حرف جرّ (ادبیات)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حروف جرهفده حرف هستند که هر یک از آنها اگر بر سر اسمی درآید آن را «مجرور» می سازد و در اصطلاح به آن حروف جر می گویند.
حرف جر دهنده را «جارّ» و اسمی را که جر پذیرفته «مجرور» و هر دو با هم را جار و مجرور می نامند.
١- مشترک بین اسم ظاهر و ضمیر است و عبارتند از:
«مـِن ـ اِلی ـ عـَن ـ عـَلی ـ في ـ لام ـ باء ـ عـَدا ـ خـَلا ـ حاشا».
مثال: مـِنهُ، مـِن علیٍ
٢- آنچه که مختص به اسم ظاهر است و عبارتند از:
«رُبَّ ـ مـُنذُ ـ حتـّی ـ کاف ـ واو قسم ـ کـَی».
مثال: واللهِ،حتـّی مطلعِ الفجـرِ
٣- و آنچه که مخصوص به مجرور کردن ضمیر است و آن «لولا» می باشد.
مثال: لولاکَ: کَ محلا مجروربه حروف جر
از آنجا که در دسته بندی کلمات، حروف نسبت به اسم و فعل، در مرتبه
ضعیف تر و پایین تری قرار دارند، لذا جار و مجرور در جمله به تنهایی نمی تواند نقش واقع شود و حتما نیازمند به فعل یا شبه فعل و یا یکی از مشتقات است که بتواند به آن تکیه کند. به این تکیه گاه جار و مجرور که در جمله، یا مذکور یا مقدر است « متعلـَّق حرف جر» می گویند.
١- تعلـُّق به فعل
دخلتُ فی الدار/ فی الدار جار و مجرور و متعلـَّق به فعل دخلتُ
٢- تعلـُّق به شبه فعل
الف) مشتقات هشتگانه: مثال: انـّی جاعلٌ فی الارضِ خلیفه./ فی الارضِ: جار و مجرور و متعـَلـّق به جاعلٌ
ب) مصدر: مثال: سلامٌ هی حتـّی مطلعِ الفجرِ/ حتـّی مطلعِ: جار و مجرور و متعلـِّق به سلام
ج) اسم فعل:
ماضی: مثل: هیهات ـ سرعان ـ شـتـّان/ شـتـّان بین السماءِ و الارضِ. ، جدا شد بین آسمان و زمین. والارض جار و مجرور و متعلق به شتّان
مضارع: مثل: آه، افٍ/ افٍّ لکم/ لکم جار و مجرور و متعلـِّق به اسم فعل افِّ
امر: مثل: امین ـ صه ـ مـَه ـ الیک ـ علیک/ یا دنیا الیکِ عنـّی/عنـّی جار و مجرور و متعلق به الیکِ
٣- اسم مؤول: مثال:
رایتُ اسدًا فی الحربِ/ در این مثال اسدا به معنای شیر بیشه نمی باشد بلکه منظور شخص شجاعی است که در جنگ شرکت کرده پس چون اسد در جایگاه شجاع استفاده شده این اسم که در اصل جامد بوده معنای مشتق گرفته و به آن مؤول(تبدیل گشته) می گویند.
رایتُ اسدا فی الحرب/ فی الحرب جارو مجرور و متعلـٍّق به اسدا
حذف متعلـَّق
هرگاه متعلـَّق بر وجود مطلق دلالت کند در این صورت حذف متعلق بخاطر بی نیازی از آن لازم است. مانند: التـّاجرُ فی مکسَبـِهِ، تاجر در محل کسب و کار خود استقرار یافته است. تقدیر التاجِرُ موجودٌ فی مکسبه در این مثال جار و مجرور، فی مکسب متعلّق به موجودٌ است.
و همچنین متعلق جار و مجرور حذف می شود هرگاه معمول آن مجرور به یکی از حروف قسم؛غیر باء باشد.
مانند: تا للهِ لـَأکیدنَّ اصنامکم در این مثال متعلـَّق تالله فعل مخذوف اُقسـِمُ می باشد.
گاهی اوقات در مورد مثل ها و مانند آن متعلـِّق حذف می شود. مانند: بالرّفاءِ والبنین، دارای سازش و فرزندان نیک و شایسته باشیدـ که در اصل بدین صورت بوده. « کونا بالرّفاءِ والبنینَ» و متعلـّق بالـِّرفاءِ کونا بوده که حذف شده است.
یا اینکه متعلق جار و ومجرور از باب تفسیر، فعلی که در کلام مذکور است، مفسـِّر و بیانگر فعل محذوف می باشد، حذف می گردد، مانند: «یومُ الجـُمـَعـَةِ صـُمتُ فیه » که در اصل این چنین بوده: صمتُ یومُ الجـُمـَعـَةِ صـُمتُ فیه
هرگاه حروف جارّه زایده «فقط تاکید معنی» باشند در این صورت نیازمند به متعـَّلق نخواهد بود. مانند: ماجاءَ مـِن اَحدٍ و هیچ فردی نیامد. در این مثال گرچه حرف جر از نظر ظاهر مانند خود «احَد» را مجرور کرده اما چون فقط برای تاکید آمده به چیزی تعلق نگرفته است و احـَد از نظر محل مرفوع است چون فاعل است. هم چنین حروفی که به منزله حروف جر زائد باشند نیازمند به متعلق نخواهد بود مانند «رُبَّ ـ لولا ـ لعلَّ و کاف تشبیه».