• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

بنیادگرایی و مفاهیم آن (فقه سیاسی)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف




بنيادگرايى ۴۱۵
بنیادگرایی در این متن به ده معنای متمایز و گاه متضاد مفهوم سازی و تعریف می‌شود.
این مفاهیم طیفی از پایبندی به اصول اخلاقی تا تقلید کورکورانه و خشونت‌گرایی را دربرمی‌گیرد.
برخی کاربردهای این اصطلاح، با هدف تحقیر مسلمانان متعهد و القای جمود فکری به‌کار می‌رود.
در مقابل، معنای مثبت آن بر روشمندی، عمل مبتنی بر اصول و اجتناب از سازش غیراصولی با دشمن تأکید دارد.
تمایز بین این معانی برای درک دقیق گفتمان‌های مربوط به بنیادگرایی ضروری محسوب می‌شود.



معانى مختلفى كه از واژۀ بنيادگرايى منظور مى‌شود به شرح زير است:
پایبندی به اصول در برابر مصلحت‌اندیشی
تقلید کورکورانه و تعصب
خشونت‌گرایی
عدم سازش با دشمن (نفی مداهنه)
تقابل با تکثرگرایی (با تعریف خاص)
روشمندی و عمل مبنایی
نفی دیگران (تبری)
خشکسری و جمود فکری
ضدیت با نوگرایی
اتهام عقب‌ماندگی و نقد سکولاریسم


بنيادگرايى يا اصل به جاى مصلحت: توجيه وسيله توسط هدف، نوعى مصلحت‌انديشى است كه با پايبندى به اصول در عمل ناسازگار است. به اين ترتيب تمامى كسانى كه به‌دليل پايبندى به اصول و ارزش‌هايى كه از تعقل و تدين به آن رسيده‌اند، هدف را توجيه‌گر وسيله نمى‌دانند، بنيادگرا شناخته مى‌شوند.


بنيادگرايى يا تقليد و يا تعصب كوركورانه: آنها كه از واژه بنيادگرايى مفهوم ناخوشايند آن را براى تحقير مسلمانان مبارز و متعهد استفاده مى‌كنند، گاه از اين واژه معناى تقليد كوركورانه و تعصب چشم‌بسته را منظور مى‌دارند.
بنيادگرايى به اين معنا هرچند حتى از منطق قرآن نيز محكوم است، اما متأسفانه اين واژه در عمل در مورد كسانى به‌كار گرفته مى‌شود كه اهل منطق و استدلال بوده و از تقليد و تعصب به دور هستند.


بنيادگرايى يا خشونت گرايى: با توجه به اين نكته كه عدم علاقه غرب به خشونت، نتيجه تجربه تاريخى اين بزرگ سياستمداران است كه نتايج حاصل از صلح به‌جاى جنگ را بيشتر و سهل‌تر و بى‌دردسرتر طالبند، مى‌توان گفت كه غرب بارها اين حقيقت را به اثبات رسانده كه هرگاه نتايج مطلوب خود را از مسالمت و صلح به‌دست نياورده، از سهمگين‌ترين وجه خشونت نيز استفاده كرده است.


بنيادگرايى يا عدم سازش با دشمن: مداهنه به‌معناى برخورد دوگانه با دشمن و سازش با آن بدان جهت در نصوص اسلامى منع شده «و لعمرى ما على من قتال من خالف الحق... من ادهان» (۱) كه در نهايت معناى آن چيزى جز پذيرش آسيب‌رسانى دشمن به اسلام و عافيت انديشى مسلمانان مداهن نيست.
قرآن مداهنه با دشمن را سياستى بى‌نتيجه و عملى به دور از عقل مى‌شمارد؛ زيرا مداهنه با دشمن راه را براى عمل متقابل دشمن بازمى‌كند و سازش، همواره عملى به نفع دشمن محسوب مى‌شود. (۲)


بنيادگرايى در مقابل تكثرگرايى: احترام به آراء مخالف (صرف‌نظر از حق و باطل بودن آنها) كه بر تقليد و تعصب و زور متكى نباشد، خود از اصول اسلامى است و اين نوع احترام به انديشه و انسان تا آنجا مورد تأكيد است كه موجب لزوم شنيدن و دانستن آن آرا نيز مى‌شود، (۳) اما اين احترام و استماع به معناى قبول آراى متخالف نيست.
بنابراين اگر منظور از تكثر گرايى مفهوم اول باشد بى‌گمان بنيادگرايى بدان معنى سياستى معقول از ديدگاه اسلام به‌شمار مى‌آيد، اما اگر معناى دوم از آن منظور شود و تكثرگرايى به مفهوم بى‌تفاوتى نسبت به حق و باطل و يكسان تلقى نمودن همۀ آرا و نظريات تفسير شود، بى‌شک نه معقول و نه مشروع است.


بنيادگرايى يا روشمندى و عمل مبنايى: هر نوع كار علمى الزاما بايد روشمند باشد و هر علمى روش خاص خود را مى‌طلبد. زندگى اجتماعى نيز بر اين اساس قانونمند است و هر نوع التزام به قانون نوعى رفتار علمى به‌شمار مى‌رود.


بنيادگرايى يا نفى ديگران (تبرى): هرگونه تعهد و التزام علمى يا اعتقادى به يک اصل به معناى ردّ خلاف آن است. اما اين نوع رد يا تبرى همواره به معنى خشونت و ناهمگرايى محسوب نمى‌شود.
آيات مربوط به خشونت و تبرى در قرآن مربوط به دشمنانى است كه با هيچ روش منطقى دست از خصومت و دشمنى برنمى‌دارند.
قرآن در مورد مخالفانى كه خصومت نمى‌ورزند، راه همگرايى و همكارى را نشان داده است.


بنيادگرايى يا خشكسرى: در عرصۀ مطبوعات به‌ويژه آنها كه به جنگ سرد بر عليه اسلام دامن مى‌زنند گاه از اين واژه، مفهوم تحقيرآميز خشكسرى و جمود فكرى را به مخاطبان خود القا مى‌كنند و بدين ترتيب با تعميم آن نسبت به مسلمانان متعهد و وفادار به اسلام، آنها را به جمود و عقب‌ماندگى متهم مى‌كنند.


بنيادگرايى يا ضديت با نوگرايى: سنت‌گرايى تابعى از وفادارى به اصول و مبانى فرهنگى و اعتقادى است و نوگرايى به معناى دور انداختن هر نوع انديشه‌اى كه گرد تاريخ و زمان بر روى آن نشسته، نه منطقى است و نه روشى مصلحت‌آميز است.


بنيادگرايى يا عقب‌ماندگى: بسيارى از ژورناليست‌ها و نويسندگانى كه از واژۀ بنيادگرايى در مورد مسلمانان پايبند به اصول استفاده مى‌كنند، برآنند كه به تلويح اين فكر را براى مخاطبان خود القا نمايند كه پايبندى به اصول اخلاقى و ايدئولوژيک موجب عقب‌ماندگى مزمن جهان اسلام بوده است.
طبق نظر این گروه، عامل پيشرفت دنياى غرب در جدايى از ايدئولوژى و دين در عرصه‌هاى علمى، سياسى و اجتماعى است و راه پيوستن به كاروان تمدن و نيل به پيشرفت‌هاى علمى، صنعتى و اجتماعى جز اين نيست كه زندگى اجتماعى و ابزارهاى نوين آن را از قيد و بند ايدئولوژى رها كنيم و پايبندى به اصول مذهبى را به كنج مسائل فردى روانه كنيم و به‌جاى ايدئولوژى واقعيت‌هاى عينى و علمى زمان را مبناى زندگى قرار دهيم.
مناديان و حاميان اين انديشه در حقيقت دين را مايه عقب‌ماندگى مى‌دانند و به سكولاريزم به‌عنوان تنها راه‌حل مشكل عقب‌ماندگى ادعايى مى‌نگرند. (۵)

منابع
۱ - نهج‌البلاغه / ح ۲۴؛ ۲ - قلم / ۹؛ ۳ - زمر / ۷ او ۱۸؛ ۴ - ممتحنه / ۸؛ ۵ - فقه سياسى ۲۳۰/۱۰-۲۲۴.



جعبه ابزار