۱ - رواست که سرورم حسین با یاران که چون اختران رخشان همراه بدر تابان بودند، لگدکوب سمّ ستوران شوند؟ ۲ - خواهرش زینب همراه دخترانش که شمر را با شمشیر آخته بر سر حسین دیدند. ۳ - به دامنش آویختند که دست از حسین بدار! و ما را قربانی او ساز. ۴ - رگهای گردنش برید و سرش بر نی کرد، چون خورشید که از ابر کناره گیرد. ۵ - فریاد خواهرش زینب، بلند شد وای بر من! و دست و گریبان از خون او رنگین کرد.
۶ - هلا! ای رسول خدا! یا جدّاه! اینک بنی امیه کین خود را از ما بازجست. ۷ - اسیر گشتم چونان که بردگان به خواری اسیر گردند، گرد جهانمان گردانده در بدر کردند. ۸ - زندگی من با گریه و سوز بر آنان بهسر آید، نالهیاندوهم بر روزگار باقی است. ۹ - هلا! لعنت خدا بر آنان که ستمکاری بر اهل بیت را بنیان نهادند و آنها که بدینراه رفتند. ۱۰ -ای خاندان احمد! همواره مدح و ثنایتان گویم و بر دشمنانتان جز ناسزا و نفرین نثار نسازم. • • • ۶.۲ - مدح اهل بیت (علیهالسّلام)
۱ - درود خدا بر شما بادای خاندان احمد! مادامکه قمری بر شاخساران بر شده نغمه سراید. ۲ - مهرتان اجر رسالت است. ما ایمان آوردیم و تصدیق کردیم. ۳ - در عالم که پیمان ولایتت گرفتند، نگفتیم: نه! چرا؟ از کجا؟ ۴ - پذیرفتیم و راه وفا گرفتیم، جمعی خیانت کردند و ما نکردیم. بازگشتند و ما بازنگشتیم. ۵ - پاکید، از شما رسم پاکی آموختیم، خجستهاید، ازاینرو خجسته گشتیم.
۶ - آنچه خواستهی شما بود، همان خواستیم، آنچه مکروهتان بود پیرامونش نگشتیم، هرچه فرمودید، پسند کرده پذیرفتیم. ۷ - بندگان آزاد شمائیم، دلهای ما سوی شما پر میکشد، آری دوست به دوست مشتاق است. ۱۸ - از دل و جان سوی مزارتان روانیم و اگر با سر و چشم به زیارت آئیم، حق شما را ادا نکردهایم. ۹ - اگر در راه شما پارهپاره شویم، دل از مهر شما باز نگیریم. ۱۰ - ما این مهر کیش از پدران آموختیم و چون بمیریم، فرزندان به میراث برند.
۱۱ - مهر شما بهترین تجارت فردا است که نه مغبون شویم و نه از زیان ترسیم. ۱۲ - از چه ثناخوانتان نباشیم، با آنکه خدایتان در کتب آسمانی به نیکی ثناخوان است. ۱۳ - پدر شماست که فردای رستاخیز جهانیان را دو بخش کند: بخشی در نار و بخشی در بهشت عدن. ۱۴ - پناهگاه مایید و مایهی امن و رحمت، از شما گزیری نیست و نه از شما بینیازی توان جست. ۱۵ - دانستهایم که اگر دل به مهر شما نبندیم، طاعت ما قبول درگاه حق نخواهد بود.
۱۶ - به رستاخیز، سوی شما بازگردیم، هنگامیکه با شتاب سر از گور برداریم. ۱۷ - بازپرسی و حساب خلایق با شماست که گروهگروه بهپای میزان درآئیم. ۱۸ - مهر شما مقیاس طاعت است، سعید هر آنکه وزنهاش سنگینتر است. ۱۹ - روزیکه بر حوض کوثر درآئیم، تشنه ماند آنکه علیّش براند و سیراب آنکه به خود بخواند. ۲۰ - راهداری بهشت با شماست، خوشا بر ما که با فرمانتان از صراط بگذریم.
۲۱ - وای بر ناصبیان! مگر چه گناهی مرتکب شدهایم جز اینکه به آئین شما گرویدیم. ۲۲ - اگر گناه ما همین است به یقین نه بازگردیم و نه مردود شویم. ۲۳ - از شما بریدند و خاندان شما را ترک کردند، ما هم از آنان بریدیم ازاینرو تهمت رفض بر ما نهادند. ۲۴ - ماييم كه در ذات حق جز عدل و دادگسترى اعتقاد نكرديم، خدا را تنزيه كرده يكتا شناختيم. ••• ۶.۳ - رثاى حسين بن على (ع)
۱ - خدا را، جدائى به روزگار ما چه آورد، كه دلها داغديده و ديدهها اشكبار آمد؟! ۲ - مرا با جدائى چه كار؟ طلعتش ناخجسته باد! چگونه بين دوستان تفرقه انداخت؟! ۳ - بسان دو شاخه تر از يك ريشه آب مىخورند: شاداب و خرّم، با شمايل يكسان. ۴ - در اثر مهر و الفت گويا يك روح در دو پيكر باشند. ۵ - در حفظ عهد آن دو نكوهش هيچ نكوهشگرى نمىتواند رابطهى ميان آن دو را از بين ببرد.
۶ - روزگار نتوانست با همه مكر و فسونش، تخم اختلاف در ميان پاشد و نه آن دو عهد مودّت زير پا گذاشتند. ۷ - آخر، چشم «سفر» به آن دو يار جانى افتاد كه بىدغدغه و آرام به زندگى خود ادامه دهند. ۸ - تير بلايى در كمان نهاد و مصيبتى به بار آورد، بعد از سالها مهر و الفت آن دو را از هم جدا كرد. ۹ - يكى در شرق و ديگرى در غرب، پراكنده و زار، رانده و اندوهبار. ۱۰ - آرى روزگار، نسبت به دوستان يكدل حسودتر است كه روز وصل را به شب فراق تبديل كند.
۱۱ - به روزگار دل مبند كه رنگووارنگ و با دو چهره و دو زبان است. ۱۲ - جفا كرد بر خاندان محمد كه به هر ديارشان پراكنده ساخت: دو تن در يكجا نباشند. ۱۳ - گويا سوگند ياد كرده كه آنان را تارومار سازد، مانند كينهورى سرسخت يا دشمنى خونخواه. ۱۴ - گروهى در مدينه مدفون گشتهاند و جمعى به كربلاء و برخى در نجف. ۱۵ - و هم خاك طوس، و سامرا كه چون بغداد، دو بدر تابان آن را در ميان گرفته.
۱۶ - سروران من! بر كدامتان افسوس خورم و بر كدامتان با چشم خونچكان گريه كنم؟! ۱۷ - بر حسن مسموم مويه كنم كه مظلوم ماند؟ يا بر حسين كه پيكر عريانش ميان دو لشكر به خاك افتاد. ۱۸ - مىگريم بر آنكه محاسنش با خون خضاب گرفت، صورتش را بر خاك نهاده رگهاى گردنش بريدند. ۱۹ - و زينب كه در ميان دختران حسين لطمه بر صورت مىنواخت و اشك بر دو گونهاش شيار انداخته بود. ۲۰ - فرياد مىزد: اى يگانه اميد زينب! كه دست جدائى از كفم ربود.
۲۱ - بعد از تو روزگارم مباد، و اگر زنده مانم روى خوش نبينم و نه خواب به چشمانم راه يابد. ۲۲ - برادر جان! قبل از جدائى سوى من بنگر، به خدا سوگند كه فراقت دل مرا به آتش كشيد. ۲۳ - بنگر به اين دخترت فاطمه كه با ذلّت يتيمى و اسيرى روبروست. ۲۴ - هرگاه به پيكر پر خونت نزديك شود، آن پليد شوم با تازيانهاش بزند و او بازو سپر سازد. ۲۵ - پناه آورده و فرياد زند: "عمه جان! جانم به خاطر اين دو مصيبت تباه شد.
۲۶ - ضرب تازيانه بر پيكر ناتوان و رنجورم، و داغ پدر كه بر دل نشسته گرانبارتر و جانكاهتر." ۲۷ - به يگانه بازماندهات على بنگر كه بىياور است و با دو زنجيرش به غل بستهاند. ۲۸ - كيست كه بعد از تو به ما رحم كند، كيست به اين دو اسير يتيم شفقت آرد. ۲۹ - و حسین سبط، در گرداب مرگ: گاهی دو دست به جلو افراشته و گاه به دو زانو مینشیند. ۳۰ - توان پاسخ ندارد، جز اینکه با چشم حسرتبار بدانها مینگرد.
۳۱ - همواره چون ابر بهاران برای آن دو سرور شهید بگریم. ۳۲ - آن دو سرور شریف از حیث پدر و جد، بهترین جهانیانند. ۳۳ - نیاز بران به درگاه حق، پیشگامان به سوی خدا، دو شفیع روز جزا؛ ۳۴ - عارف بمقام خالق، حکیم در میان خلق. دادگستر و فرزانه؛
۳۶ - گواه بر خلق، پیشوای بر حق، راستگو از جانب خدا، وه چه باوفا؛ ۳۷ - پارسا، پرهیزگار و پاک، با ایمان، شجاع و بیباک؛ ۳۸ - حجّت بر خلق، فرمانروای پاکسیرت، پاکنهاد بادرایت؛ ۳۹ - دو پرتو فروزان در عالم اشباح (ذر) و چونانکه رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: دو گوشواره عرش؛ ۴۰ - دو سیب خوشبو بر دست احمد، و دو نسل گهربار برای علی و فاطمه؛
۴۱ - درود خدا بر روح پاکشان، و سیراب باد تربتشان در پائیز و بهار. ۴۲ - ابن حماد را عملی شایستهی درگاه نباشد، جز اینکه به دامن «میم و عین» چنگ زده باشد. ۴۳ - «میم» یعنی منتهای آرزویم محمّد. «عین» یعنی علی که نور چشم است. ۴۴ - درود خدا بر ایشان باد، مادام که خورشید بدمد و سپس راه غروب گیرد. ۶.۴ - قصيده ديگرى نيز در سوگ سيد الشهداء (ع) دارد و از حديث غدير هم ياد مىكند
۱ - سلام بر آن بارگاهى كه در كربلا مىدرخشد، و گنج پارسايى و جهان دانش در خود نهفته دارد. ۲ - محفل ماتم بپا كن و سيلاب اشك فرو ريز! ۳ - تربت پاكش با سوز دل ببوس و گونهها بر خاك درش نه. ۴ - بگو! اى آرامگاه قدس كه پيكر سرورم در بر تو است، سيراب باشى سيراب. ۵ - بناز بر تربت دگران كه سزاوار هرگونه افتخار و نازى.
۶ - گل بوستان پيامبر در تو آرام گرفته: آنكه در قلب و ديده مصطفى جاى داشت. ۷ - كوه وقار و درياى دانش در تو جا ساخته، آرى سرفرازى و باليدن سزاوار توست. ۸ - پيكرى در تو نهان است كه با فروافتادنش اركان دين فرو ريخت، با آنكه استوار بود. ۹ - آنكه جبرئيلش با سرود شادى گهواره جنبان بود، و ميكال با تحفه و ارمغان به درگاه. ۱۰ - آنكه فطرس ملك به آستان همايون پناه جست و به آسمان نيلگون پر كشيد.
۱۱ - آن روز كه سپاه «پسر هند» به سويش شتافت تا كينه دل باز جويد. ۱۲ - آه، خداوندا! با شمشير گلويش شكافتند، جانم فدايش باد. ۱۳ - با اندوهى جانكاه به خيمهى زنان چشم دوخته از غيرت دل خون مىخورد. ۱۴ - آن هنگام كه سمندش با زين باژگون و غرقه در خون شيههكشان جانب خيمهها گرفت. ۱۵ - پردگيان مو پريشان و مويهكنان فرياد نوحه و زارى سر كردند.
۱۶ - از خيمه بيرون شتافتند، با آنكه جامه تقوى و پارسائى به تن داشتند. ۱۷ - از سوز دل سيلى به صورت نواختند، و با ناله و شيون برون تاختند. ۱۸ - آوايشان به ماتم و زارى در ميان دشمنان بلند بود، چون ديوانگان. ۱۹ - چادر از سر فرو گذارده بيگانه و خويش از هم باز نشناسند. ۲۰ - و چون سر انور حسين را بر بالاى نى ديدند، چون بدر تابان.
۲۱ - فرياد بىكسى برآوردند: اى قوم از چهرو اسير باشيم؟ با آنكه جرمى نياورديم. ۲۲ - از چيست كه در ميان شما يك تن خاندان رسول را يار و ياور نيست؟! ۲۳ - بر اين سيهكاران خشم و نفرين خدا نثار باد، و لعنتى پيوسته و همواره در همه روزگار. ۲۴ - به آنكه بر دوستى آل احمدم ملامت كند، برگو: پيوسته در آتش حسرت سرنگون باش. ۲۵ - در عوض تشويق و معذرت، زبان به ملامت گشودهاى آن هم در محبّت اين خاندان.
وا و رهبر ساخت. ۲۷ - روزىكه دست بيعت سپردند همگانى، گوئى نه؟ از غدير خم پرس و جهاز شتران. ۲۸ - آنكه رسول خدا دانش اولين و آخرين را ويژه او ساخت. ۲۹ - همان كه بر دوش پيامبر گام نهاد، بهتر گويم: بر عرش خدا پا نهاد. ۳۰ - و خانهى كعبه را از لوث بتها پاك كرد: يكيك از بالا به زير افكند.
۳۱ - میگفت: «اگر خواستمی، دست بر اختران آسمان سودمی، وه چه با اقتدار بودم آن دم.» ۳۲ - همانکه خورشید مغرب برای او بازگشت، سفید و رخشان. ۳۳ - چون نماز پسین به وقت بگذاشت، روان شد به سوی مغرب شتابان. ۳۴ - همانکه ساقی کوثر باشد، نوشاند دوست را و محروم سازد دشمنان. ۳۵ - فرماندار «حشر» که دوزخیان را در دوزخ و بهشتیان را در بهشت جاودان جای دهد.
۳۶ - خدای را فرشتهای است مقرب به صورت علی بر فراز کیهان. ۳۷ - فرشتگان که شوق لقایش دارند به زیارت شتابند، بهبه از زائر و میزبان. ۳۸ - همانکه در «صرصر [۹]
صرصر: نزدیک تیسفون.
» مردهای را زنده ساخت، از گورش برآمد لبیکزنان.۳۹ - آن علی که پیامبر خدا، مکرر در مکررش فرمود: با بانگ بلند: ۴۰ - «توئی رفیق من! دمساز من! وزیر و خلیفهی من، وه چه وزیری خردمند!
۴۱ - تویی جایگزین من همچوهارون جایگزین موسی. ازاینرو پشتیبان دیگر نخواهم.» ۴۲ - همان که در پهنهی میدان «عمرو بن عبدود» را بر خاک هلاک افکند. ۴۳ - و در خیبر با دلیری و جسارت از جای برکند. ۴۴ - فاتحانه پرچم را بر دوش کشید که روز قبل به دست مردی زبون و ترسو نگون گشت. ۴۵ - آنکه به فرمان حق جفت فاطمه شد و دیدگانش با میلاد شبّر و شبیر روشن گشت.
۴۶ - با شرافت اين خاندان توبهى آدم به درگاه حق پذيرا شد و گناه او بخشوده آمد. ۴۷ - به يمن وجودشان آسمان برجا ماند وگرنه با ساكنانش فرومىريخت. ۴۸ - به همراه همين خاندان رسول حق به «مباهله» برخاست. در جهانيان شرافتى بدين پايه سترگ توان يافت؟ ۴۹ - در شأن اين خاندان آياتى از جانب مقتدر مهيمن نازل گشت كه بس فراوان و شايگان است. ۵۰ - در سورههاى طس، حم و سورهى رحمن و آيات دگر كه دروغ و افترا نيست.
۵۱ - در اين آيه كه گويد: به صورت نطفهاش بيافريديم تا بيازمائيم ازاينرو شنوا و بيناست. ۵۲ - لطيفهاى است كه اگر شناساى حق تأمل كند، مقام ارجمندش دريابد. ۵۳ - اى دوست من! اگر از سورهى «هل اتى» و تفسير آن باخبرى گوش فرا ده كه گويد: ۵۴ - «نيكوكاران از جام شرابى سيراب شوند كه چاشنى آن كافور است.» ۵۵ - ويژهى آنان، قادر مهيمن چشمهاى برآورد كه به هنگام نوش، در جوش و خروش است.
۵۶ - به نذرشان وفا كردند و خدايشان ستايش كرد، با آن شرائط كيست كه به نذر خود بپايد. ۵۷ - آرى، آنان از حساب و بازجويى رستاخيز بيمناكند، روزىكه شرار شكنجه و عذابش در هوا پران است. ۵۸ - خدايشان از آسيب آن روز در پناه گرفت كه جز خرّمى و نشاط نبينند. ۵۹ - به پاس صبر و شكيبايى در شدائد، بوستان بهشت و جامههاى حرير پاداش گرفتند. ۶۰ - تكيه زنند بر تختهاى زرّين در سايه انبوه درختان، نه خورشيدى پيدا و نه سوز سردى.
۶۱ - جامهای شراب گوارا به چرخ افتد، شرابی که از چشمهی قدرت پر شود. ۶۲ - در پیالهی نقره و مینای بلور، وه چه زیبا و خوشتراش. ۶۳ - جامی دیگر از سلسبیل با عطر زنجبیل، که کام را شیرین و معطّر سازد و دل را شفا بخشد. ۶۴ - در عرصهی بهشت به هر سو بنگری، نعمتی پایدار بینی با سلطنتی برقرار. ۶۵ - جامهها از تافتهی سبز که پرتو آن دلرباست.
۶۶ - حلقههای نقرهی خام، زیور دست و گردن، از همه والاتر، شراب ناب که خمار از سرها بزداید. ۶۷ -ای زادگان احمد! به رستاخیز، پشت و پناه من شمائید. ۶۸ - به خاطر شما و به فرمان شماست که دوستان سعادت یابند و دشمنان شما در آتش سوزان جای کنند. ۶۹ - دوستی شما ذخیرهی فردای ماست وه چه ذخیرهی با برکت و گرامی. ۷۰ - به این قصیده چون درّ و گوهر گوش سپار که همه جد است نه شوخی، شایسته سپاس نه سرزنش. ۷۱ - ابیات آن پرداختهی فکر و نتیجهی احساس علی بن حمّاد است که چنین با زیب و زیور است. • • • ۶.۵ - رثای حسین شهید
۱ - برای تهنیت عید سراغ دیگران گیر! آنکه پرچم عزا افراشته عیدش کدام است؟ ۲ - در این سوگ و ماتم از هرچه عید است، بیگانهام، مرا با سوز دلم واگذار و بگذر. ۳ - همگان سال نو را با شادی و سرور استقبال کنند، عید من با فریاد زاری شروع شود. ۴ - و چون جامه نو در پوشند، من جامهى اندوه و مصيبت به تن بيارايم. ۵ - دگران شراب ناب نوشند، شراب من سرشكى باشد كه همراه خون از ديده روان است.
۶ - و چون از وجد و سرور، شادى آغاز كنند، من با شيون و زارى بر حسين! ترانه غم ساز كنم. ۷ - اگر بار غمى كه از مصيبت او بر دل نشسته، تاروپود وجودم را بر باد دهد، كم است. ۸ - آيا سزاوار تهنيت و مباركباد است، آنكه سرورانش به دست دشمن نابود و كشته شدند؟ ۹ - آه، اى كربلاء! چه غبار غمى كه در تو، بر دلهاى داغدار نشست؟ ۱۰ - بعد از كشتهى كربلا كه به جور و سيهكارى شهيد شد، باز هم از زندگى برخوردار باشم؟ چه بىحيايى؟
۱۱ - چگونه شربت آبم گوارا شود، با آنكه حسين، با تشنگى جام بلا را سركشيد؟ ۱۲ - چگونه صبر و قرار گيرم كه پيكر شريفش عريان و بىردا در برابر چشم باشد؟ ۱۳ - چگونه سرشكم چون سيل روان نباشد، كه محاسنش از خون خضاب گرفت؟ ۱۴ - پيكر او در بيابان «طف» پامال سمّ ستوران گشت، و پيكر من بر بستر نرم آرميده؟ ۱۵ - پدرم فداى زينب باد كه چون كنيزانش، از پردهى عزّت بهدر آورده به اسيرى بردند.
۱۶ - و چون بر شهدا گذر كرد و پيكر برادر را عريان و پرخون بر خاك ديد، ۱۷ - شتابان به سويش دويد. شمر با دشنام و ستيزش برشمرد، و او آرام و لرزان گفت: ۱۸ - اى شمر! بگذار تا توشهاى از ديدار برادرم برگيرم. اين آخرين آرزوى يك اسير است. ۱۹ - آيا جدّمان رسول خدا را پاس نمىداريد كه اينگونه بىآزرم، به ستيز من برخاستهاى؟ ۲۰ - و بعد رو ببرادر گفت: اى برادر عزيزم! از چه مرا در گرداب بلا يكّه و تنها رها كردى؟
۲۱ - در اين غم جانكاه استخوانم آب شد، پيكرم رنجور و توانم سستى گرفت. ۲۲ - اى برادر! اميدم بود كه در مرگ و زندگى غمگسار من باشى، اميدم نااميد گشت. ۲۳ - اگر مىپذيرفتند، جان خود را فداى تو مىساختم، گرچه ناقابل است. ۲۴ - اى برادر! بعد از تو به كسى دل نبندم، كور شوم، كه ديگر روى جهانيان نبينم. ۲۵ - آه! چه حسرتبار، اين فاطمه دخترك تو است كه جامهى اسيرى به تن دارد.
۲۶ - از سوز ماتم دستى بر سر و دستى دگر بر دل گرفته مىنالد. ۲۷ - مىنگرد كه پدر تا جدارش در خون طپيده، ريگهاى تفتيده كربلا را در مشت مىفشارد. ۲۸ - از شدّت ضعف، توان در پاى نمانده كه سوى پدر خيزد، ناچار با نالهى دردناك مىگويد: ۲۹ - پدر جان! روز يتيمى و ناتوانى به چهكسى پناه برم؟ درد اندوه و محنت مرا كه دوا خواهد كرد؟ ۳۰ - و چون ديد كه لبهاى پدر بىحركت و تنها چشم اندوهبارش به حسرت نگران است.
۳۱ - جانب عمه دويده گفت: عمه جان، خاك غم بر سرم باد كه يتيم شدم. ۳۳ - اى خاندان احمد! درود خدا بر شما باد، تا روزگار باقى است و اختران جوزا پرتوافشان. ۳۴ - شما از ميان خلق، برگزيدهى خداييد، چنانكه جدّتان خاتم پيامبران. ۳۵ - شما اختران هدايتيد، با پرتو شماست كه خلق جهان از حيرت و گمراهى برهند.
۳۶ - من «ابن حمّادم» خودباختهی آن خاندان که مهر شما ذخیرهی فردای من است. ۳۷ - امیدم اینکه سرافکنده نمانم، و به آرزوهای خود کامیاب باشم. ۶.۶ - ظهور موعودابن حمّاد، انتقام حقیقی را در ظهور موعود، لحظهشماری میکند:
۱ -ای غائبی که در اطراف قدس حاضری وای کسیکه از جاییکه ما نمیدانیم نظارهگر هستی. ۲ - کی وعدهای را که دادهای محقّق خواهد شد و با حضور تو زمان شکوفا میشود. ۳ - خداوند رحمان حقیقتا وعدهاش را محقّق خواهد کرد و محقّق کردن وعدهاش به اینگونه خواهد بود. ۴ - کی شمشیر پیروزی تو را خواهیم دید و ابن حمّاد شمشیر خود را در کنار آن حضرت به انتقام خواهد کشید. ۵ - و اکنون که دستش کوتاه است با لعن بنی امیّه در اشعارش، آنان را به قتل میرساند.
مرضیه، دانشنامه شعر عاشورایی، ج۱، ص. |