• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

عبید اللّه بن حرّ جعفی (شعر عاشورایی)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف





عبیدالله بن حرّ بن مجمع بن خزیم، از اشراف کوفه و اصحاب عثمان، پس از قتل عثمان به معاویه پیوست و در جنگ صفین با او بود.
پس از شهادت امام علی (علیه‌السلام) به کوفه رفت اما در کربلا حاضر نشد.
وقتی کاروان امام حسین (علیه‌السلام) به بن‌مقاتل رسید، امام از او یاری خواست.
او رد کرد و گفت از کوفه گریخته تا مجبور نشود به‌دست عبیدالله (بن زیاد) بجنگد.
امام به او هشدار داد که هر کس ندای او را نشنیده و یاری نکند، هلاک می‌شود.
پس از عاشورا، عبیدالله بن حرّ به‌دلیل پشیمانی از عدم یاری امام حسین (علیه‌السلام) اشعار سوگندآمیز سر داد؛ این اشعار نشان‌دهنده حسرت و ندامت اوست.
او پس از چندین ماجرا (حضور در جنگ با مختار ثقفی، اسارت، آزادی، حمله به کوفه) در سال ۶۸ هجری به‌دست فرات افتاد و غرق شد.




عبید اللّه بن حرّ بن مجمع بن خزیم جعفی از اشراف کوفه و مردی شجاع و از بزرگان قوم خود بود.
وی از اصحاب عثمان بن عفان است. پس از قتل عثمان به معاویه پیوست و در جنگ صفین با او بود.
پس از شهادت علی (علیه‌السّلام) به کوفه رفت و در فاجعه‌ی کربلا حاضر نشد.
در منزل «بنی مقاتل» با کاروان امام حسین (علیه‌السّلام) مواجه شد و امام (علیه‌السّلام) از او تقاضای یاری کرد.
اما او نپذیرفت و گفت: من از کوفه گریخته‌ام که مجبور نشوم از طرف عبید اللّه با تو بجنگم و به تو نیز نمی‌پیوندم که پایان کار را می‌دانم.
امام فرمود: «اینک که به یاری ما اقدام نمی‌کنی، از خدا بترس و با ما کارزار مکن و از اینجا برو. سوگند به خدا هرکس ندای ما را بشنود و ما را یاری نکند، هلاک می‌شود. »


۱.۱ - پس از عاشورا

مورّخان نوشته‌اند: عبید اللّه پس از حادثه‌ی عاشورا، پیوسته دریغ می‌خورد که چرا چنان توفیق بزرگی را از دست داد و شعرهایی در این‌باره به او نسبت داده‌اند.



در اشعار او سوزش این افسوس را می‌توان یافت.
گویند این اشعار به گوش عبید اللّه بن زیاد رسید و او را خواند ولی عبید اللّه بن حرّ اجابت نکرد و بر اسب خویش نشست و از کوفه خارج شد و در محلّی کنار فرات اقامت گزید.
چون مصعب بن زبیر خروج کرد بدو پیوست و در جنگ با مختار ثقفی او را یاری کرد.
مصعب از او ترسید و او را حبس کرد.
پس از مدتی با وساطت عده‌ای آزاد شد و جنگجویانی را فراهم کرد و «تکریت» را گرفت و به کوفه حمله کرد ولی عده‌ای از سپاهیانش متفرق شدند و او از بیم اسیری به سال ۶۸ هجری خود را به فرات‌انداخت و غرق شد.

فیا لک حسرة نادمت حیاتردّد بین حلقی و التراقی
حسین حین یطلب بذل نصریعلی اهل الضلالة و النفاق
و لو انی او اسیه بنفسیلنلت کرامة یوم التلاق
مع ابن المصطفی نفسی فداهتولی ثم ودّع بانطلاق
فقد فاز الاولی نصروا حسینا و خاب الآخرون الی النفاق


۱ - تا زنده‌ام، حسرت و نامرادی بر من باد، حسرتی که فضای سینه‌ام را پر کرده است.
۲ - وقتی که حسین (علیه‌السّلام) از من در برابر دشمنان و نامردمان یاری خواست.
(در آن روز امام از او خواست بازگشتی به خود داشته باشد تا تمام گناهان و نارواییهای جانش از بین برود و محو شود)
۳ - اگر من جانم را فدایش می‌کردم، در روز بازپسین پیروزمند و کامروا بودم.
۴ - روزی‌که با پسر پیامبر وداع کردم، وای بر آن روز!
۵ - آنان‌که حسین را یاری کردند، نیک‌بخت بودند و آنان‌که از او روی گرداندند و رهایش کردند، چند چهره و منافق بودند.


یقول امیر غادر و ابن غادرالا کنت قاتلت الحسین بن فاطمه‌؟!
و نفسی علی خذلانه و اعتزالهو بیعة هذا النّاکث العهد لائمه
فیا ندمی ان لا اکون نصرتهالا کلّ نفس لا تسدّد نادمه
و انّی لانّی لم اکن من حماتهلذو حسرة ما ان تفارق لازمه



۱ - امیری خائن و پسر فردی خائن! آیا تو پسر فاطمه را کشتی‌؟
۲ - در حالی‌که نفس من بر عهد و پیمان و بیعت با این آدم پست و فرومایه در خواری و ذلت است.
۳ و ۴ - و من پشیمانم که ابن زیاد را یاری کردم و حسین (علیه‌السّلام) را یاری ننمودم. ‌ای کاش عبید اللّه بن زیاد را حمایت نکرده بودم زیرا بدین‌وسیله در پشیمانی و حسرت ابدی باقی مانده‌ام.



۱. ابن اعثم، احمد، الفتوح، ج۱، ص۸۷۹.    
۲. زرکلی، خیرالدین، الاعلام زرکلی، ج۴، ص۱۹۲.    
۳. ازدی، ابو مخنف، مقتل ابی مخنف، ص۷۲-۷۴.    
۴. شبّر، جواد، ادب الطف، ج۱، ص۹۶ -۹۷.    
۵. شبّر، جواد، ادب الطف، ج۱، ص۹۸.    



• دانشنامه شعر عاشورایی ج۱، ص۵۳.






جعبه ابزار