ملاک تجدد کلام جدید
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلام جدید (New Theology) یکی از شاخههای دینپژوهی
است که در غرب با عنوان الهیات نوین
مطرح شده است. برای شناخت این علم و دریافت تفاوت آن با
کلام سنتی لازم است عناصر تشکیل دهنده آن یعنی «
کلام» و «
جدید» بررسی شوند.
كلام دانشى است كه به استنباط، تنظيم و تبيين معارف و مفاهيم دينى پرداخته و بر اساس شيوههاى مختلف استدلل اعم از برهان، جدل، خطابه و ... گزارههاى اعتقادى را اثبات و توجيه مىكند و به اعتراضها و شبهات مخالفان دينى پاسخ مىدهد.
تجدد که وصف
کلام است، هم در ناحیه عوارض متصور است و هم در ناحیه ذاتیات. در صورتی که ذاتیات این علم متحول شوند
کلام جدید ماهیت
جدید مییابد و با
کلام سنتی و قدیمی تنها در لفظ اشتراک پیدا میکند، اما اگر عوارض آن دچار تغییر و تحول شوند، ماهیت این علم دگرگون نمیشود، بلکه عوارض آن
جدید میشود، و عنوان
کلام جدید به عنوان علمی مستقل، خطاست؛ از این رو دو نظریه کلی در باب
کلام جدید ارائه شده است: نظریه یکسان انگاری هویتی
کلام جدید و قدیم و نظریه تغییر ماهوی
کلام جدید.
طرفداران نظریه یکسان انگاری هویتی معتقدند: آنچه رکن اصلی یک علم را تشکیل میدهد؛ موضوع، روشهای کلی و اهداف آن علم است که این امور در
کلام جدید و
کلام سنتی مشترک هستند و به همین خاطر نباید
کلام جدید و سنتی را، دو علم مستقل از یکدیگر تلقی نمود. برخی دیگر نیز که قائل به تفکیک مقام تحقق از مقام تعریف هستند،
جدید بودن
کلام را ناظر به مقام تحقق میدانند نه مقام تعریف.
اما در طرف مقابل کسانی که تفاوت ماهوی را در
کلام جدید و سنتی مطرح میکنند، معقتدند خواستگاه پیدایش
کلام جدید و قدیم متفاوت است و به همین خاطر در ارکان تشکیل دهنده هویتی یک علم (موضوع، روش و هدف) کاملا با یکدیگر تفاوت دارند؛ بدین ترتیب
کلام جدید، علمی نو و مستقل از
کلام سنتی با موضوع، روشها و اهداف خاص به خود، است.
محورهای متعددی برای
تجدد در علم
کلام ذکر شده است. این محورها عبارتند از: موضوع، مسائل، اهداف، روشها، زبان، مبانی و مبادی. بعضی از محورهای یاد شده، از ذاتیات علم
کلام محسوب میشوند و تحول در آنها سبب پیدایش علمی
جدید میشود، اما بعضی دیگر از محورها رکن و ذاتی این علم نیستند؛ به همین خاطر تحول در آنها موجب پیدایش علم
جدیدی نمیشود.
برخی موضوع
کلام را رکن اصلی این علم دانسته و تغییر در آن را موجب تغییر ماهوی میدانند
و برخی دیگر موضوع، اهداف و روشهای کلی این علم را رکن اصلی قلمداد نمودهاند.
به هر حال آرای اندیشمندان در تعیین ملاک
تجدد متفاوت است.
با توجه به محورهای ذکر شده نظرات مختلفی در باب
کلام جدید ارائه شده است. این نظرات را میتوان در دو بخش عمده جای داد، بخش نخست که معتقد به تفاوت ماهوی
کلام جدید و قدیم است و این دو علم را تنها در لفظ مشترک میداند و بخش دیگر که این دو علم را به لحاظ ماهیتی یکسان دانسته و عقیده دارد علم
کلام به خاطر
تجدد در برخی اضلاع معرفتی تکامل یافته است.
این نظریه که بر مبانی نسبیگرایی و پذیرش اصول هرمنوتیکی غربی استوار گشته، راهی جز پذیرش تغییر ماهوی
کلام جدید و
کلام سنتی نیافته است و
کلام جدید و قدیم را تنها در لفظ مشترک میداند.
بر اساس این نظریه
کلام جدید علمی است که به لحاظ هویتی متمایز و متعارض با
کلام قدیم است. با تغییرات مبانی اندیشه در سدههای اخیر مباحث اثباتگرایانه و جزمگرا از فضای اندیشه مدرن رخت بربسته و نسبیگرایی جایگزین آن شده است و امروزه هدف علم
کلام تبیین ایمان دینی و حفظ آن است.
در نقد این نظر همین اندازه کافی است که بر مبانی نسبیگرایی استوار گشته است. شاید این نظریه صرفا بتواند توصیفگر تحولاتی باشد که الهیات در غرب پیدا نموده است اما با توجه به مبانی غنی دینی و فلسفی در جوامع اسلامی،
کلام و به طور کلی اندیشه اسلامی توانسته است در مقابل نسبیگرایی غربی ایستادگی نماید.
طیف وسیعی از اندیشمندان به یکسانانگاری
کلام جدید و قدیم معتقدند. از نظر آنان هویت علم
کلام تغییر نکرده است بلکه علم
کلام به لحاظ
تجدد در برخی اضلاع معرفتی آن توسعه و تکامل یافته است. این گروه در تعیین محورهای
تجدد در علم
کلام اختلاف نظر دارند و هر کدام قائل به
تجدد در یک یا چند ضلع از اضلاع معرفتی آن هستند، ولی به لحاظ هویتی همه قائل به یکسانانگاری
کلام جدید و قدیم هستند. برخی از نظراتی که در این راستا ارائه شده است عبارتند از:
با توجه به اینکه
کلام علمی است که دو وظیفه دفاع و رد شبهات و بیان یک سلسله تاییدات برای اصول و فروع اسلام دارد، شبهات
جدید عصر ما و تاییداتی که از مختصات پیشرفتهای علمی
جدید است، لزوم تاسیس
کلام جدید را گوشزد میکند.
برخورد فرهنگها، دگرگونی بینشها و عوضشدن روش تحلیل، مایه پیدایش مسائلی میگردد که
متکلم امروز باید پاسخگوی آنها باشد. اما پیدایش این مسائل علم
جدیدی را پیریزی نمیکند، بلکه بسان گذشته، مسائل
جدیدی را در علم
کلام پدید میآورد و تنها فرقی که میان مسائل
جدید و قدیم وجود دارد این است که الان شبههها، به شیوهای دیگر است و درتمام قرون و اعصار، الهیون، با ابزار و ادواتی که در اختیار داشتند، دامن همت بالا زده و به تجزیه و تحلیل مسائل پرداختهاند و هماکنون نیز باید این مسائل با بینش خاصی مطرح شود، و مورد تحلیل قرار گیرد.
تحول و پویایی در علم
کلام به چهار شکل قابل ترسیم است: تحول کمی یا کیفی مسائل، تحول در متد و اسلوب، تحول در مبادی استدلال و تحول در موضوع. از آنجایی که در تحولهای تکاملی قسم اخیر متصور نیست،
تجدد در علم
کلام را میتوان از سه شکل نخست به ویژه قسم اول و سوم دانست. بنابراین
جدید بودن
کلام معاصر بدین معنی است که مشتمل بر پاسخ و راه حل شبههها و مسائل نوین میباشد و در استدلالها و مبانی خویش از مبادی
جدید معرفتی بهره میبرد.
برخی از روشنفکران معاصر ملاک
تجدد در
کلام را محدود به تحول در ابزارها، مبادی و مواد تازه عقلی و علمی میدانند، که این سطح از تحول منجر به تغییر ماهوی علم
کلام نمیشود.
اما مشکل ایشان این است که میان
کلام جدید و فلسفه دین خلط نموده و این دو علم را یک علم تلقی نمودهاند،
در صورتی که
متکلم نسبت به دین و آئین خاص ملتزم بوده و خویشتن را مسئول دفاع از آموزههای دینی میداند اما کاوش غیر ملتزمانه از مقومات فلسفه دین محسوب میشود. علاوه بر این،
کلام جدید و فلسفه دین تفاوتهای دیگری از جهت روش، غایت و محتوا دارند که چنین نگاهی به این دو علم را منتفی میسازد.
اگر ملاک
تجدد در قبال تقدم، زمان دانسته شود باید در آینده منتظر
کلام جدیدتری بود، در نتیجه زمان نمیتواند معیار تعیینکنندهای برای
کلام جدید باشد. از سوی دیگر اگر ملاک
جدید بودن، پدید آمدن سه محور اصلی: محتوای تازه، مبنای تازه و روش
جدید باشد، در این صورت چه کسی تضمین میکند که در آینده نزدیک یا دور، مسائل تازه، مبانی تازه و روش تازه عرضه نشود. بر این اساس باید بر اساس مبنای بزرگان در فقه و اصول عالمان را به
جدید و قدیم تقسیم کرد و به جای تقسیم
کلام به قدیم و
جدید باید
متکلمان را به
جدید و قدیم تقسیم نمود.
طبق این نظر دو محور کلی در مقایسه
کلام جدید و
کلام قدیم تبیین شده است. یکی محور ثبات و دیگری محور تغیر. پرواضح است که
کلام جدید بر محور تغیر میچرخد و در این محور متحول شده است. زمان ظرف تحول و
تجدد کلام است اما معیار و ملاک آن نیست. محورهای ثبات در علم
کلام را باید موضوع، اهداف و روشهای کلی بحث در علم
کلام دانست. اما با توجه به اینکه شرایط مکانی و زمانی گوناگون
درباره برخی از عقاید دینی، اولویت بخش به برخی عقاید دینی هستند، استفاده از برخی روشهای بحث و استدلال کارایی بیشتری پیدا میکنند و پارهای از اهداف علم
کلام از اهمیت بیشتری برخوردار میشوند. در همین راستا
تجدد در علم
کلام قابل تصور است، اما در حقیقت آنچه تطور و تحول یافته است در حقیقت کار و کوشش
متکلم است نه موضوع علم
کلام یا اهداف و رسالتها یا روشهای کلی و منطقی بحثهای
کلامی. در نهایت میتوان از این محورها برای
تجدد در علم
کلام یاد نمود: مسائل، روش و زبان. البته منظور از
تجدد در روش، اهمیت بیشتر یافتن برخی از روشهای استدلال است نه اینکه روشهای کلی استدلال تغییر یافته باشند،
تجدد در زبان نیز که بیانگر چگونگی ارتباط با مخاطب است را میتوان از مصادیق
تجدد در روش دانست. از سوی دیگر
تجدد در مسائل ناشی از
تجدد در نگرشها و رویکردهای
جدید به مسائل پیشین و مطرح شدن مسائل
جدید است.
امروزه پارهای از شبهات و اشکالات متوجه به دین ناظر به پیامدهای عملی آنهاست. همچنین به خاطر تاثیر مبانی پلورالیسمی دنیای غرب به نظر بسیاری از
متکلمان دعاوی متعارض در اصول عقاید هیچکدام قابل اثبات نیست و نزاع میان ادیان پایان ناپذیر است، پس باید از خیر نفی و اثبات مسائل گذشت و به دنبال نقاط ضعف و قوت یکدیگر بود. از سوی دیگر چون اصل دین مورد هجوم واقع شده است و الحاد به صورت روز افزون گسترش مییابد، این امر ایجاب میکند که پیروان ادیان آسمانی و بلکه همه کسانی که به نوعی معنویت در جهان اعتقاد دارند با یکدیگر همدلی و تشریک مساعی داشته باشند، زیرا بسیاری از شبهات و مشکلات ناظر به مبانی مشترک ادیان است و پرداختن
متکلمان به نزاعهای درون دینی و صرف وقت در رد و ابطال یکدیگر در نهایت به زیان همگان خواهد بود. تفاوت دیگری که میان
کلام جدید و
کلام قدیم قابل ملاحظه است، اینکه نوعا در گذشته از
متکلمان صرفا دفاع و مناظره در باب دین انتظار میرفت، اما امروزه بیشترین انتظار از ایشان یافتن نسخهای برای درمان دردهای صعب العلاجی مانند: ترس از مرگ، احساس تنهایی، معنادارای زندگی و ... است.
این نظریه قائل است که موضوع علم
کلام جدید نسبت به
کلام قدیم توسعه بیشتری پیدا کرده است؛
کلام سنتی بیشتر به گزارههای ناظر به واقع پرداخته و از گزارههای ناظر به ارزش گذشته است. حتی به همه گزارههای ناظر به واقع نیز نپرداخته است و تنها به اهم آنها مثل صفات و افعال باری، نبوت و معاد توجه میکرده است.
اما این سخن تمام نیست و مباحثی چون حسن و قبح عقلی و امر به معروف و نهی از منکر که مباحثی ارزشی شمرده میشوند، در
کلام قدیم مطرح بودهاند. البته توجه بیشتری که امروزه به گزارههای ارزشی شده، قابل تقدیر است.
نقد دیگری که بر این نظر وارد است اینکه اگر قرار باشد
کلام به همه گزارهها بپردازد؛ اولا مساوی با دینشناسی میشود و ثانیا گزاره مسئله است نه موضوع؛ پس این نظر بازگشت به
تجدد در مسائل میکند.
این نظریه بر اساس توجه به مبانی نظری معرفتی علم
کلام از سویی و تحولات جامعه علمی از سوی دیگر شکل گرفته است. نگاه دو سویه به مبانی نظری و تحولات علمی، دیدی جامع و واقعنگر به
متکلم میدهد که بر اساس آن میتواند به دفع شبهات برآمده از سوی ملحدین و مخالفین شریعت بپردازد.
بر این اساس برای فهم ملاک
تجدد در علم
کلام، بايد مقام «تحقق» را از مقام «تعريف» در این علم جدا كرد. در مقام تعريف، مسائل، روش و موضوع و مبانى ـ با حفظ اصول گذشته ـ تحول يافته است. اما در مقام تحقق،
كلام از نظامهاى هندسىِ مختلفى تشكيل شده است كه بسيارى از آن ها هيچ سنخيتى با يكديگر و با
كلام قديم ندارند.
كلام جديد در مقام تحقق در ناحيه پيشفرضها، موضوعات، روشها و راهحلها و سبك و تقدم و تأخر مباحث با
كلام قديم تفاوت پيدا كرده است. بنابراین
متکلم باید ضمن توجه به
كلام جديد، در مقام تحقق، بر اساس تعريف
كلام جديد به مسائل آن بپردازد؛ در نتیجه
كلام جديد، تكامل يافته
كلام قديم است.