قبیله (فقه سیاسی)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
قبیله واحدی اجتماعی متشکل از خانوادههای خویشاوند است که بر اساس سنتها و رسوم خاص اداره میشود.
رهبری قبیله بر عهده شیخ است که معمولاً مسن، شجاع و دارای اقتدار و تجربه است.
ساختار قبیلهای سلسلهمراتبی شامل شعب، قبایل، عماره، بطن، فخذ و فصیل است.
تابعیت بر پایه نسبت خویشاوندی، پناهندگی یا مراسم سنتی تعیین میشود.
قبیلهها دارای سرزمین با جنبههای حقوقی خصوصی و عمومی هستند و امنیت اعضا از طریق پیمانها و اتحادها تأمین میشود.
آزادی فردی در نظام قبیلهای اهمیت دارد و افراد کمتر تابع قوانین متمرکز هستند.
نهادهای مشورتی و قضایی مانند شوراهای بزرگان،
سقیفه،
دارالندوه و
حکمیت نقش تصمیمگیری و حل اختلاف را ایفا میکردند.
نمونههای تاریخی مانند
حلفالفضول و ساختار سیاسی
مدینه و
مکه پیش از
اسلام، بازتاب سازمان اجتماعی و سیاسی قبیلههای عرب است.
قبيله گروهى از خانوادههاى خويشاوندى است كه به دليل رابطه نسبى و سببى و انگيزه زندگى مشترک، در يک سرزمين گرد هم آمده و تحت رياست شيخ قبيله كه معمولا كهنسالترين و يا مقتدرترين عضو قبيله است، براساس يک سلسله رسومات و سنتها و مقررات عرفى مشترک اداره مىشوند.
در جامعه سياسى قبيله عناصر كشور و محتواى دولت وجود دارد:
سرزمین، تشكل عمومى،
قدرت سیاسی،
حکومت سرزمين، گاه به صورت شناور و گاه به صورت ثابت است.
در مورد اول نيز انتخاب سرزمين جديد براساس رسوم و مقررات ثابتى انجام مىپذيرد و تنفيذ آن در چارچوب اختيارات و اقتدارات شيخ قبيله قرار مىگيرد.
سرزمين در نظام سياسى قبيله، هم جنبه
حقوق خصوصى دارد كه با مقررات مربوط به مالكيت خصوصى تنظيم مىشود و هم قلمرو
حاکمیت قبيله و داراى جنبه حقوق عمومى است و به همين دليل كشور قبيله بر آن صادق است.
تشكل در نظام قبيلهاى موجب همبستگى شديد و دايمى در ميان عرب بوده است.
هر قبيلهاى از طبقاتى تشكيل مىشده و هر طبقه به نوبه خود تقسيمات فرعى داشت و هركدام از تقسيمبندى ها فروعى و به همين ترتيب تا دستجات كوچکتر كه اداره هركدام از اين ردهها با سلسلهمراتب خاصى انجام مىشد.
نهایة العرب، طبقات قبايل عرب را چنين توضيح مىدهد:
گروهبندى ها به ترتيب سلسلهمراتب از بالا به پايين به نام شعب، قبيله، عماره، بطن، فخذ و فصيله ناميده مىشدند.
شعب كه نام فراگير همه اعضا و گروهها بود به چند گروه بزرگ تقسيم مىشد كه نام قبيله مىگرفت، مانند قبيله ربيعه و مضر و هر قبيله نيز داراى چند دسته بود كه به نام عماره ناميده مىشد، مانند قريش و كنانه و هر عماره نيز به چندين بخش تقسيم مىشد كه هركدام را بطن مىگفتند، مانند
بنی عبدمناف و
بنی مخزوم و هر بطن نيز تقسيماتى داشت كه هرگروه از آن را مانند
بنیهاشم و
بنیامیه فخذ مىناميدند و گروههاى منشعب از فخذ، فصيله ناميده مىشدند، مانند
بنی العباس و
طالبیین.
در معاهده مدينه كه پيامبر اسلام طى آن ايجاد
امت واحد اسلامى را اعلام كرد، اسامى تعدادى از طوايف و قبايل عرب كه در اين اتحاد و جامعه سياسى جديد شركت كرده بودند، ذكر شده است، از آن جمله:
بنى عوف،
بنی حارث، بنى حشم، بنى نجار، بنى عمروه، بنى النبيت و بنى اوس.
هركدام از قبايل عرب رييسى داشتند كه اغلب مردى شجاع، كريم و ثروتمند بود و با صفات برجستهاى كه داشت براساس سنت قبيله بر مردم قبيله حكم مىراند.
شيخ قبيله موقعيت خود را در اثر تدبير، جوانمردى و شجاعت به دست اورده و بيشتر در زمينه اختلافات و بروز
جنگها رهبری را برعهده مىگرفت و در كارهاى عمومى قبيله و حل و فصل امور، نظر مىداد و احيانا در برخى موارد به ويژه مسائل مهم با جمعى از بزرگان، ريشسفيدان و سران خانواده مشورت مىكرد.
انتخاب شيخ جديد پس از مرگ و يا به قتل رسيدن شيخ قبلى مراسم خاصى داشت كه براساس سنتهاى قبيلهاى انجام مىشد.
و رأى افراد كهنسال و با تجربه و قدرتمند و رؤساى گروههاى كوچکتر نقش مؤثرى داشت، ولى باوجود همه اين تدابير سنتى، گاه بين فرزندان و اقارب نزديک شيخ سابق اختلاف به وجود مىآمد كه گاهى به جنگ و خونريزى مىانجاميد.
تابعيت در نظام قبيلهاى به صورت خويشاوندى و همخونى بوده است و اصولا روابط نسبى و سببى وضع تابعيت افراد را مشخص مىكرده، ولى گاه از راه ديگرى براى به دست آوردن تابعيت قبيلهاى استفاده مىشد.
براى مثال پناهنده شدن به قبيلهاى موجب مىشد تا پناهندگانى كه به آنها دخيل مىگفتند از حمايت و مزاياى آن قبيله استفاده كنند و يا در مواردیكه فردى در غذاى فردى از يک قبيله مشاركت مىكرد و يا چند قطره از خون او را مىمكيد به صورت پسرخواندگى به عضويت قبيله در مىآمد.
قبايل عرب با يكديگر پيمان مىبستند و به پيمانهاى خود وفادار بودند و اين پيمانها در امنيت جانى و مالى قبايل در برابر تعرضات، نقش عمدهاى داشت.
تعصب و تفاخر از خصلتهاى قبيلهاى بود كه بيشترين اختلافات و جنگها را موجب مىشد و در همين رابطه گاه فردى از يک قبيله عضويت خود را از دست مىداد و به طور رسمى تابعيت از وى خلع مىشد.
نوع و شكل نظام خاص قبايل عرب در جزيرة العرب برخصيصه آزادى استوار است.
بسيارى زندگى باديهنشينى اعراب را ناشى از بى تمدنى آنها پنداشتهاند، در صورتى كه عامل اصلى اين نوع زندگى، آزادى طلبى و رهايى از وابستگىهاى دست و پاگير بود.
در تشكيلات سياسى قبيله، با وجود رياست، سلسله مراتب، اقتدار عالى و
حاکمیت كه در قدرت و نفوذ شيخ و رييس قبيله خلاصه مىشود و با وجود
حکومت آداب و سنن و مقررات و خاص قبيله، ولى فرد و خانواده از آزادى كاملى برخوردار است و زندگى افراد، آن گونه كه در جامعه سياسى امروز مشاهده مىشود، با زندگى اجتماعى ادغام و آميخته نمیشود و
قانون به صورتى كه در جوامع پيشرفته حكومت دارد، دست واگير اعضاى قبيله نيست و در عين حال اعضاى قبايل، سخت به سنتها و عادات و رسوم خود پاى بندند، ولى آزادگى خود را برهمه چيز ترجيح مىدهند.
در نظام شهرنشينى، افراد به دليل نظام اجتماعى، از بسيارى از
حقوق و آزادىهاى خود صرفنظر مىكنند و خود را به دست خويش پاىبند قوانين و مقررات مىكنند و در برابر حكومت و زمامدارانشان به اطاعت گردن مىنهند.
اما
انسان صحرا و عضو قبيله، كه در آسايش به كمترين اكتفا كرده و آرامش خاطر را برگزيده، فريب چيزى را نمیخورد و در برابر هيچ چيزى آزادگى خود را از دست نمیدهد و آنچه كه شهرنشينان را راضى مىكند، هرگز او را خوشحال نمىكند، اگر به دست آوردن آن به قيمت از دست دادن آزاديش تمام شود.
اما در علاقه به زندگى و فعاليت براى زنده ماندن و دفاع از زندگى خويش با ديگر همنوعان شهرنشين خود يكسان است.
رشد احساس آزادگى و استقلال، در طبيعت قبايل صحرانشين آنها را بنوعى تعصب و خشونت وادار كرده بود كه براساس آن ديگران را به ديده بيگانه مىنگريستند و براى آنها حقوق و احترامى قائل نمیشدند.
افراد قبيله تنها حامى و تكيهگاه خود را قبيله مىدانستند و بدان تفاخر مىكردند و به نوعى ناسيوناليزم قبيلهاى پاى بند بودند.
در نظام سياسى قبايل صحرانشين عرب، استقلال به مفهوم واقعى ديده مىشود، زيرا با وجود مجاورت با دو امپراتورى بزرگ
ایران و
روم هرگز تن به وابستگى و اطاعت از آنها ندادند و در برابر اين دو نظام مقتدر خاضع نشدند.
به همين دليل بود كه منطقه حجاز و واحدهاى قبيلهاى ساكن در اين منطقه، از دستبرد كشورگشايان و قدرتهاى بزرگ مصون ماند.
رؤسا و شيوخ قبايل، مسئوليت و اختيارات اجرايى رسوم، عادات و مقررات حاكم بر قبيله را در كنار اقتدارات نهاد برتر، آن گونه كه در نظامهاى سلطنتى متعارف بود، برعهده داشتند.
عقد پيمانها با قبايل ديگر، اعلان جنگ و بسيج افراد قبيله، مجازات متخلفان، پذيرائى از تازه واردين، استقبال از نمايندگان قبايل ديگر و ارسال پيام و مذاكره با رؤساى ديگر قبايل بر عهده شيخ قبيله بوده است.
فرامين رؤساى قبايل مانند مقررات مربوط به رسوم و سنتهاى قبيله، توسط افراد قبيله به مورد اجرا گذاشته مىشد.
رؤساى تيرههاى كوچکتر قبيله، مردان در خانوادهها و ديگر سالخوردهها در سراسر قبيله، به صورت مأموران اجرايى در اختيار رييس قبيله بودند و با يک شبكه ساده اجرايى، قدرت و اختيارت اجرايى شيخ قبيله اعمال مىشد.
رؤساى قبايل كه اغلب سالخورده ترين، شجاعترين و سخاوتمندترين افراد قبيله بودند و به حد كافى از خصلتهاى قبيلهاى مانند تعصب، مهمان نوازى و آزادگى برخوردار بوده و به سنتهاى قبيله سخت پاى بندى داشتند، كمتر به خودكامگى و استبداد به مفهومى كه در نظامهاى
سلطنتی استبدادی وجود داشت كشيده مىشدند.
رييس قبيله با مهربانى پدر گونه و با تعصبى كه او را به افراد قبيلهاش سخت وابسته مىكرد و درايتى كه نشانه تجربه زياد وى بود، امور قبيله را اداره مىكرد و به
دیکتاتوری و آزادى كشى نيازى نداشت.
در مسائل مهم، مشورت با سالخوردگان با تجربه قبيله و رؤساى تيرههاى كوچکتر قبيله و دانايان و خردمندان هرگز فراموش نمیشد و رييس قبيله در مناسبتهايى از نقطه نظرهاى مشاوران استفاده مىكرد.
نهادى كه امروز به نام قوه مقننه ناميده مىشود به آنگونه كه در
حقوق اساسی و
علوم سیاسی از آن بحث مىشود، در نظام سياسى قبيله وجود نداشته است، ولى قبايل عرب از تأسيس و نهاد مشابهى برخوردار بودند كه مسئوليتى شبيه وظايف قوه مققنه را برعهده داشته است.
به طور مثال «
سقيفه بنى ساعده» كه مركز عمده تصميم گيرىهاى اساسى در مسائل بسيار مهم و اختلافى در شهر مدينه بوده است، كار يک نوع مجلس شورا و
پارلمان را انجام مىداده است.
بزرگان
اوس و
خزرج در
سقیفه بنی ساعده جمع مىشدند و به طور شورايى مسائل اختلافى را حل و فصل مىكردند و گاه در اين شوراها اختلاف بر سر مسئله رياست شهر و قبيله نيز مورد تبادل نظر قرار مىگرفت.
مراجعه تعدادى از
مسلمانان در
مدینه - پس از
رحلت پیامبر اکرم - به سقيفه بنى ساعده براى تعيين تكليف و روشن كردن مسئله خلافت، در حقيقت بازتاب اين عادت و رسم قبيلهاى اعراب بوده است.
«
دار الندوه» در نظام سياسى مكه نقش مهمى را در تصميمگيرىهاى مهم داشت و رياست آن را سران قريش برعهده داشتند.
در اين مركز كه حكم
پارلمان را داشت، سران قبائل اجتماع مىكردند و درباره كارهاى مهم به مشورت مىپرداختند.
عضويت در اجتماعات
دارالندوه شرايط خاص داشت و سن آنها نبايد از ۴۰ كمتر مىبود.
در كنار نهاد اجرايى و نهاد تصميمگيرى، نوعى نهاد قضايى نيز در ميان قبايل عرب وجود داشت كه بيشتر به صورت حكميت انجام مىشد.
به طور مثال،
حکمیت در ميان قريش براى حل و فصل اختلافات، برعهده طايفه «
بنى سهم» بود و نيز طايفه «
خزاعه» اين مسئوليت را قبل از طايفه
بنی سهم برعهده داشته است.
در دورانى كه قبيله «
جرهم» بر
مکه حکومت مىكرد، براى حفظ حقوق افراد و كمک به مظلومان و نيز تنظيم روابط قبايل، پيمانى به نام «
حلفالفضول» منعقد كردند كه سالها پناهگاه افتادگان و مظلومان بود.
حلف الفضول، خود نوعى منشور
حقوق بشر بودكه از حقوق ستمديدگان و ضعيفان دفاع مىكرد.
اين
پیمان را بدان جهت فضول ناميدند كه بنيانگذاران آن ابتدا چهار نفر بودند كه نام اول اسم همه آنها فضل بوده است.
بعدها هر نوع منشور و پيمانى را كه در رابطه با دفاع از
حقوق ضعفا و ستمديدگان به وجود مىآمد، پيمان فضول مىناميدند.
پيامبر
اسلام قبل از
بعثت، در دوران جوانى، در يكى از اين پيمانها شركت كرد و از آن خاطره بارها به نيكى ياد مىكرد و مىگفت:
در خانه «
عبدالله جدعان» شاهد پيمانى بودم كه اگر حالا (بعد از بعثت) مرا به آن دعوت مىكردند، اجابت مىكردم:
«لقد شهدت فى دار عبد الله بن جدعان حلفاً لودعيت به فى الاسلام لاجبت»اقتدار و ثبات سياسى مكه تا آن حد بود كه با وجود كشمكشها و جنگهاى قبايل عرب، كاروانهاى تجارتى قريش با امنيت و اطمينان در سراسر
جزیرة العرب رفت و آمد مىكردند و كسى متعرض كاروانهاى قريش نمیشد.
سفرهاى زمستانى اغلب به سوى
یمن و تجارت تابستانى به سوى شام بود.
به تدريج مركزيت دينى و تجارتى مكه به مركزيت سياسى تبديل شد و
مکه شاهد ملاقاتها و انعقاد پيمانها بين سران و نمايندگان قبايل عرب بود.
•
عمید زنجانی، عباسعلی، فقه سیاسی، ج۲، ص۳۶۱-۳۶۴.