سرزمین حکومت اسلامی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
سرزمین حکومت اسلامی شامل سرزمینها و متصرفاتی است که در اختیار
مسلمانان است و از نفوذ خارجی مصون میماند.
دولت اسلامی مسئول حفظ و حراست این قلمروها است و مرزها معمولاً با عناصر طبیعی یا مصنوعی تعیین میشوند.
قرآن تعرض به سرزمین ملتها را
تجاوز میداند و چنین مواردی مجوز
دفاع و
جهاد به شمار میرود.
تخصیص زمین به ملتها دارای وجوه حقوقی و
مشروعیت سیاسی است و شامل افرادی میشود که الزاماً به
دین اسلام پایبند نیستند.
تقسیمبندی زمین از منظر
اسلام به دارالاسلام و دارالکفر و به رسمیت شناختن نسبی سرزمینها، مبنای حل تدریجی مسائل سیاسی و حقوقی قرار میگیرد.
حدود قلمروى وطن اسلامى از نظر نفوذ سياسى، تمامى متصرفات دولت اسلام و مناطقى را كه مسلمانان در تملک آن استقلال دارند و از نفوذ هرگونه سياست بيگانه بيرون است، شامل مىشود و دولت اسلامى حفظ و حراست سرزمينهاى مزبور را در مقابل مداخله و تجاوزات خارجى به عهده دارد و ناگزير حدود متصرفات ارضى با وسايل مصنوعى و يا طبيعى مشخص مىشود.
قرآن در مواردى زمين را به ملتها نسبت داده است، مانند آنجا كه به نقل از مردمى كه در برابر دعوت انبيا، به تصور اينكه اينان نيز مانند جباران و سلاطين قصد تصرف سرزمينشان را دارند، مىگويد:
(قٰالُوا إِنْ هٰذٰانِ لَسٰاحِرٰانِ يُرِيدٰانِ أَنْ يُخْرِجٰاكُمْ مِنْ أَرْضِكُمْ بِسِحْرِهِمٰا) (و گاه ملتى به تصور اينكه
انبیا مزاحم زندگى آنها هستند، تهديد مىكردند كه آنان را از سرزمين خود بيرون خواهند راند.)
(وَقٰالَ اَلَّذِينَ كَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّكُمْ مِنْ أَرْضِنٰا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنٰا) (
فرعون نيز با استفاده از اين شايعه مردم را تهديد مىنمود و بر عليه
موسی مىشورانيد.)
(قٰالَ أَ جِئْتَنٰا لِتُخْرِجَنٰا مِنْ أَرْضِنٰا بِسِحْرِكَ يٰا مُوسىٰ) (در چنين مواردى، ارض، در قلمروى ارضى كشورى كه داراى ملت و دولت و اقتدارات عمومى است، اطلاق شده و به ملتى نسبت دادهشده است.)
اين نوع اختصاص بىشک به صورت مالكانه نيست، بلكه نشانگر نوعى اختصاص حقوقى است كه داراى
احکام و آثار حقوقى قابل توجهى است.
از آن جمله تعرض و تجاوز به اين نوع ارض كه در اختيار
امت و دولتى بهطور مشروع خواهد بود، مجوز دفاع و عاملى بر جهاد است.
قرآن تجاوز به قلمروى ارضى را از انگيزههاى جهاد و قتال مىشمارد، زيرا در آيات فوقالذكر اصل ادعاى فرعون و مردم نادانى كه حقيقت دعوت انبيا را به درستى درک نمىكردند را تخطئه نمىكند، بلكه تطبيق اين اصل كلى را در مورد انبياء، اشتباه و خطا و يا در جريان فرعون يک دسيسه سياسى معرفى مىكند.
در تعدادى از آيات، اين نوع ارض با كلمه دار و ديار نيز تفسير شده است:
(فَقٰالَ تَمَتَّعُوا فِي دٰارِكُمْ ثَلاٰثَةَ أَيّٰامٍ) (صالح
پیامبر خدا، پس از نافرمانى مردمش آنها را تهديد كرد كه سه روز در شهرشان بمانند، تا عذاب الهى را بچشند.)
(أَ لَمْ تَرَ إِلَى اَلَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيٰارِهِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ) (در اين
آیه اشاره به هزاران نفر از مردم ديار و شهرى مىشود كه به بيرون پناه بردند.)
در آيات جهاد نيز بيرون كردن مردمى از شهر و كشورشان تحت عنوان اخراج از بلاد محكوم شده و به مسلمانان به دليل همين نوع تعدى دستور جهاد دادهشده است:
(فَالَّذِينَ هٰاجَرُوا وَأُخْرِجُوا مِنْ دِيٰارِهِمْ وَأُوذُوا فِي سَبِيلِي وَقٰاتَلُوا وَقُتِلُوا) و نيز در مورد چنين متجاوزانى، حالت خصمانه اعلامشده و
جامعه اسلامی از وابستگى و روابط دوستانه با آنها باز داشته شده است:
(إِنَّمٰا يَنْهٰاكُمُ اَللّٰهُ عَنِ اَلَّذِينَ قٰاتَلُوكُمْ فِي اَلدِّينِ وَأَخْرَجُوكُمْ مِنْ دِيٰارِكُمْ) با دقت در تعبيراتى چون ارضكم، ارضنا، داركم، ديارهم ودياركم، مفهوم جغرافيايى كشور ويا مفهوم حقوقى قلمروى ارضى كشور در اصطلاح سياسى به وضوح به دست مىآيد.
تقسيمبندى زمين به دو ناحيه - به اعتبار
حاکمیت اسلام و
حکومت کفر - به دار الاسلام و دار الكفر، گرچه به صراحت در قرآن نيامده، ولى فقها به استناد روايات معتبر اسلامى براى توضيح آثار حقوقى اين دو منطقه ارضى، ناگزير از آن شدهاند.
اختصاص دادن سرزمينى به ملتى، آن گونه كه در قرآن آمده است، بيانگر اين حقيقت است كه جنين اختصاصى به رسميت شناختهشده است، گو اينكه آنان به دين خدا نباشند و از احكام الهى و دعوت انبياء نيز پيروى ننمايند:
(وَأَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَدِيٰارَهُمْ وَ أَمْوٰالَهُمْ وَأَرْضاً لَمْ تَطَؤُهٰا) اين آيه كه به دنبال خيانت يهوديان بنىقريظه در مورد تصرف اراضى و اموالشان نازل شد، مبين آن است كه قبل از خيانت مردم سرزمين خيبر، حاكميتى برآن اراضى داشتند و اين حاكميت ارضى مورد احترام بوده است.
و اين نوع احترام و شناسايى در مورد تمامى سرزمينهايى كه مردمشان قصد تجاوز به
سرزمینهای اسلامی را نداشته باشند و خطر بالفعل و بالقوهاى از آنان متوجه اسلام و مسلمانان نشود، صادق خواهد بود آن گونه كه قرآن مىگويد:
(لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُم مِّن دِيَارِكُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ) بديهى است باتوجه به ماهيت ايدئولوژى اسلام كه داراى خصلت جهانشمولى و متضمن دعوت جهانى است، اين نوع شناسايى تنها به منظور توافق در قدر مشترکها براى رسيدن به توافقهاى بيشتر و در نهايت
صلح، مكتب واحد و حكومت جهانى متحد است.
اسلام دين واقعبين است و ضرورتهاى موجود را در نظر مىگيرد و براى ريشهكن كردن واقعيتهاى نامطلوب و آنچه كه هست و نبايد باشد، از ريشهها و بنيادها آغاز مىكند و مسائل را به طور مرحلهاى حل مىكند.
نفى واقعتىهاى موجود و به رسميت نشناختن كشورى كه به اراده ملتى و يا با تحميل فرد يا گروهى به وجود آمده است، هر نوع امكان رسيدن به مقصود مطلوب را از ميان مىبرد.
در حالیكه به رسميت شناختن نسبى و مقطعى، اين امكان را به دولت اسلامى مىدهد كه در چند مرحله مشكل را حل كند و اين راهحل تدريجى را از توافقهاى نسبى در قدر مشترکهاى موجود آغاز كند و چنين سياستى نيازمند به شناسايى نسبى است كه از باب الضرورات تبيح المحظورات،
مشروعیت پيدا مىكند و نهايت براساس اصل الضرورات تقدر بقدرها، به طور محدود، منشأ آثار حقوقى در قراردادها و روابط سياسى صلحجويانه مىشود.
•
زنجانی، عباسعلی، فقه سیاسی، ج۲، ص۱۳۲-۱۳۴.