مستضعفان در سیره نبوی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
از امور مسلم در مشی
پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و
ائمه هدی (علیهالسّلام)، اهتمام ایشان برای مستضعفان است. یعنی با آنها بودن، ایستادن در جبهه ایشان، حفظ
کرامت آنها، تلاش برای زدودن محرومیتهایشان و سیر دادن آنها به
عزت حقیقیشان. اهتمام برای آنان که از حقوق واقعی خود محروم شدهاند. اهتمام برای آزاد ساختن آنان از اسارتها و فراهم کردن زمینه صعود. اهتمام برای آنان که طالب حقند و محروم از
حقوق. آنها که بهترین بندگان خدا هستند. آن مستضعفان صالح
وارث زمین شوند و دولتی حق، همه محرومیتها را بزداید.
پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یاران خود را به نزدیک شدن به
مستضعفان و دوستی ایشان توصیه میکرد. اینکه آنها را به واقع دوست بدارند و برای آنان تلاش کنند.
ابوذر غفاری (رحمةاللهعلیه) گوید:
اوصانی خلیلی رسولالله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بسبع لا ادعهن علی کل حال: ان انظر الی من هودونی ولا انظر الی من هو فوقی، و ان احب الفقراء و ادنو منهم..
حبیبم رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مرا به هفت خصلت سفارش فرمود و این که در هیچ حالی آنها را ترک نکنم: اینکه به پایینتر از خود بنگرم و به آنکه برتر از من است ننگرم و اینکه مستمندان را دوست بدارم، و به آنان نزدیک شوم...
واقدی مینویسد از عکرمه برایم نقل کردهاند که میگفت: «مردم درباره کیفیت تقسیم غنیمتهای
جنگ بدر دچار اختلاف شدند. پس رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دستور داد تا همه غنیمتها را به
بیت المال برگردانند و همه برگردانده شد. شجاعان گمان میکردند که رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) غنیمتها را به آنان اختصاص خواهد داد، بدون آن که به ناتوانان چیزی داده شود. آنگاه
پیامبر دستور داد تا غنیمتها به طور مساوی میان آنها تقسم شود.
سعد بن ابی وقاص گفت: ای رسول خدا، آیا سوار کاری که قوم را حمایت کرده است باید با ضعیف و ناتوان مساوی باشد؟ پس پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: مادرت به عزایت بنشیند! مگر شما جز به واسطه ضعفایتان یاری شدید؟
بنابراین، مستضعفان صالح محبوبترین بندگان خدایند. آنها نخستین کسانی بودند که به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پیوستند و همیشه چنین بوده است.
شمسالدین ذهبی مینویسد که نخستین گروندگان به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، فقیران بودند و چنین بوده است که هر پیامبری که فرستاده شده است، نخستین گروندگان به او فقیران بودهاند.
وقتی رسولالله قصد سکونت در
مدینه را داشت
خداوند آنگونه مقدر کرد که
ناقه به محله فقیرنشین برود... وقتی ناقه از منزل
بنینجار هم گذشت، وارد منطقه محروم و فقیرنشین مدینه شد. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) زمام ناقه را افکند و او همچنان به راه خود ادامه داد تا به محلی که اکنون
مسجد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) واقع شده رسید ـ این محل قبلا خوابگاه گوسفندان و شتران بود، و به دو کودک
یتیم از خزرجیان تعلق داشت، و این دو کودک نیز در تحت کفالت
سعد بن عباده بودند.
ناقه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در خانه
ابوایوب انصاری رسید و در آن جا به زمین آمد، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از ناقه پائین آمد، در این هنگام مردم
فقیر و مستضعف اطراف او جمع شدند و او را به منازل خویش دعوت کردند... پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به منزل یکی از فقرای مدینه به نام ابوایوب انصاری رفت. ابوایوب در منزل خود یک اطاق بیش نداشت و بالای این اطاق نیز غرفهای بود، او راضی نشد که خود بالا رود و حضرت را در اطاق پائین پذیرائی کند، و لذا پرسید یا رسولاللَّه!
پدر و مادرم فدای شما باد به اطاق بالا میل دارید بروید و یا در پائین اقامت میکنید؟ زیرا من دوست ندارم در اطاق بالا زندگی کنم.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: اطاق پائین برای ما مناسبتر است؛ زیرا مردم با ما رفت و آمد میکنند و این موجب سهولت از برای مراجعین میباشد.
در یکی از روزها یکی از ثروتمندان مدینه در حضور
پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نشسته بود که در این هنگام یکی از فقرا وارد شد و در کنار مرد ثروتمند نشست مرد ثروتمند قیافه در هم کشید و لباسش را جمع کرد؛ به طوری که لباسش با لباس آن فقیر تماس نداشته باشد، به نحوی که افراد حاضر در مجلس با خود گفتند که این عمل او برای کوچک شمردن آن فقیر بود. در این هنگام رسول خدا به عمل این شخص انتقاد کرده و به آن شخص ثروتمند فرمود: آیا ترسیدی که از
فقر این شخص چیزی به تو برسد؟ آن مرد عرض کرد: خیر؛ فرمود: آیا ترسیدی از
ثروت تو چیزی به او برسد؟ عرض کرد: خیر یا رسولالله! در این هنگام مرد غنی که از این
موعظه پیامبر متنبه شده بود عرض کرد یا رسولالله! من نصف مالم را به این فقیر میدهم؛ اما فقیر قبول نکرد، سپس عرض کرد تمام ثروتم را به عنوان کفاره این تحقیر و توهین به این فقیر میدهم.
خداوند رسول خود را مورد خطاب قرار داده، فرموده است:
و اصبر نفسک مع الذین یدعون ربهم بالغداة والعشی یریدون وجهه ولا تعد عیناک عنهم ترید زینة الحیاة الدنیا و لا تطع من اغفلنا قلبه عن ذکرنا و اتبع هواه و کان امره فرطا.
و خود را با کسانی شکیبادار که بامداد و شبانگاه پروردگارشان را میخوانند و در آن حال رضای او را میخواهند، و دو چشم خویش از ایشان مگردان در حالی که خواستار آرایش زندگانی دنیا باشی! و کسی را فرمان مبر که دلش را از یادمان غافل کردیم و پیرو هوای نفس خویش شد و کارش
ستم و تجاوز است.
در شان نزول این آیه شریفه نوشتهاند که آیه درباره مستضعفانی چون
سلمان و
ابوذر و
صهیب و
عمار و خباب و مانند ایشان از فقرای
صحابه نازل شده است
و آن چنین بوده است: زمانی که مولفة قلوبهم، کسانیاند که به منظور تمایل یافتن آنان به
اسلام دلجوییشان کنند، نزد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمدند و گفتند ای رسول خدا اگر در صدر مجلس نشینی و این پشمینهپوشان بدبوی و کثیف را از خود دور کنی، ما نزد تو میآییم و دینت را میپذیریم. مانع از شرکت در جلسات تو، جز اینان چیزی نیست مستکبرانی که تاب تحمل مستضعفان صالح را نداشتند، از پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میخواستند که در صف آنان و در جهت ایشان قرار گیرد و به مستضعفان پشت کند. میگفتند اگر آنها را طرد کنی، ما میآییم، ما که مکنت و
قدرت داریم! پیامبر به آنها چه میبایست میگفت؟ آیا بگوید اسلام شما را نمیخواهم، در حالی که اسلام برای همه است و او رحمة للعالمین؟ بگوید شما را میپذیرم و در کنار خود قرار میدهم و مستضعفان را پس میزنم؟ که آنان بهترین خلق خدا و یاران او بودند. این آیه شریفه نازل شد و تکلیف را روشن کرد.
این که ای پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): با مستضعفان صالح و مؤمنان حقیقی باش. با آنان که جز خدا را نمیجویند. به هیچ وجه از آنان چشم برنگردان. هرگز دنبال زینت زندگی مباش. هرگز از مستکبران پیروی مکن که آنها جز به دنیا دل نسپارند و به همین سبب یاد خود را از دلهایشان بردهایم. آنها به دنبال مطامع دنیاییاند و کارشان جز ستم و تجاوز نیست پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، پس از نزول این آیه به پا خاست و در جستجوی مستضعفان و بینوایان شتافت. آنان را در انتهای
مسجد دید که به ذکر الهی مشغولند. رو به آنان کرد و فرمود:
الحمدالله الذی لم یمتنی حتّی امرنی ان اصبر نفسی مع رجال من امتی، معکم المحیا و معکم الممات.
خدای را سپاس که زندگیم را به پایان نرساند تا دستور داد که من در کنار گروهی از امتم با آنها باشم؛ من در
زندگی و
مرگ با شما هستم.
مرحوم
طبرسی یادآور میشود که پیامبر هیچ گاه به دنیا و زینت آن تمایل نداشت، بلکه پیامبر
حریص بود که بزرگان مشرکان
ایمان آورند تا به وسیله آنها پیروان و خویشانشان ایمان آورند که در این آیه مورد خطاب قرار گرفت و مامور شد که به مستمندان و مستضعفان روی آورد و چشم از آنان برندارد و به طرف اشراف نرود.
خاتم پیامبران الهی، خود را از مسکینان و مستضعفان میدانست و هرگز از این شان و روحیه دور نگشت.
قاضی عیاض مینویسد:
و کان احب الاسامی الیه ان یقال له مسکین.
محبوبترین نامها نزد آن حضرت آن بود که وی را مسکین بنامند.
آن حضرت خود را از آنان و برای آنان میدانست.
ابنمسعود گوید مردی نزد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمد و با او سخن میگفت و در آن حال لرزه براندامش افتاده بود، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: راحت باش، من
شاه نیستم، پسر زنی هستم که گوشت مانده و خشک شده میخورد.
از سیره ملوک و سلاطین و تشریفات و رفتار آنان بیزار بود، چنانکه در خبر
امام صادق (علیهالسّلام) آمده است: هیچ خوش نداشت که به پادشاهان شبیه شود.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «مستضعفان در سیره نبوی»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۰۴/۲۲.