مؤیدالدین ابن علقمی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اِبْنِ عَلْقَمی، مؤیدالدین ابوطالب محمد بن محمد بن علی بن ابیطالب بن علقمی (
۵۹۱ -
۶۵۶ ق/۱۱۹۵- ۱۲۵۸م)، آخرین وزیر
عباسیان است.
برخی از مورخان ابن علقمی را ایرانی و اهل
قم دانستهاند،
لیکن
بناکتی وی را عرب تبار و از نسل
اسد بن خزیمه، از اجداد
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به شمار آورده است.
ابن طقطقی که در این باره به تفصیل بیشتری سخن گفته، ابن علقمی را از
طایفه بنی اسد و از شهر نیل
عراق دانسته است که پدر بزرگش نهری موسوم به علقمی در کنار
فرات حفر کرد و از این روی این نام بر او نهاده شد.
ابن علقمی سیاستمداری فاضل و شیعیمذهب بود و بر این مذهب تعصب میورزید. ولادت وی در ۵۹۱ق/۱۱۹۵م اتفاق افتاد،
اما برخی از منابع سن او را به هنگام درگذشت ۶۳ یا ۶۶ سال ضبط کرده و تلویحاً تولدش را در ۵۹۰ یا ۵۹۳ق درستتر پنداشتهاند. برای نمونه، نگاه کنید به:
وی در اوان جوانی در
حله،
نحو و ادب را نزد
ابن ایوب عمیدالرؤساء - از دانشمندان شیعی - فراگرفت. سپس به
بغداد رفت و نزد ابوالبقاء
عبدالله بن حسین عکبری به آموزش قرائت پرداخت و آنگاه نزد دایی خود عضدالدین ابونصر
مبارک بن ضحاک قمی که اهل فضل و از بزرگان دولت عباسی و استاددار خلیفه
مستنصر بود، شتافت. ابن علقمی چندی در دستگاه او به سر برد و سپس در دیوان ابنیه به نیابت وی گمارده شد و در آنجا به آموختن فن انشاء و رسایل دیوان پرداخت. چون عضدالدین درگذشت، ابن علقمی نیز مدتی از کار دیوان دوری گزید و گوشهنشین شد. اندکی بعد چون شمسالدین ابوالازهر
احمد بن ناقد به استادداری رسید، وی را به کارفراخواند.
ابن علقمی تا
شوال ۶۲۹ سمت ناظر تشریفات دربار خلافت را برعهده داشت و در این زمان در توطئه برکناری مؤیدالدین قمی از مقام وزرات مستنصر، شرکت جست. در ۱۹ شوال ۶۲۹ق/۸ اوت ۱۲۳۲م ابن ناقد به وزارت رسید. ابن علقمی هم در این هنگام از سوی خلیفه در منصب استادداری برقرار شد و خلعت یافت
و این سمت را تا مدتهای دراز یعنی تا پایان خلافت مستنصر و چند سالی از خلافت
مستعصم، همچنان برعهده داشت.
چون مستنصر درگذشت،
شرفالدین اقبال شرابی و دیگر امیران لشکر، مستعصم را به جای پدر نشاندند. ابن ناقدِ وزیر بیمار بود و ابن علقمی هم ناگزیر بدین امر تن در داد و بدین سان موقع و مقام خود را حفظ کرد.
۳ سال بعد ابن ناقد درگذشت و در ۸
ربیع الاول ۶۴۳ق/۳ اوت ۱۲۴۵م ابن علقمی به جایش نشست. وزارت ابن علقمی ۱۴ سال یعنی تا پایان دوره عباسیان به درازا کشید.
در دوران وزارت ابن علقمی به سبب ضعف مستعصم و آشفتگی اوضاع و نیز تضادهایی که در بین صاحبان مناصب وجود داشت، حوادث و درگیریهایی وجود داشت:
امیران لشکر و دیگر بزرگان عصر با وزیر که بر
مذهب تشیع بود، عناد میورزیدند.
در ۶۵۵ق مجادلاتی میان سنیان و ساکنان ناحیة کَرْخ - محلة شیعهنشین بغداد - به وقوع پیوست. ابوبکر فرزند خلیفه به آنجا هجوم برد و در طرفداری از سنیان، ساکنان کرخ را قتل عام و تار و مار کرد و تنی چند از
سادات بنی هاشم را به اسارت گرفت.
خواندمیر این واقعه را از حوادث ۶۵۰ق به شمار آورده است.
وزیر از تهاجم سفاکانه فرزند خلیفه برآشفت، اما چارهای نداشت و چون توان مقابله آشکار نداشت، کینه در دل گرفت و در این باره نامهای به
سید تاجالدین محمد بن نصر صلایا حسینی که از بزرگان سادات عصر و به روایتی حاکم
اربل بود، فرستاد و شرح واقعه را با اندوه باز گفت.
اینکه گفتهاند در این روزگاران
خواجه نصیرالدین طوسی که نزد
اسماعیلیه الموت به سر میبرد، قصیدهای در مدح مستعصم فرستاد و ابن علقمی چگونگی را به
ناصرالدین محتشم در خفا گزارش کرد و متعاقب آن خواجه در بند افتاد،
چندان مقرون به حقیقت نیست، چه خواجه و ابن علقمی هر دو بر یک کیش و در تشیع راسخ بودند.
در ۶۵۴ق
مجاهد الدین دواتدار کوچک تصمیم گرفت مستعصم را از خلافت برکنار کرده و پسر بزرگ او ابوالعباس احمد را به جای وی برنشاند. ابن علقمی که مخالف این جایگزینی بود، خلیفه را آگاه ساخت و راه توطئه را بست. این حادثه شورشهایی در بغداد برانگیخت و به کشتار گروهی انجامید. سرانجام
فخرالدین دامغانی صاحب دیوان شورش را فرو خواباند.
در دوران مستعصم مغولان چندبار آهنگ بغداد کردند. نخستین حمله آنان در ۶۴۳ق روی داد، لیکن نیروهای آنان پراکنده بود و زیر لوای فرماندهی واحد نمیجنگیدند. این حمله به دست شرفالدین اقبال شرابی و با تدبیر وزیر درهم شکست.
در ذیحجة ۶۵۵/ دسامبر ۱۲۵۷
هلاکو ظاهراً به تحریک خواجه نصیرالدین به حوالی بغداد رسید و از خلیفه خواست ۳ تن از بزرگان دولت یعنی وزیر، سلیمان شاه و دواتدار را نزد وی فرستد و سپس خود نزد او آید.
در محرم ۶۵۶ هلاکو بغداد را در محاصره گرفت. ابن علقمی به تنهایی نزد وی رفت،
از این رو رقیبان او چنین شهرت دادند که وزیر با مغولان همراه است و با آنان مکاتبه میدارد.
به گفته
وصاف الحضرة - که در نقل این حوادث، به ابن علقمی با نظر دشمنی مینگریسته است - رسولان او پی در پی نزد هلاکو آمد و شد داشتند و او را به گشودن بغداد ترغیب میکردند.
چندی پس از آن وزیر همراه با خلیفه پیش هلاکو رفت و اندکی بعد نیز خلیفه به قتل رسید، اما ابن علقمی مورد توجه قرار گرفت و خانهاش در شهر
دار الامان گردید و گروهی در آنجا از تیغ بیامان مغولان به سلامت جستند.
چون کار تسخیر بغداد و نابودی دستگاه خلافت به انجام رسید، هلاکو ابن علقمی را دیگر بار به وزارت و فخرالدین دامغانی را به صاحب دیوانی و علی بهادر را به شحنگیِ بغداد برگزید و خود از شهر بیرون رفت.
در این جا نیز سخن وصاف الحضرة
که گوید: هلاکو پس از فتح بغداد ابن علقمی را از خود راند، درست نمینماید، هرچند گفته او را برخی دیگر از مورخان نیز تکرار کردهاند. وزارت ابن علقمی این بار از ۱۴ صفر تا اول جمادی الثانی ۶۵۶ - تا هنگام وفات - ادامه یافت.
ابن علقمی وزیری کاردان و شایسته و در مملکتداری صاحب بصیرت بود. حتی برخی از مورخان
اهل سنت که رفتار او را در واقعه تسخیر بغداد نکوهش کردهاند، از کفایت و کاردانی و آگاهی او در کشورداری به نیکی سخن گفتهاند.
ابن علقمی عنصری ملایم و طرفدار مماشات با مغولان بود، چه با شناخت عینی که از نیروها و امیران و بزرگان دربار خلافت داشت، توانست پیشبینی کند که آنان توانایی مقابله با مهاجمان را ندارند. از این روی راه مسالمت در پیش گرفت و برای جلوگیری از خونریزی بیشتر خلیفه را به مدارا با مغولان خواند. همین نظر باعث گردید که مورخان، رفتار او را برخاسته از اعتقاد وی به مذهب شیعه بدانند. از این رو پارهای از آنان گفتهاند که وزیر آهنگ آن داشته که با انقراض عباسیان، شاخهای از
علویان را به حکومت برساند.
برخی از نویسندگان چون
منهاج با عباراتی زننده از او یاد کردهاند،
اما کسانی چون
ابن جوزی، که پیش از واقعه بغداد درگذشت، از او به نیکی سخن گفتهاند.
مورخان شیعه وی را شخصیتی برجسته، متدین و نیکوکار خواندهاند. گذشته از آراء متفاوتی که مورخان درباره او گفتهاند، نباید تردید داشت که ابن علقمی در مذهب شیعه تعصب میورزید. چون به قدرت رسید، اقامه نماز جمعه را متوقف ساخت تا آنکه مدرسهای برای شیعیان بنا کرد و مراسم نماز جمعه را در آنجا برپا داشت.
ابن علقمی از فاضلان عصر خود بود، شعر میسرود و در نگارش نثر عربی استاد بود. در خوشنویسی مهارت داشت و در تشویق عالمان کوشا بود. خود کتابخانهای داشت که ۱۰ هزار جلد کتاب نفیس در آن نگهداری میشد.
ابن ابی الحدید، شارح معروف
نهج البلاغه، و نیز برادرش از حمایت او برخوردار بودند. این دانشمند شرح نهج البلاغه را به نام وزیر آراست و هدیههایی ارزشمند دریافت کرد.
اثر دیگری به نام
سبع العلویات را نیز که حاوی قصایدی منظوم است به وزیر اهدا کرد.
رضیالدین حسن بن محمد صغانی دانشمند لغوی آن عصر دو کتاب
مجمع البحرین و
العباب الزاخر و اللباب الفاخر را به نام ابن علقمی ساخت.
وزیر با
ابن طاووس، دانشمند مشهور شیعی نیز دوستی و معاشرت داشت.
در واقعه بغداد، چون ابن ابی الحدید و برادرش موفقالدین به دست مغولان گرفتار شدند و بیم نابودی آنان میرفت، ابن علقمی با دشواری جان آنان را نجات بخشید.
دو نمونه از اشعار ابن علقمی در دست است.
از اشاره
فیض کاشانی برمیآید که ابن علقمی کتابی نیز در مناقب تدوین کرده بوده است.
از ابن علقمی چند فرزند بر جای ماند که یکی از آنان شرفالدین ابوالقاسم علی نام داشت که پس از مرگ پدر به جای او وزیر بغداد شد و در حوادث آن دوره نام او به میان آمده است.
فرزند دیگر او عزالدین ابوالفضل محمد، شاعر، نویسنده و دانشمند بود و اشعاری از او بر جای مانده است.
او ظاهراً اندکی پس از پدر درگذشت.
ابن طقطقی از یکی دیگر از منسوبان ابن علقمی به نام
کمالالدین احمد بن ضحاک که خواهرزاده او بود، نام برده و مطالبی از وی درباره داییاش نقل کرده است.
ابن علقمی روز ۵ شنبه ۲
جمادی الثانی ۶۵۶ درگذشت
اول جمادیالثانی). ابن طقطقی
و
هندوشاه درگذشت او را در جمادی الاول همین سال ضبط کردهاند. پیکر او را در گورستان شیعیان بغداد به خاک سپردند.
اینکه گروهی
مرگ او را در ۶۵۷ق/ ۱۲۵۹م دانستهاند و یا گفتهاند ابن علقمی را هلاکو کشت
یا به دست مردم بغداد قطعه قطعه شد
همه نادرست است و مورد تایید منابع دست اول نیست.
(۱) آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن، الذریعة الی تصانیف الشیعة.
(۲) ابن ابیالحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغة، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۷۸ق/۱۹۵۹م.
(۳) ابن تغری بردی، یوسف، النجوم.
(۴) ابن جوزی، یوسف، مرآة الزمان، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۱ق/۱۹۵۲م.
(۵) ابن خلدون، محمد، العبر.
(۶) ابن شاکر کتبی، محمد، عیون التواریخ، به کوشش فیصل السامر و عبدالمنعم داوود، دارالرشید، ۱۹۸۰م.
(۷) ابن شاکر کتبی، محمد، فوات الوفیات، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۹۷۳م.
(۸) ابن طقطقی، محمد، الفخری، به کوششهارتویک درنبورگ، پاریس، ۱۸۹۴م.
(۹) ابن عماد، عبدالحی، شذرات الذهب، قاهره، ۱۳۵۱ق.
(۱۰) ابن فوطی، عبدالرزاق، الحوادث الجامعة، بغداد، ۱۳۵۱ق.
(۱۱) ابن کثیر قرشی، اسماعیل بن عمر، البدایة.
(۱۲) اقبال، عباس، تاریخ مغول، تهران، ۱۳۶۴ش.
(۱۳) بناکتی، داوود، تاریخ، به کوشش جعفر شعار، تهران، ۱۳۴۸ش.
(۱۴) جوینی، عطاملک، تاریخ جهانگشای، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، ۱۳۵۵ق/۱۹۳۷م.
(۱۵) خواندمیر، غیاثالدین، دستورالوزراء، به کوشش سعید نفیسی، تهران، ۱۳۵۵ش.
(۱۶) ذهبی، محمد، سیراعلام النبلاء، به کوشش بشار عوّاد معروف و محیی هلال سرحان، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
(۱۷) رشیدالدین، فضلالله، جامع التواریخ، به کوشش عبدالکریم علی اوغلی علی زاده، باکو، ۱۹۵۷م.
(۱۸) سبکی، عبدالوهاب، طبقات الشافعیة الکبری، به کوشش عبدالفتاح محمد حلو و محمود محمد طناحی، قاهره، ۱۳۸۳ق/۱۹۶۴م.
(۱۹) سیوطی، عبدالرحمان، تاریخ الخلفاء، به کوشش محمد محییالدین عبدالحمید، قاهره، ۱۹۶۴م.
(۲۰) صفدی، خلیل، الوافی بالوفیات، به کوشش أحمد الأرناؤوط وتركي مصطفى، دار إحياء التراث، بیروت، ۱۴۲۰ق/۲۰۰۰م.
(۲۱) عزاوی، عباس، تاریخ العراق، بغداد، ۱۳۵۳ق/۱۹۳۵م.
(۲۲) غسانی، ملک اشرف، المسجد المسبوک، به کوشش شاکر محمود عبدالمنعم، بغداد، ۱۳۹۵ق/۱۹۷۵م.
(۲۳) فیض کاشانی، محسن، المحجة البیضاء، به کوشش علیاکبر غفاری، قم، ۱۳۸۳ق.
(۲۴) قلقشندی، احمد، مآثر الاناقة، به کوشش عبدالستار احمد فراج، بیروت، ۱۳۸۳ق/۱۹۶۳م.
(۲۵) مقریزی، احمد، کتاب السلوک، به کوشش محمد مصطفی زیاده، قاهره، ۱۹۵۷م.
(۲۶) منهاج سراج، عثمان، طبقات ناصری، به کوشش عبدالحی حبیبی، کابل، ۱۳۴۳ش.
(۲۷) میمنی، عبدالعزیز، «العباب الزاخر و اللباب الفاخر»، مجلة مجمع اللغة العربیة بدمشق، ۱۳۸۰ق/۱۹۶۱م، س ۳۶، شم ۱.
(۲۸) وصاف الحضرة، عبدالله، تحریر تاریخ وصاف، به کوشش عبدالمحمد آیتی، تهران، ۱۳۴۶ش.
(۲۹) نخجوانی، هندوشاه، تجارب السلف، به کوشش عباس اقبال، تهران، ۱۳۵۷ش سید علی آل داود.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «مؤیدالدین ابن علقمی»، شماره ۱۵۲۷.