نظریه بساطت مشتق خام
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
نظريه بساطت مشتق به قول به بسيط بودن معناى مشتقّات اطلاق میشود و در علم اصول فقه کاربرد دارد.
نظريه بساطت مشتق، مقابل نظريه تركب مشتق مىباشد. اين نظريه در ميان علماى اصول و منطق، طرفدارانى هم چون مرحوم آخوند خراسانى و مير سيد شريف دارد. طبق اين نظريه، معناى مشتق امرى بسيط بوده و جزء ندارد.
ادلهاى بر بساطت مشتق ارائه شده است، از جمله:
۱. مرحوم محقق شريف در حاشيه خود بر شرح مطالع، به نظريه قطب الدين رازى اشكال مىكند كه بر اساس نظر شما كلماتى مثل «ضاحك» و «ناطق» داراى معنايى مركب مىباشد؛ ضاحك به معناى «شى ء له الضحك» و ناطق به معناى «شىء له النطق» است، اما اين پرسش وجود دارد كه كلمه «شى ء» كه آن را جزء مفهوم مشتق مىدانيد، چيست؛ مفهوم شىء است يا مصداق آن؟ هر كدام كه باشد تالى فاسدى دارد، زيرا:
أ) اگر مفهوم شىء، جزء معناى مشتق باشد، در مثال «الانسان ناطق» لازم مىآيد «شىء» كه عرض عام براى ماهيت انسان است در فصل او كه «ناطق» است، جاى گيرد، در حالى كه فصل هر چيزى، ذاتى آن است، و اين كه عرض عام در درون ذاتى باشد نيز محال است، پس ناطق به معناى «شى ء له النطق» نيست.
ب) اگر مصداق «شىء» جزء معناى مشتق باشد، لازم مىآيد در مثال «الانسان ضاحك» جهت قضيه كه «امكان» است به «ضرورت» تبديل شود و اين امر نيز محال است.
۲. مرحوم «آخوند خراسانى» مىگويد: اگر مفهوم يا مصداق «شى ء» جزئى از معناى مشتق باشد، لازم مىآيد در تركيبات وصفى مثل «زيد الكاتب» موصوف تكرار گردد، در حالى كه چنين تكرارى در كار نيست.
درباره ملاك بساطت مفهوم مشتق اختلاف وجود دارد؛ برخى مانند مرحوم آخوند ملاك بساطت را بساطت معنا در مرحله تصور و ادراك دانستهاند، اگر چه در تحليل عقلى، به اجزا منحل گردد، ولى برخى ديگر ملاك بساطت را عدم انحلال به دو مفهوم حتى در تحليل ذهنى مىدانند.
برخى از محققان اعتقاد دارند مرحوم آخوند خراسانى نخست به بساطت معتقد بوده، اما در نهايت به تركب گرايش پيدا كرده است. برخى ديگر معتقدند وى به بساطت اعتقاد دارد و از آن برنگشته است، اما چون ملاك بساطت را بساطت در مرحله تصور و ادراك مىداند، در نهايت، با معتقدان به تركب طبق ملاك ديگر موافق مىباشد. بعضى هم چون مرحوم فاضل لنكرانى، نيز هر دو نظريه را رد مىكنند و در عين حال مرحوم آخوند را از معتقدين به بساطت معرفى مىكنند.(۱)(۲)(۳)(۴)(۵)(۶)
(۱) فاضل لنكرانى، محمد، سيرى كامل در اصول فقه، ج۳، ص۷۵-۲۸.
(۲) نائينى، محمد حسين، اجود التقريرات، ج۱، ص۶۳.
(۳) آخوند خراسانى، محمد كاظم بن حسين، كفاية الاصول، ص۷۴.
(۴) مكارم شيرازى، ناصر، انوار الاصول، ج۱، ص۱۸۸.
(۵) نائينى، محمد حسين، فوائد الاصول، ج۱و ۲، ص۱۰۹.
(۶) خويى، ابوالقاسم، محاضرات فى اصول الفقه، ج۱، ص۲۶۴.