سقیفه بنی ساعده
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
واقعه سقیفه بنیساعده که مبتنی بر سنتهای قبیلهای در
جاهلیت بود، اولین و بزرگترین انحراف و شکافی بود که بین
مسلمانان به وجود آمد.
نهضت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که اولین پیام آن
مساوات و برابری انسانها است، سه روز بعد از
رحلت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در سقیفه با احتجاجات هواداران
ابوبکر که مبتنی بر سنتهای قبیلهای در
جاهلیت بود، به انحراف کشیده شد. این اولین و بزرگترین انحراف و شکافی بود که بین
مسلمانان به وجود آمد. این شکاف رفته رفته، به حدی گسترش پیدا کرد که در سال ۶۱ هجری،
امام حسین (علیهالسّلام) برای احیا و اصلاح دین جدش (پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم))
شهادت را برگزید.
واقعه کربلا، بیانگر عمق فاجعهای بود که ریشههای آن را باید در سقیفه جستجو کرد؛ زیرا بدعتها و اجتهاد به رای
خلفای ثلاث، زمینه به قدرت رسیدن افرادی چون:
معاویه و
یزید را فراهم کرد.
بنابراین رخداد سقیفه، تنها غصب حق شخصی
امام علی (علیهالسّلام) نبود و تلاشهای حضرت، برای بازگرداندن امر
خلافت به جایگاه اصلیاش و جلوگیری از انحراف در نظام حکومتی اسلام بود.
چرا چنین فاجعه غمانگیزی رخ داد؟ مگر
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به طور اعم در طول ابلاغ رسالت خویش و به طور اخص در
غدیرخم، علی (علیهالسّلام) را به عنوان جانشین پس از خود معرفی نکرده بود؟ چرا جامعه آن روز بر غاصبان خلافت نشورید؟ آیا آن گونه که برخی علمای عامه استدلال میکنند، «سقیفه» برخاسته از نیاز جامعه آن روز بود؟ آیا مصلحت اجتماعی و عاقبتاندیشی دینی، خلفای ثلاث را وادار به کنار زدن علی (علیهالسّلام) از مسند خلافت کرد یا جاهطلبی، آنها را به این کار واداشت؟ اولین گروهی که در سقیفه جمع شدند، چه کسانی بودند و چرا...؟
در این مقاله سعی شده در حد توان به این سؤالات پاسخ داده شود.
در
عربستان برای گریز از گرمای زیاد، اکثر خانهها و مغازهها و مساجد، دارای سایبانی از
حصیر یا گلیمهایی از پشم بز بود و در مواقع بیکاری، در آنجا جمع میشدند و از اخبار تازه و امور اجتماعی مهم سخن میگفتند.
سقیفه به بنای مسقفی گفته می شود که ایوان هم دارد. به نظر می رسد که برخی از
طوایف یا همه آنها، سقیفهای داشتهاند که برای کارهای عمومی و جلسات، از آن استفاده می کرده اند. این می تواند شبیه
دارالندوه باشد که
قصی بن کلاب برای قریش در مکه درست کرد.
از جمله این سایبانها، سایبانی بود متعلق به
قبیله بنی ساعده. سقیفه در سمت غرب
مسجد نبوی، در کنار
چاه بضاعه بود. و از شهرت تاریخی برخوردار بود. گفتنی است شهرت اصلیاش، به دلیل وقوع رخداد تاریخی
بیعت ابوبکر در آن است. چون بعد از رحلت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
انصار و
مهاجرین برای تعیین خلیفه، در زیر این سایبان گرد آمدند، این واقعه «سقیفه بنی ساعده» نامیده شد.
جبرئیل در سال دهم هجری، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را به نزدیک بودن زمان رحلتش آگاه کرد. حضرت در این سال به فرمان خداوند میباید دو
فریضه را به جای آورد: یکی، انجام
مناسک حج و دیگری، معرفی جانشین پس از خود. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در ذیقعده سال دهم هجری عازم حج شد. هدف او علاوه بر تعلیم دادن احکام حج، لغو امتیازاتی بود که
قریش به سبب کلیدداری و پردهداری کعبه برای خود کسب کرده بود.
اشراف مکه در جاهلیت، ده قبیله بودند که پانزده منصب بین تیرههای عرب تقسیم میشد.
از جمله امتیازات، منصب قیادت، رفادت، سقایت و... بود.
یکی از امتیازات قریش بر دیگر حاجیان، این بود که از
عرفات بار نمیبستند، بلکه از
مزدلفه کوچ میکردند و این را برای خود فخر میشمردند.
قرآن کریم این امتیاز را با نزول این
آیه از بین برد:
«ثم افیضوا من حیث افاض الناس...؛
از جایی کوچ کنید که مردم کوچ میکنند...». از آنجا که
طواف خانه خدا باید در جامه و پارچه پاک باشد، قریش میپنداشت جامه هنگامی پاک است که از آنها گرفته و کرایه شود. و اگر قریش از دادن لباس طواف به کسی ممانعت کند، او باید برهنه به طواف بپردازد.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که خود از قریش بود، در برابر دیدگان مردم از عرفات کوچ کرد و با این شیوه اولاً شعار برابری و مساوات بین انسانها را عملاً اجرا کرد. ثانیاً آن حضرت ثابت کرد که قریشی بودن (آنچه ابوبکر با استناد به آن به خلافت رسید)، اعتباری برای برتری جویی از دیگر قبایل نیست.
اما دومین فریضه مهمی که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برای اتمام رسالت خویش باید به انجام میرسانید، اعلام جانشینی علی (علیهالسّلام) بود که در
جحفه و در محلی به نام «غدیرخم» صورت گرفت و در این باره فرمود: «من کنت مولاه فهذا علیُ مولاه». این اقدام پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در غدیرخم، چند تن از سران عرب را -که به قصد «ریاست طلبی» مسلمان شده بودند- از گرویدن به
آیین او پشیمان کرد.
از همان روز
عمر، ابوبکر و
ابوعبیده جراح مثلثی را تشکیل دادند و سوگند یاد کردند که نگذارند این انتخاب پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) عملی شود. آنها از «
اهل کتاب» شنیده بودند که پیامبری در
مکه مبعوث خواهد شد که بر شرق و غرب عالم غالب میشود. پس با این پندار که پس از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به حکومت خواهند رسید، به رسالت آن حضرت ایمان آوردند و خود را در خدمت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قرار دادند و حال که از رسیدن به خلافت مایوس شده بودند، تصمیم گرفتند آن حضرت را به
قتل برسانند تا به قریش اظهار دارند که ما در پی فرصت برای قتل پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بودیم، تا چنین حقی را نیز بر گردن قریش ثابت کنند.
بنابراین، وقتی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به محل خطرناک «
عقبه» رسید، شترش را رماندند تا از کوه سقوط کند. جبرئیل به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اطلاع داد و آن حضرت به یارانش دستور داد تا احدی قبل از او به عقبه نرود.
منافقین این بار تصمیم گرفتند که با استفاده از تاریکی و ناهمواری راه، در پس بلندی پنهان شوند و چهرههای خود را بپوشانند، تا هرگاه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نزدیک شد، دبههای پر از شن را از بلندی به زیر بغلطانند. آنها چنین کردند و شتر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خواست رم کند و او را بر زمین بزند. جبرئیل نازل شد و آن حضرت را از خطر رهانید.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با آگاهی از فعالیتهای برخی از
صحابه برای به دست گرفتن خلافت، برای جلوگیری از انحراف خلافت و بروز دو دستگی در بین مسلمانان تصمیمهایی گرفت.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در جریان بازگشت از
حجة الوداع بیمار شد و پس از چندی با بهبودی نسبی، به فکر تجهیز و اعزام سپاهی به مرزهای
شام افتاد. اهداف پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را از این اقدام چنین میتوان تحلیل کرد:
الف) رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بیم آن داشت که بعد از انتشار خبر رحلتش رومیان از آشفتگی اوضاع مسلمانان سوء استفاده کرده، آنها را سرکوب کنند. دو جنگ از جنگهای پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
تبوک و
موته در
نبرد با شامیان بود. بنابراین اعزام
سپاه خبر از ثبات جامعه اسلامی میداد.
ب) پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میخواست با اعزام این سپاه، سران قبایل و صحابه را از مرکز حکومت (
مدینه) دور سازد تا بعد از رحلتش مانعی برای به خلافت رسیدن حضرت علی (علیهالسّلام) پیش نیاید.
ج) واگذاری فرماندهی سپاه به
اسامه، که جوانی هفده یا نوزده ساله بود، سنت شیوخیت را که در بین اعراب از اعتبار بالایی برخوردار بود، منسوخ میکرد، تا جوانبودن علی (علیهالسّلام) بهانهای برای کنار زدن او از خلافت نباشد.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از رفت و آمدهای برخی مهاجران بین
مکه و مدینه خبر داشت. بنابراین او با سکونت در منزل
عایشه و زیرنظر داشتن فتنه، در صدد خنثی کردن دسیسههای سقیفهسازان برآمد.
هنگامی که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از کارشکنی برخی از افراد در اعزام سپاه اسامه باخبر شد، در حالی که سرش را با دستمال بسته بود، به
مسجد آمد و با تاکید، از کارشکنان خواست که سپاه را همراهی کنند و حتی فرمود: «لعن الله من تخلف عن جیش اسامة».
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با آگاهی از فعالیتهای برخی از صحابه برای به دست گرفتن خلافت، تصمیم گرفت برای جلوگیری از انحراف خلافت و بروز دو دستگی در بین مسلمانان، خلافت
علی (علیهالسّلام) را قبل از رحلت تثبیت کند. به همین منظور- با وجود تاکیدهای فراوانش و بیان فضیلتهای علی (علیهالسّلام) در آخرین لحظات حیات با حالت
تب و
بیماری به مسجد آمد و با صدای بلند که از بیرون مسجد شنیده میشد، یک بار دیگر «
حدیث ثقلین» را تکرار فرمود. میرحامد حسین، این
حدیث را از دویست نفر از علمای بزرگ
اهل سنت در کتابش، «عبقات الانوار» نقل کرده و
دانشگاه الازهر مصر نیز رسالهای در صحت سند آن منتشر ساخته است.
آن گاه آن حضرت خطاب به مهاجران فرمود: «شما زیاد میشوید، ولی انصار زیاد نمیشوند، انصار تکیه گاه من هستند که به آنها پناه آوردهام. نیکانشان را گرامی بدارید و از بدانشان درگذرید.»
پس از بیان این سخنان، به منزل عایشه بازگشت؛ لحظاتی بعد، عمر و ابوبکر و تعدادی از یاران پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بر بالین حضرت حضور یافتند. در این هنگام رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در حالی که تب و بیماریاش شدت یافته بود، بار دیگر برای تاکید بر شایستگی آن کسی که خدا و رسولش انتخاب کرده بودند، تقاضای قلم و کاغذ کرد تا چیزی بنویسد که بعد از او،
مسلمانان گمراه نشوند. در این میان، عمر برآشفت و گفت: «هذیان میگوید. قرآن ما را کفایت میکند.»
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با دیدن نزاع و دو دستگی اطرافیان، از بیم آنکه عمر و متحدانش اصل رسالت را، مورد شبهه قرار بدهند، خطاب به صحابه فرمود: «برخیزید و از پیش من بروید.» ... پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در حالی که علی سرش را در آغوش گرفته بود، از دنیا رفت.
خبر دردناک رحلت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در میان انصار و مهاجران پیچید. انصار با آگاهی از این خبر، با شتاب خود را به سقیفه رساندند و درباره این حادثه بس مهم به گفتگو پرداختند. حال باید پرسید: چرا انصار در سقیفه گرد آمدند و علت نامزد کردن
سعد بن عباده «رئیس خزرج» به عنوان امیر، چه بود؟ مگر آنها از انتخاب علی (علیهالسّلام) برای رهبری امت اسلامی بیاطلاع بودند و یا بسیاری از آنان در
غدیرخم حضور نداشتند؟ چه چیزی آنها را به اتخاذ چنین تصمیمی واداشت؟
آن گونه که از اسناد تاریخی برمی آید، علت اصلی تجمع آنها، اطلاع از دسیسههایی بود که در صدد بود خلافت را از علی (علیهالسّلام) غصب کند و چون یقین کردند خلافت از آن دیگری است و از طرفی، افراد سیاسی و کارآزموده که بتوانند خلافت را برای
امیرمؤمنان تثبیت کنند، در
بنیهاشم سراغ نداشتند؛ لذا برای تعیین خلیفه در سقیفه جمع شدند.
در کنار این عامل اصلی، علل دیگری نیز وجود داشت که باعث تجمع انصار در سقیفه شد؛ همانند:
الف) انصار گسترش
اسلام را مرهون بذل
جان و
مال خویش میدانستند و خود را نسبت به مهاجرین در بهدستگیری خلافت، سزاوارتر میشمردند.
ب) انصار در اکثر
غزوات همراه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با کفار قریش جنگیده و بسیاری از کفار مکه و دیگر مخالفان اسلام را کشته بودند. از این رو، به وحشت افتادند که مبادا کسی روی کار آید که انتقام خونهای ریخته شده را بگیرد، و این ناشی از آن بود که به رغم تلاشهای فراوان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برای تبدیل نظام قبیلهای به نظام اجتماعی، هنوز خوی و خصلتهای قبیلگی دوران جاهلیت، همچون آتش زیر خاکستر در نهادشان باقی بود.
ج) علت دیگر، حس جاهطلبی است که در تمام افراد
بشر به طور مختلف وجود دارد و
انسان را به خطرات بزرگ میاندازد.
سعد بن عباده از بزرگان
عرب بود که درب خانهاش به روی حاجتمندان باز بود و از کسانی بود که در روز عید غدیرخم حضور داشت و خطبه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را شنید؛ ولی حب جاه و مقام، او را با وجود بیماری به سقیفه کشاند تا با او
بیعت کنند.
حال به پاسخ این سؤال میپردازیم که: علت موفقیت حزب ابوبکر و عمر چه بود؟ و چرا مردم با وجود آگاهی از انتخاب علی (علیهالسّلام) از سوی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به جانشینی خویش، با ابوبکر بیعت کردند؟
ابوبکر و عمر برخلاف اصرار فراوان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بر حرکت سپاه اسامه، در اجرای امر آن حضرت تعلل کردند و اسامه را از حرکت بازداشتند. این کار، چند منفعت برایشان دربرداشت: اول اینکه هنگام
رحلت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در مدینه حضور خواهند داشت. دوم اینکه وجود سران قبایل در مدینه، آنها را یاری میکرد تا از بحران فقدان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) استفاده کنند و از بزرگان قوم برای خود بیعت بگیرند؛ زیرا نبود بزرگان قوم در مدینه و بیعت نکردن آنها در صورت اعزام سپاه، نقشههای آنان را برای رسیدن به خلافت بینتیجه میگذاشت.
این کارشکنیها باعث شد تا پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با حال بیمار و نزار خود در مسجد حضور یابد و آنان را
لعنت کند: «لعن الله من تخلف عن جیش اسامه».
بنابر سنت جاهلیت در عربستان، کسی میتواند زعامت قومش را بر عهده گیرد که سن او از چهل گذشته باشد. گرچه انتخاب جوان نوزده ساله به فرماندهی سپاه، مهر بطلانی بر این سنت جاهلی بود. ولیکن کارگردانان کودتای سقیفه با همین قانون و حربه قبیلگی، بخشی از افکار و آراء را به سوی ابوبکر جلب کردند.
با
فتح مکه و اوج گرفتن قدرت سیاسی و نظامی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، در اواخر عمر آن حضرت، بسیاری از سران قبایل برای حفظ موقعیت و پایگاه خود در قبیله، گروه گروه به اسلام گرویدند. اسلام آنها در بیان شهادتین خلاصه میشد. بنابراین نه تنها شناخت و شعور بالایی در مورد محتوای اسلام نداشتند، بلکه حتی اغلب با آن بیگانه بودند.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اگرچه نهایت توان خویش را در جهت تعمیق آگاهیهای تازه مسلمانان به کار برد؛ اما وقوع غزوات متعدد، پراکندگی قبایل و وجود پیوندها و ارتباطات بین قبایل، از جمله موانع مهم در تبلیغ کامل اسلام به شمار میرفت. فاصله فتح مکه تا رحلت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تنها سه سال بود و در این فاصله اندک، تغییر اساسی و بنیادی در نگرش و اعتقادات مردمی که سنتها واندیشههای جاهلیت نسل در نسل با
روح و خمیرمایه آنان عجین شده بود، غیر ممکن بود. از این رو نا آشنایی مسلمانان با حقیقت دین اسلام، مهمترین زمینه را برای احیای سنتهای قبیلگی از سوی گردانندگان سقیفه و بهرهبرداری از آن در جهت احراز مقام خلافت و انحراف آن از مسیر اصلی فراهم آورد.
از آن هنگام که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، علی (علیهالسّلام) را در غدیرخم صراحتاً به جانشینی اش برگزید، حزب ابوبکر و عمر از تمامی فرصتها برای مخدوش کردن این انتخاب در جهت تثبیت موقعیت خویش استفاده کردند و از هیچ تلاشی فروگذار نکردند. برخی از شواهد تاریخی که در منابع اهل سنت نیز مطرح شده، از این قرار است:
الف) آن هنگام که بیماری پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شدت گرفته بود، از
عایشه خواست کسی را به
مسجد بفرستد تا به جای پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نماز بگزارد. عایشه، ابوبکر را فرستاد. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از این اقدام آگاه شد و از شدت بیماری زیر بغلش را گرفته بودند، به مسجد رفت و ابوبکر را کنار زد و نماز را نشسته خواند.
ب) از آنجا که رحلت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در بعد از ظهر صورت گرفته و
اهل بیت (علیهالسّلام) مشغول آماده کردن مقدمات
دفن بدن مطهر حضرت بودند، ابوبکر به پیشنهاد عمر به مسجد رفت و در محیطی که مالامال از
غم و اندوه و نگرانی مسلمین بود، به امامت ایستاد و نماز گزارد و سپس به سخنرانی پرداخت. این اقدام در جاانداختن او به عنوان خلیفه بعد از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مؤثر واقع شد.
اگرچه هنگام رحلت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، اسلام در سراسر شبه جزیره عربستان گسترش نیافته بود، اما
اسلام، این آیین جدید، هنوز فرصت نیافته بود که شناخت عمیقی از خود به پیروانش ببخشد. اعراب تازه مسلمان تنها بر یگانگی خدا و اینکه محمد، فرستادهای از جانب اوست، اعتراف داشتند و در عمل، به بسیاری آداب جاهلیت پایبند بودند و بدان عمل میکردند. در برخورد با قضیه جانشینی علی (علیهالسّلام) نیز این گونه نمیاندیشیدند که او بزرگترین حامی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و آگاه از اسرار رسالت اوست و تنها او میتواند این دین نوظهور را نهادینه کند، بلکه در این اندیشه بودند که او کشنده بسیاری از سران کفر است که از نزدیکان و عزیزان آنها به شمار میرفت. از این رو، حس
کینه و
انتقام در میان برخی مهاجران و به ویژه تازه مسلمانان مکه، باعث شد افرادی چون بوبکر و عمر بر اوضاع مسلمانان مسلط شوند.
حقیقت این است که آن دسته از اصحاب نزدیک پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که روحشان با پیام
وحی آشنا شده بود، با ابوبکر بیعت نکردند و او را به رسمیت نشناختند. عدهای از این گروه تحت عنوان «مرتدین» در واقعه رده به شدت سرکوب شدند تا آنجا که عمر نیز به عمل آنان اعتراض کرد.
عدهای دیگر نیز زمانی بیعت را پذیرفتند که پیشوای آنان علی (علیهالسّلام) برای حفظ اصل اسلام، به ناچار و اجبار با ابوبکر بیعت کرد. از جمله این افراد،
ابوالهیثم، سهل بن حنیف، ذوالشهادتین،
مقداد،
زبیر بن عوام و... بودند. اما توده مردم با اصل و محتوای اسلام بیگانه بودند؛ از این رو، از درک چرایی انتخاب علی (علیهالسّلام) به جانشینی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) عاجز و به اهمیت و جایگاه آن پی نبرده بودند. بدین جهت، آن هنگام که
امیرمؤمنان علی (علیهالسّلام) به دفاع از حق غصب شده خویش میپردازد و بر ادعای خویش
برهان میآورد، آنان در پاسخ میگویند: «اگر زودتر از ابوبکر از ما بیعت میخواستی، با تو
بیعت میکردیم.»
آنان هنوز در نیافته بودند که خلافت و جانشینی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، انتقال قدرت از یکی به دیگری نیست تا هر آن کس که در مسند قدرت قرار گرفت و بر اوضاع مسلط شد، خلیفه باشد. عجز آنها از درک انتخاب علی (علیهالسّلام) که در جهت تداوم انقلاب پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بود و علی (علیهالسّلام) از نادر افرادی به شمار میرفت که از نخستین سالهای بعثت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به همین منظور پرورش یافته بود- باعث شد فردی چون ابوبکر در جایگاه جانشینی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بنشیند، در حالی که ابوبکر خود نیز به ضعف خویش آگاه بود و میگفت: «اقیلونی اقیلونی فلست بخیرکم و علیُ فیکم
؛ مرا وا گذارید، مرا واگذارید چرا که با وجود علی (علیهالسّلام) در بین شما، من برترین فرد شما نیستم.»
«سقیفه» اولین و بزرگترین انحرافی بود که تداوم انقلاب پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را به مخاطره انداخت؛ زیرا پس از وقوع این حادثه، شاهد روی کارآمدن افرادی هستیم که به علت ناآشنایی با حقایق و معارف انسانساز اسلام، و با دنباله روی از اغراض و اهداف جاه طلبانه خویش، موجب پیدایش بدعتهای فراوانی شدند که زدودن آنها از جامعه اسلامی، ناممکن بود؛ تا آنجا که علی (علیهالسّلام) درباره انحراف زمان خلفای ثلاث، این گونه میفرماید: «به خدا سوگند! پیشوایان پیش از من کارهای شگفتی انجام دادند و به عمد با رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به مخالفت پرداختند. اگر مردم را وادار به ترک آنها میکردم و آن بدعتها را به حقیقتی که در زمان حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بود، برمی گرداندم، سپاهیانم از اطرافم پراکنده میشدند و در لشکرم جز من و تعداد اندکی باقی نمیماند...».
آری وقوع سقیفه، زمینه
خلافت امویان،
بنی عباس و... را فراهم ساخت.
جعفریان، رسول، بنای آثار اسلامی مکه و مدینه، ص۳۲۰. آستانه مقدس حضرت معصومه (سلاماللهعلیها)، نشریه فرهنگ کوثر، شماره ۷۷، برگرفته از مقاله «بررسی علل وقوع سقیفه بنی ساعده»، تاریخ بازیابی۹۶/۴/۱۴.