صلح (فقه سیاسی)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
صلح در لغت به معنای سازش، مسالمت و از میان بردن دشمنی میان انسانهاست.
از ریشهای میآید که مفهوم صلاح و اصلاح (به معنای رفع فساد و ایجاد الفت) را در بردارد.
در اندیشه اسلامی، صلح اصل فطری و مبنای روابط اجتماعی و بینالمللی به شمار میرود و قرآن بر همکاری،
تقوا و پرهیز از دشمنی تأکید میکند.
اسلام وفاداری به پیمانهای صلح را حتی در حالت جنگ واجب میداند و آن را قاعدهای فقهی و اخلاقی میشمارد.
در
نهجالبلاغه،
امام علی (علیهالسلام) صلح را مایه آسایش جامعه و تقویت نیروهای نظامی دانسته و بر پذیرش صلح عادلانه توصیه کرده است.
در اندیشه اسلامی، جنگ تنها برای برقراری
عدالت و رفع ظلم مشروع است و صلح غایت مطلوب نظام اجتماعی تلقی میشود.
در مفاهیم سیاسی جدید نیز صلح با امنیت، استقلال، عدم مداخله و همکاری بینالمللی هممعنا دانسته شده و تحقق آن وابسته به عدالت و سازمان جهانی مقتدر دانسته میشود.
واژه
صلح در لغت به معناى مسالمت، سازش و از بين بردن نفرت ميان مردم است.
وَ الصُّلْحُ خَیْرٌ. صلاح از همين ماده و صالح به معنى مطابق با عدل و انصاف، و شايسته و به دور از هر نوع فساد آمده است.
(اِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ.) اصلاح به معنى ايجاد صلح و الفت اطلاق شده است.
(فَمَنْ خافَ مِنْ مُوصٍ جَنَفاً اَوْ اِثْماً فَاَصْلَحَ بَیْنَهُمْ.) يا به معناى رفع هر نوع عيب و ايجاد شايستگى است.
(کَفَّرَ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ اَصْلَحَ بالَهُمْ)
صلح از قديمترين آرمانهاى مقدس بشرى است و به دليل اينكه بيش از هر ارزش ديگر در معرض تهديد و مخاطره بوده است، همواره انسانها چه از ديدگاه نظرى و چه به لحاظ راهحلهاى عملى، مقطعى، در تلاش چارهجويى براى رسيدن به آن بودهاند.
صلح در حقيقت استمرار حالت عادى بوده، نوعى ترک فعل و خوددارى از اعمال
خشونت و رفتار خصمانه محسوب مىشده است و در مواردى هم كه به دنبال جنگ رخ مىداد، اغلب در قالب قراردادهايى تحقق مىيافت كه فقها آن قراردادها را با عناوين خاص مانند ذمه، استيمان، هدنه و نظاير آن مطرح مىكردند.
صلح اساس زندگى اجتماعى انسانهاست و اين اصل ريشه در
فطرت انسان دارد.
در ديدگاه اصولى و اساسى
اسلام نيز اين اصل درباره روابط انسانها در زندگى اجتماعى رعايت شده و توصيههاى مكرر اسلام در زمينه روابط اجتماعى و سياسى بر پايه صلح، همكارى متقابل نيكوكارانه و مناسبات پرهيزكارانه در قلمرو حيات ملى و امت و نيز در محدوده بينالمللى و در سطح وسيعتر و فراگير نظريه جامعه واحد بشرى استوار شده است.
آيه صريح:
(يٰا أَيُّهَا اَلنّٰاسُ إِنّٰا خَلَقْنٰاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثىٰ وَ جَعَلْنٰاكُمْ شُعُوباً وَ قَبٰائِلَ لِتَعٰارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اَللّٰهِ أَتْقٰاكُمْ إِنَّ اَللّٰهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ.) «اى آدميان ما شما را از مرد و زن آفريديم و بر دستهها و طوايف گوناگون قرار داديم تا با يكديگر آشنائى به هم زنيد، و بدانيد كه در اين ميان پرهيزگارترين شما نزد
خداوند، گرامىترين كس است، و خداوند بر همه چيز آگاه است.»
به طور غيرمستقيم مبين اين اصل پايدار، قانون فطرت و اسلام است كه در آن ضمن اشاره به عامل اصلى وحدت فطرى انسانها عمدهترين عامل جنگ و ستيز كه همانا تفوق طلبى و تبعيض است، مردود شمرده شده است.
اين اصل به رابطه ميان جامعه اسلامى با جامعه غير اسلامى نيز قابل تعميم است.
زيرا جامعه غير اسلامى را به رعايت اصل صلح و همزيستى مسالمتآميز و احترام به آزادى انديشه ملزم مىكند.
قرآن در آيهاى ديگر ضمن اشاره به اين اصل كه حالت دشمنىها و ستيزههاى پيشين، هر قدر كه خشمآلود و كينهتوزانه باشد، نبايد بر روابط مسالمتآميز بين جوامع بشرى اثر نامطلوب گذارده و بر عواطف اصيل انسانى و حس همكارى خيرخواهانه شان خدشهاى وارد كند به اصل اساسى صلح تأكيد مىكند:
(يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا... وَ لاٰ يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَنْ صَدُّوكُمْ عَنِ اَلْمَسْجِدِ اَلْحَرٰامِ أَنْ تَعْتَدُوا وَ تَعٰاوَنُوا عَلَى اَلْبِرِّ وَ اَلتَّقْوىٰ وَ لاٰ تَعٰاوَنُوا عَلَى اَلْإِثْمِ وَ اَلْعُدْوٰانِ...) «اى ايمانآورندگان... دشمنى با قومى كه شما را به
مسجد الحرام راه ندادند، نبايد شما را به ستيزهجويى بكشد. و همكارى را برپايه نيكوكارى و پرهيزگارى قرار دهيد گناهكارى و اعمال ستيزهجويى روا نيست، از آن سخت بپرهيزيد.»
عمق انديشه صلح در اسلام تا آن جا پيشرفته است كه حتى در حالت جنگ ميان دولت اسلامى با جوامع غير اسلامى، وفادارى به پيمانهاى دو يا چند جانبه الزامى شمرده شده و دولت اسلامى موظف شده تا زمانى كه طرفهاى قرارداد شرايط پيمان را زير پا ننهادهاند، با تمام قدرت بر پيمانها و تعهدات خود وفادار باشد.
(فَأَتِمُّوا إِلَيْهِمْ عَهْدَهُمْ.) إِنَّ اَلَّذِينَ آمَنُوا وَ هٰاجَرُوا وَ جٰاهَدُوا بِأَمْوٰالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اَللّٰهِ وَ اَلَّذِينَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولٰئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيٰاءُ بَعْضٍ وَ اَلَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يُهٰاجِرُوا مٰا لَكُمْ مِنْ وَلاٰيَتِهِمْ مِنْ شَيْءٍ حَتّٰى يُهٰاجِرُوا وَ إِنِ اِسْتَنْصَرُوكُمْ فِي اَلدِّينِ فَعَلَيْكُمُ اَلنَّصْرُ إِلاّٰ عَلىٰ قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ مِيثٰاقٌ».
«آنان كه
ایمان آورده و هجرت كردهاند و با مال و جان خود در راه خدا
جهاد ورزيدهاند، و كسانى كه آنان را پناه داده و مدد نمودهاند، دوست و هميار يكديگرند. و كسانى كه ايمان آورده اما هجرت ننمودهاند تا زمانى كه جايگاه خود را ترک نكردهاند، شما را با ايشان پيوندى نيست و هرگاه در راه اعتلاى دين از شما يارى جستند به آنان يارى دهيد مگر در جايى كه پاى هم پيمانان شما در ميان باشد.»
براى دستيابى به ميزان تعهد اسلام به صلح، لازمست در مفاد آيه زير به دقت تأمل شود.
(وَ اِعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اَللّٰهِ جَمِيعاً وَ لاٰ تَفَرَّقُوا، وَ اُذْكُرُوا نِعْمَتَ اَللّٰهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدٰاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوٰاناً وَ كُنْتُمْ عَلىٰ شَفٰا حُفْرَةٍ مِنَ اَلنّٰارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهٰا، كَذٰلِكَ يُبَيِّنُ اَللّٰهُ لَكُمْ آيٰاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ.) (وَ لاٰ تَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا وَ اِخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ مٰا جٰاءَهُمُ اَلْبَيِّنٰاتُ وَ أُولٰئِكَ لَهُمْ عَذٰابٌ عَظِيمٌ. ) «به ريسمان الهى چنگ زنيد و از پراكندگى حذر كنيد، و نعمت خداوند را به ياد آوريد كه يكديگر را دشمن مىدانستيد پس در دلهايتان الفت نهاد و به لطف او، پيوند برادرى يافتيد و شما بر پرتگاه آتش بوديد و خداوند رهايى تان بخشيد. خداوند آيات خود را به شما مىنماياند، تا راه هدايت برگزينيد.»
اسلام دامنه انديشه اصولى احترام به پيمانهاى صلحآميز را به امر داخلى جامعه اسلامى و روابط و مناسبات ملى نيز كشانيده و به عنوان يک اصل عام و فراگير شامل همه مناسبات بشرى دانسته است.
به اين ترتيب اصل صلح، آشتى و مصالحه را به عنوان يک قاعده فقهى و حقوقى مقدس و خدشهناپذير شمرده است كه پايمال كردن آن در روابط بشرى از بزرگترين جرمهاى فردى و گروهى تلقى شده است:
(وَ لاٰ تَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا وَ اِخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ مٰا جٰاءَهُمُ اَلْبَيِّنٰاتُ وَ أُولٰئِكَ لَهُمْ عَذٰابٌ عَظِيمٌ.) «چون اقوامى نباشيد كه تفرقه در پيش گرفتند و با آنكه از هدايت الهى برخوردار بودند، در ميانشان اختلاف افتاد، و آنان را عذابى عظيم خواهد بود».
در قسمتى از منشور سياسى
امام علی (علیهالسلام) خطاب به
مالک اشتر چنين آمده است:
«... هيچ نوع صلح و قرارداد همزيستى را كه دشمنت ترا به آن فراخواند و رضاى
پروردگار در آن باشد، رد نكن، زيرا در زمان صلح است كه ارتش و نيروهاى نظامى تو آمادگى و تقويت بيشترى خواهند يافت و تو نيز، از نگرانیها و اندوههايت آسايش خواهى داشت و كشورت نيز در امنيت به سر خواهد برد.
اما همواره مراقب باش و از دشمن پس از آن كه از در صلح درآمدى بپرهيز...»
در موضعگيرى امام (علیهالسلام) در برابر گروههاى معارض مانند
قاسطین (باند تبهكار شورشيان شام) و
ناکثین (امتيازطلبان عهدشكن) و
مارقین (خشک مقدسهاى سادهانديش) گرچه به ظاهر حالت جنگ بر امام (علیهالسلام) تحميل شد، ولى استفادههايى كه امام (علیهالسلام) از فرصتهاى مناسب براى خاموش كردن آتش جنگ و بازگشت به صلح و آرامش كرد، این خود نشانگر ميزان التزام عملى ايشان به اصل صلح و احترام به همزيستى عادلانه انسانهاست.
امام (علیهالسلام) به دليل بيان موضع اصولى خود دائر بر حفظ صلح به هر قيمتى براى صيانت حيثيت اسلام و وحدت مسلمانان، رنج بسيار كشيد.
هنگامىكه امام (علیهالسلام) در اردوگاه
خوارج با آنان براى يافتن راهى براى پرهيز از كشتار و حفظ صلح به مذاكره نشست، به آنان چنين فرمود:
«إِنَّمَا أَصْبَحْنَا نُقَاتِلُ إِخْوَانَنَا فِی الْإِسْلاَمِ عَلَی مَا دَخَلَ فِیهِ مِنَ الزَّیْغِ وَ الاِعْوِجَاجِ وَ الشُّبْهَهِ وَ التَّأْوِیلِ. فَإِذَا طَمِعْنَا فِی خَصْلَهٍ یَلُمُّ اللَّهُ بِهَا شَعَثَنَا وَ نَتَدَانَی بِهَا إِلَی الْبَقِیَّهِ فِیمَا بَیْنَنَا رَغِبْنَا فِیهَا وَ أَمْسَکْنَا عَمَّا سِوَاهَا.» «اما امروز كه گمراهى و كجانديشى، دوگانگى و تأويل وارد
اسلام شده، ما با برادران اسلامى خود مىجنگيم.
پس هرگاه ما به چارهاى اميد مىبنديم كه خداوند پراكندگى ما را به آن زايل مىسازد و بر پايه الفتهاى باقىمانده پيوندمان مىدهد، به آن مايل مىشويم و از هر چيز روى مىگردانيم.»
گفته امام (علیهالسلام) در جمله بالا از اعتقاد راسخ و ديدگاه اصولى او نسبت به صلح پرده برمىدارد.
اين عبارت، كليد كشف موضعگيرى امام (علیهالسلام) در برابر جنگ و صلح است. صلح به عنوان مسئلهاى حياتى و هدفى والا ارزيابى مىشود.
صلح عادلانهاى كه ارزشها را ارج مىبخشد و اسلام پاک و بىخدشه در پرتو آن اعتلا مىيابد.
از اينرو جنگ نه به خاطر سلطهجويى يا انتقامگيرى، بلكه جهت استقرار عدل و برانداختن انحراف، آزادى مستضعفين و درهم كوبيدن شورشيان، منحرفان و اصلاح رفتار آنان مطرح مىشود.
صريحترين گفته امام (علیهالسلام) را در زمينه لزوم از دست ندادن فرصتهاى به دست آمده براى بازگرداندن شرايط صلح، مىتوان در عهدنامه مالک يافت كه به اين صورت بيان شده است.
چنانچه شيوههاى سياسى براى جلوگيرى از جنگ كارساز نبود، و جنگ درگرفت، بايد از هر فرصتى براى پايان بخشيدن به آن و بازگرداندن صلح استفاده نمود البته نه از اين جهت كه فرصتى براى غافلگيرى دشمن و نقض مجدد صلح به دست مىدهد، بلكه به نيت اجراى صادقانه حالت صلح.
در گفته زير كه بخشى از فرمان اميرالمؤمنين على (علیهالسلام) به مالک اشتر هنگام سپردن امارت
مصر به اوست با اين موضع برخورد شده است:
«وَ لاَ تَدْفَعَنَّ صُلْحاً دَعَاکَ إِلَیْهِ عَدُوُّکَ و لِلَّهِ فِیهِ رِضًا فَإِنَّ فِی الصُّلْحِ دَعَهً لِجُنُودِکَ وَ رَاحَهً مِنْ هُمُومِکَ وَ أَمْناً لِبِلاَدِکَ » «از آشتى با دشمن وقتى او تو را به آن مىخواند، و خشنودى خداوند در آن است روى مگردان، كه آشتى مايه آسايش سپاهيان تو، و آرامبخش اندوه تو و پايه امنيت شهرهاى توست...»
امام (علیهالسلام) در گفتارى ديگر، با طرح شعار شمشير در نيام به اصالت صلح اشاره كرده و اين نوع صلحطلبى را نه يک فرار و يا ترس از جنگ، بلكه خود نوعى بازسازى جنگ مىشمارد و مىفرمايد:
«لاَ تَشْتَدَّنَّ عَلَیْکُمْ فَرَّهٌ بَعْدَهَا کَرَّهٌ وَ لاَ جَوْلَهٌ بَعْدَهَا حَمْلَهٌ وَ أَعْطُوا السُّیُوفَ حُقُوقَهَا، ..... فَوَ الَّذِی فَلَقَ الْحَبَّهَ وَ بَرَأَ النَّسَمَهَ مَا أَسْلَمُوا وَ لَکِنِ اسْتَسْلَمُوا وَ أَسَرُّوا الْکُفْرَ فَلَمَّا وَجَدُوا أَعْوَاناً عَلَیْهِ أَظْهَرُوهُ.» «در كارزار، عقبنشينى و گريزى كه حملهاى در پى دارد را ناگوار مشماريد. حق شمشير را چنانكه بايد به جا آوريد.
سوگند به آنكه دانه را شكافت، و جان را آفريد. اين گروه
اسلام نياورده، بلكه نقاب اسلام به چهره زده و
کفر خويش نهان داشتهاند، پس زمانى كه همدلانى يافتند كفر آشكار ساختند».
تاريخ سياسى جهان شاهد عهدنامهها و قراردادهاى دو يا چندجانبه بين دولتهاست كه خود نمايانگر گوشهاى از فعاليتهاى بشرى در راه برقرارى صلح و همزيستى است.
در حقيقت تلاش براى صلح همواره به موازات كوشش براى تجاوز و جنگ افروزى در روابط بين ملتها ادامه داشته است.
هماكنون نيز اگر تحليلهاى راهبردى، جنگ را به عنوان وسيلهاى براى رسيدن به هدفها، به صورت همهجانبه مطرح مىكند و از تمامى امكانات بالقوه و بالفعل علم وفناورى بهرهگيرى مىكند، در كنار آن، پژوهشهاى ريشهاى در زمينه صلح نيز عرصه وسيعى را از فعاليتهاى
بینالمللی به خود اختصاص داده است.
در این پژوهشهاى گسترده، سعى برآن است كه از تحقيقات علمى در رشتههاى مختلف براى درک خشونت، و در صورت امكان جلوگيرى از بروز خشونت در جامعه بينالمللى، بهرهگيرى شود و شيوههاى عملى و ثمربخشى ارائه شود.
همه آنها كه دم از صلح مىزنند، يكسان نيستند و از اين شعار ايدهآل، مفهوم واحدى را منظور ندارند، زيرا بىگمان، ايدئولوژىها و ديدگاههاى فلسفى همواره زيربناى مفاهيم واژهها، به ويژه در واژههاى
علوم سیاسی هستند، و در حقيقت غرب كاپيتاليست وقتى از صلح سخن مىگويد، مفهومى را در نظر مىگيرد كه با صلحى كه شرق كمونيست از آن دم مىزند، متفاوت است.
همينطور صلح مورد علاقه قدرت بزرگ با صلحى كه يک كشور ضعيف براى حفظ موجوديت و استقلال خود خواهان آن است، فرق مىكند.
گاه شرايط حاكم نيز در شكلگيرى مفاهيم واژههاى سياسى تأثير مىگذارد.
صلح پس از يک جنگ خانمانسوز و ويرانگر مفهومى دارد كه در شرايط عادى وقتى مطرح مىشود، مفهومى ديگر به خود مىگيرد.
براى آنها كه به دليل وحشت از آثار ويرانگر جنگ، يا به مخاطره نيفتادن منافع و آزادىها، باز بودن راه بهرهگيرى و بهرهكشى هرچه بيشتر از نيروها و امكانات موجود، صلح را مطرح مىكنند، از نظر آنها، اين كلمه تنها معناى مصونيت از تعرض و متاركه جنگ و به طور كلى حالت مقابل جنگ را دارد.
هرچند كه اين نوع صلح و همزيستى، توأم با دشمنى پنهانى و قصد توطئه، تجاوز و مترصد فرصتهاى مناسب بودن هم هست و حتى چنين صلحى نتايج پيروزى و غنائم جنگ را نيز در برداشته باشد.
همچنين آنها كه تز پيكار مداوم و آشتى ناپذيرى طبقه
پرولتاریا عليه همه ريشهها و عوامل نگهدارنده بورژوازى را در سر مىپرورانند و قدرت هر نوع ارزش ديگر را تنها از آن يک طبقه ممتاز مىدانند، وقتى از صلح سخن به ميان مىآورند، در حقيقت مقصود آنها از صلح عبارت از عامل جاده صافكنى است كه راه اين پيكار را هموارتر و زمينه اتحاد طبقه ممتاز را فراهمتر كند و آنها را تا رسيدن به مقصد نهایى به طور موقت از تعرض مصون نگه دارد.
صلح براى يک كشور قدرتمند به معناى آن است كه منافع ملى آن مورد تهديد قرار نگيرد و به آن كشور توان استيفاى همه منافع بالقوه و بالفعل را بدهد.
ولى كشورهاى ضعيف از صلح چيزى جز حفظ موجوديت و به مخاطره نيفتادن استقلال و حكومتشان منظور نمیدارند.
در فرهنگهاى سياسى هم، صلح را به گونهاى كه با همه اين مقاصد سازگار باشد، تفسير كردهاند: حالت آرامش در روابط عادى با كشورهاى ديگر، فقدان جنگ و نيز فقدان نظام تهديد (به كار انداختن يک دستگاه قوى اجبار و الزام در برابر طرف مقابل).
همزيستى مسالمتآميز نيز به همانگونه، به نحوه مناسبات بين كشورهايى كه دولتهاى آنها داراى نظامهاى اجتماعى و سياسى مختلف هستند، اطلاق شده است.
منظور از آن رعايت اصول حق حاكميت، برابرى حقوق، مصونيت، تماميت ارضى هر كشور كوچک يا بزرگ، عدم مداخله در امور داخلى ساير كشورها، و فيصله مسائل بينالمللى از راه مذاكره است.
به اين ترتيب واژه صلح با كلماتى چون امنيت، استقلال، رعايت حق حاكميت، عدم مداخله و عدم توسل به زور و تهديد، مترادف به كار برده شده است.
برخى هم، صلح را به معناى نظم و مشروط به يكپارچگى جامعه
بینالملل دانستهاند، و از اين لحاظ تحقق آن را بدون سه زمينه اصلى زير ناممكن شمردهاند:
۱. يكپارچگى و چشمپوشى همه ملتها از منافع ملى، به منظور اجراى سياستهاى جمعى در خدمت هدفهاى فوق ملى؛
۲. يک تصور و ديدگاه عمومى در زمينه عدالت و انصاف؛
۳. برقرارى يک سازمان مقتدر بينالمللى با قدرت برتر و مسلط كه هرگونه اعمال زور و مقاومت در برابر منافع جمعى و عدالت را غيرممكن كند.
از اينروست كه ايده حكومت جهانى كه دربرگيرنده اين عناصر است، همواره به عنوان يک راهحل منطقى براى مسئله صلح مطرح بوده است.
•
عمید زنجانی، عباسعلی، فقه سیاسی، ج۲، ص۲۱۹-۲۲۳.