• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

رهبری‌

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف





رهبرى رهبرى عبارت است از پيشوايى، راهبرى و سازمان‌دهى گروه يا جامعه به سمت اهداف مشخص.
رهبرى تلفيق بينش و عقيده با شناخت ضرورت‌ها و واقعيت‌هاى جامعه و بهره‌گيرى از امكانات بالقوه و بالفعل است.
رهبر جريان عملى را سازمان مى‌دهد كه انسان‌ها و گروه‌ها را از ميان موانع و رويدادهاى مخالف به سمت اهداف و آرمان‌ها هدايت مى‌كند.
رهبرى فراتر از مديريت و سياست صرف است و بر تربيت، هدایت و رشد انسان و جامعه تأكيد دارد.
در رهبرى، عمل و عقيده، نيازهاى بالقوه و ضرورت‌هاى عينى جامعه با فن و تكنيک خاص تلفيق مى‌شوند.
رهبرى موجب اصلاح و تربيت افراد و تحقق اهداف كوتاه‌مدت و بلندمدت جامعه مى‌شود و به سياست و كشوردارى جهت مى‌بخشد.
تجارب تاريخى غرب و حکومت پرولتاریا نشان مى‌دهند كه رهبرى به‌ رغم محدوديت‌هاى مادى، هدف نهايى‌اش ارتقاء سعادت و رشد انسان و جامعه است.



رهبرى: پيشوايى، راهبرى و سازمان دهنده.
انسان‌هايى كه به صورت گروه و مجموعه به هم پيوسته زندگى مى‌كنند، داراى امكانات و نيروهاى بالقوه و بالفعل و مشكلات و موانع و ناهنجارى‌ها و نيز هدف‌ها و آرمان‌هاى مشخص بوده و آماده كسب امكانات جديد و آرمان‌هاى پيچيده‌ترى هم هستند.
در چنين شرايطى نيروى سازمان دهنده‌اى لازم دارند كه با بهره‌گيرى از امكانات و نيروهاى موجود و استخراج آنچه بالقوه وجود دارد از ميان انبوه مشكلات و موانع، آن گروه و جمع را به سوى هدف‌ها و آرمان هايشان پيش ببرد، اين نيرو رهبرى است.


از رهبرى به دليل شكل‌هاى مختلف و شيوه‌هاى متفاوت و پيچيدگي‌هایى كه دارد مشكل به توان تعريف جامع و مانعى ارائه داد؛ ولى آن معنى ارتكازى كه همه از اين مفهوم در ذهن دارند، تعريف شرح الاسمى آن را آسان مى‌كند. از اين رو مى‌توان به تعاريف زير اكتفا كرد.
فرمانروايى فرد يا گروهى كه نماينده قدرتى است، بر گروه ديگر، نوعى رهبرى است.
و نيز مى‌توان به اطاعت درآوردن گروهى را توأم با نفوذ و قدرت، رهبرى ناميد.


به تعبيرى ديگر رهبرى نوعى جريان عملى است كه فرد يا گروهى با استفاده از افكار و شرايط و امكانات خاص، گروهى را براساس آن از لابه‌لاى جريان‌هاى مخالف و رويدادهاى طبيعى به سوى اهداف خاص سوق مى‌دهند.

۳.۱ - رابطه عمل و عقیده

بنابراين تعريف، رهبرى يک جريان عملى است و در عمل ظاهر مى‌شود، ولى از عقيده و آرمان و نوعى بينش و تفكر نيز جدا نيست.
بديهى است عمل برطبق عقيده همواره با دشوارى‌ها و مشكلات و موانعى مواجه است كه رهبرى را به صورت يک امر پيچيده درمى‌آورد.
و نيز در رسيدن به اهداف خاص همواره رويدادهاى طبيعى و جريان‌هاى مخالف سد راهند، كه بايد با طرحى متكى بر پايه‌هاى فكرى و اعتقادى مشخص شده، از سر برداشته شوند.

۳.۲ - ضرورت‌ها و واقعیت‌های جامعه

رويدادهاى طبيعى و جريان‌هاى مخالفى كه كار حركت به سوى هدف را دشوار مى‌كنند، ضرورت‌هاى عملى و واقعيت‌هاى عينى جامعه هستند و طرحى كه نتيجه جمع بين عقيده و اين نوع ضرورت‌ها است در حقيقت همان رهبرى است.
در هرنوع رهبرى بايد اين دو عنصر (عقيده و ضرورت‌هاى عينى) شناخته شوند و تكنيک لازم براى تلفيق آن دو استنباط شود.


با توجه به اين بيان روشن مى‌شود كه رهبرى يک نوع قدرت و مهارت در بهره‌گيرى از امكانات بالفعل و بالقوه به منظور راندن گروه و جامعه از لابه‌لاى ضرورت‌هاى عملى و واقعيت‌هاى عينى جامعه به سمت اهداف مشخص است.
به همين دليل رهبرى گرچه به دانش وسيع احتياج دارد، ولى خود قبل از آن‌كه يک علم باشد يک فن و هنر و مهارت خاص كاربردى است.
در مورد دو عنصر عقيده و ضرورت‌هاى عملى بايد توجه داشت كه گاه ايده‌ها و آرمان‌هاى خاص بدون آن‌كه خاستگاه و پايگاه عقيدتى داشته باشد، جاى عنصر عقيده و تفكر بنيادين را در رهبرى مى‌گيرد و نيز در بسيارى موارد جريان‌هايى كه از طرف رهبرى ايجاد مى‌شود جايگزين رويدادهاى طبيعى يا حوادث مخالف مى‌شود.
ولى در هر دو صورت رهبرى به تكنيک خاص تلفيق آن دو عنصر نيازمند است.
نكته دقيقى كه در درک مفهوم صحيح رهبرى بايد بدان توجه داشت، اين است كه بخشى از اين قدرت و تكنيک و طرح خاص به راهيابى از ميان ضرورت‌هاى عملى جامعه مربوط مى‌شود و گروه و جامعه از لابه‌لاى رويدادهاى طبيعى يا جريان‌هاى مخالفى كه ايجاد مى‌شود، به سمت اهداف خاص هدايت مى‌شود و بخشى ديگر به خود انسان كه گروه و جامعه را تشكيل داده است، ارتباط پيدا مى‌كند.
به اين معنا كه رهبرى تنها در اين خلاصه نمي‌شود كه انسان‌ها به صورت يک ابزار يا به شكل تعدادى وجود ثابت و غير متغير به مثابه محموله پرارزشى كه از گذرگاه خطرناكى عبور داده مى‌شود و يا چون سربازان محاصره شده‌اى كه فرماندهى، آنان را سالم از محاصره بيرون مى‌آورد.
مسئله مهم در رهبرى، اجراى طرحى است كه بر پايه بينش و عقيده خاص، گروه و جامعه را متناسب با بخش اول بسازد و تحولى را براين اساس در درون انسان‌ها ايجاد كند و آن‌ها را به گونه‌اى رشد دهد كه خود را منطبق با شرايطى كنند كه در رسيدن به هدف ضرورى است.


رهبرى را با مفهوم مديريت - چه در سطح يک مؤسسه و يا سازمان و يا كشور - نبايد اشتباه كرد.


مديريت كه مفهوم وسيع آن در مورد جامعه به كار برده مى‌شود، به معناى اداره جامعه و نام اصطلاحى آن در سياست معادل كلمۀ «پلى تيک» است.

۶.۱ - ریشه تاریخی مفهوم پلی‌تیک

در يونان باستان كه جامعه شهرى به عنوان يک واحد اجتماعى بزرگ و داراى قانون و حكومت بود، كلمه پلى تيک به معناى شهر و مفهوم شهردار و مديريت جامعه شهرى به كار برده مى‌شد و به تدريج در غرب مفهوم وسيع‌ترى يافت و در مورد اداره سازمان و حكومت به كار برده شد.

۶.۲ - هدف حکومت و پلی‌تیک

از اين رو حكومت كه كارش پلى تيک بود اداره شهر يا كشور وشهروندان يا ملت را برعهده داشت و موظف بود نظم و قانون را در جامعه برقرار كند و در قلمروى قانون زندگى آسوده و سعادتمندى را براى شهروندان فراهم آورد و سعادت نيز در داشتن امكانات مالى و مادى كافى و حيثيت و موقعيت اجتماعى و خانواده و درآمد و رفاه و آينده مطمئن خلاصه مى‌شد و سياست (پلى تيک) كارى با اصلاح مردم و تربيت و هدايت فكرى و رشد و تعالى انسان، آن‌چنان كه شايسته او است، نداشت و ايجاد تحول و رشد تكاملى در بعد معنوى و ساختار باطن انسان از حدود مسئوليت سازمان حكومت و پلى تيک خارج بود و اگر نيازى به دگرگونى ديده مى‌شد، تنها با منطبق كردن پديده‌هاى خارجى با آن‌چه گروه يا جامعه مى‌خواست (نه آن‌چه كه بايد بخواهد و بطلبد) انجام مى‌شد.

۶.۳ - تحول معنای سیاست در زبان عربی و فارسی

كلمه سياست و مشتقات آن‌كه به جاى پلى تيک در زبان عربى و فارسى به كار رفته، گرچه در ابتدا به مناسبت مفهوم اوليه لغوى آن‌كه در مورد تربيت اسب به كار مى‌رفته معناى وسيعترى كه شامل تربيت و هدايت نيز باشد منظور شده، ولى در جريان عمل در مورد همان معناى معادل پلى تيک استعمال شده و از مفهوم زنده تربيت و هدايت جداشده است.

۶.۴ - خطرات تجرید سیاست از هدایت و تربیت

بى شک معناى پلى تيک و سياست كه در حقيقت هدف آن خدمت به شهروندان و جامعه است، اگر از اين دو مفهوم (تربيت و هدايت جامعه) تجريد شود چه‌بسا در موارد بسيارى تبديل به خيانت شده و موجب شود كه به دليل رفاه مادى - براساس نيازهاى بالفعل - رشد و تعالى جامعه و نيازهاى بالقوه و تكامل انسان قربانى شوند.

۶.۵ - رهبرى و ویژگی‌های آن

ولى رهبرى، أن نوع مديريت و سياستى است كه بر پايه تربيت و هدايت فرد و جامعه و رشد استعدادها - براساس نيازهاى بالقوه و آنچه فرد و جامعه بايد باشد - استوار است و عنصر تربيت و هدايت و اصالت نيازهاى بالقوه انسان، عمده‌ترين مشخصۀ ممتاز آن است.
و رهبر بيش از آن‌كه به ايجاد دگرگونى در پديده‌هاى اجتماعى بينديشد به تحولات رشددهنده به انسان و جامعه فكر مى‌كند.

۶.۶ - اهداف رهبرى

به جاى محور قرار دادن نيازهاى گذراى بالفعل و رفاه مقطعى زندگى، نيازهاى آينده و رابطه‌هاى بالقوه و پيچيده را موردنظر قرار مى‌دهد.
براين اساس است كه كشوردارى و سياست توأم با رهبرى (اصلاح و تربيت و هدايت)، بالمآل، خدمت محسوب مى‌شود.
گرچه در ابتداى امر نتواند امكانات و رفاه لازم را متناسب با نيازهاى موجود و گذرا (براى شهروندان) فراهم كند.

۶.۷ - تاثیر رهبرى در غرب

اين مقتضاى ماهيت پلى تيک به معناى كشوردارى و اداره جامعه و تأمين سعادت شهروندان بوده كه در غرب آزادى‌ها را رشد داده و روح فرديت (انديويدو آليسم) و آزادى افكار (لیبرالیسم) و حکومت دموکراسی را بوجود آورده است.
و در لابه‌لاى اين ره‌آوردها، رهبرى به مفهوم اراده جمعى و منهاى ارزش‌ها و اصول توجه به آن‌چه انسان بايد باشد و بطلبد، شكل گرفته است.

۶.۸ - شکل‌گیری حکومت پرولتاریا

زياده‌روى در اين نوع سياست كه در نهايت بر محروميت قشر عظيمى از اعضاى فعال جامعه انجاميده است، جمعى از متفكران غرب را بر آن داشته كه مفهوم اصلاح و هدايت را در قالب يک ايدئولوژى انقلابى به سياست و كشوردارى بيفزايند و انسان و جامعه را به نفع طبقه فعال جامعه بازسازى كنند و از اين تحول حكومت پرولتاريا بوجود آمده است.
اما اين بار نيز هدف، تأمين سعادت انسان و جامعه است.
نهايت آن‌كه حكومت و سياست از سعادت و رفاه حداكثر (داشتن ثروت و نفوذ اجتماعى و همسر و فرزندان خوب و درآمد كافى و آينده مطمئن) دست كشيده و به حداقل آن، يعنى نان و مسكن و كار و يا شعارهاى مشابه بسنده كرده است.
اين تحول گرچه در نهايت به همان نقطه آغاز بازگشته است و نوعى ديگر از سياست براى تأمين (گونه‌اى ديگر از سعادت و رفاه) را مطرح كرده است، ولى بنيان‌گذاران سياست و حكومت پرولتاريا در ذهن خويش اصلاح و تربيت و هدايت را هدف مى‌پنداشته‌اند و به همين دليل آن را انقلابى مى‌دانسته‌اند.
منابع دیگر:
[۱] عمید زنجانی، عباس‌علی، فقه سیاسی، ج۲، ص۲۵۳-۲۵۷.

۱. عمید زنجانی، عباس‌علی، فقه سیاسی، ج۲، ص۲۵۳-۲۵۷.



زنجانی، عباس‌علی، فقه سیاسی، ج۲، ص ۱۰۸-۱۱۰.    






جعبه ابزار