جهان اسلام (فقه سیاسی)1
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
جهان اسلام (دارالاسلام)، مفهومی مبتنی بر
وحدت عقیدتی است که تمامی مسلمانان را مستقل از تفاوتهای نژادی، زبانی و جغرافیایی در بر میگیرد.
در تقابل با این مفهوم، دارالکفر شامل کلیه
مکاتب فکری غیراسلامی میگردد.
بر اساس دیدگاه
علامه طباطبایی، اسلام مرزهای جغرافیایی و
ملی را ملغی کرده و "
عقیده" را بهعنوان اساس تشکیل
جامعه تعیین نموده است.
جامعه آرمانی اسلام با محوریت عقیده شکل میگیرد، بهطوریکه این اصل حتی در نهادهای اساسی مانند
ازدواج نیز بهعنوان معیار اصلی مورد تأکید قرار گرفته است.
جهان اسلام یا
دارالاسلام، همه انسانهای معتقد به مبانی اسلامی را دربر میگیرد و شامل تمامی گرویدگان این مکتب - گو اینکه از نظر خاک، رنگ،
نژاد و زبان با هم اختلاف داشته باشند - میشود.
چنانکه جبهه مخالف نیز متشکل از تودههایی خواهد بود که نسبت به مبانی فکری اسلامی حالت منفی دارند و در این انقسام، اختلافهای داخلی که جبهه مخالف ممکن است از نظر فکری و سیاسی و یا جهات مادی دیگر داشته باشد، مورد نظر نخواهد بود.
بنابراین تمامی ملل غیرمسلمان، اعم از طوایف
یهودی،
مسیحی،
بودایی،
بتپرست،
ماتریالیست،
کمونیست و... در قطب مخالف جهان اسلام قرار خواهند گرفت.
این بود مفهوم دارالاسلام از نظر انقسامات فکری و عقیدتی، ولی نباید از نظر دور داشت که تنها اثر حقوقی که بر این انقسام مترتب میشود این است که هر عضو از اعضای تشکیلدهنده اردوگاه اسلامی، از نظر قانون، یک فرد مسئول شناختهشده و باید همه وظایف و مقرراتی را که از نظر داشتن
عقیده اسلامی متوجه وی است، انجام دهد.
علامه طباطبایی در
تفسیر المیزان تحت عنوان «مرز کشور اسلامی عقیده است نه حدود جغرافیایی» مینویسد: اسلام تأثیر انشعابات ملی را در ایجاد جامعه بهکلی لغو نموده؛ انشعاباتی که لازمهٔ زندگی ابتدایی و قبیلهای و یا اختلافات جغرافیایی مربوط به سرزمین زندگی بوده است.
شرایط اقلیمی از یکسو موجب تغییرات در زندگی، زبان، رنگ بدن و اختلافات دیگر گردید و از سوی دیگر هر جمعیتی که با یکی از این مزایا مشخص شده بود، قطعهزمینی را به خود اختصاص داده و آن را
وطن خویش دانستند.
این گزینش گرچه با نیازمندیهای زندگی انسان را وفق میداد، ولی با
فطرت و خواسته آرمانی انسان که زندگی در یک جامعه
بشری را ایجاب میکند، منافات دارد.
اصولاً روند حرکت استعدادها و نیروها در
جهان، بهسمت بههمپیوستن نیروها و تقویت از راه ترکیب و متشکلشدن این استعدادهاست، تا ماده اصلی از ساده به پیچیده و بهصورت موجودات زنده درآید.
انسان نیز از این قانون مستثنی نیست، ولی وقتی پای
وطن بهمیان میآید، خانوادههای بشر ازهمگسیخته و بشریت از قرارگرفتن در یک مجتمع متحد محروم میماند و بهدنبال آن دچار اختلافها و کشمکشهایی میشود که از آغاز، بهرهبری فطرت و خواستههای عقلانی، از آن تنفر داشت.
در چنین شرایطی هر واحد بشری با واحدهای دیگر آنگونه رفتار میکند که انسان با موجودات دیگر بهعنوان ابزار عمل میکند.
تمامی
تاریخ گذشته شاهد آثار زیانبار این نوع تفرقه و تشتت است که
استثمار و
استعمار را بهدنبال داشته است.
بهایندلیل است که اسلام این نوع اختلافهای فرعی و مصنوعی و تمایزات زیانبخش را لغو کرده و جامعهای را بنیان نهاده است که مرزهای آن را عقیده تعیین میکند، نه نژاد، وطن و امثال آن.
حتی در مسئلۀ
ازدواج نیز که سازنده واحد بنیادین جامعه بشری است، ملاک و محور را عقیده قرار داده است، نه وطن و اقامتگاه.