• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

تیفاشی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



تیفاشی، شهرت خاندانی دانشور از نسل ابوبكر بن حمدون بن حجاج بن میمون بن سلیمان بن سعد قیسی قَفصی تیفاشی (سده های ۶-۷ قمری / ۱۲-۱۳ میلادی) منسوب به تیفاش، از توابع قَفصۀ افریقیه که در دستگاه حکومت بنی رند (امرای قَفصه و شهرهای اطراف آن) از مقام و منزلتی درخور، برخوردار بودند.

فهرست مندرجات

۱ - منابع اطلاعات
       ۱.۱ - کتاب ابن سعید
       ۱.۲ - کتاب ابن فرحون
۲ - مشاهیر خاندان
       ۲.۱ - احمد بن ابی بکر بن حمدون
       ۲.۲ - یحیی بن احمد بن ابی بکر
       ۲.۳ - محمد بن ابی العباس
       ۲.۴ - ابویعقوب یوسف بن احمد
       ۲.۵ - شرف الدین احمد بن یوسف
              ۲.۵.۱ - تحصیلات
              ۲.۵.۲ - جلای وطن
              ۲.۵.۳ - از دست دادن اموال
              ۲.۵.۴ - سفرهای متعدد
              ۲.۵.۵ - هم نشینی با بزرگان
              ۲.۵.۶ - بیماری و مرگ
              ۲.۵.۷ - مقام علمی احمد بن یوسف تیفاشی
              ۲.۵.۸ - آثـار
              ۲.۵.۹ - الف ـ آثار چاپی:
              ۲.۵.۱۰ - ازهار الافکار فی جواهر الاحجار
              ۲.۵.۱۱ - مآخذ ازهار الافکار:
              ۲.۵.۱۲ - توجه به آثار مؤلفان اسلامی
              ۲.۵.۱۳ - بهره گیری مؤلفان دورۀ اسلامی از ازهار الافکار:
              ۲.۵.۱۴ - رجوع الشیخ الى صباه
              ۲.۵.۱۵ - الشفاء فی الطب المسند
              ۲.۵.۱۶ - فصل الخطاب
              ۲.۵.۱۷ - ب ـ آثار خطی
۳ - فهرست‌منابع


بیشتر اطلاعاتی که از افراد این خاندان در دست است، به احمد بن یوسف، آخرین فرد پرآوازۀ این خاندان مربوط می شود. گزارش ابن عدیم در بغیة الطلب که در ۶۴۴ قمری و بیشتر بر اساس سخنان همو (و افزوده هایی از دیگران) تنظیم شده، مهم ترین مأخذ دربارۀ زندگی احمد بن یوسف، و نیز آثار ابن سعید مغربی، دیگر دوست نامدار احمد بن یوسف، از مهم ترین منابع پژوهش دربارۀ افراد این خاندان است.

۱.۱ - کتاب ابن سعید

کتاب المُشْرِق فی اخبار اهل المَشرِق ابن سعید مغربی که گویا اطلاعات بیشتری دربارۀ اینان، به ویژه احمد بن یوسف دربر داشته، (صفدی، الوافی، ج۸، ص۲۸۸)، به دست ما نرسیده است.
ابن سعید در گزارشی بسیار کوتاه، اما ارزنده خاندان تیفاشی را دارای اصل و نسبی اشرافی (حسیب) و دانشور می داند که بزرگی آنان بی نیاز از وصف است.

۱.۲ - کتاب ابن فرحون

سلسله نسبی که ابن فرحون در الدیباج المذهب برای احمد بن یوسف تیفاشی آورده (ابن فرحون، صص۷۵)، مؤید آن است که این خاندان جایگاه اجتماعی درخور توجهی داشته اند. همو گرچه یک سده پس از احمد بن یوسف می زیسته، اما به لحاظ دسترسی به منابعی که امروزه به دست ما نرسیده اند، نکات جالب توجه و منحصر به فردی را دربارۀ زندگی احمد بن یوسف تیفاشی روشن می سازد.


از خاندان تیفاشی این ۵ تن در روزگار خود آوازه ای یافتند :

۲.۱ - احمد بن ابی بکر بن حمدون

۱. (ابوالعباس) احمد بن ابی بکر بن حمدون، کاتب معتز بن رند که زمانی دراز (و البته نه نزدیک به ۹۰ سال که ابن‌خلدون گوید) (ابن خلدون، ج۶، ص۳۳۹)، بر قفصه فرمان می راند. گویا احمد بن ابی بکر همچون نوۀ نامدارش، احمد بن یوسف، کنیۀ ابوالعباس داشته است. از فرزندان وی ۳ تن نامدار شدند.

۲.۲ - یحیی بن احمد بن ابی بکر

۲. یحیی بن احمد (تولد حدود ۵۵۱-۵۵۴ قمری / ۱۱۵۶-۱۱۵۹ میلادی)، که از جملۀ شعرا بود. برادرزاده اش احمد بن یوسف تیفاشی در فصل الخطاب (تیفاشی، فصل الخطاب، صص۳۷) و عمادالدین کاتب اصفهانی در خریدة القصر (عمادالدین کاتب، ج۱، ص۱۲۷-۱۲۸) ابیاتی از وی نقل کرده اند.
یحیى از قفصه به قابس (از بنادر افریقیه) رفت و در آنجا ماندگار شد. بزرگان بنی جامع هلالی (امیران محلی قابس) (ابن خلدون، ج۶، ص۳۴۰-۳۴۲)، به ویژه آخرین امیر آنها، ابوالحملات مدافع بن رشید را مدح گفت.
عمادالدین کاتب پس از اشاره به این نکات افزوده است که یحیى پس از ۵۵۰ ق در جریان کشتار مسلمانان به دست «فرنگان در سیسیل» کشته شد (عمادالدین کاتب، ج۱، ص۱۲۷). اما به نظر می رسد که عبارت «الافرنج بصقلیة» مذکور در نسخۀ چاپی خریدة القصر، تصحیف «افرنج صقلیة» (فرنگان سیسیل) باشد زیرا به روایت ابن اثیر در ۵۵۱ قمری نُرمانهای سیسیل هنگام سرکوب شورش امیران شهرهای سَفاقُس، طرابلس و قابس شمار بسیاری از مسلمانان را کشتند (ابن اثیر، ج۱۱، ص۲۰۴-۲۰۵).
پس می توان گفت که یحیى تیفاشی در جریان این کشتار و پیش از گشوده شدن قابس به دست عبدالمؤمن بن علی، نخستین خلیفۀ موحدی، و فرار مدافع هلالی (۵۵۴ قمری) کشته شده است.

۲.۳ - محمد بن ابی العباس

۳. ابوعبدالله محمد بن ابی العباس (احمد)، فقیه و شاعر (تولد پس از ۵۵۴ قمری).
در متن چاپی خریدة القصر عمادالدین کاتب اصفهانی (عمادالدین کاتب، ج۱، ص۱۲۸-۱۲۹) آمده است که «محمد تیفاشی، عموی یحیى تیفاشی شاعر» قصیده ای مشهور در وصف عبدالمؤمن بن علی سرود، اما ابن سعید با استناد به همین موضع از خریدة القصر، یحیى و محمد را «دو پسر احمد بن ابی بکر» دانسته است (ابن سعید، رایات، ص۲۶۷).
ابن خلکان (ابن خلکان، ج۳، ص۲۳۹؛ ابن تغری بردی، ج۵، ص۳۶۳) ضمن استناد به گفتۀ عمادالدین کاتب، این شاعر را «فقیه ابوعبدالله محمد بن ابی العباس» (کنیه ای معمول برای احمد) دانسته است (یافعی، ج۳، ص۳۱۶ یکی از فقها). در صورتی که اگر متن موجود خریدة القصر درست باشد، باید محمد بن ابی بکر ثبت می شد.
در بیشتر مآخذ دیگر نیز نام شاعر «فقیه محمد بن ابی العباس» آمده است. از این رو، باید سخن ابن سعید را درست، و متن چاپی خریدة القصر را مخدوش دانست به ویژه آنکه ابن سعید، چنان که گفته شد، از احوال این خاندان آگاهی کامل داشته است.
به هر حال محمد، هنگامی که عبدالمؤمن موحدی در ۵۵۴ ق شهرهای افریقیه را یکی پس از دیگری می گشود، از جملۀ بزرگان قفصه بود که همراه با امیرشان، یحیی بن تمیم بن معتز، برای تسلیم شهر نزد عبدالمؤمن آمدند و محمد قصیده ای در مدح وی سرود، اما عبدالمؤمن با شنیدن بیت نخست، او را صله ای تمام داد و از خواندن بقیۀ قصیده باز داشت (عمادالدین کاتب، ج۱، ص۱۲۸-۱۲۹؛ ابن اثیر، ج۱۱، ص۲۴۴ که نام شاعر را نیاورده و معتز را به خطا مُعِزّ ضبط کرده است؛ ابن خلکان، ج۳، ص۲۳۹؛ ذهبی، تاریخ، ج۳۹، ص۲۵۶؛ ذهبی، سیر، ج۲۰، ص۳۷۰؛ صفدی، الوافی، ج۱۹، ص۲۳۴).

۲.۴ - ابویعقوب یوسف بن احمد

۴. ابویعقوب یوسف بن احمد، قاضی و کانی شناس.
ابن سعید مغربی در رایات المبرزین (ابن سعید، رایات، صص۲۶۶) و نیز در ضمن اجازۀ تدریس المغرب برای احمد بن یوسف تیفاشی (مقری، ج۲، ص۳۳۲)، او را «شیخ قاضی ابویعقوب» نامیده است.
پس سخن مؤلفان معاصر که یوسف را قاضی قفصه گفته اند (زمامه، ص۱۸؛ عبدالوهاب، ج۲، ص۴۴۸؛ دانشنامه، ج۸، ص۷۹۹ که احمد بن ابی بکر را بر این مسند نشانده است)، می تواند درست باشد، به ویژه آنکه فرزندش احمد بن یوسف نیز بعدها قاضی این شهر شد.
اما از طرفی این فرزند در روایت نهایی ازهار الافکار حکایتی از پدر خود نقل می کند که بر اساس آن یوسف در روزگار یعقوب بن یوسف بن عبدالمؤمن موحدی (حک ۵۸۰-۵۹۵ قمری)، ملقب به المنصور در زمرۀ دانشورانی بوده است که بر درگاه سلطان، به انتظار دیدار خلیفۀ موحدی بوده اند. سپس به فرمان سلطان، شماری از پزشکان و سنگ شناسان، و از جمله پدر تیفاشی، سنگهای بسیاری را آزمودند تا از میان آنها سنگ پادزهر حیوانی واقعی را بازشناسند (تیفاشی، ازهار الافکار، ص ۱۴۰-۱۴۱؛ تیفاشی، ازهار الافکار، ص۱۲۳ حکایتی بسیار مشابه که این بار به نقل از «یکی از بزرگان مغرب که در بارگاه یعقوب بن یوسف بود»).
از این حکایت می توان دریافت که اولاً یوسف تجربیاتی در سنگ شناسی داشته، و ثانیاً گویا دست کم در آغاز حکومت المنصور از جایگاه چندان والایی در دستگاه حکومتی موحدون برخوردار نبوده است. وی به احتمال قوی تا هنگام بازگشت فرزندش از مشرق (حدود دهۀ نخست سدۀ ۷ قمری) زنده بوده است.

۲.۵ - شرف الدین احمد بن یوسف

۵. شرف الدین ابوالعباس (یا ابوالفضل) احمد بن یوسف (۵۸۰-۱۳ محرم ۶۵۱ قمری/ ۱۱۸۴- ۱۵ مارس ۱۲۵۳ میلادی)، کانی شناس، ادیب، قاضی مالکی مذهب و دانشور متفنن و نامورترین فرد خاندان تیفاشی.
در اغلب منابع کهن و نیز آثار خود تیفاشی، کنیۀ وی ابوالعباس آمده، اما ابن سعید مغربی همواره با کنیۀ ابوالفضل از وی یاد کرده است (ابن سعید، رایات، صص۲۶۶؛ ابن سعید، القدح، ص۱۶۳؛ ابن سعید، القدح، ص۲۱۲؛ ابن سعید، الغصون، ص۵۹؛ ابن سعید، الغصون، ص۱۲۴؛ مقری، ج۲، ص۳۳۲ در ضمن اجازۀ ابن سعید به تیفاشی که متن آن را آورده است؛ آلوارت، ص شم ۶۳۸۲ در دست نویسی از کتاب نزهة الالباب تیفاشی نیز همین کنیه آمده است).
اما لقب شهاب الدین را که در منابع معاصر برای تیفاشی آمده (لکلر، «تیفاشی ...»، ص۸۱ ؛ پلسنر، ص۴۰۷؛ دانشنامه، ج۸، ص۷۹۹ ؛ فهرس، ص۱۵۴)، تنها غزولی (غزولی، ج۲، ص۱۴۰) یاد کرده است.
تیفاشی چنان که خود در روایت بلند ازهار الافکار آورده است، در شهر قفصۀ افریقیه زاده شد (تیفاشی، ازهار الافکار، ص ۱۲۹ «مدینة قفصه، مسقط رأسی»؛ ابن عدیم، ج۳، ص۱۲۸۹ که بدین نکته تصریح دارد؛ ابن فرحون، ص۷۵ که به صراحت از زاده شدن وی در تیفاش در ۵۸۰ قمری یاد کرده است؛ زمامه، ص۱۵؛ پلسنر، ص۴۰۷؛ دانشنامه، ج۸، ص۷۹۹ که همگی از ابن فرحون پیروی کرده اند).

۲.۵.۱ - تحصیلات

وی در زادگاهش از ابوالعباس احمد بن ابی بکر بن جعفر مقدسی حدیث شنید سپس به تحصیل ادبیات و علوم اوائل (فلسفه، ریاضیات و طبیعیات) پرداخت و در حالی که هنوز به سن بلوغ نرسیده بود، راهی مصر شد و در آنجا از محضر فیلسوف و پزشک پرآوازه، عبداللطیف بغدادی چیزهایی آموخت.
آن گاه رهسپار دمشق شد و در آنجا نیز در مجلس درس استادان پرآوازه ای چون تاج الدین ابوالیمن زید بن حسن کندی (۵۲۰-۶۱۳ قمری)، حضور می یافت.
تیفاشی که زندگی در دمشق را خوشایند یافته بود، مدتی در آنجا زیست (ابن عدیم، ج۳، ص۱۲۸۹-۱۲۹۰؛ ابن فرحون، ص۷۵) و احتمالاً در همین روزگار از آثار فلسفی مظفر بن محمد، مشهور به موفق تلعفری (تولد ۶۰۲ قمری) بهره برد (ابن سعید، الغصون، ص۵۹) اما سرانجام به زادگاهش بازگشت و بر مسند قضای آنجا نشست.

۲.۵.۲ - جلای وطن

پس از چندی چنان که خود برای ابن عدیم گفته بود، دیگر بار آرزومند سفر به دمشق شد. پس املاک و هر چه را که نمی توانست با خود ببرد، فروخت و بر آن شد تا با یک کشتی اختصاصی از راه دریا به مشرق برود. اما به نظر می رسد که تیفاشی برای جلای وطن دلیلی مهم تر از علاقه به دمشق داشته است، زیرا ابن عدیم (ابن عدیم، ج۳، ص۱۲۸۹-۱۲۹۰) از «شخصی دیگر» نقل کرده است که وی را به سبب پیدا شدن شراب در خانه اش، از مسند قضا برکنار کرده بودند.
تیفاشی از رؤیایی که در همین روزها دیده بود، یاد می کند که به زودی به واقعیت پیوست. زیرا درست در آستانۀ سفر دریایی، همسرش بر اثر بیماری درگذشت و در میانۀ راه نیز کشتی همراه با ۳ پسر و همۀ دارایی وی غرق شد، اما تیفاشی توانست با دشواری فراوان خود را به ساحل برقه برساند (تیفاشی، فصل الخطاب، ص۴۰۳-۴۰۴؛ ابن عدیم، ج۳، ص۱۲۸۹).

۲.۵.۳ - از دست دادن اموال

در آنجا دانست که اعراب برقه بخشی از دارایی او را از آب گرفته اند، اما از بیم جان نگفت که این اموال از آن او ست و حتى هنگامی که آنان از نام و نشان و کسب و کارش پرسیدند، خود را قوّاد خواند! تا از وی دوری گزینند. سپس خود را پیش از هم سفران به اسکندریه رساند و توانست با توسل به الملک الکامل، محمد بن ابی بکر، سلطان ایوبی مصر بخشی از اموالش را که به دست اعراب برقه افتاده بود، پس بگیرد (ابن عدیم، ج۳، ص۱۲۸۹-۱۲۹۰).
از گفتۀ صفدی می توان دریافت که در این کار از یاری محیی الدین محمد بن محمد، مشهور به ابن ندای جزری (د ۶۵۱ قمری، دمشق) بهره برد که از ۶۲۶ (سال فتح دمشق به دست الکامل) تا ۴ سال در مصر، در خدمت الملک الکامل بود (صفدی، الوافی، ج۱، ص۱۷۲؛ صفدی، الوافی، ج۸، ص۲۸۸؛ ابن تغری بردی، ج۶، ص۲۷۲).

۲.۵.۴ - سفرهای متعدد

تیفاشی از این پس در قاهره و چنان که از مواضع متعدد آثارش برمی آید، گاه در اسکندریه می زیست، تا آنکه در ۶۲۹ قمری همراه با الملک الکامل که عزم تسخیر آمِد داشت، نخست به دمشق، از آنجا به حلب و سپس به آمد رفت (ابن عدیم، ج۳، ص۱۲۹۰) و چون الکامل آمد را پس از محاصره ای درازمدت در ۶۳۰ قمری گشود (ابن فوطی، ص۴۲؛ ابن کثیر، ج۷، ص۱۴۵؛ ابن تغری بردی، ج۶، ص۲۷۸-۲۷۹)، همراه وی به مصر بازگشت.
گویا تیفاشی پیش از رفتن به آمُد، به جزیرۀ ابن عمر رفت و چندی بعد، ضمن توقفی کوتاه در حرّان خود را به آمُد رساند (تیفاشی، فصل الخطاب، ص۲۴۴-۲۴۵، تیفاشی، ازهار، ص۱۱۷).

۲.۵.۵ - هم نشینی با بزرگان

حتمالاً هم نشینی تیفاشی با «بزرگان بنی ندا، فرمانروایان جزیرۀ ابن عمر» که ابن سعید مغربی از آن یاد کرده (ابن سعید مغربی، الغصون، ص۵۹)، مربوط به همین دوران است. چه، وی با عمادالدین ابوالقاسم ابن محمد، برادر محیی الدین نیز هم نشین و طرف مکاتبه بود (صفدی، الوافی، ج۲۴، ص۱۶۵) و در کتاب تاریخ الجزیرة العمریة با ستایش بسیار از وی یاد شده است (صفدی، الوافی، ج۲۴، ص۱۶۴).
تیفاشی پس از بازگشت به قاهره از خوان نعمت جمال الدین ابن یغمور، مشهور به کهف المغاربة (پناهگاه مغربیان) بهره مند، و با کسانی چون ابن سعید مغربی و ابوالحجاج ابن عتبۀ پزشک (تولد ۶۳۶ قمری) هم نشین بود (ابن سعید، القدح، ص۱۶۳-۱۶۴).
در ۶۴۴ قمری با ابن عدیم که به عنوان سفیر الملک الناصر ایوبی (فرمانروای دمشق) به قاهره رفته بود، آشنا شد و شرح کوتاهی از زندگانی خود را برای وی تقریر کرد که بعدها با اظهارات دوست مشترکشان ابن سعید تکمیل شد.

۲.۵.۶ - بیماری و مرگ

تیفاشی در سالهای پایانی عمر با عارضۀ سنگینی گوش مواجه بود، اما ابن یغمور همچنان او را بزرگ می داشت و ابوالمحامد قرطبی را به سبب آنکه او را علیل خوانده بود، نکوهش کرد (ابن سعید، القدح، ص۲۱۲).
تیفاشی روزی به تصور آ نکه سیف الدین مُشِدّ او را ناسزا گفته، سخت براو تاخت و این شاعر نیز در عوض در قصیده ای او را به سرقت ادبی در دو کتاب فصل الخطاب و المسالک متهم کرد (صفدی، الوافی، ج۸، ص۲۹۰-۲۹۱).
تیفاشی چندی پیش از مرگ، نابینا شد، اما توانست با جراحی چشمانش را درمان کند. ولی دیری نپایید که بر اثر نوشیدن شربتی مسهل و از پی آن نوشیدن «شربتی دیگر» (احتمالا شراب) در قاهره درگذشت و در گورستان باب النصر این شهر به خاک سپرده شد (ابن عدیم، ج۳، ص۱۲۹۱؛ ابن فرحون، ص۷۵).
برخی از مصححان آثار ابن سعید (حسن، ص۱۶؛ عبدالرحمان، ص۱۰) بدون توجه به تصریح ابن عدیم و بی ذکر مأخذ برآن اند که ابن سعید پس از بازگشت از سفر حج، در ۶۵۲ قمری به خانۀ ابوالعباس تیفاشی در تونس رفت و همراه او به خدمت ابوعبدالله محمد، امیر حفصی افریقیه درآمد.

۲.۵.۷ - مقام علمی احمد بن یوسف تیفاشی

تیفاشی امروزه بیشتر به سبب تألیف ازهار الافکار و به عنوان کانی شناسی که بهره ای از نوآوری داشته، شهرت یافته است، اما چنان که از آثارش برمی آید، در بسیاری از علوم دیگر نیز متفنن یا حتى متخصص بوده است.
بسیاری از دانشوران نامدار جهان اسلام، و از آ ن میان، تنی چند از هم روزگارانش، نظریات، اشعار و آثار ادبی او را ستوده اند.
ابن سعید مغربی، همواره در آثار خود از تیفاشی با احترام و ستایش بسیار یاد کرده، و گاه هنگام ستایش از اشعار شعرا، به نظر وی استناد کرده، و بر آن است که تیفاشی، مفاخر خاندان خود را زنده کرد و از همۀ آنان فراتر رفت و حتى برخی اشعار او را تلویحاً برتر از معلقۀ امرؤالقیس دانسته است (ابن سعید مغربی، رایات، ص۲۰۵؛ ابن سعید مغربی، رایات، ص۲۵۷؛ ابن سعید مغربی، رایات، ص۲۶۶-۲۶۸؛ ابن سعید مغربی، الغصون، ص۱۲۴-۱۲۵).
ابن ابی اصبع (ابن ابی اصبع، ج۲،ص۹۱)، ادیب برجستۀ معاصر تیفاشی که خود صاحب اثری مشهور در بدیع بوده است، و نیز قلقشندی (قلقشندی، ج۱، ص۴۶۹) کتاب البدیع تیفاشی را از آثار مهم این فن به شمار آورده اند.
اما از این میان اظهار نظر ابن فضل الله عمری از همه جالب تر است. وی ضمن بیان زندگی نامۀ ابن منظور چنین آورده است:
او هم نشین تیفاشی بود، از وی درس گرفت و مدد جست و کتاب سرور النفس را از نوشته های گردآمدۀ تیفاشی (یعنی همان فصل الخطاب) تألیف کرد، اما به وی حسد برد، در حالی که به هیچ وجه به پای او نمی رسید و قدرت درک کتاب تیفاشی را نداشت (فضل الله عمری، ج۷، ص۴۸).
اما خود ابن فضل الله با آنکه در مسالک الابصار زندگی نامۀ شمار بسیاری از دانشوران فنون مختلف را یاد کرده، هرگز به زندگی تیفاشی نپرداخته است و چنین می نماید که انگیزۀ وی در آوردن این عبارات، بیشتر خرده گیری از ابن منظور بوده است تا ستایش از تیفاشی.

۲.۵.۸ - آثـار

آثار بسیاری به تیفاشی منسوب شده که البته بیشتر آنها از میان رفته است و چه بسا برخی عنوانهای به ظاهر مستقل مذکور در سیاهۀ آثارش، در واقع بخشی از دانشنامۀ بسیار مفصل فصل الخطاب او باشد.
تیفاشی خطی سخت ناخوانا داشته، چندان که ابن منظور دربارۀ فصل الخطاب گوید:
«اگر از روزگار پدرم با خط وی آشنایی نداشتم و اصطلاحاتش را نمی شناختم، حتى یک کلمۀ آن را نمی توانستم بخوانم»(ابن منظور، ص۶). به همین سبب، دست نوشته هایی که کاتبان از آثار وی فراهم آورده اند، آکنده از تصحیفات مختلف است و بسیاری از این اشکالات حتى به چاپهای انتقادی (مانند هر دو چاپ متن عربی ازهار الافکار) نیز راه یافته است.

۲.۵.۹ - الف ـ آثار چاپی:

آثار چاپی تیفاشی عبارتند از :
۱. ازهار الافکار فی جواهر الاحجار. ۲. رجوع الشیخ الى صباه فی القوة علی الباه . ۳. الشفاء فی الطب المسند عن السید المصطفى. ۴. فصل الخطاب فی مدارک الحواس الخمس لاولی الالباب.

۲.۵.۱۰ - ازهار الافکار فی جواهر الاحجار

۱. ازهار الافکار فی جواهر الاحجار.
عنوانهای دیگر همچون «الجواهر الملوکیه» که در برخی از نسخه ها برای این اثر آمده، برگرفتۀ کاتبان از نخستین عبارات خطبه یا موضوع کتاب است. همان گونه که کلمان موله پیش از این دریافته، دست نویسهای مختلف این کتاب از نظر حجم، اختلاف شایان توجهی با یکدیگر دارند (کلمان موله، ص ۱۱-۱۲؛ پلسنر، ص۴۰۷). با بررسی متن این دست نوشته ها می توان دریافت که آنها را از روی دو روایت کاملاً متمایز، یکی کوتاه و دیگری بلند نوشته اند.

در روایت بلند مطالب بسیاری به چشم می خورد که بیشتر آ نها در روایت کوتاه نیامده است، یا در موارد انگشت شمار بسیار خلاصه شده اند؛ از جمله:
روشهای جلا دادن به مروارید (تیفاشی، ازهار الافکار، ص۵۶-۵۹)؛ انتقاد از فارابی که زبرجد را معرب زمرد دانسته است (تیفاشی، ازهار الافکار، ص ۷۸)؛ روایت مستقیم از قاضی معین الدین ابن میسر، امینِ الملک الکامل ایوبی بر معدن زمرد مصر (تیفاشی، ازهار الافکار، ص ۸۸-۹۱؛ تیفاشی، ازهار الافکار، ص ۱۱۸ دربارۀ پادزهر)؛ معرفی ۵ صنف از بلخش (یا لعل بدخشان) به جای ۳ صنف با استناد به «یکی از گوهرشناسان» (تیفاشی، ازهار الافکار، ص۹۷)؛ استناد به برخی مآخذ جدید (تیفاشی، ازهار الافکار، ص ۱۰۲ از جمله به ابن صهاربخت؛ تیفاشی، ازهار الافکار، ص۱۱۰)؛ نقل قول از پدرش یوسف (تیفاشی، ازهار الافکار، ص ۱۴۰-۱۴۱)؛ و نیز نقل دو حکایت از صیادی در قفصه که در نسخه های مختصر فقط یک حکایت از وی نقل شده است.
در ضمن حکایت اضافی، نام احمد بن یوسف نیز به تصریح آمده است (تیفاشی، ازهار الافکار، ص ۱۲۹-۱۳۱). پیدا ست که نگارندۀ مطالب اضافی خود تیفاشی است. گذشته از این، در روایت بلند برخی اشکالات روایت کوتاه رفع شده است. مثلاً تیفاشی در روایت مختصر به نقل از ابوسهل مسیحی آورده است:
سنگ یصب، به سبب خواصی که دارد، برای همۀ دردهای مری و معده سودمند است.
اما در روایت مفصل، مطلب این چنین ادامه یافته است:
«احمد گوید: از مسیحی چنین نقل شده، و به نظرم نقلی نادرست است. و آنچه مورد نظر او بوده، یشم (یا یشب) است که گفته شد و نه یصب» (تیفاشی، ازهار الافکار، ص ۱۹۹؛ ابوسهل، ج۱، ص۲۸۴ در متن حجر الشب آمده؛ بیرونی، ص۳۱۷ حجر الیشب او الیشم).
تیفاشی اگرچه در روایت مفصل از ۶۴۰ قمری به عنوان سال تألیف کتاب یاد کرده (تیفاشی، ازهار الافکار، ص ۹۲)، اما در دیگر جایها از مرگ فردی در ۶۴۱ قمری در عدن و سرنوشت میراث وی سخن گفته، و پس از نام سیف الدین بن     قلج (تولد ۶۴۴ قمری، ابن کثیر، ج۷، ص۱۸۲؛ مقریزی، ص ذیل حوادث ۶۴۴ قمری)، از امرای بزرگ ایوبی، عبارت دعائیۀ «اعلی الله جده و حرس مجده» را آورده است.
پس می توان گفت که تیفاشی پس از نگارش روایت نخستین ازهار الافکار و پس از آنکه این کتاب با اقبال عام مواجه شده (شمار قابل توجه دست نوشته های روایت مختصر این نکته را ثابت می کند)، به فکر تکمیل و تصحیح آن افتاده، و عمدۀ مطالب جدید را در ۶۴۰ قمری بدان افزوده، و البته کار تکمیل کتاب را در فاصلۀ سالهای ۶۴۲-۶۴۴ قمری به پایان رسانده است.
گفتنی است که هیچ یک از محققان، حتى مصححان دومین چاپ ازهار الافکار، به این نکات توجه نداشته اند.
تیفاشی تنها به ۲۵ گوهر که «پادشاهان و بزرگان را از شناخت آ نها چاره نیست»، می پردازد و بر خلاف بیشتر گوهر نامه نویسان، از بحث دربارۀ گوهرهایی که تنها نامشان در آثار دیگر آمده، خودداری می کند.
وی دربارۀ هر گوهر، افزون بر یادکرد نامهای مختلف آن در زبان عربی، ۵ موضوع را مطرح می کند:
۱. چگونگی پیدایش؛
۲. جایگاه کانسار؛
۳. گونه های (اصناف) مختلف هر گوهر، بهترین گونه ها، تشخیص خوب و بد، اصل یا بدل و سالم یا معیوب بودن هرگونه، معایب رایج هر سنگ از نظر درخشندگی، تراش، رنگ و جز آن. در این بخش به سنگهای کم بهاتر شبیه به سنگهای گران بها (اَشباه) نیز اشاره می کند؛
۴. خواص (ویژگیهای ظاهری، خواص فیزیکی، شیمیایی و گاه جادویی) و نیز منافع و کاربردهای (مثلاً درمانی) هر گوهر؛
۵. سرانجام بهای قطعات مختلف هر یک از انواع گوهر (تیفاشی، ازهار الافکار، ص۳۷-۳۸).
به نظر تیفاشی، فایدۀ کتاب وی نسبت به «کتب معادن» (آثاری دربارۀ چگونگی پیدایش کانها) و «کتب خواص» (آثاری دربارۀ منافع سنگها) بسیار بیشتر است. تیفاشی مدعی است که بیشتر مطالب مذکور در این کتاب را خود آزموده، یا دست کم از کسانی مورد اعتماد شنیده است (دربارۀ برخی افزوده هایش، به ادامۀ مقاله مراجعه شود).

۲.۵.۱۱ - مآخذ ازهار الافکار:

چنان که کلمان موله (مئله، ص۵-۷) به اختصار، و روسکا (روسکا، ص۲۲-۳۹) با تأکید ویژه آورده اند، تیفاشی از میان آثار یونانی مآب به سر الطبیعة فی العلل و المعلولات بلینوس حکیم، یعنی سر الخلیقة یا کتاب العلل منسوب به آپولونیوس تیانایی، و الاحجار منسوب به ارسطو توجهی خاص داشته است.
در واقع تیفاشی تقریباً همۀ مطالب مربوط به چگونگی پیدایش سنگها را از کتاب العلل نقل کرده است (آپولونیوس، ص۲۷۲-۲۸۹؛ آپولونیوس، ص۳۵۰-۳۵۱ دربارۀ یاقوت و زمرد و الماس و بلور و دهنج و بسذ همان مرجان؛ تیفاشی، ازهار، ص۶۰-۶۲؛ تیفاشی، ازهار، ص۷۸-۸۰؛ تیفاشی، ازهار، ص۱۰۴-۱۰۶؛ تیفاشی، ازهار، ص۲۰۰-۲۰۱؛ تیفاشی، ازهار، ص۱۶۱-۱۶۲؛ تیفاشی، ازهار، ص۱۷۸-۱۷۹)، مگر دربارۀ پیدایش دهنج که به ارسطو نیز استناد کرده است (تیفاشی، ازهار، ص۱۶۱؛ ارسطو، ص۱۱۱).
اما استناد وی به ارسطو دربارۀ پیدایش سنگ مغناطیس (تیفاشی، ازهار، ص۱۵۲)، درست نیست، زیرا این مطلب نه در الاحجار ارسطو، که در سرالخلیقۀ آپولونیوس (آپولونیوس، ص۲۹۰) آمده است.
گاهی اوقات آنچه به بلینوس ارجاع شده، در واقع استنباط تیفاشی است. مثلاً دربارۀ پیدایش بلخش (لعل بدخشان) به بلینوس استناد می کند (تیفاشی، ازهار، ص۹۵-۹۶)، در حالی که آپولونیوس فقط از عقیق و بجاذی (که از نظر تیفاشی پیدایش آنها شبیه بلخش است) یاد می کند (آپولونیوس، ص۲۸۴-۲۸۵).
تیفاشی در ضبط نام گوهرها از ترجمۀ عربی رسالۀ سنگ شناسی ارسطو پیروی کرده، مگر دربارۀ مروارید که به جای آن واژۀ جوهر را به عنوان مطلق گوهری که در صدف پدید آید (شکیل یا ناشکیل، سفته یا ناسفته)، به کار برده است. وی دربارۀ محل کانسار و نیز خواص شگفت انگیز برخی گوهرها نیز به این رساله استناد کرده است (تیفاشی، ازهار، ص۴۴-۴۶ دربارۀ مروارید؛ تیفاشی، ازهار، ص۵۱-۵۲ درباره مروارید؛ ارسطو، ۱۰۴-۱۰۶؛ تیفاشی، ازهار، ص۷۲-۷۳؛ تیفاشی، ازهار، ص۸۶؛ تیفاشی، ازهار، ص۱۰۹-۱۱۰؛ تیفاشی، ازهار، ص۱۳۲؛ تیفاشی، ازهار، ص۱۴۳؛ تیفاشی، ازهار، ص۱۵۳-۱۵۸؛ تیفاشی، ازهار، ص۱۸۷).
تیفاشی از «اسکندر» ذیل پادزهر و مرجان (تیفاشی، ازهار، ص۱۳۲؛ تیفاشی، ازهار، ص۱۸۲-۱۸۳ شاید به واسطۀ مأخذی دیگر همچون کتاب الخواص رازی؛ ابن بیطار، ج۱، ص۹۴)، و نیز از الادویة المفردۀ جالینوس (تیفاشی، ازهار، ص۱۹۶) و کتاب الاحجار تئوفراستوس (تیفاشی، ازهار، ص۲۰۳ ؛ تیفاشی، ازهار، ص۱۱۰ ذیل الماس؛ قلقشندی، ج۲، ص۱۰۷)، از الاحجار « لیانوس انطاکی» و از دیوسکوریدس (تیفاشی، ازهار، ص۱۳۱) نیز نقل کرده است.

۲.۵.۱۲ - توجه به آثار مؤلفان اسلامی

تیفاشی در تألیف ازهار الافکار به آثار مؤلفان دورۀ اسلامی نیز توجه داشته است:
از جمله کتاب الجواهر و صفاتها اثر ابن ماسویه که آن را کتاب فی الاحجار می نامد (تیفاشی، ازهار، ص۴۸؛ تیفاشی، ازهار، ص۶۶-۶۷؛ تیفاشی، ازهار، ص۱۰۶؛ ابن ماسویه، ص۳۹؛ ابن ماسویه، ص۴۵؛ ابن ماسویه، ص۵۰؛ ابن ماسویه، ص۴۶-۴۷)؛ الجواهر و الاشباه کندی (که البته اغلب مطالب آن در واقع از آن ابن ماسویه است) (تیفاشی، ازهار، ص۴۶-۴۷؛ تیفاشی، ازهار، ص۱۴۳؛ تیفاشی، ازهار، ص۱۶۲؛ تیفاشی، ازهار، ص۱۶۴؛ تیفاشی، ازهار، ص۲۰۲؛ بیرونی، ص۲۷۸؛ بیرونی، ص۲۹۶؛ بیرونی، ص۳۱۵ ارجاعاتی که در همین موارد به کندی دارد؛ ابن ماسویه، ص۴۰)؛ کتاب الاحجار ابن جزار (تیفاشی، ازهار، ص۱۱۰؛ تیفاشی، ازهار، ص۱۳۳؛ تیفاشی، ازهار، ص۱۴۵؛ تیفاشی، ازهار، ص۱۵۵)؛ کتاب الترتیب قاضی ابوالفتح احمد بن مطرف (شاید همان احمد بن مطرف بن اسحاق مصری، تولد ۴۱۳ قمری) (تیفاشی، ازهار، ص۱۵۴؛ تیفاشی، فصل الخطاب، ص۳۳۱؛ ابن فضل الله، ج۳، ص۲۴۴-۲۴۷ که نقل قول تیفاشی از این قاضی را نقل کرده است)؛ از تحفة الملوک رازی ذیل جمشت (تیفاشی، ازهار، ص۱۹۱).
تیفاشی برای تألیف این کتاب به برخی از آثار پزشکی، از جمله کتاب بسیار مفصل المائة فی صناعة الطب ابوسهل مسیحی (تیفاشی، ازهار، ص۱۷۱؛ تیفاشی، ازهار، ص۱۹۹؛ تیفاشی، ازهار، ص۲۰۵ دربارۀ لازورد و یصب و طلق؛ ابوسهل، ج۱، ص۲۲۵ که البته این مطلب را دربارۀ حجر ارمینی آورده و سپس لازورد را مانند آن دانسته است؛ ابوسهل، ج۱، ص۲۸۴)؛ الارشاد الى مصالح الانفس و الاجساد ابن جمیع (تیفاشی، ازهار، ص۱۲۱؛ تیفاشی، ازهار، ص۱۲۶)؛ فردوس الحکمۀ ابن ربن طبری (تیفاشی، ازهار، ص۱۳۲؛ ابن ربن، ص۲۴۰)؛ اثری از صهاربخت (تیفاشی، ازهار، ص۱۰۲؛ تیفاشی، ازهار، ص۱۱۰؛ تفسیر چهاربخت پسر ماسرجیس بر کناش جورجس، ۱۳/۶۴۸) نیز استناد کرده است (اشتاین اشنایدر، «گوهر شناسان عرب»، ص۲۷۳-۲۷۴؛ ویدمان، ص۲۰۷؛ اولمان، «طبیعیات»، ص۱۲۵-۱۲۷ که شماری از این مآخذ را یاد کرده اند).
دیگر مآخذ تیفاشی شنیداری (نقل سینه به سینه) است. از جملۀ آنان شریف جوهری که در ۶۳۰ قمری در قاهره دکان داشت (تیفاشی، ازهار، ص۷۳)، گوهرشناسی آگاه از اندلس (تیفاشی، ازهار، ص۱۳۹) و دیگر کسان مورد اعتماد (تیفاشی، ازهار، ص۱۲۰؛ تیفاشی، ازهار، ص۱۲۳؛ تیفاشی، ازهار، ص۱۳۳ ).
تیفاشی از تجربیات خود نیز در این کتاب یاد می کند. برخی از این تجربیات علمی، و برخی دیگر آشکارا عامیانه و خرافی است، از جمله: حضور در کانسار سنگ پادزهر کانی در نزدیکی جزیرۀ ابن عمر (تیفاشی، ازهار، ص۱۱۷)، آزمودن خاصیتی از پادزهر حیوانی (تیفاشی، ازهار، ص۱۲۸)، ساختـن و «غسـل و تصویـل» لازورد ــ که بدون دانستن رازی که خود تیفاشی بدان دست یافته است ــ درست از کار در نخواهد آمد (تیفاشی، ازهار، ص۱۷۲-۱۷۷).
پیدا ست که تیفاشی به مهم ترین گوهرنامۀ دورۀ اسلامی، یعنی الجماهر فی الجواهر بیرونی و نیز شماری از مآخذ آ ن (البته به جز کتاب کندی)، دسترسی نداشته است. شباهت میان توضیحات تیفاشی و بیرونی دربارۀ برخی مداخل مشترک، حتى از شباهتهای معمول میان دو کتاب با موضوع مشابه بسیار کمتر است.
گاه می توان تناقضهای آشکاری میان سخنان این دو یافت. مثلاً تیفاشی از دیدگاه مشهور و کهنی که بر اساس آن افعی با نگریستن به «زمرد ذبابی» کور خواهد شد (رازی، ج۲۰، ص۵۹۵ «الزمرد یسیل عین الافعی متی نظرت الیه» ؛ ابومنصور، ص۱۸۷؛ ابن بیطار، ص ذیل زمرد) پیروی می کند و بر آن است که با این روش می توان زمرد اصل را از بدل تشخیص داد.
وی به تفصیل از آزمایشی که خود بدان دست زده، و مؤید این نظر است، سخن می گوید و سپس با اعتماد به برخی مآخذ دیگر نظریۀ سمی بودن الماس را نیز می پذیرد (تیفاشی، ازهار، ص۸۴-۸۵؛ تیفاشی، ازهار، ص۱۰۸-۱۰۹)، در حالی که بیرونی در الجماهر به تفصیل از آزمایشهایی که برای تحقیق دربارۀ این دو دیدگاه ترتیب داده، و اینکه سرانجام هر دو را نادرست یافته است، سخن می گوید (بیرونی، ص۱۷۴؛ بیرونی، ص۲۷۲-۲۷۳).

۲.۵.۱۳ - بهره گیری مؤلفان دورۀ اسلامی از ازهار الافکار:

تیفاشی پایه گذار سنت کانی شناسی نوینی بود که از همان روزگار خود وی در مصر، شام و همۀ سرزمینهای غربی جهان اسلام شکل گرفت و به موازات سنت کانی شناسی رایج در شرق جهان اسلام ــ که از الجماهر بیرونی تأثیر بسیار گرفته بود ــ به حیات خود ادامه داد. در واقع مؤلفان غرب جهان اسلام، به همان نسبت که غالباً از الجماهر بیرونی بی خبر بوده اند، به ازهار الافکار تیفاشی توجهی خاص داشته اند.
در میان نویسندگان شرقی نیز کمتر کسی به کتاب تیفاشی استناد کرده است. در این میان، آثاری چون جواهر نامۀ محمد بن منصور (تألیف: اوایل سدۀ ۸ قمری) (ویدمان، ص۲۰۸) که از هر دو سنت کانی شناسی بهرۀ فراوان داشته، و نیز نخب الذخائر فی احوال الجواهر ابن اکفانی که به رغم تألیف در غرب از الجماهر تأثیر بسیار گرفته، و بارها از بیرونی ( نیز به واسطۀ او از کسانی چون نصر جوهری، «الاخوان الرازیان» و دیگران، البته گاه بدون یادکرد بیرونی) نقل قول کرده است (ابن اکفانی، ص۹؛ ابن اکفانی، ص۲۳؛ ابن اکفانی، ص۴۰-۴۲؛ ابن اکفانی، ص۵۱؛ ابن اکفانی، ص۵۹-۶۰؛ ابن اکفانی، ص۷۹-۸۳؛ بیرونی، ص۱۳؛ بیرونی، ص۱۷۶؛ بیرونی، ص۲۲۱-۲۲۲؛ بیرونی، ص۲۶۷؛ بیرونی، ص۲۷۷؛ بیرونی، ص۳۳۸-۳۴۰)، بسیار اندک اند.
ابن بیطار معاصر نامدار تیفاشی که همچون او گاه در دمشق و گاه در قاهره می زیست، ذیل ارجوان صراحتاً به فصل الخطاب و ذیل فیروزج نیز تنها به خود تیفاشی استناد کرده است(ابن بیطار، ج۳، ص۱۷۲ در متن چاپی به خطا شاشی آمده است). مطلب اخیر را به همان شکل می توان در هر دو روایت ازهار الافکار یافت (تیفاشی، ازهار، ص۱۴۲-۱۴۳). اما برخلاف نظر ابراهیم بن مراد (ابراهیم بن مراد، ص۱۰۳)، آنچه ابن بیطار دربارۀ خواص سنگ پادزهر از «احمد بن یوسف» نقل کرده است، سخن تیفاشی نیست؛ زیرا در خود ازهار الافکار (تیفاشی، ازهار، ص۱۲۸) نیز این مطلب از «احمد بن یوسف، کاتب احمد بن طولون»، یعنی احمد بن یوسف بن ابراهیم، مشهور به ابن دایه (احمد بن یوسف بن ابراهیم، ۳/۴۸۶-۴۸۷)، نقل شده است.
لکلر نیز هنگام بحث دربارۀ روزگار زندگی نگارندۀ ناشناس کتابی لاتینی دربارۀ ادویۀ مفرده، مشهور به ابن سرابیون جوان یا ابن سرابی (داک، ج۳، ص۲۳۳)، با توجه به تکرار همین مطلب در آن متن لاتینی، و بدون توجه به ارجاع تیفاشی، چنین پنداشته که مؤلف آن از ازهار الافکار بهره گرفته، و در نتیجه پس از تیفاشی می زیسته است (لکلر، «تاریخ»، ج۲، ص۱۵۳؛ اولمان، «پزشکی»، ص۲۸۳-۲۸۴).
بیلک قبچاقی، معاصر جوان تر تیفاشی، کنز التجار فی معرفة الاحجار را ــ به تعبیر کلمان موله ــ با پیروی کورکورانه از ازهار الافکار تألیـف کـرده است (کلمان موله، ص۱۲؛ اشتـاین و اشنایدر، «گوهرشناسان عرب»، ص۲۵۶، «گوهرشناسان»، ص۵۰؛ اولمان، «طبیعیات»، ص۱۲۸). البته وی این کتاب را انتحال نکرده، زیرا بارها و بارها از تیفاشی نام برده است. در واقع کنز التجار با همان شیوه و ساختار ازهار الافکار تنظیم شده، و سخنان خود تیفاشی و نقل قولهای وی از مآخذ و حتى چنان که دوسلان گوید، خطبۀ کتاب وی در کنزالتجار آمده است؛ جز آنکه بیلک ۵ مدخل و استنادهایی به چند منبع جدید (از جمله هرمس، بطلمیوس، بیرونی و غزالی) و نیز حکایاتی از تجربیات شخصی خـود را به کتاب تیفاشـی افزوده است (کلمان موله، ص۱۲؛ اشتـاین و اشنایدر، «گوهرشناسان عرب»، ص۲۵۶، «گوهرشناسان»، ص۵۰؛ اولمان، «طبیعیات»، ص۱۲۸؛ مفتی ـ اوغلو، ص۶۸-۶۹)، اما جمال الدین محمد وطواط (تولد ۷۱۸ قمری)، در بخش معادن مناهج الفکر و مباهج العبر (وطواط، ج۱، ص۲۴۹-۲۵۷) بی آنکه از تیفاشی یاد کند، کتاب وی را تلخیص کرده است.
همان مداخل ازهار الافکار به همان ترتیب (البته با چشم پوشی از دو سه جابه جایی کوچک) در مناهج آمده اند. ذیل هر مدخل نیز سخنان تیفاشی با همان ترتیب، اما با تلخیص بسیار ذکر شده اند؛ جز آ نکه وطواط هنگام تلخیص مطالب مربوط به «بجادی» (بیجاده)، یکی از اشباه آن به نام «ماذنج» را مدخلی مستقل تصور کرده است (وطواط، ج۱، ص۲۵۲ سطر ۱۹؛ تیفاشی، ازهار، ص۱۰۱). حتى آنچه را که تیفاشی دربارۀ بلخش از «بازرگانی که به معدن بلخش در بلخشان رسیده... بود» (تیفاشی، ازهار، ص۹۶-۹۷ «اخبرنی...»)، و نیز پاسخ «یکی از گوهرشناسان برجسته» به پرسش تیفاشی دربارۀ وجه تسمیۀ یکی از انواع بنفش (تیفاشی، ازهار، ص۹۸ «سألت بعض مشایخ الجوهریین...») را از شخصی مجهول («قال...») یا به عنوان سخن خود نقل کرده است (وطواط، ج۱، ص۲۵۲ سطرهای ۷-۸ و ۱۰-۱۲؛ اشتاین اشنایدر، «گوهر شناسان عرب»، ص۲۵۸؛ «گوهرشناسان»، ص۵۰؛ اولمان، «طبیعیات»، ص۱۳۰ که به رغم بررسی مناهج الفکر وطواط متوجه این انتحال نشده اند).
قلقشندی در صبح الاعشى پیش از بحث دربارۀ ۱۲ گوهری که کاتبان باید بشناسند (قلقشندی، ج۲، ص۹۷-۱۱۸)، کتاب ازهار الافکار تیفاشی را بهترین گوهرنامۀ تألیف شده تا روزگار خود می داند و بارها از وی نام می برد. وی در این بخش، بارها به سخن تیفاشی استناد می کند، اما با اندکی تأمل می توان دریافت که این گزارش، هرچند خود قلقشندی بدان تصریح نکرده، خلاصۀ کتاب تیفاشی است. جز آنکه چیزهایی را از گزارش جدیدتر و ظاهراً مستقل ابن فضل الله عمری بدان افزوده است (قلقشندی، ج۲، ص۱۰۷- ۱۱۰مثلاً دربارۀ زمرد ؛ تیفاشی، ازهار، ص۷۸-۸۰؛ تیفاشی، ازهار، ص۸۴-۸۵؛ ابن فضل الله، ج۳، ص۱۹۸-۱۹۹ تجربۀ تیفاشی دربارۀ زمرد؛ قلقشندی، ج۲، ص۱۰۹؛ تیفاشی، ازهار، ص۸۴-۸۵).
قلقشندی برخی استنادهای تیفاشی را چنان نقل کرده که گویی خود بدان آثار مراجعه کرده، اما گاه در این کار به خطا افتاده است. مثلاً دربارۀ یاقوت ظاهراً بندی را از بلینوس نقل می کند، در حالی که تنها جملۀ اول «و هو حجر ذهبی» از او است (تازه به واسطۀ تیفاشی) و ادامۀ مطلب خلاصه ای از سخنان خود تیفاشی است (قلقشندی، ج۲، ص۱۰۰؛ تیفاشی، ازهار، ص۶۲-۶۴؛ قلقشندی، ج۲، ص۱۰۲؛ قلقشندی، ج۲، ص۱۱۳ به ارسطو و کندی؛ تیفاشی، ازهار، ص۷۳؛ تیفاشی، ازهار، ص۱۶۴). اما غزولی در مطالع البدور (غزولی، ج۲، ص۱۴۰-۱۵۹) چنان که خود گوید خلاصۀ این کتاب را آورده، و تنها نکته ای از ابن فضل الله عمری و ابیاتی دربارۀ مروارید، زمرد و عقیق (غزولی، ج۲، ص۱۴۳-۱۴۴؛ غزولی، ج۲، ص۱۵۰؛ غزولی، ج۲، ص۱۵۷؛ غزولی، ج۲، ص۱۵۹) بدان افزوده است.
در ۸۳۱ قمری محمد بن محمود شروانی ازهار الافکار را برای عمر بیک چلبی، فرزند تیمورتاش بک به ترکی ترجمه کرد و آن را جوهرنامه نامید که نسخه ای از آن در کتابخانۀ دولتی لایپـزیگ موجـود است (ویدمان، ص۲۰۶-۲۰۷؛ اشتـاین ـ اشنایدر، «گوهرشناسان عرب»، ص۲۵۶؛ حاجی خلیفه، ج۱، ص۶۲۰).
در ۱۷۸۴ میلادی سبالدوس فولکو راویوس، بخشهایی از متن عربی را با ترجمۀ لاتینی در اوترخت منتشر ساخت. در ۱۸۱۸ میلادی نیز کنت آنتونیو راینری بیشا متن عربی بسیار مغلوطی از روایت کوتاه این اثر را همراه با ترجمۀ ایتالیایی آن در فلورانس منتشر ساخت. این ترجمه یک بار دیگر در ۱۹۰۶ میلادی همراه با زندگی نامۀ مترجم و به خواست یکی از نوادگانش در بولونیا منتشر شد.
در ۱۹۷۷ میلادی نیز محمد یوسف حسن و محمود بسیونی خفاجی متن عربی این کتاب را در قاهره منتشر ساختند، بی آنکه متوجه وجود دو روایت متفاوت از آن باشند. سمر نجم ابوالهدى نیز در ۱۹۸۸ میلادی ترجمه و شرح انگلیسی این کتاب را در متوچن منتشر کرده است.

۲.۵.۱۴ - رجوع الشیخ الى صباه

۲. رجوع الشیخ الى صباه فی القوة علی الباه، دربارۀ مسائل جنسی و داستانهای مربوط به آن.
برخی آن را به احمد بن سلیمان (تولد ۹۴۰ قمری)، مشهور به ابن کمال پاشا نسبت داده اند (منزوی، ج۵، ص۳۴۷۹-۳۴۸۰)، اما حاجی خلیفه (حاجی خلیفه، ج۱، ص۸۳۵) او را مترجم ترکی کتاب دانسته است. میر مصطفی بن حسین پاشا متخلص به نعتی نیز این کتاب را به ترکی ترجمه کرده، و مصطفی بن احمد گلیبولوی (تولد ۱۰۰۸ قمری) در ۹۹۷ قمری گزیده ای از آن را (ظاهراً با رجوع به متن عربی) به ترکی فراهم آورده، و راحة النفوس نامیده است (حاجی خلیفه، ج۱، ص۸۳۰؛ فهرس، ص۱۵۴-۱۵۶؛ ششن، ج۱، ص۳۹۴).
از این کتاب یک یا دو ترجمۀ فارسی در دست است که در یکی از آنها، گویا از شخصی به نام ملا سعید طبیب، نیز نام مؤلف «احمد بن یوسف شریف تیفاشی» آمده است (اولمان، «طبیعیات»، ص۱۹۷؛ منزوی، ج۵، ص۳۴۷۹-۳۴۸۰).
متن عربی این کتاب بارها در مصر به چاپ رسیده، و در ۱۸۹۸ میلادی نیز فردی با نام مستعار «یک بوهمیایی انگلیسی» ترجمۀ انگلیسی آن را در پاریس منتشر کرده است.

۲.۵.۱۵ - الشفاء فی الطب المسند

۳. الشفاء فی الطب المسند عن السید المصطفى.
که به تأکید تیفاشی، تحریری است از کتاب الطب الشرعی (یا کتاب فی الاحادیث الطبیۀ) ابونعیم اصفهانی (تیفاشی، الشفاء، ص۳۵؛ تیفاشی، الشفاء، ص۴۲؛ ابن قیم، ص۴۴؛ ابن قیم، ص۶۸؛ ابن قیم، ص۲۴۶؛ ابن قیم، ص۳۱۳ که کتاب ابونعیم را الطب النبوی نامیده است).
کتاب ابونعیم، چنان که تیفاشی گوید، به رغم دربر داشتن مزایای بسیار، به لحاظ در بر داشتن سلسله سند های متعدد و طولانی برای هر حدیث بسیار مفصل بود، زیرا ابونعیم گاه یک حدیث واحد را (با چشم پوشی از کم و زیاد بودن برخی واژگان) از سی و چند راه به پیامبر (صلی الله علیه وآله) می رساند.
تیفاشی هنگام تحریر کتاب همۀ واسطه های میان ابونعیم و نخستین راوی اصلی حدیث را حذف، و دربارۀ احادیثی که اختلافات جزئی داشتند، نام راوی را در نهایت اختصار یاد کرده است.
تیفاشی با اظهار شگفتی از ساختار کتاب اصلی ــ که بر خلاف دیگر آثار نوشته شده دربارۀ طب نبوی و مطابق با شیوۀ مرسوم میان پزشکان تنظیم شده ــ به حفظ این ساختار و فصول مختلف آن در تحریر خود تأکید کرده، و تنها خطبه و ترجمه ای مختصر از احوال و آثار ابونعیم را بدان افزوده است (تیفاشی، ازهار، ص۳۸-۴۲).

۲.۵.۱۶ - فصل الخطاب

۴. فصل الخطاب فی مدارک الحواس الخمس لاولی الالباب.
اصل این کتاب از میان رفته، و تنها بخشی از روایت مختصر آن که ابن منظور فراهم آورده، و سرور النفس بمدارک الحواس الخمس نامیده، به دست ما رسیده است. نویسندگان دورۀ اسلامی سرور النفس را غالباً به خود تیفاشی (ابن فضل الله، ج۳، ص۲۲۵-۲۲۶؛ ابن فضل الله، ج۳، ص۲۴۴-۲۴۸؛ ابن فضل الله، ج۳، ص۲۵۲-۲۵۷؛ غزولی، ج۱، ص۱۴۳؛ نواجی، ص۲۰؛ قلقشندی، ج۴، ص۷۷؛ حاجی خلیفه، ج۲، ص۹۹۰)، و گاه بدون اشاره به وی تنها به ابن منظور نسبت داده اند (قوصونی، ج۱، ص۴ دست نویس ابن منظور را دیده است).
ابن بیطار که سالها پیش از فراهم آمدن سرور النفس می زیسته، از معدود نویسندگانی است که مستقیماً به خود فصل الخطاب استناد کرده اند (ابن بیطار، ج۱، ص۲۱). ابن منظور در مقدمۀ این تلخیص آورده است:
«تیفاشی به پدرم می گفت که همۀ زندگی خود را صرف نگارش این کتاب کرده، و مطالبی در آن آورده که کس دیگر نیاورده است. اما من (ابن منظور) با آنکه در آن سالها نوجوان بودم، انتخاب این نام را گستاخی می دانستم، زیرا خداوند بر پیامبرش به سبب اعطای فصل الخطاب و حکمت منت نهاده است (اشاره به آیۀ شریفۀ: «وَ شَدَدْنا مُلْکَهُ وَ آتَیْناهُ الْحِکمَةَ وَ فَصْلَ الْخِطابِ») (ابن منظور، ص۳۸-۲۰). من از نوجوانی تشنۀ دستیابی به این کتاب بودم، اما با مرگ پدرم و سپس تیفاشی این کتاب را فراموش کردم تا آنکه در ۶۰ سالگی بار دیگر به جست و جوی آن پرداختم و در حدود سال ۶۹۰ قمری نسخۀ اصلی آن را با وضعی بسیار آشفته و در حالی که تنها ۳۶ جزء از ۴۰ جزء آن باقی مانده بود، یافتم. پس با توجه به آشنایی پیشین با خط و سبک نگارش تیفاشی به تنظیم و تبویب و تلخیص کتاب کوشیدم. چون دیدم که مؤلف تنها با نیت افزودن به حجم کتاب و نیز ابراز وجود مطالب بسیار و گاه مکرری را آورده است» (ابن منظور، ص۵-۶).
صفدی سرور النفس را مشتمل بر ۱۰ جلد بزرگ (صفدی، اعیان، ج۳، ص۲۱۰؛ صفدی، نکت، ص۲۷۶) و روایت اصلی، یعنی فصل الخطاب را به رغم دسترسی به سرور النفس و بر خلاف سخن صریح ابن عدیم، مشتمل بر ۲۴ جلد مفصل دانسته است (صفدی، الوافی، ج۱، ص۱۷۲؛ صفدی، الوافی، ج۸، ص۲۸۸).
اگرچه تنها دو جزء نخست سرور النفس به دست ما رسیده، اما از ارجاعات مؤلفان دیگر می توان دریافت که بخش مهمی از این کتاب به جغرافیا (بلدان) اختصاص داشته است. چه، ابن فضل الله عمری (ابن فضل الله، ج۳، ص۲۲۵-۲۲۶؛ ابن فضل الله، ج۳، ص۲۴۴-۲۴۸؛ ابن فضل الله، ج۳، ص۲۵۲-۲۵۷) دربارۀ شهرهای مصر، شام و فلسطین نقل قولهای تیفاشی از کتاب الترتیب احمد بن مطرف، تاریخ دمشق ابن عساکر و جغرافیای شریف ادریسی المشتاق     و نیز برخی سخنان خود تیفاشی را از سرور النفس نقل کرده است. نیز قلقشندی (قلقشندی،ج ۴، ص۷۷) دربارۀ طول سرزمین شام، و سیوطی (سیوطی، ج۱، ص۸۰) دربارۀ نام کهن اسکندریه به سرور النفس استناد کرده اند.
گذشته از اینها، غزولی (تولد ۸۱۵ قمری) در مطالع البدور (غزولی، ج۱، ص۱۴۳) و نیز نواجـی (تولد ۸۵۹ قمری) در حلبـة الکمیت (نواجی، ص۲۰-۲۱) بندی از سرورالنفس را که به شراب اختصاص دارد، نقل کرده اند که در متن چاپی دو جزء موجود سرور النفس دیده نمی شود. جزء نخست این کتاب (که عنوان نثار الازهار برخود دارد) در ۱۲۹۸ قمری در استانبول به چاپ رسیده است. در ۱۹۸۰ میلادی نیز احسان عباس هر دو بخش موجود را در بیروت منتشر کرده است.

۲.۵.۱۷ - ب ـ آثار خطی

آثار چاپ نشدۀ تیفاشی که نسخه های متعددی از آنها به دست ما رسیده، اینها ست:
۱. بدیع یا بدیعیة.
به گفتۀ ابن ابی اصبع، بسیاری از مطالب این اثر، در جای دیگر نیامده است و هیچ کس از نظر افکندن بدان بی نیاز نیست (ابن ابی اصبع، ج۲،ص۹۱). قلقشندی نیز هنگام اشاره به آثار متوسط الحجم تألیف شده در این فن، تنها به البدیع تیفاشی، و شرح البدیعیۀ صفی الدین حلی اشاره می کند (قلقشندی، ج۱، ص۴۶۹؛ حاجی خلیفه، ج۱، ص۲۳۳ دربارۀ ارتباط کتاب تیفاشی با آثار مشابه قبلی و بعدی).
۲. سجع الهدیل فی اخبار النیل.
این کتاب را حاجی خلیفه (حاجی خلیفه، ج۱، ص۳۰۵) در شمار تواریخ مصر و سیوطی در زمرۀ منابع حسن المحاضرة فی تاریخ المصر و القاهرۀ خود یاد کرده است (سیوطی، ج۱، ص۹؛ سیوطی، ج۱، ص۳۲-۳۳؛ سیوطی، ج۱، ۴۸۳؛ سیوطی، ج۲، ص۳۰۲؛ سیوطی، ج۲، ص۳۱۱-۳۱۳؛ سیوطی، ج۲، ص۳۱۶-۳۱۷؛ سیوطی، ج۲، ص۳۱۹؛ سیوطی، ج۲، ص۳۳۴ نقل بخشهایی گاه طولانی از آن).
۳. قادمة الجناح فی آداب النکاح.
ابن عبدالمنعم حمیری (ابن عبدالمنعم حمیری، ص۱۴۶) این کتاب را به همراه مشکاة انوار الخلفاء و عیون اخبار الظرفاء به «عمر تیفاشی» نسبت داده است. تجانی در تحفة العروس بارها با عبارت «تیفاشی در قادمة الجناح» بدین کتاب استناد کرده (تجانی، ص۱۱۸-۱۱۹؛ تجانی، ص۱۵۶؛ تجانی، ص۲۲۰؛ تجانی، ص۳۳۳)، اما حاجی خلیفه مؤلف این کتاب را احمد بن یوسف تیفاشی دانسته است (حاجی خلیفه، ج۲، ص۱۳۰۵).
۴. نزهة الالباب فی ما لایوجد فی الکتاب.
دربارۀ روابط جنسی و مسائل مختلف مربوط به آن (آلوارت، شم ۶۳۸۲ برای نسخه ها؛ بلوشه، شم ۵۹۴۳). حاجی خلیفه این کتاب را به عزالدین عبدالعزیز بن محمد (تولد ۷۶۷ قمری)، مشهور به ابن جماعه (حاجی خلیفه، ج۳، ص۲۴۷) نسبت داده است (ابن جماعه، ج۲، ص۱۹۴۰).
برخی دست نویس اثری با عنوان راحة النفوس با تاریخ کتابت ۹۸۷ قمری «ترجمۀ عالی احمد بن مصطفى افندی (تولد ۱۰۰۸ قمری) به ترکی» را ترجمۀ نزهة الالباب دانسته اند (فهرس، ص۱۵۶).
از میان آثار دیگر وی می توان به تفسیری بر قرآن (قلقشندی، ج۱، ص۴۶۹ که در آن به ذکر قصص گرایش داشته) و تاریخ جزیرة العمریه (صفدی، الوافی، ج۲۴، ص۱۶۴؛ عباسی، ص۲۴؛ عبدالوهاب، ج۲، ص۴۵۵ که از نام کامل این اثر بی اطلاع بوده اند) اشاره کرد.
چنین می نماید که عبدالوهاب (عبدالوهاب، ج۲، ص۴۵۵) این کتاب را به همراه مشکاة انوار الخلفاء و عیون اخبار الظرفاء به عنوان دو بخش فصل الخطاب دربارۀ تاریخ امتها بر شمرده است (عباسی، ص۲۴-۲۵؛ عباسی، ص۳۱).
-------------------------------------


۱) قرآن کریم؛
۲) آپولونیوس تیانایی (بلینوس حکیم)، سر الخلیقة و صنعة الطبیعة، به کوشش اورسولا وایسر، حلب، ۱۹۷۹م؛
۳) ابراهیم بن مراد، بحوث فی تاریخ الطب و الصیدلة عند العرب، بیروت، ۱۴۱۱ق/۱۹۹۱م؛
۴) ابن ابی اصبع، عبدالعظیم، تحریر التحبیر، به کوشش حفنی محمد شرف، قاهره، ۱۳۸۳ق/۱۹۶۳م؛
۵) ابن اثیر، الکامل؛
۶) ابن اکفانی محمد، نخب الذخائر فی احوال الجواهر، به کوشش آنستاس ماری کرملی، قاهره/ بغداد، ۱۹۳۹م؛
۷) ابن بیطار عبدالله، الجامع لمفردات الادویة و الاغذیة، قاهره، ۱۲۹۱ق؛
۸) ابن تغری بردی یوسف، النجوم الزاهرة، قاهره، ۱۹۲۹م؛
۹) ابن خلدون، العبر، قاهره، ۱۹۵۹م؛
۱۰) ابن خلکان، وفیات الاعیان؛
۱۱) ابن ربن علی، فردوس الحکمة، به کوشش محمد زبیر صدیقی، برلین، ۱۹۲۸م؛
۱۲) ابن سعید مغربی علی، رایات المبرزین و غایات الممیزین، به کوشش محمد رضوان دایه، دمشق، ۱۹۸۷م؛
۱۳) ابن سعید مغربی علی، الغصون الیانعة فی محاسن شعراء المائة السابعة، به کوشش ابراهیم ابیاری، قاهره، ۱۹۶۷م؛
۱۴) ابن سعید مغربی علی، القدح المعلى فی التاریخ المحلى، اختصار محمد بن عبدالله بن خلیل، به کوشش ابراهیم ابیاری، قاهره/ بیروت، ۱۹۸۰م؛
۱۵) ابن عبدالمنعم حمیری محمد، الروض المعطار، به کـوشش احسان عباس، بی-روت، ۱۹۸۰م؛
۱۶) ابن عدیم، عمر، بغیة الطلب، به کـوشش سهیل زکار، بیروت/ دمشـق، ۱۴۱۰ق/ ۱۹۸۹م؛
۱۷) ابن فرحون ابراهیم، الدیباج المذهب، قاهره، ۱۳۵۱ق؛
۱۸) ابن فضل الله عمری احمد، مسالک الابصار فی ممالک الامصار، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۴۰۸ق/۱۹۸۸م؛
۱۹) ابن فوطی عبدالرزاق، الحوادث الجامعة، به کوشش مصطفى جواد، بغداد، ۱۳۵۱ق؛
۲۰) ابن قیم جوزیه محمد، الطب النبوی، به کوشش عبدالغنی عبدالخالق و دیگران، بیروت، ۱۳۷۷ق/۱۹۵۷م؛
۲۱) ابن کثیر، البدایة و النهایة، به کوشش احمد ابوملحم و دیگران، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م؛
۲۲) ابن ماسویه یحیى، الجواهر و صفاتها، به کوشش عماد عبدالسلام رئوف، قاهره، ۱۹۷۷م؛
۲۳) ابن منظور، سرور النفس بمدارک الحواس الخمس (تلخیص فصل الخطاب تیفاشی)، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۹۸۰م؛
۲۴) ابوسهل مسیحی عیسى، المائة فی الطب، به کوشش فلوریان سن آگوستین، دمشق، ۲۰۰۰م؛
۲۵) ابومنصور موفق هروی، الابنیة عن حقایق الادویة، به کوشش احمد بهمنیار و حسین محبوبی اردکانی، تهران، ۱۳۴۶ش؛
۲۶) ارسطو، الاحجار، ترجمۀ عربی کهن لوقا بن سرافیون، به کوشش یولیوس روسکا (مل، روسکا)؛
۲۷) بیرونی ابوریحان، الجماهر فی الجواهر، به کوشش یوسف هادی، تهران، ۱۳۷۴ش؛
۲۸) تجانی محمد، تحفة العروس و نزهة النفوس، بیروت، دارالجیل؛
۲۹) تیفاشی احمد، ازهار الافکار فی جواهر الاحجار، به کوشش محمد یوسف حسن و محمود بسیونی خفاجی، قاهره، ۱۹۷۷م؛
۳۰) تیفاشی احمد، الشفاء فی الطب المسند عن السید المصطفى، به کوشش عبدالمعطی امین قلعجی، بیروت، ۱۴۰۸ق/۱۹۸۸م؛
۳۱) تیفاشی احمد، فصل الخطاب فی مدارک الحواس الخمس لاولی الالباب، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۹۸۰م؛
۳۲) حاجی خلیفه، کشف الظنون؛
۳۳) حسن زکی محمد، مقدمه بر المغرب فی حلی المغرب ابن سعیدمغربی، قاهره، ۱۳۷۲ق/۱۹۵۳م؛
۳۴) دانشنامۀ جهان اسلام، تهران، ۱۳۸۳ش؛
۳۵) ذهبی محمد، تاریخ الاسلام، به کوشش عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، ۱۴۱۸ق؛
۳۶) ذهبی محمد، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط و محمد نعیم عرقسوسی، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م؛
۳۷) رازی محمد بن زکریا، الحاوی، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م؛
۳۸) زمامه عبدالقادر، «ابوالعباس التیفاشی و کتابه ازهار الافکار فی جواهر الاحجار»، مجلة المجمع العلمی العربی، دمشق، ۱۳۸۳ق/۱۹۶۴م، ج (۱)۳۹؛
۳۹) سیوطی، حسن المحاضرة، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۹۹۸م؛
۴۰) ششن رمضان، نوادر المخطوطات العربیة فی مکتبات ترکیا، بیروت، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م؛
۴۱) صفدی خلیل، اعیان العصر، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۴۱۰ق/۱۹۹۰م؛
۴۲) صفدی خلیل، نکت الهمیان، به کوشش احمد زکی بک، قاهره، ۱۳۲۹ق؛
۴۳) صفدی خلیل، الوافی بالوفیات، به کوشش محمد عدنان بخیت و دیگران، اشتوتگارت، ۱۹۸۱-۱۹۹۳م؛
۴۴) عباسی عبدالرحیم، معاهد التنصیص، به کوشش محمد محیی الدین عبدالحمید، قاهره، ۱۳۶۷ق/۱۹۴۷م؛ عبدالرحمان، صنصرت، مقدمه بر نشوة الطرب ابن سعید مغربی، عمان، ۱۹۸۲م؛
۴۵) عبدالوهاب حسن حسنی، ورقات عن الحضارة العربیة بافریقیة التونسیة، تونس، ۱۹۶۶م؛
۴۶) عمادالدین کاتب، خریدة القصر، قسم شعراء المغرب، به کوشش محمد مرزوقی و محمد عروسی مطوی، تونس، ۱۹۶۶م؛
۴۷) غزولی، علی، مطالع البدور، قاهره، ۱۲۹۹ق؛
۴۸) فهرس مخطوطات الطب الاسلامی باللغات العربیة و الترکیة و الفارسیة فی مکتبات ترکیا، به کوشش اکمل الدین احسان اوغلو و دیگران، استانبول، ۱۹۸۴م؛
۴۹) قلقشندی احمد، صبح الاعشى، قاهره، ۱۹۲۰م؛
۵۰) قوصونی مصری مدین، قاموس الاطباء و ناموس الالباء، چ تصویری، دمشق، ۱۳۹۹ق/۱۹۷۹م؛
۵۱) مقری احمد، نفح الطیب، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۹۶۸م؛
۵۲) مقریزی احمد، السلوک، به کوشش محمد عبدالقادر احمد عطاء، بیروت، ۱۴۱۸ق/۱۹۹۷م؛
۵۳) منزوی احمد، فهرستوارۀ کتابهای فارسی، تهران، ۱۳۷۹ش؛
۵۴) نواجی محمد، حلبة الکمیت فی الادب و النوادر و الفکاهات المتعلقة بالخمریات، قاهره، ۱۳۵۷ق/۱۹۳۸م؛
۵۵) وطواط محمد، مناهج الفکر و مباهج العبر، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۴۱۰ق/۱۹۹۰م؛
۵۶) یافعی عبدالله، مرآة الجنان، بیروت، ۱۳۹۰ق/۱۹۷۰م؛
۵۷) داک؛
۵۸) Blochet ;
۵۹) Clément-Mullet, J. J., »Essai sur la minéralogie arabe«, JA, ۱۸۶۸, vol. XI;
۶۰) Leclerc, L., Histoire de la médecine arabe, Paris, ۱۸۷۶;
۶۱) id, »Tifachi, Naturaliste du Magreb«, Bulletin de l’Académie d’Hippone, Bon, ۱۸۸۸, vol. XXIII;
۶۲) Müftüoğlu, F., »Beylek Kipçâkī«, Türkiye diyanet vakfı İslâm ansiklopedisi, Istanbul, ۱۹۹۱, vol. VI;
۶۳) Plessner, M. and F. Klein-Franke, »Al-Tīfāshī, Shihāb al-Dīn Abu’l-ªAbbās Aħmad ibn Yūsuf«, Dictionary of Scientific Biography, ed. C. C. Gillispie, New York, ۱۹۷۶, vol. XIII;
۶۴) Ruska, J., Das Steinbuch des Aristoteles, Heidelberg, ۱۹۱۲;
۶۵) Steinschneider, M., »Arabische Lapidarien«, ZDMG, ۱۸۹۵, vol. XLIX;
۶۶) id, »Lapidarien, ein culturgeschichtlicher Versuch«, Semitic Studies in Memory of Alexander Kohut, ed. G. A. Kohut, Berlin, ۱۸۹۷;
۶۷) Ullmann, M., Die Medizin im Islam, Leiden, ۱۹۷۰;
۶۸) id, Die Natur-und Geheimwissenschaften im Islam, Leiden, ۱۹۷۲;
۶۹) Wiedemann, E., »Beiträge zur Geschichte der Naturwissenschaften: XXX. Zur Mineralogie im Islam«, Sitzungsberichte der Physikalisch-medizinischen Sozietät in Erlangen, ۱۹۱۲(۱۹۱۳), vol. XLIV.



جعبه ابزار