دار (مفرداتنهجالبلاغه)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
دار (به فتح دال) از
واژگان نهج البلاغه به معنای خانه است. از این لفظ فقط یک مورد در
نهج البلاغه آمده است.
دار:
به معنای خانه است.
راغب در وجه تسميه آن گويد: كه ديوار آن از جایی كه شروع شده گرديده تا به اول خود رسيده است.
به طور وفور دار دنيا و دار آخرت در نهج البلاغه ديده مىشود.
حضرت علی (علیهالسلام) مىفرمايد:
«... وَ عَجِبْتُ لِعَامِر دَارَ الْفَنَاءِ وَ تَارِك دَارَ الْبَقَاءِ» «شگفتا از كسی كه
مرگ را فراموش كرده با آن كه مردهها را مىبيند. شگفتا از آن كه خلقت
آخرت را انكار مىكند با آن كه خلقت
دنیا را مىبيند (يعنى آخرت خلقتى است نظير دنيا) و شگفتا از آباد كننده دار دنيا و ترک كننده دار بقاء»
(شرحهای حکمت:
) ديار و دور جمع دوار است.
حضرت خطاب به اهل قبرستان
کوفه فرمود:
«يَا أَهْلَ الدِّيارِ الْمُوحِشَةِ... أَنْتُمْ لَنا فَرَطٌ سابِقٌ وَ نَحْنُ لَكُمْ تَبَعٌ لاَحِقٌ» (امام (عليهالسلام) از ميدان «
صفّین» باز مىگشت. به قبرستانى كه پشت دروازه كوفه بود رسيد، رو به طرف قبرستان كرده فرمود: اى ساكنان خانههاى وحشتناک و مكانهاى خالى و قبرهاى تاريک! اى خاکنشينان! اى غريبان! اى تنهايان! اى وحشتزدگان! شما در اين راه بر ما پيش قدم شديد و ما نيز به شما ملحق خواهيم شد. (اگر از اخبار دنيا بپرسيد به شما مىگويم.))
(شرحهای حکمت:
)
و نيز به آنها فرمود:
«أَمَّا الدُّورُ فَقَدْ سُكِنَتْ وَ أَمَّا الاَْزْوَاجُ فَقَدْ نُكِحَتْ وَ أَمَّا الاَْمْوَالُ فَقَدْ قُسِمَتْ هذَا خَبَرُ مَا عِنْدَنَا...» (امّا خانههايتان را ديگران ساكن شدند، همسرانتان به
ازدواج افراد ديگر در آمدند و اموالتان تقسيم شد، اين خبرى است كه در نزد ماست، در نزد شما چه خبر؟)
(شرحهای خطبه:
) «مدار» اسم مكان است كه در خطبه ۱۱۹ نهجالبلاغه گذشت. «دارىّ»:
ابن میثم فرموده: دارىّ منسوب است به «دارين» كه جزيرهاى است در سواحل
قطیف از بلاد
بحرین است.
حضرت در تعريف طاووس فرموده:
«كَأَنَّهُ قِلْعُ دَارِيّ عَنَجَهُ نُوتِيُّهُ» «گويا دم او بادبان كشى دارين است كه كشتيبان آن را بلند كرده است.».
(شرحهای خطبه:
) «دارات» جمع داره است به معنى حلقه و هاله قمر، معناى اوّلى در آن ملحوظ است
در وصف طاووس فرموده:
«تَخَالُ قَصَبَهُ مَدَارِىَ مِنْ فِضَّة وَ مَا أُنْبِتَ عَلَيْهَا مِنْ عَجِيبِ دَارَاتِهِ وَ شُمُوسِهِ خَالِصَ الْعِقْيَانِ» «يعنى گمان مىكنى كه نىهاى دم او شانههائى از نقره است (و گویى) آنچه در آن نىها رویيده از حلقههاى عجيب و زرد رنگ، طلاى خالص است، منظور از «شموس» رنگ زرد آن حلقهها است.»
(شرحهای خطبه:
)
این کلمه فقط یک بار در نهج البلاغه آمده است.
•
قرشی بنایی، علیاکبر، مفردات نهج البلاغه، برگرفته از مقاله «دار»، ج۱، ص۴۰۲.