• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

۱۳ جلوه‌های قرآن در بینش امام خمینی رحمة‌الله‌علیه

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



عنوان موضوع اصلي: قرآن
عنوان موضوع فرعي اول: معارف قرآن
عنوان موضوع فرعي دوم: جايگاه قرآن
زبان: فارسي
نام خانوادگي نويسنده: آية الله جعفر سبحانى
عنوان مقاله: جلوه‌هاى قرآن در بينش امام خمينى( ره )
چكيده مقاله: متن مقاله: قرآن مجيد يكى از دو ثقلى است كه پيامبر گرامى از خود به يادگار گذارده است، محدثان اسلامى از پيامبر گرامى نقل كرده‌اند كه آن حضرت فرمود:
انى تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتى لن يفترقا حتى يردا على الحوض (۱)
من در ميان شما دو چيز سنگين و گرانبها با به يادگار مى گذارم و آن دو عبارت اند از كتاب خدا و خاندانم، اين دو هرگز ا زيكديگر جدا نمى‌شوند، تا روز قيامت به من بپيوندند/
بنابر اين، قرآن و عترت، دو ركن ركين و دو اصل اصيل، براى زندگى سعادتمندانه در دنيا و آخرت به شمار مى روند/
سخن در اين مقاله پيرامون بينش امام در جلوه‌هاى مختلف قرآن است. اما بينش امام درباره عترت و ارج و ارزشى كه گفتار و رفتار آنان در هدايت انسانها دارد، از موضوع بحث ما بيرون است و علاقه‌مندان مى توانند بينش امام را درباره عترت و اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از مقدمه‌اى كه در وصيت نامه سياسى خود نوشته‌اند، به دست آورند. خوشبختانه، اين آخرين يادگار امام به زبان‌هاى مختلف ترجمه شده و موضع امام را درباره هر دو، روشن كرده است/
در ميان ابعاد مختلف قرآن، كه امام در درس‌ها و يا سخنرانى‌هاى خود پيرامون آنها سخن گفته است، چند مسأله را بر گزيده و به توضيح ديدگاه‌هاى امام درباره آنها مى پردازيم. مأخذ ما براى تبيين نظريه‌هاى وى، مدارك ياد شده در زير است:
۱. دروس علمى كه امام در حوزه علميه قم القا مى نمود و نگارنده از سال ۱۳۶۹ هجرى قمرى تا سال ۱۳۸۳ كه امام از ايران به تركيه تبعيد شد، خوشه چين خرمى علوم ايشان در زمينه‌هاى فلسفه، فقه، اصول و تفسير بوده است/
۲. صحيفه نور، مجموعه رهنمودهاى امام كه از سوى وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى در جلدهاى متعددى چاپ و منتشر شده است/
۳. بحث‌هاى امام درباره تفسير سوره حمد كه از طريق تلويزيون پخش مى شد و سپس از طرف انتشارات جامعه مدرسين، به صورت مجموعه‌اى چاپ و پخش شده است/
مسايلى كه ديدگاه‌هاى امام درباره آنها، در اين مقاله مطرح شده، عبارت اند از:
۱. ابعاد گسترده قرآن/
۲. تبيين بعد عقيدتى و عرفانى قرآن/
۳. پرهيز از تفسير به رأى و تفسير مادى قرآن/
۴. افسانه تحريف قرآن كه ساخته و پرداخته احبار و رهبان است/
۵. ارزش قرائات مختلف كه به پيامبر نسبت مى دهند/
اينك هر يك از مسايل را به گونه‌اى فشرده از زبان امام يا خامه او شنيده و مى خوانيم/
نخست به عنوان تيمن و تبرك، دو حديث، يكى از رسول خاتم صلى الله عليه و آله و سلم و ديگرى از وصى گرامى او نقل مى كنيم. پيامبر گرامى فرمود:
اذا التبست عليكم الفتن كقطع الليل المظلم فعليكم بالقرآن فانه شافع مشفع و ما حل مصدق، من جعله أمامه قاده الى الجنْ...(۲)
هرگاه فتنه‌ها مانند پاره‌هاى شب به شما روى آورد، به قرآن چنگ زنيد. آن شفيعى است كه شفاعتش پذيرفته و گواهى است كه گواهى آن قبول مى شود. هر كس قرآن را فرا روى خود قرار دهد، او را به بهشت رهنمون مى گردد/
امير مؤمنان فرمود: و اعلموا أنه ليس على احد بعد القرآن من فاقْ و لا لا حد قبل القرآن من غنى(۳)
بدانيد كه براى هيچ كس پس از داشتن قرآن، فقر - فكرى و معنوى - وجود ندارد و همچنين براى هيچ كس پيش از أخذ به قرآن بى نيازى نيست/
ابعاد گسترده قرآن
قرآن به عنوان خاتم كتاب‌هاى آسمانى، بر قلب مبارك پيامبر فرو فرستاده شد تا وى آن را بر مردم تلاوت كند و در جامعه پياده سازد. اين كتاب از آنجا كه آخرين برنامه آسمانى را در بر دارد، بايد كامل‌ترين آنها را به جامعه بشرى عرضه نمايد، برنامه‌اى كه مزاياى كتب پيشينيان را در بر گيرد و تكميل كننده آنها باشد/
حضرت امام در دروس خود روى سه آيه از قرآن تكيه مى كرد:و انه لتنزيل رب العالمين. نزل به الروح الامين. على قلبك لتكون من المنذرين»(شعرأ، ۲۶ / ۱۹۲ - ۱۹۴)
اين، تنزيل خداوند جهانيان است كه روح الامين آن را بر قلب تو فرو آورده، تا از بيم دهندگان باشى/
او پيوسته يادآور مى شد كه قرآن، پيش از آن كه در لباس الفاظ در آيد و به صورت مفاهيم بر قلب پيامبر نازل شود؛ واقعيت بالاترى داشته است كه در نتيجه نزول از آن مقام بزرگ، حالت لفظ و معنا به خود گرفته، ولى حقيقت اين نزول چيست؟ و چگونه از آن مراتب بلند و بالا به چنين مراتب پايين تنزل پيدا كرده؟ براى ما روشن نيست، هر چند اهل معرفت در اينجا بياناتى دارند.(۴)
در عظمت قرآن، همين بس كه خدا آن را مهيمن بر تمام كتب پيشينيان، و يگانه داور در بازشناسى مطالب صحيح عهد قديم و جديد مى داند/
در اين باره مى فرمايد:
و أنزلنا اليك الكتاب بالحق مصدقاً لما بين يديه من الكتاب و مهيمنا عليه فاحكم بينهم بما انزل الله»(مائده، ۵ / ۴۸)
ما كتاب را به حق بر تو فرو فرستاديم كه تصديق كننده كتاب‌هاى پيشين و حاكم و داور ميان‌آنها است. درباره آنان با آنچه كه به تو فرو فرستاده شده است، حكم بنما/
و در آيه ديگر مى فرمايد:
ان هذا القرآن يقص على بنى اسرائيل اكثر الذى هم فيه يختلفون»(نمل، ۲۷ / ۷۶)
اين قرآن بسيارى از آنچه را كه بنى اسرائيل درباره آن اختلاف دارند، براى آنان بازگو مى كند/
چنين كتابى با اين مزايا كه خاتم كتب و حاكم بر آنها و به هنگام اختلاف، داور است؛ بايد ابعاد گسترده‌اى داشته باشد و تا روز رستاخيز، مورد توجه انديشه‌ها باشد/
حضرت امام در سخنرانى مورخ ۶ / ۷ / ۱۳۵۶(پيش از پيروزى انقلاب) در نجف اشرف، به ابعاد گسترده قرآن اشاره كرده ولى ابراز تأسف مى نمايد كه بسيارى از مفسران به تبيين بعد خاصى گرايش پيدا كرده و از تبيين ابعاد ديگر آن، باز مانده‌اند. ايشان بارها جامعيت قرآن را يادآور شده‌اند.(۵)
فلاسفه و عرفا و متكلمان، به ابعاد معنوى و مسايل فلسفى و كلامى آن، توجه نموده و تفاسيرى نوشته‌اند، تو گويى قرآن تنها براى همين جهت فرستاده شده است و ديگر، كتاب سياست و تربيت نيست، در حالى كه فقهاى بزرگ، به آيات فقهى آن توجه كرده و از سعى و كوشش در جهات ديگر، بازمانده‌اند و همچنين مفسران ديگر هر يك مطابق ذوق و فن خود از قبيل قصص و تاريخ، ادب، و بلاغت و فصاحت، كار كرده و ابعادى را روشن كرده‌اند/
ما، در حالى كه از مساعى جميل و زيباى هر يك از اين گروه‌ها قدر دانى نموده و سپاسگزاريم، ولى ياد آور مى شويم كه محصور كردن قرآن در يك بعد و بى توجهى به ابعاد ديگر آن، با هدف قرآن منطبق نيست/
قرآن، در حالى كه كتاب عقيده و عرفان و بيانگر ظريف‌ترين معانى عرفانى و فلسفى است، كتاب انسان ساز و مربى بشر در قلمرو اخلاق و اجتماع و سياست است، و بايد مسلمين به قرآن به عنوان يك كتاب جامع و كامل كه بر طرف كننده نيازها و در خواستها است، بنگرند و البته در اين مورد از بيانات خاتم پيامبران و عترت پاكش به عنوان مبين و راهنماى فهم معانى قرآن بهره بگيرند، چنانكه مى فرمايد:
و أنزلنا اليك الذكر لتبين للناس ما نزل اليهم و لعلهم يتفكرون»(نحل، ۱۶ / ۴۴)
ما ذكر(قرآن) را بر تو فرو فرستاديم تا آنچه را كه بر تو نازل شده، براى آنها بيان كنى، تا شايد بينديشند/
بعد معنوى قرآن در بينش امام
بعد عرفانى و فلسفى و عقيدتى قرآن، يكى از ابعاد جاودان آن است كه پيوسته مورد توجه انديشمندان بزرگ بوده و هم اكنون به عنوان عالى‌ترين محك براى شناخت عقيده صحيح از نا صحيح به شمار مى آيد، قرآن درباره معارف، مطالبى را مطرح كرده است كه مرغ انديشه هيچ فيلسوفى به بلنداى آن نرسيده و گاهى در كوتاه‌ترين عبارت، نكته‌اى را يادآور شده است كه متفكران، بعد از قرنها به آن رسيده‌اند/
امام، در تفسير كه بر سوره(حمد) دارد، به اين بعد از ابعاد قرآن كاملاً توجه كرده و در حقيقت، اين بعد فراموش شده را به صحنه باز گردانيده است. تفاسيرى كه در اين چند قرن نوشته شده، غالباً به بعد ادبى يا تاريخى يا فقهى قرآن، توجه بيشترى كرده‌اند، اما بعد روح افزاى عرفانى آن، كه مى تواند عالى‌ترين و كامل‌ترين انسانها را بسازد، تنها مورد توجه عده كمى قرار گرفته است/
حضرت امام، در سال ۱۳۶۹ هجرى قمرى در درس خود، چنين فرمود:
قرآن پاسخگوى كليه نيازها، بالاخص خواست‌هاى عقل و خرد مى باشد. ما در حالى كه از يكسونگرى پرهيز داريم ولى بايد به اين بخش از قرآن، عنايت بيشترى نشان دهيم و اصولاً اختلاف الهيون درباره ذات خدا نيست؛ همگان وجود خدا را پذيرفته‌اند و اختلاف تنها درباره اسما و صفات و ديگر معارف عقلى است، و اگر محققان اسلامى، بدون پيشداورى و بدون تأثر از مكاتب ديگر به قرآن باز گردند، گمشده خود را در باب معارف و بالاخص صفات خدا، باز مى يابند/
اين بخش از معارف در قرون نخستين، جنجال عظيمى ميان اهل حديث و معتزله، و اشاعره بر انگيخته است/
آن گاه حضرت امام، حديث را از امام على بن الحسين عليه‌السلام يادآور شدند كه آن حضرت طبق نقل شيخ كلينى(م ۳۲۹ ه.ق) چنين فرمود:
ان الله عزوجل علم انه يكون فى آخر الزمان اقوام متعمقون فانزل الله سوره التوحيد و الايات الست من سورْ الحديد الى قوله عليم بذات الصدور/
سبح الله ما فى السموات و الارض و هو العزيز الحكيم، له ملك السموات و الارض يحيى و يميت و هو على كل شئ قدير، هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن و هو بكل شئ عليم، هو الذى خلق السموات و الارض فى ستْ ايام ثم استوى و ما يعرج فيها و هو معكم اينما كنتم و الله بما تعملون بصير، له ملك السموات و الارض و الى الله ترجع الامور، يولج الليل فى النهار و يولج النهار فى الليل و هو عليم بذات الصدور.»
ثم قال الامام السجاد عليه‌السلام:فمن رام ورأ ذلك فقد هلك».(۶)
آن گاه حضرت امام(ره) از ميان معارف وارد شده در سوره حديد روى دو بخش تكيه كردند:
۱. هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن/
۲. و هو معكم اينما كنتم/
آن گاه فرمود: انديشه فلاسفه پس از بحث‌هاى گسترده به اينجا رسيده است كه وجود حق تعالى، وجود نامتناهى است و لازمه نا متناهى بودن حضور او در همه جا است و هرگز نمى‌توان ممكنى را از واجب تهى ديد/
افراد دور از معارف عقلى و قرآنى مى انديشند كه اين آيات ناظر به حلول واجب در ممكنات است، گروهى ديگر براى گريز از حلول، احاطه گسترده او را بر ممكنات به صورتاحاطه علمى» تفسير مى كنند، يعنى وجود او محيط بر ممكنات نيست، بلكه احاطه علمى دارد و از همه چيز آگاه است، ولى بايد گفت هر دو گروه(چون نديدند حقيقت، ره افسانه زدند/)
حلول از صفات امكانى و از ويژگى‌هاى جسمانى است و خداى واجب، خالق اجسام است، نه جسم است و نه در جسمى حلول مى كند/
تفسير اين آيات، از طريق احاطه علمى، يك نوع تفسير به رأى است، زيرا او به صورت روشن مى فرمايد:هو معكم اينما كنتم» او با شما است هر كجا باشيد.(اين مطلب غير از آن است كه بگويد:او از همه چيز آگاه است»/)
نه تنها اين آيه، از چنين احاطه وجودى و تسلط بر ممكنات حكايت مى كند، بلكه آيات ديگر نيز گواه بر اين انديشه است مانند:
ما يكون من نجوى ثلاثْ الا هو رابعهم و لا خمسْ الا هو سادسهم و لا أدنى من ذلك و لا اكثر الا هو معهم اين ما كانوا ثم ينبئهم بما عملوا يوم القيامْ...»(مجادله، ۵۸ / ۷)
اكنون چه بايد كرد؟ بايد به يك ديد عميق به قرآن نگريست، موجود نا متناهى را در همه جا حاضر ديد و حضور او را نه به صورت حضور جسمى، در كنار جسمى ديگر بلكه به سان حضور علت الهى در كنه معلول امكانى دانست و اين حضور، جز احاطه قيومى خدا بر اشيا و قيام ممكنات به واجب چيز ديگرى نيست و اين قيام، آن چنان ظريف و دقيق است كه بالاتر از قيام صور علميه به نفس است و حضور خدا در جهان ممكنات، بالاتر از حضور او در كنار قواى قايم به نفس است/
دوست است كه نفس مجرد، يك نوع حضور در كنار صور علمى دارد. بالاتر از آن، حضور نفس در كنار قواى فعاله او است كه اگر ارتباط اين صور و يا قواى فعاله با نفس قطع شود، نابودى براى آنها قطعى است، ولى حضور نزد ممكنات و قيام ممكنات به واجب، دقيق‌تر و ظريف‌تر است، زيرا مسأله، در اين مورد، قيام ممكن به واجب است، نه قيام ممكن به ممكن. اينجا است كه بشر بايد در برابر توحيد قرآن و عرفان ظريف آن، سر تعظيم فرود
آورد و خود را عاجز و ناتوان از درك كنه آن بداند.(۷)
پاداش كيفر اخروى، تجسم عمل است
حضرت امام، در بحث‌هاى اخلاقى و تربيتى كه به مناسبت هايى پس از درس رسمى القا مى نمود، درباره پاداش و كيفر اعمال، به مسأله تجسم عمل، عنايت بيشترى ابراز مى داشت و ما، در اينجا خلاصه آنچه را كه در كتابتهذيب الاصول» به مناسبتى مطرح شده است، مى آوريم:
گروهى تصور كرده‌اند كه پاداش و كيفرهاى اخروى جنبه قرار دادى دارد، درست به سان پاداش و كيفرهاى دنيوى كه در ميان بشر رايج است، در حالى كه در اين جا مطلب ديگرى هست كه قرآن يادآور مى شود و تنها اين كتاب آسمانى پرده از روى آن برداشته است، و آن‌اين كه عمل انسان، أعم از خير و شر، دو نوع وجود دارد:
وجود دنيوى» آن، عمل ما است، ووجود اخروى» آن، پاداش و كيفر ما خواهد بود، و از آنجا كه بشر فاقد حس برزخى‌و اخروى است، فقط عمل را با لباس دنيوى مى بيند و از درون آن، كه به نوعى حاكى از وجود اخروى آن است، غافل است، در روز قيامت پوست و قشر عمل فرو مى ريزد، و مغز و واقعيت آن به صورت پاداش و كيفر تجلى مى كند، دقت در اين آيات، گواه اين حقيقت است، آنجا كه مى فرمايد:
يوم تجد كل نفس ما عملت من خير محضراً و ما عملت من سؤ تود لو ان بينها و بينه أمداً بعيدا»(آل عمران، ۳ / ۳۰)
روزى كه هر نفسى، خير و شر كار خود را حاضر مى بيند و كار بدى كه انجام داده، مى خواهد كه ميان او و آن را درازى باشد/
در آيه ديگرى مى فرمايد:
و وجدوا ما عملوا حاضرا و لا يظلم ربك احدا»(كهف، ۱۸ / ۴۹)
آنچه را كه انجام داده‌اند حاضر و آماده مى بينند و پروردگار تو، به كسى ستم نمى‌كند/
در اينجا آيه سومى است كه به گونه‌اى روشن‌تر، واقعيت را حكايت مى كند، آنجا كه مى فرمايد:
الذين يكنزون الذهب و الفضْ و لا ينفقونها فى سبيل الله فبشرهم بعذاب اليم. يوم يحمى عليها فى نار جهنم فتكوى بها جباههم و جنوبهم و ظهورهم هذا ما كنزتم لا نفسكم فذوقوا ما كنتم تكنزون»(توبه، ۹ / ۳۴، ۳۵)
گروهى كه طلا و نقره را اندوخته مى كنند و آن را در راه خدا انفاق نمى‌كنند به عذاب دردناك بشارت ده، روزى اندوخته‌هاى آنان را با آتش دوزخ سرخ مى كنند و با آن بر پيشانى و پهلو و پشت آنان داغ مى نهند، سپس به آنان گفته مى شود اين همان است كه براى خود ذخيره كرده بوديد، اكنون آنچه را كى مى اندوختيد، بچشيد/
دقت در اين آيه، حقيقت تجسم عمل را روشن مى كند و اين كه طلاهاى احتكار شده در دو موطن، دو نوع وجود دارند، در اينجا به صورت طلا و نقره دلربا و در آنجا به صورت فلزات داغ شده جانكاه.(۸)
تفسير به رأى، در بينش امام
تفسير به رأى، به اتفاق علماى اسلام، حرام و ممنوع است، و كثرت مذاهب و اين كه هر مذهبى براى خود از قرآن شاهد و گواه مى آورد، نشانه اين است كه همگى باپيشداورى خاصى به قرآن مراجعه كرده‌اند/
امام، در يكى از سخنرانى‌هاى خود، نكوهش خاصى از تفسير به رأى كرده، و يادآور شده است كه اكنون گروهى پيدا شده‌اند كه پيشاپيش، يك سلسله عقايد و مسايل را پذيرفته‌اند و به قرآن از نظر مى نگرند كه شاهدى بر گفتار خود بجويند و اگر هم نجستند با تأويل و ارتكاب خلاف ظاهر، قرآن را بر سخن خود تطبيق مى كنند/
ماديگرايى»، در عصر حاضر بر بسيارى از انديشه‌ها سيطره يافته و سبب شده است كه حتى برخى از الهيون نيز حقايق علمى و معنوى قرآن را بر همين امو پست مادى تطبيق كنند، ما چنين تفسير به رأى‌ها را در تفسير برخى از نويسندگان مصرى و هم اكنون در نوشته‌هاى مبتذل گروهكها، مى بينيم. هدف اينان پرده بردارى از معارف غيبى قرآن نيست، آنان به دنبال تأييد بينش خود هستند، از اين جهت به اين سو و آن سو، دست مى افكنند/
امام در سخنرانى مورخ ۲۳ / ۳ / ۱۳۵۸، كسانى را كه در پيش داورى از قرآن برداشت مى كنند، نكوهش فرموده، و ياد آور مى شود كه كار اين گروه مشكل‌تر از همه است، اينها در پى آنند كه هر چه دلشان مى خواهد، به گردن قرآن بگذارند.(۹)
افسانه تحريف قرآن
مسأله تحريف قرآن كه مدتى است از طرف مبلغان مسيحى مطرح مى شود، چيز تازه‌اى نيست، بلكه اصل انديشه تحريف قرآن در همان قرن دوم و سوم، به وسيله احبار و رهبان در ميان مسلمانان مطرح شد، آنان براى جبران نقيصه كتاب آسمانى خود، سعى كردند كه كتاب آسمانى مسلمانان را نيز تحريف شده جلوده دهند/
حضرت امام در سال ۱۳۷۴ هجرى قمرى، برابر ۱۳۳۴ هجرى شمسى، روزى درباره تهمت تحريف قرآن سخن مى گفت، متن بيانات امام به زبان عربى درتهذيب الاصول» آمده است، اينك ديدگاه امام را درباره اين اتهام يادآور مى شويم، ايشان چنين فرمود:
ان عنايْ المسلمين بجمع كتابهم و حفظه و ضبطه فى مجالى القرأْ و الكتابْ، يدفع الانسان الى اليقين ببطلان مزعمْ التحريف و انه امر لا ينبغى ان بركن اليه ذو مسكْ.(۱۰)
امام در اين فراز، از عنايت مسلمانان به حفظ و گرد آورى آيات قرآن سخنى مى گويد و يادآور مى شود كه عنايت مسلمانان صدر اسلام به قرآن، مانع از آن بودكه كلمه‌اى از آن حذف گردد و يا افزايش پيدا كند، و قرآن نشانه موجوديت و كيان اسلام و عظمت مسلمانان بود. چگونه امكان داشت، قرآن با آن همه حافظان و قاريان و نويسندگان، تحريف شود؟
آن گاه امام درباره روايات مختلفى كه در كتب فريقين پيرامون تحريف وارد شده، سخن مى گويد و آنها را به چهار دسته تقسيم مى كند و مى فرمايد:
و ما وردت فيه من الاخبار:
۱. بين ضعيف لا يستدل به/
۲. الى مجعول تلوح منها آثار الجعل/
۳. الى غريب يقضى منه العجب/
۴. الى صحيح يدل على أن مضمونه تفسير الكتاب و تبيين معنى الآيْ/
روايات مربوط به تحريف به چهار دسته تقسيم مى شود كه سه گروه از آن مردود و گروه چهارم آن پذيرفته است ولى ارتباطى به تحريف ندارد/
۱. گروه نخست، رواياتى هستند كه راويان آنها ضعيف هستند. اين روايات غالباً به صورت مرسل نقل شده‌اند/
۲. گروه دوم، رواياتى هستند كه متن آنها، گواه بر جعل آنها است/
۳. گروه سوم، روايات شاذى هستند كه خرد و وجدان از آنها در شگفت و تعجب است/
۴. رواياتى كه از تفسير قرآن سخنى مى گويند و هرگز مدعى آن نيستند كه الفاظ آنها جز قرآن است/
آن گاه امام ياد آور مى شود كه اگر وقتى براى گرد آورى اين روايات و جمع بندى آنها پيدا مى كرد؛ روشن مى نمود كه چگونه مسألهتحريف» افسانه‌اى بيش نيست، او مى فرمايد:
و لولا خوف الخروج عن طور البحث لا رخينا عنان البيان الى تبيين تاريخ القرآن ما خدم به المسلمون القرآن طيله القرون، لا وضحنا لك ان كتاب الله هو الموجود ما بين الدفتين.(۱۱)
روزى حضرت امام ياد آور شد كه اگر مرحوم ميرزاى شيرازى به هنگام نشر كتابفصل الخطاب» در قيد حيات بود، حتماً اين كتاب را از ارزش مى انداخت و اعلام مى كرد كه اين كتاب، يك مشت روايات مرسل و يا ضعافى است كه از روز نخست مورد اعراض محققان اسلامى بوده است/
اختلاف قرأات در بينش امام
امام در طول بحث خود، معتقد بود كه قرآن، يك نصر و يك قرائت بيش نداشته، و پيامبر گرامى نيز تنها يك قرائت را به مردم آموخته است و اگر در دوران خليفه سوم كارى انجام گرفته، مربوط به يكدست سازى تلفظ مفردات قرآن، آن هم مطابق لهجه قريش بوده است، زيرا قرآن به لهجهام القرى» نازل شده و طبعاً بايد همان لهجه محفوظ بماند/
موضع امام درباره قرأات سبع كاملاً منفى بوده، زيرا مى فرمود: روشن‌ترين گواه بر اين كه اين قرأات، به جز يكى از آنها، ساخته انديشه قاريان و اجتهاد آنان است؛ اين كه، هر يك از صاحبان قرائت بر حقانيت قرائت خود اقامه حجت و برهان مى كند و مى گويد: به اين دليل، قرأت من، بر قرائت ديگران ترجيح دارد. بخش اعظم تفسيرهاى ما را حجت‌هاى قرأات تشكيل داده است، اگر قرائت اين قاريان از طريق راويان به حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم مى رسيد، اقامه حجت و تحليل‌هاى ادبى لازم نبود، اين خود گواهى مى دهد كه انتشار ادب در ميان قرأ و اختلاف اجتهاد و سليقه آنان، اختلاف قرأات را پديد آورده است/
امام(ره)، از بعضى از ناسخنان قرآن كه اختلاف قرأات را در حاشيه مصحف‌ها مى نويسند، سخت متأثر بود و مى فرمود: مگر قرآن مصنوع بشرى است كه نسخه بدل داشته باشد؟
اين بود ديدگاه اجمالى امام پيرامون مسايل ياد شده. ولى ايشان درباره مسايل اجتماعى و تربيتى قرآن نيز افكار بلند و حماسى و انسان سازى داشت كه به وقت ديگر موكول مى شود/
فسلام الله عليه يوم ولد و يوم مات و يوم يبعث حياً/
امام خمينى:
و ديگر از آداب مهمه آن، تفكر است. و مقصود از تفكر آن است كه از آيات شريفه جستجوى مقصد و مقصود كند/
قرآن كتاب هدايت / ۱۱۳/
پي نوشت ها
۱- مسند احمد، ۲ / ۱۴، ۱۷، ۲۶ و ۵۹؛ ۴ / ۳۶۶، ۳۷۱؛ ۵ / ۱۸۲ و ۱۸۹ و نيز رجوع كنيد به سنن ترمذى، ۲ / ۳۰۸؛ صحيح مسلم، ۷ / ۱۲۲/
۲- كلينى، كافى، ۲ / ۲۳۸/
۳- نهج البلاغه، خطبه ۱۷۶/
۴- ملا صدرا، اسفار، ۷ / ۲۲ - ۳۰/
۵- صحيفه نور، ۱ / ۲۳۳ - ۲۴۲؛ ۵ / ۱۶۸، سخنرانى ۱۶ / ۱۲ / ۱۳۵۷/
۶- حويزى، نور الثقلين، ۵ / ۲۳۱، ح ۵/
۷- در تفسير سوره حمد به طور كم رنگ به اين حقيقت علمى اشاره شده است/
۸- امام خمينى(ره)، تهذيب الاصول، ۱ / ۲۴۸/
۹- روح خدا در ولايت فقيه(مجموعه سخنرانى‌ها و بيانات الامام) / ۵۱، چاپ ارشاد/
۱۰- تهذيب الاصول، ۲ / ۹۶/
۱۱- همان/
منابع: بينات ، شماره ۲۲ و۲۳
پيوند مرتبط: تاريخ بارگذاري: ۱۳۹۰/۰۴/۲۱



جعبه ابزار