خدا و دین
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بشر با وجود تواناییهایش، چه نیازی به خدا و دین دارد؟
منظور از «
نیاز به
اعتقاد و
ایمان به
خدا و
دین میباشد»، وگرنه وجود خدا معلول نیاز بشر نبوده که اگر به فرض محال بشر بینیاز شود، وجود نیز به عدم برود، بلکه برعکس، هر آن چه هستی یافته،
تجلی وجود اوست و کسی یا چیزی از خود «
وجود »ی ندارد و این خود دلیل بر نیاز مستمر است.
مشکل همیشگی بشر همین بوده و هست که تا به اندک علمی از علوم غیر قابل شمارش عالم هستی پی میبرد، به جای آن که معرفت بیشتری نسبت به «
علیم » پیدا کند، میخواهد با همان خُرده علمش نیاز به خدا و دین خدا را منکر گردد!
«فَلَمَّا جَاءتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَیِّنَاتِ فَرِحُوا بِمَا عِندَهُم مِّنَ الْعِلْمِ وَحَاقَ بِهِم مَّا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُون؛
دلایل آشکار برایشان آوردند به آن چیز (مختصری) از دانش که نزدشان بود خرسند شدند و(سرانجام) آنچه به ریشخند میگرفتند آنان را فروگرفت».
بشر هیچ موقع بینیاز و «
غنی » نمیشود، چرا که هستی عین ذات او نیست و خودش هم چون سایر مخلوقات «
ممکن الوجود » است و ذات «
ممکن »، فقر و نیاز به غیر است و این غیر در نهایت باید خودش غنی باشد و نه فقیر. و چنان بیان شد، همه مخلوقات فقیر و نیازمند هستد و فقط خداوند است که غنی و بینیاز است. پس همه و همیشه
فقیر و نیازمند به او هستند. لذا فرمود:
«یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاء إِلَی اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ؛
ای مردم شما به خدا نیازمندید و خداست که بینیاز ستوده است».
اما بشر در عین حال که هیچ گاه غنی و بینیاز نمیشود، گاهی (به خطا) خود را غنی میبیند و به محض آن که خود را غنی میبیند، طغیان میکند، یعنی از پوسته و مجرای خود خارج میشود:
«کَلَّا إِنَّ الْإِنسَانَ لَیَطْغَی • أَن رَّآهُ اسْتَغْنَی؛
چنین نیست (که آنها این نعمتها را شکر کنند، بلکه) به یقین انسان
طغیان میکند • از اینکه خود را بینیاز بیند».
همین طغیان و خروج از بستر خود – که بندگی است – سبب میگردد که به محض دستیابی و کشف پارهای ناچیز از علوم، فوری مقابل خدا جبههگیری کند و به دشمنی و جنگ با خدا بپردازد، چنان چه خدا خود میفرماید به حال این بشر نگاه کن که از نطفه خلقش کردم، تا کمی بزرگ میشود، با خود من دشمنی میکند:
«أَوَلَمْ یَرَ الْإِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن نُّطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِیمٌ مُّبِینٌ ؛
آیا این انسان نمیبیند که او را از نطفهای آفریدیم (که) هم اکنون او دشمنی آشکار شده است»؟!
خب، پس از مباحث فوق در خصوص علم بشر و نیاز او، حال باید ببینیم و بدانیم که مگر بشر به کدام توانایی رسیده است که احساس بینیازی به خدا و دین میکند؟! بشر هنوز خودش (و حتی همین خود فیزیکی و جسمیاش) را موجود ناشناخته میخواند و اذعان دارد که ناآگاهی ما از حیات زیر آب به مراتب بیشتر از حیات در کرات و سیارات و آسمان است، و حال آن که از آسمان نیز چیزی نمیداند. چند کهکشان، ستاره و سیاره را تا حد محدودی در همین آسمان اول شناخته است.
دقت شود که بشر هیچ علمی را خلق نمیکند و نمیآفریند، بلکه علم تجلی یافته در خلقت را تا حدّی کشف میکند و میشناسد. اگر بشر به قوانین فیزیک و شیمی پیچیدهای دست یافته، اگر به علومی در زیست یا نجوم پیبرده، اگر علومی در نجوم، ریاضیات و هوا – فضا و... شناخته، نه این که آنها را خودش خلق کرده است و دیگر نیازی به خالق ندارد.
بشر به جزء به جزء و عنصر به عنصر این عالم هستی نیازمند است و به خالق آن نیازمندتر است و خودش حتی نمیتواند یک مگس را خلق کند، چه رسد به این که خودش و مایحتاجش را بیافریند – فرمود به این مثل خوب توجه کنید، پس با دقت این آیه را بخوانید و تعمق نمایید:
«یَا أَیُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَن یَخْلُقُوا ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَإِن یَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَیْئًا لَّا یَسْتَنقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ؛
ای مردم مثلی زده شد پس بدان گوش فرا دهید؛ کسانی را که جز خدا میخوانید هرگز (حتی) مگسی نمیآفرینند هر چند برای(آفریدن) آن اجتماع کنند و اگر آن مگس چیزی از آنان برباید نمیتوانند آن را بازپس گیرند طالب و مطلوب هر دو ناتوانند».
پس بشر در خلقت، که آن به آن در خودش و در عالم صورت میگیرد، نیازمند است. یعنی به خالقش نیازمند است.
دین متشکل از «جهانبینی»، علم و اطلاع از اول و آخر عالم هستی و چگونگی آن از یک سو و «بایدها و نبایدها»ی زندگی در این عالم، به گونهای که منطبق با جهانبینی صحیح باشد.
حال بشری که نه خودش را شناخته و نه عالم هستی را و نه حتی قادر به شناسایی کامل یک پشه یا عنصر جاندار یا بیجانی کوچکتر از آن و نقش بزرگ آن در عالم هستی است، چگونه میتواند برنامه زندگی را در تمامی شئون فردی و اجتماعی آن، به گونه تدوین و تبینن نماید که منطبق با حقایق عالم هستی و سیر حیات و تکامل بشر باشد و منجر به سعادت او در دنیا و فلاحش در زندگی پس از این عالم باشد؟!
آیا انتهای همهی «
ایسم »ها به ظلم و
نسلکشی نیانجامیده است؟ آیا بشر با تمام پیشرفتهایش در
تکنولوژی و شناخت ابزاری از عناصر، روز به روز به
انحطاط و هلاکت کشیده نمیشود؟! آیا ظلمها،
جنایات ، جنگها، نسلکشیها، مفاسد،
بردهداری مدرن ،
استعمار و
استثمار بشر امروز، از ناحیه فقرا و ناتوانمندان است یا از ناحیه قدرتمندان، ثروتمندان و برخورداران از علم تجربی؟!
پس چگونه این بشر فقیر و نیازمند در «
تکوین و
تشریع » (
خلقت و
قانونگذاری ) میتواند مدعی بینیازی گردد؟ آن هم از خالق خودش و خالق عالم هستی، از رب خودش و ربالعالمین؟!
سایت:ایکس -شبهه