عرفان کارلوس کاستاندا
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
عرفان کارلوس کاستاندا نمونه بارزی از
جهانی شدن گرایش های
ادیان و عرفانهای طبیعت گراست که در بستر تعلیمهای سرخپوستانه متبلور شده است. هرچند کارلوس کاستاندا در چینش تعلیمهای عرفانی خود، دارای نوآوریها و ابتکارات منحصر به فردی است، ولی بررسی و کنکاش نظام عرفانی او، بدون در نظر گرفتن تعلیمهای ادیان طبیعتگرا و عرفانهای سرخپوستی، کمفایده و حتی بیفایده است.
کارلوس کاستاندا در ۲۵ دسامبر ۱۹۳۵ میلادی در روستای جوکری، نزدیک سائوپائولو، یکی از شهرهای پرجمعیت برزیل دیده به جهان گشود. پدرش «سزار آنابرونگاری» و مادرش «سوزانا کاستاندا» نام داشت. وی در مدرسهای در بوئنس آیرس تحصیل کرد و به سال ۱۹۵۱ میلادی در پانزده سالگی به لوسآنجلس
آمریکا سفر کرد. او به
مجسمهسازی علاقهی زیادی نشان میداد. از اینرو، مدتی در رشتهی مجسمهسازی و
نقاشی تحصیل کرد. اما به گفته خودش فاقد
خلاقیت و قدرت تخیل کافی برای این کار بود. پس از مدتی مجسمهسازی را رها کرد و در دانشگاه کالیفرنیا در رشتهی
مردمشناسی به تحصیل خود ادامه داد.
کاستاندا در سال ۱۹۶۰ میلادی به مکزیک سفر کرد تا رسالهی دکتری خود را با موضوع گیاهان دارویی سامان بخشد. در آنجا با مرد سرخپوستی آشنا شد که به گفته دوستش اطلاعات زیادی دربارهی گیاهان و بهخصوص پیوته داشت. در ادامه او چنین گزارش میکند:
«از دوستم خواستم تا مرا به این پیرمرد معرفی کند. من اسم خود را به او گفتم و او هم گفت اسمش خوان است و حاضر است به من خدمت کند. او به
زبان اسپانیایی حرف میزد و طرز تکلمش رسمی بود. ابتدا من به او دست دادم و بعد مدّتی ساکت ماندیم. سکوتی مصنوعی نبود، بلکه هر دو طرف آرامش طبیعی و راحتی داشتیم.»
میان کارلوس کاستاندا و
دونخوان دوستی ژرف و استواری پدید میآید. پس از مدتی، دونخوان خود را «استاد ساحری» معرفی میکند. شخصی که صاحب قدرت و معرفت عظیمی است. کاستاندا بهتدریج از هدف اصلی سفر به مکزیک -گردآوری اطلاعات در مورد گیاهان طبی- دست برمیدارد و برای آشنایی با اصول و اسرار ساحری، شاگرد دونخوان میشود. دورهی آموزشی که از سال ۱۹۶۱ تا ۱۹۷۱ میلادی به طول انجامید.
کاستاندا در طول زندگیاش دوازده کتاب نوشت که در آنها جزئیات تجربیات خود را با دون خوان و سرخپوستان توضیح داده است. میلیونها نسخه از این کتابها در سراسر دنیا به چاپهای متعدد رسیده و موجب
شهرت کاستاندا و گسترش تعالیم معنوی سرخپوستی شده است. کاستاندا در دو دهه آخر عمر به آموزش تعالیم دونخوان پرداخت و به
سخنرانی، مصاحبه و برگزاری کارگاههای آموزشی متعددی همت گماشت. سرانجام در ۲۷ آوریل ۱۹۹۸ میلادی در امریکا درگذشت.
عرفان ساحری،
جادوگری،
آیین شمنی،
ناوالیسم، درمانگری،
پیشگویی،
عرفان عقاب و... ازجمله نامهای عرفانی است که کاستاندا پایهگذار آن بوده است. به نظر میرسد از این میان، انتخاب نام «عرفان ساحری» با سازوکار کاستاندا هماهنگتر است؛ هرچند ساحری مفاهیم دیگری را در دل خود جای میدهد.
وی در تعریف ساحری میگوید: «ساحری توانایی درک و مشاهدهی چیزهایی است که دریافت معمولی ما، قادر به درک و مشاهدهی آن نیست. ساحری ذخیرهی
انرژی است تا با میدانهای از انرژی که در دسترس نیستند سروکار داشته باشی.»
او میگوید قصد تأسیس نظام فلسفی یا ارایهی نظرات تئوری ندارم، بلکه میخواهم نظام عملی را بیان کنم؛ نظامی که بر پایهی
معرفت از نوع شهودی است. کاستاندا، دونخوان را فردی وابسته به
معرفت شهودی میداند و در بیان شیوهی نگارش کتابهای خود میگوید: «در هنگام نگارش کتابها، هرگز به یادداشتهای خود مراجعه نکردهام، بلکه آنها را با سیستم دیگری از شناخت نوشتهام.»
در عرفان کارلوس کاستاندا، انسان بسان تعداد بیپایانی از میدانهای انرژی است که همانند گوی درخشانی متجلّی میشود. انسان دارای دو نوع آگاهی است:
مربوط به امور عالم مادی و تفاسیر گوناگون از عالم دنیوی است که در عرفان کاستاندا، غیر واقعی و بیارزش شمرده میشود. به اعتقاد دونخوان دنیایی که ما در آن زندگی میکنیم برای شخص عادی
بسیار واقعی و برای یک ساحر حقیقی، غیر واقعی است. چنانچه کاستاندا میگوید دونخوان بر این نکته پافشاری میکرد که
ذهن کودک پاک است، اما هر فردی به هنگام برخورد به یک کودک، به معلمی برای او تبدیل میشود و دنیا را برای او وصف میکند تا زمانی که کودک قادر میشود دنیا را همانگونه ببیند که برایش وصف کردهاند. هیچیک از ما آن زمان را به یاد نداریم، اما قطعاً این لحظه در زندگی هر کودکی وجود داشته است. از آن لحظه به بعد، کودک هم عضوی از ما میشود. در اینجاست که دونخوان میگوید تمایزی میان «بودن مصنوعی» و «بودن حقیقی» وجود دارد، توصیفاتی که از دنیا بهعنوان امری خارجی برای ما میشود، اشاره به بودن مصنوعی دارد. حال آنکه، بودن حقیقی – واقعیت –
کلی و
مطلق است. دونخوان میگوید: «ساحران معتقدند ما در یک "حباب ادراک" هستیم. این حبابی است که به هنگام تولد و پس از آن به دور ما کشیدهاند تا ما را در خود مهروموم کنند. ما تمام عمر درون این حباب هستیم و هرچه میبینیم بازتاب ما است. انسانها با دو حلقهی اقتدار محصورند: یکی
منطق، که با آن صحبت میکنند و دیگری، توصیفاتی است که برای ما از دنیا کردهاند و از همینجا صحیح یا غلط، زشت و زیبا، خوب و بد، باید و نباید و تمام الگوها درست میشود.»
حصول آگاهی و ادراک در حالت غیر طبیعی است که منجر به آشنایی انسان با واقعیت اصلی میشود. در این صورت، انسان صاحب ادراکی بیواسطه و اصیل میشود.
کاستاندا در مورد چگونگی تحصیل ادراک واقعی میگوید:
«"جهان چنین و چنان است"، فقط از اینرو که به خود میگوییم "
دنیا چنین و چنان است". اگر از به خود گفتن این نکته که "جهان چنین و چنان است" باز ایستیم، جهان هم از چنین و چنان بودن باز میماند. یک سالک مبارز، آگاه است که بهمحض آنکه از حرف زدن با خود دست بردارد، دنیا دگرگون میشود... راهگشای دنیای ساحری، متوقف کردن مناظرهی درونی است»
با این همه
سیر و سلوک در مکتب کارلوس کاستاندا دارای ویژگیهای است نظیر:
اطاعت بیچونوچرا از استاد، عقلستیزی، تمرین جنون اختیاری، عمل به آنچه دل میگوید، بیاهمیت دانستن همه چیز، خودداری از
آمیزش جنسی، استفاده از
مواد مخدر و روانگردان، نفی اطلاعاتی که دیگران از زندگی سالک دارند و... و برخی تمرینهای عملی مانند: مسافت طولانی و پرپیچوخمی را در تاریکی دویدن، تغییر نوع تصور از خود، ترک عادت، عمل بدون چشمداشت، بینیاز کردن خود از همه چیز و تمرین از دست دادن اهمیت شخصی و...
(۱) کاستاندا کارلوس، (۱۳۷۴) آتشی از درون، ادیب صالحی، نشر شباویز، چاپ پنجم.
(۲) کاستاندا کارلوس، (۱۳۷۴) آموزشهای دونخوان، مهران کندری، فردوسی، تهران.
(۳) کاستاندا کارلوس، (۱۳۷۷) چرخ زمان، مهران کندری، میترا، تهران.
(۴) کاستاندا کارلوس، (۱۳۷۴) حقیقتی دیگر، ابراهیم مکلا، نشر دیدار، چاپ دوم.
(۵) کاستاندا کارلوس، (۱۳۷۷) قدرت سکوت، مهران کندری، میترا، تهران.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «عرفان کارلوس کاستاندا»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۱/۲۰.