• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

۷. دعوت، جنگ و صلح در قرآن

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



عنوان موضوع اصلي: قرآن
عنوان موضوع فرعي اول: معارف قرآن
عنوان موضوع فرعي دوم: تفسير موضوعي
عنوان موضوع فرعي سوم: مسائل سياسى در قرآن
زبان: فارسي
نام خانوادگي نويسنده: على شيرخانى
عنوان مقاله: دعوت, جنگ و صلح در قرآن
چكيده مقاله: متن مقاله: با عنايت به خاتميت و جاودانگى دين اسلام و تلاش مغرضانه دشمنان آن براى ضربه زدن, اين سوال مطرح مى شود كه رفتار سياسى پيامبر در خصوص بسط دين خود و مقابله دشمنان و مخالفان چگونه بوده است. در اين مقاله, به سه نوع رفتار پيامبر در سياست خارجى يعنى ((دعوت)), ((جنگ و دفاع)) و ((صلح)) اشاره شده و جايگاه هر يك تبيين گرديده است; البته رفتار مبتنى بر دعوت, به دليل جايگاه ويژه اش در سيره پيامبر, بيشتر مورد توجه قرار گرفته است.
مقدمه
آيات بسيارى در قرآن, حكايت از آن دارد كه رسالت نبى اكرم(ص)اختصاص به يك منطقه جغرافيايى, نژاد, زبان و زمان خاصى ندارد; بر اين اساس, بايد گفت كه ويژگى عمده اسلام, جهانى بودن و جاويدان ماندن در ادوار گوناگون تاريخ است. از جمله اين آيات
است:
و ما إرسلنك الا كافه للناس بشيرا و نذيرا;
اى پيامبر, ما تو را جز براى اين كه عموم انسان ها را بشارت دهى (به رحمت خدا) و بترسانى (از عذاب خدا) نفرستاديم.
قل يا إيها الناس انى رسول الله اليكم جميعا;
(اى رسول ما) بگو به مردم كه من بر همه شما رسول خدا هستم.
خداوند در آيه اخير واژه ((الناس)) به كار برده است كه افاده عموم مى كند و بيانگر عدم اختصاص رسالت پيامبر به مومنان و متقين است. در پايان آيه نيز واژه ((جميعا)) آمده كه علاوه بر تإكيد عموميت ((الناس)), دلالت دارد كه پيامبر اسلام براى همه انسان ها بدون استثنا, پيامبر و فرستاده خداست.
با توجه به مطالب فوق, مهم ترين سوالى كه مطرح مى شود اين است كه پيامبر اسلام از چه راهكارها و رفتارهايى براى ابلاغ و به ثمر رساندن پيام الهى به تمام ابناى بشر بهره و سود مى جست؟
براى تبيين رفتارها و راهكارهاى پيامبر, مى توان از شيوه هاى گوناگون, بر اساس مدل ها و نظريه هاى جديد يا بر طبق آيين و رسوم موجود در عصر پيامبر(ص), استفاده كرد, ولى به نظر مى رسد كه بهترين شيوه در اين راستا, بهره جستن از آيات قرآن كريم است كه بدين وسيله مى توان تحليل و تفسير درستى از رفتار پيامبر(ص) در جهت تبيين رسالت جهانى خويش در مواجهه با دشمنان ارائه داد.
با بررسى زندگى سياسى و دينى پيامبر(ص) مى توان رفتارهاى مختلف با توجه به مكان ها و زمان هاى گوناگون مشاهده كرد.در اين مقاله با استناد به آيات, مشخصا سه نوع رفتار در حوزه سياست خارجى پيامبر بررسى مى شود: رفتار مبتنى بر سه اصل ((دعوت)), ((جنگ و دفاع)) و ((صلح)).
دعوت
با توجه به سيره پيامبران الهى, اولين وظيفه دينى هر پيامبرى پس از مبعوث شدن, ((دعوت)) است, يعنى پيامبران وظيفه دارند مردم را به دين خود دعوت كنند. پيامبر اسلام با توجه به اين اصل, در آغاز رسالت خويش, نزديكان و خويشان خود را به اسلام دعوت كرد و آنان را از پليدىها و زشتى ها انذار داد: ((و انذر عشيرتك الاقربين)).
اين شيوه رفتارى پيامبر سه سال طول كشيد كه اين دوره از دعوت پيامبر را ((دوران استتار)) مى نامند. پس از اين مرحله, دعوت علنى آغاز شد. پس از اعلان رسمى دين اسلام از سوى پيامبر(ص), عنصر دعوت همچنان جوهره رفتار سياسى پيامبر محسوب مى شد; از اين روست كه در آثار دينى مسلمانان, عنصر دعوت, از جايگاه والايى بر خوردار است. بنابراين مى توان گفت كه رفتار سياسى مبتنى بر اصل دعوت, از ضروريات دين اسلام و سياست خارجى پيامبر به حساب مىآيد. آياتى از قبيل ((و ما إرسلنك الا رحمه للعلمين)),
((ان هو الا ذكر للعلمين))
و ((تبارك الذى نزل الفرقان على عبده ليكون للعالمين نذيرا))
دلالت دارد كه رفتار مبتنى بر دعوت از عناصر برتر و برجسته در حوزه سياست خارجى پيامبر(ص) جهت تبليغ دين خويش بوده است. با امعان نظر در تاريخ صدر اسلام نيز جايگاه موثر و پيشبرنده دعوت در گسترش اسلام ـ مانند پيمان هاى عقبه اولى و ثانيه با مردم مدينه و تشكيل حكومت اسلامى در مدينه ـ روشن مى شود.
در رفتار سياسى مبتنى بر دعوت نكاتى مهم و اصولى وجود دارد كه اگر به خوبى رعايت شود, دعوت تإثير گذار بوده و به مراحل بعدى كه دفاع و جنگ است, نيازى نخواهد بود. خداوند درباره چگونگى دعوت به اسلام به پيامبر چنين دستور مى دهد: ((إدع الى سبيل ربك بالحكمه و الموعظه الحسنه و جدلهم بالتى هى إحسن)).
در اين آيه, ابتدا دعوت به راه خداوند, به حكمت مقيد شده است. حكمت به معناى علم, دانش و منطق و استدلال است. سياست خارجى كه مبتنى بر حكمت باشد, مى تواند مخالفان و دشمنان را به فكر و انديشه وادارد و در نهايت موجب تحريك آنان شده و تحريك نيز خود موجب بيدار شدن عقول خفته آنها خواهد شد. در ادامه آيه, خداوند گفتار و بيان نيكو را به پيامبر(ص) تذكر مى دهد و ايشان مإمور مى شود كه از طريق بيان نيكو و شيوا با مخالفان گفت وگو كند, چرا كه وعظ و اندرز بيشتر جنبه عاطفى دارد و با تحريك عواطف و احساسات مى توان مردم را به سوى حق و خداوند دعوت كرد; از اين رو مى توان گفت كه حكمت, بعد عقلى دعوت است و موعظه نيكو, بعد عاطفى آن; البته اين موعظه بايد حسنه باشد, چون در صورتى موعظه موثر است كه خالى از هر گونه برترى جويى, تحقير طرف مقابل و خشونت گفتارى باشد.
پيامبر اسلام در تمامى مراحل دعوت, چه در مكه و چه در مدينه و نيز دعوت پادشاهان ايران و روم, بر اساس دستور آيه فوق عمل مى كرد. از پيامبر اكرم(ص) حدود ۱۸۵ نامه به عنوان دعوت يا پيمان در متون تاريخى و حديثى ثبت شده كه در همه آنها, روش پيامبر, بر برهان, حكمت و منطق استوار بوده است, هر چند برخى از نويسندگان مدعى اند كه رمز جهان گشايى و موفقيت اسلام, جنگ و شمشير بوده است.
در صفحات آينده به رد اين ادعا خواهيم پرداخت. در متون اين نامه ها, نصايح, اندرزها, نرمش هايى كه پيامبر به هنگام انعقاد پيمان از خود نشان داده, همه گواه زنده بر ضد ديدگاه برخى خاورشناسان است كه چهره اسلام را خشن ارائه مى دهند و پيشرفت اسلام را ناشى از نيزه و شمشير مى دانند. دعوت مسالمتآميز از اولويت هاى اساسى سياست خارجى پيامبر اسلام محسوب مى شد و اين رفتار تا آخر حيات پيامبر ادامه داشت. از نامه ها و فرستادگان پيامبر به قبايل و كشورهاى مختلف, تقدم اين اصل دعوت به وضوح مشاهده مى شود كه پيامبر همواره به فرستادگان خود تإكيد مى كرد كه مردم را به اسلام دعوت كنند و با آنان از سر جنگ وارد نشوند.
در اين راستا, آن جا كه مصلحت اسلام اقتضا مى كرد انعطاف هايى نيز نشان مى داد و اين نوع رفتار مستند به آياتى است كه از آن جمله است:
و لاتسبوا الذين يدعون من دون الله فيسبوا الله عدوا بغير علم;
شما (مومنان) به آنان كه غير خدا را مى خوانند, دشنام ندهيد تا مبادا آنها نيز از روى دشمنى و جهالت خدا را دشنام دهند.
ابن هشام در شإن نزول آيه فوق مى نويسد:
روزى ابوجهل به پيامبر(ص) گفت: اى محمد, به پيروان خود بگو دست از دشنام دادن به خدايان ما بردارند وگرنه ما نيز خداى تو را دشنام مى گوييم. از آن پس, حضرت محمد(ص), از دشنام دادن به خدايان قريش منع شد و به دعوت آنان اكتفا كرد.
علاوه بر اين پيامبر در دعوت خود استفاده شايانى از نقاط مشترك افراد جامعه مى كرد. ايشان در مواجهه با كفار مدينه كه در نهايت منجر به انعقاد ميثاق مدينه گرديد, از عنصر مشتركى به نام ((جامعه مدينه)) استفاده مى كرد كه شامل همه ساكنان مدينه مى شد; در حقيقت قانون اساسى دولت اسلامى پيامبر اسلام براى ايجاد ارتباط ميان اهالى مدينه بود كه از اقوام مختلف مدينه با تعبير امت واحد ياد شده است.
پيامبر(ص) در نامه نگارى به سران كشورهاى غير مسلمان نيز تإكيد بر نقاط مشترك مى كند و اين رفتار نيز مستند به آيه شريفه آل عمران است كه مى فرمايد:
قل يا إهل الكتب تعالوا الى كلمه سوإ بيننا و بينكم الا نعبد الا الله و لانشرك به شيئا;
بگو اى اهل كتاب, بيايد از آن كلمه حق كه ميان ما و شما يكسان است پيروى كنيم كه به جز خداى يكتا هيچ كس را نپرستيم و چيزى را با او شريك قرار ندهيم.
براى مثال پيامبر در نامه خود به اسقف رم بر اشتراكات تإكيد كرده و مى نويسد:
فان عيسى بن مريم روح الله القاها الى مريم الزكيه و انى إومن بالله و ما إنزل الينا و ما إنزل الى ابراهيم و اسمعيل و اسحق و يعقوب و الاسباط و ما إوتى موسى و عيسى و النبيون من ربهم;
همانا عيسى بن مريم روح و كلمه خداست كه خداوند آن را بر مريم پاك القا فرمود و من به خداوند و آنچه به ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و فرزندان او نازل كرده و آنچه به موسى و عيسى و پيامبران از سوى پروردگار يكتا اعطا شده است, ايمان دارم.
شيوه رفتارى پيامبر در اعلام و ابلاغ دين, با توجه به آيات قرآنى, موجب شد كه اسلام به سرعت رشد كند و در كمتر از نيم قرن يكى از بزرگ ترين اديان در جهان تلقى شود. البته چنين رفتارهايى همواره ميسر نبود يا اين كه در تزاحم با اصول ديگر بوده و يا اين كه در برخى موارد نيز به سبب عناد كفار موثر واقع نمى شد و از سوى ديگر, كفار نيز در صدد ضربه زدن به مسلمانان برمىآمدند, در اين صورت, پيامبر ضرورتا دست به اقدامات نظامى مى زد.
جنگ
جنگ در حقوق بين الملل به برخورد ميان دو يا چند دولت كه در آن نيروهاى مسلح طرفين درگير اقدامات خشونتآميز متقابل شوند,
تعريف مى شود. هر چند اين تعريف شامل جنگ ميان افراد و قبايل نمى شود, چون مصداق دولت نيستند, ولى از آن جا كه از ديرباز جنگ و گريز وجود داشته است بنابراين مى توان تعريف فوق را با حذف دولت مصطلح امروزى, به حاكميت هاى قرون گذشته نيز تعميم داد و براساس آن, رفتار مبتنى بر جنگ پيامبر اسلام را بررسى كرد.
پيامبر اسلام هر چند در ابلاغ رسالت خويش اصل را بر دعوت گذارده بود, اما در مواردى به سبب شرايط خاص سياسى و اجتماعى دعوت مسالمتآميز به جنگ منجر مى شد, مانند رفتار پيامبر در قبال سران مشركان قريش كه به مخالفت شديد با آن حضرت برخاسته بودند. در ادامه با بررسى آيات مربوط به جنگ, مى توان نتيجه گرفت كه اين رفتار, رفتار دفاعى بوده نه جنگى, چرا كه پيامبر(ص) در طول سيزده سال اقامت در مكه و اعلان رسالت خويش, از اصل دعوت بهره جست و در اين راه على رغم اذيت و آزار و شكنجه قريشيان از شيوه هاى ديگر استفاده نكرد. پس از بيعت بخشى از مردم مدينه در عقبه اولى و ثانيه, مسلمانان از لحاظ عده و عده قدرت گرفتند و پيامبر, با مهيا شدن شرايط زمانى و مكانى و هجرت از مكه به مدينه از سوى خداوند دستور مقابله با كفار قريش و استفاده از رفتار مبتنى بر دفاع را دريافت كرد. در اين باره آيه زير نازل شد:
إذن للذين يقتلون بإنهم ظلموا و ان الله على نصرهم لقدير;
اذن و رخصت دفاع و مقابله با دشمنان اسلام به جنگ جويان مسلمان داده شد, چرا كه آنان از دشمن (كفار قريش) سخت ستم كشيدند و ظلم ديدند و خداوند بر يارى آنها قادر و تواناست.
علامه طباطبايى در تفسير آيه فوق مى نويسد: اين آيه متضمن اذن قتال و جهاد به مومنان است, و با توجه به صراحت و تشريع حكم جهاد و قتال, اولين آيه اى است كه درباره جهاد نازل شده است. آيه فوق در جواب درخواست هاى
مكرر مومنان و ياران پيامبر است كه مكررا از پيامبر(ص) مى خواستند كه براى مقابله و جهاد با كفار قريش كه همواره مسلمانان را اذيت و آزاد مى كردند, اذن و اجازه اى صادر كند, ولى پيامبر(ص) در جواب درخواست ها تا قبل هجرت از مكه به مدينه مى فرمود هنوز به من در اين باره دستور و اذنى از سوى خداوند نرسيده است,
ولى پس از هجرت به مدينه و استقرار دولت اسلامى در آن جا اين اذن صادر شد.
خداوند در آيات ۱۹۰ تا ۱۹۳ سوره بقره ـ كه به آيه ((و قاتلوهم حتى لا تكون فتنه)) ختم مى شود ـ نيز دستور جنگ و قتال با كافران را داده است, البته تا زمانى كه فتنه و فساد در روى زمين است. برخى از مفسران معاصر بر اعتقادند كه اين آيات عهده دار تبيين حكم قتال و جهاد با مشركان مكه است. نكته اساسى در اين آيات اين است كه جهاد مومنان مقيد به قتال شده است, يعنى مومنان مى توانند در برابر مهاجمان مشرك به دفاع برخيزند;
در اسلام حكم دفاعى وجود دارد كه براى پاك كردن زمين از لوث شرك و فتنه و توجه دادن مردم به ايمان به خدا و در جهت اعتلاى كلمه حق است.
هر چند اين آيات پس از صلح حديبيه و در زمان اقتدار مسلمانان نازل شده است, با اين حال, به جنبه دفاعى اين اصل و استراتژى جنگى تإكيد دارد.
پيامبر(ص) براى پى گيرى اين استراتژى لازم بود از تمام امكانات مادى و معنوى بهره گيرد و مانند ساير انسان ها از فنون نظامى و اصول آن كاملا استفاده كند; از اين رو پس از اين كه فرمان جنگ و قتال را از خداوند دريافت كرد, در انديشه تهيه مقدمات لازم جهت مقابله با دشمنان بر آمد كه اين سيره ملهم از آيه كريمه قرآن است كه مى فرمايد:
و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه و من رباط الخيل ترهبون به عدو الله و عدوكم;
و شما اى مومنان, در مقام مبارزه با كافران, خود را مهيا كنيد تا آن حد كه بتوانيد از آذوقه و تسليحات و ابزار جنگى و اسبان سوارى براى تهديد و تخويف دشمنان خدا و دشمنان خود كاملا فراهم سازيد.
آيه فوق دستور آمادگى در مقابل دشمنان را با ((قوه)) بيان كرده است. اين واژه نه تنها وسايل جنگى و سلاح هاى مدرن هر عصرى را در برمى گيرد, بلكه تمام نيروها و قدرت ها, اعم از مادى و معنوى را, كه به نوعى در پيروزى بر دشمن اثر دارد شامل مى شود.
اما توجه به فنون نظامى و داشتن ابزارهاى لازم تنها راه پيروزى بر دشمن نيست; بنابراين علاوه بر اين كه لازم است از پيشرفته ترين سلاح هاى هر زمان به عنوان يك وظيفه قطعى دينى, بهره گيرى كرد, بايد به تقويت روحيه و ايمان نيروهاى پرداخت كه قوه و نيروى مهم تر و كارآترى است; هر چه درجه ايمان سپاهيان اسلام بيشتر مى شد, پيروزى آنان نيز افزايش مى يافت. خداوند در سوره انفال ضمن تإييد عنصر ايمان و توكل مى فرمايد:
ان يكن منكم عشرون صبرون يغلبوا مائتين و ان يكن منكم مائه يغلبوا الفا من الذين كفروا بإنهم قوم لايفقهون;
اگر بيست نفر از شما صبور و پايدار باشيد, بر دويست نفر از دشمنان غالب خواهيد شد و اگر صد نفر از شما باشد, بر هزار نفر از كافران غلبه خواهيد كرد, زيرا آنها گروهى بى دانش و درك هستند.
ارتباط ميان آگاهى و پيروزى و عدم آگاهى و شكست كه در آيه بدان اشاره شده, حاكى است كه مومنان به راه و هدف خود از جنگ با دشمنان اسلام اعتقاد و آگاهى عميق دارند; از اين رو اين آگاهى آنان را ثابت قدم نگه مى دارد و بيست نفر آنها با دويست نفر از كفار برابرى مى كند, از اين رو وقتى كه افراد خود ساخته, ورزيده و قوى و با ايمان بسيار بالا, همانند بسيارى از رزمندگان جنگ بدر, در ميان سپاهيان اسلام باشد, نسبت بين نيروهاى اسلام و دشمن ده برابر خواهد بود, ولى هنگامى كه مسلمانان گرفتار ضعف, زبونى و سستى شوند و در ميان آنها افراد تازه كار و ناآزموده باشد, مقياس سنجش نسبت دو برابر خواهد بود كه اين نسبت را خداوند در آيه ديگر بيان كرده است, كه به اعتقاد برخى از مفسران اين آيه پس از فتح مكه نازل شده است:
إلئن خفف الله عنكم و علم إن فيكم ضعفا فان يكن منكم مائه صابره يغلبوا مائتين و ان يكن منكم إلف يغلبوا إلفين باذن الله و الله مع الصبرين;
هم اكنون خداوند به شما تخفيف داد (حكم قبلى كه ده برابر بود) و دانست كه در شما ضعفى وجود دارد; بنابراين هرگاه يكصد نفر با استقامت از شما باشند بر دويست نفر پيروز مى شوند و اگر يكهزار نفر باشند بر دو هزار نفر به فرمان خدا غلبه خواهند كرد و خدا با صابران است.
خداوند با ذكر وجود عنصر ايمان در جنگجويان پيامبر و نقش آن در پيروزىشان بر دشمن, وعده داده است كه اگر شما با جنگ و جهاد خود خداوند را يارى كنيد, خداوند نيز شما را يارى كرده و گام هاى شما را استوار خواهد كرد: ((يا إيها الذين ءامنوا ان تنصروا الله ينصركم و يثبت إقدامكم)).
خداوند در اين آيه روى ثبات قدم تإكيد مى فرمايد, چرا كه ايستادگى در برابر دشمن مهم ترين رمز پيروزى است. در داستان پيكار طالوت فرمانده بزرگ بنى اسرائيل با جالوت مى خوانيم كه
مومنان اندكى كه با او بودند هنگامى كه در برابر انبوه دشمن قرار گرفتند چنين گفتند:
ربنا افرغ علينا صبرا و ثبت إقدامنا و انصرنا على القوم الكفرين;
پروردگارا, صبر و استقامت را بر ما بريز و گام هاى ما را استوار دار و در برابر قوم كافر يارى فرما.
در صورت دارا بودن شرايط مادى و معنوى در ميان سپاهيان اسلام, خداوند آنان را يارى خواهد كرد و آنان نيز به پيروزى خواهند رسيد; خداوند در اين باره مى فرمايد: ((و كان حقا علينا نصر المومنين;
همواره اين حق بر ما بوده است كه مومنان را يارى كنيم)). تعبير به واژه ((كان)) نشانه ريشه دار بودن سنت نصرت الهى است و واژه ((حق)) و بعد از آن واژه ((علينا)) تإكيدهاى پى درپى در اين زمينه محسوب مى شود و مقدم داشتن ((حقا علينا)) دلالت بر حصر است و اين نيز تإكيد ديگرى به شمار مىآيد.
آنچه در پايان اين قسمت از استراتژى پيامبر(ص) لازم است تإكيد شود, عدم توجه پيامبر در جنگ هاى خود به اصل ((موازنه قوا)) است. آنچه امروز در ميان استراتژيست هاى معاصر مرسوم و متداول است, توجه به موازنه ظاهرى قواست. اين استراتژيست ها به هيچ وجه تجويز نمى كنند قوايى مثل قدرت نظامى يك كشور كوچك با يك كشور بزرگ در حال معارضه و جنگ باشد; اما آيات سوره انفال و آيات ديگرى كه پيش تر اشاره شد, اين حكم را دارد كه مسلمانان هرگز نبايد در انتظار موازنه ظاهرى قوا با دشمن باشند, بلكه گاهى با دشمنى با دو برابر نيروى خود و گاهى با ده برابر نيروى خود بايد به دفاع برخيزند و با عذر كمبود نفرات از برابر دشمن فرار نكنند, جالب اين كه در بيشتر جنگ هاى مسلمانان تعادل قوا به سود دشمن بوده است; نه تنها در جنگ هاى زمان پيامبر مانند بدر, احد, احزاب و موته ـ كه در جنگ اخير مسلمانان سه هزار نفر و دشمن يكصد و پنجاه هزار نفر بود ـ بلكه در جنگ هايى كه بعد از پيامبر(ص) رخ داد نيز اين تفاوت به نحو حيرت انگيزى وجود داشت, براى مثال تعداد نفرات ارتش آزادى بخش مسلمانان در جنگ با سپاه ساسانيان, پنجاه هزار نفر بود در حالى كه سپاهيان خسرو پرويز به پانصد هزار نفر مى رسيد.
مى توان چنين استنتاج كرد كه جهاد و جنگ كه در اسلام تجويز شده و پيامبر نيز به عنوان يك نوع رفتار سياسى در مقابل دشمنان و مخالفان پذيرفته است, داراى اصول, حدود و قوانين خاصى است; با عنايت به آيات قرآن كريم, مى توان اين اصول را در چند بند زير خلاصه كرد:
۱. در بيشتر آيات قرآن, جهاد و قتال با كفار و مشركان مقيد به قيد ((فى سبيل الله)) شده است; به اين معنا كه راه خير, صلاح و رحمت براى همگان باشد و در نهايت تعبد و فرمانبرى از خالق يكتا صورت گيرد.
۲. بايد با كسانى كه معترض و مهاجمند مبارزه و جهاد كرد; آيه شريفه ((و قتلوا فى سبيل الله الذين يقتلونكم))
مقيد به اين معناست كه جهاد در حقيقت دفع و رفع تهاجم است يا با كسانى كه فتنه و آشوب برمى انگيزند و خلق خدا را منحرف مى كنند و به حقوق و حدود تجاوز مى كنند: ((و قتلوهم حتى لاتكون فتنه))
و در نهايت, مومنان و پيروان پيامبر براى استقرار قانون و حكومت الله مبارزه كنند: ((و يكون الدين لله))
۳. از حدودى كه آيات فوق تبيين كرده است, نبايد هيچ فرد و جنگجوى مسلمان تجاوز كند: ((ولا تعتدوا ان الله لايحب المعتدين))
و اگر مهاجمان يا مانعان پيشرفت دعوت از فتنه و تعرض و مقاومت باز ايستادند ديگر نبايد متعرض آنها شوند. ((فان انتهوا فان الله غفور رحيم. فان انتهوا فلاعدوان الا على الظلمين)).
۴. در نهايت جنگ و جهاد بايد در محيطها و زمان هاى امن و صلح ممنوع باشد تا شايد دشمنان و محاربان به تفاهم و فراگرفتن دعوت اسلامى گرايند. جهاد در حدود مسجدالحرام صورت نمى گيرد: ((ولاتقتلوهم عند المسجد الحرام))
و در ماه هاى حرام نيز ممنوع است مگر اين كه دشمن نقض حدود و قرار داد كند: ((الشهر الحرام با لشهر الحرام و الحرمت قصا ص)).
صلح
در متون سياسى و حقوق بين الملل, صلح را ديپلماسى ادامه جنگ مى گويند و آن عبارت است از خاتمه بخشيدن به خشونت و درگيرىها, حل و فصل ادعاهاى جدال برانگيز از طريق مصالحه يا چشم پوشى و برقرارى نظم جديدى, كه صرف نظر از درست يا نادرست بودن آن, تإمين كننده ثبات, امنيت, آرامش و فراغ خاطر باشد.
در متون فقهى شيعه نيز از صلح تعريفى قريب به تعريف فوق آمده است; در فقه صلح را عبارت مى دانند از: ((التراضى و التسالم على إمر;
رضايت دادن و تسليم شدن (دو طرف) بر سر يك مسإله اى)).
البته معمولا توافق و تراضى در مسإله اى, پس از نزاع بر سر آن مسإله پديد مىآيد. پيامبر(ص) نيز وقتى كه دين خود را اعلام كرد, افراد بسيارى از قبايل مختلف با آيين جديد مخالفت كردند و در اين راستا, پس از هجرت پيامبر به مدينه جنگ هايى رخ داد. پيامبر پس از اين جنگ ها كه حدود شش سال طول كشيد, استراتژى صلح را دنبال كرد كه بارزترين و ملموس ترين نمود عينى آن صلح حديبيه است.
خداوند در سوره انفال در ادامه آيات جنگ, در آيات ۶۱ تا ۶۲ مسإله صلح را اين گونه تبيين مى فرمايد:
و ان جنحوا للسلم فاجنح لها و توكل على الله انه هوالسميع العليم. و ان يريدوا إن يخدعوك فان حسبك الله هوالذى إيدك بنصره و بالمومنين;
و اگر تمايل به صلح نشان دهند, تو نيز از در صلح درآ, و بر خدا تكيه كن كه او شنوا و داناست. و اگر بخواهند تو را فريب دهند خدا براى تو كافى است. او همان كسى است كه تو را با يارى خود و مومنان تقويت كرد.
با توجه به آنچه آمد, مى توان چنين نتيجه گرفت كه رفتار سياسى پيامبر اسلام در حوزه سياست خارجى اصالتا مبتنى بر دعوت بوده است, چرا كه اين نوع رفتار, در آغاز رسالت و پس از تشكيل حكومت اسلامى در مدينه و نيز فتح مكه ادامه داشت و با مراجعه به متون تاريخى مى توان دريافت كه بيشتر نامه هاى پيامبر اسلام به سران كشورهاى غير مسلمان براى دعوت آنان به اسلام, پس از فتح مكه بوده است
و اين روند تا آخر عمر ايشان ادامه داشت; و اما دعوت همواره موفقيت آميز نبوده است, هر چند داعيان اسلام به دعوت اكتفا مى كردند, ولى مستبدان و طبقات حاكم و سران كفار, مانع دعوت انبيا مى شدند و سعى داشتند به داعيان و پيروان آنان متعرض شده و دين آنان را به مسخره بگيرند. در اين صورت انبيا و پيامبر اسلام در مقابل رفتار خشن آنان چاره اى جز مقابله به مثل نداشتند و در اين راستا احكام و قوانين مربوط به رفتار جنگى با دشمنان را اعمال مى كردند.
اگر چه پيامبر از رفتار مبتنى بر جنگ حداكثر استفاده را مى كرد, ولى اگر شرايط مهيا مى شد, مى كوشيد رفتار مبتنى بر صلح را اتخاذ كند.
پى نوشت ها
۱. در اين زمينه براى نمونه ر.ك: توبه (۹) آيه ۹ و انبيا (۲۱) آيه ۱۰۷ و ص (۳۸) آيه ۸۷ و نسإ (۴) آيه ۷۹ و آل عمران (۳) آيه ۱۳۸.
۲. سبإ (۳۴) آيه ۲۸.
۳. اعراف (۷) آيه ۱۵۸.
۴. شعرإ (۲۶) آيه ۲۱۴.
۵. تو را نفرستاديم مگر آن كه رحمت براى اهل عالم باشى. ((انبيإ (۲۱) آيه ۱۰۷)).
۶. اين قرآن چيزى نيست جزء پند و اندرز عالميان. ((ص (۳۸) آيه ۸۷.
۷. تبارك و بزرگوارى برآن خداى باد كه قران را بر بنده خاص خود نازل فرمود تا اندرزهاى وى اهل عالم را متذكر و خدا ترس گرداند. ((فرقان (۲۵) آيه ۱)).
۸. با حكمت و اندرز نيكو به سوى راه پروردگارت دعوت نما, و با آنها به طريقى كه نيكوتر است استدلال و مناظره كن. ((نحل (۱۶) آيه ۱۲۵)).
۹. گوستاو لوبون, تمدن اسلام و عرب, ترجمه هاشم حسينى (تهران: كتابفروشى اسلاميه, ۱۳۵۸) ص ۱۴۵.
۱۰. حسينعلى منتظرى, دراسات فى ولايه الفقيه و فقه الدوله الاسلاميه (بى جا: المركز العالمى للدراسات الاسلاميه, ۱۴۰۸ق) ج ۲, ص ;۷۱۱ على احمدى ميانجى, مكاتيب الرسول (قم: انتشارات يس, ۱۳۶۳) ص ۱۷۵.
۱۱. انعام (۶) آيه ۱۰۸.
۱۲. ابن هشام, سيره النبى, ترجمه سيدهاشم رسولى (تهران: دارالكتب الاسلاميه, ۱۳۴۸) ج۱, ص ۱۲۴.
۱۳. حسينعلى منتظرى, پيشين, ص ;۷۱۱ على احمدى ميانجى, پيشين, ص ۱۷۵.
۱۴. آل عمران(۳) آيه ۶۴.
۱۵. على احمدى ميانجى, پيشين, ص ۱۶۹.
۱۶. سيدعلى قادرى, ((مبانى سياست خارجى در اسلام: مفهوم امنيت)), مجله سياست خارجى, سال سوم, ش ۲ (تير و شهريور ۱۳۶۸) ص ۲۰۲.
۱۷. حج (۲۲) آيه و ۳۹.
۱۸. سيدمحمد حسين طباطبايى, الميزان فى التفسير القرآن (بيروت: موسسه الاعلمى للمطبوعات, ۱۴۱۷ق) ج ۱۴, ص ۳۸۴.
۱۹. محمدحسين طباطبايى, پيشين, ج ۲, ص ۶۰ ـ ۶۱.
۲۰. همان, ص ۶۷.
۲۱. همان, ص ۷۲.
۲۲. انفال (۸) آيه ۶۰.
۲۳. ناصر مكارم شيرازى (زير نظر), تفسير نمونه (تهران: انتشارات دارالكتب الاسلاميه, ۱۳۶۷) ج ۷, ص ۲۲۲.
۲۴. انفال (۸) آيه ۶۵.
۲۵. ابى على فضل بن حسن طبرسى, مجمع البيان (بيروت: دارالمعرفه, ۱۴۰۸ ق) ج۳ ـ ۴.
۲۶. انفال (۸) آيه ۶۶.
۲۷. محمد (۴۷) آيه ۷.
۲۸. ناصر مكارم شيرازى, پيشين, ج ۲۱, ص ۴۲۶.
۲۹. بقره (۲) آيه ۲۵۰.
۳۰. روم (۳۰) آيه ۴۷.
۳۱. ناصر مكارم شيرازى, پيشين, ج ۱۶, ص ۲۳۹.
۳۲. بقره (۲) آيه ۱۹۰.
۳۳. همان, آيه ۱۹۳.
۳۴. همان.
۳۵. همان, آيه ۱۹۰.
۳۶. همان, آيه ۱۹۲ و ۱۹۳.
۳۷. همان, آيه ۱۹۱.
۳۸. همان, آيه ۱۹۴.
۳۹. حميدرضا ملك محمدى نورى, مفاهيم تعليق مخاصمات و حالت نه جنگ و نه صلح در حقوق بين الملل (تهران: انتشارات وزارت خارجه, ۱۳۷۲) ص ۵۴.
۴۰. امام روح الله خمينى, تحرير الوسيله (قم: انتشارات دارالعلم, بى تا) ج ۱, ص ۵۶۱.
۴۱. ابى على فضل بن حسن طبرسى, پيشين, ج ۹, ص ۱۶۶ـ۱۶۷.
۴۲. جهت اطلاع بيشتر از زمان نگارش اين نوع نامه ها ر.ك: على احمدى ميانجى, پيشين.
منابع: علوم سياسي ، شماره ۱۵
پيوند مرتبط: تاريخ بارگذاري: ۱۳۹۱/۰۴/۱۰



جعبه ابزار