ابو الفتح کشاجم (شعر عاشورایی)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ابو الفتح محمود بن محمد بن حسین بن سندی بن شاهک رملی (متوفی ۳۰۶ هـق) شاعر، نویسنده، متکلّم، منجّم، محقق و طبیب ماهر بود. جد او، سندی بن شاهک، مخالف خاندان طهارت و حامی امام موسی بن جعفر (ع) بود و در اشعار خود به مدح و رثای علی (ع) و اهل بیت میپرداخت. دیوان شعر او توسط ابو بکر حمدونی تنظیم شد و به آن اشعار پسرش کشاجم (ابو الفرج) افزوده شد. کشاجم، که به عنوان «کشاجم» (حروف ک‑ش‑الف‑ج‑م) شناخته میشد، شاعر اخلاقنیک، مسافر به مصر، شام و عراق و صاحب روابط با شاهان، وزراء و علمای زمان بود. او شیعه امامی بود و در اشعارش به صراحت به تشیّع و موالات اهل بیت پرداخته و از حقوق آنها دفاع میکرد. آثار او شامل «ادب الندیم»، «رسائل»، «دیوان شعر»، «خصائص طرف»، «الصبیح» و «بیرزه در علم شکار» است. دو فرزند او، ابو الفرج و ابو نصر احمد، نیز شاعران ادیب بودند و در اشعار کشاجم به مدح ابو نصر احمد اشاره شده است.
ابو الفتح محمود بن محمّد بن حسین بن سندی بن شاهک رملی
متوفی به سال ۳۰۶ ه. ق. شاعر، نویسنده، متکلّم و منجّم، محقّق و از طبیبان ماهر و زبردست بود.
جدّش سندی بن شاهک دشمن خاندان طهارت بود و فشار و سختگیریاش نسبت به امام موسی بن جعفر (علیهالسّلام) در زندانهارون الرّشید بر کسی پوشیده نیست ولی او آشکارا به حمایت از اهل بیت برخاسته است و اشعار بسیاری در مدح و رثای علی (علیهالسّلام) و اولادش دارد.
ابو بکر، محمّد بن عبد اللّه حمدونی دیوان شعرش را مرتّب کرد و اضافاتی را که از پسر کشاجم (ابی الفرج) به دست آورده بود، بدان ملحق نمود.
کشاجم در سرودن اشعار چون معلّم اخلاق است و اشعارش نمونههای اخلاق نیک، طبع بلند، وقار و صمیمیت آشکار دارد و نشاندهنده این است که برای ترویج مبادی انسانیّت و تحکیم مبانی فضیلت و تقوی بهپا خاسته است. او اخلاقی نرم و لطیف داشت و هیچگاه گرد شرارت و بد ذاتی و زخمزبان نگشت و به هجو و بدگویی کسی نپرداخت.
کشاجم از شهر خود رمله به قصد سیاحت حرکت کرد و به مصر و شام و عراق سفر کرد و در ضمن سیاحتها با شاهان و وزراء و امراء نشست داشت و از جوائز آنان بهرهمند میشد و از عطایشان برای ادامه سفر استقبال میکرد. همچنین با رجال علم و ادب و حدیث نیز رفتوآمد داشت و بین او و دانشمندان بزمهای ادبی و مجالس مناظره تشکیل شده و همین امر باعث شد تا با علوم مختلفه آشنا و ماهر گردد. و در نویسندگی و خطابه از رجال علم و ادب معرفی شود.
دوره شاعر دورهای است که آراء و مذاهب و دستهبندیهای دینی پدید آمد و در این عصر کمتر کسی است که برای خودش مسلک خاصی اختیار نکرده باشد. کشاجم یک شیعه امامی است که در تشیّع و موالات اهل بیت صادقانه قدم برداشته و فداکاری نمود. و عقیدهاش در خلال اشعارش کاملا آشکار است. او به تشیع خود افتخار میکرد و با براهینی استوار مردم را به مذهب شیعه فرامیخواند و از حقوق اهل بیت جانبداری مینمود، و در سوگ و ماتمشان ناله و زاری میکرد، و دشمنانشان را نکوهش و از آنان بیزاری میجست.
تالیفات کشاجم عبارتند از: «ادب الندیم»،
کتاب «رسائل» (نامهها)، «دیوان شعر»، «خصائص طرف» (چشم)، «الصبیح» (زیبا)، «بیرزه در علم شکار».
از کشاجم دو فرزند به نامهای ابو الفرج و ابو نصر احمد بهجا ماند که ابو نصر احمد هم شاعری ادیب بود و کشاجم در اشعار خود به مدح فرزندش ابو نصر احمد پرداخته است.
به این علت خود را "کشاجم" نامید که هریک از حروف پنجگانه آن اشاره به یکی از فنونی داشت که در آن مهارت و تسلّط داشت: ک: کاتب، ش: شاعر، الف: ادب و انشاء و سرود، ج: جدل یا جود، م: متکلّم و منطقی و منجّم. هنگامیکه در علم طب هم مهارت کامل یافت حرف ط را به آن افزود "طکشاجم" لکن بدان شهرت نیافت.
| ۱ - بكاء و قلّ غناء البكاء • • • • • على رزء ذريّة الأنبياء | | |
| ۲ - لئن ذلّ فيه عزيز الدّموع • • • • • لقد عزّ فيه ذليل العزاء | | |
| ۳ - أعاذلتي إنّ برد التّقى • • • • • كسانيه حبيّ لأهل الكساء | | |
| ۴ - سفينة نوح فمن يعتلق • • • • • بحبّهم يعتلق بالنجاء | | |
| ۵ - لعمرى لقد ضلّ رأى الهوى • • • • • بأفئدة من هواها هوائى | | |
| | |
۱ - مىگريم ولى گريه بر خاندان انبياء چه دردى دوا خواهد كرد؟
۲ - اگر در اين ماتم اشكهاى نازنين و عزيزم به خاك مىريزد، در عوض صبر و شكيبائيم سر به آسمان مىسايد.
۳ - اى دوست نكوهش مكن! اين جامهى تقوى كه به تن دارم، از بركت همان محبّتى است كه به خاندان نبوّت دارم.
۴ - همانها كه چون كشتى نوح، هركس به دوستى و ولايتشان چنگ زند اهل نجات است.
۵ - به جان خودم سوگند كه هوى و هوس به گمراهى كشيد دلهايى را كه از محبّت آنان خالى است.
| ۶ - و أوصى النبىّ و لكن غدت • • • • •وصاياه منبذة بالعراء | | |
| ۷ - و من قبلها أمر الميّتون • • • • • بردّ الامور إلى الأوصياء | | |
| ۸ - و لم ينشر القوم غلّ الصدو • • • • • ر حتّى طواه الرّدى فى رداء | | |
| ۹ - و لو سلّموا لإمام الهدى • • • • • لقوبل معوجّهم باستواء | | |
| ۱۰ - هلال إلى الرشد عالى الضيا • • • • • و سيف على الكفر ماضى المضاء | | |
| | |
۶ - پيامبر خدا سفارشى فرمود كه امروز سفارش او را به بيابان افكندهاند.
۷ - اين رسم تازه نيست، پيش از آن هم ديگران كه دار فانى را وداع مىگفتهاند، تمشيت كارهاى خود را به وصىّ خود محوّل كردهاند.
۸ - قريش كينههاى دل را آشكار نكردند مگر بعد از آنكه با خوارى و پستى آن كينهها را در جامه پنهان كردند.
۹ - اگر در برابر پيشواى حق تسليم مىشدند، افكار كج آنان به راستى مىگرائيد.
۱۰ - ماه نوى كه با پرتو كامل به سوى صلاح رهبرى مىكند و شمشيرى كه به سهولت فرق كفر را مىشكافد.
| ۱۱ - و بحر تدفّق بالمعجزات • • • • • كما يتدفّق ينبوع ماء | | |
| ۱۲ - علوم سماويّة لا تنال • • • • • و من ذاينال نجوم السماء؟ | | |
| ۱۳ - لعمري الاولى جحدوا حقّه • • • • • و ما كان أولاهم بالولاء | | |
| ۱۴ - و كم موقف كان شخص الحمام • • • • • من الخوف فيه قليل الخفاء | | |
| ۱۵ - جلاه فإن أنكروا فضله • • • • • فقد عرفت ذاك شمس الضحاء | | |
| | |
۱۱ - درياى دانشى كه موج معجزاتش به آسمان سر مىكشد، چنانكه آب از چشمه فوران كند.
۱۲ - آن همه دانش آسمانى كه در دسترس ديگران نيست، آخر چهكسى به اختران آسمان دسترسى دارد.
۱۳ - به جان خودم سوگند كه پيشينيان حق او را انكار كردند و چقدر شايسته بود كه متابعت و پيروى مىكردند.
۱۴ - در معركهى نبرد بسيار اتّفاق افتاد كه مرگ بر سر همگان سايهگستر بود.
۱۵ - و او با شجاعت و دلاوری غمها را به سرور مبدّل ساخت، پس اگر فضل او را انکار کنند خورشید آسمان گواه و معترف است.
| ۱۶ - اراها العجاج قبیل الصّباح• • • • • و ردّت علیه بعید المساء | | |
| ۱۷ - و ان وتر القوم فی بدرهم• • • • • لقد نقض القوم فی کربلاء | | |
| ۱۸ - مطایا الخطایا خذی فی الظلام• • • • • فماهمّ ابلیس غیر الحداء | | |
| ۱۹ - لقد هتکت حرم المصطفی• • • • • و حلّ بهنّ عظیم البلاء | | |
| ۲۰ - و ساقوا رجالهم کالعبید• • • • • و حادوا نساءهم کالاماء | | |
| | |
۱۶ - او بود که در نبرد "ذات السلاسل" قبل از طلوع فجر، غبار میدان را به چهره خورشید کشید و همو بود که خورشید هنگام عصر برای او بازگشت.
۱۷ - اگر او در جنگ بدر، قریش را داغدار ساخت، به خدا سوگند که آنان در کربلا، داغ دل را گرفتند.
۱۸ -ای مرکب خطا، در تاریکی شب بتاز که شیطان ترانهسرایی آغاز کرد.
۱۹ - به خدا سوگند که حرمت مصطفی هتک شده و بالاترین مصیبتها به آنان وارد آمد.
۲۰ - مردانشان را چون بردگان راندند و زنانشان را چون کنیزان به بند کشیدند.
| ۲۱ - فلو کان جدّهم شاهدا• • • • • لیتبع اظعانهم بالبکاء | | |
| ۲۲ - حقود تضرّم بدریّة• • • • • وداء الحقود عزیز الدواء | | |
| ۲۳ - تراه مع الموت تحت اللوا• • • • • ء و اللّه و النصر فوق اللواء | | |
| ۲۴ - غداة خمیس امام الهدی• • • • • و قد غاث فیهم هزبر اللقاء | | |
| ۲۵ - و کم انفس فی سعیر هوت• • • • • وهام مطیّرة فی الهواء | | |
| | |
۲۱ - کاش جدّشان حاضر و ناظر بود تا به دنبال کاروان غم، ناله و زاری سر میداد.
۲۲ - کینههای بدر بود که شعلهور گشته بود، البته کینهی دل، درد بیدرمانی است.
۲۳ - او با داس مرگ، زیر پرچم قرار گرفته بود و خدا و نصرت برفراز پرچم.
۲۴ - در میان لشکر، رهبر هدایت بود، در حالیکه چون شیر جولان میکرد.
۲۵ - و چه بسیار جانها که به آتش دوزخ شتافت و سرها که بر هوا پران شد.
| ۲۶ - بضرب کما انقدّ جیب القمیص• • • • • و طعن کما انحلّ عقد السقاء | | |
| ۲۷ - و خیرة ربّی من الخیرتین• • • • • و صفوة ربّی من الاصفیاء | | |
| ۲۸ - طهرتم فکنتم مدیح المدیح• • • • • و کان سواکم هجاء الهجاء | | |
| ۲۹ - قضیت بحبّکم ما علیّ• • • • • اذا ما دعیت لفصل القضاء | | |
| ۳۰ - و ایقنت انّ ذنوبی به• • • • • تساقط عنّی سقوط الهباء | | |
| ۳۱ - فصلّی علیکم آله الوری• • • • • صلاة توازی نجوم السماء | | |
| | |
۲۶ - با ضرب دستش، گویا گریبان است که پاره میشود و با طعن نیزه گویا مشکی است که سوراخ میگردد.
۲۷ - برگزیده خداست از میان برگزیدگان و نخبهی الهی است از میان نخبگان.
۲۸ - جانم فدایتان باد! پاک شوید و خود مایه ستایش و ثنائید و دیگران مایه نکوهش و هجا.
۲۹ - روزیکه برای محاکمه به درگاه حق بخوانندم، خواهم گفت: آنچه بر عهده داشتم با برکت دوستی شما ادا کردهام.
۳۰ - من یقین دارم که گناهان من با دوستی و محبّت شما مانند برگ درختان ریخته خواهد شد.
۳۱ - خدای عالمیان بر شما درود فرستد، درودی که با ستارگان همطراز آید.
• • •
مدح آل رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم):
| ۱ - آل النبیّ فضلتم• • • • • فضل النجوم الزاهره | | |
| ۲ - و بهرتم اعدائکم• • • • • بالماثرات السائره | | |
| ۳ - و لکم مع الشّرف البلا• • • • • غة و الحلوم الوافره | | |
| ۴ - و اذا تفوخر بالعلا• • • • • منکم علاکم فاخره | | |
| ۵ - هذا و کم اطفاتم• • • • • عن احمد من نائره | | |
| ۶ - بالسّمر تخضب بالنجیع• • • • • و بالسیوف البائره | | |
| ۷ - تشفی بها اکبادکم• • • • • من کلّ نفس کافره | | |
| ۸ - و رفضتم الدنیا لذا• • • • • فزتم بحظّ الآخره۱ | | |
| | |
۱ -ای خاندان رسول! مقام شما چون اختران درخشان بلند است.
۲ - شما با افتخارات عالمگیر بر دشمنان خود فائق آمدهاید.
۳ - برای شما علاوه بر شرف خاندان، بلاغت زبان و عقل و دانش بیکران است.
۴ - اگر در مجد و بزرگواری پای مفاخرات به میان آید، بالاترین درجهی بزرگواری از آن شماست.
۵ - اینها به جای خود، شما با فداکاری و شهامت چه آتشها که از جان احمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خاموش نکردهاید.
۶ - با نیزههای باریک که با خون رنگین شده و با شمشیرهای برّان.
۷ - شفا میبخشید جگرهای سوزان خود را از دست هر شخص کافر.
۸ - شما از لذّات دنیا چشم پوشیدید و به همین خاطر به نعیم آخرت فائز شدید.
• • •
در دوستی و ولاء علی (علیهالسّلام):
| | |
| ۱ - حبّ الوصیّ مبرّة وصله• • • • • و طهارة بالاصل مکتفله | | |
| ۲ - و النّاس عالمهم یدین به• • • • • حبّا و یجهل حقّه الجهله | | |
| ۳ - و یری التشیّع فی سراتهم• • • • • و النّصب فی الارذال و السفله | | |
| ۴ - حبّ علیّ علوّ همّه• • • • • لانّه سیّد الائمّه | | |
| ۵ - میّز محبّیه هل تراهم• • • • • الا ذوی ثروة و نعمه؟! | | |
| ۶ - بین رئیس الی ادیب• • • • • قد اکمل الطرف و استتمّه | | |
| ۷ - و طیّب الاصل لیس فیه• • • • • عند امتحان الاصول تهمه | | |
| ۸ - فهم اذا خلصوا ضیاء• • • • • و النصب الظالمون ظلمه | | |
| | |
| | |
۱ - دوستی وصیّ پیامبر، خود نیکی و صله است و از طهارت جان خبر میدهد.
۲ - اما مردم، دانشمندانشان به دوستی او متدیّناند و جهّال حق او را نمیشناسند.
۳ - همیشه تشیّع در نجبا و بزرگان مشهود بوده و دشمنی اهل بیت در مردم پست.
۴ - دوستی علی با همّت عالی توام است، چه او خود سرور پیشوایان است.
۵ - دوستان او را بررسی کن! ببین جز این است که همگان صاحب دولت و نعمتاند.
۶ - آن یک رییس و آن دیگر ادیب که بهره به کمال و نصیبی وافر برده است.
۷ - و نیز پاکنژاد که موقع آزمایش و تفحّص، کمترین تهمتی در نژادش نیست.
۸ - درست که به آنان وارسی، آنان پرتو رخشاناند و دشمنان سیهکارشان سیاهی و ظلمت.
• • •
| ۱ - اجل هو الرزء فادحه• • • • • باکره فاجع و رائحه | | |
| ۲ - لاربع دار عفا و لا طلل• • • • • اوحش لّما نات ملاقحه | | |
| ۳ - فجائع لودری الجنین بها• • • • • لعاد مبیضّة مسالحه | | |
| ۴ - یا بؤس دهر علی آل رسو• • • • • ل اللّه تجتاحهم جوائحه | | |
| ۵ - اذا تفکّرت فی مصابهم• • • • • اثقب زند الهموم قادحه | | |
| ۱ - آری مصیبت سنگین همین است: صبح آن دردناک است و عصر آن هم. | | |
| | |
۲ - هیچ خانه خراب و دیوار شکستهای غمناکتر از آن نیست که مردان خود را هم از دست بدهد.
۳ - مصیبتهای ناگوار که اگر طفل در شکم مادر از آن باخبر شود، مو براندامش راست خواهد شد.
۴ - وای بر روزگار، که خاندان رسول را با داس مرگ درو کرد.
۵ - اگر در مصیبت آنان بیندیشی، شرار غم واندوه به جانت خواهد افتاد.
| ۶ - بعضهم قرّبت مصارعه• • • • • و بعضهم بوعدت مطارحه | | |
| ۷ - اظلم فی کربلاء یومهم• • • • • ثمّ تجلّی و هم ذبائحه | | |
| ۸ - لا یبرح الغیث کلّ شارقة• • • • • تهمی غوادیه او روائحه | | |
| ۹ - علی ثری حلّة غریب رسو• • • • • ل اللّه مجروحة جوارحه | | |
| ۱۰ - ذلّ حماه و قلّ ناصره• • • • • و نال اقصی مناه کاشحه | | |
| | |
۶ - برخى در همين ديار به خون غلطيدند و جمعى دورتر به خاك افتادند.
۷ - در كربلا روزگار بر آنان سياه شد و چون سياهى و ظلمت فرو نشست، قربانيان معركه همانها بودند.
۸ - هر روز، باران رحمت، چون سيل، ريزان باد چه صبحگاهان و چه عصرگاه.
۹ - بر مزارى كه غريب خاندان رسول در آن آرميده و اعضايش چاكچاك است.
۱۰ - حاميانش خوار ماندند و ياورانش كمشمار و دشمن كينهتوزش به منتهاى آرزو رسيد.
| ۱۱ - و سيق نسوانه طلاح • • • • • أحسن أن تهادى بهم طلائحه | | |
| ۱۲ - و هنّ يمنعن بالوعيد من الن • • • • • وح و الملأ الأ على نوائحه | | |
| ۱۳ - عادى الأسى جدّه و والده • • • • • حين استغاثتهما صوائحه | | |
| ۱۴ - لو لم يرد ذو الجلال حربهم • • • • • به لضاقت بهم فسائحه | | |
| ۱۵ - و هو الذى اجتاح حين ما عقر • • • • • ت ناقته إذ دعاه صالحه | | |
| | |
۱۱ - پردگيانش را در پس محمل چنان دواندند كه حتى شتران خسته و وامانده شدند.
۱۲ - با تهديد آنانرا از نوحه و زارى بر قربانيان خود منع مىكردند، ولى فرشتگان عالم بالا نوحهگر بودند.
۱۳ - مصيبت بر جدّش و پدرش تازه شد، موقعى كه با فرياد و صيحه استغاثه مىكردند.
۱۴ - اگر خدا نمىخواست كه آنان قربانى و شهيد شوند، عرصه را بر دشمنانشان تنگ مىساخت.
۱۵ - او همان خدائى است كه قوم ثمود را ريشهكن ساخت، هنگامىكه ناقه او را پى كردند و صالح بدو شكايت برد.
| ۱۶ - يا شيع الغىّ و الضّلال و من • • • • • كلّهم جمّة فضائحه | | |
| ۱۷ - غششتم اللّه فى أذيّة من • • • • • إليكم أدّيت نصائحه | | |
| ۱۸ - عفرتم بالثرى جبين فتى • • • • • جبريل قبل النبىّ ماسحه | | |
| ۱۹ - سيّان عند الإله كلكم • • • • • خاذله منكم و ذابحه | | |
| ۲۰ - على الذى فاتهم بحقّهم • • • • • لعن يغاديه أو يراوحه | | |
| | |
۱۶ - اى گروه سرگشته و گمراه كه در رسوايى غوطهوريد.
۱۷ - به خداى خود خيانت كرديد كه رسول ناصح او را آزار كرديد.
۱۸ - چهرهى كسى را به خاك كشيديد كه قبل از پيامبر، جبريل بر آن بوسه نهاد.
۱۹ - در مسئوليت به پيشگاه عدالت حق، همهتان يكسانيد: آنكسكه او را خوار گذاشته و يارى نكرد، يا كسىكه به دست خود، او را قربان كرد.
۲۰ - بر آن كسىكه حقّ آنان را پايمال نمود، لعنت خدا باد در صبحگاه و شبانگاه.
| ۲۱ - جهلتم فيهم الذى عرفه البي • • • • • ت و ما قابلت أباطحه | | |
| ۲۲ - إن تصمتوا عن دعائهم فلكم • • • • • يوم وغى لا يجاب صائحه | | |
| ۲۳ - فى حيث كبش الرّدي يناطح من • • • • • أبصر كبش الورى يناطحه | | |
| ۲۴ - و في غد يعرف المخالف من • • • • • خاسر دين منكم و رابحه | | |
| ۲۵ - و بين أيديكم حريق لظى • • • • • يلفح تلك الوجوه لافحه | | |
| | |
۲۱ - حق او را نشناختید با اینکه کعبه و ریگزار مکّه حق او را میشناسند.
۲۲ - اگر در ندای غربت و استغاثهی آنان، گوشها را به کری زدید، به کیفر این عمل، روزی گرفتار شوید که هیچکس به فریاد شما نخواهد رسید.
۲۳ - اینک قوچ وحشی هرکه را ببیند، نامردانه به خون کشد، فرداست که جهان پهلوانش به خاک و خون خواهد کشید.
۲۴ - فردای قیامت، مخالفین خواهند دانست چهکسی در دین خود زیان برده و چهکس سود.
۲۵ - روزیکه پیش رویتان شعلههای آتش به آسمان سرکشد، و زبانهی آن چهرهها را بسوزاند.
| | |
| ۲۶ - ان عبتموهم بجهلکم سفها• • • • • ما ضرّ بدر السّماء نائحه | | |
| ۲۷ - او تکتموا الحق فالقرآن مشکله• • • • • بفضلهم ناطق و واضحه | | |
| ۲۸ - ما اشرق المجد من قبورهم• • • • • الاّ و سکّانها مصابحه | | |
| ۲۹ - قوم ابی حدّ سیف والدهم• • • • • للدین او یستقیم جامحه | | |
| ۳۰ - و هو الذی استانس الزّمان به• • • • • و الدین مذعورة مسارحه | | |
| | |
۲۶ - اگر در اثر سفاهت و نادانی بر آنان خرده بگیرید، ماه تابان را از بانگ سگ چه باک است.
۲۷ - اگر حقّ آنان را کتمان کنید، محکمات و متشابهات قرآن یکسر به فضل و بزرگواری آنان گواهی میدهد.
۲۸ - این مجد و عظمت که در مزار آنان سر به فلک میساید، از مشعل وجود آنان پرتو گرفته است.
۲۹ - خاندانی که شمشیر پدرشان به خاطر دین در نیام قرار نگرفت، جز اینکه هواپرستان را به جای خود نشاند.
۳۰ - اوست که چرخ سرکش زمانه به دست او رام شد، بعد از آنکه کشتزار دین بایر و ویران بود.
| ۳۱ - حاربه القوم و هو ناصره• • • • • قدما و غشّوه و هو ناصحه | | |
| ۳۲ - و کم کسی منهم السیوف دما• • • • • یوم جلاد یطیح طائحه | | |
| ۳۳ - ما صفح القوم عندما قدروا• • • • • لمّا جنت فیهم صفائحه | | |
| ۳۴ - بل منحوه العناد و اجتهدوا• • • • • ان یمنعوه و اللّه مانحه | | |
| ۳۵ - کانوا خفافا الی اذیّته• • • • • و هو ثقیل الوقار راجحه | | |
| | |
۳۱ - قریش با او به جنگ برخاستند، در حالیکه او یاورشان بود؛ بدو خیانت کردند با اینکه خیرخواهشان بود.
۳۲ - روز نبرد که دست و سرها پرّان میشد، شمشیرهای زیادی را به خونشان رنگین کرد.
۳۳ - هنگامیکه آنان به قدرت رسیدند، از هیچ جنایتی فروگذار نکردند و همه به خاطر این بود که شمشیر آبدارش، دمار از روزگارشان برآورده بود.
۳۴ - بلکه جز عناد و کینه با او روا نداشتند، کوشیدند که او را از رسیدن به قدرت مانع گردند، و خداوند یاور او بود.
۳۵ - چابک و بیدرنگ به آزار او برخاستند در حالیکه او از وقار و ثبات چون کوه پابرجا بود.
| | |
| ۱ - زعموا انّ من احبّ علیّا• • • • • ظلّ للفقر لابسا جلبابا | | |
| ۲ - کذبوا من احبّه من فقیر• • • • • یتحلّی من الغنی اثوابا | | |
| ۳ - حرّفوا منطق الوصیّ بمعنی• • • • • خالفوا اذ تاوّلوه الصّوابا | | |
| ۴ - انّما قال: ارفضوا عنکم الد• • • • • نیا اذا کنتم لنا احبابا | | |
| | |
| | |
۱ - تصوّر کردهاند هرکه علی را دوست بدارد، باید جامه فقر درپوشد.
۲ - دروغ بستهاند، هر فقیری که او را دوست بدارد، جامههای عزّت و دولت خواهد پوشید.
۳ - منطق وصیّ پیامبر را تحریف کردند و این خود جنایت دیگری بود که سخن ناحق را صواب شمردند.
۴ - سخن آن سرور این بود: اگر دوست ما هستید، از دنیای پست چشم بپوشید و دوستی دنیا را از دل دور کنید.
مرضیه، دانشنامه شعر عاشورایی، ج۱، ص.