دین خود و پرداخت جزیه را که در آیه ۲۹ سوره توبه آمده دلیل بر رسمیت داشتن آنان در دیدگاه اسلام دانسته اند.
برخی دیگر حمایت امنیتی، اجتماعی و اقتصادی اهل کتاب از سوی حکومت اسلامی را، دلیل حقانیت آنان شمرده اند.
در پاسخ باید گفت آیه ۲۹ سوره توبه نه تنها بر تکثرگرایی دینی دلالت ندارد، بلکه خود، مؤید نسخ شرایع پیشین است، زیرا به تصریح آیه آنان متدین به دین حق نیستند: «ولا یَدینونَ دینَ الحَق» که مراد از آن به گفته برخی مفسران شریعت ختمیّه است
و همین تسلیم نشدن در برابر دین حق از علل فرمان جنگ با آنان است. این آیه ایمان اهل کتاب به خدا و رستاخیز را تأیید نمیکند، زیرا ایمانشان ناقص و نامقبول نزد خداست.
تعبیر «وَهُم صاغِرُون» در آیه ۲۹ سوره توبه که بر لزوم انقیاد کامل و خضوع اهل کتاب در برابر اسلام و مسلمانان دلالت دارد
نیز نشان دهنده همعرض نبودن اهل کتاب با مسلمانان و همردیف نبودن آیین آنان با اسلام است. قرآن هرگز از لزوم خضوع مسلمانان در برابر نظام و حکومت اسلامی چنین تعبیری ندارد. اجازه یافتن اهل کتاب در بقا بر آیین خود، پس از پرداخت جزیه و نیز حمایت های حکومت اسلامی از اهل ذمه هم دلیل بر حقانیت آیین آنان نیستند و اینها تنها مؤید کثرت گرایی اجتماعی اند.
برخی تکثرگرایان دینی حلال شدن طعام اهل کتاب و همچنین حلیت ازدواج با زنان کتابی برای مسلمانان را دلیل بر رسمیت اهل کتاب دانسته اند.
این احکام در آیه ۵ سوره مائده آمده اند.
این احکام دلیل تکثرگرایی دینی نیستند، زیرا اولا آیات پرشماری از قرآن اهل کتاب را تکفیر میکنند و آنان را به پذیرش اسلام فرا میخوانند. (=> همین مقاله: اوصاف و احکام اهل کتاب)
ثانیاً راز تشریع احکام مزبور این است که اهل کتاب در زمان نزول آیه اقلیتی دینی در میان مسلمانان بودند و در صورت تحریم معاشرت و غذاهای آنان، مسلمانان با دشواری و تنگنا روبه رو میشدند، از این رو خداوند از روی امتنان، طعامشان را بر مسلمانان حلال کرد و ازدواج با زنان پاکدامن آنان را روا دانست
، بنابراین آیه دلالتی بر حقانیت آیین آنان ندارد.
علامه طباطبایی هدف از تشریع این احکام را افزون بر ایجاد سهولت برای مسلمانان، وسیله ای برای گسترش پارسایی و اخلاق پاک اسلامی به اهل کتاب میداند.
گفتنی است که أ. روا بودن ازدواج موقت مرد مسلمان با زن کتابی (اهل کتاب) از این روست که در چنین ازدواجی احتمال گرایش مرد به آیین همسرش ضعیف است؛ ولی در صورت ازدواج زن مسلمان با مرد کتابی، احتمال کتابی شدن او و فرزندانش بیشتر است و ازاین رو جایز نیست.
در روایات نیز ازدواج با اهل کتاب مایه ضعیف شدن دینداری
دانسته و از آن نهی (کراهتی) شده و امام صادق (علیهالسلام) فرمودند: نمی پسندم مرد مسلمان با زن یهودی یا مسیحی ازدواج کند، زیرا خوف آن است که فرزندش یهودی یا نصرانی شود.
ب. چون معاشرت با اهل کتاب از لغزشگاه های ایمانی است ذیل آیه به مسلمانان هشدار میدهد که احکام پیش گفته برای آن است که امت اسلامی در معاشرت با اهل کتاب به تنگنا نیفتند و اگر مسلمانان بر اثر این معاشرت به جای بهره مندی از «سماحت و سهولت» احکام دینی: «بُعثتُ بالحنیفیّة السَمْحة؛ بر دینی آسان برانگیخته شدم»
به دام «تساهل و تسامح» در برابر دین بیفتند، اعمال پیشین خود را تباه خواهند کرد و در آخرت از زیانکاران خواهند شد.
ج. واژه «الیَوم» در آیه ۵ سوره مائده اشاره به دوران اقتدار نظام اسلامی است و نشان میدهد رفع محدودیت از روابط مسلمانان با اهل کتاب ویژه دوران اقتدار حکومت اسلامی است و مطلق و بی مرز نیست، در حالی که بر پایه تکثرگرایی دینی جایی برای طرح چنین احکام و محدودیتهایی نیست و هر یک از ادیان، ضعیف باشند یا قدرتمند، در عرض دیگر ادیان، به عنوان «دین بر حق و نجاتبخش» مطرحاند و روابط پیروان آنها نیز همسطح و همپایه است.
تکثرگرایان دینی آیه ۶ سوره کافرون: «لَکُم دینُکُم وَلِیَ دین؛ دین شما برای خودتان و دین من برای خودم» را مؤید تکثرگرایی دینی دانسته، مدعی شدهاند که قرآن صریحاً اصل «عیسی به دین خود و موسی به دین خود» را تأیید میکند و هرگز اهل کتاب یا حتی کافران و مشرکان را طرد نمیکند.
درباره این پندار کثرت گرایانه باید گفت سوره کافرون مکی است و به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فرمان بیزاری از دین کافران میدهد. برپایه برخی شأن نزولها
سوره درباره گروهی از سران مشرکان قریش نازل شده که به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) پیشنهاد کردند: یک سال تو خدایان ما را بپرست، سال دیگر ما خدای تو را میپرستیم. سپس تو یک سال خدایان ما را بپرست و پس از آن ما بار دیگر یک سال خدای تو را میپرستیم. در پاسخ این پیشنهاد شرک آمیز این سوره نازل شد و پس از آنکه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) آن را در مسجدالحرام در اجتماع سران قریش خواند، مأیوس شدند و به آزار او و یارانش پرداختند. روشن است که مشرکان حجاز پیشنهادی تکثرگرایانه به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) دادند و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) با اعلام بیزاری از آیین آنان اعلام کرد که من هرگز بت نخواهم پرستید و شما نیز (از سر لجاجت و دشمنی با حق و تقلید کورکورانه از نیاکان خود) هرگز آیین توحیدی اسلام را نمیپذیرید، پس کفر و شرک برای شما و توحید و اخلاص برای من است.
به گفته علامه طباطبایی با استناد به آیه ۶ این سوره نمیتوان گفت انسان در انتخاب هر دینی که خواست آزاد است (تشریعاً) و پیامبر نیز پس از این اعلامِ موضع، متعرض دین مشرکان نمیشود. دعوت حقِ قرآن چنین توهمی را از اساس نفی میکند
، پس پیام سوره نفی کثرت گرایی دینی است نه تأیید آن.
در روایات فراوانی نیز از آثار این سوره «برائت از شرک» معرفی شده است.
این سوره به گفته ابن عباس توحید محض است.
طبرسی نیز پیام سوره را مذمت سازش در دین و نیز وجوب مخالفت با کافران و اهل باطل میداند.
اقتضای برخی تفسیرها از تکثرگرایی دینی این است که سوره اعلام کند: «هم دین شما مشرکان و هم دین من بر حقاند و هرکس میتواند بر دین خود بماند یا دین دیگری را برگزیند».
تکثرگرایان دینی به استناد آیاتی همچون ۴۱ سوره نساء؛ ۷۱ سوره اسراء؛ ۶۹ سوره زمر و ۲۸ سوره جاثیه که سخن ازکثرت شاهدان در صحنه قیامت و دعوت هر امت با پیشوایش و به سوی کارنامه اش دارند، تأیید ضمنی و قبول کثرت ادیان را برداشت کرده و پنداشتهاند که همه دینها به یک دین جهانی (اسلام) تبدیل نشده اند.
حال آنکه کثرت شاهدان در قیامت میتواند نشان حقانیت ادیان در طول یکدیگر نیز باشد و حقانیت طولی (هر پیامبری در ظرف حقانیت آیین خود شاهد امت خویش باشد) مورد بحث نیست. ضمن اینکه جمله «وجِئنا بِکَ عَلی هؤُلاءِ شَهیدا»
که پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را گواه بر پیامبران و شهید شاهدان معرفی میکند، نشان برتری اسلام بر همه ادیان آسمانی است، چنان که قرآن بر سایر کتب آسمانی هیمنه و سیطره دارد: «ومُهَیمِنًا عَلَیهِ».
بر پایه حدیثی صحیح که فریقین آن را نقل کرده اند، پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) «امام» در آیه ۷۱ سوره اسراء را به «پیشوای زمان» تفسیر فرموده
که مؤید ناظر بودن آیه به کثرت طولی ادیان است نه کثرت عرضی تا مؤید تکثرگرایی دینی باشد.
ادله حصرگرایی (حجیت و حقانیت انحصاری اسلام) در قرآن از راه تأمل در اموری مانند اوصاف قرآن، اوصاف پیامبراکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)، اوصاف و احکام اهل کتاب، احکام ارتداد و اوصاف مرتد به دست میآیند:
آیات قرآن درباره جهانی بودن رسالت و دعوت، چند دسته اند:
یک. آیاتی که مخاطبان قرآن و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را «الناس» یا «البشر» معرفی میکنند؛ مانند آیه ۱ سوره ابراهیم؛ ۴۹ سوره حجّ؛ ۷۹ سوره نساء؛ ۳۱ و ۳۶ سوره مدثّر.
دو. آیاتی که با واژگانی مانند: «جمیعاً» یا «کافةً» بر عمومیت گستره دعوت و رسالت تأکید میکنند؛ مانند ۱۵۸ سوره اعراف و ۲۸ سوره سبأ.
سه. آیاتی که حوزه رسالت و دعوت را «العالمین» (چون جمع محلّی به الف و لام بر عموم استغراقی دلالت دارد) شناسانده اند؛ مانند ۱۰۷ سوره انبیاء و ۱ سوره فرقان.
چهار. آیه مشتمل بر واژه «مَنْ بَلَغَ»،
زیرا بدین معناست که همه غیر حاضران در دوران نزول وحی، در گستره رسالت نبوی داخل اند.
پنج. آیات مشتمل بر دعوت اهل کتاب؛ مانند ۱۵ سوره مائده (که تعبیر مکرّر «قَد جاءَکُم» در آن و همچنین آیه بعدی نشان دعوت اند، گرچه دعوت به صراحت مطرح نشده است) و ۴۱ سوره بقره.
افزون بر این آیات، از نشانه های جهانی بودن رسالت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)، سیره آن حضرت در دعوت همگان از جمله اهل کتاب و نیز پذیرش اسلام آنان مانند عبدالله بن سلام، سلمان فارسی، بِلال حبشی، صُهَیْب رومی و غیر آن هاست.
نامه های رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به سران مذهبی و سیاسی کشورهای آن دوران و دعوت آنان به اسلام
از روشن ترین مصادیق دعوت جهانی است.
چون از یک سو دعوت فراگیر نبوی (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) همه افراد بشر در همه زمان ها، از جمله اهل کتاب را دربرمی گیرد و ازسوی دیگر پذیرش اسلام محمدی (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) مستلزم رها کردن آیین پیشین است، دعوت جهانی با تکثرگرایی دینی سازگار نیست.
آری، تکثرگرایی دینی «دعوت» را برنمی تابد، پس میتوان به دیگران توصیه کرد که به یک عامل نجات (به دلخواه خود) تمسک کنید؛ ولی هرگز حق دعوت به دین خاص را نداریم، زیرا دعوت انحصاری به دین خاص بر خلاف اصول پلورالیسم دینی، و نافیِ آن است، چنان که به گفته جان هیک «از منظر کثرت گرایی دینی، عمل تبلیغی، محکوم است؛ هر مؤمنی پیرو هر دینی که باشد، اگر سعی کند دیگری را به کیش خود درآورد، به عنوان «خائن به صلح و تنوع خانواده بشری»، گناهکار تلقی میشود».
لازم تکثرگرایی دینی این است که دعوت دیگران به رها کردن آیین خود و گرایش به اسلام، نارواست، بلکه پیروان هریک از ادیان باید حقانیت و نجاتبخشی دیگر ادیان را نیز تبلیغ کنند، زیرا «کثرت» و «کثرت گرایی» تنها حقی است که باید از آن دفاع کرد.
در آیه ۴۸ سوره مائده قرآن کریم «مهیمن بر کتاب های آسمانی پیشین» وصف شده است و مهیمن را برخی مفسران به معنای مراقب، حافظ، شاهد
و حاکم
دانسته اند. علامه طباطبایی نیز آن را به معنای «مسلط از جهت حفظ و مراقبت و انواع تصرف» دانسته است.
در روایات نبوی (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) نیز آمده که خداوند کتاب مرا بر کتاب های آسمانی پیشین حاکم، و ناسخ آنها قرار داده است: «إنّ الله عزّوجلّ جعل کتابی المهیمن علی کتبهم الناسخ لها».
نیز آن حضرت در نامه به یکی از حاکمان مسیحی میآورد: «فَلِیوضَعَنَّ کل دین دان به الناس إلاّ إلاسلام، فاعلم ذلک؛ مردم به هر آیینی پایبند بودهاند باید آن رها شود، مگر آیین اسلام. این را بدان».
بر پایه برخی روایات، هنگامی که رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) برگههایی از تورات را در دست عمربن خطاب دید، خشمگین شده، رنگ رخسارشان دگرگون گشت و فرمود: «سوگند به آنکه جان محمد در دست اوست، اگر خود موسی هم اکنون در میان شما بود و شما از او پیروی میکردید و مرا وامی گذاشتید، بی شک در گمراهی بسیار میبودید. شما بهره من از میان امتها و من بهره شما از پیامبرانم».
بر پایه حدیثی دیگر فرمود: «اگر موسی در میان شما زنده بود، رخصت نداشت جز آنکه از من پیروی کند».
به گفته شهید مطهری حدیث عُمَر به روشنی فریاد میکند که با آمدن قرآن و شریعت ختمیّه، تورات و شریعت موسی منسوخ است
؛ همچنین مفسران، ذیل آیه ۳۱ سوره توبه نقل کردهاند که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) با مشاهده صلیبی که عدی بن حاتم بر گردن آویخته بود فرمود: «ای عدی! این بت را از گردنت بیرون آور و آن را دور افکن».
امیرمؤمنان (علیهالسلام) نیز درباره اسلام میفرماید: «ثم إن هذا إلاسلام دین الله الذی اصطفاه لنفسه... أذلّ الأدیان بعزته و وضع الملل برفعه؛ همانا دین اسلام دین خداست که آن را برای خود برگزید... و کیشها را با عزت آن خوار کرد و با برافراشتن آن، آیین های دیگر را فرو نهاد».
حاکم و ناسخ بودن اسلام بر دیگر ادیان و مهیمن بودن قرآن بر کتب آسمانی پیشین به هیچ روی با تکثرگرایی دینی سازگار نیست.
قرآن، اسلام را تنها دین مقبول خدا معرفی کرده است: «اِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الاِسلمُ»
«ومَن یَبتَغِ غَیرَ الاِسلمِ دینًا فَلَن یُقبَلَ مِنهُ وهُوَ فِی الأخِرَةِ مِنَ الخسِرین».
مفسران در تبیین معنای «الاِسلام» در این آیات بر دو رأی عمده اند: برخی آن را به معنای اسلام اصطلاحی یعنی شریعت پیامبر خاتم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)
و برخی دیگر مراد از آن را اسلام لغوی یعنی تسلیم در برابر خدا دانسته اند.
علامه طباطبایی معتقد است که اسلام به معنای «شریعت قرآن» از اصطلاحات نوپدید پس از نزول قرآن و انتشار آوازه دین محمدی است.
ابطال تکثرگرایی دینی بر پایه معنای نخست روشن است؛ اما بر اساس معنای دوم، گرچه اسلام به معنای دین واحد الهی است که در قالب شریعت های پنج گانه الهی تجلّی کرده؛ ولی باید توجه داشت که مصداق انحصاری دین پس از بعثت پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) همان «شریعت قرآن» است، زیرا قرآن، کسانی را که تنها به برخی پیامبران ایمان دارند، «کافران حقیقی» و «گرفتار شدگان به عذابی خفّت آور» می داند و در دو آیه ۴ بار از کفرشان سخن میگوید: «اِنَّ الَّذینَ یَکفُرونَ بِاللّهِ ورُسُلِهِ ویُریدونَ اَن یُفَرِّقوا بَینَ اللّهِ ورُسُلِهِ ویَقولونَ نُؤمِنُ بِبَعض ونَکفُرُ بِبَعض... اُولئِکَ هُمُ الکفِرونَ حَقًّا واَعتَدنا لِلکفِرینَ عَذابًا مُهینا».
شهید مطهری درباره واژه اسلام در آیه ۸۵ سوره آل عمران میپذیرد که مراد از آن اسلام همان تسلیم است؛ ولی تصریح میکند که حقیقت تسلیم در این زمان، تنها همان شریعت گرانمایه حضرت خاتم الانبیا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) است، زیرا همواره به آخرین دستور خدا باید عمل کرد و آخرین دستور خدا همان چیزی است که آخرین رسول او آورده است.
جان هیک نیز که خود پایه گذار تکثرگرایی دینی در مسیحیت بود به این نکته توجه داشته که ادعاهای مطلق هر یک از ادیان با نظریه او سازگار نیست.
وعده پیروزی اسلام بر همه ادیان به روشنی در قرآن آمده است: «هُوَ الَّذی اَرسَلَ رَسُولَهُ بِالهُدی ودینِ الحَقِّ لِیُظهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ...».
در برخی روایات نیز آیه ۳۳ سوره توبه درباره قائم آل محمد، حضرت مهدی (عج) معرفی شده است.
علامه طباطبایی معتقد است که جامعه آرمانی ترسیم شده در آیه ۵۵ سوره نور جز بر مجتمع موعود دوران ظهور منطبق نیست.
این آیه در روایاتی فراوان درباره ظهور حضرت مهدی (عج) معرفی شده است.
وعده پیروزی اسلام بر سایر ادیان در نامه رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به حاکم مسیحی یمامه
و در سخنان علی (علیهالسلام) در مناظره با عالمی یهودی
و در پاسخ مشاوره عُمَر درباره جنگ با ایران
نیز آمده است.
برخی، احتمال دادهاند که ضمیر در «لِیُظِهَرهُ» به پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) بازمی گردد.
در این صورت آیه بدین معناست که خدا، علم همه ادیان را به رسول خود بیاموزد. این معنا را شیخ طوسی از ابن عباس نقل کرده است.
پاسخ این است که
اولا چنانکه خود ایشان گفته «غلبه» ظاهرترین معنای متبادر به ذهن از فعل «لِیُظِهَرهُ» است.
ثانیاً معنای علم و آگاهی برای «لِیُظِهَرهُ» با ذیل آیه ۳۳ سوره توبه: «ولَو کَرِهَ المُشرِکون» سازگار نیست، زیرا آنچه مورد خشم مشرکان و کافران است، پیروزی اسلام بر دیگر ادیان است نه آگاهی پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) از ادیان.
ثالثاً حتی اگر ضمیر «لِیُظِهَرهُ» به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) باز گردد میتوان معنای تفوق اسلام بر دیگر ادیان را از آن استفاده کرد، زیرا میتواند بدین معنا باشد که «خداوند رسول خود را بر همه پیروان ادیان غالب گردانَد»، چنان که زمخشری آن را برگزیده است.
چنانچه ادیان در عرض هم از حقانیت برخوردار باشند، غلبه یک دین بر دیگر ادیان هیچ توجیهی ندارد.
منسوخ شمردن آیین های اهل کتاب و ابطال پلورالیسم دینی به صورت روشن در روایات اهل بیت (علیهمالسلام) آمده است.
خدای سبحان از پیامبران پیشین پیمان گرفته است که پس از بعثت پیامبر جدید به او ایمان آورند و یاریش کنند.
این پیمان گیری، پیمان گیری از امت هایشان هم هست، به وساطت میثاق از پیامبرانشان.
تأیید دین پیامبراکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در دوران بعثت آن حضرت به یاری کردن ایشان و پیش از زمان ظهور، به زمینه سازی وبشارت و گرایش دادن مردم به آن حضرت است.
روایات نیز به روشنی همین پیام آیات مورد بحث را تأیید میکنند.
اگر همه ادیان در عرض هم از حقانیت و حجیت برخوردار بودند، گرفتن چنین پیمانی جایگاهی نداشت. در پایان آیه ۸۲ سوره آل عمران رویگردانان از چنین پیمانی «فاسق» نامیده شدهاند که بر وجوب اطاعت آنان از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) دلالت دارد.
در آیاتی، بشارت تورات و انجیل به ظهور و بعثت رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و در نتیجه به قرآن و اسلام مطرح شده است.
در آیه ۱۴۶ سوره بقره آمده است که اهل کتاب، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را همانند فرزندان خود میشناختند که حاکی از بشارت های کتب آسمانی آنها به بعثت آن حضرت است.
بشارت، خبر مسرّت بخش است و بشارت پیامبران پیشین به بعثت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در صورتی حقیقتاً بشارت است که پیامبر بعدی رهاوردی کامل تر برای مرحله ای نو از حیات مؤمنان داشته باشد، چنان که تأمل در معارف قرآن کریم، برتری آن را بر تورات و انجیل به خوبی نشان میدهد.
برخی عالمان اهل کتاب مانند عبدالله بن سلام نیز که به اسلام گراییدند محتوای این آیات را تکذیب نکردند.
به رغم تحریف تورات و انجیل، هنوز برخی آیاتِ بشارت ظهور رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در آن دو هست.
بشارت به ظهور آیینی کامل تر، نافی اصول تکثرگرایی دینی است.
در آیاتی چند، شرط هدایت اهل کتاب، ایمان به اسلام و رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) معرفی شده است، چنان که خداوند در پاسخ ادعای یهودیان و ترسایان که گفتند: یهودی یا مسیحی باشید تا هدایت یابید
تنها گرویدگان به اسلام را اهل هدایت میداند و کسانی را که ایمانی مانند ایمان مسلمانان ندارند، اهل شقاق و جدایی میشناساند
؛ همچنین در آیه ۲۰ سوره آل عمران میفرماید: اگر اسلام آوردند قطعاً هدایت یافتهاند و اگر روی برتافتند فقط رساندن پیام بر عهده توست و خداوند به (امور) بندگان بیناست.
دعوت اهل کتاب به ایمانی همانند ایمان مسلمانان، حکم به گمراهی آنان و وعید عذاب در صورت نگرویدن به اسلام، قرار دادن اهل کتاب در ردیف مشرکان، فاسق شمردن اکثریت آنان، وعده بخشایش آنان در صورت گرایش به اسلام و فرمان صریح به ایمان آوردن به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و پیروی از آن حضرت که در این آیات آمده اند، با تکثرگرایی دینی سازگاری ندارند.
در آیاتی از قرآن، اهل کتاب به اسلام دعوت و بر نپذیرفتن آن توبیخ شده اند؛ مانند آیه ۴۱ سوره بقره: «وءامِنوا بِما اَنزَلتُ مُصَدِّقًا لِما مَعَکُم ولا تَکونوا اَوَّلَ کافِر بِهِ...؛ و بدانچه نازل کرده ام که مؤید همان چیزی است که با شماست ایمان آرید و نخستین منکرآن نباشید...».
این آیه خطاب به یهودیان است و مراد از «ما اَنزَلتُ» به قرینه «مُصَدِّقاً لِما مَعَکُم» قرآن کریم و مقصود از «لا تَکُونُوا اَوَّلَ کافِر بِه» این است که در انکار اسلام بر دیگران سبقت نگیرند. اهل کتاب بر اثر داشتن دو دلیل روشن یعنی قرآن و بشارت های عهدین باید اولین مؤمنان به قرآن و رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) باشند، نه آنکه کفری شدیدتر از مشرکان داشته باشند
؛ همچنین آیه ۱۹ سوره مائده که بعثت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را موجب اتمام حجت خدا بر اهل کتاب میداند و نیز آیات ۷۰-۷۱ سوره آل عمران که به ضلالت و اضلال اهل کتاب اشاره دارند و جمله «وَ اَنتُم تَشهَدوُنَ» در پایان آیه ۷۰ ناظر به شناخت آنان از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) است که آن حضرت را مانند عضوی از خانواده خود میشناختند.
شایان ذکر است که در زبان قرآن، اهل کتاب «کافران به آیات الهی» اند نه «کافران به خدا»، چون کفر به خدا التزام به نفی صریح توحید است و کفر به آیات الهی، انکار برخی معارف الهی مانند حقانیت قرآن و رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم). آنان منکر اصل وجود خدا و اصل نبوت نیستند؛ اما منکر برخی حقایق کتب آسمانی مانند نبوت رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و بنده و رسول خدا بودنِ عیسی (علیهالسلام) و یهودی و نصرانی نبودن حضرت ابراهیم (علیهالسلام) هستند.
، پس آنان کافر مطلق نیستند، هرچند کفر عمدی و آگاهانه به آیات الهی در حکم کفر مطلق است، زیرا آیات خدا تبعیض پذیر نیستند.
محتوای این آیات مانند دعوت به اسلام و در نتیجه رها کردن آیین پیشین، اتمام حجت بر اهل کتاب، نهی از کفر به آیات الهی وبه اسلام و نهی از کتمان آگاهانه حق، با تکثرگرایی دینی سازگار نیستند. برپایه پلورالیسم دینی نمیتوان اهل کتاب را کافر نامید و حتی به زعم آنان عمل تبلیغی، محکوم است و هرکس سعی کند دیگری را به کیش خود درآوَرَد به عنوان «خائن به صلح و تنوع خانواده بشری» گناهکار تلقی میشود.
تحریف تورات و انجیل در آیاتی آمده است.
از جمله تحریف های عالمان دینی تحریف آیات بیانگر صفات و نشانه های رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) بود.
محفوظ ماندن بخشی از تورات نیز از آیه ۹۳ سوره آل عمران استفاده میشود: «فَأتوا بِالتَّورةِ فَاتلوها اِن کُنتُم صدِقین». به گفته بلاغی تورات سرشار از خرافات و نسبت های کفرآمیز است؛ مانند نسبت های دروغ و فریب به خداوند، شک در وعده الهی به ابراهیم (علیهالسلام)، ساختن گوساله و دعوت به گوساله پرستی به هارون برادر موسی (علیهالسلام)، اعتراض به خدا و جزع و بی تابی به ایوب (علیهالسلام)، زنا به زشت ترین وجه آن به داود (علیهالسلام)، و نسبت «تأیید شرک به خدا و ساختن بتخانه های فراوان» به حضرت سلیمان.
در انجیل نیز نسبتهایی ناروا و منافی ساحت پیامبری به حضرت مسیح (علیهالسلام) داده شده؛ مانند شرابخواری، دروغ، اعمال منافی عفت، خدشه دار کردن قداست مادرش مریم و اعتقاد به چند خدایی.
در برخی منابع به ۱۰۰ مورد تحریف در کتب مقدس اشاره شده است.
روشن است که حتی اگر شرایع پیشین با اسلام نسخ نیز نشده بودند در صورتی بر حق و نجاتبخش بودند که آموزه های اصیل آسمانی آنها محفوظ مانده باشند. بیشتر مفسران، آیات تحریف را ناظر به هر دو قسم لفظی و معنوی دانسته اند.
قرآن، اهل کتاب را «کافر» می داند.
(=> همین مقاله: دعوت اهل کتاب به اسلام و توبیخ آنان) کافر دانستن اهل کتاب، وعید عذابی خوار کننده به آنان، فرمان جنگ با آنان تا مرحله تسلیم و پرداخت متواضعانه جزیه به حکومت اسلامی که در این آیات آمدهاند در تضاد آشکار با اصول تکثرگرایی دینی و شاهدی قرآنی بر انحصار حقانیت در اسلام اند.
وعده عذاب به اهل کتاب از ادله حصرگرایی و نفی و ابطال تکثرگرایی است که در آیاتی مانند ۸۹-۹۰ سوره بقره و ۴۷ سوره نساء آمده است. یهودیان در گفت و گوهای خود با مشرکان حجاز و در برابر تعرض دو طایفه اوس و خزرج میگفتند: اگر محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) مبعوث شد، (با رهبری او) شما را از دیارتان بیرون میکنیم (استفتاح)
؛ ولی پس از بعثت، عالمانه و عامدانه به او کفر ورزیدند و به ستیز با اسلام پرداختند و چون کفرشان از روی عذر نبود به لعنت خدا گرفتار شدند: «فَلَعنَةُ اللّهِ عَلَی الکفِرین».
به نقل ابن عباس، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به سران و دانشمندان یهود فرمود: از خدا پروا کنید و اسلام آورید، پس به خدا سوگند شما حتماً می دانید آنچه برایتان آوردم (قرآن و اسلام) بر حق است. آنان گفتند: ما این را نمیشناسیم، پس خدا آیه ۴۷ سوره نساء را درباره آنان فرستاد
و آنان را در صورت تمرّد و استکبار به طمس (دگرگون کردن چهره) یا لعن (دورساختن عملی از رحمت نه نفرین لفظی) تهدید کرد.
سوره بیّنه، سراسر نفی کثرت گرایی دینی است، زیرا از یک سو در پی تثبیت رسالت رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و گسترش دعوت و رسالت او به عموم بشر و مفید همگانی بودن رسالت آن حضرت است و از سوی دیگر به انذار شدید اهل کتاب و مشرکانِ کافر به دعوت نبوی (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و وعید و تهدید آنان به آتش دوزخ و جاودانه بودن در آن میپردازد.
چکیده معارف سوره چنین است: کافران به رسالت رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)، اعم از اهل کتاب و مشرکان رها نخواهند شد و سنت هدایت و اتمام حجت الهی از آنان دست بردار نیست، تا اینکه دلیلی روشن و آشکار (بیّنه) از جانب خدا برایشان بیاید و حجت بر آنان تمام شود و آن حجت آشکار، رسولی است از جانب خدا که آیات الهی را از صحیفههایی پیراسته از باطل تلاوت میکند؛ صحیفههایی حاوی احکام و معارف الهی که بر پادارنده جامعه انسانی اند. کافران به چنین دعوت و رسالتی، از بدترین آفریدگان، و گروندگان به آن از بهترین آفریدگان اند. کیفر منکران این رسالت، جاودانه زیستن در آتش دوزخ و پاداش گروندگان خداترس، بوستان های جاوید بهشتی و رضوان الهی اند.
مراد از «صُحُفاً مُطَهَّرة» یعنی صحیفههایی پاک و پیراسته، اجزای قرآن کریم است.
در این سوره ضمن کافر نامیدن اهل کتاب، از آنان در کنار مشرکان یاد میکند و حتی نام آنان را بر مشرکان مقدم میدارد که نشان نکوهیده تر بودن آنان است. با تعبیر از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به «بیّنه» یعنی حجت آشکار نیز اهل کتاب و مشرکان را به دست کشیدن از مرام کفرآمیز خود و ایمان به آن بیّنه الهی فرامی خواند.
در روایات تفسیری نیز بیّنه، بر رسول اکرم
و «خیرالبریّه» بر امیرمؤمنان (علیهالسلام) تطبیق شده اند.
شایان گفتن است که در سیره علمی و عملی رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) که اولین و بهترین مفسر قرآن است هیچ نشانی از تأیید تکثرگرایی دینی نیست، بلکه سراسر سیره و سنت قولی و فعلی او نافی آن است، چنان که برخی کثرت گرایان به این حقیقت اعتراف کردهاند که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) «حصرگرا»، «غیر پلورالیست» و حتی «مبلغ بر ضدّ پلورالیسم» بود.
از روشن ترین ادله قرآنی بر اثبات حصرگرایی و نفی پلورالیسم دینی احکام مرتدّ و کیفر ارتداد است. ارتداد عبارت است از خارج شدن مسلمان از شریعت اسلام و گراییدن وی به کفر.
قرآن در آیات فراوانی در باره ارتداد هشدار شدید میدهد و آن را گمراهی،
واپسگرایی،
کفران نعمت،
نقض عهد الهی،
هلاکت و نابودی
و افترا به خدا
معرفی و خطر آن را به مسلمانان گوشزد میکند.
پیامدهای زیانبار آن نیز در آیات ۵۴، ۱۰۸ و ۲۱۷ سوره بقره؛ ۸۶-۸۹، ۹۰، ۱۰۶ و ۱۴۹ سوره آل عمران؛ ۵ سوره مائده؛ ۸۸ سوره انعام؛ ۱۵۲ سوره اعراف؛ ۷۴ سوره توبه؛ ۱۰۶-۱۰۸ سوره نحل؛ ۶۵ سوره زمر؛ ۲۷-۲۹ سوره فرقان؛ ۲۵-۲۷ سوره محمّد و ۳ سوره منافقون بیان شده اند.
انکار اسلام، ارتداد است، حتی اگر مرتدّ به آیین های اهل کتاب روی آورد.
حکم مرتدّ این است که اگر مرد باشد کشته میشود و این حکم مورد اتفاق همه مذاهب اسلامی است و روایات شیعه
و اهل تسنن
بر آن دلالت دارند، چنان که پیامبراکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فرمودند: کسی (مسلمانی) را که دینش را تغییر دهد بکشید: «من بدّل دینه فاقتلوه»
و نیز ارتداد از اسلام را در کنار زنای محصنه و آدمکشی از موجبات مهدور الدم بودن دانسته اند.
در روایات امام باقر (علیهالسلام)
و امام صادق (علیهالسلام)
نیز بر وجوب قتل مرتدّ از اسلام تأکید شده است. حکم اعدام مرتدّ از برخی آیات نیز استفاده میشود.
برپایه تکثرگرایی دینی، انسانها در انتخاب آیین و دست کم در محدوده «سنت های بزرگ دینی» مانند اسلام، مسیحیت، هندوئیسم و بودیسم، آزادند
و به دلخواه خود میتوانند آن را تغییر دهند و حتی براساس گفته های جان هیک میتوانند به ادیان غیر الهی مانند ادیان کنفوسیوسی رو آورند.
به نظر کثرت گرایان، مرتدّ نه تنها استحقاق کیفر ندارد، بلکه سزامند ملامت و مذمت نیز نیست، بلکه چون در چارچوب حق انسانی خود عمل کرده شایسته تشویق و پاداش نیز هست، چنان که ارتداد را حق طبیعی هر انسان و همه ادیان را بر حق دانسته اند.
تکثرگرایی نجات را میتوان از شاخه های مهم تکثرگرایی دینی به شمار آورد. مراد از آن، اعتقاد به نجاتبخش بودن ادیان گوناگون در یک عصر و منحصر نبودن راه رستگاری در یک آیین است.
درباره نجات، برخی دیدگاهی انحصارگرایانه دارند؛ مانند مسیحیان سنتی که نه تنها پیروان ادیان دیگر را اهل نجات نمیدانند، بلکه معتقدند پیامبران الهی همچون حضرت موسی (علیهالسلام) نیز باید تا رستاخیز برای نجات به انتظار بنشینند تامسیح (علیهالسلام) برای رهایی آنان اقدام کند.
برخی دیگر دیدگاهی کثرت گرایانه دارند و سنت های بزرگ دینی (مسیحیت، اسلام، هندوئیسم و بودیسم) و حتی ادیان کنفوسیوسی را عامل نجات پیروان خود میدانند و حتی درباره سنت های دینی کوچک و مکاتب غیر الهی نیز احتمال نجاتبخشی میدهند.
دیدگاه سوم که دیدگاهی اعتدالی است از آن اسلام است که نجات را همواره دائر مدار حقانیت آیین نمیداند، بلکه افزون بر رستگاری پیروان راستین آیین حق، جاهلان قاصر و مستضعفان فکری را نیز به گونه ای اهل نجات میداند.
دیدگاه اسلام را میتوان از آیات ۲۸۶ سوره بقره؛ ۹۷-۹۹ سوره نساء؛ ۱۵ سوره اسراء؛ ۱۳۴ سوره طه؛ ۴۷ سوره قصص؛ ۲۰۸-۲۰۹ سوره شعراء؛ ۱۶۵ سوره نساء و ۱۰۶ سوره توبه استفاده کرد.
بنابراین اکثری بودن اهل کفر و عصیان و باطل در دنیا هیچ گاه به معنای اکثری بودن اهل عذاب در آخرت نیست، بلکه بیشتر انسانها در قیامت مشمول رحمت و مغفرت الهیاند و معذبان مخلّد در آتش در اقلیتاند و درنتیجه گستره رستگاری از دیدگاه اسلام بسی گسترده تر از حقانیت و حجیّت آیین و شامل گروه های زیر است:
۱. پیروان مؤمن و صالح شرایع و پیامبران پیشین.
۲. پیروان شریعت اسلام از آغاز بعثت نبوی (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) تا برپایی رستاخیز در صورت بهره مندی از ایمان و عمل صالح.
۳. کسانی که در دوران های فَتْرت (فاصله میان شریعت های پنج گانه) می زیستهاند و از شریعت زمان خود آگاه نشده اند؛ لیکن در برابر هر حقی که شناختهاند تسلیم بوده اند.
۴. کسانی که در همه ادوار تاریخ و در دوران هر یک ازشریعت های الهی بر اثر جهل قصوری و نه تقصیری آیین حق را نشناخته اند.
۵. دیوانگان و سفیهان که بر اثر ضعف فکری از تشخیص حق محروم بودهاند و ناشنوایان و لال ها، در صورتی که حتی با زبان اشاره قادر به درک حقیقت نباشند. عالمان مسلمان درباره چگونگی نجات جاهل قاصر دیدگاه های متفاوتی دارند.
در روایات اهل بیت (علیهمالسلام) جاهلان قاصر «مستضعف» و «مُرْجَوْن لامر الله» (کسانی که کارشان به خدا واگذاشته شده تا درباره آنان داوری کند: برگرفته از آیه ۱۰۶ سوره توبه) شمرده شده اند؛ نه در ردیف منکران عنود و متعصب و ستیزه گران باحق.
نفی پاداش اخروی از جاهلان و مستضعفان در برخی روایات
به معنای نفی «وعده» پاداش است، بنابراین آنان میتوانند مشمول پاداش غیر موعود باشند و کار آنان به داوری خدای حکیم و عادل واگذاشته شده است که به آنان پاداش بدهد یا ندهد.
تکثرگرایی اجتماعی را نیز میتوان شاخه ای از کثرت گرایی دینی دانست و مراد از آن همزیستی مسالمت آمیز مسلمانان با پیروان ادیان دیگر در جامعه ای کوچک یا بزرگ (مانند جامعه جهانی) است. چنین کثرتی از دیدگاه قرآن کریم بهطور کلی مردود نیست، بلکه با شرایطی مقبول است؛ و پندار برخی کثرت گرایان که لازمه انحصارگرایی دینی را مدارا نکردن با پیروان دیگر ادیان دانسته اند
مردود است.
همزیستی اجتماعی در سه حوزه مطرح است: ۱. مذهبی، یعنی همزیستی پیروان مذاهب گوناگون اسلام. ۲. دینی، یعنی همزیستی مسلمانان با اهل کتاب. ۳. بشری، یعنی تعامل مسلمانان با منکران دین که حکم آنها در آیات ۱۰ سوره حجرات؛ ۶۴ سوره آل عمران و ۸-۹ سوره ممتحنه آمده است. پیروان ادیان با پذیرش اصولی مشترک میتوانند با یکدیگر زندگی صلح آمیز داشته باشند و چنین زندگی مسالمت آمیزی به معنای حقانیت آیین و سعادتمند بودن همه آنان در آخرت نیست.
در منطق اسلام، عدل و احسان خوب است و جور و ستم بد، گرچه درباره کافر باشد.
گفتنی است که در بحث تکثرگرایی اجتماعی گاه چنین شبهه ای طرح میشود که اسلام، تنوع و تکثر اندیشهها و عقاید را برنمی تابد. پاسخ اجمالی این است که
اولا اسلام از پیروان خود میخواهد تا پایه های اعتقادات دینی (اصول دین) خود را بر تحقیق استوار کنند نه تقلید و تحمیل.
ثانیاً آیینی که اصول دین را جز با تحقیق نمیپذیرد، هرگز انسانها را به پذیرش اجباری دین از راه اکراه و خشونت وا نمیدارد و پرهیز از اجبار و خشونت درباره ایمان، از اصول دعوت اسلامی است. ثالثاً تاریخ اسلام بهترین گواه است که رهبران اسلام همواره پس از فتوحات اسلامی، رفتاری مبتنی بر آزادی عقیده داشته اند. البته آزادی عقیده نه به معنای آزادی ترویج عقاید باطل است و نه به معنای آزادی عقاید خرافی، از این رو اسلام مبارزه ای گسترده با بت پرستی که پایه ای جز تقلید کورکورانه از پیشینیان ندارد و مایه انجماد فکری است آغاز کرد تا زنجیرهای اسارت را از دست و پای اندیشه بشر بردارد و راه خردورزی را برایشان هموار کند.
پاسخ تفصیلی این شبهه در برخی منابع آمده است.
در روایات نیز نمونه های فراوانی از تعامل پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و امامان معصوم (علیهمالسلام) با دگراندیشان بر پایه آزادی عقیده آمده اند.
شبهه دیگر این است که پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) با مردم جنگید تا آنان را به پذیرش اسلام وا دارد.
پاسخ اجمالی این است که بر پایه تعالیم اسلامی، مسلمانان وظیفه دارند در زندگی اجتماعی با پیروان ادیان آسمانی و حتی با برخی کافران تا دست به سلاح نبرده و به رویارویی نظامی نپرداختهاند همزیستی مسالمت آمیز داشته باشند، چنان که در صدر اسلام، یهودیان تا هنگامی که خیانت نمیکردند، با مسلمانان زندگی مسالمت آمیزی داشتند؛ ولی هنگامی که به مبارزه عملی با اسلام و مسلمانان پرداختند، با آنان به گونه ای که شایسته رفتارشان بود برخورد شد. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در آغاز هجرت به مدینه، با یهودیان آنجا پیمانی دفاعی بست که به امضای یهودیان نیز رسید و در آن تصریح شد که «یهودیان در (عمل به) آیین خود آزادند» و «هرگاه مسلمانان، یهود را برای صلح با دشمن دعوت کردند باید بپذیرند و هرگاه چنین دعوتی از سوی یهود انجام گیرد، مسلمانان باید بپذیرند، مگر اینکه دشمن با آیین اسلام و نشر آن مخالف باشد».
برخی مفسران بر این باورند که اسلام با جنگ ترویج نشد و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) با هیچیک از اعراب و غیر آنان برای واداشتن آنان به اسلام نجنگید و همه جنگ های پیامبر جنبه دفاعی داشته و در جهت کسب آزادی دین و جلوگیری از آزار و شکنجه مؤمنان بوده است.
علامه طباطبایی نیز آمار کشته های همه جنگ های صدر اسلام را ۲۰۰ نفر از مسلمانان و ۱۰۰۰ نفر از کافران ذکر میکند؛ آن هم بدین گونه که از جمله این ۱۰۰۰ کشته، ۷۰۰ نفر یهود بنی قریظه بودند که با رأی داوری که خود برگزیده بودند کشته شدند.
بسیاری از متفکران غربی نیز اعتراف کردهاند که اسلام با زور شمشیر گسترش نیافت.
پاسخ تفصیلی این شبهه در برخی منابع آمده است.
(۱) آزادی یا توطئه، جمعی از فضلاء و روحانیان، قم، فیضیه، ۱۳۷۹ ش؛
(۲) آلاءالرحمن، البلاغی (م. ۱۳۵۲ ق.)، تهران، بعثت، ۱۴۲۰ ق؛
(۳) آموزه (فصلنامه)، قم، مؤسسه امام خمینی (قدس سره)؛
(۴) الاحتجاج، ابومنصور الطبرسی (م. ۵۲۰ ق.)، به کوشش بهادری و هادی به، تهران، اسوه، ۱۴۱۶ ق؛
(۵) الاساس فی التفسیر، سعید الحوّی، دارالسلام، ۱۴۰۹ ق؛
(۶) الاستبصار، الطوسی (م ۴۶۰ ق.)، به کوشش موسوی الخرسان، تهران، دارالکتب الاسلامیة، ۱۳۶۳ ش؛
(۷) اسلام و کثرت گرایی دینی، محمد لگن هاوزن، ترجمه جوان دل، قم، فرهنگ طه، ۱۳۷۹ ش؛
(۸) اظهارالحق، رحمة الله بن خلیل الرحمن الهندی (م. ۱۳۰۸ ق.)، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۱۳ ق؛
(۹) انیس الاعلام، محمد صادق فخر الاسلام، تهران، مرتضوی، ۱۳۶۴ ش؛
(۱۰) اوصاف پارسایان، عبدالکریم سروش، تهران، صراط، ۱۳۷۱ ش؛
(۱۱) بازتاب اندیشه (ماهنامه)، قم، صدای و سیمای جمهوری اسلامی ایران؛
(۱۲) بحارالانوار، المجلسی (م. ۱۱۱۰ ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ ق؛
(۱۳) البرهان فی تفسیر القرآن، البحرانی (م. ۱۱۰۷ ق.)، قم، البعثة، ۱۴۱۵ ق؛
(۱۴) بیان الفرقان فی نبوة القرآن، مجتبی القزوینی الخراسانی (م. ۱۳۸۶ ق.)، تهران، دارالکتب الاسلامی، ۱۳۷۱ ش؛
(۱۵) بینات (فصلنامه)، قم، مؤسسه معارف اسلامی امام رضا (علیه السلام)؛
(۱۶) پلورالیسم دینی، مجموعه سخنرانی، گفتگو، قم، مرکز مطالعات حوزه، ۱۳۸۰ ش؛
(۱۷) پلورالیسم دینی از منظر قرآن کریم، علی اسلامی (مدبر)، قم، دفتر تبلیغات، ۱۳۸۸ ش؛
(۱۸) پیام هاجر (ماهنامه)؛
(۱۹) پیرامون جمهوری اسلامی، مرتضی مطهری، قم، صدرا، ۱۳۶۷ ش؛
(۲۰) تاریخ تمدن، ویل دورانت (م. ۱۹۸۱ م.)، ترجمه: آرام و دیگران، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۷۸ ش؛
(۲۱) التبیان، الطوسی (م. ۴۶۰ ق.)، به کوشش العاملی، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛
(۲۲) تحریر الوسیله، امام خمینی (قدس سره) (م. ۱۳۶۸ ش.)، قم، نشر اسلامی، ۱۳۶۳ ش؛
(۲۳) التحقیق، المصطفوی، تهران، وزارت ارشاد، ۱۳۷۴ ش؛
(۲۴) تسنیم، جوادی آملی، قم، اسراء، ۱۳۷۸ ش؛
(۲۵) تفسیر التحریر والتنویر، ابن عاشور (م. ۱۳۹۳ ق.)، مؤسسة التاریخ؛
(۲۶) تفسیر راهنما، هاشمی رفسنجانی و دیگران، قم، دفتر تبلیغات، ۱۳۷۳ ش؛
(۲۷) تفسیر روح البیان، بروسوی (م. ۱۱۳۷ ق.)، بیروت، دارالفکر؛
(۲۸) تفسیر الصافی، الفیض الکاشانی (م. ۱۰۹۱ ق.)، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۲ ق؛
(۲۹) تفسیر العیاشی، العیاشی (م. ۳۲۰ ق.)، به کوشش رسولی محلاّتی، تهران، المکتبة العلمیة الاسلامیه؛
(۳۰) تفسیر القمی، القمی (م. ۳۰۷ ق.)، به کوشش الجزائری، قم، دارالکتاب، ۱۴۰۴ ق؛
(۳۱) التفسیر الکاشف، المغنیه، بیروت، دارالعلم للملایین، ۱۹۸۱ م؛
(۳۲) التفسیر الکبیر، الفخر الرازی (م. ۶۰۶ ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۱۵ ق؛
(۳۳) تفسیر المنار، رشید رضا (م. ۱۳۵۴ ق.)، قاهرة، دارالمنار، ۱۳۷۳ ق؛
(۳۴) تفسیر نمونه، مکارم شیرازی و دیگران، تهران، دارالکتب الاسلامیة، ۱۳۷۵ ش؛
(۳۵) تفسیر نورالثقلین، العروسی الحویزی (م. ۱۱۱۲ ق.)، به کوشش رسولی محلاتی، اسماعیلیان، ۱۳۷۳ش؛
(۳۶) تمدن اسلام و عرب، گوستاولوبون، ترجمه: حسینی، کتابفروشی اسلامیه، ۱۳۴۷ ش؛
(۳۷) جامع البیان، الطبری (م. ۳۱۰ ق.)، بیروت، دارالمعرفة، ۱۴۱۲ ق؛
(۳۸) الجامع لأحکام القرآن، القرطبی (م. ۶۷۱ ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۵ ق؛
(۳۹) خدمات متقابل اسلام و ایران، مرتضی مطهری، قم، صدرا، ۱۳۵۹ ش؛
(۴۰) خلاصه تعالیم اسلام، محمد حسین طباطبایی (م.۱۴۰۲ ق.)، قم، دفتر تبلیغات، ۱۳۷۰ ش؛
(۴۱) الدرالمنثور، السیوطی (م. ۹۱۱ ق.)، بیروت، دارالمعرفة، ۱۳۶۵ ق؛
(۴۲) دین پژوهی، ویراسته میرچاالیاده، ترجمه خرمشاهی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی، ۱۳۷۹ ش؛
(۴۳) دین شناسی، جوادی آملی، قم، اسراء، ۱۳۸۵ ش؛
(۴۴) دین شناسی، محمد حسین زاده، قم، مؤسسه امام خمینی (قدس سره)، ۱۳۷۸ ش؛
(۴۵) دین و تمدن، مهدی بازرگان، تهران، بعثت، ۱۳۵۰ ش؛
(۴۶) روح المعانی، الآلوسی (م. ۱۲۷۰ ق.)، به کوشش علی عبدالباری، بیروت، ۱۴۱۵ ق؛
(۴۷) سنن ابن ماجه، ابن ماجه (م. ۲۷۵ ق.)، به کوشش محمد فؤاد، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۳۹۵ ق؛
(۴۸) سنن الترمذی، الترمذی (م. ۲۷۹ ق.)، به کوشش عبدالوهاب، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۲ ق؛
(۴۹) السنن الکبری، البیهقی (م. ۴۵۸ ق.)، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۶ ق؛
(۵۰) السیرة النبویه، ابن هشام (م. ۸-۲۱۳ ق.)، به کوشش محمد محی الدین، مصر، مکتبة محمد علی صبیح و اولاده، ۱۳۸۳ ق؛
(۵۱) سیری در سیره ائمه اطهار (علیهم السلام)، مرتضی مطهری، قم، صدرا، ۱۳۷۵ ش؛
(۵۲) سیری در سیره نبوی، مرتضی مطهری، قم، صدرا؛
(۵۳) صحیح البخاری، البخاری (م. ۲۵۶ ق.)، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۱ ق؛
(۵۴) صراط مستقیم نقدی بر قرائت سروش از پلورالیسم دینی، عباس نیکزاد، قم، دفتر تبلیغات، ۱۳۸۰ ش؛
(۵۵) صراط های مستقیم، عبدالکریم سروش، تهران، صراط، ۱۳۷۸ ش؛
(۵۶) عدل الهی، مرتضی مطهری (م. ۱۳۵۸ ش)، قم، صدرا، ۱۳۷۰ ش؛
(۵۷) عقل و اعتقاد دینی، مایکل پترسون و دیگران، ترجمه: نراقی و سلطانی، تهران، طرح نو، ۱۳۷۶ ش؛
(۵۸) علم الیقین فی اصول الدین، الفیض الکاشانی (م. ۱۰۹۱ق.)، به کوشش بیدارفر، قم، بیدار،۱۳۷۷ ش؛
(۵۹) عوالی اللئالی، ابن ابی جمهور (م. ۸۸۰ ق.)، به کوشش عراقی، قم، سیدالشهداء، ۱۴۰۳ ق؛
(۶۰) فتح القدیر، الشوکانی (م. ۱۲۵۰ ق.)، بیروت، دار ابن کثیر، ۱۴۱۴ ق؛
(۶۱) فربه تر از ایدئولوژی، عبدالکریم سروش، تهران، صراط، ۱۳۷۸ ش؛
(۶۲) فروغ ابدیّت، سبحانی، قم، دفتر تبلیغات، ۱۳۷۷ ش؛
(۶۳) فرهنگ جامع پیشرو، آریانپور، تهران، الکترونیکی، ۱۳۸۰ ش؛
(۶۴) فرهنگ فشرده، محمد رضا جعفری، تهران، تنویر، ۱۳۸۷ ش؛
(۶۵) فرهنگ کامل، آریانپور، تهران، امیرکبیر، ۱۳۷۶ ش؛
(۶۶) دانشگاه علوم رضوی، مشهد، دانشگاه علوم رضوی، ۱۳۸۶ ش؛
(۶۷) قرآن و پلورالیزم، محمد حسن قدردان قراملکی، تهران، دانش و اندیشه معاصر، ۱۳۸۰ ش؛
(۶۸) فی ظلال القرآن، سید قطب (م. ۱۳۸۶ ق.)، القاهرة، دارالشروق، ۱۴۰۰ ق؛
(۶۹) قبض و بسط تئوریک شریعت، عبدالکریم سروش، تهران، مؤسسه فرهنگی صراط، ۱۳۷۳ ش؛
(۷۰) قرآن پژوهی، خرمشاهی، تهران، مشرق، ۱۳۷۲ ش؛
(۷۱) قرآن و مسیحیان، مهدی بازرگان، تهران، شرکت سهامی، ۱۳۷۶ ش؛
(۷۲) الکافی، الکلینی (م. ۳۲۹ ق.)، به کوشش غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامیة، ۱۳۷۵ ش؛
(۷۳) کتاب مقدس، ترجمه: فاضل خان همدانی، ویلیام گلبن، هنری مرتن، تهران، اساطیر، ۱۳۸۰ش؛
(۷۴) الکشاف، الزمخشری (م. ۵۳۸ ق.)، قم، بلاغت، ۱۴۱۵ ق؛
(۷۵) کنزالعمال، المتقی الهندی (م. ۹۷۵ ق.)، به کوشش صفوة السقاء، بیروت، الرسالة، ۱۴۱۳ ق؛
(۷۶) کیان (دو ماهنامه)، تهران؛
(۷۷) مباحث پلورالیزم دینی، جان هیک، ترجمه گواهی، تهران، تبیان، ۱۳۷۸ ش؛
(۷۸) مجمع البیان، الطبرسی (م. ۵۴۸ ق.)، بیروت، دارالمعرفة، ۱۴۰۶ ق؛
(۷۹) مجمع الزوائد، الهیثمی (م. ۸۰۷ ق.)، به کوشش العراقی و ابن حجر، بیروت، دارالکتاب العربی، ۱۴۰۲ ق؛
(۸۰) مجموعه آثار، مرتضی مطهری (م. ۱۳۵۸ ش.)، تهران، صدرا، ۱۳۷۷ش؛
(۸۱) المحلی بالآثار، ابن حزم الاندلسی (م. ۴۵۶ ق.)، به کوشش احمد شاکر، بیروت، دارالفکر؛
(۸۲) مختلف الشیعه، العلامة الحلی (م. ۷۲۶ ق.)، قم، النشر الاسلامی، ۱۴۱۲ ق؛
(۸۳) مستدرک الوسائل، النوری (م. ۱۳۲۰ ق.)، بیروت، آل البیت (علیهم السلام) لاحیاء التراث، ۱۴۰۸ ق؛
(۸۴) مسند احمد، احمدبن حنبل (م. ۲۴۱ ق.)، بیروت، دار صادر؛
(۸۵) معرفت (ماهنامه)، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (قدس سره)؛
(۸۶) مکاتیب الرسول، احمدی میانجی، به کوشش مرکز تحقیقات حج، تهران، دارالحدیث، ۱۴۱۹ ق؛
(۸۷) من لایحضره الفقیه، الصدوق (م. ۳۸۱ ق.)، به کوشش غفاری، قم، نشر اسلامی، ۱۴۰۴ ق؛
(۸۸) المیزان، الطباطبایی (م. ۱۴۰۲ ق.)، بیروت، اعلمی، ۱۳۹۳ ق؛
(۸۹) نامه فرهنگ (فصلنامه)، تهران، وزارت ارشاد؛
(۹۰) نشر دانش (فصلنامه)، تهران، مرکز نشر دانشگاهی؛
(۹۱) نظم الدرر، البقاعی (م. ۸۸۵ ق.)، به کوشش غالب المهدی، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۱۵ ق؛
(۹۲) نهج البلاغه، صبحی صالح، تهران، دارالاسوة، ۱۴۱۵ ق؛
(۹۳) وسائل الشیعه، الحر العاملی (م. ۱۱۰۴ ق.)، قم، آل البیت (علیهم السلام) لاحیاءالتراث، ۱۴۱۲ ق؛
(۹۴) هفت آسمان (فصلنامه)، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب.
دائرة المعارف قرآن کریم، جلد ۸، برگرفته از مقاله «تکثرگرایی دینی».